واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: محمدرضا تقي دخت رهقي فصلي است اين در نام و نشانِ زني از قبيله قريش، از خانواده «خويلد بن اسد بن عبدا لعزّي بن قصّي بن کلاب». اين «قصّي بن کلاب»، جدّ چهارم پيامبر است و پدر «عبدمناف» و «عبدمناف»، پدر هاشم و او پدر عبدالمطلب پدر بزرگ محمد(ص) و چنين است كه خديجه، با چند واسطه، دختر عموي محمد(ص) است و گاه اگر يکديگر را پسر عمو يا دختر عمو مي خوانند، هم از اين روست. «اسد بن عبدالعزّي»، جدّ پدري خديجه است؛ دانشمندي اهل فضل و جوانمردي در عِداد آنها که «حلف الفضول» را پيمان بستند و بزرگي از بزرگان آنها. «ورقه بن نوفل بن اسد» نيز پسر عموي خديجه است؛ دانشمندي متفکر که در جستجوي حقيقت، آخرالامر در سلک دانشمندان مهم مسيحيت درآمد و مسيحيت شناس مكه شد؛ به نقلي، هرچند در پايان عمر اسلام آورد و «ورقه» مشاور و همراه هماره خديجه است و خديجه ... . زندگي گذشته اش نيز تا همراه شدن با محمد (ص) خواندني است؛ تاجري با شوکت و مقام، که به نقل تاريخ جمال و کمالي به تمام داشت، هشتاد هزار شتر، کالاي تجاري اش را به اطراف مي بردند و چهارصد غلام و کنيز، امور خانه و کارش را سامان مي دادند. خانه اي با شکوه با جلالي ارجمند و بارگاهي سبز از حرير و ابريشم بر بام آن که پذيراي خستگان و ميهمانان بود و چه ناچيز بود ثروت ابوجهل و «عقبه بن ابي معيط» و «صلت بن ابي يهاب» و ابوسفيان و... در پيش مظاهر ثروت خديجه و شايد همين بود که بارها به خواستاري اش کس فرستادند و جواب نشنيدند. اينک اين خديجه و خويش و تبارش. دانشمند يهودي گفت: «از پيشِ خانه ات جواني مي گذرد، کس فرست تا او را بياورد». کس فرستادند و آورد محمد(ص) را در جامه ساده نوجواني، رو به جوان شدن. گفت: «پيراهنت را کنار بزن» و کنار که زد، گفت: «بنگر مهر نبوت را و اين جوان را که ختم کننده سنت نبوت است». حد نداشت شگفتي خديجه از سخن ميهمان و «ورقه» پسر عمويش که گواه اين مدعا شد، پذيرفت و دانه مهري در قلبش نشست. کاروان تجاري شام آماده حرکت بود و نمايندگان خديجه در جستجوي جوانان «مضاربه کار» تا نقدي به امانت گيرند و تجارت كنند به شراكت بهره. خبر رسيد كه محمد (ص)، امين است و راست کردار. پيشنهاد از سوي خديجه رفت و پاسخ مثبت كه بازگشت، محمد(ص) شد همکار و همراه کاروان تجاري خديجه و در مسير، ابرهايي که در گرما بر سر محمد مي ايستادند و سايه مي انداختند، پيش چشم همه کاروانيان بودند. «ميسره» سرپرست کاروان غلامان خديجه، راز ابرهاي سايه افکن را بر وي باز كه مي گويد، نادانسته بر مِهر محمد مي افزايد در سينه خديجه و خديجه کس مي فرستد اين وقت، تا پسر عمو بيايد و محمد(ص) كه مي آيد، راز مي گشايد خديجه که: «به خاطر آنچه مي دانم و نمي دانم، شيفته توام. اينک اين خواستاريِ عاشقانه من». و محمد(ص)، به خجلت و شتاب مي رود و حمزه را و بعض كسان ديگر را مي فرستد به سراغ و خواستاري متقابل. به خانه «خويلد بن اسد» پدر خديجه. اينها همه سخن «ابن هشام» است در «سيره» و باز به نقل وي، وقتِ آن، پانزده روز يا دو ماه پس از سفر تجاري شام و مجلس عروسي چنان باشکوه بر پا مي شود که مکه، کمتر به خود ديده؛ با جشن و سوري زيبنده ثروت و مکنت خديجه. و چه طعن ها به خديجه که با اين مكنت چرا به كلفت انداختي خود را و به ازدواج با يتيمي تن سپردي بي بهره از دنيا... و طعن مطعونان ادامه دارد، تا بيست سال به روايتي و در شب تولد زهرا (س)، خديجه کس مي فرستد تا زنان بيايند به رسم و کس نمي آيد و پاسخ كه: اينك اين پاداش آن مخالفت و آن ازدواج نادرست. ...و بعد قصه وحي و اسلام و آيين تازه و نخست زني که مي پيوندند به پيامبر، خديجه و «دومين مسلمان» ، لقبي که زيبنده اوست. سال ها مي گذرد از قصه ميهمان دانشمند يهودي و آن نخستين دانه محبت، اينک درخت مهري است ريشه دوانده در عمق وجود خديجه. ثروتي که افتخارش بود، به پاي همين مهر مي رود و صرف گسترش خواست الهي محمد(ص) مي شود و زيبا سخن محمد(ص) که: «هيچ مالي چون ثروت خديجه من را ياري نرساند». و نه مال و ثروت، تنها، که خديجه مي شود شريک غم ها و تسلي بخش دردهاي محمد(ص). در مشکلات ياري اش مي رساند و در غم ها به صبوري اش مي خواند و با علي(ع)، همراه و ملازم همواره اوست و شمشير علي(ع)، به قولِ اشهر قائلان، در کنار ثروت خديجه است که معني مي يابد و اسلام، گويا به اين هر دو، استوار مي شود. سال هاي سخت تر، درمي رسد و مصيبت و مشکل، بارش مداومي است از آسمان خشك شبه جزيره بر بام اين خانواده کوچک، بر جان پناهي که فخر زنان مکه، براي محمد (ص) فراهم کرده است. محمد(ص) سخت با دشمنانش درگير است و خديجه و علي نزديک ترين کسان به او و چاره سازان او در مشکلات. اسلام روزهاي سخت خود را مي گذراند تا ريشه بزند در خاکِ جهل خيز و شور جزير ه العرب و از اين نهال، درختي برگ گيرد و باري دهد... و خديجه هست و هميشه هست در کنار محمد(ص)؛ گاه اگر به ستردن خاکي باشد از چهره اش و گاه اگر به نهادن مرهمي باشد بر صورت و بازوي زخمي اش و همه همراهي با عشق و همه همدلي با شور و شيفتگي و خواستاري . خواستاري تا آن حد عميق که همراه مي کند ثروتمند ترين زن مکه را در ايام کهولت به همراهي محمد(ص) در تبعيدِ طاقت سوزِ شِعب. و شِعب جايي، دره اي در اطراف مکه با همه دوري ها و سختي ها و اين گاه، خديجه، در وقت 63 سالگي است يا 65 سالگي. سه سال و به نقلي چهار سال ماندن در شعب، جوانان را به فراخناي مرگ و ضعف، تحليل مي برد، چه باشد تا پيراني را مثل خديجه و ابوطالب. حصر که مي شکند، خديجه و ابوطالب، هر دو رنجورند و مريض، و هر دو در بستر مي افتند. دو ماه که مي گذرد از پايان حصر، ابوطالب رخت به ديار ديگر مي کشد و پاسي پس از او، خديجه نيز به پايان همراهي اش با محمد(ص) مي رسد از پس 25 سال. و اين وقت، دهم رمضان سال دهم هجري است؛ سالي که محمد(ص) «عام الحزن» نامش مي نهد و سال حزن و اندوه و تنهايي بي حدّ محمد(ص) است. خديجه که مي رود و به ابوطالب مي پيوندد، محمد(ص) دو بازوي قدرتمند خويش را از دست مي دهد و دريغ گويي دريغاگويانش سودي ندارد؛ چه، آنها که از خوف آن دو يارِ رفته زبان بسته بودند، بر محمد(ص) زبان مي گشايند و محمد(ص) مي ماند و طعن طاعنان و زهر حسد حاسدان و چه بزرگ است سوگ محمد(ص) در «عام الحزن». حالا در دامنه کوه «حجون» در قبرستان «معلّي» که بعدها به نام ابوطالب نام يافت، دو قبر هست با فاصله اي شايد از دو متر کمتر، که وقتِ تاريخ آنها، به «عام الحزن» محمد(ص) مي رسد؛ به سال دهم هجرت. و آن دانه مهر که در ديدار اول جوان ساده پوش قرشي در قلب خديجه نشست، اکنون با تاريخش، در يکي از اين دو خفته است... دور از روزهاي همراهي با پيامبر و دور از مدينه و گنبدي که ياد محمد(ص) را در صبح سفيد مدينه منتشر مي کند. حالا کوه «حجون» روزهاي خديجه را در بر مي گيرد و شب مكه بر تنهايي او مي مويد... اينك اين سرنوشت آفتابي امّ الزهرا، خديجه کبري... . ---------------------- نام: خديجه لقب ها: مبارکه، طاهره، کبري، غرّا (ارجمند) کنيه ها: امّ هند، امّ المومنين، امّ الزهرا پدر: خويلد بن اسد، تولد: 55 سال پيش از بعثت/ مکه رحلت: دهم رمضان سال دهم بعثت/ مکه محل دفن: قبرستان معلّي (ابوطالب) در دامنه کوه «حجون» در شمال مکه فرزندان: قاسم، عبدالله، رقيه، زينب، امّ کلثوم و فاطمه زهرا (س).
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 527]