واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یادداشتی از حجت الاسلام خسروپناه؛
فلسفه در ایران با علوم معاصر ارتباط ندارد
شناسهٔ خبر: 3866553 - دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۳
دین و اندیشه > اندیشمندان
.jwplayer{ display: inline-block; } مشاهده می شود در وضعیت فلسفه در ایران، این فلسفه، ارتباطی با علوم پایه، با علوم انسانی، با هنر، با علوم مهندسی، با صنعت، با فرهنگ ندارد و طبعا ارتباطی هم با تمدن ندارد. به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر قسمت دوم از یادداشت حجت الاسلام خسروپناه است که به موضوع آسیب های وضعیت آموزش و پژوهش فلسفه می پردازد. قسمت اول این یادداشت را می توانید از اینجا ببینید. به نظر من، سه آسیب مهم الان در فلسفه ما یعنی وضعیت آموزش و پژوهش فلسفه در ایران وجود دارد. اولین آسیب به شیوه آموزشی فلسفه در ایران برمی گردد آسیب دوم هم به نظام آموزشی کشور و تأسیس رشته ها و گرایش های فلسفه در کشور برمی گردد. دانشگاه های مختلف در کشور، می آیند دوره های فلسفه راه اندازی می کنند اما هیچ عقلانیت نظام مندی در عقبه تأسیس این رشته ها وجود ندارد یا من اطلاع ندارم. براساس ذوق و سلیقه رؤسای دانشگاه ها و هیأت أمناها می آیند و می گویند یک رشته ای در این دانشگاه تاسیس شود. به من اجازه بدهید یک نمونه برای شما عرض کنم. تا آن جا که بنده اطلاع دارم، در دانشگاه های دولتی و پیام نور ۶۷ گروه رشته ادیان و عرفان در مقطع کارشناسی وجود دارد. دانشگاه آزاد را عرض نمی کنم. ۷ گروه در دانشگاههای دولتی و ۶۰ گروه در دانشگاه پیام نوری تأسیس شده است. پیام نور ۶۷ گروه رشته ادیان و عرفان در مقطع کارشناسی وجود دارد. دانشگاه آزاد را عرض نمی کنم. ۷ گروه در دانشگاههای دولتی و ۶۰ گروه در دانشگاه پیام نوری تأسیس شده است. در اکثر دانشگاه های پیام نور و آزاد، از یک طرف، رشته های علوم پایه و علوم مهندسی، آزمایشگاه های پرهزینه ای نیاز دارند و از سوی دیگر، به دنبال تامین هزینه دانشگاه هستند، خیلی زود به سراغ رشته های علوم انسانی می آیند و رشته فلسفه و ادیان و مانند آن را راه اندازی می کنند. ما در کشورمان واقعا چه تعداد لیسانس و فوق لیسانس و دکتر ادیان و عرفان نیاز داریم؟! اصلا این واحدهای دانشگاه پیام نور که ۶۰ گروه ادیان در آن راه اندازی شده، استاد لازم را در اختبار دارند؟ اصلا ما در کشور چند استاد داریم که ادیان شرقی یا ادیان ابراهیمی تدریس کنند؟ این ها آفت های جدی است. شاید همین آسیب را ما در فلسفه و در رشته های دیگر هم داشته باشیم. یکی از کارهایی که انجمن های علمی می توانند انجام بدهند، بررسی همین وضعیت است. ما نباید اجازه بدهیم هر دانشگاهی که تمایل داشت، بیاید رشته راه اندازی کند. معنای این حرف این نیست که مثلا یه مدیریت تحکم آمیز وجود داشته باشد که بگوید شما این رشته را راه نیندازید و آن رشته را راه بیندازید! نه، اصلا بعضی دانشگاه ها واقعاً نمی توانند. آیا یک مدیریت مبتنی بر عقلانیت در رشته های علوم عقلی نباید وجود داشته باشد؟! ممکن است بعضی ها بگویند این آسیب در رشته های دیگر هم وجود دارد. ما الان داریم وضعیت فلسفه و علوم عقلی را در ایران بررسی می کنیم. آسیب سومی که به نظر حقیر می رسد قطع فلسفه با زندگی بشر است. درست است که فلسفه یک دانش انتزاعی است. اگر کسی بگوید که فلسفه نباید این قدر به انتزاعیات بپردازد، حرف بی خودی گفته است. اصلا فلسفه، به تعبیر برخی فلاسفه معاصر با معقولات ثانی فلسفی سر و کار دارد، با وحدت و کثرت، با ثبات و تغیر، با وجوب و امکان و مباحث دیگر . حتی اگزیستانسیالیست ها که می خواهند به وجود انضمامی انسان بپردازند، باز خیلی از مباحث شان انتزاعی است. فلسفه، زاده عقل بشر است. لااقل ادعا این است. آیا انسان ساحت عقلانیت اش از ساحت حس و تجربه اش، از ساحت کشف و شهودش و از سایر ساحت های ادراکی اش جداست؟ آیا این ساحت ها می توانند از هم جدا بشوند؟ این ساحت های ادراکی انسان و مدارک انسان با هم یک نوع ارتباط و تعاملی دارند. آیا می شود دستاوردهای این ادراکات انسانی را جدای از هم فرض کرد؟ نمی شود. عقل، فلسفه تولید می کند. قلب، عرفان تولید می کند. حس و شهود، علم به معنای علوم تجربی تولید می کنند. نیازهای انسان، به ضمیمه ساحت های ادراکی انسان، تکنولوژی، صنعت و علوم مهندسی تولید می کنند. ساحت دیگر انسان، هنر تولید می کند. ساحت-های مختلف انسان با هم در تعامل اند و حتی تاثیر و تاثر دارند؛ چگونه می شود ارتباطات میان دستاوردهای بشری را نپذیریم؟ آسیبی که من این جا می خواهم عرض کنم این است که در وضعیت فلسفه در ایران مشاهده می-شود که این فلسفه، ارتباطی با علوم پایه، با علوم انسانی، با هنر، با علوم مهندسی، با صنعت، با فرهنگ ندارد و طبعا ارتباطی هم با تمدن ندارد. آیا ارتباط نباید باشد؟ مگر می شود کسی بگوید بین علم و فلسفه ارتباط نیست؟ هم منطقاً ارتباط هست، هم در مقام تحقق ارتباط هست. اگر کسی به تاریخ علم توجه کند، رابطه علم و فلسفه را می یابد. به تاریخ علوم انسانی توجه کند، رابطه علوم انسانی و فلسفه را می یابد. به تکنولوژی توجه کند، رابطه علوم مهندسی و صنعت با فلسفه را می یابد، منطقا هم این ارتباط هست. نمی خواهم بگویم فقط ارتباط در مقام تحقق هست اما در مقام منطق و بایسته، این ارتباط نیست. سؤال این است که با وجود ارتباط منطقی و حقیقی علم و فلسفه، فلسفه ما در ایران چه ارتباطی با علومی که در ایران تدریس می شود، دارد؟ چه ارتباطی با صنعت ایران دارد؟ من مقصودم این نیست که مثلاً فیلسوفان بیایند نظر بدهند که پیچ و مهره ها را چه طور ببندند! من می خواهم این را عرض کنم که صنعت که با تکنولوژی و علوم مهندسی در ارتباط است، با نیازهای انسان ارتباط دارد. اگر این ارتباط وجود دارد، پس با فلسفه انسان ارتباط دارد و فلسفه انسان هم با فلسفه معرفت و فلسفه اصلی ارتباط دارد. آیا نظریه تکامل که امروزه در زیست شناسی پذیرفته شده است، با فلسفه انسان ارتباطی ندارد؟ آیا این جا مبانی فلسفه نباید جواب بدهد؟ البته من نمی خواهم گناه این آسیب سوم را فقط بر گردن فلاسفه بیندازم. هم فیلسوفان نسبت به علوم یک احساس بی نیازی می کنند و هم دانشمندان ما نسبت به فلسفه احساس بی نیازی دارند. تا عالمان و فیلسوفان به ضرورت ارتباط این دو دسته دانش ها توجه نکنند، فلسفه و علم با هم ارتباط پیدا نمی کنند. استاد داوری مطلب مهمی فرمودند. فرمودند «فلسفه خودش از خودش دفاع می کند». به یک معنا حرف درستی است. حالا هر کس می خواهد نقد کند. اگر فلسفه توانمندی تحفظ دارد، خب، خودش از خودش دفاع می کند ولی حالا من از یک زاویه دیگری می خواهم نکته ای را عرض کنم. به نظر بنده فلسفه از فیلسوفان جدا نیست، اتحاد علم و عالم و معلوم یا عقل و عاقل و معقول، اتحاد فیلسوف و فلسفه را اقتضا می کند. از قضا حفظ و رشد فلسفه، مرهون تلاش فیلسوفان است. یعنی اگر فیلسوفان که متولیان فلسفه هستند، به این نیازهای جدید و مدرن پاسخ ندهند، این فلسفه است که آسیب می بیند. این نیازی هم که بنده عرض می کنم، ربطی به بحث های سیاسی و حکومتی ندارد که بعضی دوستان می گویند ما علاقه نداریم در بحث های سیاسی و حکومتی دخالت کنیم. اصلا این ربطی به این ندارد. می-گویند چون حکومت دارد از تحول علوم انسانی و بحث های فلسفی می گوید، پس یک عده ای هم می آیند این را مطرح می کنند. نه، اصلا حکومت می خواهد بگوید یا می خواهد نگوید! چه رهبران سیاسی به این دغدغه بپردازند و چه نپردازند، آیا منطقا و به لحاظ فلسفی این سؤال معنادار هست که رابطه فلسفه با علوم دیگر چیست؟ این سؤال جدیدی هم نیست. از قدیم بوده است. اما الان می خواهیم رابطه فلسفه معاصر با علوم معاصر را بحث کنیم. به نظرم این آسیبی جدی است که باید پیرامون آن قدری بیشتر گفتگو کنیم. عذر می خواهم از تصدیعی که شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 119]