تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 2 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را براى بزرگداشت خداوند زيبا بنويسد، خداوند او ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817737744




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کودکی که از لات و عزی بیزار بود/ طلب باران از خداوند


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: بخشی از داستان زندگی پیامبر اسلام در دوران کودکی؛
کودکی که از لات و عزی بیزار بود/ طلب باران از خداوند

کراپ‌شده - حضرت محمد (ص)


شناسهٔ خبر: 3850593 - شنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۰
دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی

.jwplayer{ display: inline-block; } یکی از ویژگی های دوران کودکی حضرت این بود که هرگز نزد استادی درس نخواند؛ گرچه این معنی در ابتدا، نقص به نظر می رسد ولی در مورد شخص پیامبر(ص) یک نقطه مهم به شمار می رود. به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام علیرضا رجالی تهرانی معاون نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه هاست که در ادامه می خوانید؛ رسم اشراف عرب این بود که فرزندان خود را به دایه ها می سپردند و دایگان معمولا در بیرون شهرها زندگی می کردند، تا کودکان را در هوای صحرا پرورش دهند و رشد و نمو آنان کامل شده و استخوان‌بندی آنها محکمتر شود و در ضمن از بیماری وبای شهر مکه که خطر آن را برای نوزادان بیشتر بود، مصون بمانند و زبان عربی را در منطقه ای دست نخورده فراگیرند. نوزاد مبارک قریش، فقط سه روز (و به روایتی هفت روز) از مادر خود شیر خورد. بعد از آن، زن دیگری افتخار دایگی پیامبر(ص) را داشتند: ثُوَبیَه ـ کنیز ابولهب ـ که چهار ماه به آن حضرت شیر داد. عمل ثوبیه تا آخرین لحظات مورد تقدیر رسول خدا و همسر پاکش خدیجه بود. پس از بعثت، پیامبر اکرم(ص) کسی را فرستاد تا او را از ابولهب، بخرد. وی امتناع ورزید، اما تا آخر عمر از کمکهای پیامبر(ص) بهره مند بود. هنگامی که حضرت رسول(ص) از جنگ خیبر بر می گشت، از مرگ او با خبر شد، خیلی متأثر گردید. سراغ فرزندش را گرفت تا در حق او نیکی کند، ولی خبر یافت که او زودتر از مادر فوت کرده است.[۱] حلیمه دختر ابی ذؤیب که از قبیله سعد بن بکر بود. دایگان قبیله بنی سعد که به دایگی مشهور بودند، در موقع معینی به مکه می آمدند و هر کدام نوزادی را گرفته، همراه خود می بردند. چهار ماه از تولد پیامبر اکرم(ص) گذشته بود که دایگان قبیله بنی سعد به مکه آمدند و آن سال، قحطی عجیبی بود. از این نظربیش از حد کمک اشراف مکه نیازمند بودند، اما محمد نوزاد، سینه هیچ یک از زنان شیرده را نگرفت. سرانجام حلیمه سعدیه آمد و حضرت سینه او را مکید. در این لحظه بود که شادی و سرور، خاندان عبدالمطلب را فراگرفت. عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: از کدام قبیله ای؟ ـ از قبیله بنی سعد اسمت چیست؟ ـ حلیمه عبدالمطلب از نام و قبیله او بسیار خوشحال شد و گفت: آفرین، آفرین! دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته: یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری.[۲] حلیمه می گوید: وقتی نگاهم به روی حضرت محمد افتاد، شیفته جمال مبارکش شدم، لذا آن در یتیم را در آغوش گرفتم، او به سینه راست من رغبت نشان داد و دقایقی شیر خورد، هر چه کردم سینه چپ مرا قبول نکرد، گویی برای فرزند خودم گذاشته بود. از برکت آن حضرت هر دو سینه من برخلاف گذشته پر از شیر شد.[۳] حلیمه دو سال تمام به رسول خدا(ص) شیر داد، و در دو سالگی او را از شیر گرفت. پیش از آن، حمزه عموی پیامبر نیز در میان قبیله بنی سعد شیرخوار بود. چند روز مادر رضاعی حمزه، رسول خدا(ص) را که نزد حلیمه بود، شیر داد، لذا حمزه از دو جهت برادر رضاعی رسول اکرم(ص) شد؛ هم از جهت ثوبیه و هم از زن شیرده سعدیّه. به گواه تاریخ زندگی پیامبر عالی قدر مسلمانان(ص) از آغاز دوران شیرخوارگی و سپس کودکی تا روزی که برای پیامبر(ص) برگزیده شد، متضمن یک سلسله حوادث مهم و شگفت انگیز است و تمام این حوادث، جنبه کرامت داشته و نشان از استثنائی بودن دوران زندگی آن حضرت دارد. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: هنگامی که پیامبر(ص) از شیر خوردن گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته خود را همراه آن حضرت کرد تا همواره در شب و روز او را به راه های راست و شایسته و اخلاق نیک و شیوه های پسندیده انسانی سیر دهد.[۴] حلیمه می گوید: وقتی دو سال از عمر پیامبر(ص) گذشت، او را از شیر گرفتم. وی آن چنان سریع رشد می کرد که شباهتی به رشد پسر بچه های دیگر نداشت: به طوری که در دو سالگی پسر بچه چابکی بود.[۵] روزی پیامبر(ص) به حلیمه فرمود: ای مادر! چرا دو نفر از برادرانم(منظور فرزندان حلیمه بودند که با آنها برادر رضاعی می شد) در مدت روز نمی بینم؟ ـ آنها روزها گوسفندان را برای چراندن به بیابان می برند، اکنون در بیابان هستند. ـ چرا من همراه آنها نمی روم؟ ـ آیا دوست داری با آنها به صحرا بروی؟ ـ آری! صبح روز بعد حلیمه حضرت محمد(ص) را آماده کرد و یک مُهره یمانی برای محافظت به گرنش آویخت، آن جناب بی درنگ مهره را از گردون بیرون آورده، به دور انداخت و به حلیمه فرمود: مادر جان! آرام بگیر، من خدایی دارم که مرا حفظ می کند.[۶] حلیمه بعد از آنکه دو سال تمام به نوزاد شریف قریش، شیر داد، او را به نزد مادرش آمنه برد و چون کرامات و برکات زیادی از آن حضرت دیده بود، با اصرار زیاد و به دلیل ترس از وبا، او را دوباره به خانه خود برد. ظاهرا چند باری از آمنه اجازه گرفت تا اینکه در سال پنجم ولادت، او را به مادرش برگرداند. پیامبر اکرم(ص) شش ساله بود که مادرش آمنه از دنیا رفت. پس از مرگ آمنه، عبدالمطلب ـ جد بزرگوار پیامبر(ص) ـ آن حضرت را نزد خود برد و بیش از فرزندان خود نسبت به او محبت و مهر می ورزید. به أم اَیمَن که از رسول خدا پرستاری می کرد، می گفت: از این فرزندم خوب محافظت کن که اهل کتاب او را پیغمبر این امت می پندارند.[۷] وقتی مرگ عبدالمطلب فرا رسید، فرزندش ابوطالب (پدر امام علی(ع) را خواست و چون بر بالین او حاضر شد، در حالی که می گریست و محمد را روی سینه خود گذاشته بود، گفت: ای ابوطالب! این فرزندی است که تک و تنهاست و بوی پدر را استشمام نکرده و مِهر مادر را نچشیده است، او را نگهدار و مانند جگر خود عزیز بدار.[۸] عبدالمطلب در سن هشتاد ودو سالگی و به روایت صد و چهل سالگی ـ در حالی که پیامبر(ص) فقط هشت سال داشت، بدرود گفت. ابن عباس درباره دوران کودکی حضرت می‌گوید: وقتی برای کودکان صبحانه می آوردند، آنها از یکدیگر می ربودند، اما آن حضرت دست دراز نمی کرد. وقتی از خواب بیدار می شدند، چشمانشان آلوده بود، در حالی که محمد روی شسته و خوشبو از خواب بیدار می شد.[۹] ابوطالب نیز می گوید: شبها شنیدم که دعا و مناجات می کند و این باعث تعجب من می شد. به خلاف عادت عرب تا بسم الله نمی گفت غذایی نمی خورد و آبی نمی آشامید و بعد از غذا، الحمدالله می گفت. هرگز سخن درستی از او نشنیدم و هرگز صدای خنده بلند او به گوش من نرسید....»[۱۰] سالی در مکه قحطی و خشکسالی پیش آمد و مردم تصمیم گرفتند برای طلب باران دعا کنند. یکی گفت: پیش «لات» و «عُزّی» بروید. دیگری گفت: به «مناة» متوسل شوید. در این میان، پیری سالمند و خوش صورت به مردم گفت: چرا به بی راهه می رودی؟ یادگار ابراهیم خلیل(ع) و نواده حضرت اسماعیل(ع) در میان شماست! گفتند: گویا ابوطالب را می گویی؟ گفت: آری. مردم همگی برخاستند و در خانه ابوطالب جمع شدند. همین که ابوطالب بیرون آمد، مردم به سوی او هجوم آوردند و او را در میان گرفتند و گفتند: ای ابوطالب! تو به خوبی از قحطسالی و خشکی بیابان و گرسنگی و تشنگی مردم با خبری؛ اینک وقت آن است که بیرون آیی و برای مردم از درگاه خدا باران طلب کنی! ابوطالب که این سخن را شنید، از خانه بیرون آمد، پسری همراه او بود که همچون خورشید می درخشید و در حالی که اطراف او را جوانان دیگری گرفته بودند، همچنان آمد تا به کنار خانه کعبه رسید. سپس آن پسر زیبا را روی دست گرفت و پشت او را به کعبه چسابند و با انگشتان خود به سوی آسمان اشاره کرد و با زبان تضرع، به درگاه خدا دعا کرد. طولی نکشید که پاره ها ابر از اطراف گرد آمدند و باران بسیاری بارید و مردم از خشکسالی نجات داد.[۱۱] یکی از وقایع مهمی که در دوران کودکی حضرت رخ داد، ماجرای شرح صدر است. شرح صدر در حقیقت نقطه مقابل ضیق و تنگی صدر است و اصولا هیچ رهبر بزرگی نمی تواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشکلات رود و آن کس که رسالتش از همه بزرگتر است شرح صدر او باید از همه بیشتر باشد تا طوفانها، آرامش اقیانوس روح او را بر هم نزند و مشکلات او را به زانو در نیاورد. کارشکنی های دشمنان او را مأیوس نسازد و سؤالات از مسائل پیچیده او را در تنگنا قرار ندهد، لذا باید گفت که نعمت شرح صدر برترین معجزه انبیاء است و به راستی، اگر کسی حالات پیامبر را دقیقا مطالعه کند و میزان شرح صدر را در حوادث سخت و پیچیده دوران عمرش بنگرد، یقین می کند که این امر از طریق عادی ممکن نیست و به یک تأیید الهی و ربانی نیاز دارد. بعضی از مفسران گفته اند منظور از شرح صدر در سوره انشراح همان حادثه ای است که در کودکی پیغمبر واقع شد. حلیمه می گوید: وقتی محمد با فرزندانم برای چرادادن گوسفندان رفت، فرشتگان او را گرفته بر قله کوهی بردند و به شستشو و تنظیف او پرداختند. در این وقت پسرم نزد من آمد و گفت: محمد را دریاب که او را ربودند! سریع رفتم و دیدم که او در حالی که به آسمان نور می داد، آمد. وی را بوسیده، گفتم: چه به سرت آمد؟ پاسخ داد: غمین مباش که خدا با ماست و سپس داستان خود را برای من بازگو گرد... .»[۱۲] در برخی از تفاسیر آمده است که فرشتگان آسمان آمدند و سینه او را شکافتند و قلبش را بیرون آورده و شستشو دادند و آن را از علم و دانش و رأفت و رحمت پر کردند و دوباره در جای خود گذاشتند و بدیهی است که منظور از این حدیث، قلب جسمانی نیست، بلکه کنایه ای است به امدادهای الهی از نظر روحی و تقویت عزم و اراده پیامبر(ص). تاریخ نویسان نوشته اند: محمد به هنگام کودکی در ۹ سالگی همراه عمویش ابوطالب به شام رفت. در بین راه در محلی بنام «بصری» راهبی نصرانی بنام بحیرا نشانه های پیامبری را در او دید و سفارش او را به عمویش کرد و مخصوصا به او توصیه نمود که این کودک را از آسیب یهودیان که دشمن وی هستند، برکنار دارد. نوشته اند که چون کاروانیان از نزد بحیرا پراکنده شدند، وی محمد را نگاه داشت و گفت: تو را به لات و عزی سوگند می دهم، آنچه از تو می پرسم، پاسخ بده! محمد(ص) گفت: مرا بنام لات و عزی مپرس که هیچ چیز را چون این دو بت ناخوش نمی دارم. سپس بحیرا او را به خدا سوگند داد.[۱۳] یکی از ویژگی های دوران کودکی حضرت این بود که هرگز نزد استادی درس نخواند؛ گرچه این معنی در ابتدا، نقص به نظر می رسد ولی در مورد شخص پیامبر(ص) یک نقطه مهم به شمار می رود، زیرا بعد از آوردن قرآن با آن عبارات و محتوا و معارف عالی، دیگر کسی شک نمی کرد که آن از ناحیه خداست، نه زائیده فکر یک انسان درس نخوانده و به تعبیر قرآن «أمی». معروف‌ترین تفسیر برای أمی همان درس نخوانده بودن است، چرا که أم به معنی مادر است و أمی، کسی است که به همان حالت که از مادر متولد شده، مانده و مکتب و استادی را ندیده است، هر چند بعضی آن را به معنی کسی که از میان امت و توده مردم برخاسته، نه از میان اشراف و جباران تعبیر کرده و بعضی آن را به معنی کسی که در مکه متولد شده یا از مکه برخاسته می دانند، زیرا یکی از نام های مکه «أم القری» است اما مانعی ندارد که واژه أمی اشاره به هر سه مفهوم باشد: درس نخوانده، از میان امت برخاسته و در شهر مکه تولد یافته. [۱] بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۳۸۴.
[۲] ر.ک: فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۱۵۹ ـ ۱۶۰.
[۳] منتهی الامال، ج ۱، ص ۴۹.
[۴] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲(معروف به قاصعه)
[۵] نهایة الارب، ترجمه مهدوی دامغانی، ج ۱، ص ۹۱.
[۶] بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۳۹۲.
[۷] طبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۱۱۸.
[۸] کمال الدین، ج ۱، ص ۱۷۱.
[۹] حیوة القلوب، ج۲، ص ۶۸.
[۱۰] همان، ص ۶۹.
[۱۱] رسول محلاتی، تاریخ تحلیلی اسلام، ج ۱، ص ۲۴۵.
[۱۲] مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۳۳.
[۱۳] ر.ک: منتهی الامال، ج۱،/تاریخ تحلیلی اسلام، سیدجعفر شهیدی، ص ۳۰.











این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن