واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یادداشتی از داوود مهدویزادگان؛
قرابت ماهوی علوم انسانی مدرن و توتالیتریسم
شناسهٔ خبر: 3809170 - شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۷
دین و اندیشه > اندیشمندان
.jwplayer{ display: inline-block; } وقتی دعوی هم ذات پنداری میان توتالیتریسم و علوم انسانی داریم؛ باید نشان دهیم که چگونه این دو، ذات مشترکی دارند. این ذات مشترک چه می تواند باشد؟ آن ذات چیزی نیست جز ذات «خود بنیاد». به گزارش خبرگزاری مهر، یادداشت زیر با عنوان «قرابت ماهوی علوم انسانی مدرن و توتالیتریسم» توسط حجت الاسلام دکتر داوود مهدوی زادگان عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نوشته شده است که در ادامه می آید: وقتی گفته می شود «حکومت های استبدادی با علوم انسانی مشکل دارند»؛ تصور می کنیم که دو ذات متخاصم رو در روی هم قرار گرفته اند و هر یک دیگری را نفی می کند، اما آیا واقعاً این چنین است که می گویند یا آن که واقعیت چیز دیگری است؟ برخی مایلند ما این گونه فکر کنیم، اما من چنین فکر نمی کنم؛ در واقع خیلی مایلم حقیقت همانی باشد که به ما می گویند ولی اینطور نیست. مسأله تنها این نیست که بگوییم علوم انسانی مدرن بزرگترین خدمت را به حکومتهای استبدادی کرده است بلکه مسأله بالاتر از این حرفهاست. باید برای فهم و کشف حقیقت، عمیق تر اندیشید و از تحلیلهای پوزیتویستی و کارکردگرایانه عبور کرد. این گونه تحلیلها خود یکی از موانع کشف حقیقت است، زیرا ما را از عمیق اندیشی باز می دارد. اگر خواهان فهم واقعیت امر هستیم؛ باید مسأله را در سطح ذات و هویت استبداد و علوم انسانی جدید طرح کرد. باید در مقام ذات، این پرسش را طرح کنیم که آیا به راستی میان این دو تفاوت ماهوی وجود دارد یا خیر؟ پاسخ من به این پرسش علیرغم میل قلبی، منفی است. این دو به دلیل قرابت ذاتی که بین شان هست، نوعی رابطه هم ذات پندارانه با هم دارند و ممکن نیست که نفی ذاتی هم را بکنند. وقتی دعوی هم ذات پنداری میان توتالیتریسم و علوم انسانی داریم؛ باید نشان دهیم که چگونه این دو، ذات مشترکی دارند. این ذات مشترک چه می تواند باشد؟ آن ذات چیزی نیست جز ذات «خودبنیاد». در این که استبداد برآمده از ذات خودبنیاد است، تردیدی نیست. منِ مستقل و آزاد و رها از همه چیز را، در آشکارترین شکلش، در شخصیت مستبد می توان دید. استبداد یعنی پافشاری بر منِ مستقل و خود رأی. اما ذات علوم انسانی مبتنی بر شعار روشنگری است و کانت به شکلی کاملاً واضح آن را توضیح داده است: «روشنگری، خروج انسان از آن حالت نابالغی است که او برخود تحمیل کرده است و همین نشانگر کمبود قابلیت او در کاربرد فاهمه بدون هدایت دیگران است.» (ر. ک: مجتهدی کریم، ۱۳۸۷، فلسفه و تجدد، امیر کبیر : ۲۷۹ و نیز ر. ک: کانت و دیگران، ۱۳۷۶، روشنگری چیست، انتشارات آگاه : ۱۸ ). کانت در این تعریف، فاعل شناسا را به خود بنیادی فرا می خواند. ما همه تا وقتی که برای شناسایی به هدایت دیگران محتاج باشیم، در وضع نابالغی به سر می بریم. برای خروج از این نابالغی به شهامت نیاز داریم و شهامت، امر نفسانی است و از درون انسان پدید می آید. پس باید به خود تکیه کرد و شهامت را از درون درخواست کنیم. با چنین شهامتی است که می توان از وضع نابالغی خارج شد. عصر روشنگری، زمانه شهامتهای خودبنیادِ درونی شده است اما آیا عصری که کانت در آن می زیسته است و به عصر روشنگری معروف گشته همان است که کانت تعریف کرده است؟ ظاهراً کانت شکل گیری شهامت خود بنیاد را احساس می کرده ولی برای نشان دادن آن، نمونه ای بهتر از پادشاه، فردریک کبیر، سراغ نداشت: «نمونه ستودنی و کم مانند و درخشان چنین پادشاهی را ما خود داریم که در این امر پیشتاز همه پادشاهان است.»(کانت و دیگران، ۱۳۷۶: ۲۶). مثال زدن کانت به پادشاه، امر غیرعادی نیست. طبیعی است که کانت با چنین تعریفی از روشنگری به شاهان مستبد رسیده است. در واقع، پادشاهان مستبد در پرتو تعریف روشنگری، دوباره کشف می شوند ولی از دل این کشف روشنگرانه، استبداد صورت «منور» پیدا می کند. این است که گفته شده «کل این مطالب به نظر می رسد که تا حدودی در جهت تأیید نظام استبدادی منور باشد». (مجتهدی کریم، ۱۳۸۷ :۲۸۱). این همان هم ذات پنداری بنیانگذاران علوم انسانی جدید با شخصیت استبدادی است. از نظر کانت، شاهِ روشنگر تنها کسی است که با جامعه چند جوابی هیچ مشکلی ندارد. همه آزادند که شهامت رسیدن به جواب متفاوت را داشته باشند و فقط فرمانبر باشند: «اما تنها کسی می تواند بگوید: عقل بورزید! هر چندان و هر باره که دلخواه تان است اما فرمانبردار باشید! ـ سخنی که حتی یک جمهوری آزاد نیز دل گفتن اش را ندارد ـ که خود روشن نگر باشد و از سایه ها نهراسد و همزمان برای حفظ نظم عمومی سپاهی سازمان دیده و پرشمار در فرمان داشته باشد» (کانت و دیگران، ۱۳۷۶ : ۲۶ ). آری، حکومت استبدادی با دانش چند جوابی (علوم انسانی) مشکلی ندارد. او فقط فرمانبری را طلب می کند. علوم انسانی مدرن هم نشان داده است که فرمانبر خوبی است. اگر قرابتی میان توتالیتریسم و علوم انسانی جدید وجود نداشت؛ دلیلی برای این گونه فرمانبری هم نمی بایست باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 155]