واضح آرشیو وب فارسی:مهر: گفتاری از علامه سید منیرالدین حسینی الهاشمی؛
عاشورا فلسفه تکامل اجتماعی تاریخ را تبیین میکند
شناسهٔ خبر: 3804396 - دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۷
دین و اندیشه > اندیشمندان
.jwplayer{ display: inline-block; } عاشورا، یک حرکت تکامل گرای ساده نیست. فلسفه تکامل اجتماعی را در تاریخ، تبیین میکند. لذا برای همه عصرها و نسلها، الگوی جاوید تکامل گرایی است. به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر گفتاری از علامه سید منیرالدین حسینی الهاشمی با عنوان «نقش جوانان در استمرار قیام عاشورا» است که از نظر می گذرد؛ جایگاه جوانان در ساختارهای اجتماعی این نکته بسیار مهم است که نمی توان جوان را در ساختارهای اجتماعی، شکل گرفته فرض کرد، چراکه هنوز راسخ نشده و شکل پذیر است. جوان تا وقتی در سن جوانی است، ساختارگرا نیست. از دوران بلوغ، احساس هویت جدید در او ظاهر میشود و محدودیتهای محیطی برایش زیر سؤال میرود. دامنه محدودیتهای محیطی و انتظاراتِ ارضاء، به معنی نبودن طلب موثر اجتماعی و وجود طلب طبیعی نسبت به تجلیل و تحقیر، نسبت به اطلاع و تجهیل، نسبت به دارائی و توانمندی و ناداری، جوان را که آماده احساس هویت جدید است، در معرض نقادی قرار می دهد؛ یعنی سوال کند که آیا باید همین طور باشد؟ هیچ راهی دیگری ندارد؟ نقد، او را متوجه ضعفهایی میکند که تغییر ساختار را طالب میشود. نقدِ نسبت به جریان تکامل و نسبت به نارسائیهایی که همیشه در ساختار بوجود میآید؛ یعنی جوان می فهمد که ساختارهای بشری، هرگز مطلق نیستند. جوانان، قشر تکامل گرای جامعه هستند و همیشه تکامل اجتماعی و توسعه اجتماعی، باید بر دوش آنها استوار باشد. جایگاه میان سالان در ساختارهای اجتماعی باید به این نکته توجه داشته باشیم که آنهایی که سنشان بالاتر است ـ بین سی تا چهل و بالاتر ـ اگر محیط را پذیرفته و از نواقص بیاعتنا گذشته باشند، سعی شان بر این است که منفعت شخصی را از طریق پذیرش ساختارها، به حداکثر برسانند ـ به عبارت دیگر ساختارگرا شده باشند، نه تکامل گرا ـ و طبیعی است که به دنبال اصلاح نظام نباشند و نفع طلبی -در نظامِ پذیرفته شده- آنها را وادار میکند که ارزشها، اطلاعات، قدرت، ثروت را در نظام ساختاری بپذیرند. مگر اینکه نسبت به ساختارها موضع داشته باشند و ایستادن مقابل ساختارهای اجتماعی را تمرین کرده باشند و ملکهشان در درگیری با ساختارها نمو کرده باشد؛ به عبارتی انسانهایی ظلم ستیز باشند. جایگاه افراد مسن در ساختارهای اجتماعی کسانی که سن آنها از ۴۵ سال به بالا است، باید موازنه اجتماعی بر دوششان استوار باشد. صاحبان ملکهای که پیرمرد هستند؛ اینها -در گرایش غالب-باید موضوعات خُرد، روی دوششان باشد. یعنی جامعه باید همیشه ترکیبی باشد. بیشترین مخاطب رهبری جوانان هستند. لکن بیشترین مخاطب دولت میان سالان هستند و بیشترین مخاطب بخش خصوصی کامل سال است. مسئله عاشورا عاشورا، یک حرکت تکامل گرای ساده نیست. فلسفه تکامل اجتماعی را در تاریخ، تبیین میکند. لذا برای همه عصرها و نسلها، الگوی جاوید تکامل گرایی است. تفاوت تکامل گراییِ تاریخی با تکامل گرایی اجتماعی تکامل گرایی اجتماعی، به دنبال ایجاد یک نظم و نظام، از گره دار تا کلاسیک، متناسب با سیر بلوغِ مبارزه برای بدست گرفتنِ قدرت و سقوط ساختار قبلی است که طیّ یک سلسله عملیات انجام میگیرد. به هر صورت انقلابها، ساختار ستیزی دارند و پیریزی ساختار جدید می کنند، به عبارتی عدلِ در جهت خاص را دنبال می کنند؛ مثل عدل در توزیع قدرت یا آزادی یا احساس هویت یا عدل در بهرهوری اقتصادی، عدالت سیاسی یا عدالت اقتصادی را پیگیری میکنند. لکن اصلاً درباره دویست سال بعدشان هرگز نظریهای که بتوانند برای او عمل و فداکاری کرده باشند و آن را محقق کنند ندارند. هر چند مدعی این باشند که فلسفه تاریخ را میشناسیم ولی فلسفه تاریخ، برای تحلیل موضع گیریها و هماهنگ سازی موضع گیریها تا فروپاشیدن ساختار گذشته و ایجاد ساختار جدید است. تحوّل گرایی تاریخی، چشم به پیروزی در وهله ندارد و به دنبال برنامهای نیست که ساختار را در وهله ساقط کند و ساختار جدید را بر پا نماید بلکه برنامه او در کلیه موضوعات، سخن گفتنِ با نهادینهترین نظام عاطفه انسان و جامعه میباشد. یعنی ستیز با ظلم را به گونهای با عاطفه و گرایش به عدل و رحم درمیآمیزد و مجموعه سازی میکند که ذره ای در آن، احساس خشونتِ ساختار سازی مشاهده نمیشود. حضرت اباعبدالله در میدان جنگ، در شدیدترین مقاومتها و ظلم ستیزیها، به عواطف انسان گرایانه، کمال اهتمام را میورزد؛ ایشان در روز عاشورا دوازده بار از میدان جنگ به خیمه باز می گردند اما در تاریخ یکبار هم وجود ندارد که ایشان با خشونت به زنان گفته باشد ساکت. هنگام مقابله با دشمن زمانی که جای ترحم بوده، بلافاصله ترحم می کردند. این، زبان عاطفه تاریخ است. اصلاً حضرت با زبان عاطفه، به تاریخ حرف میزند. همانند زمانیکه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) وارد شط می شود، عقل می گوید وقتی انسان تشنه است باید آب بنوشد تا بهتر بجنگد، اما منطق حضرت ابوالفضل به همان اندازه که برابر دشمن، خشن است؛ در برابر دوست، رئوف است، دلبسته است. این، منطق سخن گفتن با تاریخ است. معنا ندارد یک مرد جنگی در حین جنگ و مقابله شدید، اظهارات عاطفی بکند، یعنی غیر منطقی مینماید ولی گریه کردنهای حضرت ابا عبدالله -مثل وقت رفتن علی اکبر، قاسم و...- در واقع ابزار عاطفههای شدید برای حرف زدن با تاریخ است. استفاده از این ابزار در حالی است که، این اظهار عاطفهها ایشان را در سخت گیری مقاومت در برابر دشمن ذره ای سست نمیکند. ابراز عطش میکند اما به هیچ وجه ابراز تسلیم نمیکند. تقاضای ترحم به حرم میکند، ولی هیچگاه نمیگوید من تسلیم میشوم. همه این حرف ها به کناری می رود و ایشان شدیدا مقابله می کند؛ به عبارتی دست دشمن را در خودکامگی و بیاعتنایی به هر ارزش انسانی باز می گذارد. و این در حالی است که ایشان در درگیری، هیچ یک از ارزشهای انسانی را فراموش نمیکند بلکه همه ارزش ها را به حداکثر احترام بجا می آورد. مثلا بجای اینکه در ابتدای جنگ، سرلشگرش را با یک تیم کامل به جنگ بفرستد، در انتهای جنگ وی را برای آوردن آب میفرستد. در تحلیل عاطفیِ دقیق این جنگ، دو موج ارزش گرایی انسانیت و مقابله با ستمگری از دو سو، تاریخ را مورد تأثیر شدید قرار می دهد؛ که این به معنای استراتژیِ تکامل تاریخی است، نه معنای استراتژیِ تکامل اجتماعی و به دست گرفتن قدرت. من از همین جا میخواهم عرض کنم کسانی که میگویند حضرت آمده بود تا حکومت اسلامی تشکیل بدهد؛ در واقع معنای تکامل گرایی تاریخی را نفهمیدند. تکامل گرایی تاریخی، خیلی عظیمتر از تکامل گرایی اجتماعی است. تکامل گرایی تاریخی باقی میماند بدون اینکه شخص حضور داشته باشد و در همه جریانات تکاملی، موضوع رشد و تکامل قرار میگیرد. لذا گرایشی را که الان به حضرت ابا عبدالله در سراسر جهان وجود دارد، قطعاً در صده اول وجود نداشته. تنها کسی میتواند به زبان تاریخ صحبت کند که ستیز و عاطفه را بتواند به عالیترین شکل تاریخیاش ترکیب کند. در قضیه عاشورا و جریانات بعد آن، کاملاً این امر، واضح است. یک ذره آثار ذلت در اسرا دیده نمیشود، یک ذره هم پایشان را از مقاومت در برابر دشمن پایین نمیگذارند، حتی به یکدیگر این توصیه را هم ندارند که ابراز عاطفه نکنید، برعکس اتفاقا در ابراز عاطفه کردن هم خیلی شدید هستند. این منش با هیچ نظام جنگیای که بخواهد در وهلهْ ساختار بسازد، نمیسازد. اصلاً شمشیر علی بن ابیطالب و حضرت اباعبدالله میزند برای اینکه ارزش بر تاریخ مسلط بشود؛ برای ارزش تاریخی، نه اینکه مثل انقلابهای اجتماعی، ساختار در وهلهْ ایجاد بشود. اینکه وجود مبارک سید الموحدین (علیه افضل صلوات المصلین) در جنگ وقتی با عمرو عاص مواجه می شود و او خودش را عریان میکند و حضرت او را رها میکنند؛ این دقیقاً معنای انسان گرایی است. معنای این است که این شخص، در حال ابراز ذلت است و انسان [امیرالمومنین(ع)] به آدمی که ابراز ذلت میکند، ابراز قدرت نمیکند. آیین ما این است که فراری از جنگ را تعقیب نکنید. هر چند یقین داشته باشید او همین که توانست فرار کند، دوباره نامردی و نامردمی خودش را به شدیدترین وجه ابراز میکند. این دقیقاً یعنی باز کردن مشت عمرو عاص، یعنی آیین عمرو عاص را شکسته، نه شخصش را. آیین خود محوری را در برابر آیین ارزش محوری شکستن.
وقتی قضیه حضرت اباعبدالله را به این صورت که ایشان در ظلم ستیزی چگونه بودند ذکر کنید یعنی در واقع جوان را با این روحیه مواجه کردید اگرچه طبیعتاً مشکل است که جوان حرکت تاریخیِ به آن صورت داشته باشد. نه جوان، پیرش هم مشکل است، ولی الگوگیری میتواند بکند. ما میتوانیم در تحولات اجتماعی حاضر باشیم. علتش هم یک چیز است: اشراف مطلق به عاطفه، در جمیع مراحل تاریخ ـ یعنی متغیّرهای عاطفه ـ برای امام معصوم، ممکن است. یعنی سخن گفتن با تاریخ که مثل شعر حافظ نیست، هیچ وقت کهنه نمی شود. معصومین کارشان ایجاد یک حرکت تاریخی است. یعنی حرکتی که مرتباً در همه تکاملها حضور دارد که در نتیجه هیچ وقت کهنه نمیشود و اتفاقاً بالعکس روز به روز، نوتر میشود. در حقیقت، رفتار مطلق، نه تنها کهنه شدنی نیست بلکه قابل الگو برداری برای همه زمانها متناسب با سطح رشد و تکاملشان است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]