تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه نيّت فاسد شود، بلا و گرفتارى پيش مى آيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829619188




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گزارشی از حلقه کندوکاو کودکانِ کار


واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
گزارشی از حلقه کندوکاو کودکانِ کار

کودکان کار


شناسهٔ خبر: 3043730 - یکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۴
دین و اندیشه > اندیشکده ها

جمعی از کودکان کار در کتابخانه ملی با حضور سعید ناجی به سبک فلسفه برای کودکان به صورت جمعی در مورد زندگی و سوالات اینچنینی کندوکاو کردند. به گزارش خبرنگار مهر، چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴ در کتابخانه ملی، با اجرای  دکتر سعید ناجی گفتگویی جمعی بین کودکان کار - ۱۰ تا ۱۵ سال - به سبک فلسفه برای کودکان صورت گرفت. در این گفتگو، کودکان به صورت حلقه کنار هم نشستند، حلقه‌ای که در آن قرار نبود کسی برای آنها حرف بزند یامطالب از قبل تعیین شده‌­ای را به آنها آموزش دهد، بلکه در این حلقه به آنها فرصت داده شد تا خودشان حرف بزنند، فکر کنند، کشف کنند و به صورت جمعی کندوکاو کنند. این حلقه نه تنها به آنها هویت جمعی می­‌دهد، بلکه هویت فردی نیز به آنها می­‌بخشد، زیرا بعضی از این بچه­‌ها حتی اوراق هویتی هم نداشتند و خودشان هم به این قضیه واقف هستند که هویت ندارند، اما وقتی وارد چنین گفتگوی جمعی می­‌شوند و از آنها پرسیده می­‌شود «تو چی فکر می‌کنی؟ تو چی می‌خوای؟ نظر تو چیه؟ .... جدا از آنچه که خانواده یا معلم ها به شما یاد دادند... خود خودت نظرت چیه؟»خودشان را مهم و صاحب هویت حس می­‌کنند و این به آنها عزت نفس می­‌دهد تا در مقابل آسیب­‌هایی که با آن مواجه­‌اند بتوانند از خودشان مراقبت کنند. گفتگو، با سؤالِ «مهمترین چیز در زندگی­ تان چیست؟» شروع شد. هر کدام از زاویه دید خود و متناسب با دغدغه­‌هایش به این سؤال پاسخ داد. در پاسخ­هایشان به نحو غیر مستقیم و گاه مستقیم از دغدغه‌­‍‌‌ها، درگیری­های زندگی­شان و آرزوهایشان می­‌گفتند. حسین می­‌خواست فوتبالیست شود تا خانواده­اش را خوشحال کند. ابوالفضل هم دوست داشت فوتبالیست شود. محمد مهمترین چیز زندگی­‌اش این بود که سایه­ پدر و مادرش همیشه بالای سرش باشد، چون معتقد است که وقتی پا به این دنیا گذاشت آنها از او حمایت کردند و او نیز دوست دارد زحمتشان را جبران کند و احساس وظیفه می­‌کند. فرید می­‌خواست مدیر بانک شود تا پولدار شود و به خانواده­‌اش کمک کند. مختار هم مهمترین چیز زندگی­‌اش خانواده­‌اش بود؛ اینکه از لحاظ مالی به خانواده کمک کند و همیشه پیش آنها باشد. مهدی هم دوست داشت مهندس ساختمان شود و برای مردم خانه بسازد و به مردم کمک کند تا بدون خانه نمانند. فهیمه آرزویش این بود که دکتر جراح شود تا هم درآمد خوبی به دست بیاورد و هم آرزوی پدر و مادرش را برآورده کند. برای ثریا حجاب از همه چیز مهمتر بود. لیلا کتاب خواندن را مهمترین چیز می دانست، چون می­‌گفت باعث می­‌شود بیشتر بفهمم و بدانم. آرزوی صدیقه این بود که عزیزترین کس­ش اعتیادش را ترک کند تا در زندگی آرامش به دست بیاورد و کسی هم از این بابت مسخره­‌اش نکند. ریحانه دوست داشت معلم شود تا بچه­‌ها را با سواد کند تا خیلی چیزها را بفهمند. فاطمه هنر پیشگی را دوست داشت. ستاره دوست داشت نقاش شود. فرهاد می­‌خواست بوکسور شود تا افتخار کشورش شود. شکوفه هم می خواست دکتر جراح شود، چون هم علاقه داشت و هم معتقد بود این شغل ارزشش را دارد زحمت بکشد و می­‌تواند زحمات خانواده را جبران کند. اکثر بچه­‌ها کمک کردن به خانواده و حمایت از آنها برایشان مهم بود و دلشان می­‌خواست خانواده‌­شان را خوشحال کنند و در خوشحالی­‌ها و ناراحتی­شان پیششان باشند. بعضی­ها هم دلشان می­‌خواست پولدار بشوند و درآمد خوب داشته باشند و هدفشان از پولدار شدن این بود که هم وضع خودشان خوب شود و هم به پدر و مادر و دیگران بتوانند کمک کنند. فرید با همه­ وجود دلش می­‌خواست وقتی پولدار شد همه­ پولش را برای کمک به دیگران و پدر و مادرش ببخشد، دلیلش هم این بود که فقیرها بنده­‌های خدا هستند و وقتی این جمله را گفت اشک در چشمانش جمع شد، انگار می­‌خواست از درد خودش بگوید. حسین می­‌گفت یک جور دیگر هم می­‌توان کمک کرد اگر کسی به دیگری قرض داشته باشد قرض‌اش را بدهیم. بعد برای اینکه ملاک­ها و حرف­های بچه­‌ها دقیق­تر شود این سؤال مطرح شد: فرض کنید در آینده پولدار شدید چقدر را به دیگران می­‌بخشید و چقدر را برای خودتان نگه می­‌دارید؟ اکثر بچه­‌ها نصف برای خودشان می­‌خواستند و نصف برای دیگران و بعضی می­‌خواستند بیشتر به دیگران ببخشند، چون دوست داشتند به فقیرهایی که پول و خانه ندارند کمک کنند. بعد از کندوکاوی که بین بچه­‌ها صورت گرفت به ملاک­هایی برای بخشش اشاره کردند: ۱- بخشش حد و مرز دارد و باید در بخشش احتیاط کرد و تا جایی بخشید که خودمان ضرر نکنیم و به خودمان آسیب نرسد. (فهیمه) ۲. خیلی کم بخشیدن هم خوب نیست، چون تا جایی باید به دیگران کمک کنیم تا گرسنگی­ فقیران را رفع کنیم و مشکلاتشان را تا حدودی برطرف کنیم. (حسین) در پایان، نظر خود بچه­‌ها در مورد کلاس خواسته شد اینکه این کلاس چه فایده­ای برایشان داشت و چه چیزهایی یاد گرفتند؟ شکوفه گفت: فایده‌­اش این بود که ببینیم تا کجا ببخشیم و چقدر ببخشیم و کسانی که به کمک نیاز دارند به آنها کمک کنیم. حسین گفت: یاد گرفتیم به آرزوهایمان فکر کنیم، اینکه چطوری آرزوهایمان را انتخاب کنیم نه اینکه آرزوهای الکی و بی­خودی داشته باشیم، آرزوهایی که فایده ندارد و بعد از مدتی آن را رها می­کنیم. در ادامه ابولفضل و فهیمه نظرشان این بود که در مورد تصمیمات زندگی یادگرفتیم فکر کنیم. مختار معتقد است: الان تصمیم بگیریم که وقتی بزرگ شدیم چه کار کنیم. فرهاد گفت: کارهایی که می­خواهم با همه­ی وجودم انجام دهم، اول در موردش فکر کنم و تحقیق کنم. ریحانه گفت: در مورد شغل، احساسات، والدین و... فکر کنیم. همه­ آنها به این موضوع اشاره کردند که این کلاس فرصتی برای فکر کردن بود. بعد از اتمام جلسه نظر حاضرینی که در جمعیت امام علی بر روی این کودکان کار می‌­کنند و با آنها در ارتباط ­‌اند پرسیده شد. آنها از این جلسه خیلی راضی بودند و خواهان این بودند که کاش همیشه چنین کندوکاوی را می­‌توانستند با بچه­‌ها داشته باشند. دلیلشان این بود که بچه­­‌ها عمیقاً درگیر بحث شده بودند و به شکل غیر مستقیم به چیزهایی اشاره می­‌کردند که واقعیت زندگی­شان بود و دغدغه­‌شان محسوب می‌­شدو چه خوب است که در این زمینه­‌ها فکر کنند و به گفتگو بپردازند.









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن