واضح آرشیو وب فارسی:مهر: احمد رهدار در گفتگو با مهر:
فرهنگ، تمرکزگرا و تمدن، کثرتگراست/ بررسی رابطه فرهنگ و تمدن

شناسهٔ خبر: 3018364 - یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۸:۱۹
دین و اندیشه > اندیشمندان
رئیس مؤسسه فتوح اندیشه با بیان اینکه فرهنگ معمولاً تمرکزگرا و تمدن کثرتگراست، گفت: فرهنگها معمولاً نمیتوانند کثرتها را تحمل کنند، ولی تمدنها این توانایی را دارند. خبرگزاری مهر،گروه اندیشه-خداداد خادم: در نگاه نخست به نظر میآید، فرقی بین فرهنگ و تمدن وجود ندارد معمولاً در عبارتها هم این دو به صورت مترادف به كار میروند. با همه پیوستگی فرهنگ و تمدن، دو تفاوت در میان آنها وجود دارد: نخست آنكه تمدن بیشتر جنبه عملی و عینی دارد و فرهنگ بیشتر جنبه ذهنی و معنوی؛ به گونهای كه هنر، فلسفه، حكمت، ادبیات و اعتقادات در قلمرو فرهنگ هستند، در حالی كه تمدن بیشتر ناظر به رفع حوایج مادی انسان در اجتماع است. فرهنگ به فهمیدن، دریافتن، اندیشیدن، ژرفبینی و آگاهی به امور ربط پیدا میكند و دیررس، دیریاب، روینده، عمیق و پایدار است. ولی تمدن به امور سطحی و زودگذر و آنی زندگی وابسته است و بیشتر جنبه اكتسابی و تقلیدی دارد؛ زودرس، زودیاب و معمولاً پایدار و تغییرپذیر است. در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین احمد رهدار رئیس مؤسسه فتوح اندیشه به بررسی رابطه فرهنگ و تمدن پرداختیم که اکنون از نظر شما میگذرد: *چه ارتباطی بین تمدن با فرهنگ وجود دارد، یعنی در واقع چه شباهتها و تفاوتهایی با هم دارند؟ تمدن بسط و قلیان فرهنگ است. فرهنگها معمولاً تکزبانی، تکروشی، تک اقلیمی و تک ساختاری اند. اما تمدنها معمولاً چندزبانی، چندروشی، چنداقلیمی و چندساختاریاند. تمدنها قابل تقلیل به یک زبان نیستند و از یک جنس نیستند. درون یک تمدن، انواع فرهنگها، حضورها و زبانها را میتوان مشاهده کرد. گاهی به صورت نادر فرهنگهایی وجود دارد که در آستانه تبدیل به تمدن بوده و ممکن است چنداقلیمی باشند، اما به طور معمول فرهنگها تکاقلیمی هستند. از دیگر تمایزهای بین فرهنگ و تمدن این است که فرهنگ معمولاً تمرکزگرا و تمدن کثرتگرا است. فرهنگها معمولاً نمیتوانند کثرتها را تحمل کنند، ولی تمدنها این توانایی را دارند. اساساً اگر تمدن نتواند کثرتها را در خود تحمل کند، تمدن نیست. نکته قابل توجه این است که تمدن کثرتگراست، ولی قابل تقلیل به صرف کثرت نیست یعنی تمدن را نمیتوان تنها با مفهوم کثرت توضیح داد. تمدن عرصه ترکیب انواع تعقل و نسبتاً پیچیده است، ولی فرهنگ معمولاً دارای یک عقلانیت بسیط است. نکته آخر در مورد تفاوت فرهنگ و تمدن این است كه عقل فرهنگی میتواند ناظر به گذشته باشد، ولی عقل تمدنی ضرورتاً عقل آینده است. به عنوان مثال مکاتبی داریم که کمال را در گذشته میبینند، مانند رمانتیسم، کنفوسیسم، فرویدیسم و بودیسم. عقل تمدنی کمال را در گذشته نمیبیند، از گذشته بیزار هم نیست و مانند گروه طالبان که آثار باستانی افغانستان را نابود کردند، آن را معدوم نمیکند؛ بلکه گذشته را به حال و آینده دعوت میکند. *چه رابطه ای بین عقل فرهنگی و عقل تمدنی وجود دارد؟ قبل از پاسخ به این سؤال لازم است مقدمه ای را بیان کنم. عقل دارای سه ساحت است: ساحت نفسالامری، یعنی ساحتی که ودایع الهی در یک ظرف و در یک طور وجود دارد با قطع نظر از تعلق ادراک ما به آن ظرف. یعنی خداوند حقایقی را در هستی مستقل از اینکه ما بتوانیم آن را کشف کنیم یا نتوانیم، تعبیه کرده است. ذهن انسان در گذر زمان به بخشی از این حقایق آگاهی پیدا میکند و برخی از آنها را کشف میکند. با کشف این حقایق، مظروف نفسالامر وارد ظرف دیگری به نام ذهن میشود. بنابراین ساحت ذهن، ساحت دوم عقل است. به عبارت دیگر، ساحت ذهن مربوط به آن دسته از حقایق عالم هستی است که ادراک ذهنی به آنها تعلق گرفته است. ساحت سوم عقل، ساحت عینیت است. در عالم واقع به آن دسته از ادراکات ذهنی که بشر با آن جامه عمل میپوشاند، ساحت عینیت گفته میشود. قواعد تغییر و تحول در هر یک از این ساحات متفاوت است. به عنوان مثال، ملاکهای بسط عقل و علم در ساحت عینیت و ساحت ذهن کاملاً متفاوت و متمایز است. در فضای ذهنی اگر بخواهیم دادههای عقلی را تکثیر کنیم، شاید بهترین ملاک، روشهای برهانی باشد؛ اما در ساحت عینی برای بسط علم، لزوماً ملاکهای برهانی، بهترین روش نیست. عقل تمدنی و بیرونی، یک عقل پیچیده است. درحالیکه در عقل فرهنگی بهویژه خردهفرهنگها با یک نوع عقل ساده سروکار داریم. علت تأکید بر واژه خردهفرهنگ به جای فرهنگ این است که گاهی برخی فرهنگها در آستانه تبدیل شدن به یک تمدن بوده و دارای پیچیدگیهایی هستند؛ مانند فرهنگ جامعه ما. فرهنگ جامعه ما چندان بسیط نیست و در حال گذار و در آستانه تمدنسازی است. عقل فرهنگی، فردی و عقل تمدنی، جمعی است. منظور از فردی بودن عقل فرهنگی، حضور مونولوگی آن است و عقل تمدنی حضور دیالوگی دارد. به عنوان مثال عینی، مشی حکومتی امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری را مقایسه کنید. الگوی مدیریتی امام(ره) مونولوگی و الگوی حضرت آقا دیالوگی است. در تاریخ انقلاب، مشاهده میکنید که امام(ره) حتی به علما و اساتید دانشگاهها هم چندان اجازه ابراز عقیده و بیان نظرات ندادهاند. ولی مقام معظم رهبری(ره) حتی با دانشآموزان هم جلسه دارند و از نظراتشان استفاده میکنند. همین گذار از مونوگ به دیالوگ نشانه رشد ما است؛ این رشد گذار از فرهنگ به تمدن است. فضای امام، فضای تأسیس و فضای مقام معظم رهبری تثبیت است. اقتضای گفتمان تأسیس، مونولوگ است و اقتضای گفتمان تثبیت، دیالوگ. گفتمان مونولوگی نقص امام نیست. اگر امام میخواست دیالوگ کند، توانایی تأسیس را پیدا نمیکرد. پس از به بار نشستن انقلاب، ما وارد فضای دیالوگی میشویم. دیالوگ مربوط به ساحت تمدن است. عقلانیت ما آنقدر بسط پیدا میکند که میتوان انتقادات را شنید و تحمل کرد و ساختار را اصلاح نمود. یعنی بستر و زمینه ما آنقدر تثبیت شده است که نقد مخالفین، آن را به لرزه نیندازد. در حالی كه ممكن بود اگر هنگام تأسیس، امام (ره) این اجازه را میداد، هر نقدی نظام را به تزلزل بکشاند. ویژگی سوم عقلانیت فرهنگی، محلی بودن آن است. عقل فرهنگی، عقل محلی و اقلیمی و عقل تمدنی، عقل جهانی است. عقل اقلیمی در یک اقلیم و در یک منطقه کارآمد است؛ اما کارآمدی عقل تمدنی ورای یک اقلیم محدود است. به عنوان مثال، ما با عقل نقلی نمیتوانیم با یک یهودی بحث و محاجه کنیم. به عنوان تذکر عرض کنم این برشهایی که برای عقل میزنیم به عنوان حیثهای عقل مطرح است. نه اینکه ماهیت متفاوتی برای آنها متصور باشیم. عقل فرهنگی، مقطعی و عقل تمدنی، سرمدی و ابدی است. ویژگی مقطعی و سرمدی بودن با محلی و جهانی بودن متفاوت است. عقل محلی ممکن است بتواند سرمدی باشد. به عنوان مثال، همین عقل نقل، عقل فقهی ما با وجود محلی بودن، یک عقل ابدی است. عقل مقطعی یعنی به لحاظ زمانی مربوط به دورهای خاص. عقل تمدنی، سرمدی و ابدی است. عقلی است که نمیتوان به آن برش زمانی داد. این عقل جوهره همه تمدنها است. وقتی انسانهایی در محلی جمع میشوند، جامعهای تشکیل میدهند. تمدنها هم در طول تاریخ، روحی عقلانی میسازند که جهانی، سرمدی و ابدی است. لذا تواتر و تاریخ دارد. *عقل تمدنی چه عقلی است؟ قبلاً عرض شد که تمدن از قلیان فرهنگ حاصل میشود. بدین معنی که با قلیان عقل فرهنگی، تمدن به وجود میآید. نتیجه قلیان عقل فرهنگی، رسیدن از فردیت به جمع است. یعنی وقتی عقل فرهنگی، سیر از فرد به جمع پیدا کرد، وقتی خرد فردی تبدیل به خرد جمعی شد، تمدن شکل میگیرد. این خرد جمعی مورد نظر، همان مفهومی است که غربیها از آن با نام دموکراسی سوءاستفاده میکنند. ما به دموکراسی نقدهای بسیاری داریم، ولی این بدان معنا نیست که ما قائل به خرد جمعی نیستیم. خرد جمعی در نگاه ما همان حافظه تاریخی و روح یک قوم است. جامعه انسانی در نگاه ما، با اجتماع غربی تفاوت زیادی دارد و لذا خرد جمعی مورد نظر ما نیز با دموکراسی غربی متفاوت است. در نگاه اسلامی، جامعه مساوی با جمع تکتک افراد درون آن نیست. جامعه برابر افراد بهعلاوه روابط بین آنها است. پیچیدگی و ترکیب این روابط سبب ایجاد روحی جمعی میشود که ما از آن به عنوان خرد جمعی یاد میکنیم. هرگاه فرهنگ، خود را به اندازهای رشد دهد که بتواند با این روح تجانس پیدا کند و عنصر حامل این روح شود، عقل فرهنگی تبدیل به عقل جمعی و خرد جمعی میشود. چنین فرهنگی آماده زایمان تمدن است. عقل تمدنی برخلاف عقل فرهنگی بسیط، عقلی مرکب است. عقل تمدنی، تکنیکی، هنری، ریاضی، فلسفی، نقلی، نقدی و اثباتی است. عقل تمدنی به مثابه رودخانهای است که مفهوم عقل مضاف در هریک از زمینههای نام برده شده، جویباری از آن است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]