واضح آرشیو وب فارسی:مهر: میرلوحی بررسی میکند؛
سیاست نظام سلطه در غرب آسیا
شناسهٔ خبر: 3031458 - شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۲
دین و اندیشه > اندیشکده ها
جزوۀسیاست نظام سلطه در غرب آسیا درسگفتارى از سید هاشم میرلوحی در باب ماهیت امپریالیستی آمریکا است ؛ که به همت موسسه علمی فرهنگی سدید در اختیار علاقهمندان قرار مى گیرد. به گزارش خبرگزاری مهر، متن پیش رو خلاصهای است از جزوه سیاست نظام سلطه در غرب آسیا که درسگفتارى از سید هاشم میرلوحی در باب ماهیت امپریالیستی آمریکا است؛ این درسگفتار حاصل سلسله جلسات هفتمین دورۀ آموزشى تربیتى «والعصر» است که در تابستان ۱۳۸۵ برگزار شده و به همت موسسه علمی فرهنگی سدید پس از پیاده سازى و ویرایش در اختیار علاقهمندان قرار مى گیرد. درک برخی از اعمال و رفتارها در سیاست خارجۀ آمریکا(نظام سلطه)، بهخصوص سیاستهای غربآسیایی این کشور برای بسیاری افراد دشوار است و سؤالات زیادی را در ذهن ایجاد کرده است. سیدهاشم میرلوحی در این نوشتار سعی دارد تا به این سؤالات پاسخ دهد. مقدمه اینکه چرا آمریکا تلاش میکند به هر نحو ممکن حضور خودش را در غربآسیا تثبیت کند؟ چرا اینهمه فشار و این حجم از محاصرۀ اقتصادی به ایران تحمیل شد؟ چرا از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آمریکا سیاستهای بحرانساز را علیه ایران اعمال میکند؟ چرا دولتمردان آمریکا تا این اندازه تأکید دارند ایران دست از فناوری هستهای بکشد و تا این حد تلاش میکنند ایران به یک کشور و رژیم خنثی تبدیل شود؟ چرا اینهمه فشار و این حجم از محاصرۀ اقتصادی به ایران تحمیل شد؟ چرا به گونهای رفتار میکنند که جمهوری اسلامی ایران را منزوی کنند؟ چرا نظام جمهوری اسلامی ایران که مردمیترین نظام در صحنۀ سیاسی یک جامعه است را بهعنوان یک نظام میلیتاریستی و مولد تروریست معرفی میکنند؟ در این نوشتار سعی شده است ضمن تبیین علت اهمیت غربآسیا و موقعیت ایران، به این سؤالات پاسخ داده شود. علت اهمیت غربآسیا غربآسیا به دلیل جغرافیای سیاسی، اقتصادی و نظامی خاصی که دارد از حساسترین مناطق سوقالجیشی جهان به شمار میرود. علت اهمیت ایران در غربآسیا را میتوان در موارد زیر دانست: اهمیت خلیج فارس: منطقۀ خلیج فارس در غربآسیا به عنوان ابر راه استراتژیک به شمار میآید و حتی برخی از جغرافیدانان نظامی غربی از آن بهعنوان تنها منطقۀ مهم جهان نام بردهاند. نفت خلیج فارس: از حدود دو قرن پیش، توجه استمعارگران اروپایی به منطقۀ خلیج فارس به صورت ویژهای جلب شد. علت آن هم وجود ذخایر عظیم نفتی و گازی در این منطقه است. زمانی اهمیت این مسئله مشخص خواهد شد که بدانیم عامل پیروزی در جنگ جهانی اول و دوم نفت بود. از سال ۱۹۷۰ به بعد نیز این اهمیت افزایش یافت، چرا که به تدریج شمارش معکوس برای کمشدن منابع و ذخایر نفتی آمریکا شروع شد؛ همین مسئله باعث تغییر سیاست آمریکا شد و سیاست آمریکا در خلیج فارس را شکل داد. چنانچه بیان شد، هر کشوری که بتواند به جریان انتقال نفت تسلط پیدا کند، عملاً بر کشورها هم تسلط پیدا میکند و بر جهان فرمانروایی میکند. همانطور که مشخص شد، منطقۀ غربآسیا از اهمیتی فوقالعاده برخوردار است، چرا که علاوه بر موقعیت استراتژیک و وجود خلیج فارس، جریان نفت بهعنوان یکی از عناصر اصلی پیشرفت، به آن موقعیتی حساس داده است. اهمیت استراتژیک ایران در غربآسیا در کنار اهمیت سوقالجیشی و موقعیت جغرافیای نظامی که خلیج فارس دارد؛ ایران جایگاهی منحصر به فرد در منطقه دارد. در میان همۀ کشورهای منطقۀ خلیج فارس، ایران به دلیل برخورداری از بیشترین کناره از خلیج فارس با قرار گرفتن در میان قدرتمندان جهان میتواند لولا و وزنۀ جهان بشود و به همین دلیل تمامی کشورهای ابرقدرت برای بسط و تأمین امپراطوری خود در دنیا به ایران چشم نظر دارند. علاوه بر نفت، تریلیونها فوت مکعب گاز، در این منطقه وجود دارد و ایران مقام دوم ذخایر گاز (بعد از روسیه) را دارد. با توجه به وضعیتی که ایران دارد و دیگر کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه هم نیازمند به نفت ایران هستند، جمهوری اسلامی ایران بعد از پیروزی انقلاب از یک ویژگی دیگری به نام اندیشۀ امام خمینی هم برخوردار بود که بسیارتأثیرگذار بود. پس از انقلاب اسلامی، سیاست ژاندارمبودن ایران در منطقه کنار زده شد و سیاست جدید آمریکا در مقابل ایران شکل گرفت؛ بر این اساس، آمریکا به بحرانسازی علیه ایران میپرداخت و بر این مبنا، جنگ به ایران تحمیل شد و علیرغم همۀ تحریمها، ایران توانست در جنگ موفق شود که مهمترین عامل در این موفقیت، مردم بودند. اسرائیل، عامل منطقهای استکبار برای تسلط بر غربآسیا پس از اینکه از طلا بهعنوان مظهر و نماد سرمایه و همچنین از رسانه بهعنوان تأثیرگذار بر افکار و اندیشهها یاد شد، از اوایل دهۀ هفتاد میلادی، عملاً نفت به عنوان رکن سوم سیاستها قرار میگیرد. در کنار طلا و رسانه، هرکس نفت داشته باشد، میتواند در جهان حاکمیت داشته باشد. طرح اسرائیل، گسترش اسرائیل تا خلیج فارس و تصرف چاههای نفتی در سال ۱۹۸۲ میلادی، آریل شارون که آن زمان وزیر جنگ رژیم صهیونیستی بود، هنگامی که به لبنان حمله کرد و بیش از نیمی از خاک لبنان را به اشغال درآورد، در سخنرانی خود طرحی بسیار گستردهتر و فراگیرتر از آن شعار نیل تا فرات را مطرح میکند و مرزهای اسرائیل در حیطۀ امنیتی اسرائیل را مطرح میکند و میگوید که اسرائیل، شامل کشورهای عربی پیرامون اسرائیل نیست، بلکه شامل ترکیه، ایران، افغانستان، پاکستان، کشورهای حوزۀ خلیج فارس و آفریقا خواهد بود. بعد از این سخنرانی «طرح تصرف چاههای نفتی خلیج فارس» را ارائه میکند و در آنجا میگوید اگر بخواهیم برای همیشه از شر فلسطینیان راحت شویم، ارتش اسرائیل باید به سمت اردن پیشروی کند و چاههای نفت کویت و خلیج فارس را اشغال کند، چرا که بعد از تصرف چاههای نفت خلیج فارس، نفت یک «نفت عبری» خواهد بود نه یک «نفت عربی». علت عدم اجرای سیاست گسترش اسرائیل تا چاههای نفتی خلیج فارس با توجه به اینکه اسرائیل توانسته بود در سال ۱۹۶۷ میلادی در جنگ با اعراب به موفقیت دست یابد، آریل شارون اینگونه تصور میکرد که اشغال لبنان هم مثل صحرای سینای مصر و فلسطین تا ابد در اختیارش خواهد بود. به همین دلیل طرحی برای حمله به لبنان ریخت و پس از آن بنا داشت به گسترش اسرائیل تا منطقۀ خلیج فارس بپردازد که به دلایل زیر موفق نبود: دلیل اول: حزبالله لبنان اسرائیل در همان زمان با یک پدیدۀ نوظهوری به نام حزبالله لبنان مواجه شد؛ به همین دلیل مجبور به درگیری شد و در نهایت وادار گشت مرحله به مرحله از منطقه خارج شود. دلیل دوم: انتفاضۀ فلسطین در فلسطین، مردم واقعاً سرخورده شده بودند و هیچ امیدی نداشتند که سرزمینشان آزاد شود. عاملی که توانست سبب شور و تلنگر به فلسطینیان شود، پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود. بعدها هم فلسطینیان سبک و شیوۀ حرکتشان مثل انقلاب ایران بود. همۀ مردم یکپارچه آمدند قیام کردند. همین مسائل باعث شد رژیم صهیونیستی عملاً از طرح تصرف چاههای نفتی منطقۀ خلیج فارس چشمپوشی کند. بنابراین سیاست جایگزین به جای طرح قبلی این بود که به بحرانسازی در منطقۀ غربآسیا بهویژه در خلیج فارس بپردازند. لذا از اینرو صدام را تحریک کردند تا به کویت حمله کند و به بهانۀ آزادسازی کویت، آمریکا جای پای خودش را در منطقه مستحکم کند. بحرانسازی در منطقۀ خلیج فارس، سیاست جدید در غربآسیا یکی از پیامدهای آزادسازی کویت در سال ۱۹۹۱ میلادی این بود که سبب شروع مذاکرات اعراب و اسرائیل در منطقه گردید و کنفرانس صلح شروع شد. در سال ۱۹۹۳ مذاکرات منجر به انعقاد توافقنامه میان سازمان آزادیبخش فلسطین و رژیم صهیونیستی شد. به دنبال این امر، سیاست دوجانبه علیه ایران و عراق از سوی آمریکاییها شروع شد و سپس آمریکا سیاستهای بحرانسازیاش را علیه ایران تشدید کرد و تحریمهایی علیه ایران وضع شد. پروژۀ قرن جدید از سال ۱۹۹۶ میلادی طرحی به نام «پروژه قرن جدید» در آمریکا ارائه کردند که از سال ۲۰۰۰ میلادی با قدرتگرفتن نومحافظهکاران آمریکایی اجرایی شد. کلیت این طرح این بود که قرن ۲۱ باید متعلق به آمریکا باشد و برای این کار آمریکا باید بر اصلیترین نقاط استراتژیک جهان تسلط یابد. با توجه به موقعیت حساس غربآسیا و وجود نفت در این منطقه که اهمیت آن را دوچندان میکرد، هر کشوری که میخواست بر دنیا امپراطوری کند، چشم نظر به غربآسیا و منطقۀ خلیج فارس داشت. مبارزه با تروریسم به عنوان سرلوحۀ سیاست خارجۀ آمریکا قرار گرفت و «پروژۀ قرن جدید» پیاده شد. دولت آمریکا با بیان اینکه، سرمنشأ تروریسم افغانستان است، برای تصرف افغانستان و شکست طالبان نیروهای خود را به منطقه گسیل داشت. پس از افغانستان، آمریکا اتهامهایی را متوجه رژیم عراق کرد و بدون اجازۀ سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۳ عراق را اشغال کرد. با ورود آمریکا به عراق، طرح غربآسیای بزرگ را دوباره مطرح کردند که ماحصل آن این است که در کشورهای اسلامی باید تغییرات ساختاری و اساسی ایجاد شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]