تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826489674




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پست مدرن دوره تاریخی جدید را به دوره تاریخی آینده پیوند می‌زند


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: گفتاری از مرحوم عباس معارف/(۱)
پست مدرن دوره تاریخی جدید را به دوره تاریخی آینده پیوند می‌زند

عباس معارف


شناسهٔ خبر: 3005917 - سه‌شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۷
دین و اندیشه > اندیشمندان

به عقیده معارف،حکیم ایرانی، مراد از پست‌مدرن برهه‌ تاریخی است که در پایان دوره مدرن به وقوع می‌پیوندد و آن را متزلزل می‌کند به بیان دیگر پست مدرن دوره تاریخی جدید را به دوره تاریخی آینده پیوند می‌دهد. به گزارش خبرنگار مهر، اول دی ماه سالگرد درگذشت عباس معارف است؛ فیلسوف و حکیمی که قانون کار ایران را نوشت، ابداعات ماندگاری در موسیقی مقامی خراسان داشت و در اقتصاد،‌ فیزیک و حقوق صاحب نظریه و آثار متعددی بود، اما هنوز بسیاری از رساله های وی منتشرنشده است. وی در سال های آخر حیات طریق گوشه نشینی اختیار کرد و گفتگوهایی با نام مستعار «ع.آذری» با مجله چشم انداز ایران انجام داد که از آن‎جمله می توان به «فروپاشی شوروی: پایان مدرنیته، بحران پست مدرن، ش ۸، اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۰»، « آمریکا و انگلیس در سودای سلطه بر هارتلند، بحران پست مدرن، ش ۱۳، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۱» و «بحران آرژانتین؛ توسعۀ وابسته، ش ۱۶، مهر و آبان ۱۳۸۱» اشاره کرد. آنچه در پی می آید تحلیل فلسفی وی درخصوص بروز علائم دوره پست مدرن در فروپاشی شوروی است. این گفتار برای اولین بار با نام عباس معارف توسط خبرگزاری مهر منتشر می شود. مرحوم معارف در این گفتگو ضمن استناد به سخنان استادش و بدون اینکه نامی از وی ببرد، پیش بینی هایی درباره آینده فدراسیون روسیه و وضعیت آن در دو دهه پس از فروپاشی آن می کند که امروز می‎توان آن را یک پیش بینی تحقق یافته دانست؛ قسمت اول این گفتار پیش روی شماست؛ *با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، امروز ما در مورد تحلیل فروپاشی شوروی احساس ضرورت می‌کنیم. از نظر داخلی جریان قوی لیبرالی در ایران وجود دارد. اعتقاد آن‌ها این است که چپ دچار فروپاشی شده است بنابراین ما باید بهترین و سالم‌ترین راست را بیابیم به این معنی که چپ به پایان رسیده است. از صحبت‌های دکتر سروش راجع به لیبرالیسم نیز این‌چنین مشهود بود که غرب پایدار است و بااینکه چهار بار نقد فلسفی عمیق از خود کرده باز هم پایدار مانده است درحالی‌که چپ فروپاشی شد. در سطح جهان نیز همه می‌خواهند دلیل دچار فروپاشی شدن شوروی را بیان کنند. عده‌ای می‎گویند سبب آن مسئله افغانستان بود و اگر در مسائل افغانستان دخالت نمی‌کرد این اتفاق نمی‌افتاد. عده‌ای هم می‎گویند ۳ هزار میلیارد هزینه جنگ ستارگان روسیه را از پا درآورد برخی دیگر معتقدند که در ذات مارکسیسم تضادها تناقض‌ها و پارادوکس‌هایی وجود دارد که از ذات آن نیز نتیجه‌گیری می‌شود. گروهی می‎گویند روسیه به‌عنوان یک نژاد ۷۰ سال منابع خود را بالسویه بین اقمار تقسیم کرد. مثلاً به کوبا بلغارستان و مجارستان نفت ارزان داد اما تا چه زمانی می‌خواست فداکاری کند؟ پس یک دلیل مهم دیگر که سبب فروپاشی شوروی شد، رها شدن از شر اقمار بود. دلیل مارکسیست‌ها هم این است که آنچه در شوروی اتفاق افتاد استالینیسم بود و نه مارکسیسم، لنینیسم. گروهی مانند مصطفی شعاعیان و...معتقد بوده‌اند که جریان لنینیسم پیمان «برت لیتوفسک»(صلح روسیه و آلمان) را با اجنبی امضا کرد و اصل انحراف از زمان لنین شروع شد. عده‌ای هم می‎گویند در شوروی و روسیه پنج دوره تاریخ ـکمون اولیه و برده‌داری و فئودالیسم و سرمایه‌داری سوسیالیسم ـطی نشده است؛ کمونیسم باید در آلمان اتفاق می‌افتاد و اصلاً ما نمی‌توانیم اصطلاح فروپاشی کمونیسم را به کار ببریم، چون روسیه به آن صورت، کشوری سرمایه‌داری نبود. به‌هرحال دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. با توجه به مطالعات شما بر روی اندیشه‌های مارکس، انگلس، هگل و جریان‌های مارکسیسم و لنینیسم خوشحال خواهیم شد اگر ما را نیز بهره‌مند سازید. با آرزوی موفقیت برای شما و همکارانتان در نشریه محترم و وزین چشم‌انداز، عرض کنم حقیقتاً بسیاری از مطالبی که شما اشاره کردید، تأثیر و سهمی در تلاشی و فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی داشتند، ولی به نظر من این‌ها جزو دلایل اصلی نبودند، بلکه از دلایل فرعی و ثانوی به شمار می‌آیند. در حقیقت، دلیل اصلی را باید در جای دیگری جست و آن اقتضایی بود که این برهه زمانی فعلی که ما در آن سیر می‌کنیم ایجاب می‌کرد که بعد درباره آن توضیح می‌دهم. جنابعالی به‌اختصار بعضی دلایل را برشمردید که بنده هم به آن‌ها اشاره می‌کنم. ازجمله فرمودید یکی از موارد این است که حمله شوروی به افغانستان از دلایل فروپاشی اتحاد شوروی بود، این حقیقتی است غیرقابل نفی. به این معنی که دخالت غیرموجه و ناموفق شوروی در افغانستان، اولاً سبب نارضایتی افکار عمومی در شوروی شد. خانواده‌هایی که درمجموع نزدیک به ۱۵ هزار نفر از فرزندان خود را از دست دادند، طبیعتاً از این مسئله ناراحت بودند؛ با توجه به این‌که هیچ خطری هم کشور آن‌ها را تهدید نمی‌کرد. دخالت شوروی، با نارضایتی افکار عمومی جهان هم روبه‌رو شد. حتی متحدین شوروی هم برخورد سردی با این مسئله داشتند. از مشخص‌ترین مسائلی که در این نارضایتی می‌توان به آن اشاره کرد، موضع‌گیری سازمان غیرمتعهدها در قبال دخالت شوروی در افغانستان بود. غیرمتعهدها معروف بودند به این‌که معمولاً در مسائل جهانی طرف شوروی را گرفته و علیه آمریکا موضع می‌گیرند، اما در این مورد دیدیم که در احکام صادره از کنفرانس غیرمتعهدها، این مسئله به‌صراحت نفی شد و اقدام شوروی در مورد افغانستان مورد تأیید قرار نگرفت. مجموعه این‌ها موجب شد جناح اصلاح‌طلب داخل حزب کمونیست که معتقد به تئوری convergence(همگرایی) یعنی نزدیک شدن به غرب بود، بتواند موقعیت بهتری را در حزب کمونیست به دست بیاورد. البته تئوری همگرایی، نزدیک شدن یک‌جانبه نبود، آن‌ها چنین می‌پنداشتند که اگر به غرب نزدیک شوند، غرب هم به آن‌ها نزدیک خواهد شد؛ یعنی اگر سوسیالیسم تا حدودی به سمت کاپیتالیسم حرکت کند، کاپیتالیسم هم به مقدار معتنابهی به سمت سوسیالیسم خواهد آمد. اساس این تئوری همین بود که البته حوادث بعد نشان داد که این‌طور نیست و در اثر نزدیک شدن رهبران اتحاد شوروی به غرب، نه‌تنها کاپیتالیسم گامی به سمت سوسیالیسم برنداشت، بلکه حتی سیر عمده‌ای به سمت سیاست‌های قرن ۱۹ داشتند و کوشش کردند با استفاده از این فرصت، سلطه اقتصادی و نظامی‌شان را تحکیم کنند. به‌هرحال، دخالت شوروی در افغانستان، زمینه بهتری را برای تفکر همگرایی با غرب در داخل حزب کمونیست پدید آورد تا جایی که می‌توان گفت کسانی که معتقد به این تئوری بودند اکثریت را در داخل کمیته مرکزی و پس‌ازآن در دفتر سیاسی حزب کمونیست به دست آوردند. عامل بعدی، جنگ ستارگان بود که با هزینه‌های خود در فروپاشی شوروی مؤثر بود. این تأثیر به این طریق بود که بازهم این مسئله مددرسانی بود برای این‌که این اصلاح‌طلب‌ها و معتقدان به همگرایی، در حزب کمونیست شوروی اکثریت پیدا کنند. این گروه فکر می‌کردند اگر پیمان ورشو را منحل کنند و مناسبات صلح‌آمیزی را با ایالات‌متحده و پیمان نظامی ناتو برقرار کنند، می‌توانند جلوی جنگ ستارگان و حتی میلیتاریسم غرب را بگیرند، هرچند این پیش‌بینی هم در حقیقت صحیح نبود، و همان طور که می‌بینیم در این برهه زمانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، میلیتاریسم، اصلی‌ترین پایه سیاست خارجی و بقای کاپیتالیسم را تأمین می‌کند که در این مورد توضیح خواهم داد. ادوارد اشپنگلر، متفکری است که عقاید او همیشه موردعلاقه استراتژیست‎های آمریکا بوده و به‌خصوص کیسینجر، پیوستگی و علاقه خاصی را به افکار اشپنگلر نشان می‌داد. اشپنگلر هم قائل به ادوار تاریخ بود و جهان را به هفت هزاره تقسیم کرده بود. چهار هزاره اول آن موردبحث بنده نیست، ولی سه هزاره‌ای که در دوران متأخر بحث کرده، نسبتاً مهم است. از سه هزار سال پیش تابه‌حال را، ایشان به سه دوره ۱۰۰۰ ساله تقسیم می‌کند. دوره اول، هزاره یونانی و رومی است، دوره دوم دوره ایسلامیک نامیده شده و دوره سوم هم دوره غرب جدید است. دوره هزاره رومی یونانی که معلوم است، اما منظور از دوره اسلامیک، فقط دوره اسلام نیست، بلکه مسیحیت را نیز در همین دوره می‌آورد. ازنظر او مسیحیت، طلیعه و پیش‌قراول اسلام بوده و تقریباً با آغاز جنگ‌های صلیبی، این دوره به پایان رسیده و دوره و هزاره جدید آغاز می‌شود. امّا به اعتقاد او با پایان قرن بیستم، هزاره غرب هم به پایان می‌رسد و علی‌الاصول باید به نحو تاریخی جای خود را به هزاره دیگر بدهد و یک  صورت نوعی دیگری باید بر تاریخ حاکم شود. اشپنگلر معتقد بود این صورت نوعی هزاره جدید، یا از روسیه و یا از قسمت مبهم ناشناخته‌ای از شرق می‌آید. کیسینجر معتقد بود قسمت مبهم و ناشناخته صحیح است، اما صورت نوعی جدید نه از روسیه بلکه از چین و آسیای جنوب شرقی می‌آید. اما بخش امپریالیستی افکار اشپنگلر درکجاست؟ در اینجاست که اشپنگلر معتقد بود باوجوداین که هزاره غرب در حال به پایان رسیدن است و باید صورت نوعی جدید، جانشین صورت نوعی تاریخ غرب شوند، ولی کشورهای غربی و مدنیت غرب نباید تسلیم هزاره جدید شوند، چراکه برای اولین بار علم و تکنولوژی و به‌خصوص تکنولوژی نظامی، سیر تاریخ را متوقف کند. این توصیه او بود به غرب تا تسلیم صورت نوعی جدید که از شرق و احتمالاً روسیه و آسیا می‌آید نشود و باقدرت و اتکا به تکنولوژی و به‌خصوص تکنولوژی نظامی و میلیتاریسم، در مقابل آن بایستد. همان‌طور که گفتم این تئوری اشپنگلر موردتوجه استراتژیست‎های آمریکا ازجمله کیسنجر بود و او به این تئوری ابراز علاقه زیادی می‌کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مصاحبه‌ای با کیسینجر کردند و گفتند آیا فکر نمی‌کنید این صورت نوعی جدید از خاورمیانه بیاید و نه از شرق آسیا؟ کیسینجر در پاسخ، با پافشاری بر سر این نظریه ایستاد که ازنظر من همچنان از چین و شرق دور، آن صورت نوعی جدید طالع می‌شود. اگر به خاطر داشته باشید در زمان نیکسون و وزارت خارجه کیسینجر، آمریکا بسیار کوشید تابه چین نزدیک شود. استراتژی پینگ‌پنگ وسایل بعدی و سفرهای نیکسون به چین در زمان وزارت خارجه کیسینجر طراحی و انجام شد و اساساً طراحی اولیه آن از زمانی بود که کیسینجر قبل از تصدی وزارت خارجه مسئول مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور آمریکا بود و او بود که طراح این تئوری شد. غرض من از اشاره به این مسئله آن بود که آمریکایی‌ها نه به‌صورت خودبه‌خودی بلکه کاملاً آگاهانه متوجه‌اند که بقای آن‌ها در میلیتاریسم است. امر دیگری که به این مسئله تاکید می‌کند آن است که به اعتقاد بسیاری از متفکران، سرمایه‌داری (کاپیتالیسم) سه دوره را طی می‌کند که دو دوره آن را مارکسیست‌ها شناسایی کردند؛ یکی سرمایه‌داری ماقبل انحصاری که اصطلاحاً به امپریالیسم به‌عنوان بالاترین مرحله سرمایه‌داری موسوم است. دوره سوم «اشپتکاپیتالیسموس» معروف شده که متفکر آلمان و معتقدان به برهه تاریخی پست‌مدرن، آن را طرح کرده‌اند. مراد از اشپتکاپیتالیسموس (اشپتکاپیتالیسم) که در آن لغت یعنی «کاپیتالیسم دی رمانده» کاپیتالیسمی است که دوره تاریخی‌اش به سر آمده، ولی با توسل به قوای نظامی تکنولوژی برتر و نیز تحت اختیار گرفتن و... یا مسائل ارتباط‌جمعی به بقای خود ادامه می‌دهد. در این دوره میلیتاریسم نظامی و میلیتاریسم اطلاعاتی –یعنی در دست گرفتن قدرت اطلاعاتی و انفورماتیک جهان ـ اساس بقای امپریالیسم و کاپیتالیسم است و این تئوری‌ها را استراتژیست‎های سیا و پنتاگون و وزارت خارجه آمریکا هم می‌دانند و به نظر می‌رسد در تعقیب همین مسیر باشند. به همین سبب، علی‌رغم انحلال پیمان ورشو، روزبه‌روز به قدرت پیمان ناتو افزودند. پس از اتمام جنگ سرد و انحلال پیمان ورشو، انتظار همه جهانیان آن بود که پیمان ناتو هم در یک امر متقابلی خود را منحل کرده و یا از حیطه نفوذ خود کم کند، ولی متأسفانه ما شاهد بودیم که نه‌تنها منحل و یا محدود نشد بلکه سخن از گسترش ناتو به شرق به میان آمد. این شواهد نشان می‌دهد که مسئله اتکا به میلیتاریسم در غرب، بسیار قوی‌تر از آن است که ما ابتدا فکر می‌کردیم. در حقیقت جنبه تدافعی در مقابل یک پیمان ندارد، این نیست که پیمان ناتو برای این ایجاد شده که در برابر دشمن معینی دفاع نمایند، بلکه در حقیقت برای این ایجاد می‌شود و یا تداوم پیدا می‌کند که از یک صورت نوعی جدید تاریخی ممانعت به عمل آورد و در حقیقت از فروپاشی کاپیتالیسم با اتکا بر میلیتاریسم نظامی و حتی با انتخاب نوعی مبارزه به کمک اطلاعات یا همان میلیتاریسم اطلاعاتی ابزاری، این صورت نوعی جدید تاریخی را در نطفه و بطن خفه کند. به نظر می‌رسد هیئت حاکمه آمریکا نیز مجدداً همین مسئله را تشدید می‌کند. مسئله جنگ ستارگان چند سالی بود که به‌شدت تعقیب نمی‌شد، ولی این بدان معنی نیست که هیئت حاکمه آمریکا از این مسئله منصرف شده بود، بلکه علت اصلی این بود که تکنولوژی دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ توان اجرای جنگ ستارگان را نداشت و حتی گفته می‌شود کثیری از اخبار دولت آمریکا در مورد پیروزی و موفقیت آزمایش‌هایش در این مورد، جعلی بود و حتی بعضی از صحنه‌ها را بازسازی کرده بودند. ولی مجدداً به نظر می‌رسد که سیاست جدید هیئت حاکمه آمریکا در این جهت است که مسئله جنگ ستارگان را جدی بگیرد و احتمالاً سر کار آمدن جرج. دبلیو، بوش همین مسئله رانشان می‌دهد. در حقیقت می‌توان گفت جرج. دبلیو.بوش، منتخب مردم آمریکا نیست، بلکه منتخب کاپیتالیسم بین‌الملل است. گفته می‌شود در انتخابات آمریکا، همواره کمیسیون سه‌جانبه ـ که اتحادیه فراماسونری آمریکا و اروپا و ژاپن است ـ تشکیل می‌شود و به یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری رأی می‌دهند که عملاً هم آن‌کسی که تابه‌حال کمیسیون سه‌جانبه انتخاب کرده، به ریاست جمهوری رسیده است. به هر طریق این دفعه هم جرج. دبلیو.بوش که ازلحاظ آرا، طبق آمار رسمی خود دولت آمریکا،۳۰۰ هزار رأی از گور کم‌تر داشت، با یک کارت الکترال پیروز شد و یک کارت الکترال بیش از گور آورد. بعد از اختصاص ۲۵ کارت الکترال ایالت فلوریدا، بوش تنها یک رأی بیش از گور به دست آورد که اعتقاد عمومی بر این است که اگر آرای فلوریدا شمارش حقیقی می‌شد، ایشان این ۲۵ کارت الکترال راهم به دست نمی‌آورد. به این نکته هم باید توجه داشت که برادر بوش فرماندار ایالت فلوریدا بود. مسئله جالب‌تر این‌که حزب دموکرات هم در مورد این مسئله خیلی پافشاری نکرد و گور بااینکه در دوره گذشته معاون کلینتون بود، نمی‌توان گفت از جانب او موردحمایت جدی قرار گرفت. این مسئله نشان می‌دهد که سیاست آمریکا به‌تبع سیاست کاپیتالیسم بین‌المللی بر این بود که جرج. دبلیو.بوش سرکار بیاید. جرج دبلیو.بوش هم از آغاز چهره میلیتاریستی خیلی قوی به خود گرفته است که نشانه‌های آن، یکی مسئله جنگ ستارگان است و دیگری مسائل ایذایی که در خلیج‌فارس شروع کرده و... شاید بتوان گفت که سرکار آمدن شارون هم در اسراییل این مجموعه را تکمیل می‌کند. این‌ها نشان می‌دهد که به حال مسئله میلیتاریسم در جهان غرب صرفاً برای مبارزه با یک جریان سیاسی به وجود نیامد، بلکه در حقیقت برای مبارزه با تاریخ پدید آمد، ولی جناح هوادار همگرایی در مورد شوروی به عمق این مسئله پی نبرده بودند. من ترجیح می‌دهم در مورد جناح گورباچف و یلتسین در داخل حزب کمونیست به‌جای واژه اصلاح‌طلب از کلمه  “convergence استفاده کنم که در ضمن خط فاصلی هم باشد بین آن‌ها و اصلاح و اصلاح‌طلبی در ایران. همان‌طور که گفتم تئوری آن‌ها بر این اساس بود که به‌تدریج جامعه سوسیالیستی و جامعه کاپیتالیستی به هم نزدیک خواهند شد و به‌این‌ترتیب سوسیالیست‌ها با نرمشی که در برابر کاپیتالیسم بین‌الملل نشان می‌دهند، می‌توانند آن‌ها را بیش‌تر به مسیر همگرایی سوق دهند؛ اما همان‌ گونه که گفتم پیش‌بینی‌ها و فرضیات آن‌ها درباره نرمش غرب ـبه‌خصوص آمریکا ـبه‌هیچ‌وجه محقق نشد. بنده فکر می‌کنم اگر بخواهیم بیش از این درباره نظریاتی که در مورد سقوط اتحاد شوروی هست گفتگو کنیم، از طرفی ممکن است سبب ملال خاطر دوستان شود و از طرف دیگر ما را از بحث اصلی بازدارد. پس من ترجیح می‌دهم به بحثی بپردازم که دلیل فروپاشی را باید در آنجا جست، ضمن آن‌که دلایل فرعی هم به تسریع مسئله کمک زیادی کردند. به نظر من، آنچه در شوروی اتفاق افتاد، بحران برهه پست‌مدرن بود و تقریباً می‌توان گفت که اتحاد شوروی اولین کشوری بود که دچار این بحران شد. البته این بحران ضعف این کشور به شمار نمی‌آید بلکه به بیانی که عرض خواهم کرد، قوت آن به‌حساب می‌آید. ابتدا باید دید مراد از برهه پست‌مدرن چیست؟ طبیعی است که ادراک مفهوم پست‌مدرن، متکی بر ادراک مفهوم دوره مدرن است. مقصود از دوره مدرن، دوره‌ای است که مبتنی بر سوبژکتیوتیه (subjectivity) و اصالت موضوعیت نفسانی، یعنی اصالت انسان در مقابل خدا و جهان است، دریک کلمه، اساس این دوره بر انانیت است. این انانیت (فردگرایی) باطن این دوره را تشکیل می‌دهد، و در حوزه سیاست، اقتصاد، اخلاق، و حقوق، تظاهرات و ظهوراتی دارد. در حوزه اقتصاد، اقتصاد بورژوازی و کاپیتالیسم را در پی دارد؛ در حوزه اخلاق و حقوق به «اندیویدوالیسم»(individualism) منجر می‌شود. ظهور کلی آن در سیاست اقتصادی جهانی نیز همان چیزی است که به امپریالیسم مشهور شده است؛ امپریالیسم به‌اصطلاح خاصی که از این کلمه در اقتصاد سیاسی مرادمی شود. پس می‌توان قاطعانه گفت که بزرگ‌ترین خصیصه این دوره ازلحاظ تاریخی، عجین بودن آن با کاپیتالیسم است. عیناً دوره مدرن مساوی است با کاپیتالیسم که اصل و باطن ودرونمایه آن‌هم انانیت (فردگرایی) است؛ اما مراد از پست‌مدرن، برهه‌ای تاریخی است که در پایان دوره مدرن به وقوع می‌پیوندد و آن را متزلزل می‌کند. برهه پست‌مدرن تقریباً می‌توان گفت عهدی تاریخی است که پایان یک دوره تاریخی را به ابتدای یک دوره تاریخی دیگر پیوند می‌دهد. کما این‌که رنسانس در پایان قرون‌وسطی آغاز شد و امتداد پیدا کرد تا آغاز دوره جدید؛ یعنی قرون‌وسطی را به دوره جدید پیوند داد. دوره پست‌مدرن راهم می‌توان گفت که دوره تاریخی جدید را به دوره تاریخی آینده پیوند می‌دهد و طبیعی است که برهه‌ای که وصل‌کننده این دو دوره تاریخی است، در انتهای دوره جدید (مدرن) پدید می‌آید؛ یعنی در شامگاه دوره جدید (مدرن) پدید می آید و ما را به بامداد دوره‌ای که بعدازآن خواهد آمد می‌رساند. خصیصه اصلی این دوره عبارت از این است که در آن انانیت که باطن کاپیتالیسم است، دچار بحران شده و این بحران به‌تدریج خود را در تمام شئونات نشان می‌دهد. به‌بیان‌دیگر کاپیتالیسم توافق خود را با تاریخ هم ازلحاظ عدالت و هم ازلحاظ سلامت بشر ـ که محیط‌زیست را می‌توان نشانه‌ای از آن تعبیر کرد ـ از دست داده است. کاپیتالیسم دیرمانده، عمدتا بر میلیتاریسم استوار است و هرچه زمان بگذرد بیش‌تر جهت میلیتاریستی آن نمودار می‌شود، اما دوره آینده نهایی، خصیصه اصلی‌اش آن است که مناسبات استثماری باید در آن نقض و نسخ شود و مناسبات غیر استثماری پدید آید. از همین رو کاپیتالیسم هیچ افقی در آینده ندارد. به همین سبب، وقتی به دوره پست‌مدرن می‌رسد، موضع کاملاً کنسرواتیو (conservative) و محافظ کارانه‌ای به خود می‌گیرد و می‌خواهد کوشش نماید چرخ‌های زمان را به‌وسیله امکاناتی که در اختیار دارد ازجمله امکاناتی نظامی و انفورماتیک به عقب بازگرداننده و یا متوقف کند. کسانی که مدافع استثمار نیستند می‎توانند به افق آینده امید داشته باشند که سرنوشتی بهتر از اکنون در پیش رودارند و می‌توانند به سمت این مناسبات جدیدی که در راه است حرکت کنند؛ امّا نکته‌ای وجود دارد، این افراد باید بارهایی را بر دوش آن‌هاست و آن‌ها را به دوره معاصر یعنی همان دوره جدید غرب پیوند می‌دهد، از خود منفک کنند و خود را رها سازند. اینجاست که اگر ما در ماهیت مارکسیسم دقت کنیم، می‌بینیم بارهای سنگینی از غرب‌زدگی به دوش دارد که اگر کشور شوروی و مجموعه‌ای که امروز کشورهای مشترک‌المنافع نام دارند، نمی‌خواستند این بار را از روی دوش خود بیندازند، قدرت حرکت به‌سوی دوره تاریخی آینده را نداشتند. در ضمن آن اشاره‌هایی که جنابعالی فرمودید به علل فروپاشی شوروی به‌درستی از تناقضات ذاتی در تفکر مارکسیستی سخن گفتید. مارکسیسم را می‌توان به دو عنصر تحلیل کرد: یکی به سوسیالیسم و یکی به ماتریالیسم. سوسیالیسم متعلق به تفکر و تاریخ آینده و همان چیزی است که می‌تواند به افق‌های جدید دست پیدا کند؛ اما روسیه و مجموعه شوروی یا بهتر بگویم مارکسیسم از طریق ماتریالیسم با تفکر و فلسفه غرب مرتبط بود. حتی می‌خواهم بگویم به‌رغم این‌که متفکرین مارکسیسم مکرراً علیه متافیزیک صحبت می‌کردند خود کاملاً با متافیزیک غرب مرتبط بودند اما متافیزیک به معنای دقیقی که بعداً روشن شد. در قرن بیستم و در پایان تاریخ متافیزیک متفکرینی پیدا شدند که توانستند پی ببرند که متافیزیکی که از دوره یونان آغاز شد چه بود؟ ماهیت متافیزیک غفلت از حقیقت وجود و نیست‌انگاری وجود و گم‌شدن در نحوه‌ای از انحاء موجود و اصل قرار دادن آن بود، یکی در ایده گم شد و یکی در ماده و به همین دلیل بود که مارکسیست‌ها می‌گفتند ایدئالیسم، ماتریالیسم، ویتالیسم، رئالیسم و... وجهی از وجود متافیزیک هستند. حتی اگر دلایلی هم علیه متافیزیک اقامه کرده و یا به مبارزه با آن برخیزند بودن آن‌که خود بدانند تا آنجایی که غفلت از حقیقت وجود دارند، خود دچار متافیزیک هستند و این مسئله‌ای بود که در ماتریالیسم به‌شدت وجود داشت. این مکتب نیز مانند بقیه صور مکاتب متافیزیکی یکی از انحاء موجود را اصل قرار داده بود و خود وجود را به فراموشی سپرده بود. ماده بی‌تردید یکی از تجلیگاه‌های بزرگ وجود است. همچنان که روح نیز یکی از تجلیگاه‌های بزرگ وجود است ولی هر کس بخواهد یکی از این تجلیگاه‌ها را اصل قرار دهد و از آن حقیقت و ذاتی که در آن تجلی کرده که خود حقیقت وجود است غافل شود به‌ناچار دچار احتجاب از حقیقت شده است؛ اما به نظر می‌رسد مسئله به همین‌جا ختم نمی‌شود و فقط بحران شناخت‌شناسی وجود ندارد بلکه مسئله این است که اساساً تفکر ماتریالیستی با سوسیالیسم متناقض است چون اصل و اساس سوسیالیسم بر ایثار قرار دارد. دوره کمونیستی و دوره سوسیالیستی امر مشترکی دارند و آن این‌که از هرکسی به‌اندازه توانش تقاضای کار می‌کنند ولی فرقی بین مناسبات سوسیالیستی و مناسبات دوره کمونیستی وجود دارد این است که در سوسیالیسم هر کس به‌اندازه کارش از مواهب تولید بهره‌مند می‌شود ولی در مناسبات کمون هر کس به‌اندازه نیازش از مواهب تولید بهره‌مند می‌شود پیداست که توانایی تولید افراد متفاوت است. توانایی کاری انسان تحصیل‌کرده سالم و شخصی که به دلیل عقب‌ماندگی جسمی و روحی حتی درس هم نتوانسته بخواند یکسان نیست بلکه به‌عکس. نیاز آن شخص عقب‌مانده به مواهب تولید و اموری که از کار و خدمات تولید می‌شود بیش‌تر است. اینجاست که پای ایثار به میان می‌آید. به‌طورکلی انسان سوسیالیستی و انسان دوره کمون نمی‌تواند با حفظ انانیت تغییر کند و برای دگرگون شدن باید از انانیت بگذرد؛ اما گذشت از انانیت، با ماتریالیست شدن همخوانی ندارد چون مسئله (گذشت از انانیت) مستلزم فناست اما فنایی که به معنی معدوم شدن نباشد. این نحوه فنا را که انسانی از خود فانی می‌شود ولی معدوم نمی‌شود در هیچ‌کدام از حوزه‌های موجود یافت نمی‌شود؛ نه در ماده و نه در هیچ‌چیز دیگر. این فقط خاص وجود مطلق است که انسانی در او فنا می‌شود ولی معدوم نمی‌شود چون فنا شدن دو وجود اصلاً با معدوم شدن تناقض دارد. کسی که در وجود فانی شده به برترین مراحل وجود دست‌یافته است. می‎گوییم در وجود فانی شده پس به عدم نرسیده است. حاصل فانی شدن در وجود یعنی گذشتن از وجود مقید و محدود خود و رسیدن به وجود مطلق و... ذات وجود از عدم مبرا است. ذات وجود از عدم ابا دارد. اصلاً وجود همان چیزی است که عدم را طرد می‌کند پس کسی که در وجود فانی می‌شود به این معنی نیست که معدوم می‌شود بلکه از وجود محدود خود رهاشده و به وجود مطلق می‌پیوندد و این همان مفهوم است که در حکمت انسی ما آن را بقای بعد از فنا تعبیر کرده‌اند؛ یعنی موجود که در وجود مطلق فانی می‌شود، به او باقی می‌شود و به اتکای وجود مطلق، بقا پیدا می‌کند. دقیق‌ترین تعبیر از جاودانگی و ابدیت نیز همین است. چون کلمه ابدیت به کار آمد یک اشاره‌ای بکنم که ازلیت و ابدیتی که مارکسیست‌ها درباره ماده مطرح می‌کردند، چه تفاوتی دارد با آنچه ما درباره وجود مطلق و فنا در وجود مطلق و بقا به او گفتیم: اولاً من نمی‌خواهم در این مورد صحبت کنم که این‌که می‎گویند ماده، ازلی و ابدی است صحیح نیست. اشاره مختصری بکنم که امروز و به‌خصوص در قرن بیستم و از دهه‌های سوم به بعد آن، علم کیهان‌شناسی پیشرفت بسیاری داشته تا جایی که در برهه زمانی که ما در آن قرار داریم که آغاز قرن ۲۱ است بشر دقیقاً به این نکته پی برده است که ماده، ازلی و ابدی نیست. هرچند که کیهان شناسان نمی‌توانند ابتدا و آغاز جهان جسمانی را به‌صورت دقیق تأیید کنند، ولی حیطه و محدوده زمانی آن را تعیین کردند. عمر جهان جسمانی مسلماً کم‌تر از ۱۲ میلیارد سال نیست و همچنین عمر جهان جسمانی به‌یقین و به نحو مسلم بیش از ۲۰ میلیارد سال نیست. حال بگذریم که از این‌که چه مباحثی شده و چه استدلالاتی تا به اینجا رسیده، تئوری انفجار بزرگ (Big Bang) چه نقشی داشته در اثبات این مسئله، کشف اشعه میکرو موجی چه تأثیری داشته و... قضیه این است که امروز کیهان‌شناسی به نحو قطعی می‌تواند توضیح دهد عمر جهان جسمانی کمتر از ۱۲ میلیارد سال و بیش از ۲۰ میلیارد سال نیست؛ یعنی قدیم‌تر از ۲۰ میلیارد سال پیش هیچ موجود جسمانی وجود نداشته است. اما اختلاف اصلی ما با مارکسیست‌ها بر سر ازلیت و ابدیت ماده نیست مشکل اصلی در جای دیگری است. ما می‎گوییم فنا در وجود مطلق و بقای به اوست. این فقط خواست وجود مطلق است؛ ممکن است انسان در چیز دیگری فانی شود – که البته شاید کلمه فانی خیلی دقیق نباشد و بهتر باشد بگویم در آن منحل شود – ولی دیگر بقای به او پیدا نمی‌کند. به فرض هم در امری غیر از وجود مطلق، مضمحل شده و در آن منحل شود، حتی اگر اصطلاح فانی را هم مجازاً در این به کار ببریم و بگوییم فانی می‌شود بازهم بقای به او پیدا نمی‌کند و به‌بیان‌دیگر از ازلیت مفروض آن موجود بهره‌مند نمی‌شود. این بهره‌مندی از ازلیت و ابدیت، خاص وجود مطلق است؛ یعنی کسی که در وجود مطلق فنا شد، از تمام عدم‌ها گریخته است. درست به‌عکس فنا شدن در موجودات دیگر که انسان وقتی درشی دیگری فنا می‌شود به عدم می‌رسد. ازآنجایی‌که ماتریالیسم و تفکر فلسفی آن نمی‌توانست این لحظه فنا را در کار بیاورد و جای آن فقط تلاشی و لاشه‌ای شدن می‎نشست. اگر ما به کسی بگوییم زندگی محدودی دارد و پس‌ازاین موجودیت متغیر نه‌تنها به مطلقی نمی‌رسد بلکه به‌کل، مضمحل و نابود می‌شود و فرزندان و پدر و مادر و همه دوستان و آشنایان او هم همین حال را دارند، این شخص حتی اگر در شعور ظاهر به خود تلقین کند که می‌خواهد اهل ایثار باشد و از انانیت بگذرد در شعور باطن خواهی‌نخواهی این تفکر او را به‌طرف انانیت می‌کشد. توجه داشته باشیم که آنچه اصل و اساس است شعور باطن است نه ظاهر، آنچه درنهایت نحوه زندگی انسان را رقم می‎زند آن چیزی است که در شعور باطن او وجود دارد. این مطلب ادامه دارد...









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن