تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):گريه مؤمن از (درون) دل اوست و گريه منافق از (ظاهر و) سرش.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829442032




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فقه و قانون نگارى(4)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فقه و قانون نگارى(4)
فقه و قانون نگارى(4)   نویسنده : احمد حاجى ده‏آبادى   3. تفسير قوانين انعكاس يافته از فقه   طرح مسئله: يكى از مشكلاتى كه از انعكاس فقه جزايى‏در قوانين موضوعه پيش مى‏آيد، مسئله تفسير قانون درجايى است كه قانون مبناى فقهى چون آيات يا روايت دارد.با چند مثال بحث روشن مى‏شود. ماده 135 ق.م.ا مقرر مى‏دارد: «قوادى عبارت است ازجمع و مرتبط كردن دو نفر يا بيشتر براى زنا يا لواط. »سؤالى در مورد اين ماده مطرح مى‏شود و آن اين كه آياقوادى جرمى است مطلق يا مقيد؟ به عبارت ديگر اگرشخصى دو مرد يا مرد و زنى را براى عمل لواط يا زنا جمع‏كند ولى آنان به هر دليل مرتكب جرم نشوند، آيا بر عمل آن‏شخص قوادى صدق مى‏كند؟ يا زمانى به آن شخص قواد وبه عملش قوادى اطلاق مى‏شود كه آن دو نفر مرتكب لواطيا زنا بشوند؟ در اين زمينه دو رويكرد مى‏تواند مطرح باشد:يكى اين كه خود اين ماده را قطع نظر از مبانى فقهى آن وبدون الزام به مراجعه به آنها، تفسير كنيم؛ يعنى براى اين‏ماده ماهيتى مستقل در قبال مبانى فقهى قائل باشيم.رويكرد دوم آن است كه بدون تفسير خود اين ماده، بامراجعه به مبنا يا مبانى فقهى و براساس آنها، ماده مزبور راتفسير كنيم؛ يعنى در اين رويكرد براى ماده قانون ماهيتى‏تبعى در قبال مبانى فقهى قائل باشيم. مثال ديگر در ماده 139 ق.م.ا است كه مى‏گويد: «قذف‏نسبت دادن زنا يا لواط است‏به شخص ديگر.» سؤال اين‏است كه آيا نسبت دادن زنا يا لواط به ديگرى از طريقى غيراز لفظ و زبان، مثلا از طريق نوشته، اشاره، نقاشى و.. هم‏قذف محسوب مى‏شود يا اين كه قذف فقط با لفظ صورت‏مى‏گيرد؟ در اينجا باز همان دو رويكرد وجود دارد كه شايدنتيجه رويكرد اول (تفسير خود ماده) آن باشد كه قذف‏صدق مى‏كند و نتيجه رويكرد دوم (مراجعه به مبانى فقهى)آن باشد كه پاسخ منفى است و قذف صدق نمى‏كند. (37) مثال سوم ماده 162 ق.م.ا است كه مقرر مى‏دارد: «هرگاه‏دو نفر يكديگر را قذف كنند، خواه قذف آنها همانند و خواه‏مختلف باشد، حد ساقط و هر يك تا 74 ضربه شلاق تعزيرمى‏شوند.» حال آيا اين ماده در خصوص موردى است كه دونفر همزمان يكديگر را قذف مى‏كنند يا شامل آنجا كه به‏نحو متوالى و با فاصله زمانى، همديگر را قذف كنند، هم‏مى‏شود؟ مثالها در اين زمينه فراوان است. در همه اين موارد دورويكرد مى‏توان داشت كه بازگشت آن دو به اين است كه آياقوانين موضوعه در قبال موازين و مبانى دينى، ماهيتى‏مستقل دارند يا وابسته و تبعى؟ بديهى است كه هر كدام ازاين دو رويكرد، آثار خاصى را به دنبال دارند. اگر بگوييم‏قوانين موضوعه ماهيتى مستقل دارند، در تفسير آنها الزامى‏به مراجعه به منابع فقهى نيست و در صورت مراجعه،الزامى به پذيرفتن آنها نيست و نمى‏توان براى تفسير قانون‏از مراجع تقليد استفتاء نمود، بلكه بايد قانون را با ضوابطى‏كه براى تفسير آن مشخص شده، تفسير كرد. اما اگر اعتبارتبعى براى قوانين قائل باشيم در اين صورت هيچگاه خودقانون مورد تفسير واقع نمى‏شود بلكه هميشه اين مبناى‏فقهى آن است كه تفسير و براساس آن، عمل مى‏شود و درنتيجه ممكن است‏بسيارى از اصول حقوقى مثل اصل‏تفسير مضيق قوانين كيفرى و اصل قانونى بودن جرم ومجازات و... ناديده انگاشته شود. نيز با توجه به قوانين‏موضوعه نمى‏توان قواعد نظام حقوقى را استخراج كرد بلكه‏براى اين منظور بايد به مبانى آنها مراجعه و بر اساس آنهانظام حقوقى را استخراج و تدوين نمود. جواب: در پاسخ به سؤالات مطروحه بايد گفت قوانين‏موضوعه بر دوقسمند و در هر كدام پاسخ فرق مى‏كند: قسم‏اول آن دسته از قوانين هستند كه منبع مستقيم فقهى مثل‏آيات يا روايات ندارند، همچون تعزيرات و جرايم‏مستوجب مجازاتهاى بازدارنده. اين دسته كه بخش اعظمى‏از قوانين را تشكيل مى‏دهند ماهيتى مستقل دارند و اصولاچيزى وراى آنها نيست تا بگوييم ماهيتى تبعى دارند و لذا ازابتدا هم سؤال را به گونه‏اى طرح كرديم كه اين دسته ازشمول بحث‏خارج شود. قسم دوم قوانينى هستند كه منبع فقهى دارند. در اين‏بخش چاره‏اى نداريم جز اين كه بگوييم اينها ماهيتى تبعى‏دارند؛ يعنى اين كه مفاد آيه يا روايت‏به صورت قانون‏منعكس شده، باعث استقلال قانون در قبال آيه يا روايت‏نمى‏شود. مستند ما اصل 4 ق.م.ا است كه مى‏گويد: «كليه‏قوانين و مقررات مدنى، جزايى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى،نظامى، سياسى و غير اينها بايد براساس موازين اسلام باشد. اين‏اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانين و مقررات‏ديگر حاكم است.» اينكه لازم دانسته شده اطلاق يا عموم‏قوانين براساس موازين اسلام باشد يعنى اصل، موازين‏اسلام است. تاكيد مى‏كنيم كه مرادمان از مبنا يا مبانى فقهى و نيزموازين اسلام، آيه، روايت، عقل و... است‏يعنى منابع اوليه‏احكام و متون فقهى در اين قسمت نمى‏گنجد. آنچه اصل‏است همان منابع اوليه‏اى است كه فقها در نگارش متون‏فقهى به آنها تمسك جسته‏اند. اين بحث ربطى به الهى وولايى بودن قوانين موضوعه ندارد. اينگونه نيست كه بنا برمبناى ولايى بودن، قوانين ماهيتى مستقل پيدا كنند و بنابرمبناى الهى بودن، ماهيتى تبعى. بر هر دو مبنا مى‏توان قايل‏به استقلال و تبعى بودن قوانين موضوعه شد. در پايان يكى از دو كار زير براى جلوگيرى از اشتباهات‏پيشنهاد مى‏شود: 1. آن دسته از قوانين كه مبناى شرعى دارند با علامتى‏مشخص شوند تا قضات و حقوقدانان در تفسير آنها به‏تفسير خود ماده نپرداخته، بلكه سراغ منبع فقهى آن بروند. 2. سعى شود عين مبناى فقهى به صورت قانون نوشته‏شود تا قضات و حقوقدانان با اصل مبنا آشنا شوند و اگرتفسيرى هم لازم باشد، در واقع تفسير مبناى فقهى صورت‏پذيرد. توضيح بيشتر اين كه كتب فقهى به دو شكل نوشته شده‏است. بعضى از آنها عين الفاظ روايات و قرآن را در خودمنعكس نموده‏اند كه از جمله اولين آنها، كتب المقنع نوشته‏شيخ صدوق است و از جمله آخرين آنها رساله علميه‏وعمليه‏اى است كه توسط آيت‏الله مشكينى به نام‏الفقه‏الماثور و الاصول المتلقاة تحرير شده است. (38) درمقابل، اكثر كتابهاى فقهى به اين شيوه نوشته نشده، بلكه‏مضامين روايى و قرآنى... را در قالبهاى عبارتى ديگر نوشته‏و اضافاتى به آنها ملحق كرده‏اند. از اين دو راه حل، اولى بهتر است زيرا راه‏حل دوم درموارد زيادى با اصول قانون‏نويسى معارض است. بعلاوه‏مشكلات ترجمه دقيق الفاظ عربى به فارسى نيز مطرح‏است، مضافا اينكه تفسير مبانى فقهى خود داراى ضوابطى‏است كه با تفسير مواد قانونى تفاوتهاى جوهرى و اساسى‏داشته، انعكاس مبناى فقهى به صورت قانون و تفسير آن‏براساس ضوابط حقوقى نمى‏تواند تامين‏كننده تفسير مبانى‏فقهى باشد. 4. منابع لبى احكام و مشكل ناشى از تغيير زبان ازدليل لبى به لفظى‏گرچه ادله احكام شرعى در بسيارى از كتابها به كتاب،سنت، اجماع و عقل منحصر گشته ولى به واقع ادله احكام‏بيش از چهار تا است و امور ديگرى از قبيل شهرت، سيره‏عقلاء و گاه عرف و... نيز مى‏توانند مستند حكم شرعى‏باشند. هر حكمى و هر قانونى بايد مستند به حداقل يكى ازاين ادله باشد. اين ادله همسنگ و همتراز نيستند. در يك‏تقسيم كلى اين ادله به ادله لفظى و ادله لبى تقسيم مى‏شوند.منظور از ادله لفظى آنهايى است كه شارع مقدس با الفاظخاصى مطلبى را بيان كرده است‏يعنى قرآن و روايات ومنظور از ادله لبى آنهايى است كه لفظ خاصى ندارند و آنچه‏مهم است لب و عصاره آنهاست، حال هر لفظى كه‏مى‏خواهد آن را برساند و بر آن دلالت كند، فرقى نمى‏كند.مثل عقل و اجماع. ادله لفظى با ادله لبى تفاوت‏هاى‏بسيارى دارند از جمله اين كه ادله لفظى در صورت وجودشرايط قابل اطلاق هستند و اطلاق آنها مى‏تواند مستنداحكام زيادى باشد اما ادله لبى قابل اطلاق نيستند (39) زيرااطلاق فقط در عالم الفاظ جارى است. حال مشكلى كه گاه ممكن است روى دهد اين است كه‏مبنا و منبع حكمى دليل لبى بوده است، اما به صورت‏مكتوب نوشته مى‏شود و آنگاه با آن همان برخوردى‏صورت مى‏گيرد كه با احكام به دست آمده از ادله لفظى؛يعنى فراموش مى‏شود كه مبناى اين قانون يك دليل لبى‏است و آنگاه تمام ويژگى‏هايى كه براى ادله لفظى است‏برآن بار مى‏شود. براى نمونه تبصره 2 ماده 3 قانون تشديد مجازات‏مرتكبين ارتشاء و اختلاس و كلاهبردارى مقرر مى‏دارد: «درتمامى موارد فوق مال ناشى از ارتشاء به عنوان تعزير رشوه دهنده‏به نفع دولت ضبط خواهد شد و چنانچه راشى به وسيله رشوه‏امتيازى تحصيل كرده باشد، اين امتياز لغو خواهد شد.» مبناى اين‏تبصره «مصلحت‏» است و «مصلحت‏» خود دليل لبى است؛يعنى آيه و روايتى دال بر اين مضمون كه هرچه به مصلحت‏است انجام دهيد وجود نداشته، بلكه اين عقل است كه‏مى‏گويد هر چه مصلحت است‏بايد انجام پذيرد. مبناى‏مصوبات مجمع تشخيص مصلحت نظام، همانگونه كه ازعنوان آن پيداست، مصلحت است. اين ماده و اين تبصره‏چون به صورت مكتوب درآمده است ممكن است اشخاص‏از آن اطلاق بگيرند و در همه موارد مال رشوه را به عنوان‏تعزير رشوه دهنده به نفع دولت ضبط و امتياز ناشى از رشوه‏را لغو كنند. در حالى كه اگر راشى براى تحصيل حق خودمجبور به رشوه دادن باشد - كه از نظر شرعى هم بلامانع‏است - آيا مال رشوه بايد به نفع دولت ضبط شود يا به‏راشى مسترد گردد؟ آيا امتيازى كه حق راشى بوده اما مرتشى‏بدون گرفتن رشوه، حاضر به اعطاى آن نبوده بايد لغو گردد؟آيا تبصره 2 اطلاق دارد كه حكمش شامل اين موارد هم‏بشود؟ مسلما پاسخ منفى است و شاهد هم تبصره ماده‏592 ق.م.ا است كه در سال 1375 يعنى 8 سال پس از وضع‏قانون تشديد مجازات...، مقرر مى‏دارد: «در صورتى كه‏رشوه‏دهنده براى پرداخت رشوه مضطر بوده و يا پرداخت آن راگزارش دهد يا شكايت نمايد از مجازات حبس مزبور معاف خواهدبود و مال به وى مسترد مى‏گردد.» نتيجه   گرچه فقه به عنوان نظام حقوق اسلام از زمره حقوق‏مدون است كه قانون در آن نقش بسيار مهمى ايفا مى‏كند، اما تفاوتهايى كه بين اين نظام و حقوق وجود دارد -همچون تفاوت در موضوع و قلمرو، ضمانت اجرا، ماهيت‏احكام، هدف، مرز بين اشخاص و منابع (40) و نيز مشكلاتى‏كه از انعكاس فقه در قوانين موضوعه پيدا مى‏شود، اين نكته‏را قويا تاييد مى‏كند كه «فقه را به ميدان عمل كشاندن و بر آن‏لباس قانون پوشاندن، هنر و فنى مستقل است كه نه هر فقيهى بدان‏متصف است و نه هر حقوقدانى بدان آشنا.» (41) اولين شرط اين‏هنر، آشنايى كامل با هر دو طرف مسئله يعنى فقه و حقوق‏است و ناآشنايى با هر يك، هدف و مطلوب را برآورده‏نمى‏سازد. صرف آشنايى با فقه ولى آگاه نبودن از اصول كلى‏حقوقى و ظرافتهاى آن باعث وضع قوانينى مى‏شود كه‏ديرى نمى‏پايد به صورت متروك درمى‏آيد. عدم آشنايى بافقه هم باعث اين توهم مى‏شود كه فقه نتواند در عرصه‏قوانين ظهور يابد و مشكلات جامعه را حل كند. بجاست اين بحث را با كلامى از دكتر ناصر كاتوزيان به‏پايان برسانيم كه هر چند طولانى است ولى از لطافت وجذابيت‏خاصى برخودار مى‏باشد و با اندك تلخيص آن رانقل مى‏كنيم: حقوق اسلامى از ديرباز يكى از منابع مهم نظام حقوقى در ايران‏بوده است. پس از تشكيل حكومت مشروطه و ايجاد مجلس‏قانونگذارى، از لحاظ نظرى حقوق و شرع، دو نظام جداگانه شد.ابتكار فرماندهى به حقوق رسيد و بازرسى و نظارت به شرع واگذارشد. منتها اين مرزبندى در عمل ثابت نماند. نظارت فقيهان برقانونگذارى ديرى نپاييد و هيچگاه به طور كامل استقرار نيافت. درنظم حقوقى دو موج اسلام‏گرايى و تجددخواهى گاه در هم‏مى‏آميخت و گاه از هم فاصله مى‏گرفت تا سرزمينى را در انحصارخود بگيرد. انقلاب 1357 نيروى پيروز را برگزيد. قانون اساسى‏جمهورى اسلامى به طور رسمى حقوق اسلامى را به صحنه زندگى‏آورد و ساير نهادهاى حقوقى را در خدمت اين آرمان گرفت. هدف‏قانون اساسى جمهورى اسلامى اين است كه اتحاد حقوق و مذهب‏را تحقق بخشد. با وجود اين، اين دو نظام را نمى‏توان در هم‏آميخت. ممكن است چندى قدرت در كنار اعتقاد بماند و براى اين‏همزيستى بهايى بپردازد ولى حاضر نيست در برابر آن به زانو درآيدو خود را فدا كند. منافع اين دو نهاد اجتماعى و روانى نيز يكسان‏نيست: يكى بر اجبار تكيه دارد و ديگرى به عشق، يكى عدل‏مى‏خواهد و ديگرى انصاف، يكى به مصلحت مى‏انديشد و ديگرى‏به حقيقت، يكى به رفتار اجتماعى مى‏پردازد و ديگرى به اخلاص،يكى به انسان متعارف قانع است و ديگرى به انسانى فداكار و شيفته‏حق مى‏انديشد. هر دو اطاعت مى‏خواهند ولى يكى اطاعت از دولت‏را فرمان مى‏دهد و ديگرى اطاعت از خداوند را. پس نبايد انتظاراتحاد قدرت و ايمان را داشت. بايد به همزيستى نيز قانع بود. همين‏اندازه نزديكى، هم از تلخى قدرت مى‏كاهد و هم ايمان را در زمره‏ارزشهاى اجتماعى مى‏آورد. تامين اين همزيستى نيز هدفى ساده ودر دسترس نيست، آرمانى است والا كه شرط دستيابى به آن‏رياضت و قناعت است... كه عشق اول نمود آسان ولى افتاد مشكلها. (42) پي‌نوشت‌ها:   37) استفتايى در اين مورد از آيت‏الله فاضل لنكرانى شده است كه ذيلا نقل‏مى‏شود: «س - آيا رمى به قذف با لفظ است‏يا اگر كسى را به نوشته يااشاره قذف كند حد دارد؟ ج - قدر متيقن لفظ است والحدود تدرا بالشبهات بنابراين شامل اشاره ونوشتن نمى‏شود. ولى اگر اشاره يا نوشته متوجه شخص معينى باشد واو از حاكم شرع مطالبه مجازات كند، حاكم هر مقدار صلاح دانست او راتعزير مى‏كند.» فاضل لنكرانى، آيت‏الله محمد: جامع المسائل بى‏تا، بى‏جا، اول ،1357، ج‏اول، ص 525. 38) چاپ اول اين كتاب توسط دفتر نشرالهادى در 1410 ه ق صورت گرفته‏است. 39) البته اجماعات معقددار قابل اطلاق هستندو شيخ انصارى به اطلاق‏معقد اجماع تمسك كرده است. از باب نمونه ر.ك به مكاسب، كتاب‏البيع، سنگى، موسسه مطبوعات دينى، قم بى چا، بى تا، ص 187،سطر 30. 40) تفاوتهاى فقه و حقوق به تفصيل در رساله كارشناسى ارشد اينجانب دردانشگاه مفيد با عنوان «سياست تقنين جزايى مطلوب براساس نظام‏قضايى اسلام‏» بيان شده‏اند. 41) قياسى، جلال‏الدين، ص 135. 42) كاتوزيان، دكتر ناصر: فلسفه حقوق، ج‏2، ص 381 - 384. تذكر اين نكته ضرورى است كه در عبارت ايشان بيشتر بين دين و حقوق‏مقايسه صورت گرفته تا بين حقوق اسلام و حقوق.   منبع: www.lawnet.ir /ج  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 524]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن