محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827924485
قاضى تحكيم(1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون: قاضى تحكيم(1) نويسنده: محمد سعيد قماشى مقدمه: انگيزه نگارش مقاله حاضر تحليل ماده (6) قانون تشكيل دادگاههاىعمومى و انقلاب مصوب 1373) است . ماده مزبور چنين مقرر ميدارد: «طرفين دعوا در صورت توافق مىتوانند براى احقاق حق و فصل خصومت به قاضى تحكيم مراجعه نمايند.» كسانى كه با قوانين ايران آشنا هستند آگاهى دارند كه قانونگذار براى نخستين بار مراجعه به قاضى تحكيم را در ماده فوق تجويز كرده است. با توجه به نوپيدايى نهاد مزبور در قوانين موجود ايران كه برگرفته از مباحث فقهى است، پسنديده ستشمهاى درباره آن گفتگو شود تا با آشنا شدن با ابعاد و شرائط آن بتوانيم در جهت عملىتر شدن و ترويج آن در جامعه گام برداريم. اگر چه قاضى تحكيم عنوانى نو ظهور در قوانين ايران بهشمار مىرود ولى چندين قرن سابقه در علم فقه دارد. از اين رو با عنايت به خاستگاه آن بايسته است كه در اين باره بحثى فقهى همراه با جنبههاى حقوقى آن و با توجه به پرسشهايى كه درپى خواهد آمد، انجام پذيرد. از يك سوى سياست صحيح قضايى اقتضاء مىكند كه دستگاه عدالت قضايى تا حد امكان از تراكم پروندها جلوگيرى كرده و با سرعت همراه با دقت به آنها رسيدگى كند و با كمترين هزينه و نيروى انسانى به حل و فصل دعاوى بپردازد، و از سويى ديگر، افزايش روزافزون جمعيت و به وجود آمدن شرائط و امكانات جديد با پيچيدگيهايى كه دارند و شتاب هرچه بيشتر زندگى مادى، موجب گرديده كه اجحاف به حقوق و ارتكاب جرائم نيز افزايش يابد و اين امر طلب مىكند كه مردم براى تامين حقوق خويش بيشتر به دستگاه قضايى روى آورند. در نتيجه موجب تراكم پروندهها در دستگاه قضايى مىشود كه اين خود، عوارض ديگرى را درپى دارد از جمله، سبب مىشود كه دستگاه قضايى نتواند سرعت و دقت مطلوب را داشته باشد. علاوه بر اين تراكم پروندهها از نظر مالى نيز براى دستگاه قضايى بسيار هزينه بردار است. از اين روى اگر بتوان سياستى را به كار گرفت كه حتى المقدور از مراجعه مردم به دادگاه جلوگيرى كند، امرى مطلوب و پسنديده است. با توجه به مطالب يادشده است كه سياست جنايى جديد كه تحت عنوان «جنبش سياست دفاع اجتماعى» مطرح است و از جمله جديدترين مكاتبى است كه به شيوه علمى به مبارزه با بزهكارى برخواسته، در راستاى نيل به اهداف فوق سياست «قضا زدايى» را مطرح كرده است. قضازدايى سياستى است كه كوشش مىكند تا طرفين دعوى را در موارد گوناگون از قيود مداخلات قضايى برهاند و در صدد ارائه راه حلهاى منطقى و صحيح براى فصل خصومت است. اگر چه نمىتوان قاضى تحكيم را نوعى سياست قضازدايىدانست، چرا كه قضازدايى (همانگونه كه از اصطلاح آن نمايان است) يعنى سياستى كه بدون پرداختن به قضاوت، به فصل خصومت مىپردازد ولى مسلما راه كارى پسنديده در جهت اهداف يادشده است و مىتواند در كنار سياست قضازدايى مكمل اهداف آن بشمار رود، چرا كه بطور مسلم نمىتوان برخى دعاوى را از طريق سياست قضايى زدايى حل و فصل كرد. از جمله نتايج روشن پذيرفتن قاضى تحكيم اين است كهباعث همكارى و تعاون اصحاب دعوا در جهت فصل خصومت مىشود و موجب كاهش تنشهاى به وجود آمده ميان آنها مىگردد، چرا كه بر خلاف نظام قضايى تدافعى كه يكى بعنوان خواهان شكايت مىكند و ديگرى بعنوان خوانده به دادگاه احضار مىشود و اين امر باعث كشمكش و تعارض ميان اصحاب دعوا شده و در برخى موارد موجب حاضر نشدن در موعد معين در دادگاه مىشود و در نتيجه دادرسى را طولانى و كسل كننده مىكند، اما در قضاوت تحكيمى، اصحاب دعوا قبل از مراجعه به قاضى تحكيم ناچار از توافق و تصالح هستند و اين امر از جهت روانى در حل دعوا كمك شايان توجهى مىكند. مىتوان گفت اين راه حل نوعى سياستخصوصى كردن امر قضاوت است كه در جهت دستيافتن به يك نظام رسيدگى سريع و دقيق، همراه با كاهش هزينه و نيروى انسانى، امرى پذيرفتنى و پسنديده است. بخش يكم: تحليل حقوقى ماده (6) ماده يادشده مقرر مىدارد: «طرفين دعوا در صورت توافق مىتوانند براى احقاق حق و فصل خصومت به قاضى تحكيم مراجعه نمايند.» «طرفين دعوا» : قدر مسلم در هر دعواى خصوصى دو طرفوجود دارد كه در دعاوى حقوقى يكى را خواهان و ديگرى را خوانده مىنامند. ذكر كلمه «طرفين دعوا» بيانگر اين نكته است كه قاضى تحكيم در امور حسبيه راه ندارد چرا كه واژه تحكيم به معناى حكم قرار دادن است و طبيعى است آن در موردى خواهد بود كه دو نفر بر سر امرى اختلاف كردهاند و حال آنكه در امور حسبيه اختلاف و دعوايى وجود ندارد. «دعوا» : در قانون براى دعوا تعريفى نيامده ولى برخى دعوا راعملى دانسته كه براى تثبيتحقى صورت مىگيرد. بنابر اين اولا، بايستى حقى وجود داشته باشد، هر چند به صورت ادعايى. ثانيا: مورد تجاوز يا انكار قرار گيرد. ثالثا، صاحب حق در صدد احياى آن برآيد و از مراجع قانونى استمداد كند. تحكيم به عنوان يك نهاد قضايى مطرح شده است. «در صورت توافق» قيد يادشده بيانگر اين نكته است كه طرفين درباره قاضى تحكيم بايستى تراضى داشته باشند و بدون آن تحكيم معنا ندارد. پرسش اين است كه اين توافق نسبت به اصل تحكيم است و شخص قاضى را دستگاه قضايى تعيين مىكند و يا اينكه شخص قاضى نيز بايستى مورد توافق طرفين قرارگيرد؟ ماده يادشده متعرض آن نيست و فقط به طور مطلق بيان داشته كه طرفين در صورت توافق مىتوانند به قاضى تحكيم مراجعه كنند. به نظر مىرسد مىبايست قانونگذار تكليف را روشن كند. با توجه به فلسفه وجودى قاضى تحكيم كه بر پايه تراضى و تصالح است، شخص قاضى نيز بايستى مورد توافق قرار گيرد. مطلب ديگر اينكه قيد «در صورت توافق» بيانگر اين نكته است كه قاضى تحكيم در دعاوى عمومى راه ندارد، زيرا در دعاوى عمومى توافق مفهومى ندارد، چرا كه در صورت وقوع جرمى، دادستان به عنوان نماينده جامعه مكلف به پىگيرى آن است و در اين مورد جايى براى رضايت و موافقت متهم كه همان مدعى عليه است، وجود ندارد. پرسش ديگر اين است كه قيد «در صورت توافق» بيانگر چيست؟ آيا قيد يادشده دلالت مىكند بر اينكه طرفين دعوا در صورت توافق نسبت به قاضى تحكيم، قراردادى را منعقد ساختهاند كه بايستى در چارچوب مقررات قراردادها گنجانده شود و در اين صورت مشمول ماده 10 قانون مدنى خواهد بود كه مىگويد: «قراردادهاى خصوصى نسبت به كسانى كه آن را منعقد نمودهاند در صورتى كه مخالف صريح قانون نباشد نافذ است.» به عبارت ديگر پرسش اساسى اين است كه ماهيت اين توافق چيست؟ آيا همانند داورى يك قرارداد خصوصى است كه با توجه به ماده (10) قانون مدنى نسبت به طرفين لازم الاجرا است و پس از توافق، طرفين حق فسخ و نقض آن را ندارند مگر با توافق يكديگر، يا اينكه صرفا يك قرارداد جايز و بنابر تصالح است كه براى هر يك حق نقض آن وجود دارد؟ ممكن است در پاسخ گفته شود از متن ماده يادشده بدست مىآيد كه هر يك از دو طرف پس از توافق، حق نقض قرارداد را دارند، زيرا ماده فوق مقرر داشته كه در صورت توافق مىتوانند .. و مفهوم «مىتوانند» اين است كه امكان مخالفت براى هر يك وجود دارد. در پاسخ گفته مىشود، قيد «مىتوانند» ناظر به اصل جوازرجوع به قاضى تحكيم بعد از توافق است و نظرى به اين ندارد كه هر يك از طرفين بعد از توافق، حق مخالفت دارند يا خير؟ در اين مورد نيز قانونگذار بايستى تكليف را روشن كند كه آيا پس از توافق نسبت به اصل تحكيم و يا اصل تحكيم و شخص قاضى، براى طرفين الزام آور استيا خير؟ و اگر الزام آور است ضمانت اجراى آن چيست؟ «احقاق حق و فصل خصومت» : برخى بر اين عقيدهاند كه احقاق حق ناظر به دعاوى كيفرى و فصل خصومت ناظر به دعاوى حقوقى است، چرا كه مطلوب در دعاوى كيفرى كشف حقيقت و در دعاوى حقوقى فصل خصومت و بر طرف كردن منازعه است. به نظر مىرسد تفكيك يادشده دليلى ندارد. از سوى ديگراساس دستگاه قضايى در دعاوى بايستى كشف حقيقت و احقاق حقوق باشد نه صرفا فصل خصومت و در اين مورد تفاوتى ميان دعاوى حقوقى و كيفرى وجود ندارد. بله در دعاوى كيفرى كشف حقيقتيك مساله اساسى و محورى است و نمىتوان از آن چشم پوشى كرد ولى در دعاوى حقوقى چنانچه حقيقت كشف نشد بايستى به گونهاى منازعه را پايان داد. و بدان جهت است كه فقهاء در تعريف «قضاء» گاهى با فصل خصومت و در برخى موارد به احقاق حق اشاره كردهاند و تفاوتى بين دعاوى حقوقى و كيفرى نگذاشتهاند. شايد براى تفاوت گذاشتن بين احقاق حق و فصل خصومت بتوان چنين گفت كه هر احقاق حقى فصل خصومت است ولى هر فصل خصومتى احقاق حق نيست. بنابر اين احقاق حق، خاص است و در درجه نخست بايستى هم در دعاوى كيفرى و هم مدنى مد نظر قرار گيرد. بخش دوم: همان گونه كه پيش از اين گذشت، قاضى تحكيم يكى ازنهادهاى فقهى است كه در قوانين مدون سابقه نداشته و با تصويب قانون تشكيل دادگاههاى عمومى، رسما وارد قلمرو قوانين ايران گرديد. اگر چه قانونگذار ايران در گذشته بر اساس ماده 632 آئين دادرسى حقوقى، نهادى را تحت عنوان «داورى» پذيرفته است، ولى همان گونه كه درپى خواهد آمد «داورى» با «قاضى تحكيم» از جهاتى تفاوت داشته و ماهيتا فرق مىكنند. از اين رو پسنديده است با توجه به مباحثى كه در پى خواهد آمد، قاضى تحكيم مورد بحث و بررسى قرار گيرد. براى شروع، پرسشهاى زير را طرح مىكنيم: 1 . دليل مشروعيت قاضى تحكيم چيست؟ 2 . آيا قاضى تحكيم در زمان غيبت امام(علیه السلام) فرض وجود دارد و آيا مىتوان در زمان حاضر جايگاهى براى آن پيدا كرد؟ پرسش يادشده از اين رو مطرح است كه قاضى تحكيم از سوى برخى فقها از جمله شهيد ثانى در مسالك و شيخ محمد حسننجفىدر كتاب جواهرالكلام در زمان غيبتامام(علیه السلام) مورد انكار قرار گرفتهاست. 3 . دامنه كاربرد و شمول قاضى تحكيم تا كجاست؟ آيا صرفا در دعاوى حقوقى كاربرد دارد و يا اينكه مىتوان در دعاوى كيفرى نيز از آن استفاده كرد؟ پرسش ديگرى كه در همين زمينه مطرح مىشود اين است كه آيا قاضى تحكيم حق قضاوت در حق الناس و حق الله را دارد و يا اينكه صرفا مىتواند در حق الناس قضاوت كند؟ 4 . آيا بعد از قضاوت قاضى تحكيم، حكم وى بر طرفين دعوا نافذ است و يا اينكه بعد از صدور حكم نيز نياز به رضايت طرفين دعوا دارد؟ 5 . آيا قاضى تحكيم علاوه به قضاوت، حق اجراى احكام به ويژه در دعاوى كيفرى را دارد يا خير؟ 6 . آيا قاضى تحكيم نياز به شرط اجتهاد دارد؟ 7 . براى روشن شدن بحث ذكر چند مقدمه ضرورى است: الف - قضاوت از جمله مناصب به شمار مىرود لذا نيازمند نصب و اعطاء است و همانند مرجعيت نيست كه در صورت وجود شرايط قهرا تحقق يابد. ب - قضاء از شاخههاى ولايت است كه قاضى آن را اعمال مىكند و بدان جهت است كه برخى فقهاء در تعريف آن، ولايت را اخذ كردهاند؛ زيرا قضاوت بدون رنگ ولايت كارساز و مؤثر نخواهد بود. ج - همان گونه كه حقوقدانان مىگويند اصل بر آزادى انسانهاست و هيچكس حق سلب آزادى از ديگرى را ندارد مگر اينكه بر اساس قرارداد اجتماعى و ضرورتهاى زندگى، اشخاص پارهاى از آزادىهاى خود را محدود كرده و آن را به حكومت واگذار كنند تا بدينوسيله جامعه اداره شود. اصل مزبور در دين اسلام نيز پذيرفته شده است و فقهاء بيان كردهاند كه حكومت و سلطنت ذاتا از آن خداوند است و هيچكس بر ديگرى ولايت ندارد و اصل عدم ولايت و سلطنت هر يك از انسانها بر ديگرى است، با اين تفاوت كه استثناء اصل يادشده به لحاظ مبانى وخواستگاه دين اسلام تفاوت مىكند و بدين لحاظ استثناء را اينگونه بيان مىكنند: مگر اينكه در موردى از ناحيه شارع مقدس (خداوند) دليل داشته باشم كه رضايتشخص معتبر نيست و بايستى در مورد وى اعمال ولايتشود و يا اينكه شارع پذيرفته باشد كه در صورت رضايتشخص اعمال ولايت در مورد وى صحيح است. و دقيقا به همين دليل است كه پيشتر گفته شد قضاوت از مناصب به شمار مىرود لذا نيازمند نصب و اعطا است.قضاوت از جمله مواردى است كه شخصى با عنوان «قاضى» نسبت به ديگرى حق ولايت دارد و اين ولايتيا بايستى با اذن شارع صورت پذيرد و يا اينكه خود شخص صرف نظر از اذن امام(علیه السلام) به قاضى، اعمال چنين ولايتى را بپذيرد. د - قاضى بر دو قسم است، قاضى منصوب و قاضى غير منصوب. قاضى منصوب كسى است كه از ناحيه امام معصوم(علیه السلام) نصب شده است. واين نصب گاهى خاص ستيعنى امام(علیه السلام) به خصوص كسى را نصب مىكند و گاهى نصب عام استيعنى امام(علیه السلام) شخص يه خصوصى را نصب نكرده ولى به طور كلى صفات ويژهاى را براى قاضى بيان كرده است به گونهاى كه هر كس واجد آن صفات باشد مىتواند قضاوت كند. اما قاضى غير منصوب يا قاضى تحكيم كسى است كه ابتداءوبالذات براى قضاوت نصب نشده بلكه د صورت تراضى اصحاب دعوا حق قضاوت دارد و تراضى آنها با توجه به اجازه شارع مقدس به چنين توافقى، به وى حق اعمال ولايت مىدهد. ه - شخص در صورتى مىتواند قضاوت كند كه حداقلشرائط ذيل را داشته باشد: 1 . بلوغ 2 . كمال عقل 3 . طهارت مولد 4 . ذكوريت 5 . اجتهاد 6 . ايمان 7 . عدالت 8 . نصب. ى - قاضى تحكيم كسى است كه طرفين دعوا به قضاوت وى راضى باشند و بايستى داراى همه شرائط يادشده باشد مگر نصب ابتدائى از ناحيه امام(علیه السلام) خواه نصب عام يا خاص. در قسمت بعد با توجه به اين مقدمات به اصل بحث و پاسخ پرسشهاى مطرح شده مىپردازيم. منبع: www.lawnet.ir /ج
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 311]
صفحات پیشنهادی
قاضى تحكيم(1)
قاضى تحكيم(1) نويسنده: محمد سعيد قماشى مقدمه: انگيزه نگارش مقاله حاضر تحليل ماده (6) قانون تشكيل دادگاههاىعمومى و انقلاب مصوب 1373) است . ماده مزبور چنين مقرر ...
قاضى تحكيم(1) نويسنده: محمد سعيد قماشى مقدمه: انگيزه نگارش مقاله حاضر تحليل ماده (6) قانون تشكيل دادگاههاىعمومى و انقلاب مصوب 1373) است . ماده مزبور چنين مقرر ...
امام عسکری علیه السلام و تحکیم مرجعیت
قاضى تحكيم(1) نويسنده: محمد سعيد قماشى مقدمه: انگيزه نگارش مقاله حاضر تحليل ماده .... آيا قاضى تحكيم در زمان غيبت امام(علیه السلام) فرض وجود دارد و آيا مىتوان در ...
قاضى تحكيم(1) نويسنده: محمد سعيد قماشى مقدمه: انگيزه نگارش مقاله حاضر تحليل ماده .... آيا قاضى تحكيم در زمان غيبت امام(علیه السلام) فرض وجود دارد و آيا مىتوان در ...
بحثي پيرامون توقيف احتياطي(1)
بحثي پيرامون توقيف احتياطي(1)-بحثي پيرامون توقيف احتياطي(1) نويسنده: ... رواج سيسم تفتيشي ، توقيف يا آزادي متهم به اختيار قاضي واگذار شده بود وبا توجه به ... بوده اخيراً به موجب قانون 17 ژوئيه 1970 كه هدفش تضمين و تحكيم هرچه بيشتر ...
بحثي پيرامون توقيف احتياطي(1)-بحثي پيرامون توقيف احتياطي(1) نويسنده: ... رواج سيسم تفتيشي ، توقيف يا آزادي متهم به اختيار قاضي واگذار شده بود وبا توجه به ... بوده اخيراً به موجب قانون 17 ژوئيه 1970 كه هدفش تضمين و تحكيم هرچه بيشتر ...
آزادي و قرار وثيقه
في المثل قاضي اقدام به صدور قرار وثيقه مي نمايد ، و به رغم اعلام آمادگي متهم براي توديع ... لذا قانوناً حق تعقيب كيفري قاضي متخلف را خواهد داشت . ... قاضى تحكيم(1) ...
في المثل قاضي اقدام به صدور قرار وثيقه مي نمايد ، و به رغم اعلام آمادگي متهم براي توديع ... لذا قانوناً حق تعقيب كيفري قاضي متخلف را خواهد داشت . ... قاضى تحكيم(1) ...
حق بهرهمندى از محاكمه عادلانه
1 . مقدمه حق بهرهمندى از محاكمه عادلانه را مىتوان به شرح زير معرفى كرد: الف - اگر شهروندى مورد تعدى ... روش تعدد قاضى نظام وحدت قاضى، يك روش كمخرجى است و از اين حيثبراى كشورهايى كه درآمد كافى ندارند راهكار مناسبى به شمار مىآيد. .... قاضى تحكيم(1) ...
1 . مقدمه حق بهرهمندى از محاكمه عادلانه را مىتوان به شرح زير معرفى كرد: الف - اگر شهروندى مورد تعدى ... روش تعدد قاضى نظام وحدت قاضى، يك روش كمخرجى است و از اين حيثبراى كشورهايى كه درآمد كافى ندارند راهكار مناسبى به شمار مىآيد. .... قاضى تحكيم(1) ...
قلمرو حكومت قانون كيفرى شكلى در زمان(4)
ماده 1/175 قانون اصول محاكمات جزايى سوريه مقرر مىدارد: «در امور جنايى، جنحه و خلاف، به همه طرق ممكن براى ... قاضى بر اساس اقناع وجدانى حكم خواهد داد. ... قاضى تحكيم(1) ...
ماده 1/175 قانون اصول محاكمات جزايى سوريه مقرر مىدارد: «در امور جنايى، جنحه و خلاف، به همه طرق ممكن براى ... قاضى بر اساس اقناع وجدانى حكم خواهد داد. ... قاضى تحكيم(1) ...
دسرهلو یا زردآلو
قاضى تحكيم(1) middot; اخذ آخرين دفاع از متهم حق يا تكليف middot; اختلاف در باب اجتهاد و پژوهشهاى فقهى (1) middot; تبیین جایگاه قانونی نهاد مدعی العمومی کشور فاز تکمیلی پروژه ...
قاضى تحكيم(1) middot; اخذ آخرين دفاع از متهم حق يا تكليف middot; اختلاف در باب اجتهاد و پژوهشهاى فقهى (1) middot; تبیین جایگاه قانونی نهاد مدعی العمومی کشور فاز تکمیلی پروژه ...
اخذ آخرين دفاع از متهم حق يا تكليف
براساس ماده 117 قانون ياد شده متهمي كه به اين تكاليف عمل نكند، به دستور قاضي بايد جلب شود؛ زيرا نتيجه عدم حضور جلب است. ... در مقابل طرفداران اين نظريه، عدهاي از حقوقدانان نيز اينگونه عنوان ميدارند كه: 1- دفاع حقي است براي متهم .... قاضى تحكيم(1) ...
براساس ماده 117 قانون ياد شده متهمي كه به اين تكاليف عمل نكند، به دستور قاضي بايد جلب شود؛ زيرا نتيجه عدم حضور جلب است. ... در مقابل طرفداران اين نظريه، عدهاي از حقوقدانان نيز اينگونه عنوان ميدارند كه: 1- دفاع حقي است براي متهم .... قاضى تحكيم(1) ...
دسرمرکبات با آبنبات پستهای
قاضى تحكيم(1) middot; اخذ آخرين دفاع از متهم حق يا تكليف middot; اختلاف در باب اجتهاد و پژوهشهاى فقهى (1) middot; تبیین جایگاه قانونی نهاد مدعی العمومی کشور فاز تکمیلی پروژه ...
قاضى تحكيم(1) middot; اخذ آخرين دفاع از متهم حق يا تكليف middot; اختلاف در باب اجتهاد و پژوهشهاى فقهى (1) middot; تبیین جایگاه قانونی نهاد مدعی العمومی کشور فاز تکمیلی پروژه ...
دسر شکلات و قهوه
دياکسان عليه سلامت middot; اختلاف در باب اجتهاد و پژوهشهاى فقهى (2) middot; قاضى تحكيم(1) middot; اخذ آخرين دفاع از متهم حق يا تكليف middot; اختلاف در باب اجتهاد و پژوهشهاى فقهى (1) ...
دياکسان عليه سلامت middot; اختلاف در باب اجتهاد و پژوهشهاى فقهى (2) middot; قاضى تحكيم(1) middot; اخذ آخرين دفاع از متهم حق يا تكليف middot; اختلاف در باب اجتهاد و پژوهشهاى فقهى (1) ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها