تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):ذكر زبان حمد و ثناء، ذكر نفس سختكوشى و تحمل رنج، ذكر روح بيم و اميد، ذكر دل صدق ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798482059




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رابطه «افساد فی الارض» با «محاربه» - بخش اول محاربه از دیدگاه فقها


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: رابطه «افساد فی الارض» با «محاربه» - بخش اول
محاربه از دیدگاه فقها
به کار رفتن دو عنوان «محاربه» و «افساد فی الارض» در کنار هم در آیه 33 سوره مبارکه مائده، باعث به وجود آمدن این مناقشه شده که، آیا افساد فی الارض همان محاربه به مفهوم اصطلاحی آن می باشد.

خبرگزاری فارس: محاربه از دیدگاه فقها



  چکیده محاربه در اصطلاح فقه به معنای ترساندن مردم به وسیله سلاح است. تقارن دو عنوان «محاربه» و «افساد فی الارض» در آیه 33 سوره مائده موجب اختلاف در برداشت فقها و حقوق دانان شده است. جمع زیادی از آنان «افساد فی الارض» را به معنای محاربه اصطلاحی در فقه می دانند و در مقابل، عده ای دو عنوان مذکور را دو مفهوم جدای از یکدیگر دانسته اند. قائلان به دیدگاه دوم درباره کفایت یکی از دو عنوان یا ضرورت جمع دو عنوان در فعلیت موضوع یادشده، اختلاف نظر دارند؛ برخی معتقدند که سعی در افساد فی الارض، حاکی از قصد و غرض محارب مصطلح است و تحقق هر دو عنوان برای اجرای مجازات های مذکور کافی است. در مقابل، گروهی دیگر تنها سعی در افساد فی الارض را کافی دانسته و محاربه به معنای اصطلاحی آن در آیه را، از مصادیق افساد فی الارض دانسته اند. این پژوهش، ضمن مغایر دانستن دو عنوان مذکور، وجود هر دو را برای ثبوت مجازات های چهارگانه ضروری دانسته و محاربه مذکور در آیه را وسیع تر از مفهوم اصطلاحی می داند. واژگان کلیدی آیه 33 مائده، آیات الاحکام، مفسد فی الارض، محارب، احکام جزایی اسلام. طرح مسئله در منابع فقهی و حقوقی، بحث مستقلی تحت عنوان افساد فی الارض انجام نشده است. برخی از فقیهان در ضمن بحث از جرائمی نظیر محاربه، تکرار قتل بردگان و غیر مسلمانان و آدم ربایی و ... متعرض عنوان افساد شده و در پاره ای مواد قانونی، افساد فی الارض جرمی مستقل از محاربه تلقی شده و در پاره ای دیگر افساد در کنار محاربه مطرح گشته، به نحوی که درخصوص ادله شرعی و مصادیق محاربه و افساد فی الارض، اختلاف نظرهایی را در میان فقها و حقوق دانان اسلامی به وجود آورده است، ازاین رو پژوهش حاضر با استفاده از قرآن کریم، و مراجعه به کتب تفسیری، روایی و فقهی ازجمله: مجمع البیان طبرسی، وسائل الشیعه شیخ حر عاملی، جواهر الکلام نجفی، التبیان و نهایه شیخ طوسی، شرایع الاسلام محقق حلی و المیزان علامه طباطبایی ـ که البته اکثر آنان محاربه و افساد فی الارض را یک عنوان دانسته و بحث مبسوطی از آن به عمل نیاورده اند ـ در پی تبیین سر منشأ این اختلافات و پاسخ به سؤال مشخص ذیل است: از دیدگاه قرآن کریم، آیا دو عنوان «افساد فی الارض» و «محاربه»، به نحو ترادف بر موضوع واحدی صادق هستند؟ به کار رفتن دو عنوان «محاربه» و «افساد فی الارض» در کنار هم در آیه 33 سوره مبارکه مائده، باعث به وجود آمدن این مناقشه شده که، آیا افساد فی الارض همان محاربه به مفهوم اصطلاحی آن می باشد. بنابراین ضرورت دارد تا بررسی شود که آیا دو اصطلاح «افساد فی الارض» و «محاربه» دارای مفهوم و مصداق واحدند، یا اینکه هر کدام دارای مفهوم جداگانه ای است؟ در صورت پذیرفتن نظریه اخیر، این بحث نیز قابل طرح است که کدام یک از این دو نوع، موضوع عقوبات در آیه شریفه است؟ هر دو آنها به صورت مجموعی؛ یعنی، محاربی که قصد افساد فی الارض دارد، یا تحقق یکی از آنان (افساد فی الارض) کفایت می کند؟ افزون بر این، آیا محاربه در این آیه همان محاربه به مفهوم اصطلاحی (تَجریدُ السِلاح) می باشد یا دارای مفهومی وسیع تر از آن است؟ تبیین آیه 33 سوره مائده إ نَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحار بُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الأرْض فَساداً أ نْ یُقَتَّلُوا أ وْ یُصَلَّبُوا أ وْ تُقَطَّعَ أ یْدیهِمْ وَ أ رْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أ وْ یُنْفَوْا مِنَ الأ رْض ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الآخِرَه عَذابٌ عَظیمٌ. سزای کسانی که با خدا و پیامبر او می جنگند و در زمین به فساد می کوشند، جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت. مفهوم شناسی واژگان 1. فساد «فساد»، مصدر لازم «فَسَدَ»، و «افساد» مصدر متعدی «أفسَدَ» است. فساد در مقابل صلاح (صلح و سازش، اعتدال، نظم داشتن)، به معنای: تباه شدن، از بین رفتن، خرابی، فتنه و آشوب، شرارت و بدکاری، تغییر کردن (معین، 1384: 2 / 926؛ فراهیدی، 1414: 7 / 231)، خشکی و بی حاصلی بیابان ها و شهرهای کناره رودخانه (ابن منظور، 1405: 3 / 335)، بدعت گذاشتن و لهو و لعب (خوری، 1403: 1 / 162)، گرفتن مال از روی عدوان (فیروزآبادی، 1420: 277) به کار رفته است. راغب اصفهانی درباره فساد می نویسد: فساد خارج شدن از حد اعتدال است، فرق نمی کند این عدم تعادل اندک باشد یا بسیار و «صلاح» ضد فساد است و واژه «فساد» در روح و روان و جسم و چیزهای نامتعادل استعمال می شود. (راغب اصفهانی، 1322: 37) معنای فساد هر عمل یا چیزی، متناسب با آن عمل یا شیء است؛ مثلاً: فساد گوشت یا شیر به معنای تعفن است و فساد امور به معنای خلل، اضطراب و ضرر است. (مصطفی، 1380: 2 / 668) به نظر می رسد تعریفی که راغب از فساد ارائه داده، تعریف جامعی بین همه این تعاریف است که مصادیق دیگر فساد را نیز شامل می گردد. براین اساس، «فساد» و در مقابل آن «صلاح» مصدر، و «فاسد» و «صالح»، اسم فاعل این دو مصدرند. وقتی یک چیزی دارای نظم طبیعی، بی عیب و نقص و از هر جهت سالم باشد، در حال صلاح خواهد بود، ولی اگر این اعتدال و نظم برهم خورد، «فساد» در آن راه خواهد یافت، و چیزی که دارای فساد باشد، «فاسد» نامیده می شود. حال، اگر این مصادر برای متعدی شدن به باب افعال برده شوند، به ترتیب: «افساد: تباه کردن، بی نظمی به وجود آوردن» و «اصلاح: ایجاد صلح و سازش، به حال اعتدال در آوردن، نظم را به وجود آوردن»، به دست می آید، که اسم فاعل آنها نیز مفسد و مصلح خواهد بود. در معجم الفاظ القرآن الکریم پس از ذکر ماده «فساد» و مشتقات قرآنی آن آمده: بی حاصلی بیابان ها و رواج قحطی در دریا، فساد مادی است و فساد معنوی نقیض صلاح است. (1363: 2 / 308) در دائره المعارف اسلامی واژه «فساد»، به هم خوردگی حال یا مزاج یا اخراج از امنیت معنا شده است. (فرهنگ خواه، 1359: 205) فقیه دامغانی نیز لفظ «فسد» را بر شش وجه: نافرمانی خداوند (بقره / 11)، هلاک نمودن و خونریزی (اسراء / 4؛ مؤمنون / 71)، تنگی باران و کمبود غلات (قحطی) (روم / 41)، جادوگری (یونس / 81)، ایجاد خرابی و تباهی به وسیله ظلم و تعدی (نمل / 34) و کشتار (اعراف / 127 ؛ غافر / 26)، آورده است. (دامغانی، 1361: 2 / 203) با توجه به کتب مذکور و مهم ترین منبع ما قرآن، باید گفت: واژه فساد و مشتقات آن در مجموع پنجاه مرتبه در قرآن به کار رفته است و از فحوای این کتاب عظیم چنین بر می آید که جرم افساد فی الارض به طور کلی در نظام های قبل از اسلام و به تبع آن در نظام اسلام مطرح بوده و با ظهور اسلام، مجازات آن به صراحت تعیین و تحت آیه 33 سوره مائده مشخص گردیده است، به عنوان مثال: 1. قوم عاد: در زمان حضرت هود(علیه السلام)، فاصله طبقاتی میان فقر و غنی، ضعیف کشی، حق ستیزی، نابرابری و بالاخره بت پرستی به حدی رسید (محمد قاسمی، 1385: 29) که خداوند متعال قوم عاد را از اقوامی دانست که فساد زیادی در زمین بر پا کردند. (1) 2. قوم ثمود: از دیدگاه قرآن، این قوم به جهت ظلم و فساد، دنیاپرستی و اسرافکاری افراطی در ردیف فساد انگیزترین اقوام تاریخ محسوب شده اند. (2) 3. قوم لوط: با بیان صریح در آیه: «قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْم الْمُفْسِد ینَ؛ [لوط] گفت: «پروردگارا، مرا بر قوم فسادکار غالب گردان» (عنکبوت / 30)، بر افراط و گستردگی جرم لواط (شعراء / 175 ـ 160؛ اعراف / 84 ـ 80 ؛ عنکبوت / 28)، عنوان افساد اطلاق شده است. 4. قوم شعیب: قرآن نیز از کم فروشی، نابسامانی های اقتصادی و تضییع حقوق دیگران در زمان حضرت شعیب با عنوان افساد فی الارض یاد کرده است. (3) 5. فرعون: قرآن فرعون را به علت تحقیر مردم، ظلم و ستم، کشتن پسران و ادعای خدایی او و ... از مفسدین تاریخ بشر معرفی می کند. (4) 6 . قارون: قارون نیز به خاطر پیش گرفتن طریق ظلم و طغیان و برتری جویی و سرکشی، مفسد فی الارض خوانده شده است. (5) در آیاتی از قرآن صلاح و فساد در مقابل یکدیگر ذکر شده است. (نمل / 48؛ اعراف / 56؛ شعراء / 152؛ بقره / 11) در آیاتی نیز بر معصیت هایی چون: هلاکت انسان ها و زراعت ها (حرث و نسل) (بقره / 205)، قطع رحم و نقض عهد با خدا (محمد / 22؛ بقره / 27؛ فجر / 12)، کم فروشی (هود / 85)، سرقت (یوسف / 73) و اخلال و به هم ریختن نظام هستی (انبیاء / 22) فساد اطلاق شده است. از مجموع این آیات استفاده می شود که، فساد به طور کلی دارای معنای گسترده ای است و همه این معانی ریشه در معنای لغوی آن (تحقق امری بر ضد صلاح و خروج از اعتدال) دارد. اما در شناخت این واژه، ذکر این مطلب خالی از فایده نیست که، فساد را می توان به دو بخش: فساد طبیعی و فساد بشری تقسیم نمود. الف) فساد طبیعی: به این معنا است که یک شیء در گردش زمان از حیث تکوین و وجود فاسد شود و از بین برود. مثلاً: وقتی انسانی می میرد، بدن او پس از گذشت مدتی دچار فساد طبیعی می شود. فساد طبیعی، لازمه دنیای مادی است و در امور ماوراء الطبیعه جای ندارد. اقتضای قانون تزاحم و مانع در امور مادی، فساد و نابودی است. هر آنچه در عالم وجود دارد محکوم به فنا و فساد (نیستی) است و هیچ موجودی پدید نمی آید، مگر بعد از آنکه موجودی دیگر تباه می شود. (حبیب زاده، 1379: 147) ب) فساد بشری: یعنی آن فسادی که به دست بشر پدید می آید و بر اساس آن ارزش های دین یا جامعه پایمال می گردد و از بین می رود. به عبارت دیگر، فرد یا جامعه از حالت مطلوب به حالت نامطلوب تغییر یابد. مثلاً: در صورتی که در جامعه اسلامی، دروغ گویی، بی نمازی، شراب خواری، بی عفتی، بی اعتمادی، قطع صله رحم، بی توجهی به قرآن و فرمان های حیات بخش آن رواج پیدا کند، در حقیقت، فساد بشری رخ داده است. بر این اساس، «فساد بشری، امری درونی و غیر ظاهر در موجودات است که در بعثت پیامبران مورد ملاحظه قرار گرفته و اصولاً هدف از بعثت پیامبران نیز دفع این نوع فساد است» (همان)، چنان که حضرت شعیب(علیه السلام) می فرماید: «إ نْ اُریدُ اِلاّ الإصلاح مَا اسْتَطَعْتُ؛ هدف من اصلاح در حد توانم است». (هود / 88) در این آیه، عمل هدایت مردم از طرف پیامبران(علیهم السلام)، در مقابل فساد ایشان قرار گرفته است. آری، خدای عزوجل آنچه از دین تشریع کرد به منظور اصلاح اعمال بندگان بوده، تا با عمل صالح روزمره و تمرین مستمر، ملکات فاضله را در نفوس آنها پدید آورد، و آنان را بر فطرتشان هدایت نماید تا به سعادتی که برایشان مقدر شده، نایل گردند. (طباطبایی، 1411: 1 / 430) ازاین رو، «در سراسر قرآن و سنت، فساد بشری مذموم دانسته شده است. آنچه مایه بدبختی انسان هاست، و سبب می شود که انسان از سعادت ابدی بازماند، همین فساد بشری است». (عالمی، 1386: 119) به عنوان مثال، منظور از فساد در آیه: «إ ذا تَوَلَّى سَعى فِی الأ رْض لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لایُحِبُّ الْفَسادَ»، (بقره / 205) فساد بشری است، نه فساد طبیعی. مراد از فساد در این پژوهش فساد بشری می باشد. 2. سعی سعی در معانی: راه رفتن (فیروزآبادی؛ 1420: 1165؛ ابن منظور، 1405: 6 / 271)، عمل، کسب و تصرف در چیزی (طریحی، 1367: 1 / 375؛ جوهری، 1420: 6 / 345)، قصد کردن (ابن اثیر، 1364: 2 / 370)، دویدن آهسته یا راه رفتنی که بین دویدن و رفتن عادی باشد (ابن منظور، 1405: 6 / 271)، و مرتبه ای از جهد و کوشش (مصطفوی، 1368: 5 / 132؛ راوندی، 1405: 1 / 365) و ... به کار رفته است. راغب اصفهانی درباره معنای سعی می نویسد: سعی: راه رفتن سریع و تند است که در حد دویدن است. این کلمه برای نشان دادن جدیت در انجام دادن کار استعمال می شود؛ خواه آن کار بد باشد یا خوب. (راغب اصفهانی، 1322: 233) با تأمل در معانی سعی و با توجه به فهم عرف از این واژه، این احتمال تقویت می شود که هرگاه قرینه ای در میان نباشد، باید سعی را به همان معنای جدیت در انجام کار و جهد و کوشش گرفت. 3. فی الارض با وجود روشن بودن معنای این عبارت، در مورد اینکه مقصود از «فی الارض» چیست، دو احتمال وجود دارد: نخست آنکه، این تقیید صرفاً برای بیان ظرف فساد است؛ یعنی، محل حلول فساد و ظرف ارتکاب این گناه، کره خاکی زمین است. در این صورت، افساد فی الارض بر هر گناهی که در روی زمین واقع شود صادق خواهد بود؛ هرچند گناهی کوچک و در محلی دور از چشم دیگران ـ مثلاً خانه ای ـ باشد و اثر تخریبی آن از همان محدوده کوچک فراتر نرود. این احتمال نادرست است؛ چون بسیار روشن است که زمین محل زندگی انسان است؛ ازاین رو هر کار شایسته و ناشایستی از انسان سر زند به ناچار بر روی زمین خواهد بود. به عبارت دیگر، «میزان کیفر دادن کسی به خاطر ارتکاب جرمی، این نیست که آن جرم بر روی زمین از مجرم صادر شده باشد یا در ظرف دیگری. ازاین رو، ظرف وقوع جرم (زمین)، در استحقاق مجازات تأثیری ندارد تا به عنوان قیدی در موضوع آن به کار گرفته شود». (هاشمی شاهرودی، 1376: 2) بر این اساس، آوردن قید «فی الارض» بی فایده است و می توان گفت آوردن چنین قیدی، مخل معنای کلام و یا دست کم نامناسب است. احتمال دیگر آنکه، قید «فی الارض» کنایه از گستردگی عمل مرتکب و گویای برپا کردن فساد در منطقه یا ناحیه ای از زمین است. این احتمال با فهم عرف از آن، مناسب تر است. 4. محارب و محاربه یک. محاربه از نظر لغویان حرب نقیض سلم و به معانی دشمنی (ابن منظور، 1405: 1 / 100؛ طریحی، 1367: 1 / 481)، مقاتله، جنگیدن (با سکون «راء»)، به شدت خشمگین شدن (راغب اصفهانی، 1322: 113) و سلب مال و غارت کردن دیگری (با فتح حرف «راء») (همان و فیروزآبادی؛ 1420: 53) به کار رفته است. محروب و حریب؛ یعنی، غارت شده و مال باخته، و حارب و محارب: غارتگر، و تحریب: تیز کردن حرب (خنجر) می باشد. (ابن منظور، 1405: 1 / 100) در تاج العروس نیز در ذیل واژه «حرب» آمده است: معنای آن عبارت است از: تیراندازی دو جانبه با خدنگ، پرتاب نیزه به سوی یکدیگر، تاختن با شمشیر به یکدیگر، معانقه (گلاویز شدن) و کشتی گرفتن. (حسینی زَبیدی، 1390: 2 / 248) با توجه به موارد استعمال ماده «حرب» می توان گفت: قدر مشترک بین معانی آن، ناسازگاری و مخالفت است که گاهی به صورت ربودن مال و گاهی به صورت غضب و زمانی به جنگ و درگیری جلوه می کند. پس، واژه «حرب» مرادف جنگ نیست. بلکه أعم بوده و جنگ یکی از مصادیق آن است. دو. محاربه از دیدگاه فقها روایات متعددی از ائمه(علیهم السلام) وجود دارد که در تعریف محاربه مشابه اند؛ از جمله، از قول امام باقر(علیه السلام) نقل شده است: «مَنْ حَمَلَ السِّلَاحَ بِاللَّیْل فَهُوَ مُحَارِبٌ ...؛ کسی که در شب سلاح حمل کند، محارب است». (حر عاملی، 1403: 18 / 537) در روایت دیگری آمده است: «مَنْ شَهَرَ السِّلَاحَ (فِی مِصْر مِنَ) الْأ مْصَار ... فَهُوَ مُحَار بٌ». (همان، 18 / 532) اکثر فقها به استناد چنین روایاتی، تعریفی مشابه از محاربه ارائه کرده اند؛ از جمله: محقق حلی می گوید: «محارب کسی است که به قصد ترساندن مردم سلاح می کشد». (6) (حلی، 1403: 4 / 180) در جواهر الکلام در شرح عبارت محقق آمده است: «کسی که برای ترساندن مردم سلاح حمل کند نیز محارب است.» (نجفی، 1368: 41 / 564) اما بنابر قول مشهور، همراه داشتن اسلحه کافی نیست. «شهید اول» می گوید: «و هی تَجریدُ السِلاح براً أو بحراً. لیلاً او نهاراً، لإخافه النّاس فی مصر و غیر ه، ...» (مکی عاملی، 1410: 263) و شهید ثانی در شرح سخن ایشان می گوید: «مِن اَهل الریبه أم لا، قَصدَ الإخافه أم لا، على اصح الاقوال» (جبعی عاملی، 1379: 9 / 385)؛ یعنی، محاربه عبارت است از برهنه کردن سلاح و به تعبیر شهید ثانی، خواه محارب از اهل ریبه باشد یا نباشد و خواه قصد اخافه داشته باشد یا نداشته باشد. شهید ثانی متعرض این نکته شده که آیا در محاربه قصد اخافه لازم است یا نه؟ ایشان عدم شرط بودن قصد اخافه را صحیح ترین نظر می داند. اما، در توجیه نظر شهید ثانی باید گفت: قول شهید ثانی، با صراحت روایات و نظر غالب فقهای امامیه مغایرت دارد و تنها راه توجیه نظر ایشان آن است که قصد اخافه را در مورد کسانی که اهل شبهه و اتهام (اهل ریبه) هستند؛ شرط ندانیم؛ زیرا، هیبت و خصوصیت فردی آنها خود منشأ خوف و ترس مردم است و در واقع، وضعیت ظاهری آنها موجب خوف مردم می شود و تحقق این خوف به منزله قصد تبعی این افراد و ایجاد خوف در مردم است؛ چنان که در باب قتل عمد نیز بر اساس بند «ب» ماده 206 ق. م. ا. چنان که مرتکب، کاری انجام دهد که نوعاً کشنده باشد، هرچند قصد کشتن شخص را نداشته باشد، اقدام او قتل عمدی محسوب شده است. در این گونه موارد قصد تبعی جایگزین قصد واقعی می شود و وقوع نتیجه مورد نظر مرتکب در خارج، حاکی از وجود قصد تبعی است و در اینجا وقوع خوف حاکی از آن است که اهل ریبه دارای قصد اخافه هستند. اما اگر در تحقق محاربه به وسیله افراد عادی (غیر اهل ریبه) قصد اخافه را شرط ندانیم و محاربه بدون قصد اخافه را داخل در تعریف بدانیم، افراد فاقد قصد و هازل نیز داخل در تعریف می شوند که علاوه بر تعارض و مخالفت با نصوص و اصول و قواعد فقهی و حقوقی باعث می شود تعریف محاربه شامل کسانی شود که مورد نظر شارع نبوده اند. این نوع توسعه و تعمیم در مصداق تعریف با توجه به اینکه تعریف مبتنی بر منابع فقهی است نیاز به دلیل دارد که منتفی است. از طرفی دیگر، خود شهید ثانی نیز در مسالک الافهام به ضرورت قصد اخافه در تحقق محاربه اذعان نموده و می گوید: یشتَر طُ فِی المُحَار ب تجریدُ السِّلاح و المُرادُ بُه هُنا ... قَصد إخافَه النَّاس فَلَو إتَّفَق خَوفُهُم مِنهُ مِن غَیرِ اَن یَقصدَهُ فَلَیسَ بِمُحار ب. (جبعی عاملی، 1416: 15 / 5) برای تحقق محاربه شرط است که سلاح برهنه کند و قصد ترساندن مردم را داشته باشد. اما، اگر اتفاقاً بدون آنکه قصد اخافه داشته باشد مردم بترسند محارب نیست. اما، در اینکه محارب باید اهل ریبه (اهل شر و متهم به چنین عملی) باشد یا نه (7) باید گفت که ظاهراً به دلیل اطلاق آیه و روایات این امر شرط نیست؛ چنان که شهید ثانی فرقی بین اهل ریبه و غیر آن قائل نشده است (جبعی عاملی، 1379: 9 / 385) حتی، برخی با وجود تردید در آن، باز قول صحیح تر را عدم اشتراط آن دانسته اند (حلی، 1403: 4 / 180 و فیض کاشانی، بی تا: 513)، و صاحب جواهر این قول را به اکثریت نسبت داده است. (نجفی، 1368: 41 / 564) شایان ذکر است که در میان قائلین مشهور، این اختلاف نیز خودنمایی می کند که آیا قصد اخافه در تحقق عنوان محاربه کافی است، و یا آنکه علاوه بر قصد اخافه، تحقق اخافه در خارج (اخافه بالفعل و به وجود آمدن رعب و وحشت در بین مردم) نیز در تحقق عنوان محاربه شرط است؟ گروهی از فقها، علاوه بر قصد اخافه، به وجود آمدن فضای رعب و وحشت را نیز در خارج شرط دانسته اند. (کاشف الغطاء، بی تا: 2 / 419؛ مکی عاملی، 1414: 2 / 59؛ مقدس اردبیلی، 1416: 13 / 286؛ گلپایگانی، 1417: 3 / 223) ظاهر کلام برخی از ایشان نیز آن است که اگر شخصی آن قدر ضعیف باشد که قادر به ایجاد هراس در بین مردم نباشد، محارب نیست. بلکه شرط محارب شمردن چنین شخصی تحقق خارجی رعب و وحشت است. اما اگر شخصی شأنیت ایجاد رعب و وحشت را دارد، همین قدر که به قصد ایجاد وحشت اسلحه بکشد محارب محسوب می شود ولو آنکه در خارج موجب وحشت نشود. (امام خمینی، بی تا: 2 / 622؛ فاضل لنکرانی، 1406: 641) اختلاف دیگرِ مربوط به تعریف این است که فقها در مصداق سلاح اختلاف دارند، به نحوی که برخی اسلحه را محدود به سلاح آهنی، همچون: چاقو، شمشیر و ... می دانند (امام خمینی: بی تا: 2 / 622) و برخی سنگ، چوب، عصا و حتی صرف به کار رفتن زور و قهر و غلبه، را سلاح می نامند. (حلی، 1419: 3 / 568؛ جبعی عاملی، 137: 2 / 385) بر این اساس باید گفت: اگر اسلحه منصرف به آلت خاصی نباشد، بلکه شامل قهر و غلبه نیز شود، آتش زدن خانه و پاشیدن مواد مسموم کننده و جاری ساختن آب، قطع اکسیژن هوا، استفاده از قدرت بازو، انداختن دیگری به داخل پرتگاه یا دریا، و ... از مصادیق محاربه خواهد بود. درحالی که، اولاً: هرگاه سخن از سلاح به میان می آید، سلاح سرد و گرم متعارف به ذهن تبادر می کند، نه امثال این موارد. ثانیاً: با توجه به لزوم ترسیدن مردم، ظاهراً سلاح باید سلاح ظاهر و در معرض دید باشد. ثالثاً: این معنا از سلاح با عبارت «دست به سلاح بردن» یا «سلاح کشیدن» درکلمات فقها ـ که مراد از آنها تصرف داشتن سلاح و تهدید به استفاده از آن می باشد ـ متفاوت است. ازاین رو بنابر نظر مشهور فقها در تعریف محاربه، باید گفت: محاربه در اصطلاح عبارت است از: کشیدن سلاح (اعم از؛ سلاح سرد و گرم) به قصد ارعاب مردم به نحوی که موجب ناامنی در آن محیط یا راه شود. پی نوشت: 1. الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبلادِ فَأ کْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ. (فجر / 16 ـ 12)؛ اعراف / 72 ـ 65 ؛ شعراء / 140 ـ 123؛ عنکبوت / 38. 2. فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأ رْض مُفْسِدین. (اعراف / 79 ـ 73)؛ شعراء / 159 ـ 141؛ عنکبوت / 38؛ فجر / 16 ـ 12. 3. وَ یا قَوْم أ وْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الأ رْض مُفْسِدینَ. (هود / 85). 4. ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بآیاتِنا إ لى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَه الْمُفْسِدین. (اعراف / 103)11. 5. لا تَبْغ الْفَسادَ فِی الأ رْض إ نَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ. (قصص / 77) 6. نظیر این تعریف در منابع دیگر نیز مشاهده می گردد: ابن ادریس حلی، 1411: 3 / 506؛ طباطبایی، 1412: 10 / 205؛ طوسی، 1400: 720؛ همان، 1351: 8 / 47؛ اصفهانی، 1405: 2 / 250؛ حلبی، 1403: 25؛ حلی، 1405: 241: «المسلم المحارب من شهر السلاح فی بر، او بحر، سفراً، او حضراً، لیلاً او نهاراً، رجلاً، او امراه». مغنیه، 1402: 3 / 303. 7. ابن براج طرابلسی، 1406: 2 / 553: «من کان من أهل الریبه و جرّد سلاحاً ...»، نظیر این سخن در کتب دیگر فقها به چشم می خورد: طوسی، 1400: 720 و 506؛ مکی عاملی، 1414: 2 / 59. منابع و مآخذ الف) کتاب ها قرآن کریم. آلوسی، شهاب الدین سید محمود، 1405 ق، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی. ابن ادریس حلی، محمد بن منصور، 1411 ق، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، قم، موسسه النشر الاسلامی، چ دوم. ابن الاثیر، مبارک بن محمد، 1364، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق محمود محمد الطناحی، قم، اسماعیلیان، چ چهارم. ابن البراج الطرابلسی، عبدالعزیز، 1406 ق، المهذب، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. ابن قدامه، عبدالله بن احمد، 1402 ق، تفسیر الصافی، بیروت، مؤسسه الاعلمی. ـــــــــــــــ ، بی تا، المغنی، تحقیق جماعه من العلماء، بیروت، دار الکتاب العربی. ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم، 1405، لسان العرب، قم، المکتبه المرتضویه. الاسدی، ابومنصور الحسن بن یوسف المطهر (علامه حلی)، 1419 ق، قواعد الاحکام فی معرفه الحلال و الحرام، قم، موسسه النشر الاسلامی. ـــــــــــــــ ، بی تا، تحریر الاحکام، مشهد، موسسه آل البیت. اصفهانی، محمد بن حسن (فاضل هندی)، 1405 ق، کشف اللثام عن القواعد الاحکام، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی. الجبعی العاملی، زین الدین بن علی (الشهید الثانی)، 1379، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چ یازدهم. الجبعی العاملی، زین الدین بن علی (الشهید الثانی)، 1416 ق، مسالک الافهام فی تنقیح شرائع الاسلام، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه. جمعی از نویسندگان، 1381، حقوق در آینه فقه، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی. جوهری، اسماعیل بن حماد، 1420 ق، الصحاح، تهران، دار الکتب. حبیب زاده، محمدجعفر، 1379، محاربه در حقوق کیفری ایران، تهران، دانشگاه تربیت مدرس، چ دوم. الحر العاملی، محمد بن الحسن، 1403 ق، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تحقیق محمد الرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ پنجم. الحسینی الزَّبیدی، سید محمد مرتضی، 1390 ق، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق عبدالعزیز مطر، کویت، دار الهدایه، چ دوم. حسینی شیرازی، سید محمد، 1400 ق، تقریب القرآن، بیروت، موسوعه الوفاء. الحلبی، ابوصلاح، 1403 ق، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، اصفهان، مکتبه امیرالمومنین(علیه السلام). حلی (الهُذَلی)، ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن، 1403 ق، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، تحقیق عبدالحسین محمد علی، بیروت، دار الأضواء، چ دوم. الحلی، یحیی بن سعید، 1405 ق، الجامع للشرائع، قم، مؤسسه سید الشهداء العلمیه. خمینی، سید روح الله، بی تا، تحریر الوسیله، قم، دار العلم، چ دوم. الخوری الشرتوتی اللبنانی، سعید، 1403 ق، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی. دامغانی، فقیه و کریم عزیزی نقش، 1361، قاموس قرآن، بی جا، بنیاد علوم اسلامی. دفتر آموزش روحانیون و تدوین متون فقهی، 1385، گنجینه آراء فقهی ـ قضایی، قم، معاونت آموزش و تحقیقات قوه قضائیه. دهقان، حمید، 1379، بررسی قانون سرقت و جرم شناسی آن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی. رازی، ابوالفتوح، 1398 ق، تفسیر رَوْض الجِِنان و روح الجَنان، تصحیح ابوالحسن شعرانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه. رازی، فخرالدین محمد بن عمر، 1415 ق، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی. راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، 1322، المفردات فی غریب الفاظ القرآن، تهران، المکتبه المرتضویه. راوندی، سعید بن هبه الله، 1405 ق، فقه القرآن، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چ دوم. صادقی تهرانی، محمد، 1408 ق، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، تهران، فرهنگ اسلامی، چ دوم. طباطبایی، سید علی، 1412 ق، ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، بیروت، دار الهادی. طباطبایی، سید محمدحسین، 1411 ق، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی. طبرسی، فضل بن حسن، 1409 ق، جوامع الجامع، تصحیح ابو القاسم گرجی، تهران، دانشگاه تهران، چ دوم. طبرسی، فضل بن حسن، 1415 ق، مجمع البیان لعلوم القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، 1406 ق، جامع البیان فی تفسیر آی القرآن، بیروت، دار المعرفه. طریحی، فخرالدین، 1367، مجمع البحرین، تهران، الثقافه الاسلامیه، چ دوم. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، 1351، المبسوط فی فقه الامامیه، بی جا، مرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه. ـــــــــــــــ ، 1400 ق، النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، بیروت، دار الکتاب العربی، چ دوم. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، 1409 ق، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی. طیب، سید عبدالحسین، بی تا، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، بی جا، کتابفروشی اسلامی، چ دوم. عوده، عبدالقادر، بی تا، التشریع الجنائی الاسلامی، بیروت، دار الکاتب العربی. فاضل لنکرانی، محمد، 1406 ق، تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله (کتاب الحدود)، قم، المطبعه العلمیه. فراء ابویعلی، محمد بن حسین، بی تا، الاحکام السلطانیه، قم، نشر اسلامی. فراهیدی، خلیل بن احمد، 1414 ق، کتاب العین، تهران، اسوه. فرهنگ خواه، محمد رسول، 1359، دائره المعارف اسلامی، تهران، موسسه مطبوعات عطایی. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، 1420 ق، القاموس المحیط، بیروت، دار الفکر. فیض کاشانی، ملا محسن، 1376، الاصفی فی تفسیر القرآن، قم، مکتب الاعلام الاسلامی. ـــــــــــــــ ، بی تا، مفاتیح الشرائع، تحقیق سید مهدی رجایی، قم، مجمع الذخائر الاسلامیه. قریب، محمد، 1366، تبیین اللغات لتبیان الآیات، تهران، بنیاد. کاشانی، ملا فتح الله، 1363، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چ سوم. کاشف الغطاء، جعفر بن خضر بن شلال، بی تا، کشف الغطاء فی مبهمات الشریعه الغراء، اصفهان، مهدوی. کاظمی، جواد، 1365، مسالک الافهام الی آیات الاحکام، تصحیح محمد باقر بهبودی، تهران، المکتبه المرتضویه، چ دوم. گلپایگانی، سید محمدرضا، 1417 ق، الدر المنضود فی احکام الحدود، قم، دار القرآن. مجمع اللغه العربیه، 1363، معجم الفاظ القرآن الکریم، تهران، ناصر خسرو. محمد قاسمی، حمید، 1385، اصلاح و افساد از منظر داستان های قرآن، تهران، معناگرا. محمدی گیلانی، محمد، 1378، حقوق کیفری در اسلام، تهران، سایه. محمدی یزدی، محمد، 1374، فقه القرآن، قم، اسماعیلیان. محمودی، عباسعلی، بی تا، مفسد فی الارض و مستضعفین، بی جا، پژوهش های اسلامی. مصطفوی، حسن، 1368، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. مصطفی، ابراهیم و دیگران، 1380 ق، المعجم الوسیط، قاهره، دار الدعوه. معین، محمد، 1384، فرهنگ معین، تهران، راه رشد، چ دوم. مغنیه، محمدجواد، 1402 ق، فقه الامام جعفر الصادق(علیه السلام)، بیروت، دار التعارف. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، 1378، زبده البیان فی براهین احکام القرآن، قم، مومنین، چ دوم. ـــــــــــــــ ، 1416 ق، مجمع الفائده و البرهان، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. مکی عاملی، محمد بن جمال الدین (شهید اول)، 1410 ق، اللمعه الدمشقیه، بیروت، دار التراث العربی. ـــــــــــــــ ، 1414 ق، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی. موسوی بجنوردی، محمد، 1385، فقه تطبیقی: بخش جزایی، تهران، پژوهشکده امام خمینی+ و انقلاب اسلامی. مؤمن قمی، محمد، 1415 ق، کلمات سدیده فی مسائل جدیده، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. نجفی، محمدحسن، 1368، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چ سوم. ب) مقاله ها ابطحی کاشانی، سید محمد، 1363، «مفسد فی الارض»، بی نا، نور علم، شماره 4، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. الهام، غلامحسین، 1373، «بررسی جرم محاربه و افساد فی الارض در فقه و قوانین موضوعه»، مجله حقوقی دادگستری، شماره 10، تهران، قوه قضائیه. امامی کاشانی، محمد، 1371، «نقد و بررسی نظریات فقهی شورای نگهبان»، رهنمون، شماره 5 ـ 4، تهران، مدرسه عالی شهید مطهری. سلمانپور، محمدجواد، 1382، «مبانی فقهی حرمت استعمال و قاچاق مواد مخدر»، فقه اهل البیت(علیهم السلام)، شماره 35، قم، دائره المعارف فقه اسلامی بر طبق مذهب اهل بیت(علیهم السلام). عالمی، لیاقت علی، 1386، «افساد فی الارض از نظر مذاهب اسلامی» نشریه طلوع، شماره 23، تهران، مدرسه عالی امام خمینی. مرعشی، سیدمحمد، 1370، «افساد فی الارض از دیدگاه قرآن و روایات و عقل»، مجله حقوقی دادگستری، شماره 2، تهران، قوه قضائیه. مومن قمی، محمد، 1382، «کاوشی در مجازات محارب و مفسد فی الارض»، فقه اهل بیت(علیهم السلام)، ش 35، قم، دائره المعارف فقه اسلامی بر طبق مذهب اهل بیت(علیهم السلام). هاشمی شاهرودی، سید محمود، 1376، «محارب کیست؛ محاربه چیست؟»، فقه اهل بیت(علیهم السلام)، شماره 12 ـ 11، قم، دائره المعارف فقه اسلامی بر طبق مذهب اهل بیت(علیهم السلام). منصوره سهرابی: کارشناس ارشد فقه و حقوق و مدرس دانشگاه حکیم سبزواری. (نویسنده مسئول). حسن مجیدی: استادیار دانشگاه حکیم سبزواری. فصلنامه علمی ـ پژوهشی مطالعات تفسیری 16 ادامه دارد...

94/06/04 - 05:08





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 128]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن