واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (24) گناهكارى كه فرشتگان در تشييع جنازه او شركت كردندرسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله هنگامى كه عازم جنگى مىشد ميان هر دو تن از صحابه عقد برادرى مىبست تا يكى به جنگ برود و ديگرى بماند و مهمات امور او را انجام دهد. در غزوه تبوك هم چنين برنامهاى انجام شد، از جمله ميان سعيد بن عبدالرحمان و ثعلبه انصارى عقد اخوت بست و سعيد به ملازمت حضرت عازم جهاد شد، ثعلبه هم تهيه غذا و انجام كارهاى همسر سعيد را به عهد گرفته، هر روز مىآمد و لوازم او را از قبيل هيزم و نان تهيه مىكرد و زن سعيد كه بانويى با عصمت و سعادتمند بود براى موضوعات مهم از پشت پرده با او سخن مىگفت ، روزى به منزل سعيد آمد و با همسر او سخن مىگفت: شيطان او را وسوسه كرد كه تا كى از پشت پرده با او سخن مىگويى؟ نظرى كن تا بدانى در پس پرد چيست و گوينده سخن كيست! ثعلبه نگاه كرد زن را در منتهاى زيبايى يافت از اين رو دلباخته و بى قرار شد و شرم را كنار گذاشت، به پشت پرده رفت و خواست چنگ بر دامن او بزند، زن گفت: اى ثعلبه آيا رواست كه احترام برادر مجاهد خود را از بين ببرى؟ او مشغول جهاد است و تو قصد حرم او را مىكنى؟ سخن آن همانند تير در دل ثلعبه اثر كرد: نعره زد و بيرون آمد و رو به صحرا نهاد، پاى كوهى به خاك افتاد مشغول گريه و ناله شد، شبها تا روز فرياد مىزد (الهى انا انا و انت انت) بار خدايا تو خدا و معروف به بزرگوارى و من بنده و كارم گناهكارى. تو واهب عطايايى و من مرتكب خطيئآتم آنقدر آنجا ماند تا پيغمبر از جنگ برگشت ، برادران در شهر مانده هر يك به استقبال برادر مجاهد خود مىرفت و از حال برادر خود استفسار مىكرد سعيد هر چه انتظار كشيد كه برادرش ثعلبه مانند ديگران به استقبال بيايد نيامد، از اين رو به فكر فرو رفت تا به خانه رسيد، از حال او پرسش كرد. زن داستان را شرح داد و بازگو نمود كه الان در كوه مشغول گريه و ناله است. سعيد گريان از پس ثعلبه بيرون آمد، همه جا جستجو مىكرد تا آنكه او را در پى سنگى يافت كه دست حسرت بر سر مىزد و مىگفت: وا ندامتاه وا خلجلتاه واى از پشيمانى واى از شرمندگى روز قيامت. سعيد آمد و سر او را در دامن گرفت و تسليت داد و گفت: برادر برخيز تا به حضور پيغمبر برويم شايد دردت را دوا كند. ثعلبه گفت: اگر از آمدن ناچارم ريسمانى در گردنم كرده و دستم را ببند و مرا به خدمت آن حضرت ببر. سعيد دستهاى او را بر بسته و طنابى به گردنش كرده به مدينه آورد. ثعلبه دخترى داشت به نام حمصامه خبر آمدن پدر را شنيد دوان دوان آمد چون پدر را در آن حال ديد گريان شد و گفت: اى پدر چه صورت است كه از تو مشاهده مىكنم؟ ثعلبه گفت: نور ديدگان من، اين حال گناهكار اندر دنيا است، تا شرمندگى آنان در آخرت چگونه باشد؟ بارى گذار ايشان بر در خانه يكى از صحابه افتاد، او چون از جريان اطلاع يافت، ثعلبه را از پيش خود راند و گفت به انديشه خيانتى كه تو كردهاى، بيم آن است كه به عذاب الهى گرفتار شوى، برو تا شومى عاقبت تو به من نرسد. هر يك از صحابه نيز او را مىترسانيدند و مىراندند تا به حضرت امير المؤمنين عليه السّلام رسيد، آن حضرت فرمود: اى ثعلبه آيا ندانستهاى كه غيرت خدا بر مجاهدان از همه كس بيشتر است؟ اگر اين مشكل حل شود جز بدست رسول خدا نخواهد شد. ثعلبه آمد و بر در حجره رسول خدا ايستاد و فرياد زد: المذنب،المذنب، حضرت اجازه ورودش را داد. او وارد شد، پيغمبر فرمود: اى ثعلبه اين چه حال است؟ ثعلبه جريان را به عرض رسانيد. پيغمبر فرمود: گناهى كردهاى بزرگ و خطايى عظيم، از بيش من برو و ملازم درگاه خدا شو تا ببينم پروردگار چه خواهد فرمود. ثعلبه بيرون آمد و رو به صحرا نهاد، دخترش سر راه گرفته و گفت: اى پدر دل و جانم بر تو مىسوزد، خواستم با تو باشم اما چون پيغمبر تو را از پيش خود راند محال است من به تو بپيوندم. ثعلبه خروش و ناله برآورد و به كوهستان رهسپار شد و مىناليد و در خاك مىغلطيد و مىگفت: خدايا همه مرا از پيش خود راندهاند و دست نوميدى به سينه من زدهاند، اى مونس بى كسان اگر تو دستم را نگيرى كه خواهد گرفت؟ و اگر تو عذرم را نپذيرى چه كسى مىپذيرد؟ چند روزى در سوز و گداز بسر برد و شبها را به گريه و نياز به پايان رسانيد. عاقبت مبشر الهى آمد، هنگام عصرى بود كه بوسيله جبرئيل وَ الَّذينَ إذا فَعَلُوا فاحِشَةً أوْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (3آل عمران/135) و كسانى كه چون كار ناشايستى كردند يا بر خويشتن ستم روا داشتند خداى را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند - و چه كسى جز خداوند گناهان را مىآمرزد - و آنانكه آگاهانه در كارهاى [ناروايى] كه كردهاند پافشارى و پيگيرى نكردهاند. عرض كرد: خدا مىفرمايد چرا بندگان ما را مىرانى؟ درخواست كن تا بيامرزم. رسول اكرم، سلمان و اميرالمومنين را به جستجوى ثعلبه فرستاد. شبانى به آنان نشانه داد كه شخصى هست شبها به اين وادى آمده و در زير اين درخت مىنالد. صبر كردند تا شب شد، ثعلبه آمد و در زير آن درخت مشغول مناجات گرديد كه: الهى از همه درها محروم هستم تو نيز اگر برانى رو به كه آرم؟ امير المومنين عليه السّلام گريان شد، با سلمان پيش آمدند و گفتند: البشارة البشارة خداوند تو را آمرزيد و رسول خدا تو را مىطلبد. آنگاه آيه شريفه وَ الَّذينَ إذا فَعَلُوا فاحِشَةً أوْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (3آل عمران/135) و كسانى كه چون كار ناشايستى كردند يا بر خويشتن ستم روا داشتند خداى را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند - و چه كسى جز خداوند گناهان را مىآمرزد - و آنانكه آگاهانه در كارهاى [ناروايى] كه كردهاند پافشارى و پيگيرى نكردهاند. را بر او خواندند و ثعلبه با ايشان به مدينه آمد رسول خدا در مسجد نماز مىخواندند ايشان هم اقتدا كردند. پيغمبر بعد از حمد شروع به قرائت سوره الهيكم التكاثر نمودند ثعلبه در آيه اول ألْهاكُمُ التَّكاثُرُ (102تكاثر/1) فزون طلبى شما را بازى داد. نعره زد و در آيه دوم حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (102تكاثر/2) تا آنكه با گورها رو در رو شديد. خروشى عظيم بر آورد چون آيه سوم كَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (102تكاثر/3) حاشا، زودا كه بدانيد. (كلاسوف تعلمون) را شنيد فكرى در اطراف آن كرد و به كنارى افتاد. رسول خدا نماز به پايان رسانيده دستو داد كه آب بروى ثعلبه بپاشند، اصحاب چون او را دريافتند ديدند كه از دنيا رفته است. پيامبر و همه اصحاب به گريه افتادند، حمصانه خبر شد و آمد و پايين پاى پدر ايستاد و شروع به گريه كرد و گفت: يا رسول اللَّه مدتى بود روى پدر را نديده بودم با خود مىگفتم چون شما از او راضى شويد چشم بر او بيندازم كه شما راضى شديد او روى در حجاب نيستى كشيد. حضرت از سخن او به گريه افتاه و او را تسلّى دادند و بعد ثعلبه را دفن نمودند، پيامبر در تشييع جنازه او با سر انگشت راه مىرفت چون سبب را پرسيدند، فرمود: از كثرت فرشتگانى كه در نماز تشييع او شركت كردهاند جاى تمام قدم خود را نمىيابم.
همين يك آيه براى من كافى استرسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله در مجلسى آيه 7 و 8 سوره زلزال را خواند: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (99زلزال/7) پس هر كس همسنگ ذرهاى عمل خير انجام داده باشد، [پاداش] آن را مىبيند. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (99زلزال/8) و هر كس همسنگ ذرهاى عمل ناشايست انجام داده باشد، [كيفر] آن را مىبيند. (پس هر آن كس كه اندكى كار نيك يابد كند، آن را مىبيند). يك نفر عرب باديه نشين، سخت تحت تأثير قرار گرفت و عرض كرد: اى رسول خدا (مثقال ذره؟!) (يعنى حتى يك ذره عمل فراموش نمىشود؟) پيامبر فرمود:آرى. باديه نشين فرياد بر آورد: و اسؤاتاه (واى بر من در مورد آشكار شدن بدى) و گريه مىكرد. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وقتى حال او را ديد، فرمود: (اين باديه نشين كسى است كه دلش از ايمان، خبر مىدهد و آميخته با ايمان است) و وقتى صعصعه، عموى فرزدق، اين دو آيه را شنيد گفت: حسبى من القرآن ما سمعت لا ابالى بعد هذه الاية ان لا اسمع من القرآن شيئاً. از قرآن همين آيه را كه شنيدم، براى من كافى است، و بعد از شنيدن اين آيه باكى ندارم كه ديگر هيچ آيهاى از قرآن را نشنوم.منبع:www.payambarazam.ir/ن
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 500]