واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: ايدئولوژي، مسئوليت اجتماعي به همراه دارد
مقصود از روابط بينالملل اسلامي اين است كه رابطه يك فرد مسلمان را با يك فرد غيرمسلمان مشخص كنيم، يا رابطه يك جامعه اسلامي با جامعهاي غيراسلامي چگونه بايد باشد؟
نحوه ارتباط با غيرمسلمين مقصود از روابط بينالملل اسلامي اين است كه رابطه يك فرد مسلمان را با يك فرد غيرمسلمان مشخص كنيم، يا رابطه يك جامعه اسلامي با جامعهاي غيراسلامي چگونه بايد باشد؟ رابطه فرد مسلمان با فرد غيرمسلمان و رابطه جامعه اسلامي با جامعه غيراسلامي، دو مسئله مختلف هستند و اين دو را نبايد يكي فرض كرد. اينكه من به عنوان يك فرد مسلمان، با يك فرد ديگري كه او مسلمان نيست، چه روابط و رفتاري بايد داشته باشم و در مورد او چه تكاليفي دارم و چه حقوقي بين من و او برقرار است، مسئلهاي است و اينكه يك جامعه اسلامي كه حكومت آن اسلامي است، يك حكومت اسلامي رابطهاش با يك فرد غيرمسلمان و با يك جامعه غيرمسلمان چگونه بايد باشد، مسئله ديگر. اينها با يكديگر متفاوت است، حسابش را نبايد مخلوط كرد. در اينجا نظريات مختلفي ميتواند وجود داشته باشد. يك نظريه اين است كه دين نبايد كاري به روابط افراد با يكديگر داشته باشد، خواه آن افراد پيرو آن دين باشند، يا نباشند. براي اينكه به قول اينها، دين امري است مربوط به وجدان افراد، امري است وجداني، اين امر وجداني در روابط افراد، نبايد اثري داشته باشد. آقاي زيد، وجدانش اينطور است كه در ضمير و دلش، ميخواهد آدم متديني باشد، او ميتواند به حكم وجدان خود عمل كرده و متدين بوده باشد؛ به قول آنها هفتهاي يكبار و هر وقت احساس ميكند نياز به عبادت دارد، به كليسا برود و عبادت و راز و نياز كند؛ ولي در بيرون از كليسا، او با ساير مردم عليالسويه است، زيرا دين امري وجداني است. فردي ديني دارد و فرد ديگري ميخواهد ديني ديگر داشته باشد، يا اصلاً دين نداشته باشد پس لازمه دين داشتن، اين نيست كه اثري روي روابط فردي و اجتماعي بگذارد. حتي در مسئله زوجيت ميگويند، شوهر ميتواند ديني داشته باشد و زن دين ديگري داشته باشد، يا اصلاً دين نداشته باشد، يا زن دين داشته باشد و مرد ديني نداشته باشد. اين را مكتب «صلح كل» مينامند؛ يعني با همه بايد درحال صلح بود. تا حد زيادي مسيحيان اين فكر را تبليغ ميكنند؛ ولي بدون اينكه عملاً پايبند به آن باشند؛ يعني براي ديگران تبليغ ميكنند؛ نه براي خود، و اين هم يك حسابي است. آنهايي كه در تبليغات خود خيلي زيرك هستند، مانند مسيحيان كه خيلي ورزيده شدهاند، تبليغ مستقيم خيلي كم ميكنند يا اصلاً نميكنند، بلكه تبليغات غيرمستقيم ميكنند، و اولين اثر اين نوع تبليغ اين است كه اتباع و پيروان اديان ديگر را در دين خودشان سست ميكنند و عقيدهشان را متزلزل مينمايند. روشنفكري و عدم تعصب اصلي به نام اصل روشنفكري - كه در جامعه ما هم كم و بيش رسوخ كرده است - ميگويد: يك آدم روشنفكر تعصب ندارد. در منطق روزنامهها، كلمه «تدين»، مرادف با «تعصب» شده است. من نميدانم مقصود آنها از كلمه تعصب چيست؟! البته شك ندارم كه تعصب در يك معني از خانواده خودخواهي و خودپرستي است؛ يعني انسان به چيزي يا به فكري پايبند باشد، به دليل اينكه به آن وابسته است، به خانواده يا فاميل يا خاندان او وابستگي دارد. تعصب از ماده «عصب» است؛ مثلاً من حرفي ميزنم و سخنم منطقي نيست؛ ولي چون خودم اين حرف را زدهام ايستادگي ميكنم و اين تعصب است. پدر يا اجداد من موضوعي را گفتهاند كه منطقي نيست؛ فقط به دليل اينكه حرف اجدادم است از آن حرف بيمنطق حمايت ميكنم و اين همان تعصب است، زيرا دفاع من براي حرف و سخني است كه با منطق وفق نميدهد؛ ولي يك وقت است كه انسان به مطلبي به عنوان يك حقيقت رسيده است يعني به حكم عقل و منطق آن، مطلب را دريافت كرده و به آن ايمان آورده است نه اينكه نسبت به آن پيوندي عصبي داشته باشد. در اين صورت آن مطلب را بايد جزو ايده خود قرار دهد. به نام اصل روشنفكري و اصل صلح كل، مسيحيها و در واقع استعمارگران مسيحي، به دست مبشرين مسيحي اين فكر را در دنيا تبليغ كردند كه يك آدم باايمان، بايد تابع صلح كل باشد، همچنان كه عيسي مسيح گفته است: اگر شخصي به طرف راست شما سيلي زد طرف چپ صورتتان را بگيريد تا سيلي ديگري به شما بزند. به همه محبت بورزيد. به هر حال، صلح كل بودن، يك فكر و نظريه است و ريشه اين نظريه اين است كه دين صرفاً يك امر وجداني است. دين اينچنين نيست و قدر مسلّم اين است كه اين حرف با دين اسلام جور درنميآيد زيرا دين اسلام يك طرح و ايدئولوژي بر اساس سعادت فرد و جامعه انساني است كه اگر انسان آن را بپذيرد و به آن عمل كند سعادت دنيا و آخرت فردي و اجتماعي را تأمين ميكند و الا نه؛ و اين را نميشود به ذوق و سليقه هر فرد ربط داد. اينجاست كه قبول اين ايدئولوژي براي من مسئوليت به وجود ميآورد. اولين مسئوليتي كه به وجود ميآورد مسئوليت در مقابل وجود خودم است و بعد مسئوليت در مقابل خانوادهام و بعد مسئوليت در مقابل اقوامم و جامعهام و بلكه مسئوليت در مقابل تمام اجتماع بشريت. [يك نمونه اين مسئوليت اجتماعي مسئله جهاد است]. مسئله جهاد، داخل در آن مسئله رابطه جامعه اسلامي با افراد و جامعههاي ديگر است. جهاد به فرد مربوط نيست، حكم جهاد را در جامعه اسلامي شيعه بايد فقط امام معصوم يا نايب امام صادر كند و ما ميگوييم جهاد بدون اجازه امام يا نايب امام انجام نميشود. جهاد مربوط به جامعه اسلامي است اما امر به معروف و نهي از منكر به فرد هم مربوط ميشود. امر به معروف و نهي از منكر رابطه يك مسلمان با افراد ديگر است. لذا لازمه حقيقت بودن دين مسئوليت داشتن در دين است چه از نظر خود و چه از نظر جامعه.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]