واضح آرشیو وب فارسی:مهر: ناصر خسرو به روایت سید جعفر شهیدی؛
ناصرخسرو پیش از آنکه شاعر باشد متکلم است/ شعر برای ناصر وسیله است
شناسهٔ خبر: 2561145 یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۱
دین و اندیشه > اندیشمندان
سید جعفر شهیدی معتقد است، شهرت ناصرخسرو در بین مردم ایران به شاعری است. ولی ناصر پیش از آنکه شاعر باشد، متکلم است. شعر برای او وسیله بوده است نه هدف و او از شعر برای اشاعه افکار خود استفاده کرده است. به گزارش خبرگزاری مهر، گام به گام با ناصر خسرو برنامه هایی است که در طی سال گذشته و امسال در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد این بار یادداشتی از دکترسید جعفر شهیدی درباره ناصر خسرو را با هم مطالعه می کنیم.بیشتر تذکرهنویسان ناصرخسرو را در شمار شاعران فارسیزبان آوردهاند. شهرت او نیز در بین مردم ایران به شاعری است. ولی ناصر پیش از آنکه شاعر باشد، متکلم است، و میتوان گفت، شعر برای وی وسیله بوده است نه هدف. شاید بهخاطر اینکه تأثیر شعر در طبع مردمان از خطابه بیش است، ناصر از شعر برای اشاعه افکار خود استفاده کرده است. از میان چندین اثر ارزنده ناصر تنها دیوانش شهرت یافته و دیگر کتابهای او چون جامعالحکمتین و زادالمسافرین قرنها مهجور مانده است، و جز معدودی به مطالعه آن نمیپرداختهاند.چرا ناصر را در شمار متکلمان اسلامی به حساب نیاوردهاند؟ آیا اسماعیلی بودن وی سبب به یکسو نهادن او و کتابهای اوست؟ نوشتهی ا. ی. برتلس را که میگوید: «در طول هشتصد سال، روحانیان نادان آثار فلسفی او را – چون نمیتوانستند به کنه آن پی ببرند- مبدل به کتاب شرعیات کردند که گویا اسرار و رموزی دارد که هرکس را بدان دسترس نیست» ۱ باید با تردید تلقی کرد. در بین متکلمان و فیلسوفان مسلمان کسانی هستند که هنوز هم فلسفه و کلام آنان دشوار و دیرفهم است و در پارهای مسائل مغایر ظاهر شریعت؛ ولی با آنان چون ناصرخسرو معاملات نکردهاند. میتواند گفت عامل زمان در ناشناس ماندن کتابهای کلامی ناصرخسرو بیش از هر عاملی موثر بوده است.شیوع دعوت ناصر و انتشار کتابهای او در نیمه دوم قرن پنجم هجری است، هنگامی که با پیروزی فقها و اصحاب حدیث بر خداوندان علوم عقلی، فلسفه و کلام رو به تعطیل میرفت. در قرن پنجم و ششم، همه مشتغلان به علوم عقلی مطرود شدند؛ ناصر و اسماعیلیان، معتزلی و شیعی، یا پیروان مکتبهای دیگر. اگر ناصرخسرو کتابهای خود را در قرن سوم و چهارم یا در قرن هشتم تا پایان قرن دهم مینوشت، ممکن بود متتبعان در فلسفه و کلام بدان به دیده عنایت بنگرند؛ چه در این دو فترت، کتابهای علمی هر مذهب مورد توجه مذاهب دیگر بوده است.گفتیم که ناصر خسرو متکلم است، اما بعضی معاصران در وصف او مبالغت کردهاند و او را حکیم و فیلسوف متبحر در فلسفه افلاطون و ارسطو دانستهاند. در شرح حالی که در مقدمه دیوان او چاپ شده است، چنین میخوانیم:«در علم ملل و نحل و کسب اطلاع بر مذاهب و ادیان نیز رنج فراوان برده و نه تنها مذاهب اسلامی را غوررسی کرده بلکه ادیان دیگر مانند دین هندوان و مانویان، صابئین و یهود و نصاری و زردشتان را نیز تحصیل کرده و از کتاب زند و پازند مکرر صحبت میکند.» سند این ادعا دو بیت زیر است:
وز مال شاه و میر چو نومید شد دلم زی اهل طیلسان و عمامه و ردا شدم
گفتم که راه دین بنمایید مر مرا زیرا که ز اهل دنیا دل پر جفا شدمو نیز این بیت:
راهی است به دین اندر مرشیعت حق را جز راه حروری و کرامی و کیائیو نیز این دو بیت:
با جهودان خس کنند به بلخ وین خسان جمله اهل زنارند
حرمت امروز بر جهودان است اهل اسلام و دین حق خوارندآیا با استناد بدین بیتها میتوان گفت ناصر در ادیان عالم و مخصوصا در دین یهود تبحر داشته است؟ و برای اطلاع او از دین زردشتی بدین بیت استناد کردهاند:
ای خوانده کتاب زند و پازند زین خواندن زند تا کی و چند
دل پر ز فضول و زند بر لب زردشت چنین نوشت در زند
وبا استناد بدین بیت، نوشتهاند که ناصر عقاید مانویان، صابئین و دهریان را میدانست:
وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری درخواستم این حاجت و پرسیدم بیمردر صورتی که ناصر در بیتهای پیشین بر فقدان امامان دین حسرت میخورد و میپرسد که آنان کجا رفتند؟ و ما چرا در زمان ایشان در نزادیم؟ و چون خود سبب را نمیداند، سفر میکند و از این و آن میپرسد. میتوان گفت، این بیتها دلیل حقیقتجویی و جهاد علمی اوست نه تبحر وی در مذاهب و ادیان.درست است که ناصر در جامعالحکمتین و زادالمسافرین و اخوانالاخوان (اگر تالیف او باشد) از گفتههای افلاطون و ارسطو فراوان یاد میکند و با افکار فیلسوفان اسلام چون محمد زکریا و ایرانشهری آشناست؛ حتی میتوان گفت زادالمسافرین وی ردی است بر قسمتی از فلسفهی پسر زکریا؛ اما با داشتن همه این معلومات، باز نمیتوان او را حکیم و فیلسوف به معنی مطابقی این اصطلاحها دانست.میدانیم جویندگان حقیقت عالم اگر در روش تحقیق خود تنها حکم عقلی را میپذیرفتند آنان را فیلسوف میگفتند، و اگر شرع را نیز رعایت میکردند، متکلم بودند نه فیلسوف.
ناصر از دسته دوم است. به کیفیت استدلال او در رد نظریه رازی در مورد قدم هیولی توجه فرمایید: «و قول ما ندرین معنی (قدم هیولی) آن است که گوییم این اعتقادی فاسد است و بنیادی سست و نااستوار و قاعده ضعیف است؛ به دو سبب: یکی بدان سبب که به خلاف قول خدای است و آنچه از گفتارها به خلاف قول خدا باشد، آفرینش که آن فعل خدای است بر درستی آن گواهی ندهد و دیگر، بدان سبب که بعضی از آن دعویها که این مرد کردست، مر دیگر بعضیهای خویش را همی باطل کند و این اعتقاد به خلاف قول خدای از آن است که خدای تعالی مر خویشتن را پدید آرندهی آسمان و زمین گوید به ابداع... بدیع السموات و الارض».۲***۱- ا. ی. برتلس؛ ناصرخسرو و اسماعیلیان، ترجمه، ی. آرینپور، چاپ بنیاد فرهنگ، ص ۱۵۰.
۲- زادالمسافرین، ص۷۷. ممکن است گفته شود که رد وی بر رازی به قانون جدل است نه برهان؛ چه ظاهرا رازی مسلمان و معتقد به قرآن بوده است، ولی به هر حال توسل به دلیل شرعی است نه عقلی.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]