محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853574254
به سوي قرائتي نو از شهادت (1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
به سوي قرائتي نو از شهادت (1) نوشتاري از « اريك بوتل » به همراه پاسخ « دكتر محمد مدد پور » به سوي قرائتي نو از شهادت از منظر انسان شناسي و جامعه شناسي متن حاضر گزيدهاي است از پژوهشي درباره «شهادت در ادبيات جنگ» كه موضوع پايان نامه دكتراي نويسنده اين مقاله است. اين پژوهش كه با روشهاي مورد استفاده در علوم انسان شناسي و جامعه شناسي، به تحليل دادههاي انسان شناختي و جامعه شناختي شهادت، در بستر ادبيات جنگ پرداخته، صرفا از آن جهت كه نخستين كاري است كه در خارج از ايران درباره اين موضوع انجام گرفت، در خور توجه و تامل است و گرنه بديهي است به علت فقدان هر گونه تحقيقي در اين زمينه كه بتواند به ياري پژوهش حاضر بيايد، نتايج آن بسيار محل ترديد و درنگ و نقد و ارزيابي است. آنچه محور اساسي اين مقاله را تشكيل ميدهد عبارت است از اينكه متلاش شدن پيوند اجتماعي بر اثر ظهور ناگهاني تجدد در جامعه ايران، ضمن رجحان بخشيدن به فرد مصرف گرا، تعارض فرد با جامعه را موجب شد، و در نهايت اضمحلال مجموعههاي اجتماعي جامعه سنتي را در پي آورد. اما از آنجا كه در كشوري چون ايرا، هنجارهاي سنتي به علت مجهز كردن فرد به بافت فكري يكپارچه و فراهم آوردن فرصت مناسب براي او، جهت يافتن پاسخ به پرسشهاي فراوان زندگي روزمره، ارتباط تنگاتنگي بين فرهنگ جامعه و سنت وجود دارد، ساختار شكني هنجارهاي قديمي عواق بس سنگيني به دنبال دارد، كه از آن جمله ميتوان به تبديل واسطههاي سنتي - اجتماعي به كاركردي حاشيه اي و جنبي ، و از بين رفتن ساختار سازمان كهن فكري اشاره كرد. اين امر از يك سو فرد را تحت فشار جامعه قرار ميدهد كه در آن اميال و آلودگي و ناپاكي فراوان است، و از سوي ديگر حس گناهكاري و مشرك و مجرم بودن را در فرد بيدار ميكند. آنچه بر اثر اضمحلال فرا خود اجتماعي طي اين فرايند پديد مي آيد، اغراق در مفهوم گناه است. پيامد ايجاد چنين حسي، استقبال از شهادت و گريز از دنياي است كه ضد ارزش و سرشار از گناه و آلودگي است. بدون شك ارائه مقاله مذكور در اين مجموعه نه به معناي تائيد تحليل گفته شده، كه صرفا از آن جهت است كه اين نگاه نو به شهادت، جاي نقد و گفت و گوي بسياري را براي صاحبنظران و به ويژه كساني كه آن لحظات آتش و خون را با گوشت و پوست خود لمس كردهاند باقي ميگذارند، ضمن اين كه تنها پاسخ تفصيلي ارائه شده براي ايت تحليل توسط مرحوم دكتر محمد ممد پور نيز در انتهاي مقاله ي «اريك بوتل» آمده است. [آغاز مقاله] چه بخواهيم، چه نخواهيم، جنگ آن گاه كه فرو مينشيند ديگر از آن كسي نيست، نه از آن آنان كه سلاح برگرفتند و نه از آن آنان كه گريختند نه از آن فاتح و نه از آن مغلوب. آرام آرام كه دردها كاسته ميشود و كشورها راه بازسازي را در پيش ميگيرند، جنگ به جرگه ميراث مشترك ملتها در بطن تاريخ ميپيوندد. محرمانه ترين مدارك يكي پس از ديگري آشكار ميشوند؛ كتابهاي خاطرات روي هم انباشته ميگردند؛ تاريخ نگاران از پس نظاميان و سياستمداران فرا ميرسند و دانش ورزان و پژوهشگران تمام رشتهها، مانند باستان شناسان، رشته از هم گسيخته تاريخ را گرهي دوباره ميزنند و اين مهم با كوششهايي در جهت تفسير رويدادها و زمينهها و پيامدهاي آن انجام ميپذيرد. مصيب زدگان جنگ و دل سوختگاني كه هنوز رخت عزا بر تن دارند، با دشواري فراوان پذيراي هجوم تند پژوهشگران و روشهاي تحليل سرد و خشك آنان ميشوند؛ روشهايي كه در ژرفاي زندگي مردم دست به برش و تراش ميزنند، اما به سان تيغ جراح كه براي نجات زندگي انسان، گوشت تن خفته او را ميبرد و ميشكافد، قلم دانش پژوهش نيز تنه تاريخ را ميبرد و ميتراشد تا خاطره جنگ را جان دوباره بخشد. مرداني سترگ از اين آب و خاك اين مطلب را نيك دريافتند و پيش از آنكه خاكستر جنگ سرد گردد، در برابر نسلهاي آينده خود را مسئول احساس كردند و چه به جا و به سرعت. بدين سان كه ناشر اثر تكان دهنده احمد دهقان به نام روزهاي آخر در مقدمه اين كتاب آورده است: اعتقاد داريم كه حوادث تلخ اما واقعي همان قدر ارزشمند است كه روزهاي پر از پيروزي و شادكامي (دهقان ، مقدمه)، . بي هيچ گمان تاريخ، تاريخ نگاران و نسل هاي آينده قدردان اين مردان سترگ خواهند بود كه اين مخاطرات را به جان خريدند. البته هنوز براي نگارش تاريخ جامعه جنگ بسيار زود مينمايد، آن هم دقيقا ده سال پس از اين واقعه. جاي تحليلهاي جدي و دقيق و حتي جزئي هنوز خالي است ولي جان مطلب نزد ماست: يعني خاطرات روزهاي پيروزي و روزهاي تلخ كه تاكنون بخش ناچيزي از آن ثبت، گردآوري و منتشر شده است. كوششهاي بي سابقه اي براي تنظيم و بايگاني آرشيوهاي سياسي، نظامي، فني و سمعي - بصري انجام ميگيرد، اما در زمينه نشر آنها هنوز شاهد گسترش چنداني نيستيم چرا كه از وقايع فاصله زيادي نگرفته ايم. اين پژوهش كه آن را از پنج سال پيش در چارچوب پايان نامه دكترا آغاز نمودهام نخستين كار انجام گرفته در خارج از ايران در اين باب است : شهادت در ادبيات جنگ . بديهي است كه اين پژوهش كه محروم از هر گونه تحقيق بيشتر از خود است، كاري است پي افكن و بنيان گذار، و آماده است كه هر لحظه با تحليلهاي متعاقب كامل تر گردد و حتي كهنه به نظر آيد، و نيز مورد نقد رزمندگان، رنج كشيدگان و كساني كه به دلايل عقيدتي جنگ را تمام دارايي خود ميدانند قرار گيرد. اين پژوهش دستاورد كسي است كه جنگ را از نزديك لمس نكرده و با بوي خون و باروت بيگانه است، و نيز به هيچ وجه من الوجوه نه در زندگي حرفه اي و نه در زندگي شخصي، با اين جنگ هيچ گونه رابطهاي نداشته است. اين كار به دست يك پژوهشگر خارجي انجام گرفته است كه جنگ را به روشهاي تحليل علوم انساني شناسي و جامعه شناسي در بعدي منطقي و خرد ورزانه بررسي ميكند روشهايي كه در جاي جاي جهان امروز به كار مي آيند ولي تداعي كننده اين داعيه نيستند كه بتوانند تمام پيچيدگيهاي و ظرافتهاي پديده مورد تجليل را روشن كنند. بنابراين توجهم به داده هاي انسان شناختي جنگ جلب گرديد، كه در بستري حاصل خيز يافت ميگردند: ادبيات جنگ. همان گونه كه ادبيات جنگ سرانجام توانست نظامي در درون نظامي ادبي بيافريند كه خود بخشي از نظام فرهنگي گستردهتري به شمار ميرود، دادههاي انسان شناختي و جامعه شناختي بايد در درون مجموعه وسيع تري فهميده شوند، كه تحول جامعه كشور ايران در طول سه دهه پيش از جنگ نماينگر آن گرديده است. درباره جزئيات جنگ ايران و عراق سخني نخواهيم راند. اين جنگ در زمره نبردهاي سنتي معروف به كلاسيك به شمار نمي آيد، بلكه مانند بسياري از نبردهاي عصر ما بيشتر رنگ جنگي تمام عيار را به خود گرفته است. پس دشوار بتوان اين جنگ را به عوامل تاريخي، سوق الجيشي، سياسي و نظامي محدود كرد كه حاكي از قدرتي طلبي يك دولت، يك حاكم، يك حزب، يك رژيم يا يك گروه از طرفين درگير باشد. شايد اين عوامل بتوانند توجيه كننده بروز يك نبرد باشند، اما براي دست يافتن به كنه مطلب، يعني پيامدها و بازتابهاي آن، كافي نيستند. در تفسير جنگ بايد براي معيارهاي انسان شناختي و جامعه شناسي جاي باز كرد. جنگ هشت ساله را نمي توان در چند عمليات نظامي و يك سلسله تلاش ديپلماتيك خلاصه كرد: جنگي كه در پويايي اجتماعي و فرهنگي ريشه دار و اين همان چيزي است كه انديشه آن را درباره شهادت در سر دارم، موضوعي كه در صحبت از جنگ جايگاه ويژهاي را در ايران به خود اختصاص داده است. اگر جنگ از لحاظ جامعه شناختي ما را به عواملي ارجاع ميدهد كه ريشه آنها را دوره آرامش پيش از جنگ بايد جست، ريشه هاي جنگ ايران و عراق را نيز بايد در متن جامعه رو به تحول پيش از انقلاب و در خلال انقلاب جست و جو كرد. فرض بنيادين بر اين است كه متلاش شدن پيوند اجتماعي حاصل از ظهور ناگهباني تجدد در جامعه ايران در دوره شاهنشاهي و شكست واضح انقلاب سفيد كه صدها هزار روستايي ورزشكسته را به شهر ها كشانيد، باعث واكنشي يكپارچه در درون جامعه شد: ميل به وحدتي كه يكي از پايههاي اجتماعي پيشبرد انقلاب اسلامي و سپس حضور كلان جوانان داوطلب در جنگ را شكل بخشيد. اين نكته را از نظر دور نبايد داشت: در اينجا هدف اين نيست كه حس وطن دوستي اي كه اين جوانان را بر آن داشت تا در راه جبهه نهند، كوچك شمرده شود يا ايمان آنان، و تاثير روحاني امام به ويژه در قشرهاي مردمي كم اهميت تلقي گردد، بلكه بر آنيم توضيحاتي از نوع ديگر مطرح سازيم، توضيحاتي كه تغييرات اجتماعي پيش از انقلاب را در نظر ميگيرد، و اين مجال را به ما ميدهد تا از ارمغان توجه ادبيات جنگ در زمينه شناخت ايران معاصر را به گونه تازهاي از تفسير غنا بخشيم. توسعه تجدد با رجحان بخشيدن به فرد مصرف گرا، در ابتدا با عقب نشيني تاريخي جمع در برابر فرد همراه است. مصرف گرايي، فرا را تعارض با جمع قرار ميدهد. از اين پس از مصرف گرايي است كه در فرد متبلور ميگردد، و از چارچوب اجتماعي كه در نظر او بازدارنده است، گريزان ميشود. در نهاي، ميل به مصرف به گونه اي اساسي به اضمحلال مجموعه هاي اجتماعي جامعه سنتي ختمي ميگردد. فروپاشي تدريجي فرا خود اجتماعي در روند دروني كردن هنجارها جنان كاستي اي ايجاد نمود، كه باعث اختناق مفرط براي جبران آن از سوي عوامل مهار خارج از ساختار سابق اجتماعي، مانند دولت گرديد. اضمحلال چارچوب اجتماعي منجر به بي ثباتي فرد و پيدايي كشمكش هاي جديدي شد كه پس از چندي، دخالتهاي فزاينده دولت را در درون بدنه اجتماع مشروعيت بخشيد. لذا تجدد مصرف گرايانه در نظام سياسي ظاهر گرديد، و اين به نوعي باعث از دست رفتن خود مختاري جامعه در برابر دخالتهاي محسوس نهادهاي دولتي در حقوق سنتي جامعه شد. تجدد مصرف گرايانه زمينه ساز گسترش سلطه دولت بر افراد نيز گرديد. تجدد با بي رنگ كردن محدوديتهاي اجتماعي كه ضامن همبستگي گروه ميشدند، فرد از موانع تحميلي بر خواسته جديدش مي رهاند. اين خواسته كه مبني بر تحرك اجتماعي و از ميان بردن ساختار زندگي جمعي است، او بر آن مي دارد تا هويت جديد فردي اي را بجويد، تحت عنوان مشاركت مصرف گرايانه در تجدد. بدين ترتيب ، فرد در حال شكل گيري، به تديج در سايه مصرف گرايي به خودمختاري در مقابل هنجارهاي تحميل شده از سوي جمع دست مي يابد. بر همين پايه، مي توان گفت كه مصرف گرايي عامل حقيقي فرديت در جوامعي مي گردد كه در مرحله گذار به سوي تجدد به سر مي برند، بي آنكه از مرحله واسطه صنعت گستري توسعه صنعتي عبور كرده باشند. در مورد ايران به خاطر ويژگي خشن، سريع انبوه و عميقا نابرابر عبور به سوي تجدد، مسئله حادتر مينمايد. در ميان قشرهاي مردمي كه داوطلبان جنگ بيشتر از آنان هستند، اين عامل فرديت با مصرف گرايي به دليل فقدان زمينه هب درستي عمل نميكند. فردي كه از اين روند، ناقص بيرون مي آيد خود ناقص است و سهم سرخوردگي در وجود او بيشتر بر آورده شدن حداقل آرزوهاست. ناممكني پذيرش چنين فرديتي كه به توده هاي كاهش ناپذير از سرخوردگي هاي گونه گون محدود گشته او را مجبور ميكند كه اين فرديت مصنوعي را به شدت رد كند، و به گروهي بپيوندد كه بر پايه اي كهن - سنتي با الگو گيري از اجتماع اوليه دوباره شكل گرفته است. اين دقيقا همان جيزي است كه در مورد بسيجيان رخ ميدهد. آنها به شدت مظاهر مصرف گرايي را طرد ميكنند و در جبهه نو گروهي پاك را پايه ميافكنند، كه دست رد بر سينه ارزش هاي نويت حاصل از تجدد ميزند. ساختار شكني هنجارهاي قديمي اجتماع در كشوري چون ايران عواقي بس سنگين دارد چرا كه فرهنگ اين كشور در رابطه تنگاتنگ با سنت است. در واقع هنجارهاي سنتي اجتماعي صرفا مستبدانه نبودند، بلكه فرد را با بافت فكري يكپارچه اي مجهز ميكردن، و به او فرصت يافتن پاسخ و معنا بخشي به پرسشهاي فراوان زندگي روز مره خود را مي دادند. ساختار شكني دنياي سنتي اين افق معناها را از ميان برد. هر آنچه ماندار و ابدي تصور ميشد، هر آنچه به روشني و وضوح آفتاب بود و به ظاهر، حافظ نظم خدشه ناپذير اشيا بود، تغيير كرد، محو شد يا از ميان رفت. فرد، نامرداد و مايوس خود را در برابر هجوم مسائلي تازه مييابد، و تنها يار يگر او اصولي ناهمخوان است كه سخن از عصري مييابد و تنها ياريگر او اصولي ناهمخوان است كه سخن از عصر ي ديگر و زماني ديگر دارد. تجدد از گسترش دانايي موسوم جلوگيري ميكند، و پس از مدتي روندهاي دوباره سازيهاي را متوقف ميسازد كه مجال توسل بي وقفه به آداب و رسوم را ميداند تا تجددا همزمان با پا گرفتنش درك شود. تجدد بسيار خشن تر و انبوه تر از آن است كه به واسطه و ميانجي هاي سنتي كه خود نيز تار و مار شدهاندمجال يافتن پاسخ هاي در خور مسائل تازه را بدهد تجدد كه به مدد اختراعات جديد و پيشرفت فن آوري در تمام ساز و كارهاي جامعه رسوخ كرده است، ساختار دنياي فرديت مصنوعي را به شدت رد كند، و به گروهي بپيوندد كه بر پاي اي كهن سنتي با الگو گيري از اجتماع اوليه دوباره شكل گرفته است. اين دقيقا همان چيزي است كه در مورد بسيجيان رخ مي دهد. آنها به شدت مظاهر مصرف گرايي را طرد ميكنند و در جبهه، نو گروهي پاك را پايه ميافكنند، كه دست رد بر سينه ارزش هاي نوين حاصل از تجدد ميزند. ساختار شكني هنجارهاي قديمي اجتماع در كشور چون ايران عواقبي بس سنگين داردف چرا كه فرهنگ اين كشور در رابطه تنگاتنگ با سنت است. در واقع هنجارهاي سنتي اجتماع صرفا مستدانه نبودند، بلكه فرد را به بافت فكري يكپارچه اي مجهز ميكردند و به او فرصت يافتن پاسخ و معنا بخشي به پرسشهاي فراوان زندگي روز مره خود را مي دادند. ساختار شكني دنياي سنتي اين افق معناها را از ميان برد. هر آنچه ماندار و ابدي تصور ميشد هر آنچه به روشني و وضوح آفتاب بود و به ظاهر حافظ نظم خدشه ناپذير اشياء بود، تغيير كرد، محور شد يا از ميان رفت. فرد، نامراد و مايوس خود را در برابر هجوم مسائلي تازه مي يابد، و تنها ياريگر او اصولي ناهمخوان است كه سخن از عصري ديگر و زماني ديگر دارد. تجدد از گسترش دانايي مرسوم جلوگيري مي كند پس از مدتي روندهاي دوباره سازي اي را متقوف مي سازد كه مجال توسل بي وقفه به آداب و رسوم را مي دادند، تا تجدد، همزمان با پا گرفتنش درك شود. تجدد بسيار خشن تر و انبوه تر از آن است كه به واسطه و ميانجيهاي سنتي - كه خود نيز تار و مار شدهاند - مجال يافتن پاسخ هاي در خور مسائل تازه را بدهد. تجدد كه به مدد اختراعات جديد و پيشرفت فن آوري در تمام ساز و كارهاي جامعه رسوخ كرده است، ساختار دنياي فكري را موريانه وار از بين ميبرد و همزمان واسطه سنتي اجتماعي را به كار كردي حاشيه اي و جنبي محكوم مي كند. اين مطلب آن هنگام كه به تحليل دقيق حذف نقش ساختارهاي واسطه جامعه سنتي مي پردازيم روشن تر ميشود. مثلا حذف نقش قدرت هاي اخلاقي و در صف اول آنان، قدرت والدين، در مقابل قدرتهاي جديدي همچون نظام اداري، آموزش و پرورش و قوه قضائيه كه تمامي كم و بيش در دست دولت هستند. فرد منزويكه خود را بي واسطه در مقابل جبر دولتي بيگانه با چارچوب سنتي يافته است، علاقه شديدي به قانون نشان ميدهد. بسيجيان در خاطرات خود از جنگ با تشيه كردن دنيا به كفن قبر يا زندان و با اشاره به جامعه كه دچار جمود، پوسيدگي و مرگ تدريجي شده است، هر اميدي به تحقق يافتن مثبت فرديت در دنيا را به معناي واقعي كلمه به خاك ميسپرند، و به ما از خلال دروني كردن حداكثر بحران مشاركت در كار كرد جامعه تصويري از نوعي فرو ريزي اشكال جامعه پذيري عرضه ميكنند. گفتمان بسيجيان مطلق است نه تنها جامعه فاسد شده است بلكه زندگي، فرد يعني خويشتن نيز با گونه است فرد خود را فاسد تلقي ميكند هدايت خشونت به سوي خويشتن به شكل اضطراب و احساس معصيت تبلور مي يايد كه توسط خود بسيجيان از آن به عنوان گناه ياد ميشود. دائمن الحضوري گناه پس از سلطه اميال از راه ميرسد. گواه بر اين مدعا پر شمار است: شرمسارم بس توبه ها كه شكسته ام، بس عهده ها كه بسته ام و گسسته ام هر نفس به گناهي آلودهام و نسل مسن تر اين پرسشها را از خود دارد: بسيجي چه گناهي دارد كه اين طور به درگاهت مي نالد؟ پروردگار اگر اين عزيزي كه تازه به سن بلوغ رسيده، گناهكار است پس ما چه بگوييم؟ بسيجيان خود نيز جايگاه گناهكار بودن خود را باور كردهاند حتي آن هنگام كه ظواهر امر درست عكس اين مطلب را نشان ميدهد: يكي از سوالات شيطان اين بود كه مي گفت تو كه گناهي مرتكب نشدني، پس چرا گريه ميكني و همچنين از رجائم استفاده ميكرد. به ياد داشته باشيم كه مفهوم گناه مطلق كه فرد را مجبور به گريز از زندگي و شتافتن به كام مرگ مي كند كاملا با تفكر كلاسيك اسلايم بيگانه است. در جامعه سنتي اسلامي گناهان اعمالي حرام هستند كه توسط احكام تغيير ناپذير فقه اسلامي و اجتهاد مجتهد متخصص نظام بندي شده اند. اگر مسلماني در معرض انجام عملي حرام قرار گيرد چه سهوا يا بر حسب ياب ر حسب تصادف ذاتا گناهكار نيست به علاوه رويه فقهي اعمال ناشايست را بر حسب شدت و ضعف آنها طبقه بندي مي كند. مراجع تقليد شيعه اين طبقه بندي را در توضيح السمائل هاي خود در قالب فهرست هاي بلند بايستها و نبايست ها تكميل ميكنند، قانون رفتاري را پايه مينهند و مقلدان خويش را به همگام كردن خود با اين قانون فرا ميخوانند فقهاي عظام بدين ترتيب پاسخ هايي دقيق براي تمام مسائل روز مره زندگي مقلدان مي آوردند و شايست و ناشايست را در گام به گام زندگي فردي مشخص ميسازند. آن مسلماني كه مو به مو احكام مرجع خود را دنبال مي كند، كمتر در معرض انجام حرام است. به علاوه گناه واقعا هرگز قطعي نگشته است، چرا كه هر عمل خلافي را مي توان جبران كرد. طبقه بندي نبايستها به يك طبقهبندي موازي از روشهاي توبه و كفاره مادر در ارتباط است، كه به از بين بردن آثار وضعي گناه ميانجامد. اين مفهوم بسيار حائز توجه است: كفاره گناهان كه توسط مجتهدان برحسب بارمي مشخص بها بندي شده است، مانع از آن ميگردد كه هرگونه روند دروني كردن بيماريزاي گناهان صورت گيرد. احساس شرم موقتي حاصل از يك اشتباه بر وجدان فرد سنگيني ماندگاري ندارد، چرا كه هر آن اين امكان وجود دارد، يك مشكل يك عمل خلاف مشخص را با جايگزين كردن نمادين فرمولي از كفاره طبقهبندي شده، در عرصه اجتماعي حل كرد. بخشي از احساس محكوميت كه حاصل خود اتهامي فرداست، ناشي از دروني كردن پيشرفتهتر احساس شرم است كه با گسستگي بين الگوي اجتماعي و جايگزيني و ساختارشكني آن، به سود ساختاري كه محكوميت را مرحج ميداند، ممكن ميشود. اينجا ميتوان شاهد تاثير قدرت عوامل همبستگي دروني بود كه جوامع اجتماعي از آن تنيده شدهاند. در اين جوامع، امتزاج اجتماعي كه گروههاي مختلف اجتماعي را از خلال ساختارهاي قومي، قبيلهاي، خانوادگي، روستايي و شبكههاي همبستگي بينام ديگر ممزوج ميكند، به گونهاي كلي بر مسئله طرد، رحجان مييابد. كلا جامعه مخالف از دست دادن قطعي هر يك از اعضاي خود است. اين جامعه نه تنها نظارت جمعي سختگيرانه بر افراد اعمال ميدارد، بلكه بيشتر آنها را در مقابل هدر رفتن نيروهاي محرك و كاستن ذخاير، حياتي شدن با اجازه پرداخت كفاره محافظت ميكند، تا آنها را مانند جوامع مدرن ما از عرصه اجتماعي خط بزند. بسط قابل توجه نهاد ندامتگاه در دوره مدرن علاوه بر آنكه آهسته آهسته راه را براي ثبوت دولت در مقابل گروههاي اجتماعي فراهم ميسازد، در عمق خود حامل نفي فرد است كه در جوامع سنتي ناشناخته مانده است. از اين پس، "طرد " بر "جايگزيني " فايق ميآيد. پيش از اين، گناه ندرتا به طرد فرد منجر ميگشت، چرا كه با جايگزين توبهگونه جبران ميشد، لذا جرايمي كه به اعدام سريع مجرم ميانجاميد بسيار نادر بود. فهرست گناهان كبيره كفارهناپذير، بدين ترتيب با انبوه گناهان صغيره كه كفارهپذيرند، ادغام ناشدني است. اين مسئله در جوامع مدرن، كه جايگاه گناه صورت ديگري به خود ميگيرد، كاملا متفاوت است. باري، در سايه تحقيقات ژرف "فيليپ آري يس " و "پي ير شونو " امروز ميدانيم كه انفجار احساس گناه، نشان از ورود جامعه به دنياي مدرن دارد. در مورد بسيجيان، فوران احساس محكوميت با انباشتگي افعال حرام ارتباط مستقيم ندارد، بلكه در پيوند با گسستگي كلي واسطيهاست: گناه به جاي وابستگي به طبقهاي مشخص از اشياي واقعي، در اسطوره است كه گسترگي ميگيرد. گناه جديد كه با گناهان تعريف شده ربطي ندارد، نميتواند جايگزين نمادين داشته باشد. لذا خفقان فرد به احساسي نامعلوم و كلي بدل ميگردد، چرا كه به گونه توانمندي دروني شده است: "فرد زير بار گناه كمر خم ميكند و ساختار وجدان درهم ميشكند ". رفته رفته مرزهاي فرهنگي مفهوم گناه محو ميشوند. گناه جديد ديگر در رسوم روزمره جايي دقيق ندارد، و حالتي نامعلوم به خود ميگيرد، به گونهاي بيحد و حصر و فراتر از مرسومات بسط مييابد، و همزمان، به انباشته شدن نشانههايي ميپردازد كه با واقعيت ملموس، هيچ رابطهاي ندارد. واكنش فرد به اين از دست رفتن معنا با سطح بالايي از خشونت همراه است. اين خشونت روابط او را با محيط اطرافش مشخص ميسازد- همانطور كه ديد شخصياش را مشخص ساخته است- چرا كه به صورتي جزئي با خويشتن در نبرد است. فردي كه بيرهنمون مانده، دست به تفسير دوباره هنجارهايي ميزند كه ساختار سازمان كهن فكري را در جهتي نابردبار، خشن و بيش از حد مستبد تشكيل ميدادند. جوانان بنيادگرا گرايش شديدي به دروني كردن خروج خود از نظام اجتماعي به منزله عمل خلاف نشان ميدهند، و احساس مبهم يك مسئوليت تاريخي را در مقابل هجوم ساختارشكن تجدد در خود حس ميكنند. اين جوانان خود را نيز از اينكه غفلتا از برخورد با جامعه و دنياي ناپاك دچار آلودگي شدهاند، محكوم ميدانند. لذا بسيجيان در شهادت با تركيب كردن اميد بازگشت به قلب رخنهناپذير اجتماعي رويايي در ابعاد پاك اوليهاش، و علاقه شديد به توبه از آلودگي اين اختلاط با روند نهايي تجدد، به خوبي جابهجايي كامل مقولههاي مشترك را نشان ميدهند، و اين در جاي جاي گفتمان آنها به چشم ميخورد. اين اغراق در مفهوم گناه حاصل از اضمحلال فرا خود اجتماعي داراي دو شكل است كه هر يك مؤيد ديگري است: از يك سو، فشار جامعهاي كه در آن اميال، آلودگي و ناپاكي فراوان است. اين پديده در عرصه سياسي با پيدايي دولت مطلق حزبالله پديدار ميشود كه ريشهكني گناه از جامعه را با تبليغ نظام اخلاقي پيرايشگر رسالت خود ميداند. از ديگر سو، شهادت فرد را از احساس شرك و مجرميت "ميرهاند "، در حالي كه به سان مرحله والاي دروني كردن اين فشار بيش از حد رخ مينمايد. شهادت و فشار بيش از حد، بدين گونه، به صورتي اساسي در يك اصل مشتركند. فرد و جمع براي پاك شدن بايد پاي به اميال خود بنهند. آنگونه كه در ادبيات جنگ و از خلال وصيتنامههاي بيشمار ميبينيم، براي بسيجيان جهنم سنگرها به "روزنهاي به بهشت " بدل مي شود و در مقابل، بهشت شهرها به جهنمي تحملناپذير تبديل ميگردد. "محسن مطلق " در روايت مرخصي گردان كميل به ما نشان ميدهد كه چقدر بسيجيان در بازگشت دوباره به بافت اجتماعي شهري دچار مشكل ميشوند. حكايت كردن اين مرخصي تنها با حكايت يك مراسم عزاداري در ارتباط است، تبعيدگاهي معكوس از جبهه به شهر، از محيط به مركز، ورود مرگ به قلب جامعه بسيجيان، با به همراه آوردن اين گونه مراسم به تهران، در افتراق كامل با مسائل اصلي جامعه شهرياند كه به طور كلي به سوي جنبه مادياش گرايش پيدا كرده است. بسيجيان از اين مسئله بيزاري شديدي پيدا ميكنند. مطلق در چند جمله با طنزي سياه كار شهر ناپاك و شيطاني را تمام ميكند و در اين روند، ما را دقيقا به ياد فاحشه بزرگ رومي در بخش "مكاشفه يوحنا " در انجيل مياندازد: "در تهران كه بوديم، مجلس ختمي براي شهيدان ماموريت پدافند مهران ترتيب داديم. بچههاي گردان با شور وصفناپذيري در مجلس شركت جسته بودند... بالاخره سر و ته مرخصي را هم آورديم، و از تهران، شهر و بلد گناهان كبيره، فرار كرديم و همان سنگرهاي نمور و تاريك خودمان، همان چادرهاي پر از عقرب و رطيل كرخه، همان رويدادهاي هفته آشپزخانه و خلاصه همان لباسهاي آنچناني شهر زدهها، ترجيح داديم؛ همان بهتر كه بعضيها نفهمند كه توي اين بيابانها چه ميگذرد " (مطلق، 49). نبود تفاهم ميان طرفين،يعني بسيجيان و بقيه جامعه، پاك و ناپاك، عقب و جلو، به وضوح، مطلق و متقابل است. گواه اين مطلب فراوان است. براي مثال حميد داوودآبادي در خاطراتش نوشته است: "اما دور ماندن از جبهه و ماندن در محيط خفقانآور شهر و نظاره آنچه ميگذشت، مانند ماهياي كه به دور از آب افتاده باشد، مرگ روحم را نويد ميداد " (داوودآبادي، 415) با داوود اميريان در خاطراتش ميگويد: "حميد از آن بچههايي بود كه در جبهه بزرگ شده بود. او بديها را در شهر جا گذاشته، و خوبيها را در جبهه درو كرده بود " (اميريان، 41). منظر فكري جوانان داوطلب كاملا دوگانه است: عقب، تصوير مطلق دنياي ضد ارزشها است. در قرآن نيز نمونهاي از اين تصوير به چشم ميخورد. آيات زيادي درباره مخالفت ثروتمندان مكه و متحدان صحرانشين آنها با پيامبر وجود دارد. در اين آيات كساني كه در عقب باقي ميمانند به شدت از سوي قرآن محكوم ميگردند: "لايستوي القاعدون من المومنين غير اولي الضرر و المجاهدين في سيبلالله باموالهم و انفسهم فضلالله المجاهدين باموالهم و انفسهم علي القاعدين درجه و كلا وعدالله الحسني و فضلالله المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما* درجات منه و مغفره و رحمه و كانالله غفورا رحيما " (نسا، 96-95). "فان رجعكالله الي طائفه منهم فاستاذنوك للخروج فقل لن تخرجوا معي ابدا و لن تقاتلوا معي عدوا انكم رضيتم بالعقود اول مره فاقعدوا مع الخالفين* و لا تصل علي احد منهم مات ابدا و لا تقم علي قبره " (توبه، 84-83). بنابراين، عقب هيچ چيز براي عرض اندام و مخالفت با قدرت شهادت ندارد، مگر «زينة الحيوة الدنيا» (كهف، 28). مسئلهاي كه براي انسانشناس يا جامعه شناس مطرح ميشود، اين است كه بداند چگونه به اينجا رسيدهايم، و معناي اين مسائل چيست. چرا برخي بسيجيان مرخصي را دوست نميدارند، و از رفتن به عقب (جبهه)، بازگشت به عقب را تلقي ميكنند؟ مرخصي كه باعث تاخير بيش از پيش لحظه شهادت رهايي بخش ميشود، فرد را به دردهاي دورهاي باز ميگرداند، كه هنوز بيكار و بيهدف از خود مطلقا متنفر بود، دورهاي كه هنوز لگام سرنوشت خويش را به دست نگرفته بود، و به روشني، عزيمت به جبهه براي دستيابي به شهادت را انتخاب نكرده بود. او زندگي كامل و گرمي را رها ميكند كه در آن دوستيها و روابط انساني پر رنگ هستند، و به دنيايي ناقص باز ميگردد كه ديگر آن را نميشناسد و نميفهمد، و آن را دنيايي سرد و مصنوعي توصيف ميكند، كه در آن همه چيز به آرامي تا صبح سپري ميشود: بدون هيچ صدايي و فريادي، دنيايي بيحركت كه در آن نشاني از جنگ نيست. جنگ او- كه انگار به سياره ديگري تبعيد شده است يا به خارج از تاريخ - گويي هيچ گاه وجود خارجي نداشته است. بسيجي با خروج از سنگر خود بايد دنياي بسته اسطوره را ترك گويد، و به برخورد با واقعيتي خشن كه عميقا نشاندار از روزمرگي است برود. ارتباط شهادت جديد با تجديد روشنتر خواهد شد، اگر آن را از زاويه روزمرگي بسنجيم. در واقع همانطور كه "ژان بودريار " ميگويد: "آنجا كه سنت با امتداد و تعالي ميزيسته است، تجدد در مقام يك فرهنگ روزمرگي مطرح ميگردد ". روزمره آرمان انقلابي را لحظه به لحظه به مبارزه ميطلبد، فضايي موازي به وجود ميآورد كه در قواعد زندگي حاشيهاي در هنجارهاي محوري جامعه جديد اسلامي، آن گونه كه از طريق ايدئولوژي رسمي بيان ميشوند، ذكر نشده است. اصول حكومت مركزي نميتواند به گونهاي انبوه از سدهايي نامرئي و ضمني عبور كند، كه در پشت آن جامعه اجتماعي خود را در برابر نگاههاي آزاردهنده ماموران حكومت ميپوشاند. اين مسئله تازگي چنداني ندارد. در فرهنگ اسلامي، روزمرگي در حقيقت داراي اصولي ثابت و تغيير ناپذير است. زندگي خصوصي به طور كامل از حيطه اعمال قدرت خارج است و در سطح وسيع بيرون از مدارهاي محركسازي سازماندهي و نظارت قرار دارد. در اين زمينه ضعف جديد انقلاب اين است كه نميتواند بر ساختار محكم سازماني تكيه كند، كه مثل حزب كمونيست چنين نظارتي موثر را بر زندگي روزمره شهروندان اعمال دارد. هيچ واسطه مستحكم براي تحميل طرح همهگير خود بر بدنه اجتماع ندارد، طرحي كه انديشه ساختن homo islamicus جديد را دارد، و از ايدئولوژي فراگير دولت تجددگرا نشأت ميگيرد، كه آن هم مانند آنچه در چين ديده شد، از غرب وارد شده است. روزمرگي، عرصه دخالت كلان دولت را محدود ميكند، همچنان كه گريزگاهي را مرزبندي ميكند كه فرد در آن از تلاشهاي سلطهجوي دولت خود را در پس سدي از تغييرناپذيرها و سنتها محافظت ميكند. جامعه با تكيه بر روزمرگي به منزله پشتوانه و حريم هويت اسلامياش در برابر دولت مقاومتي مبهم، سرسخت و نهايتا موثر ايجاد ميكند. در اين زمينه، دولت كاملا از نظر اجتماعي محدود به ناتواني نهادهايي است كه در اختيار دارد تا وارد زندگي روزمره شود، چرا كه قلمرو زندگي روزمره هنوز در سطح وسيعي زير نفوذ تغييرناپذيري مقاوم هنجارها و رسوم اجتماعي سنتي قرار دارد. باري، روزمره پيش از هرچيز تحت تسلط رابطه مخاصمهآميز اميال فرد و واقعيت مادي است. روزمرگي به سان فضايي از كشمكش پنهان و مقاومت و تكذيب دائمي طرحهاي همسانگر دولت بروز ميكند. آرمانشهري كه هويت جوانان بسيجي كاملا به آن وابسته است، دقيقا نقطه مقابل روزمرگي است. روياپردازي براي آرمانشهر يك جامعه متحد و همبسته به طرح اسلامگرا چيره ميشود، و روزمرگي تحت تسلط مجموعه مشكلات به صورت واقعيتي در ميآيد كه براي تكذيب و تقدسزدايي اين آرمانشهر به كار ميرود. روزمرگي در برابر آن، مقاومتي غيرفعال، سرسخت و دائم الحضور ايجاد ميكند كه قدرت تحرك بخشي آن را روز به روز كند ميكند و بالاخره آن را ميفرسايد. روزمرگي در رابطهاي متعارض و دائمي با آرمانشهر، ضد الگوي جامعه را كه در آن شكلي از فرديت خودمحور و رويين تن در برابر نظام همسانگر حاكم است، تحميل ميكند. جوانان مبارز اسلامگرا به حدي خود را با طرح همسانگر منطبق ميدانند كه نميتوانند در داخل ساختار زندگي روزمره جاي بگيرند و تحملش كنند. سرانجام، خود را هم نميتوانند تحمل كنند به اين معنا كه چنان در آن غرق ميشوند كه ديگر نميتوانند از شهري كه مظهر روزمرگي است، بگريزند. آنها آرام آرام به سوي ديدگاهي عميقا خشن و منفي از دنيايي به شدت تاثير يافته از پديده شهرنشيني ميروند. در گروههاي بنيادگرا اين انديشه پا ميگيرد كه روزمرگي، آرمانشهر انقلابي را تهديد ميكند. روزمره به آوردگاهي هميشگي تبديل ميشود و بدين سان جبههاي بين جامعه و آنان كه خود را طبقه حاكم ميپندارند، شكل ميگيرد. اين گروه به رسيدن به آرمانشهر ميانديشد حال به هر قيمتي كه باشد حتي با سلاح، اين جبههگيري به پيدا شدن دو گوه راهكار ميانجامد: راهكار نظارت بر جامعه به نام تهديد وارده بر پاكي مانند آنچه در شعار امر به معروف و نهي از منكر آمده است. راهكار كنارهگيري، در قالب فرار از شهرهاي فساد زده براي حفاظت پاكي آرمانشهر و اقامه جهاد عليه دشمني كه سرانجام به دليل حضور مطلق خود از عرصه حقيقت خارج ميشود. اين كشمكش شكل گرفته در ميل فرار، در دل نشانهها معرفهاي انسانشناختي جبهه است، حال اين جبهه ممكن است جنگ خارجي باشد، مثلا عليه عراق يا جنگي دروني عليه خود. اين كنارهگيري معادل كاربردي واپسزدگي است. فرار در ذات خود همچون واپس زدگي ميلي است كه در احساس ناپاكي شكل ميگيرد. نتيجه موقت حتي اگر گفتمان بسيجي ناتمام، شكننده و ناهمگن باشد راهگشاي توضيحي است بسيار وسيعتر از آنچه ميانديشيم. شهادت بيانگر بحران حاصل از اضمحلال اجتماعي است و علاوه بر آن، رشتههاي گسسته يك بازنمايي همگن از دنيا را به اين وسيله باز ميپيوندد. تحليل اين بازنمايي، تكوين دردناك آن را به روشني نشان ميدهد. بازنمايياي كه جوانان از خلال شهادت از دنيا دارند مملو از كشمكش، خشونت و تعارضهاي متضاد است و در پشت سلسله مراتب طبقهبندي كننده نظام بازنمايي سنتي قرار دارد. در اين نظام سنتي بين اين سلسله مراتب راههاي گفتوگو، داوري، آشتي و نهايتا داد و ستدي بيوقفه وجود داشت كه بنا به اقتضا و براي بقاي نظام اجتماعي به وجود آمده بود. شهادتي كه اينجا مورد نظر است، بيشتر در پيوند با بحران حاصل از ساختارشكني طبقات سنتي است تا با سلسله مراتب طبقهبنديكننده نظام بازنمايي سنتي. در اين معناست كه ميتوان گفت شهادت ايراني آن گونه كه در ادبيان جنگ هويداست، حتي اگر به گونهاي انكارناپذير تكيه بر زمينه فرهنگي شيعه داشته باشد، آن را در معنايي بسيار مدرن تعبير دوباره ميكند تا از تحول سريع و دردناك جامعه ايران معاصر سخن گويد. مانند اروپاي سدههاي 16، 17 و 18: پديدار شدن مضمون وسوسهانگيز گناه در اخلاق شايد به رغم تناقض ظاهري موجود بازنمايي، مرحلهاي اساسي از غلبه تدريجي آزادي فرعي باشد. از اين لحاظ، هر قرائت كهنهگرا از شهادت محكوم به شكست است. چه در ايران و چه در غرب، در طول بيست سال به توضيحاتي بسيار ساده اكتفا شد، و سرانجام بيست سال بر سر گفتوگوي تمدنها هدر شد، در حالي كه ايران بيگمان از ديد جامعه شناختي و انسانشناختي با توجه به سنت مالامال از انديشه و فرهنگ خود، يكي از آزمايشگاههاي حائز اهميت براي مشاهده تحول جامعهاي سنتي به جامعه مدرن است. هستند كساني كه مدعي اين مطلب هستند كه ايران در بيست سال گذشته به عقب گام برداشته است. ايشان سخت در اشتباهند، به اين دليل ساده كه جوامع هرگز به عقب باز نميگردند. و دردناكترين تجربيات بيشك و متاسفانه به پيشرفت ميانجامند. ادامه دارد.............منبع:http://www.farsnews.net/س
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 614]
صفحات پیشنهادی
به سوي قرائتي نو از شهادت (1)
به سوي قرائتي نو از شهادت (1) نوشتاري از « اريك بوتل » به همراه پاسخ « دكتر محمد مدد پور » به سوي قرائتي نو از شهادت از منظر انسان شناسي و جامعه شناسي متن حاضر ...
به سوي قرائتي نو از شهادت (1) نوشتاري از « اريك بوتل » به همراه پاسخ « دكتر محمد مدد پور » به سوي قرائتي نو از شهادت از منظر انسان شناسي و جامعه شناسي متن حاضر ...
به سوي قرائتي نو از شهادت (2)
به سوي قرائتي نو از شهادت (2) نوشتاري از« اريك بوتل » به همراه پاسخ « دكتر ... فصل اول: ويرانگري مدرنيته و شكست مدرنيسم در ايرن: نظري درباره انقلاب اسلامي 1.
به سوي قرائتي نو از شهادت (2) نوشتاري از« اريك بوتل » به همراه پاسخ « دكتر ... فصل اول: ويرانگري مدرنيته و شكست مدرنيسم در ايرن: نظري درباره انقلاب اسلامي 1.
قرائتی و مامور خدا
به سوي قرائتي نو از شهادت (1) احادیث و روایات: پیامبر اکرم (ص):هر كس فرزندش را ببوسد ، خداوند عزّوجلّ براى او ثواب ... محمد مدد پور » به سوي قرائتي نو از شهادت از منظر ...
به سوي قرائتي نو از شهادت (1) احادیث و روایات: پیامبر اکرم (ص):هر كس فرزندش را ببوسد ، خداوند عزّوجلّ براى او ثواب ... محمد مدد پور » به سوي قرائتي نو از شهادت از منظر ...
از 28 سال خدمات قرائتي تجليل شد
به سوي قرائتي نو از شهادت (1) بدون شك ارائه مقاله مذكور در اين مجموعه نه به معناي تائيد تحليل گفته شده، كه صرفا از آن ... اين پژوهش كه آن را از پنج سال پيش در چارچوب ...
به سوي قرائتي نو از شهادت (1) بدون شك ارائه مقاله مذكور در اين مجموعه نه به معناي تائيد تحليل گفته شده، كه صرفا از آن ... اين پژوهش كه آن را از پنج سال پيش در چارچوب ...
تفسير لحظهها، نگاه به خويشتن شناسي
به سوي قرائتي نو از شهادت (1) ... اين مجموعه نه به معناي تائيد تحليل گفته شده، كه صرفا از آن جهت است كه اين نگاه نو به ... در تفسير جنگ بايد براي معيارهاي انسان ...
به سوي قرائتي نو از شهادت (1) ... اين مجموعه نه به معناي تائيد تحليل گفته شده، كه صرفا از آن جهت است كه اين نگاه نو به ... در تفسير جنگ بايد براي معيارهاي انسان ...
دو اشکالی که قرائتی به امام گرفت
دو اشکالی که قرائتی به امام گرفت-مهمترین بخشهای این مصاحبه که توسط مجله پاسدار اسلام انجام شده را در زیر بخوانی، وی دو اشکال در ... به سوي قرائتي نو از شهادت (1) ...
دو اشکالی که قرائتی به امام گرفت-مهمترین بخشهای این مصاحبه که توسط مجله پاسدار اسلام انجام شده را در زیر بخوانی، وی دو اشکال در ... به سوي قرائتي نو از شهادت (1) ...
علم امام به شهادت و شبهه خودکشی
علم امام به شهادت و شبهه خودکشی-بر اساس روایاتی که به نمونه هایی از آن اشاره خواهیم کرد حداقل برخی از امامان معصوم ... به سوي قرائتي نو از شهادت (2) ... راز مزار (1) نويسنده: علي رضا كمره اي آنچه موضوع اين مقال است، توجه به نقش ارزشمند مزار شهدا و اهميت .
علم امام به شهادت و شبهه خودکشی-بر اساس روایاتی که به نمونه هایی از آن اشاره خواهیم کرد حداقل برخی از امامان معصوم ... به سوي قرائتي نو از شهادت (2) ... راز مزار (1) نويسنده: علي رضا كمره اي آنچه موضوع اين مقال است، توجه به نقش ارزشمند مزار شهدا و اهميت .
بهشت را به بها می دهند
بهشت را به بها می دهند عصر عصر غربت لاله هاست , اینجا کسی دیگر از شهیدان نمی گوید , از آنان که تلاطمی هستند در این دنیای سرد و ... به سوي قرائتي نو از شهادت (1) ...
بهشت را به بها می دهند عصر عصر غربت لاله هاست , اینجا کسی دیگر از شهیدان نمی گوید , از آنان که تلاطمی هستند در این دنیای سرد و ... به سوي قرائتي نو از شهادت (1) ...
از 28 سال خدمات استاد قرائتي تجليل شد
... در تلويزيون قدرداني شد. به گزارش خبرنگار راديو تلويزيون فارس، مراسم اختتاميه طرح قرآني 1441 با محور. ... به سوي قرائتي نو از شهادت (1) · امین درخشان شریعت ...
... در تلويزيون قدرداني شد. به گزارش خبرنگار راديو تلويزيون فارس، مراسم اختتاميه طرح قرآني 1441 با محور. ... به سوي قرائتي نو از شهادت (1) · امین درخشان شریعت ...
ريشههاي 8 سال جنگ
روحیه شهادت طلبی، همه جوانان ایرانی را فراگرفته بود؛ جوان ایرانی خود را زیر تانك در حال پیشروی عراق میانداخت. برخی از .... به سوي قرائتي نو از شهادت (1) · زن نه !
روحیه شهادت طلبی، همه جوانان ایرانی را فراگرفته بود؛ جوان ایرانی خود را زیر تانك در حال پیشروی عراق میانداخت. برخی از .... به سوي قرائتي نو از شهادت (1) · زن نه !
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها