تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عقل راهنمايى مى  كند و نجات مى  دهد و نادانى گمراه مى  كند و نابود مى  گرداند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833222995




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فلسفه عزاداري براي عاشورا ؟!


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فلسفه عزاداري براي عاشورا؟!
فلسفه عزاداري براي عاشورا؟! نویسنده : آیت الله مصباح یزدی چرا بايد به ياد وقايع عاشورا عزاداري کرد؟ روشن است که بايد در جامعه عواملي را ايجاد کرد تا احساسات و عواطف ديني مردم را تحريک کند و آن ها را برانگيزاند تا کاري مشابه کار سيدالشهداء عليه السلام انجام دهند؛ راه او را ادامه دهند و نسبت به اين امر مهم علاقه پيدا کنند. اما موضوع ديگري که در اين جا مطرح مي شود اين است که يگانه راه برانگيختن احساسات و عواطف عزاداري و گريه نيست. عواطف انسان ممکن است با مراسم جشن و سرور هم تحريک شود. مي دانيم که در ولادت هاي مبارک، در ميلاد خود سيدالشهداء عليه السلام، وقتي مراسم جشن برگزار مي شود، مدح ها خوانده مي شود و مردم از طريق آن ها شور و نشاطي مي يابند. سؤال سوم اين است که چرا براي تحريک احساسات از مراسم شاد استفاده نمي کنيد؟ چرا بايد گريه کرد؟ چرا بايد به خود زد؟ چرا بايد زنجير بزنيم؟ بيايم به جاي اين کارها جشن بگيريم. نُقل و نبات پخش کنيم، شيريني بدهيم، مدح و سرود بخوانيم، تا احساسات مردم تحريک شود. جواب اين است که احساسات و عواطف انواع مختلفي دارد. تحريک هر نوع احساسات و عواطف، بايد با حادثه ي مربوط متناسب باشد. حادثه اي که بزرگ ترين نقش را در تاريخ اسلام ايفا کرد، حادثه ي شهادت ابي عبدالله بود. او بود که مسير تاريخ اسلام را عوض کرد. او بود که درسي براي حرکت، براي نهضت، براي مقاومت و براي استقامت تا روز قيامت به انسان ها داد. براي آن که آن خاطره تجديد شود، فقط مجلس جشن و شادي کافي نيست. بايد کاري متناسب با آن حادثه انجام داد. يعني بايد کاري کرد که حزن مردم برانگيخته شود، اشک از ديده ها جاري شود، شور و عشق در دل ها پديد آيد و در اين حادثه چيزي که مي تواند چنين نقشي را بيافريند، همين مراسم عزاداري و گريستن و گرياندن ديگران است؛ در حالي که خنديدن و شادي کردن هيچ وقت نمي تواند اين نقش را ايفا کند. خنديدن هيچ وقت آدم را شهادت طلب نمي کند. هيچ وقت انسان را به شلمچه نمي کشاند. هيچ وقت نمي توانست سختي ها و مصيبت هاي هشت سال جنگ را بر اين مردم هموار کند. اين قبيل مسائل عشق ديگري مي خواهد که از سوز و اشک و شور پديد مي آيد. راه آن هم همين عزاداري ها است. اين سؤال سوم که چرا ما بايد براي زنده نگه داشتن خاطره ي سيدالشهداء عليه السلام عزاداري و گريه کنيم. چرا بايد دشمنان امام حسين عليه السلام را لعن کرد؟ به دنبال اين سؤال ممکن است سؤال ديگري پديد آيد که اين روزها بيش تر مطرح شده است. اغلب، اين پرسش را منافقان مطرح مي کنند، البته منافقان مدرن! آن ها مي گويند که بسيار خوب، ما تا اين جا قبول کرديم که تاريخ امام حسين عليه السلام تاريخ مؤثر و حرکت آفريني بوده است. همچنين دريافتيم که بايد آن را عمقاً به خاطر داشت، و به ياد امام حسين عليه السلام عزاداري کرد؛ تا اين جا را قبول دارم. اما شما در اين عزاداري هاي خود کار ديگري هم مي کنيد. علاوه بر اين که از امام حسين عليه السلام به نيکي ياد مي کنيد، و بر شهادت او گريه مي کنيد، بر دشمنان امام حسين عليه السلام هم لعن مي فرستيد. اين کار براي چيست و چرا دشمنان ابي عبدالله را لعن مي کنيد؟ اين کار نوعي خشونت و بدبيني است. اين يک نوع احساسات منفي است و با منش «انسان مدرن» نمي سازد. هنگامي که احساسات شما تحريک مي شود، برويد گريه و عزاداري کنيد. اما چرا دشمنان را لعن مي کنيد؟ چرا مي گويد: «أتقرب الي الله بالبرائه من اعدائک»، (1) من با تبري از دشمنان تو، به خدا تقرب مي جويم، چرا مقيد هستيد همواره در زيارت عاشورا صد مرتبه دشمنان امام حسين عليه السلام را لعن کنيد؟ بايد فقط همان صد مرتبه سلام را بخوانيد. چرا بايد اين همه لعن بگوييد و مردم را نسبت به ديگران بدبين کنيد و يا نسبت به ديگران احساسات منفي ايجاد کنيد؟ امروز زماني است که بايد با همه ي مردم با خوشي و شادي و لبخند رفتار کرد. امروز بايد دم از زندگي زد، دم از شادي زد، دم از صلح و آشتي زد. اين روحيه ي لعن و تبري و پشت کردن به ديگران خشونت هايي است که به هزار و چهارصد سال پيش، يعني زماني که امام حسين عليه السلام را کشتند بر مي گردد و با آن زمان مناسبت دارد. اما امروز ديگر جامعه و مردم اين کارها را نمي پسندند. بياييد به جاي اين ها راه آشتي را پيش بگيريد، به روي دشمنان هم لبخند بزنيد، به آن ها هم محبت کنيد. مگر اسلام دين محبت، دين رأفت و رحمت نيست؟ اين چه کاري است که شما دائماً لعن و بدگويي مي کند؟ اگر کساني واقعاً از روي جهل اين سوال را مطرح کنند، جواب دادن به آن ها مشکل نيست. اما احتمال قوي مي دهيم که بسياري از کساني که اين گونه سخن مي گويند، انديشه هاي ديگري، و اغراض خاصي در سر دارند. احتمال دارد آن ها از سياست هاي ديگري پيروي کنند، و يا نقشه هايي را که ديگران کشيده اند اجرا کنند. البته ما فرض را بر اين مي گذاريم که اين سؤال عاقلانه و عالمانه اي است که جواب آن هم بايد عالمانه باشد. صرف نظر از ارزش گذاري در مورد طرح اين گونه سؤال ها، فرض کنيد اگر نوجواني از ما سؤال کرد که چرا بايد قاتلان ابي عبدالله را لعن کرد؟ به جاي لعن هايي که در زيارت عاشورا مي خوانيد صد مرتبه ي ديگر هم باز بر امام حسين عليه السلام سلام بفرستد، مگر سلام کردن براي سيدالشهداء عليه السلام ثواب ندارد؟ به جاي آن صد مرتبه لعن، صد مرتبه سلام بفرستيد، چه عيبي دارد؟ اين همه لعن و بدگويي، فحش، ناسزا و اظهار برائت چه لزومي دارد؟ جواب علمي چنين سؤالي اين است که همان گونه که سرشت انسان فقط از شناخت ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف مثبت هم ساخته نشده است. آدميزاد موجودي است که هم احساس مثبت و هم احساس منفي دارد. هم عواطف مثبت و هم عواطف منفي دارد. همان گونه که شادي در وجود ما هست، غم هم هست. خدا ما را اين گونه آفريده است. هيچ انساني نمي تواند بي غم و يا بي شادي زندگي کند. همچنان که خدا استعداد خنديدن به ما داده استعداد گريه کردن هم به ما عطا فرموده است. در جاي خودش بايد خنديد و به جاي خود هم بايد گريست. تعطيل کردن بخشي از وجودمان، به اين معني است که از داده هاي خدا در راه آنچه آفريده شده استفاده نکنيم. دليل اين که خدا در ما گريه را قرار داده، اين است که در مواردي بايد گريه کرد. البته مورد آن را بايد پيدا کنيم. و الا استعداد گريه در وجود ما لغو خواهد بود. خدا چرا در انسان اين احساس را قرار داده است که به واسطه ي آن، حزن و اندوه پيدا مي کند و اشک از ديدگانش جاري مي شود؟ معلوم مي شود گريه کردن نيز در زندگي انسان جاي خود را دارد. گريه براي خدا، به انگيزه ي خوف از عذاب يا شوق به لقاي الهي و شوق به لقاي محبوب در تکامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزي نسبت به محبوب مصيبت ديده ي خود، رقت پيدا مي کند؛ اين طبيعت انسان است که در مواردي بايد رقت قلب پيدا کند و در اثر آن گريه سر دهد. خداوند در ما محبت را آفريده است تا نسبت به کساني که به ما خدمت مي کنند، نسبت به کساني که کمالي دارند، خواه کمال جسماني، کمال عقلاني يا رواني و يا عاطفي، به ابراز علاقه و محبت بپردازيم. هنگامي که انسان احساس مي کند در جايي کمالي و يا صاحب کمالي يافت مي شود، نسبت به آن کمال و صاحب کمال محبت پيدا مي کند. علاوه بر آن در وجود انسان نقطه ي مقابل محبت به نام بغض و دشمني قرار داده شده است. همان گونه که فطرت انسان بر اين است که کسي را که به او خدمت مي کند دوست بدارد، فطرتش نيز بر اين است که کسي را که به او ضرر مي زند دشمن بدارد. البته ضررهاي مادي دنيوي براي مؤمن اهميتي ندارد. چون اصل دنيا براي او ارزشي ندارد. اما دشمني که دين را از انسان بگيرد، دشمني که سعادت ابدي را از انسان بگيرد، آيا قابل اغماض است؟ قرآن مي فرمايد: «ان الشيطان لکم عدو فاتخذوه عدواً» (2) شيطان دشمن شما است، شما هم بايد با او دشمني کنيد. با شيطان ديگر نمي شود لبخند زد و کنار آمد. وگرنه انسان هم مي شود شيطان. اگر بايد با اولياي خدا دوستي کرد، با دشمنان خدا هم بايد دشمني کرد. اين فطرت انساني است و عامل تکامل و سعادت انساني است. اگر «دشمني» با دشمنان خدا نباشد، به تدريج رفته رفته رفتار انسان با آن ها دوستانه مي شود، و در اثر معاشرت، رفتار آن ها را مي پذيرد و حرف هايشان را قبول مي کند. کم کم شيطان ديگري مثل آن ها مي شود. مي گوييد نه! ببينيد قرآن چه مي فرمايد: «و اذا رأيت الذين يخوضون في آياتنا فأعرض عنهم حتي يخوضوا في حديث غيره»، (3) چنانچه ببيني کساني نسبت به دين بدگويي و اهانت مي کنند، با سستي و با زبان مسخره و استهزا سخن مي گويند، به آن ها نزديک نشو. هر چه گفتند، گوش نده تا زمان که به بحث ديگري بپردازند. و در جاي ديگر مي فرمايد: «وقد نزل عليکم في الکتاب أن اذا سمعتم آيات الله يکفر بها ويستهزأ بها فلا تقعدوا معهم حتي يخوضوا في حديث غيره» بعد مي فرمايد اگر کساني اين نصيحت را گوش نکردند، بايد بدانند که عاقبت به آن ها ملحق خواهند شد. «ان الله جامع الکافرين و المنافقين في جهنم جميعا» سرانجام کساني که نسبت به استهزاکنندگان دين محبت مي ورزند و به آن ها روي خوش نشان مي دهند اين است که تدريجا حرف هاي استهزاکنندگان برآن ها ا ثر مي گذارد. وقتي حرفهايشان اثر کرد، در دل هايشان شک به وجود مي آيد. و اگر شک ايجاد شد، اظهار ايمان نفاق مي شود. انسان وقتي در دل ايمان ندارد اما در ظاهر بگوييد من مسلمانم، اين عين نفاق است. قرآن مي فرماييد: «ان الله جامع الکافرين و المنافقين في جهنم جميعا» (4) چنين کساني که در دنيا به واسطه ي اثر همنشيني با کا فران منافق مي شوند، در آخرت داخل جهنم با ايشان هم نشين خواهند بود. به عبارت ديگر، دشمني با دشمنان، سيستمي دفاعي در مقابل ضررها و خطرها ايجاد مي کند. بدن انسان همان گونه که عامل جاذبه اي دارد که مواد مفيد را جذب مي کند، يک سيستم دفاعي نيز دارد که سموم و ميکروب ها را دفع مي کند، سيستمي که با ميکروب مبارزه مي کند و آن ها را مي کشد. کار گلبول هاي سفيد همين است. اگر سيستم دفاعي بدن ضعيف شد، ميکروب ها رشد مي کنند.رشد ميکروب ها به بيماري انسان منجر مي شود و انسان بيمار ممکن است با مرگ روبه رو شود. اگر بگوييم ورود ميکروب به بدن ايرادي ندارد! به ميکروب خوش آمد گفته و بگوييم مهمان هستيد! احترامتان واجب است! آيا در اين صورت بدن سالم مي ماند؟ بايد ميکروب را از بين برد. اين سنت الهي است. اين تدبير و حکمت الهي است که براي هر موجود زنده اي دو سيستم در نظر گرفته است، يک سيستم براي جذب و ديگري سيستم دفع. همان طور که جذب موارد مورد نياز، براي رشد هر موجود زنده اي لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن لازم است.اگر انسان سموم را دفع نکند، نمي تواند به حيات خود ادامه دهد.موجودات زند قوه ي دافعه دارند. اين قوه ي دافعه به خصوص در حيوانات و انسان اين نقش را ايفا مي کند. چيزهايي که براي بدن مضر است بايد بيرون ريخت. دستگاه هايي در بدن وجود دارند نظير کليه، مثانه، و... که اين کار به طور عادي انجام مي دهند.گاهي هم وقتي ميکروب هاي خارجي حمله ور مي شوند، بايد گلبول هاي سفيد فعال شوند و با آن ها بجنگند تا آن ها را کشته و از بدن بيرون بريزند. در روح انسان نيز بايد چنين استعدادي وجود داشته باشد. بايد يک عامل جاذبه رواني داشته باشيم تا از کساني که براي ما مفيد هستند خوشمان بيايد، دوستشان بداريم، به آن ها نزديک شويم، از آنان علم، کمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگيريم. چرا انسان بايد افراد و امور پسنديده را دوست دارد؟ براي اين که وقتي به آن ها نزديک مي شود از آن ها استفاده مي کند. نسبت به خوباني که منشأ کمال هستند، و در پيشرفت جامعه مؤثر هستند بايد ابراز دوستي کرد، و در مقابل، بايد عملاً با کساني که براي سرنوشت جامعه مضر هستند دشمني کرد: «قد کانت لکم اسوه حسنه في ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انا برئاء منکم و مما تعبدون من دون الله، کفرنا بکم و بدا بيننا و بينکم العداوه و البغضاء ابداً حتي تومنوا بالله وحده» (5) قرآن مي فرمايد: شما بايد به حضرت ابراهيم عليه السلام و ياران او تأسي کنيد. مي دانيد که حضرت ابراهيم عليه السلام در فرهنگ اسلام جايگاه بسيار رفيعي دارد. پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله هم مي فرمود من تابع ابراهيم هستم. اسلام هم نامي است که حضرت ابراهيم عليه السلام به اين دين و آيين داد: «هو سماکم المسلمين من قبل» (6) خداوند مي فرمايد شما بايد به ابراهيم عليه السلام تأسي کنيد. کار ابراهيم عليه السلام چه بود؟ ابراهيم عليه السلام و يارانش به بت پرستاني که با آن ها دشمني مي کردند و ايشان را از شهر و ديار خود بيرون راندند گفتند: «انا برئاء منکم» ما از شما بيزارم. اعلان برائت کردند. بعد به اين هم اکتفا نمي کند. مي فرمايد بين ما و شما تا روز قيامت دشمني و کينه برقرار است، مگر اين که دست از خيانتکاري خود برداريد. اين که ما نسبت به دشمنان اسلام و شيطان بزرگ اين قدر کينه داريم و اجازه نمي دهيم شعار «مرگ بر آمريکا» حذف شود، تأسي به حضرت ابراهيم عليه السلام است. قرآن مي فرمايد شما بايد از ابراهيم عليه السلام ياد بگيريد و صريحاً بگوييد مرگ بر دشمن اسلام، و عداوت و دشمني خود را نسبت به دشمنان دين اعلام کنيد. همه ي موارد، جاي لبخند نيست. در بعضي موارد بايد عبوس بود، بايد اخم کرد، بايد صريحاً گفت ما دشمن شماييم، ما آشتي نمي کنيم، مگر دست از خيانت برداريد. اين دستور قرآن است. سابقاً مي گفتند فروع دين ده تا است. بعد از «امر به معروف» و «نهي از منکر» دو فرع «تولي» و «تبري» را نيز جزء فروع دين به حساب مي آوردند. يعني از جمله واجباتي که همه ي مسلمان ها بايد توجه داشته باشند و به آن ها عمل کنند، اين است که بايد دوستان خدا را دوست بدارند و با دشمنان خدا نيز دشمني کنند. تنها دوستي دوستان خدا کافي نيست؛ اگر دشمن با دشمنان خدا نباشد، دوستي دوستان هم از بين خواهد رفت. اگر سيستم دفاعي بدن نباشد، آن سيستم جذب هم، نابود خواهد شد. آنچه مهم است اين است که ما جاي جذب و دفع را درست بشناسيم. گاهي متأسفانه امور مشتبه مي شود، در موردي که بايد جذب کنيم عملاً به دفع مي پردازيم. کسي که از روي ناداني سخني به اشتباه و خطاگفته و لغزشي براي او پيش آمده و بعد هم پشيمان گرديده است، و يا اگر براي او توضيح دهيم، از روي انصاف قبول خواهد کرد، نسبت به چنين کسي نبايد دشمني کرد. صرف اين که کسي مرتکب گناهي شد، نبايد او را از جامعه طرد کرد، بلکه بايد در صدد اصلاح او برآييم. او بيماري است که بايد به پرستاري اش پرداخت. در اين مورد جاي اظهار دشمني نيست. مگر کسي که تعمد داشته باشد و علناً گناه را در جامعه رواج دهد. اين ديگر خيانت است، تعمد و خباثت و پليدي است. بايد با چنين شخصي دشمني کرد. اما اگر کسي اشتباهاً مرتکب گناهي شده است، بايد با مهرباني با او رفتار کرد. نبايد آبروي او را ريخت، بلکه بايد در اصلاح او سعي کرد. او مشکل دارد و بايد مشکلش را حل کرد. اما در مورد دشمنان غدار، کينه توز و قسم خورده، خداوند مي فرمايد: «و لن ترضي عنک اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم»، (7) تا دست از انقلابتان بر نداريد، آمريکا از شما راضي نخواهد شد. هر روز لازم است تأمل کنيم که آشتي با چنين کساني يعني چه؟ لبخند به روي آنان يعني چه؟ بايد با نهايت غضب، خشونت، تندي و عبوسي با اين ها برخورد کرد. بايد مرگ را بر سر اين ها باريد، چون آنان جز به مرگ ما راضي نيستند، نه تنها به مرگ بدن ما، بلکه تنها به مرگ روح ما، به مرگ دين ما راضي مي شوند. حاصل سخن اين که، بزرگداشت مراسم سيدالشهداء عليه السلام بازسازي حيات حسيني است، تا از آن حيات به نحو احسن استفاده شود نبايد به بحث هاي علمي اکتفا شود. چون انسان به برانگيخته شدن عواطف و احساسات احتياج دارد. نبايد به عواطف مثبت، به شادي، به خنده، بسنده کرد، زيرا زنده نگه داشتن خاطره ي سيدالشهداء عليه السلام و مظلوميت او از راه احساسات شورانگيز حزن و گريه و سوگواري امکان دارد. و بالاخره همراه با آن همه درود و سلام و عرض ارادت به خاک پاي حسيني و به خاک قبر حسيني، بايد بر دشمن حسين عليه السلام دشمن اسلام و دشمنان خدا لعن و نفرين کرد. تنها سلام و درود مشکل را حل نمي کند. ما نمي توانيم از برکات حسيني استفاده کنيم، مگر اين که اول دشمنان او را لعن کنيم، بعد بر او سلام بفرستيم، قرآن هم اول مي فرمايد: «أشداء علي الکفار»، (8) بعد مي فرمايد: «رحماء بينهم». (9) پس در کنار سلام، بايد لعن هم باشد. در کنار ولايت، تبري و اظهار دشمني نسبت به دشمنان اسلام نيز بايد باشد. اگر اين گونه شديم، حسيني هستم؛ وگرنه بي جهت خودمان را به حسين عليه السلام نسبت ندهيم. پي نوشت : 1. زيارت عاشورا. 2. فاطر، 6. 3. انعام، 68. 4. نساء، 140. 5. ممتحنه، 4. 6. حج، 78. 7. بقره، 120. 8. فتح، 29. 9. همان. منبع: کتاب آذرخشي ديگر از آسمان کربلا /س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 338]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن