تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):چهار چيز از خوشبختى و چهار چيز از بدبختى است: چهار چيز خوشبختى: همسر خوب، خانه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815073111




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نکته هاي اخلاقي از کلام امام راحل


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نکته هاي اخلاقي از کلام امام راحل
نکته هاي اخلاقي از کلام امام راحل نويسنده: ياسر جهاني پور مثل قلب مثل طائري است که دائماً از شاخه اي به شاخه اي پرواز مي کند، مادامي که درخت آرزوي دنيا و حب آن در قلب برپاست، طائر قلب بر شاخه هاي آن متعلق است و اگر به رياضات و مجاهدات و تفکر در عواقب و معايب آن و تدبّر در آيات و اخبار و حالات اولياي خدا قطع اين درخت را نمود قلب ساکن و مطمئن مي شود و موفق به کمالات نفسانيه که از آن جمله حصول حضور قلب به همه مراتب آن است ممکن است بشود.(1)يکي از مسائلي که توجه به در همه عبادات ضروري است، داشتن حضور قلب و مراعات آن است. علماي اخلاق به اين نکته اشاره فرموده اند که حضور قلب در نماز (به عنوان يکي از ارکان قبولي) ابتداء به دو طريق حاصل مي شود:اول : فراغت وقتو اين امر زماني حاصل مي شود که سالک اوقاتش را تقسيم نموده و برنامه ريزي وقتي داشته باشد. پس هرگاه امور خود را بر روي نظم قرار دهد و در بين تقسيم اوقات، وقت نماز را هميشه در اول قرار دهد و به گونه اي عمل کند که موقع نماز از لحاظ وقت در فراغت باشد در اين صورت تا اندازه اي حضور قلب حاصل مي شود. پس اگر نماز را در آخر وقت بجا آورد، خوف قضا شدن دارد. بنابراين حضور قلب بدست نمي آيد و اگر در بين وقت انجام دهد در فکر دنيا و کارهاي دنيايي خواهد بود و در اين صورت هم فراغت حاصل نمي شود.دوم : فراغت قلبکه در آن پيش از شروع نماز، قلب خود را با ياد آخرت و قبر و قيامت و حساب و کتاب و قبولي آن مقدار از نماز که با حضور قلب است و افکاري از اين قبيل که انسان را در حضور قلب مساعدت مي بخشد مشغول کند. و از افکار و خيالهاي باطل و بيهوده خالي کند و به خود بفهماند که اگر قفس دل را گشوده و پرنده خيال را رها سازد، هيچ راهي براي ياد حق نمي گذارد، پس زماني به خود مي آيد که عمل تمام شده از نماز و يا عبادت ديگرش هيچ نفهميده است، حضرت امام خميني(ره) پيرامون حضور قلب چنين مي فرمايند:از اموري که انسان را اعانت مي کند بر تحصيل حضور قلب مراقبه از وقت است که عهد معهود و معاد موعود حق است. و شخص سالک الي الله اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حق دهد لااقل اين پنج وقت را که حقتعالي به او وقت داده و دعوت براي ملاقات فرموده بايد مراقبت کند و از حقتعالي به جان و دل تشکر کند که او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده شايد مواظبت بر اوقات و مراقبت از ميعاد ملاقات که در اول بي مغز و صوري است به توفيق حق و دستگيري آن ذات مقدّس جل شأنه حقيقت پيدا کند و با مغز شود آن وقت به لذت مناجات و انس با محبوب نائل شود و سرّ حقيقي عبادات را دريابد.(2) در هر صورت فراغت قلب از غير حق از امور مهمه است که انسان به هر قيمت بايد تحصيل آن بکند و طريق تحصيل آن نيز ممکن و سهل است، با قدري مواظبت و مراقبت بايد انسان مدتي کنترل طاير خيال را بدست گيرد و هر وقت خواست از شاخه اي به شاخه اي پرواز کند آن را حفظ کند. پس از مدتي مراقبت رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خير و عادت او گردد و فارع البال اشتغال به توجه به حق و عبادت پيدا کند.(3) يکي از نکات مهم در فرمايشات امام خميني آن است که حب دنيا و توجه به آن اثر مهمي در مشغوليت قلبي و فکري انسان دارد. حب دنيا مي تواند از توجه به کوچکترين چيزها تا بزرگترين آنها باشد. مهمترين راه تحصيل فراغت قلب بيرون بردن حب دنيا از قلب و فکر خود است. اينکه حب دنيا چيست و چگونه مي توان آن را از دل بيرون کرد در مقالات قبل در همين مجله توضيح داده شده است. کيفيت تحصيل حضور قلب: انسان براي بدست آوردن هر صفت نيکي بايد صفت مقابلش يعني زشتي اش را از بين ببرد. اگر مثلاً طالب اين است که بخشنده و کريم باشد بايد صفت بخل را از خود بيرون کند، اگر خواهان آن است که مهربان و رحيم باشد بايد کينه و حسد را از دل خود بيرون کند و هکذا. بر همين اساس اگر مي خواهد حضور قلب را بدست بياورد بايد اسباب حواس پرتي خود را از بين ببرد و حواس پرتي انسان از دوچيز است: يا مربوط به ظاهر انسان است و از طريق چشم حاصل مي شود، يا مربوط به باطن اوست و از راه فکر حاصل مي شود. آنچه از راه ديدن براي انسان دست مي دهد بايد با بستن چشم ها هنگام نماز يا هر عمل ديگري اصلاح نمود. خصوصاً از نماز خواندن در مکانهاي پرزرق و برق و جلوه دار جداً پرهيز کرد. و آنچه از راه فکر باعث عدم حضور قلب است را بايد با کنترل فکر دوا نمود. راه کنترل فکر اين است که در اوقات فراغت پرنده خيال را به هر جا نپراند و از افکار بيهوده دست بردارد و تا جايي که مي تواند فکرش را متمرکز در امور خاصي نمايد. اينها باعث آن است که خيال پراکنده نشود. و از امور ديگري که فرد را معاونت در تمرکز خيال مي نمايد، کم کردن محبت غيرخدا و افزايش ياد خدا بر زبان و قلب است. الحاصل توجه به امور ياد شده انسان را در بدست آوردن حضور قلب کمک مي نمايد.ملامحسن فيض کاشاني در کتاب اسرار الصلاة مي گويد: سبب ورود اين امر به خاطرها يا امر خارجي است يا امري است داخل در ذات و در باطن. اما امر خارج مثل آنکه چيزي به گوش برخورد يا در پيش چشم درآيد. پس علاج قطع اسباب تفرقه حواس آن است که در نماز چشم خود را بپوشاند يا در خانه تاريکي نماز گذارد يا نزديک ديواري بايستد و احتراز نمايد از نماز کردن در شارعها و در مواضع منقوشه اي که صنعت غريبي به کار برده باشند از قبيل فرشهاي زينت کرده و... و اولي و بهتر آن است که چشم را نپوشاند و به سجده گاه خود در حالت قيام و در هر حالي به آنچه مقرر است نظر بيندازد و اگر نگاه کردن به اين معني باعث تفرقه حواس او مي شود چشم را بپوشاند و گاهي تفرقه امور از امور داخليه است و رفع تفرقه آن مشکل تر و شديدتر است پس آن تفرقه خاطر است در امور دنيوي که فکرش در يک چيز جمع نمي شود بلکه مرغ فکرش هميشه مي پرد از شاخي به شاخ ديگر در اين صورت پوشاندن چشم فايده اي نمي بخشد، پس آن کس را طريقه آن است که برگرداند نفس خود را جبراً و قهراً به سوي فهميدن معناي آنچه مي خواند در نماز و مشغول گرداند خود را به آن از ساير امور باطله.(4)مراتب حضور قلب: براي سالکان بيدار دل حضور قلب داراي مراتبي است. مرتبه اول از آن عبارت است از توجه به معاني واذکار نماز و اينکه بداند چه مي گويد و چه چيزي مي خواهد و اين مرتبه براي کساني است که در ابتداي سلوکند. حضور قلب براي آنانکه به مقام فناي في الله رسيده اند عبارت است از توجه تام به معبود و غافل شدن از معاني، نهايت سفر دوم در اين مقام همان فناي از عابد و معبود و عبادت است. در سفر صحو، حضور قلب عبارت است از توجه هم به عابد و هم به معبود و هم عبادت و اين بالاترين مراتب حضور قلب است.امام خميني مي فرمايند: تو مناجات با حق را مثل تکلّم با يکنفر بندگان ناچيز حساب نکن. چه شده است که اگر با يک نفر از دوستان، سهل است با يک نفر از بيگانگان، اشتغال به صحبت داشته باشي مادام که با او مذاکره مي کني، از غير غافلي و با تمام توجه به او مشغولي، ولي در اشتغال به مکالمه و مناجات با ولي النعم و پروردگار عالميان بکلي از او منصرف و غافلي و به ديگر امور متوجهي! آيا قدر بندگان از ذات مقدّس حق افزون است؟ آري و (شما) مناجات با حق را نمي دانيم چيست. تکاليف الهيه را سربار امور مي دانيم. البته امري که تحميل بر شخص شد و سربار زندگي گرديد در نظر، اهميت نخواهد داشت. بايد سرچشمه را اصلاح کرد و ايمان به خداوند و فرمايشات انبياء پيدا کرد تا کار اصلاح شود همه بدبختي ها از ضعف ايمان و سستي يقين است.(5) صبرمطلب بس مهم و راه خيلي خطرناک است. از جان و دل بکوش در پيش آمدهاي دنيا، صبر و بردباري را پيشه خود کن، و در مقابل بليات و مصيبات مردانه قيام (کن) و به نفس بفهمان که جزع و بي تابي ،علاوه بر آنکه خود ننگي بزرگ است، براي رفع بليات و مصيبات فايده اي ندارد، و شکايت از قضاي الهي و اراده نافذ حق، پيش مخلوق ضعيف بي قدرت و قوه، مفيد فايده نخواهد بود.(6)صبر به عنوان عام ترين و مهمترين صفت نفساني بازدارنده، در لغت عرب به معناي حبس و در تنگنا و محدوديت قرار دادن است(7) در فرهنگ اخلاقي، صبر عبارت است از وادار نمودن نفس به انجام آنچه که عقل و شرع اقتضا مي کنند و بازداشتن از آنچه عقل و شرع نهي مي کنند(8) چنانکه خواجه نصيرالدين طوسي(ره) صبر را معرفي مي کند به: نگهداري نفس از بيتابي نزد مکروه(9) بنابراين صابر کسي است که صبر ملکه او باشد. يعني نفسش در بلايا و مصايب مضطرب نگشته و در حوادث و شدايد مقاوم باشد به نحوي که سينه اش از آن تنگ نشده و اظهار گله و شکايت پيش خلق ننمايد. براساس آيات و روايات صبر يا بر نعمت است يا بر نقمت. توضيح اينکه آنچه در اين دنيا براي انسان است يا موافق با طبع و خواسته اوست و يا مطابق ميل او نيست. آنچه که مطابق ميل اوست دو چيز است: يکي ثروت و جاه و مقام و صحت و امنيت و... صبر بر اين نعمات به اين است که طاغي و ياغي و مغرور نشده و خدا را از ياد نبرد و گردنکشي نکند. همچنانکه حقتعالي در وصف اين قسم افراد فرمود: «انّ الانسان ليطغي ان رآه استغني.»(10) جمعي از اصحاب پيغمبر چون از فقر رهايي يافتند، گفتند: خدا ما را بر فقر و محنت امتحان کرد و ما صبر کرديم و به رفاه و نعمت آزمود پس قدرت صبر بر آن را نداريم.(11) حق به اين گروه هشدار داده فرمود: «يا ايها الّذين آمنوا لاتلهکم اموالكم و لااولادکم عن ذکر الله.»(12) اي کساني که ايمان آورده ايد مبادا مال و اولاد، شما را به سبب فراموشي ياد خدا هلاک کند. طغيان نکردن بنده در برابر خداوند به اين است که بنده به خود بفهماند که اين اموال و نعمتها در نزد او عاريه اند. و به زودي از او پس گرفته مي شوند. بنابراين بايد که بر بندگان خدا فخر نفروشد، تکبر نکند، حقوق الهي خود اعم از خمس و زکات و انفاق را ادا کند، از مستمندان دستگيري کند و کسي را با مال و مقام خود نيازارد. صبر بر اين امور از جمله دشوارترين مراتب صبر است.ديگري معصيت است و گناه از اين جهت موافق با ميل و نفس است که قوا و نيروهاي نفس بيشتر تمايل به بدي و شرارت دارند و اين نيروها اگر تحت کنترل عقل قرار نگيرند انسان را به گمراهي و هلاکت هدايت مي کنند. پس صبر بر معصيات به اين است که همه آن چيزهايي را که نفس به آنها مايل است و در شرع اسلام گناه مي باشد را بايد کنار بگذارد و قادر باشد با بهره گيري از نيروي عقل جلو خود را از ورود در معاصي اعم از گناهان قلبي و قالبي بگيرد. و به اين جهت صبر بر معصيتهايي که در فرد ملکه شده و به آنها خو کرده بسيار مشکلتر از صبر بر معصيت هاي ديگر است.اما آنچه که موافق طبع انسان نيست دو چيز است که صبر بر آنها در روايات و آيات بسيار تأکيد شده است.اول: مصيبات اعم از فقر و گرسنگي، ترس، ضرر و زيان و نقص در اموال و اولاد. خداوند در سوره بقره به اين مصيبات اشاره کرده و صابران را به رحمت و غفران خود بشارت داده است. «و لنبلونکم بشيء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انّا لله و انّا اليه راجعون اولئک عليهم صلوات من ربّهم و رحمة و اولئک هم المهتدون.»(13) و شما را مي آزمائيم به چيزي از ترس و گرسنگي و نقص در مالها و جانها و ثمرات و بشارت باد صابران را آنانکه چون مصيبتي به آنها رسيد گفتند: ما براي خدائيم و همانا به سوي او باز مي گرديم بر آنها درودهايي از پروردگار و رحمت اوست و آنان هدايت يافته شدگانند.دوم: طاعات و عبادات و دشواري اش به اين جهت است که مخالفت با نفس است به دو جهت. يکي آنکه انجام اينگونه امور براي نفس دشوار است و ديگر آنکه آدمي طالب قهر و غلبه است و ذلّت و پيشاني بر خاک گذاشتن و بندگي و اطاعت ديگري را کردن برايش دشوار است و آنچه بر او دشوارتر است آنکه بايد نيتش را هم براي حقتعالي خالص کند. بنابراين بر صبر بر طاعت و عبادات در روايات بسيار تأکيد شده و منظورشان نيز همين است.جمعي از عرفا چون حضرت امام خميني صبر را با اين تعريف و مراتب از مقامات متوسطين دانسته اند زيرا سالک تا زماني که مصيبت و طاعت را کراهت و سختي براي خود ببيند به مقامات عاليه سلوک نرسيده است. عارف آن است که مصيبات را از جانب حقتعالي نعمت و بلايا را رحمت ببيند.مراتب صابران:اول: صبر توبه کنندگان و آن عبارت است از ترک شکوه و شکايت، بي تابي و بي قراري و رفتار غير طبيعي و پريشان نداشتن. دوم: صبر زاهدان يعني علاوه بر مرتبه اول، صبر بر ترک دنيا خصوصاً بر آنچه که نسبت به انسان مقدر شده از سختي ها و درد و رنج ها رضايت قلبي داشتن.سوم: صبر صدّيقان يعني علاوه بر دو مرتبه قبل نسبت به ان چه خداوند در حق انسان مقرر داشته عشق ورزيدن و آن را دوست داشتن، صبر در قرآن: واژة صبر در اشکال مختلف بيش از صدبار در قرآن کريم به کار رفته است که خود به خود بيانگر اهميت اين موضوع است. شايد کمتر فضيلتي در قرآن اينهمه داراي محاسن و آثار و فوايد بوده باشد. خداوند در قرآن ده پاداش براي صابران نام برده است که همه نشان از بزرگي و عظمت مقام ايشان نزد حقتعالي است.1. خداوند در همه حال با صابران است و آنان را در همه وقت چه در امور دنيوي و چه اخروي ياري مي دهد.«استعينوا بالصبر و الصلاة انّ الله مع الصابرين»(14) لفظ مع در آيه نشان از همراهي حق با صابر در همه موارد مذکور است.2. خداوند صابران را دوست دارد و به عبارت ديگر ايشان محبوب خداوند هستند. «والله يحب الصابرين».(15)3. حقتعالي براي صابران مغفرت و اجر بزرگي در نظر گرفته است. «الّا الذين صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفرة و اجر عظيم.»(16)4. عاقبت نيکو در روز قيامت. «سلام عليکم بما صبرتم فنعم عقبي الدار.»(17)5. رستگاري براي اهل صبر. «اني جزيتهم اليوم بما صبروا انّهم هم الفائزون.»(18)6و7. غرفه هايي در بهشت و همچنين سلام و تحيت پروردگار بر اهل صبر. «اولئک يجزون الغرفة بما صبروا و يلقون فيها تحية و سلاماً»(19).8. خداوند مي فرمايد: صابران را دوبار اجر مي دهيم. «اولئک يؤتون اجرهم مرّتين بما صبروا».(20)9. خداوند صاحبان صبر را صاحبان عزمي قوي معرفي مي کند. «واصبر علي ما اصابک انّ ذلک من عزم الامور».(21)10. خداوند صابران صبر را بي حساب اجر مي دهد. «انّما يوفّي الصابرون اجرهم بغير حساب.»(22)صبر سالکان بايد چگونه باشد؟ غير از آنچه درباره صبر بر امور ياد شده گفته شد، براي سالک در حال سلوک توجه به چند نکته درباب صبر و استقامت ضروري است. اول آنکه ممکن است در حين سلوک، به کرامتي نرسد و مکاشفه اي برايش روي ندهد وظيفه اش در اين موقعيت آن است که از راه بدر نرود و سلوک را نيمه کاره رها نکند. هرچند پيش از اين گفته شد سالکي اگر براي رسيدن به مکاشفه و کرامت مي خواهد سلوک کند. بهتر است در اين راه وارد نشود. بي شک اگر کسي با نيّت رسيدن به کرامات سلوک کند و کرامتي نبيند، سلوك را رها خواهد کرد.دوم آنکه در اين راه ناملايمات و سختي ها و آزارهاي جسمي و روحي براي سالک بسيار است. وظيفه او اين است که استقامت ورزيده و خارهاي طريق را تحمّل کند و آنها را در راه محبوب به جان بخرد. چه بسا حقتعالي اراده کرده او را همچون آهن محکم و استوار سازد که با طوفان ناملايمات روزگار خسته و نااميد نشود و حق را رها نکند.در ره منزل ليلي که خطرهاست در آنشرط اول قدم آن است که مجنون باشيحضرت امام خميني(ره) مي فرمايند:نفسي که داراي ثبات باشد از ناملايمات روحي از حوصله بيرون نرود و در مقابل ناگوارها پا برجا بايستد و از طمأنينه و ثبات او کاسته نگردد... طمأنينه و ثبات قدم است که انسان را در مقابل حزب شيطان نگهداري مي کند وبر لشکرهاي جهل و شيطنت غلبه مي دهد... ثبات قدم نگذارد اخلاق واطوار جانب ومنافقين در انسان رخنه کند و انسان را نگذارد دستخوش حوادث شود انسان باثبات و طمأنينه نفس، خود يک ملت واحده است که اگر سيلهاي اخلاق زشت و بي ديني تمام مردم را ببرد، او چون کوهي آهنين در مقابل همه چيز ايستادگي کند و از تنهايي وحشت نکند. انسان با ثبات و طمأنينه مي تواند تمام وظايف فردي و اجتماعي را انجام دهد و در هيچ مرحله از زندگي مادي و روحاني براي او لغزش و خطايي دست ندهد... دلي که نوراني به معرفت حق شده باشد مجاري امور را به قدرت او مي داند... چنين قلبي اضطراب و شتابزدگي و بي قراري ندارد.(23)صبر سالکان بر چيست؟آنچه به عنوان صبر و رماتب آن تا بدينجا اشاره شد مربوط است به مقامات متوسطين از اهل سلوک ولي آن صبري که مربوط است به عارفان بالله مختلف بوده و براي آنان درجات ديگري است، که خود شرحي جداگانه و مهم مي طلبد که اينک خارج از بحث ماست. في الجمله امام خميني(ره) در رابطه با صبر عارفان مي فرمايد: «از براي صبر درجات ديگري است که مربوط به اهل سلوک و کمل و اولياست چنانچه از آن صبر في الله است و آن ثبات در مجاهدت است و ترک مألوفات و مأنوسات بلکه ترک خويشتن است. در راه محبوب... و مرتبه ديگر صبر مع الله است و آن راجع است به اهل حضور و مشاهده جمال است در وقت خروج از جلبات بشريت و تجرد از ملابس افعال و صفات و... حفظ نفس از تلونات و غيبت از مقام انس و شهود و درجه ديگر صبر عن الله است و آن از درجات عشاقين و مشتاقين است از اهل شهود و عيان در صورتي که رجوع به عالم خود کنند و به عالم کثرت و صحو برگردند و اين اشقّ مراتب صبر و مشکل ترين مقامات است. و به اين مرتبه اشاره فرموده، مولاي سالکان و پيشواي کاملان اميرمؤمنان(ع) در دعاي شريف کميل «وهبني صبرت علي عذابک فکيف اصبر علي فراقک» و درجه ديگر صبر بالله است و آن از براي اهل تمکين و استقامت است که بعد از حال صحو و بقاء بالله و پس از تخلق به اخلاق الله براي آنها رخ دهد و از آن جز کمّل را نصيبي نيست.»(24)اخلاصواي مدعي زهد و اخلاص! اگر تو مخلص هستي و براي خدا و دار کرامت او، زهد از مشتهيات دنيا مي کني، چه شده است که از مدح و ثناي مردم که فلان اهل صلاح و سداد است، اين قدر خوشحال مي شوي و براي همنشيني با اهل دنيا و زخارف آن جان مي دهي، و از فقراء و مساکين فرار مي کني؟ پس بدان که اين زهد و اخلاص، حقيقي نيست. زهد از دنيا براي دنيا است و قلبت خالص از براي حق نيست. و در دعواي خود کاذبي و از دورويان و منافقاني.(25)اخلاص تصفيه عمل از شوائب همراه با نيت صحيح است. زيرا عمل با پاکي نيت، تصفيه شده و لياقت ورود در محضر ربوي را مي يابد.عن الرضا(ع): «انّ اميرالمؤمنين کان يقول طوبي لمن اخلص لله عبادته و دعائه و لم يشغل قلبه بما تري عيناه و لاينسي ذکر الله بما تسمع اذناه و لم يحرک صدره بما اعطي غيره»(26) امام رضا از قول اميرالمؤمنين فرمود: بهشت براي کسي است که خالص کند براي خدا عبادت و دعايش را و قلبش به آنچه چشمانش ببيند مشغول نشود و به آنچه گوشهايش مي شنود ياد خدا را فراموش نکند و سينه اش به آنچه به ديگران عطا شده تحريک نشود (يعني دچار وسوسه و کفران نشود) مراتب کلي اخلاص عبارت است از اخلاص در دين و اخلاص در عمل. فرد با اخلاص در دين از دايره شرک و نفاق بيرون رفته و به اسلام حقيقي داخل مي شود. همچنانکه حقتعالي مي فرمايد: «الّا الذين تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دينهم لله فأولئک مع المؤمنين و سوف يؤت الله المؤمنين اجراً عظيما.»(27) اخلاص در عمل که پس از خالص نمودن دين از کفر و شرک است داراي مراتب بسيار برحسب نيات مي باشد. اولين مرتبه آن تصفيه عمل است از توجه به غير، مرتبه ديگرش تصفيه عمل است از توجه به خودالي آخر من مراتبه، مرتبه آخر آن مخصوص کساني است که از خود بيخود شده و به حال تکوين و جمع بين کثرت و وحدت و به مقام بقابعد الفنا رسيده اند. براي اين گروه اخير حقتعالي چند ويژگي در سوره صافات ذکر فرموده که ذکر آنها خالي از لطف نيست. اول فرمود: «و ما تجزون الّا ماکنتم تعملون الّا عبادالله المخلصين.»(28) به اين معنا که هرکس هرآنچه کرده جزا مي بيند جز بندگان مخلص خدا که جزاي آنها چيزي فراتر است که نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده زيرا اينان که فاني در حق شده اند عملشان نه از خود بلکه از خداست از اينرو پاداش آنها را کسي جز خدا نمي داند. «فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قرة اعين جزاء بما کانوا يعملون.»(29) مخلصين علاوه بر آنکه بر اعمالشان جزا داده مي شوند بر نيتشان که افضل از اعمالشان نيز هست و تمام مراتبشان بر درستي نيتشان استوار مي باشد نيز جزا داده مي شود.دوم فرمود: «فکذبوه فانّهم محضرون الّا عبادالله المخلصين»(30) يعني آنکه در پيشگاه حقتعالي حاضر مي شود جز بندگان با اخلاص زيرا آنان قيامت کبريا نفسانيه را گذرانيده و حساب خود را پس داده اند بنابراين آنها را روز جزا بي حساب به جايگاهشان "في مقعد صدق عند مليک مقتدر".»(31) برند.سوم فرمود: «سحان الله عمّا يصفون الّا عبادالله المخلصين»(32) يعني آنکه خدا از آنچه توصيف مي کنند پاک و منزه است. جزبندگان مخلص که هيچکس جزايشان نمي تواند خدا را آنگونه که هست تنزيه و تقديس کند زيرا که غير اين جماعت کسي خدا را آنطور که بايد نشناخت. و به عبارت ديگر همه خداوند را به زبان حال و قال خود تسبيح مي کنند جز بندگان مخلص که برترين تسبيح مخصوص ايشان است و حمد و تسبيح ايشان با حمد و تسبيح ديگران متفاوت است زيرا خداوند از زبان آنها حمد خود براي خود مي کند.چهارم فرمود: «فانظر کيف کان عاقبة المنذرين الّا عبادالله المخصلين»(33) بنگر حال ترساننده شدگان را جز بندگان با اخلاص، زيرا آنان از حال تبشير و تنذير بيرون رفته و در صراط تجليات اسمائي و صفاتي قرار گرفته اند پس حالشان حال دهشت و هيمان است نه خوف و رجا. به عبارت ديگر مخلصين علاوه بر آنکه جزو گروه منذرين اند از آن درجاتي بالاتر رفته و به خدا رسيده اند پس حساب اين گروه از آنان جداست.راههاي کسب اخلاص:در ذيل به چند روش براي کسب اخلاص و ترک ريا اشاره مي شود:بهترين کار براي ترک ريا آن است که هرجا خوف آن مي رود که در معرض ريا قرار بگيرد، از آن محلها دوري کند تا ملکه اخلاص در او قوي شود پس از آن در جمع حضور يابد. بنابراين سريعترين راه براي ريشه کني ريا در ابتدا دوري از جماعت است. و اين اگرچه براي نفس دشوار است بدليل آنکه مهترين عامل ريا در جمع حاصل مي شود لاجرم از آن چاره اي نيست. روش کلي براي دفع و قلغ و قمع تمام رذائل بر طبق آنچه بزرگان اخلاق فرموده اند قيام عليه نفس به طريق عکس آنچه ميل اوست مي باشد. براي دفع ريا لازم است خلاف آنچه نفس خواهان آن است يعني حضور نيافتن در جمع براي نشان ندادن خود، عمل کرد. زيرا نفس رياکار دائم علاقه دارد که خود را در معرض ديد و تحسين ديگران قرار دهد. امام مي فرمايند: بهترين علاجها که علماء اخلاق و اهل سلوک از براي اين مفاسد اخلاقي فرموده اند، اين است که هر يک از اين ملکات زشت را که در خود ميبيني در نظر بگيري و برخلاف آن چندي مردانه قيام نمايي و همت گماري برخلاف نفس تا مدتي و برضد خواهش آن رذيله رفتار کني و از خداي تعالي در هر حال توفيق بطلبي که با تو اعانت کند در اين مجاهده مسلماً بعد از مدت قليلي آن خلق زشت رفع شده و جنود رحماني به جاي آن برقرار مي شود.(34)حضرت امام با عنايت خاص نسبت به اين مسئله و بزرگ نشان دادن آن، غافلان را آگاه نموده و از آن برحذر داشته و در آثار خود به اين مطلب مکرر اشاره فرموده اند. از آن جمله مي فرمايند: معلوم است اعمال قلبيه در صورت خالص نبودن مورد توجه حقتعالي واقع نشود و او نپذيرد و به شريک ديگر واگذار فرمايد که آن شخصي است که براي نشان دادن به او عمل مي شود. پس اعمال قلبيه مختص به آن شخص مي شود و از حد شرک بيرون رفته و به کفر محض وارد مي شود بلکه مي توان گفت اين شخص نيز از جمله منافقين است. بيچاره گمان کرده مؤمن است ولي مشرک است در اول امر در نتيجه منافق است.(35) و در بيان درمان ريا مي فرمايند:مدتي مواظبت کن از قلب خود و اعمال و حرکات و سکنات خود را تحت مراقبه آورده و خفاياي قلب را تفتيش کن و حساب شديد از او بکش مثل اينکه اهل دنيا از يک نفر شريک حساب مي کشند هر عملي را که شبهه ريا در اوست ترک کن گرچه عمل خيلي شريفي در او باشد حتي اگر ديدي واجبات را علن کردن خالص نمي تواني بکني در خفا بکن.(36)نکته سوم: مهمترين اثر اخلاص که در احاديث مکرر به آن اشاره شده است، جاري شدن چشمه هاي حکمت بر قلب و زبان است. «عن النبي(ص) قال: ما اخلص عبداً لله عز و جلّ اربعين صباحاً الّا جرت ينابيع الحکمة من قلبه علي لسانه»(37) حکمت مذکور در روايت غير از معاني علمي و فلسفي آن و شامل درک حقايق کليه، کشف اسرار و وصول به کنه اشياي عالم است. خداوند متعال در قرآن حکمت را به عظمت ستوده و از آن با عنوان خير کثير ياد فرموده است. «يؤت الحکمة من يشاء و من يؤت الحکمة فقداوتي خيراً کثيراً.»(38)در بيان اين حقيقت امام مي فرمايند: علاج و کل العلاج در اين است که انسان که مي خواهد عملش الهي باشد وارد هر عملي که شد مجاهده کند و با هر رياضت و جديتي شده قصد خود را تلخيص کند. سرمايه نجات و سرچشمه فيوضات، تخليص نيّت و نيت خالصي است «من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحکمة من قلبه علي لسانه» اخلاص چهل روزه اين است آثار و فوايدش. پس شما که چهل سال يا بيشتر در جميع اصطلاحات و مفاهيم در هر عملي کوشيديد و خود را علّامه در علوم مي دانيد و از جندالله محسوب مي کنيد و در قلب خود اثري از حکمت و در لسان خو قطره اي از آن نمي بينيد بدانيد تحصيل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده، بلکه براي شيطان و هواي نفس کوشش کرديد. پس اکنون که ديديد از اين علوم کيفيت و حالي حاصل نشد، چيزي براي تجربه هم باشد به اخلاص نيت تصفيه قلب از کدورت و رذايل بپردازيد.(39)ترک علاقه به دنياآنچه انسان را گرفتار مي کند آن علاقه اي است که انسان دارد و آن هم مبدأش همان حب نفس است، حب مسند، حب رياست دردي است که انسان را به هلاکت مي رساند.(40)ما درباره حب دنيا و آثار آن و نيز چگونگي از بين بردن آن در مقالات پيشين مطالبي گفته ايم و اينک از بازگويي مجدد آنها خودداري مي کنيم. آن نکته مهمي که در کلام امام وجود دارد اين است که مي فرمايد: حب نفس، انسان را به هلاکت مي اندازد. اين هلاکت از سه راه براي انسان حاصل مي شود:اول: اينک دل به غير صاحبخانه سپرده شده است. منظور آن است، دلي که بايد خدا در آن تجلّي نموده و ظهور يابد، محل ظهور شيطان و هواي نفس مي شود. و اين خود بزرگترين خسران و تباهي براي انسان است. بدون شک دلي که در آن شيطان جايگزين شود، اعضا و جوارح و تمام تصرّفات انسان شيطاني مي شود. پس در اين هنگام فرد قرين و همدم شيطان گشته است. حقتعالي در قرآن کريم به اين حقيقت اشاره فرموده است در سوره زخرف آيه 5 مي فرمايد: «و من يعش عن ذکر الرحمن نقيّض له شيطاناً فهو له قرين». يکي از مطالبي که قرآن به آن اشاره نموده اين است که در يک دل دو محبت و دو کَس نمي گنجد. دل يا خانه خداست يا خانه شيطان. جمع شدن اين دو با هم مانند اجتماعي نقيضين است و البته اجتماع نقيضين محال است. خداوند در سوره احزاب آيه4 مي فرمايد: «ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه.» همچنين حضرت رسول اکرم(ص) مي فرمايد: «حبّ الدنيا و حبّ الله لايجتمعان في قلب ابداً»(41) حب دنيا و حب خداوند در يک دل ابداً و هرگز با هم جمع نمي شوند همچنين امام علي(ع) فرمود: «کما انّ الشمس و الليل لايجتمعان کذالک حبّ الله و حب الدنيا لايجتمعان؛(42) همان طور که خورشيد و ماه هرگز با هم جمع نمي شوند. دوستي خدا و دنيا در يک جا جمع نمي شود.»دوم: ان است که موقع مردن انسان دچار تزلزل خاطر و شک در ايمان خود مي شود و دو حالت بسيار عظيم به او دست مي دهد يا اينکه با بغض و کينه حقتعالي از دنيا مي رود به خاطر آنکه او را از اموالش جدا مي کند و يا اينکه با فريب شيطان از گفتن شهادتين باز مي ماند و اينها همه از دوستي دنيا و محبت به آن که تبع محبت نفس است مي باشد. امام مي فرمايند: آن کس که مبتلا به حب نفس است و دنبال آن حبّ دنياست در حال احتضار و کوچ بعضي از امور بر انسان ممکن است کشف شود و دريابد که مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق خود جدا مي کند با غضب خدا و نفرت و دشمني او کوچ کند و اين عاقبت حبّ نفس و دنياست.(43)سوم: آنکه بر طبق حديث شريف حبّ الدنيا رأس کل خطيئه؛ انسان براي بدست آوردن بيشتر دنيا و طمع به آن به طور حتم مرتکب انواع گناهان مي شود تا جايي که از ارتکاب هيچ نوع گناهي باکي ندارد و اين بزرگترين عامل در سياهي قلب و تيرگي نفس است.امام خميني مي فرمايند: اينکه در روايات ما هست که حبّ الدنيا رأس کل خطيئه اين يک واقعيتي است و اساس حبّ دنيا هم حب نفس است که آن هم حب دنياست، تمام فسادهايي که در بشريت پيدا شده است از اولي که بشريت تحقق پيدا کرده است تاکنون و تا آخر منشأش همين حبّ نفس است. از حبّ نفس است که حبّ به جاه و حبّ به سلطنت، حبّ به مقام، حبّ به مال و حبّ به همه انگيزه هاي شهواني پيدا مي شود و انبياء اساس کارشان اين بوده است که اين حبّ نفس را تا آن مقدار که ممکن است سرکوب کنند و نفس ها را مهار کنند.(44)پي نوشت ها:1. سرّ الصلاة، امام خميني، ص31 .2. همان، ص64 .3. پرواز در ملکوت، ج1، ص91 .4. اسرار نماز، مرحوم فيض کاشاني، ص125 .5. چهل حديث، ص360 .6. همان، ص225 .7. تاج العروس، سيد محمد بن محمد الزبيدي، ج7، ص71 .8. مفردات راغب اصفهاني، ص474 .9. اوصاف الاشراف، خواجه نصرالدين طوسي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، فصل5، باب3، ص59 .10. سورة علق، آية6و7 .11. نراقي، ملااحمد، معراج السعادة، ص817 .12. سورة منافقون، آية9 .13. سورة بقره، آيات155و156و157 .14. سورة بقره، آية153 .15. سورة آل عمران، آية146 .16. سورة هود، آية11 .17. سورة رعد، آية24 .18. سورة مؤمنون، آية111 .19. سورة فرقان، آية75 .20. سورة قصص، آية54 .21. سورة لقمان، آية17 .22. سورة زمر، آية100 .23. امام خميني، شرح حديث جنود عقل و جهل، دفتر نشر آثار امام، 1380، ص359تا363 .24. چهل حديث، امام خميني، ص267و268 .25. چهل حديث، ص139 .26. سيد عبدالله شبر، اخلاق، رکن اول، باب اول فصل دوم، ص17 .27. سورة نسا، آية145 .28. سورة صافات، آية39و40 .29. سورة سجده، آية17 .30. سورة صافات، آية127و128 .31. سورة قمر، آيه آخر.32. سورة صافات، آيات159و160 .33. همان، آيات73و74 .34. شرح چهل حديث، ص5 .35. همان، ص37 .36. امام خميني، پرواز در ملکوت، ص54 .37. رساله سير و سلوک منسوب به بحرالعلوم، نشر هجرت، 1401، ص90 .38. سورة بقرة آية269 .39. چهل حديث، ص333 .40. تفسير سورة حمد، ص50 .41. تنبيه الخواطر، ورام بن ابي فراس، ص362 .42. اخلاق اسلامي، محمد علي سادات، ص128 .43. صحيفة امام، ج16، ص226 .44. صحيفة امام، ج16، ص160./خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 314]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن