تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):يك درهم صدقه دادن از يك روز روزه مستحبى برتر و والاتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804236338




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نهضت قرآني و احساس بعثت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نهضت قرآني و احساس بعثت
نهضت قرآني و احساس بعثت نويسنده: آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي چکيده : يادآوري بعثت به معناي يادآوري يک حادثه ي تاريخي نيست اين آن نکته اي است که ما بايد در مواجهه ي با اين واقعيت بزرگ و اين خاطره ي ارجمند بشري و انساني هميشه ياد داشته باشيم بلکه تکيه ي بر اين خاطره ي پرشکوه در حقيقت تکرار و مرور يک درس فراموش نشدني است در درجه اول براي خود امت اسلامي ؛ چه آحاد امت ، چه برجستگان و نخبگان امت ، سياستمداران ، دانشمندان ، روشنفکران و در درجه ي بعد براي همه ي آحاد بشريت . اين ، تکرار يک درس است ، تکرار يک سرمشق است ، يادآوري يک حادثه ي درس آموز است . ابعاد اين حادثه بسيار متنوع است که حقيقتاً اگر کسي بخواهد با بيان رسا ولو به طور اجمال جوانب مسئله ي بعثت را بيان کند ، بايد کتاب ها نوشته شود و ساعت ها سخن گفته شود ؛ ليکن همان طور که انسان يک نگاه ابتدايي به اين حادثه مي کند . درسهاي متعددي را فرا مي گيرد . شما ملاحظه کنيد پيغمبر اکرم با اين پيامي که جامع همه ي نيازهاي بشر براي کمال بود ، در جامعه اي ظهور کرد و دعوت خود را آغاز کرد که هيچ يک از آن کمالات مطلوب در آن جامعه وجود نداشت . رسول الله (ص) پيامبر علم بود ، در آن جامعه علم نبود ؛ پيامبر عدل بود ، در آن جامعه رايحه اي از عدالت به مشام نمي رسيد و قدرتمندان ، زورمندان روساي زورگو بر جان و مال مردم مسلط بودند . پيامبر اخلاق و مدارا و گذشت و انصاف و محبت بود ، در آن جامعه اين چيزهابه تمام معنا قحط بود ؛ يک جامعه ي خشن ، زورگو و زور شنو ، دور از اخلاق و معنويت ، دور از علم ، دلبسته ي به هواهاي نفساني ، به عصبيت هاي جاهلي ، به غرورهاي بي مورد و بيجا . *کليد واژه ها : پيدايش و رشد بعثت ، برکات بعثت ، مخالفان بعثت ، احساس هميشگي بعثت . پيدايش و رشد بعثت : نهال بعثت در يک فضاي متحجر و دشوار و در سنگستان بي آب و علفي روئيد ، سيزده سال در اين شرايط سخت رشد کرد و اين سيزده سال منتهي شد به ايجاد يک حکومت ؛ تشکيل يک جامعه بر مبناي علم و عدل و توحيد و معنويت و اخلاق و کرامت . ذلت را تبديل به عزت کرد ؛ وحشيگري را تبديل به اخوت کرد ؛ عصبيت را تبديل به مدارا و تعقل کرد ؛ جهل را تبديل به علم کرد ؛ يک قاعده ي مستحکمي ، يک شالوده ي متيني به وجود آورد که بر اساس آن شالوده ي متيني به وجود آورد که بر اساس آن شالوده محکم ، قرن ها مسلمانان توانستند بر قله ي مدنيت عالم مسلط شوند و قله هايي را خودشان به وجود بياورند که در تاريخ بشريت سابقه نداشت . ده سال هم دوران اين حکومت بيشتر طول نکشيد . شما ببينيد سيزده سال به اضافه ي ده سال در عمر ملتها چقدر هست ؛ مثل يک لحظه است ، مثل يک ساعت گذراست . در يک چنين فاصله ي کوتاهي يک حرکت عظيمي به وجود آمد که مي شود گفت تاريخ را به دو قسم منقسم کرد : قسم قبل از اسلام و قسم بعد از اسلام. انسانيت را به پيش برد ، پايه هاي اخلاق را مستحکم کرد ، درسهاي فراموش نشدني را براي بشر به يادگار گذاشت ؛ عظمت بعثت را از اين ديدگاه شما نگاه کنيد . برکات بعثت : آنگه که اين موقيعت ها را تضمين کرد ، البته عناصر در هم تنيده ي بسياري است ؛ اما در درجه ي اول آن عناصر مستحکم باثباتي که سرشار بود از معنويت ، از صفا و از معرفت به پروردگار و اتکاء به خدا ، وجود خود پيغمبر اکرم داناترين و خردمندترين مردم مکه بود ، قبل از اينکه به نبوت برسد ؛ کريم ترين و شريف ترين و با اخلاق ترين مردم آن منطقه بود . در ميان آن مردم اين انسان برجسته مورد لطف الهي قرار گرفت و اين بار بر دوش او نهاده شد ؛ چون خدا او را آزموده بود . خدا بنده ي خود را مي شناخت و مي دانست که اين باررا بر دوش چه کسي مي گذارد ، و پيغمبر ايستاد . اين ايستادگي ، اين استقامت همراه با معرفت عميق به آن هدفي که به سوي آن حرکت مي کند و آن راهي که آن را مي پيمايد ، پشتوانه ي همه ي پيشرفت هاي پيغمبر و پشتوانه ي شکوفائي اين حرکت عظيم شد . بله ، حق پيروز است ، اما به شرطها؛ شرط پيروزي حق، دفاع از حق است . شرط پيروزي حق ، ايستادگي در راه حق است . وقتي که در مرحله ي اول بعثت ، بعد از آني که سه سال يا بيشتر گذشت و دعوت پنهاني بود ، مخفي بود . پيغمبر توانسته بود سي ، چهل نفر را مسلمان بکند . بعد امر الهي آمد که : « فاصدع بما تومر و اعرض عن المشرکين . انا کفيناک المستهزئين » (1)؛ علني کن ، برو توي ميدان ، پرچم را به دست بگير و کار را علني کن . پيغمبر آمد وسط ميدان و قضايائي که شنيد ايد . بزرگان و صناديد قريش و زرمندان و زورمندان آن جامعه به خود ترسيدند و لرزيدند . اولين کاري که کردند ، تطميع آن بزرگوار بود . آمدند پيش جناب ابي طالب گفتند که اين برادرزاده ي تو اگر رياست مي خواهد ، ما رياست مطلق خودمان را به او مي دهيم ، اگر ثروت مي خواهد ، آنقدر به او ثروت مي دهيم که از همه ي ما ثروتمند تر بشود ؛ اگر مايل است پادشاهي کند ، ما او را به عنوان پادشاه خودمان انتخاب مي کنيم . بگوئيد از اين حرفهايي که مي زند ، دست بردارد . جناب ابي طالب که بر جان پيغمبر مي ترسيد و از توطئه ي آنها بيمناک بود ، پيش پيغمبر آمد و گفت بزرگان مکه اين پيغام را دادند ؛ شايد نصيحت کرد ، توصيه کرد که حالا شما هم يک خرده اي کوتاه بيائيد ؛ اين ايستادگي به اين اندازه ديگر چرا ؛ لازم نست . پيغمبر فرمود : « يا عم ! و الله لو وضعوا الشمس في يميني و القمر في شمال لاعرض عن هذا الامر لا افعله حتي اظهره الله او يذهب بما فيه » . (2) عمو جان ! اگر خورشيد را در دست راست من بگذارند ، ماه را در دست چپ من بگذارند ، براي اينکه من از اين هدف دست بکشم ، سوگند به خدا اين کار را نمي کنم ؛ تا وقتي يا خدا ما راپيروز کند يا همه ي ما از بين برويم . بعد در روايت دارد که « ثم اغرورقت عيناه من الدمع » (3) چشم مبارک پيغمبر لبريز اشک شد و از جا بلند شد . ابوطالب اين ايمان ، اين استقامت را وقتي که ديد ، منقلب شد و گفت : « ياب اخي اذهب و قل ما احببت » (4) ؛ برو هر کاري که مي خواهي بکن ؛ هدفت را دنبال کن . « و الله لا اسلمنک بشيء » (5) ؛ سوگند به خدا من تو را با هيچ چيز عوض نمي کنم . اين ايستادگي ، ايستادگي مي آفريند . اين استقامت از پيغمبر ، ريشه ي استقامت را در ابوطالب مستحکم مي کند . اين پايبندي به هدف، نترسيدن از دشمن ، طمع نورزيدن در آنچه که در دست دشمن است . دل نبستن به امتيازي که دشمن مي خواهد بدهد در مقابل متوقف کردن اين راه ، ايستادگي مي آفريند ، آرامش به وجود مي آورد ، اعتماد به راه و به هدف و به خدايي که اين هدف متعلق به اوست ، به وجود مي آورد . لذا سي ، چهل نفر بيشتر نبودند . همين سي ، چهل نفر در مقابل آن همه مشکلات ، آن همه دشواريها ايستادند و روز به روز زياد شدند . روز به روز در مکه مي ديدند که با عمار ياسر با بلال چه معامله اي مي شود ، سميه و ياسر چه جور زير شکنجه قرار مي گيرند و شهيد مي شوند اينها را مي ديدند ، در عين حال ايمان مي آوردند . پيشرفت حق اينجوري است . صرفاً در حالت آسايش ، در حالت امن و امان پرچم حق را بلند کردن و پاي آن سينه زدن ، حق پيش نمي رود . حق آن وقتي پيش مي رود که صاحب حق ، پيرو حق ، در راه پيشرفت حق از خود استقامت و استحکام نشان بدهد . آيه ي قرآن مي فرمايد : « محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الکفار رحماء بينهم » (6) اشداء بر کفار معنايش اين نيست که با کفار دائم در حال جنگند . اشداء شدت ، يعني استحکام ، استواري ، خورده نشدن . يک فلزي زنگ مي زند ، خورده مي شود ، پوک مي شود ، از بين مي رود ، يک فلز هم قرنهاي متمادي که بگذرد ، دچار خوردگي و زنگ زدگي و پوسيدگي و پوکي نمي شود . اشداء يعني اين . شدت يعني استحکام . استحکام يک وقت در ميدان جنگ است ، يک جور بروز مي کند ؛ يک وقت در ميدان گفتگوي با دشمن است ، يک جور بروز مي کند . شما ببينيد پيغمبر در جنگ هاي خود ، آنجايي که لازم بود با طرف خود و دشمن خود حرف بزند ، چه جوري حرف مي زند . سرتاپاي نقشه ي پيغمبر با طرف هاي مقابل وارد گفتگو شد ، اما چه گفتگويي ! تاريخ را بخوانيد . اگر جنگ است ، با شدت ؛ اگر گفتگو است ، با شدت ؛ اگر تعامل است با شدت ؛ با استحکام. اين معناي اشداء علي الکفار است . رحماء بينهم ، يعني در بين خودشان که هستند ، نه ؛ اينجا ديگر خاکريز نرم است ، انعطاف وجود دارد اينجا ديگر آن شدت و آن صلابت نيست . اينجا بايد دل داد و دل گرفت . اينجا بايد با هم با تعاطف رفتار کرد . همان ايستادگي اول بعثت ، منجر مي شود به استقامت عجيب سه سال در شعب ابي طالب ، شوخي نيست ؛ سه سال در يک دره اي در مجاورت مکه ، بدون آب ، بدون گياه ، در زير آفتاب سوزان . پيغمبر ، ابي طالب ، جناب خديجه ، همه ي مسلمان ها و همه ي خانواده هايشان توي اين شکاف کوه زندگي کردند . راه هم بسته بود که براي اينها غذا نيايد ، خوراک نيايد . گاهي در ايام موسم که بر طبق سنن جاهلي آزاد بود ، يعني جنگ نبود مي توانستند داخل شهر بيايند ، اما تا مي خواستند جنسي را در دکاني معامله کنند ، ابوجهل و ابولهب و بقيه ي همان ايستادگي اول بعثت ، منجر مي شود به استقامت عجيب سه سال در شعب ابي طالب ، شوخي نيست ؛ سه سال در يک دره اي در مجاورت مکه ، بدون آب ، بدون گياه ، در زير آفتاب سوزان . پيغمبر ، ابي طالب ، جناب خديچه ، همه ي مسلمان ها و همه ي خانواده هايشان توي اين شکاف کوه زندگي کردند . راه هم بسته بود که براي اينها غذا نيايد ، خوراک نيايد . گاهي در ايام موسم که بر طبق سنن جاهلي آزاد بود ، يعني جنگ نبود مي توانستند داخل شهر بيايند ، اما تا مي خواستند جنسي را در دکاني معامله کنند ، ابوجهل و ابولهب و بقيه ي بزرگان مکه به نوکرها و فرزندان خودشان سفارش کرده بودند که هر وقت آنها خواستند جنسي را بخرند ، شما وارد معامله شويد ، دو برابر پول بدهيد ، جنس را شما بخريد و نگذاريد آنها جنس بخرند . با يک وضعيت سختي سه سال را گذراندند . اين شوخي است ؟ آن استقامت اولي ، آن عمود مستحکم اين خيمه ، آن دل متوکل علي الله است که چنين استقامتي را در فضا به وجود مي آورد که آحاد صبر مي کنند . شب تا صبح بچه ها از گرسنگي گريه مي کردند که صداي گريه ي بچه ها از توي شعب ابي طالب به گوش کفار قريش مي رسيد و ضعفاي آنها هم دلشان مي سوخت ؛ اما از ترس اقويا جرئت نمي کردند کمک کنند . اما مسلمان که بچه اش در مقابلش پرپر مي زد که چقدر در شعب مردند ، چقدر بيمار شدند ، چقدر گرسنگي کشيدند تکان نخورد . اميرالمومنين به فرزند عزيزش محمد بن حنيفه فرمود : « تزويل الجبال و لاتزل » (7) کوهها ممکن است تکان بخورند ؛ و از جا کنده شوند ؛ تو از جا کنده نشو . اين همان نصيحت پيغمبر است ؛ اين همان وصيت پيغمبر است . اين است راه برخاستن امت اسلامي ؛ بعثت امت اسلامي اين است . اين درس پيغمبر به ماست . بعثت اين را به ما تعليم مي دهد . صرف اينکه بنشينيم ، بگوئيم آيه اي نازل شد و پيغمبر مبعوث به رسالت شد و خوشحال بشويم که کي ايمان آورد و کي ايمان نياورد ، مسئله اي را حل نمي کند . مسئله اين است که ما بايد از اين حادثه که مادر همه ي حوادث دوران حيات مبارک پيغمبر است درس بگيريم . همه ي اين بيست و سه سال درس است . من يک وقت به بعضي دوستان گفتم زندگي پيغمبر را ميلي متري بايد مطالعه کرد . هر لحظه ي اين زندگي يک حادثه است ؛ يک درس است ؛ يک جلوه ي عظيم انساني است ؛ تمام اين بيست و سه سال همين جور است . جوان هاي ما بروند تاريخ زندگي پيغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببينند چه اتفاقي افتاده است . اگر شما مي بينيد امتي به اين عظمت به وجود آمد که امروز هم بهترين حرف ها ، بهترين راه ها، بزرگترين درس ها ، شفابخش ترين داروها براي بشريت توي همين مجموعه ي امت اسلامي است اين جور به وجود آمد ، گسترش پيدا کرد و ريشه دار شد . و الا صرف اينکه حق با ما باشد ، ما پيش نمي رويم ؛ حق همراه با ايستادگي . اميرالمومنين علي (ع) در جنگ صفين فرمود : « لا يحمل هذا العلم الا اهل الصبر و الصبر » (8) . اين پرچم را کساني مي توانند بلند کنند که اولاً بصيرت داشته باشند ، بفهمند قضيه چيست ؟ هدف چيست ؟ ثانياً صبر داشته باشند . صبر يعني همين استقامت ، ايستادگي ، پابرجايي ، اين را ما بايد از بعثت درس بگيريم . امام عزيز ما رشحه اي ازآن چشمه ي فياض بود که توانست اين بساط عظيم را در دنيا راه بيندازد . امام هم قلبش پر بود از ايمان به راه خود . همان طور که فرمود : « امن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله » (9) خود پيغمبر اول مومن بود . در انقلاب ما خود امام بزرگوار ، اول مومن به اين راه بود و از همه قلبش سرشارتر بود از ايمان به اين راه و اين هدف ؛ مي فهميد ، مي دانست دارد چه کار مي کند ؛ عظمت کار را مي فهميد ، الزامات اين کار را هم مي فهميد که اولين الزام اين کار اين بود که با توکل به خدا در اين راه محکم بايستد . محکم ايستاد . جوانان اين در انقلاب ما خود امام بزرگوار ، اول مومن به اين راه بود و از همه قلبش سرشارتر بود از ايمان به اين راه و اين هدف ؛ مي فهميد ، مي دانست دارد چه کار مي کند ؛ عظمت کار را مي فهميد ، الزامات اين کار را هم مي فهميد که اولين الزام اين کار اين بود که با توکل به خدا در اين راه محکم بايستد . محکم ايستاد . جوانان اين ملت هم با ايستادگي او ايستادگي پيدا کردند ؛ آحاد اين مردم هم وقتي که اين سرچشمه ي صبر و سکينه لبريز شد و سرازير شد ، آنها را فرا گرفت . آنها هم « هو الذي انزل السکينه في قلوب المومنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم » (10) شدند . اين سکينه وقتي که بر دل انسانها نازل مي شود ، ايمان انسان زياد مي شود . بعد مي فرمايد : « و لله جنود السماوات و الارض »(11) از چه مي ترسيد ؟ سپاه زمين و آسمان مال خداست . با خدا باش . اين سپاه زمين و آسمان مال شماست ؛ در اختيار شماست . اين سنت هاي الهي است . ببينيد خداي متعال در آن واحد دو چيز را آفريده است : يکي اين عالم آفرينش را ؛ با همه ي قوانينش با همه ي سننش . يکي هم قواعد شريعت را ؛ دين مردم را ، راهنمايي زندگي مرم را ، اين دو تا را با هم آفريده ؛ اينها با هم منطبقند . اگر شما طبق قوانين الهي يعني آن اراده ي تشريعي حق عمل کرديد ، زندگي شما و رفتار شما منطبق با قوانين آفرينش مي شود ؛ مثل يک کشتي اي که در مسير باد دارد حرکت مي کند ، باد به او کمک مي کند ؛ در جريان آب دارد حرکت مي کند ، جريان آب به او کمک مي کند . سنن آفرينش به انساني که در اين راه حرکت کند ، کمک مي کند ؛ منتها شرطش اين است که شما حرکت کنيد . ملت ايران حرکت کرد ، سنن آفرينش هم به او کمک کرد ؛ قوانين طبيعي الهي به او کمک کرد . و الا کي فکر مي کرد در قلب حساسترين نقطه ي عالم يعني خاورميانه يکي از وابسته ترين حکومت ها به استکبار جهاني يعني حکومت شاه ؛ حکومت پهلوي در بين جامعه اي که بسياري از روشن فکرانش ، بسياري از نخبگانش ، دهها سال بود ذهنشان آلوده شده بود به تعليمات غربي و وسوسه هاي غربي و هواهاي نفساني ، ناگهاني پرچم اسلام بلند بشود و اين جامعه امت اسلامي را به اسلام دعوت کند ؟ کي فکر مي کرد چنين چيزي ممکن است ؟ اما شد . اين معنايش اين است که وقتي يک جماعتي ، يک ملتي در اين راه حرکت کنند ، بادهاي موافق الهي يعني همان سنتهاي آفرينش به اينها کمک مي کنند ؛ پيش مي روند . مخالفان بعثت : امروز دنياي اسلام بيداري و آگاهي پيدا کرده است . يک روزي بود تصور مي شد هر چه که قدرتمندان و قلدران و گردن کلفت هاي عالم حالا در يک وضع آمريکا ، در يک وضع شوروي سابق بخواهند ، همان خواهد شد و سياسيون چاره اي ندارند جز اينکه بر طبق ميل آنها رفتار کنند . امروز اين باور در بين ملت ها که اصلاً وجود ندارد ، در بين سياستمدران و نخبگان سياسي هم بسيار اين باور ضربه خورده است . بايد ايستاد ، بايد ايستادگي کرد . من به ملت ايران ، به پيروان بعثت محمدي ( صلي الله عليه و آله ) عرض مي کنم که راه ، همين ايستادگي است . نظام جمهوري اسلامي به تبعيت از امام بزرگوارش اين ايستادگي را انتخاب کرده است ؛ ما از اين ايستادگي سود برديم و ضرر نکرديم. همه ي بلندگوهاي استکبار جمع شدند که ملت ايران و دولت ايران و نظام جمهوري اسلامي را با انوع و اقسام استدلالها از پشتيباني فلسطيني ها باز بدارند ، ملت ايران قبول نکرد ، بعد از اين هم قبول نمي کنيم ؛ ما از ملت فلسطين دفاع ميکنيم . ملت فلسطين محق است ؛ حق با اوست ؛ مظلوم است . شرم باد بر آن مدعيان آزادي ، مدعيان حقوق بشر که بر اين همه ظلمي که به اين ملت شده است ، چشم مي بندند ، باز ادعاي طرفداري از حقوق بشر ميکنند ؛ خجالت هم نمي کشند . من تعجب مي کنم ؛ در کجاي دنيا يک انسان منصف اگر فلسطيني ها يک اقليت بيگانه بودند توي کشورشان نمي گوئيم صاحبان کشور ، فرض کنيد فلسطيني ها در سرزمين خودشان اقليتي بودند ؛ مهاجريني بودند که به فلسطين آمده بودند اين همه ظلم را نسبت به اينها تحمل مي کرد ؟ خانه هايشان را خراب کنند ، جوانهايشان را بکشند ، مردانشان را زندان ببرند ، دائم اينها را تهديد کنند ، خانه هايشان را بمباران کنند ، جلوي ارزاقشان را بگيرند ، محاصره ي اقتصادي کنند ، باغشان را خراب کنند ، همه ي زندگي آنها را به هم بزنند . آن وقت رئيس جمهور آمريکا خجالت هم نمي کشد ، و مي ايستد مي گويد ما متعهد به آزادي هستيم ! اين آزادي است ؟! شرم باد بر شما ! اين است طرفداري از آزادي ؟! يک ملتي را اين جور زير فشار قرار بدهند ، آن هم توي خانه خودش ؟ آن قوت قدرتمندان عالم دائم از زورگو ، از متجاوز ، از قاتل ، از تروريست حمايت کنند و به همه ي ظلم هايي که به اين ملت مي شود ، چشم ببندند و آخرش هم دربيايند که « خود گويي و خود خندي » ، ما طرفدار آزادي هستيم ! ما طرفدار فلان هستيم. ملت ايران بيدارند ، ملت ايران حقيقت را مي فهمند. طبيعت استکبار اين است که اگر يک قدم عقب نشستيد ، او يک قدم جلو مي آيد . هيچ کس گمان نکند که با عقب نشيني در مقابل استکبار و عدول از مواضع صحيح و از حق صحيح و از داعيه ي صحيح ، موجب مي شود که استکبار خجالت بکشد ؛ نجابت به خرج بدهد ، بگويد خوب ، حالا اينها يک قدم عقب نشستند ، ما هم يک قدم عقب بنشينيم ، چنين چيزي نيست . شما يک قدم رفتيد عقب ، او يک قدم مي آيد جلو ؛ يک سنگر را خالي کرديد ، او مي آيد آن سنگر را مي گيرد . امت اسلام بايد اينجوري به قضاياي خود نگاه کند . سياستمداران دنياي اسلام بايد با اين نگاه ، به حوادث پيرامون خود نگاه کنند . ملت ايران ايستاده است ؛ حرف حق خود را زده است . ما حرفمان کلمه ي توحيد است و توحيد کلمه. ما مي گوئيم فقط بنده ي خدا باشيم ؛ بنده ي آمريکا نباشيم؛ بنده ي قدرتهاي زورگو و مستکبر و قلدر نباشيم ؛ بنده ي فراعنه ي عصر نباشيم ؛ بنده ي ابولهب و ابوجهل هاي اين زمان نباشيم . ابوجهل اين زمان کيست ؟ ابوجهل که مرد و رفت ؛ امروز هم ابوجهل وجود دارد .رگ رگ اين آب شيرين و آب شور بر خلايق مي رود تا نفخ صور امروز هم ابوجهل در دنيا هست ؛ امروز هم ابولهب هست ؛ آتش افروزها ، جاهل هاي بي مغز ؛ از اينها امروز در دنيا هستند . ابوجهل هاي امروز را پيدا کنيد . ابوجهل هاي امروز ، آنهايي که بمب اتم مي سازند ، همه ي دنيا را تهديد مي کنند ،آن وقت به يک ملتي بي دليل گير مي دهند که چرا شما انرژي هسته اي مي خواهيد پيدا کنيد ؛ که قبول هم داريم براي برق است ، براي استفاده هاي صلح آميز است ؛ اما چون اين توانايي را به شما مي دهد ، ما نمي گذاريم ؛ حرف حضرات اين است . در مقابل اين زورگوها در مقابل اين قلدرها ، جاهل ها ، حرف نفهم ها که نه منطق سرشان مي شود ، نه حرف مي فهمند ؛ مثل اين داشها و لاتهاي بي مغز بي کله که دائم به بازوي خودشان نگاه مي کنند ، قدرت خودشان را اندازه مي گيرند ، دائم عربده مي کشند ، اگر چنانچه عقب نشيني کرديد ، باختيد . ملت ايران اين را که تجربه کرده است . تقريباً سي سال است که ما با اين مسائل مواجه ايم ؛ اما واقعاً پيش رفتيم ؛ روي زمين پيش رفيتم . احساس هميشگي بعثت : امروز ملت ايران قابل مقايسه ي با ملت ايران بيست سال قبل نيست و علمش ، فناوري اش ، تجربه اش ، مهارتهاي گوناگونش ، توسعه ي عظيم همه جانبه ي ملي و اجتماعي و کشوري اش ، نفوذ و اقتدارش در منطقه ، قابل مقايسه ي با بيست سال پيش و بيست وپنج سال پيش نيست . اين ، بر اثر همين استقامت است . اين درس بعثت است ؛ اين را بايستي تک تک ما بدانيم و بفهميم ؛ با تاريخ پيغمبر آشنا شويم ؛ بدانيم که آن روز بعثت نبي مکرم بود ، امروز بعثت امت اسلامي است . امروز امت اسلامي بايد احساس بعثت بکند ؛ خود را مبعوث بداند ؛ آگاهانه و با بصيرت حرکت و اقدام کند ؛ بر علم خود اضافه کند ، با توانايي هاي خود اضافه کند ، بر انسجام بين الملل اسلامي خود اضافه کند . و بين ايشان توحيد کلمه خيلي مهم است . اين پيام ملت ايران ، پيام انقلاب اسلامي ، پيام نظام جمهوري اسلامي است . و افق هم براي ما روشن است . به توفيق الهي مي دانيم چه کار داريم مي کنيم و مي دانيم هم به کجا خواهيم رسيد و مي دانيم هم که راه رسيدن به آن نقطه ، رفتن است ؛ نه ايستادن و نه عقبگرد کردن . پی نوشت : 1) سوره حجر آيات 94 و 952) بلاذري ، انساب الاشرف ، ص 225 ( به نقل از عباس رزياب ، سيره رسول الله ، ص 117 ) 3) عفيف عبدالفتاح طباره ، همراه باپيامبران در قرآن ، ص 4444) همان ، ص 4445) همان ، ص 4446) سوره فتح آيه 297) نهج البلاغه نامه ها و کلمات قصار امام علي (ع)8) همان9) سوره بقره آيه ي 28510) سوره فتح آيه 4 11) سوره فتح آيه 7منبع:نشريه فصلنامه قرآني کوثر شماره28/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 325]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن