تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بدبخت‏ترين مردم پادشاهانند و خوشبخت‏ترين مردم كسى است كه با مردم بزرگوار معاشرت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816926913




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قضاوت ؛ اهمیت و آداب آن (4)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
قضاوت ؛ اهمیت و آداب آن (4)
قضاوت ؛ اهمیت و آداب آن (4) نويسنده: محمد يزدي پنجم: براي حكم در باره خود، وكيل بگيرد. روشن است انسان در زندگي اجتماعي و برخوردهايش با ديگران، گاه دچار اختلاف و نزاع مي‏شود، حتي با وجود برادري و برخورداري از نهايت صدق و راستي وصفا؛ علت آن است كه گاه وي(يا او و ديگري) دچار فراموشي و اشتباه مي‏شوند و هر كدام معتقد است در موردي خاص به ويژه دربدهي‏ها و مالكيت اموال، حق با وي است. در اين موقعها مي‏بايد اختلاف را حل كرده، حال يا با مصالحه و چشم پوشي يكي از آن دو يا هردو، يا باپذيرش حكم قاضي. قاضي براساس بينه و قَسَم يا علمي كه برآيند مجموع قرائن و شواهد و مسائل مربوطه است، حكم مي‏كند(البته اگر معتقد باشيم علم قاضي، معتبر و حجت است). قاضي نيز انساني مانند ديگر مردمان است كه بين آنان زندگي مي‏كند و طبق اصول و قوانين پذيرفته شده ميان مردم در معاملات و مبادلات متعارف با ديگران برخورد دارد، گاه مانند ديگر مردم، كار به اختلاف قاضي با ديگري مي‏انجامد. دراين صورت نيز اگر نتواند با مصالحه به اختلاف پايان دهند بايد به دادگاه و حكم قاضي مراجعه كنند. در اين گونه مرافعه خود قاضي طرف دعوا شخصاً عهده دار امور قضايي خود شود. البته نه بدان معنا كه نتواند در مرافعه‏اي كه مربوط به وي است، در شعبه‏اي از محاكم كه خود او رئيس و قاضي آن است، قضاوت كند، بطلان قضاوت در چنين مرافعه‏اي آشكار است. بديهي است قاضي پرونده‏اي كه خود طرف دعواي آن است متهم به آن مي‏شود كه به سود خود حكم كرده است، حتي اگر طبق اصول و قواعد حكم صحيح صادر كرده باشد. بلكه مراد از عدم تصدي امور قضايي خود، آن است كه اين قاضي طرف دعوا، شخصاً كنارخصم خود در دادگاه و در برابر قاضي حاضر براي دفاع از خويش حاضر نشود، بلكه براي اين كار وكيل بگيرد تا از وي دفاع كند. چون حضور قاضي به همراه خصم در محضر دادگاه نوعي ماجراجويي است، در حالي كه از قاضي انتظار هست گذشت و بخشش داشته، بزرگواري به خرج دهد، ولي قاضي كه در اين سطح باشد كه براي منفعت دنيوي(كه مي‏توانست از طريق سهل و آساني حل گردد) در دادگاه حاضر شود، چگونه شايستگي خواهد داشت عهده‏دار قضاوت شده، پاسدار و نگاهبان حقوق و آبرو و جان مردمان باشد؟ افزون بر اين ممكن است قاضي محكمه وقتي ببيند يكي از دو طرف دعوي، قاضي و همكار وي است(چه برسد به اين كه ما فوق و رئيس وي باشد.) اين وضع ممكن است حس حمايت و همكاري و جانبداري از همكار را در وي برانگيخته، رعايت حال او را بكند، گرچه عدالت وي را از جانبداري باز مي‏دارد، اما به هر روي در مقام اتهام قرار مي‏گيرد، پس مي‏بايد از چنين وضعي دوري كرد، چه قاضي درگير، مدعي باشد و چه مدّعي عليه. حق آن است كه قاضي طرف دعوا براي به دست آوردن حقش وكيل بگيرد، تا از وي دفاع كند، نيز از آن رو كه گزارش شده: امام علي(علیه السّلام) در دعوايي عقيل را وكيل خود قرار داد و فرمود: إنَّ للخصومة قُحماً52و إنّي لأكره أنْ أحضرها؛ 53دعوا و خصومت نوعي گيرودار و ماجراجويي است و من خوش ندارم در چنين كاري وارد شوم. «قُحمْ» چنان كه در لغت است، ورود و اقدام به كاري است، بي آن كه شناختي در آن باره وجود داشته باشد، يا پيش از آن كه خير و شرّش معلوم باشد، كه منافات شأن و مقام قاضي است. اگر امام(علیه السّلام) دعوي را خوش نداشت، به سبب حفظ شأن مقام الهي بود، نه اين كه تكبر و غرور داشته باشد، وي ابو تراب ـ خاك نشين ـ بود. البته استدلال به اين عمل امام(علیه السّلام) تمام نيست؛ زيرا اوّلاً: اجتناب امام از طرح دعوا در محكمه به واسطه مقام ولايت و حكومت ايشان بود نه مقام قضاوت، البته اگر قضيه در زمان خلافت ايشان باشد. عزت نفس شريف ايشان مانع از آن مي‏شد كه در مرافعه‏اي، كنار خصم در دادگاه حضور يابد. ثانياً: ايشان اين عمل را انجام داد، يعني به همراه خصم در محضر قاضي حضور يافت، با اين كه امام و خليفه بود. ظاهراً در همين مورد بود كه امام به رفتار قاضي اعتراض كرد و فرمود: لتخلفك في رعاية المساواة بين الخصمَين و ناديتني بالكنية إكراماً و الخصمَ بالإسم تخفيفاً أردت ذلك أولم ترد؛ چون مساوات ميان خصوم را رعايت نكردي! مرا از روي احترام، با كنيه صدا كردي و خصمم را از روي استحفاف، با نام صدا زدي، اين كار را با قصد انجام دادي يا بدون قصد، فرقي ندارد. صاحب جواهر مي‏گويد: عمل امام(علیه السّلام) و پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، براي بيان احكام شرعي بوده كه قاضي در آن مورد اشتباه كرده يا به خاطر مصالح ديگري بوده است. اگر مقصود صاحب جواهر، مقام ولايي پيامبر و امام است، چنان كه از ظاهر امر و صراحت بيان خطاي قاضي در احكام شرعي بر مي‏آيد، سخني كامل است اما ربطي به مقام قضاوت و حضور قاضي همراه با خصمش در محضر دادگاه ندارد. اگر منظور صاحب جواهر، حضور پيامبر و امام به عنوان قاضي ـ افزون بر ولايت ـ است، به مسئله ما ربط دارد ـ گرچه خلاف ظاهر است ـ اما توجه دادن به خطاي قاضي در چگونگي قضاوت، پس از حضور با خصم در محضر دادگاه بوده است به هر روي ترديدي نيست كه كراهت دارد خود قاضي با خصمش براي اقامؤ دعوي در محضر دادگاه حاضر شود. دليل را دانستيد كه اين كار بر خلاف شأن قضا و قاضي است، از اين رو مي‏بايد در صورت نياز، ديگري را وكيل خود گرداند. ششم: ترش رويي يا خوشرويي برابر طرفين دعوا. محقق در شرائع مي‏گويد: مكروه است قاضي آن گونه ترش روي باشد كه نتوان دليل و حجّت را گفت، نيز كراهت دارد آن قدر خوشروي باشد كه ايمن از جسارت و گستاخي خصوم نباشد. 54از روايات باب آميختگي و تعامل با مردم در روابط اجتماعي بر مي‏آيد انسان مي‏بايست ميانه رو و باوقار با چهرؤ گشاده و كم سخن باشد و سخن به راستي و درستي بگويد55، نه بسيار بخندد و مزاح كند و پر حرف باشد و در سخن گفتن مبالغه كند56. مي‏بايد دل و زبانش يكي بوده، بر خلاف آنچه در دل دارد، چيزي اظهار و ابراز نكند، تا نفاق و دو رويي در او به وجود نيايد. امام علي(علیه السّلام) فرمود: ما أضمر أحدء شيئاً إلاّ ظهر في فلتات لسانه و صفحات وجهه؛ 57هرگز كسي چيزي را پنهان نمي‏دارد مگر اين كه از لغزشهاي زبان و دگرگوني چهره‏اش آشكار مي‏شود. اين از ناحيؤ خود انسان بود اما نسبت به ديگران كه با وي آمد و شد دارند، امور زيادي هست كه بايد رعايت شود مانند احترام گذاشتن، جواب سلام دادن، گوش دادن به سخن ديگري تا آخر بدون اينكه سخن او را قطع كند و يا عجله نمايد و يا سخن ديگري را به ميان كشد و يا مجادله كند. همؤ اينها در مورد معاشرت و برخوردهاي عادي و اثر گذاري و اثر پذيري در زندگي ميان برادران ايماني و هم كيش بود. اما آنجا كه انسان در مورد نيازهاي ديگران مسئوليتي دارد و عهده دار منصبي است، به ويژه اگر قاضي و حاكم باشد و اموال عمومي و آبرو و حيثيت و حتّي جان مردم در دست او باشد، مردم در سخن گفتن با او مقيدند و احتياط مي‏كنند و با بيم يا اميد به او جواب مي‏دهند؛ در اينجا سخن قاضي و تعبيرات و حتي حركات چهرؤ او در برخورد با طرفين دعوا و مراجعان، موءثر است. در نتيجه، رعايت عدالت و حقوق مراجعان، اقتضا مي‏كند كه قاضي مواظب حركات و برخوردهاي خود باشد. قاضي به عنوان يك مسلمان، برادر مسلمانان است و لازم است در مرحلؤ اوّل حق برادري را رعايت كند، اضافه بر آن مواظب تأثير حركات خود بر طرفين دعوا باشد. از اين رو، محقق حلّي تصريح مي‏كند كه انقباض و ترش رويي مذموم است كه مانع از اقامؤ حجت شود نه مطلق انقباض و ترش رويي. بدين معنا كه انقباض در مخاطب موءثر بوده و موجب گريز او مي‏شود. در روايت است ـ از امام باقر(علیه السّلام) يا امام صادق(علیه السّلام) ـ كه: حالت انقباض و چهره در هم‏كشيدن، دشمني برانگيز است. اگر قاضي چهره در هم كشد، در طرف تأثير مي‏نهد و او مي‏ترسد و در بيان دلايل خود، زبانش مي‏گيرد و نمي‏تواند درست دفاع كند، در نتيجه گاهي از حق خود محروم مي‏شود و مسبّب آن قاضي است. پس لازم است از آن پرهيز شود تا رعايت حق و عدالت شده باشد. از طرفي، ملايمت و نرمش با ديگران نيز اگر باعث مي‏شود طرف مقابل جرأت پيدا كند، از آداب ناپسند است. نرمش، در قاضي، اثر بيشتري دارد، هر گاه طرف دعوا احساس نرمش و تأثير پذيري در قاضي كند، به طمع مي‏افتد و در گفتار به خود جرأت مي‏دهد كه ناحق را حق جلوه دهد. از اين رو محقق گفته است: نرمشي كه لازم است قاضي از آن پرهيز كند، آن است كه مايؤ گستاخي طرف دعوا شود، نه هر نرمشي. مجلس قضاوت، مجلس جدي و جايگاه عدالت و حقيقت است، نه مجلس گفتگو و شوخي. لازم است قاضي اين شأن را حفظ كند، به صورتي كه اگر در سخنان هريك از طرفين دعوا يا شاهد يا وكيل يا هركس ديگري كه با اجازه قاضي سخن مي‏گويد، حرف خنده داري زده شد، قاضي بر مجلس مسلط باشد؛ زيرا وي علاوه بر اين كه قاضي است، مديريت محكمه را نيز بر عهده دارد. اين ادب قضايي از روايات مختلف استفاده مي‏شود و نيز مي‏توان با اين سخن امام علي(علیه السّلام) بر اين ادب قضايي استدلال كرد: سلمة بن كُهيل نقل مي‏كند كه شنيدم: علي(علیه السّلام) به شُريح مي‏گفت: در مجلس قضاوت كه خداوند اجر آن را واجب گردانيده و اندوخته‏اي نيكو براي كسي كه به حق قضاوت كند در نظر گرفته، از رنجاندن و آزار ديگران خودداري كن. 58ترش رويي و بد خلقي قاضي در مقابل طرف دعوا مايه آزار او مي‏شود، چه منجر به اين شود كه او در بيان دليل خود دچار مشكل شود يا نشود. اما علي(علیه السّلام) در اين روايت صريحاً از آن نهي كرده است مگر اين كه گفته شود لفظ «ايّاك» دلالت بر حرمت ندارد، اما مسلّماً دلالت بر كراهت دارد و از اين رو از آداب قضاوت شمرده شده است. حاصل اينكه انسان مي‏داند كه در معاشرتهاي عادي رو تُرش كردن كار ناپسندي است، چه رسد به قاضي در مقابل طرف دعوا به ويژه اگر ترش رويي قاضي باعث شود كه طرف نتواند دليل خود را به خوبي بيان كند. پی نوشت ها : 52. قُحمْ ـ به ضمّ ـ امر شاق و سخت را گويند. 53. نهج البلاغه، صبحي صالح، ص517، ش3. 54. شرائع الاسلام، ج4، ص75. 55. ميانه روي و اخلاق نيكو، حد ميانه افراط و تفريط درحال و احوال است، چنان كه در علم اخلاق آمده، از صفات پارسايان است، همان گونه كه در خطبه امام علي (علیه السّلام) به همّام است: «در كشاكش‏ها با وقار بوده و در سختي‏ها شكرگزار است» نيز فرمود: «شادي موءمن، در چهره‏اش هويدا، و غمش در دلش است» همچنين فرمود: «سخن گفتن بسيار نشانگر كم خِرَدي است و زبان خردمند در پس قلبش است». 56. أبوعبداللّه (علیه السّلام) فرمود: «كثرة المزاح تذهب بماء الوجه و كثرة الضحك تمحوالايمان محواً؛ شوخي زياد، آبرو را بُرده، خندؤ بسيار ايمان را مي‏زدايد» بحارالانوار، ج76، ص60، ح15. 57. نهج البلاغه، كلمات قصار، ش26. 58. وسائل، ج18، باب 1، آداب قاضي، «إيّاك و التضجّر و التأذّي في مجلس القضاء الذي أوجب اللّه فيه الاجر و يحسن فيه الذخر لمن قضي بالحقّ».* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 379]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن