تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):چهار چيز از خوشبختى و چهار چيز از بدبختى است: چهار چيز خوشبختى: همسر خوب، خانه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815690696




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عرفان اسلامی (24) معرفت ریشه ی محبت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عرفان اسلامی (24) معرفت ریشه ی محبت
عرفان اسلامی (24) معرفت ریشه ی محبت نويسنده: استاد حسین انصاریان شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقةوَالْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرِفَةِ اين يك واقعيّت است كه شناخت و معرفت به هر چيزى ريشه ى ميل يا تنفّر انسان به آن چيز است .در صورتى كه انسان چيزى را بيابد كه در واقع براى او منفعت دارد ، به آن ميل و عشق پيدا مى كند و براى جلب آن و به دست آوردنش ، يا شكل گيرى از آن ، يا كسب رضايتش نهايت فعاليت را مى نمايد .انسان به مواد غذايى ، به لباس و پوشاك ، به خانه و لوازم آن و به تمام اشياء مورد نياز خود علاقه دارد ، چرا ؟ براى اينكه به حقيقت يافته است كه اين اشياء براى حيات او منفعت دارد و در مقابل ، از بسيارى از امور سخت متنفّر است ، چرا ؟ براى اينكه به اين حقيقت دست يافته است كه آنها براى زندگى او ضرر دارند .آنجا كه از اشياء منفعتى ديده باشد درصدد به دست آوردن آنهاست و جايى كه اشيايى را ضررى ديده است در راه دور كردن آنها از خط زندگى خويش است .شما به قرآن مجيد و آثار اسلامى مراجعه كنيد و از طريق آن آثار ، خدا را بيابيد ، كه آن وجود مقدّس منبع تمام صفات كمال است . صفاتى كمالى كه نامحدود است . و دريابيد كه همه چيزها به دست اوست و توجّه كنيد كه حضرتش مبدأ وجود است و به هر چيزى هرچه را كه لياقت داشت عنايت نمود ، و به انسان بيش از لياقت و استحقاقش توجّه فرمود .شما از راه قرآن و آثار اهل بيت (عليهم السلام) عنايتش را به نيكوكاران ; كرم و لطف و محبّتش را به بدكارانِ توبه كار و رحمت و كرامتش را نسبت به دوستان در قيامت بنگريد .شما آياتى كه وضع نيكوكاران را در بهشت نشان مى دهد ملاحظه كنيد ; روايات باب توبه و عفو و شفاعت را بنگريد ; محبّت هاى بى دريغش را در همين دنيا به موجودات زنده و به خصوص انسان تماشا كنيد ; قوانين عالى اش را در قرآن مجيد ، براى تأمين سعادت انسان ببينيد ; به بخش رسالت رسولان و امامت امامان و حكمت حكيمان و عرفان عارفان انديشه كنيد ; ببينيد كه شخص پيامبر را رحمة للعالمين مى خواند و به نيكوكار وعده ى اجر غير ممنون مى دهد و مزد بى حساب و بهشت عالى در برابر اعمال محدود و كم عنايت مى كند . و به گنهكاران مى گويد : هرچه هستى و هركه هستى بازگرد و گذشته را جبران كن ، من از تمام گناهانت چشم مى پوشم تا بيش از پيش با او آشنا شده و قهراً پس از اين معرفت و آشنايى به دنياى عشق و محبّت ، به خداى خود راه پيدا كند ، و محبّتى برتر از محبّت ها و عشقى والاتر از همه عشق ها برايش حاصل شود .انسان با اين معرفت ، هر عقشى را دنباله ى عشق خود قرار مى دهد و خداى متعال به خاطر او از همه چيز گذشت مى كند ، و انسان به هنگام فرا رسيدن فرمان او ، با كمال محبّت از او فرمان مى برد و از آنچه نهى كرده ، با كمال علاقه پرهيز مى كند و با زبان حال مى گويد :اى ز دردت خستگان را بوى درمان آمده *** ياد تو مر عاشقان را راحت جان آمدهصد هزاران عاشق سرگشته بينم بر اميد *** در بيابان غمت الله گويان آمدهسينه ها بينم ز سوز هجر تو بريان شده *** ديده ها بينم ز درد عشق گريان آمدهپير انصار از شراب شوق خورده جرعه اى *** همچو مجنون گرد عالم مست و حيران آمدهخواجه عبدالله انصارى مى گويد : « اى عزيز ! هر كه عزيمت عاشقى دارد گو دل از جان بردارد . هر كه قصد حرم دارد گو باديه فرو گذارد . عاشق را دلى بايد بى غش و سينه از شور ، آتش .عشق آتشى سوزان و بحرى بيكران است . همه جان و قصّه ى بى پايان است . عقل و ادراك از فهم آن حيران است . دل در ، يافت وى ناتوان . نهان كننده ى آشكار است و آشكار كننده ى نهان . روح روح است و فتوح فتوح . اگر خاموش باشد دلش چاك كند و از غير خود پاك كند و اگر بخروشد وى را زير و بر كند . و شهر را خبر كند . هم آتش است هم آب . هم ظلمت است هم آفتاب . عشق درد است ليكن به درد آورد . چنانكه علّت حيات است ، سبب ممات است هرچند مايه راحت است پيرايه آفت است .دل عاشق خانه ى شير است ، كسى درآيد كه از جان سير است . از ماجراى درد عشق ، حكايت خطاست و از محنت محبّت اظهار شكايت نارواست . بر هركه پرتوى از عشق تافت سعادت دنيا و آخرت يافت » .مقصود دل و مراد جانى عشق است *** سرمايه عمر جاودانى عشق استآن عشق بود كزو بقا يافته خضر *** يعنى كه حيات جاودانى عشق استبى ترديد عشق منهاى معرفت به معشوق ، معنى ندارد و اين عشق بدون آگاهى به معشوق حاصل نگردد . البتّه اين شناخت از راه دقّت در آيات و آثار اسلامى ميسّر است . اينك به قسمتى از آثار اسلامى در راه شناخت حضرت حق توجّه كنيد :صفات حق در دعاي جوشن کبيريا سَيِّدَ السَّاداتِ ، يا مُجيبَ الدَّعَواتِ ، يا رافِعَ الدَّرَجاتِ ، يا وَلِيَّ الْحَسَناتِ ، يا غافِرَ الْخَطيئاتِ ، يا مُعْطِيَ الْمَسْئَلاتِ ، يا قابِلَ التَّوْباتِ ، يا سامِعَ الأَصْواتِ ، يا عالِمَ الْخَفِيّاتِ ، يا دافِعَ الْبَلِيّاتِ .اى آقاى آقايان ! اى پاسخ دهنده ى خواسته ها ! اى بالا برنده ى درجات ! اى صاحب اصلى نيكى ها ! اى آمرزنده اشتباهات ! اى عطاكننده ى خواسته ها ! اى پذيرنده ى توبه ها ! اى شنونده ى صداها ! اى آگاه بر پنهانى ها ! اى رد كننده بلاها .يا خَيْرَ الْغافِرينَ ، يا خَيْرَ الْفاتِحينَ ، يا خَيْرَ النّاصِرينَ ، يا خَيْرَ الْحاكِمينَ ، يا خَيْرَ الرّازِقينَ ، يا خَيْرَ الْوارِثينَ ، يا خَيْرَ الْحامِدينَ ، يا خَيْرَ الذّاكرينَ ، يا خَيْرَ المُنْزِلينَ ، يا خَيْرَ الْمُحْسِنينَ .اى بهترين آمرزندگان ! اى بهترين گره گشايان ! اى بهترين يارى كنندگان ! اى بهترين حكم كنندگان ! اى بهترين روزى بخشان ! اى بهترين وارثان ! اى بهترين ستايندگان ! اى بهترين يادكنندگان ! اى بهترين فرو فرستادگان ! اى بهترين نيكوكاران !يا غافِرَ الْخَطايا ، يا كاشِفَ الْبَلايا ، يا مُنْتَهَى الرَّجايا ، يا مُجْزِلَ الْعَطايا ، يا واهِبَ الْهَدايا ، يا رازِقَ البَرايا ، يا قاضيَ المُنايا ، يا سامِعَ الشَّكايا ، يا باعِثَ البَرايا ، يا مُطْلِقَ الاُسارى .اى در گذرنده ى از اشتباهات ! اى برطرف كننده ى بلاها ! اى نهايت اميدها ! اى بخشنده ى عطاها ! اى عنايت كننده ى هديه ها ! اى برآورنده ى آرزوهاى قلبى ! اى شنونده ى شكايت ها ! اى برانگيزنده مردمان ! اى آزاد كننده اسيران !يا عُدَّتي عِنْدَ شِدَّتي ، يا رَجائي عِنْدَ مُصيبَتي ، يا مُونِسي عِنْدَ وَحْشَتي ، يا صاحِبي عِنْدَ غُرْبَتي ، يا وَلِيّي عِنْدَ نِعْمَتي ، يا غِياثي عِنْدَ كُرْبَتي ، يا دَليلي عِنْدَ حِيرَتي ، يا غِنائي عِنْدَ افْتِقاري ، يا مَلْجَأي عِنْدَ اضْطِراري ، يا مُعيني عِنْدَ مَفْزَعي .اى توشه ام در رنج و سختى ! اى اميدم به هنگام مصيبت ! اى مونسم به وقت ترس ! اى رفيقم به هنگام غربت ! اى سرپرستم در نعمت و خوشى ! اى فريادرسم زمان غمزدگى ! اى راهنمايم به وقت سرگردانى ! اى سرمايه ام زمان ندارى ! اى تكيه گاهم گاه اضطرار ! اى پشتيبانم در وقت پريشانى .يا دَليلَ المُتَحَيِّرينَ ، يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ ، يا صَريخَ الْمُسْتَصْرِخينَ ، يا جارَ الْمُسْتَجيرينَ ، يا أَمانَ الْخائِفينَ ، يا عَوْنَ الْمُؤْمِنينَ ، يا راحِمَ الْمَساكينَ ، يا مَلْجَأَ الْعاصِينَ ، يا غافِرَ الْمُذْنِبينَ ، يا مُجيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّينَ .اى راهنماى سرگردانان ! اى فريادرس فرياد كنندگان ! اى دادرس دادرس طلبان ! اى پناه پناه جويان ! اى امان ترسويان ! اى پشتيبان مؤمنان ! اى رحم كننده ى بر افتادگان ! اى پناهگاه عاصيان ! اى آمرزنده ى گنهكاران ! اى اجابت كننده ى خواسته ى بيچارگان !يا مَنْ إِلَيْهِ يَرْغَبُ الزَّاهِدُونَ ، يا مَنْ إِلَيْهِ يَلْجَأُ الْمُتَحَيِّرونَ ، يا مَنْ بِهِ يَسْتَأْنَسُ الْمُريدُونَ ، يا مَنْ بِهِ يَفْتَخِرُ الْمُحِبُّونَ ، يا مَنْ في عَفْوِهِ يَطْمَعُ الخاطِئُونَ ، يا مَنْ إِلَيْهِ يَسْكُنُ الْمُوقِنُونَ ، يا مَنْ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ .اى آن كه زاهدان به سويش گريزند . اى آن كه سرگردانان به او پناه برند ، اى آن كه بازآيندگان به سوى او پناه برند ، اى آن كه پارسايان بدو ميل كنند ، اى آن كه سرگردانان به او پناهنده شوند ، اى آن كه خواستاران به او انس گيرند ، اى آن كه عاشقان به او فخر كنند ، اى آن كه اشتباه كاران در عفوش طمع ورزند ، اى آن كه يقين داران به او آرامش يابند . اى آن كه تكيه كنندگان به او تكيه كنند .يا حَبيبَ الباكِينَ ، يا سَيِّدَ الْمُتَوَكِّلينَ ، يا هادِيَ المُضِلِّينَ ، يا وَلِيَّ الْمُؤْمِنينَ ، يا أَنيسَ الذّاكِرينَ ، يا مَفْزَعَ الْمَلْهُوفينَ ، يا مُنْجِيَ الصّادِقينَ ، يا أَقْدَرَ القادِرينَ ، يا أَعْلَمَ العالَمينَ ، يا اِلهَ الْخَلْقِ اَجْمَعين.اى محبوب گريه كنندگان ، اى آقاى تكيه كنندگان ، اى رهنماى گمراهان ، اى سرپرست مؤمنان، اى همدم يادكنندگان ، اى پناه دلسوختگان ، اى نجات بخش راستان ، اى تواناترين توانايان ، اى داناترين دانايان ، اى معبود تمام آفريده ها .صفات حق در دعاي کميلاَللّهُمَّ مَوْلايَ كَمْ مِنْ قَبيح سَتَرْتَهُ وَكَمْ مِنْ فادِح مِنَ الْبَلاءِ أَقَلْتَهُ وَكَمْ مِنْ عِثاء وَقَيْتَهُ وَكَمْ مِنْ مَكْرُوه دَفَعْتَهُ وَكَمْ مِنْ ثَناء جَميل لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ .« پروردگارم ، سرورم ، چه كارهاى زشتى كه از من پوشاندى كه اگر قسمتى از آن بر مردم روشن مى شد ، تا پايان عمر برايم آبرو نمى ماند ، و چه بسيار بارهاى سنگينى از بلا كه از دوشم برداشتى و از چه لغزش هائى مرا مصون داشتى ، و چه برنامه هاى ناخوش آيندى كه از من دور كردى ، و چه تعريف هاى جميلى كه لايقش نبودم ولى از من در بين مردم پخش كردى ، و جامعه مرا از آن ديدگاه نظر مى كند ، كه اين چنين مورد محبّت هستم » .يا مَنْ اسْمُهُ دَواءٌ وَذِكْرُهُ شِفاءٌ وَطاعَتُهُ غِنى .« اى آن كه نامش دو و يادش شفا و فرمان بردنش ثروت است » .يا سابِغَ النِّعَمِ ، يا دافِعَ النِّقَمِْ ، يا نُورَ الْمُسْتَوْحِشينَ في الظُّلَمِ ، يا عالِماً لا يُعَلَّمُ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَافْعَلْ بي ما أَنْتَ أَهْلُه .« اى سرشار دهنده ى نعمت ها ، اى برطرف كننده ى انتقامها ، اى چراغ وحشت زدگانِ در تاريكى ها ، اى داناى بى تعليم ، بر محمّد و آلش درود فرست و با من آن چنان كه تو اهل آنى معامله كن » .يا وَلِيَ الْمُؤْمِنينَ ، يا غايَةَ آمالِ الْعارِفينَ ، يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ ، يا حَبيبَ قُلُوبِ الصّادِقينَ ويَا إِلهَ الْعالَمينَ .اى سرپرست مؤمنان ! اى نهايت آرزوى عارفان ! اى فريادرس بيچارگان ! اى محبوب دلهاى راستان ! اى معبود جهانيان !در دعاى بعد از زيارت حضرت رضا (عليه السلام)لا تُحْمَدُ يا سَيِّدي إِلاّ بِتَوْفِيق مِنْكَ يَقْتَضي حَمْداً لا تُشْكَرُ عَلى أَصْغَرِ مِنَّة إِلاّ اسْتَوْجَبْتَ بِها شُكْراً فَمَتى تُحْصى نَعْماءُكَ يا إِلهي وَتُجازى آلاءُكَ يا مَوْلايَ وَتُكافَئُ صَنايِعُكَ يا سَيِّدي وَمِنْ نِعَمِكَ تَحْمَدُ الحامِدُونَ وَمِنْ شُكْرِكَ تَشْكُرُ الشَّاكِرُونَ وَأَنْتَ الْمُعْتَمَدُ لِلذُّنوبِ في عَفْوِكَ وَالنَّاشرُِ عَلَى الْخاطِئينَ جَناحَ سِتْرِكَ وَأَنْتَ الْكاشِفُ لِلضُّرِّ بِيَدِكَ فَكَمْ مِنْ سَيِّئَة أَخْفاها حِلْمُكَ حَتّى دَخِلَتْ وَحَسَنَة صَناعَفَها فَضْلُكَ حَتّى عَظُمَتْ عَلَيْها مُجازاتُكَ ...« ستايش تو اى آقاى من برايم ممكن نيست ، مگر اينكه خودت قدرت ستايش كردن به من عنايت كنى ، قدرتى كه براى آن هم ستايش ديگرى لازم است ، و سپاس نشوى بر كوچكترين منّتى كه بر من دارى ; مگر اينكه براى آن سپاس مستحقّ سپاس ديگرى ، اى معبود من كجا نعمتهايت قابل شمارش است و چگونه ممكن است به عطايت پاداش داده شود ؟ و به چه صورت در قدرت كسى است كه ساخته هايت را اجر كافى دهد به بركت نعمت هايت ستايش كنندگان تو را ستايش گويند و بر سپاس پذيرى تو بر تو سپاس گويند ، هركسى كه بر گناهانش بر عفو تو تكيه دارد بال و پر گناه پوشيت بر خطاكاران گسترده شده ، با دست قدرتت بد حاليها برطرف گشتند ، چه گناهانى كه بردباريت آن را پنهان نموده تا از بين رفت چه اعمال خوبى كه به فضل و عنايتت چند برابر كردى تا پاداش دادنت بر آن بزرگ و عظيم باشد » .يا مَعْروفَ الْعارِفينَ ، يا مَعْبُودَ الْعابِدينَ ، يا مَشْكُورَ الشَّاكِرينَ ، يا جَليسَ الذَّاكِرينَ ، يا مَحْمودَ مَنْ حُمِدَهُ ، يا مَوْجُودَ مَنْ طلبَهُ ، يا مَوْصُوفَ مَنْ وَحَّدَهُ ، يا مَحْبُوبَ مَنْ أَحَبَّهُ ، يا غَوْثَ مَنْ أَرادَهُ ، يا مَقْصُودَ مَنْ أَنابَ إِلَيْهِ ...اى شناخته شده نزد ارباب شناخت ، اى مورد پرستش پرستندگان ، اى سپاس شده سپاس گذاران . اى همنشين يادكنندگان ، اى ستوده آن كس كه تو را به حق ستود ، اى محبوب دوستداران ، اى فريادرس كسى كه تو را اراده كرد . اى هدف آن كه به سويت بازگشت .ما به همين بسنده مى كنيم چرا كه اگر بخواهيم نام آيات ، روايات و دعاها را نقل كنيم خود كتاب مستقلّى مى طلبد .آيا با توجّه به اين معانى بلند و با دقّت در اين مضامين عالى ، كه نمايشگر گوشه اى از صفات آن جناب است ، ممكن است دل با تمام وجودش خريدار عشق او نگردد ؟ آن كدام دل است كه پس از يافتن اين واقعيّت ، غرق در عشق او نگردد ؟ به قول قرآن اين دل ، دلى است چون سنگ يا سخت تر از سنگ ، آنان كه دلى در گروه عشق او داشتند و جان و سر از پى آن عشق روانه كردند ، پس از اين معرفت به آن گوهر ارزنده دست يافتند . بدون اين معرفت ، آن هم معرفتى كه پايه اش قرآن و ريشه اش آثار محمّد و آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين است ، آيا تحصيل اين عشق ممكن است ؟ آرى ! آنان كه اين چنين عاشق شدند با كليد معرفت درب بسته شده ى محبّت و عشق به او را به روى خود گشودند . عاشقان حضرت دوست اين چنين مويه مى كنند :دلى كو با تو شد همراه و همبر *** چگونه مهر بندد جاى ديگردلى كو را تو هم جانى و هم هوش *** از آن دل چون شود يادت فراموشآن كس كه تو را شناخت جان را چه كند *** فرزند و عيال و خان و مال را چه كندديوانه كنى هر دو جهانش بخشى *** ديوانه تو هر دو جهان را چه كندما را سر وسوداى كس ديگر نيست *** در عشق تو پرواى كس ديگر نيستجز تو دگرى جان نگيرد در دل *** دل جاى تو شد جاى كس ديگر نيستيا رب زشراب عشق سرمستم كن *** وز عشق خودت نيست كن و هستم كناز هرچه زعشق خود تهى دستم كن *** يكباره به بند عشق پا بستم كنتا در ره عشق او مجرّد نشوى *** هرگز ز خود خويش بى خود نشوىدنيا همه بند توست بر درگه او *** در بند قبول باشى تا رد نشوىمرا ديوانه و شيدا تو ديرى *** مرا سرگشته و رسوا تو ديرىنمى دونم دلم دارد ج *** هميدونم كه دروى جا تو ديرىدل بى عشق را از افسردن اولى *** هركه دردى نداره مردن اولىتنى كه نيست ثابت در ره عشق *** ذره ذره به آتش سوتن اولىنگارينا دل و جانم تو دارى *** همه پيدا و پنهانم تو دارىنمى دونم كه اين درد از كه دارم *** همين دونم كه درمانم تو دارىعاشق آن بى كه دايم در بلايى *** ايوب آسابه كرمان مبتلايىحسن آسا بنوشه كاسه زهر *** حسين آسا شهيد كربلايىمرا عشقت زجان آذر بر آره *** زپيكر مشت خاكستر بر آرهنهال مهرت از دل گر ببرن *** هزاران شاخ هر سو سر بر آرهزعشقت آتشى در بوته ديرم *** در آن آتش دل و جان سوته ديرمسگت گر پا نهد بر چشمم اى دوست *** به مژگان خاك راهش رو ته ديرمبابا طاهر عريان و نيز زمزمه مى كنند :روضه روح من رضاى تو باد *** قبله گاه در سراى تو بادسرمه ديده جهان بينم *** تا بود گرد خاك پاى تو بادگر همه رأى تو فناى من است *** كار من بر مراد رأى تو بادشد دلم ذرهوار در هوست *** دلم اين ذرّه در هواى تو بادخواجه عبدالله انصارى همچنين ناله برمى آورند كه :كرديم عاقبت وطن اندر ديار عشق *** خورديم آب بيخودى از جويبار عشقمستان عشق را به صبوحى چه حاجت است *** زيرا كه دردسر نرساند خمار عشقسى سال لاف زدم تا سحر گهى *** وا شد دلم چو گل زنسيم بهار عشقفارغ شود زدرد سر عقل فلسفى *** يك جرعه گر كشد زمى خوشگوار عشقدر دامن مراد نبينى گل مراد *** بى ترك خواب راحت و بى نيش خار عشقاى فرّخ آن سرى كه زنندش به تيغ يار *** وى خرّم آن تنى كه كشندش به دار عشقروزى نديده تا به كنون چشم روزگار *** از دور روزگار به از روزگار عشقپروانه گر ز عشق بسوزد عجب مدار *** كآتش زند به خرمن هستى شرار عشقآن دم مس وجود تو زر مى شود كه تن *** در بوته فراق گدازد به نار عشقهركس كه يافت آگهى از سر عاشقى *** وحدت صفت كند سر و جان را نثار عشقوحدت كرمانشاهى اين جهان و آن جهان و هرچه هست *** عاشقان را روى معشوق است وبسگر نباشد قبله عالم مرا *** قبله من كوى معشوق است و بسمنبع: http://erfan.ir/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 511]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن