تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):عدالت نيكو است اما از دولتمردان نيكوتر، سخاوت نيكو است اما از ثروتمندان نيكوتر؛...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834980605




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اعتکاف ؛ لحظه‏ای عاشقی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اعتکاف ؛ لحظه‏ای عاشقی
اعتکاف ؛ لحظه‏ای عاشقی (قطعات ادبی و زیبا درباره مراسم معنوی اعتکاف و ایام البیض) بهار در ثانیه‏های عشق نویسنده: امیر مرزبانپروانه‏ها بال می‏گیرند و به سوی باغی پرواز می‏کنند که جز خُلود و خلسه و جذبه، عطری از آن بیرون نمی‏تراود.شور چرخی عاشقانه فرا می‏گیرد مرا، آن‏گاه که در پرتو زُلال تو غرق می‏شوم.آن‏گاه، بالی فرا دست ملکوت برایم هویدا می‏شود و من پر می‏گیرم از تو به تو و از خود به خود.چه قدر آدم‏های مثل من این‏جا زیادند!چه قدر بوی واژه‏های نور را می‏توان حس کرد! چه قدر خورشید در حال آغازند؛ آغاز بهار در ثانیه‏های عشق.و عشق یعنی جدایی از دنیا.و عشق یعنی جدایی از همه چیز جز دوست.حالا نشسته‏ام و کنار این همه خلسه و خاطره، برای تو می‏خوانم نماز عاشقانه‏ای که به احترامش، فرشته‏ها تبرکم می‏کنند.من معتکف هزار ساله عشقم.من مخلوط ملکوتم و مجذوب جاذبه نور.من خلاصه خلسه‏های زمینم.چه قدر زیباست که همه دنیا را زیر پاهایت نگاه کنی!چه قدر زیباست که چند روز جز نور نفس نکشی، جز نور نگویی، جز نور نشنوی، جز نور نبینی، جز نور... نور... نور و نور یعنی شاعرانه‏ترین تجلی خداوند بر زمینو نور یعنی خاطره سه روز با ابدیت نماز خواندن.این سه روز، آفرینش، کنار تسبیح من و تو آرام می‏نشیند و لب می‏گیرد به ذکری مقدس.این سه روز، کبوترهای پشت بام و گلدسته‏های مسجد هم ساکتند و نماز می‏خوانند، با چشم‏های خیساین سه روز، خدا خودش را روی زمین تکثیر خواهد کرد.شوری در زمین افتاده و تو با عشق، به خلوت ابدی واژه‏ها می‏رسی؛ به ساکت‏ترین گوشه شبستان نور، به منتهای سادگی.صبحی تازه خواهد آمد و درخت‏ها، مزه آرامش می‏گیرند.این‏جا بوی عطر تو، بوی عطرهای زمینی که از آنها بُریده‏ای نیست؛ این‏جا بوی مُشک می‏آید، بوی گُلاب ملکوتی، بوی محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله .این‏جا لباس تو عوض نمی‏شود؛ زیرا آیه‏های نور، بر نخ نخ تو تکثیر و تلاوت می‏شوند.این‏جا آن قدر بی‏خودی، که نه خود می‏بینی و نه دیگری.شاید این اولین ساعت تولد تو باشد! شاید این اولین راز و نیاز عاشقانه توست!شاید این اولین نماز توست؛ پیمان ببند!این‏جا بهانه خوبی برای پُل زدن دست‏های تو با اشراق، آماده شده، پیمان ببند! این سه روز، درهایش را به روی تو و زمین گشوده است، پیمان ببند!قدم‏هایی آشنا، صحن مسجد جامع.مسجد شهر، این روزها، حال و هوای خاصی دارد، عطر صلوات و نیایش، عجیب فضای شهر را پر کرده است.فرشتگان مقرب و مقدس بر گرد زمین پرواز می‏کنند.خاک نشینان عاشق آسمان، قرار است سه روز روزه بگیرند و در گوشه‏ای عزلت نشین باشند. این روزها باید خانه تکانی کرد، باید خانه روح را منزه کرد و آئینه جان را جلا داد!این روزها باید چراغ رابطه را روشن کرد.باید صلای عاشقانه ملکوت را لبیک گفتباید گل‏های همیشه بهارِ مسجد را درک کرد.باید در حریم حرم، اسرار محرمانه را شنید.باید این روزها از خود برید، باید به خدا رسید!روزهای اعتکاف، روزهای تجدید عهد، فرا رسیده است.دوباره لطف الهی، ما را به خوان پر کرمش میهمان کرده است و حال، بضاعت اندک و این سفره گسترده پروردگار...ایام البیض استما هرکدام، در گوشه‏ای از مسجد نشسته‏ایم و کبوترانه، دانه‏های معرفت می‏چینیم، سه روز در مسجد می‏مانیم و به خویشتن خویش می‏اندیشیم و به ذات اقدس الهی. «مولای یا مولای، انت الرحمن و انا المرحوم و هل یرحم المرحوم الا الرحمن؟مولای یا مولای، انت الدلیل و انا المتحیّر و هل یرحم المتحیر الا الدلیل؟مولای یا مولای، انت الغفور و انا المذنب و هل یرحم المذنب الا الغفور ... ؟!و این چنین، روزهای بارقه و نور، با اعمال امّ داوود به پایان می‏رسد و ما دوباره به هیاهوی شهر باز می‏گردیم.دست‏های رو به آسماننویسنده: حبیب مقیمیدر گوشه‏ای که تنها صداست که می‏ماند، با کلماتی به اشک نشسته و جاری و آهی که پیغام آینه‏دلان را به آسمان می‏برد:«یا رب از عرفان مرا پیمانه‏ای سرشار دهچشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده هر سر موی حواس من به راهی می‏رود این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده» در گوشه‏ای، دست‏هایی رو به آسمان که حالا رنگ خدا گرفته‏اند و کاسه گدایی چشمانی که فقط با دیدار یار پر می‏شود؛ سخن از لحظه‏ای عاشقی است.در اعتکافی که بوی خدا می‏دهد.حالا دیگر گوشه گوشه مسجد تو را می‏شناسند و زمزمه‏های یا رب یا رب تو را از بر کرده‏اند.اکنون دیگر ذره ذره وجودت خودشان را برای نیایشی بنده‏وار، آماده می‏کنند.اکنون می‏آیی تا به اعتکاف بنشینی، تا تنت همچنان بوی عطر خدا را بدهد.چه زیباست فریاد گوشه نشینانی که پیوسته تنها پروردگار خود را می‏خوانند، تا در جاری لطفش حتی برای لحظه‏ای آرام گیرند.و حالا لذت لحظات گوشه نشینی را در عمق جانت جای می‏دهی؛ آن چنان که خیال گام نهادن دوباره در سیلاب دنیا پریشانت می‏کند.حالا دلت رمیده و تو می‏دانی که گوهر از گوشه نشینی است که چنین پر بهاست؛ پس وجودت گوهری می‏شود تا در صدف تنهایی، به روزهای درخشندگی بیندیشی؛ آن‏گاه، می‏دانی که تنهایی رازی است که با هیچ کس نمی‏توان گفت و با دل سخن گفتن لذتی دارد که هر کس را شایسته دریافتنش نیست.حالا می‏دانی که تو را به این گوشه فرا خوانده‏اند تا در دارالامان گوشه تنهایی، در شبستان حیرت، اعتکاف نشین درگاه پروردگار باشی.این گوشه، خلوتی است که جز با بال دل نمی‏توان در آن جای گرفت. سلام بر گوشه نشینان تنهای حرم پروردگار!سفر به سوی تونویسنده: خدیجه پنجیمی‏خواهم روها شوم؛ از قید و بندها، از قفس‏ها و زنجیرها.باید پرندگی ام را به بی‏کران پرواز بکشانم روحم در این کالبد خاکی، فرسوده شده است.روحم احساس پژمردگی می‏کند.من فرصتی سبز می‏خواهم برای جوانه زدن، برای ریشه زدن، برای شکوفه زدن.ساقه‏های احساسم، هوای نور کرده‏اند. این روزها و شب‏ها، مرا از من گرفته‏اند، زندگی را از یاد من برده‏اند.این ساعت‏های تکراری، دقیقه‏های تکراری، لحظه‏های تکراری، از من، انسانی آهنی ساخته‏اند؛ انسانی زنگار گرفته از فرصت‏های طلایی از دست رفتهزنگار گرفته از پروازهای ناتمامزنگار گرفته از انسانیّت به تاراج رفتهزنگار گرفته از پیله‏های فراموشی.باید رها شومباید پیله روزمرگی‏هایم را پاره کنم.باید پروانگی ام را به تجربه بنشینم.باید دوباره زاده شوم.«دارند پیله‏های دلم درد می‏کشندباید دوباره زاده شوم عاری از گناه» خداوند مرا صدا کردخداوند، آغوش مهربانی‏اش را به رویم گشودهخداوند به ـ مَن ـ آسمانی ام فرصتی دوباره بخشیدهرها می‏کنم دلبستگی‏ها را.رها می‏کنم آرزوهای کوچک و بزرگ را.رها می‏کنم خودم را و بی‏خود از خود، قدم در جادّه عشق خواهم گذاشت.توشه‏ای ندارم، جز گناه؛ جز توبه و اشک و پشیمانی.سه روز باید سفر کنم.خداوند، در انتظار من است.سه روز تمام، جدای از خود به خدا خواهم پیوست، قطره‏ای دور افتاده از دریایم که اصالت خویش می‏جویم.هر کسی کو دور ماند از اصل خویشباز جوید روزگار وصل خویش خدایا! اینک من در خانه تو سر بر آستان رحمت تو نهاده‏ام.منم که با دست‏های خالی، به امید کرامتی از تو گام سفر برداشته‏ام.حالا دیگر آن قدر به من نزدیکی که تو را حس می‏کنم.تا که جاری می‏شوی، در ذهن دستم سبز و گرممی‏شود تبخیر پاییز از سر انگشتان من سه روز هجرت از خودم.سه روز رجعت به تو.سه روز پشیمانی از گذشته و امیدوار به آینده.سه روز مرگ منیّت‏ها و عروج به آدمیّتسه روز تو، سه روز من و تو.معتکف می‏شوم؛ به درگاه مهربانی‏ات، در آغوش رحمت و بی‏کرانگی‏ات.گذشته سراسر سیاهم را می‏گریمسر به شانه‏های تو به می‏گذارم و رو سیاهی چشمانم را ضجّه می‏زنم، تا فردا نسوزند.دست‏های آلوده‏ام را به درگاه تو بلند کرده‏ام تا به باران اجابتت تطهیرش نمایی.سه روز سوختن، ویران شدن و از خاکستر پشیمانی، انسانی دوباره متولّد شدن.سه روز اعتکاف... خود را گم کردن و تو را یافتن.امروز شاید اول خلقت است و تو مرا از نو خلق می‏کنی... که:فرشته‏ها به پای من دوباره سجده می‏کنندکه آدمی در این میانه، با کمال می‏شود سواحل شنی شبنویسنده: سیده فاطمه موسویمدت‏هاست به دنبال خلوتی با دلم می‏گردم.چون تک نارونی در جنگلی انبوه، تنهایم و بغضی غریب، گلویم را می‏فشارد.من از هیاهوی درختان می‏گریزم.من از فراسوی رنگ‏ها می‏آیم؛ از رنگ زرد و قرمز و نارنجی، مثل برگ‏های پاییزیمن از ماورای صدا می‏آیم؛ صداهای مبهم و تیره، صداهای شفاف، صداهای شیشه‏ای. تصویر شب، همچنان در برابرم تکرار می‏شود و من به سمت خانقاه ستارگان می‏دوم و ستارگان، جفت جفت در پی هم می‏روند.من به سمت معبد خورشید می‏دوم.من از الهه‏های مشرقیِ کهن حرف می‏زنم؛ آخر، من از طراوت صبح‏های صوفی سرشارم.من از نگاه درویشانه آسمان چکیده‏ام؛ درست شبیه شبنم یا شبیه قطره اشکی؛ این قصه من است.این داستان جدایی نی است از نسیان این غربت ازلی، میراث آفتابی انسان است تا به فصل ابد. همین دیروز بود که در پیله کرم ابریشم جا مانده بودم و همین فرداست که بال و پرِ پروانگی ام خواهد ریخت.این روزها غربت عجیبی با من است.من در سواحل شنیِ شب غلت می‏خورم و موج‏ها در من غوطه‏ور می‏شوند. آرامشِ سرزمینی سکوت، مرا به خود می‏آورد، سجاده‏ام رویِ آبی دریا پهن می‏شوداز رشته‏های صدف، تسبیح درست می‏کنم.من در اتاقِ دِنج دلم معتکف می‏شوم و همراه با گل و گندم و گنجشک و نسیم، ذکر می‏گویم:«الله اکبر؛ سبحان الله؛ الحمدالله؛ یا ذاالجلال و الاکرام!برگرفته از : اشارات :: شهریور 1383، شماره 64 منبع: http://www.hawzah.net/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 279]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن