تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803886482




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ايجاد تفاهم اجتماعي در سيره ي معصومين (عليهم السلام)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ايجاد تفاهم اجتماعي در سيره ي معصومين (عليهم السلام)
ايجاد تفاهم اجتماعي در سيره ي معصومين (عليهم السلام) «اصلاح ذات البين» و ايجاد تفاهم و همبستگي و زدودن کدورتها و دشمنيها و تبديل آن به صميميت و دوستي يکي از مهمترين برنامه هاي اسلامي است. (1) «ذات» به معناي خلقت و بنيه و اساس چيزي است و «بين» به معناي حالت ارتباطي و پيوند ميان دو شخص يا دو چيز است. بنابر اين، اصلاح ذات البين به معناي اصلاح اساس ارتباطات و تحکيم و تقويت پيوندها و از ميان بردن عوامل تفرقه و نفاق است. (2)سالم سازي روابط قرآن مجيد، امت اسلامي را بسان خانواده اي مي داند که اعضاي آن با هم برادرند. «انما المؤمنون اخوه» (3)همانا مؤمنان با هم برادرند. سپس با در نظر گرفتن رابطه ي تنگاتنگ برادري، که در آن هرگز نبايد کينه و کدورت، جايگزين صفا و صميميت گردد، بر صلح و سازگاري و تحکيم و تقويت آن تأکيد نموده، چنين مي فرمايد: «فاصلحوا بين أخويکم» (4)پس ميان برادرانتان صلح و سازش برقرار کنيد. بر اين اساس، معصومين (ع) با کردار و گفتار خود، بر سالم سازي روابط خانوادگي، اجتماعي، عنايت زيادي داشتند، بگونه اي که رسول خدا (ص) اصلاح ذات البين را سرآمد همه ي کارهاي نيک دانسته، مي فرمايد:«ما عمل امرؤ عملا اقامة الفرائض خيرا من اصلاح بين الناس يقول خيرا، و ينمي خيرايتمني خيرا» (5)پس از انجام فرايض، هيچ عملي براي انسان بهتر از اصلاح ميان مردم نيست که سخن خير بگويد و خير را رشد بدهد (يا خير را همواره آرزو کند. )امير مؤمنان علي عليه السلام در وصيت خويش به امام حسن و امام حسين عليهما السلام مي فرمايد:«أوصيکما و جميع ولدي و أهلي و من بلغه کتابي بتقوي الله، و نظم أمرکم و صلاح ذات بينکم، فاني سمعت جدکما يقول: صلاح ذات البين أفضل من عامه الصلاه و الصيام» (6)شما و همه ي فرزندان و خاندانم و هر کس را که اين نامه به دستش برسد به تقواي الهي و نظم در کارهايتان و صلح و سازش ميان خود سفارش مي کنم، که من از جد شما، رسول خدا (ص)، شنيدم که فرمود: اصلاح ذات البين از عموم نماز و روزه برتر است.پيشوايان معصوم با کردارشان به گفتار خويش و سفارش قرآن و پيامبر (ص) تحقق مي بخشيدند که گوشه اي از آن را در اين درس مي خوانيد. مصلحان دلسوز عوامل فراواني، باعث ناهنجاريهاي اجتماعي در جامعه است که به برخورد و خشونت مي انجامد و اغلب، به شکل اختلافات سياسي، مذهبي، قومي و مالي بروز مي کند. مصلحاني، همچون پيامبر و ائمه ي اطهار (ع) در حد امکان تلاش مي کردند تا «اصلاح» را جايگزين «اختلاف» نمايند. الف- اختلافات سياسي افکار سياسي انسانها گوناگون است و باعث جناح بنديهاي متعدد مي شود و همين مسأله منشأ اختلفات فراواني در جامعه مي گردد. معصومين (ع) با آگاهي و بينش صحيحي که از مسائل سياسي داخلي و خارجي داشتند، همواره از تشنج سياسي جامعه مي کاستند و تلاش مي کردند که اجتماع مسلمانان در حالت آرامش و امنيت فکري به سربرد و با ذهني آرام، تصميم گيري نمايد. همين طور، سعي مي کردند نوسانات فکري و سياسي جناحها را تعديل و آنان را به يکديگر نزديک کنند، تا وحدت و يکپارچگي امت اسلامي محفوظ بماند. در زمان حيات رسول اکرم (ص) کمتر اختلاف سياسي ميان مسلمانان رخ مي داد و آن حضرت، اختلافات سياسي پس از خود را پيش بيني و راه حلهاي مناسب را هم ارائه فرمود و اهل بيت خويش را معيار تشخيص حق از باطل قرارداد، از جمله مکرر فرمود:«علي مع الحق و الحق مع علي و الحق يدور حيثما دار علي» (7)علي (ع) با حق و حق با علي (ع) است و حق بر محور علي (ع) مي چرخد. همين طور مردم را در بحرانهاي سياسي - اجتماعي پس از خود به اهل بيت (عليهم السلام) ارجاع داد و فرمود:«مثل اهل بيتي کمثل سفينه نوح من رکبها نجي و من تخلف عنها زخ في النار» (8)مثل اهل بيت من چون کشتي نوح است که هر کس سوار آن شود نجات يابد و هر کس از آن جا بماند در دوزخ بيفتد. از سوي ديگر به اهل بيت (ع) نيز سفارش فرمود که اگر ديديد مردم شما را در ستاندن حقتان ياري نمي کنند، صبر پيشه کنيد تا مبادا اسلام در خطر افتد و جامعه ي اسلامي پاره پاره گردد. در جريان شورش و اعتراض عليه عثمان، که گروهي از اهالي مدينه، مصر و کوفه آن را آغاز کردند، حضرت علي عليه السلام تمام کوشش خويش را به کار برد تا خشونت و درگيري رخ ندهد. طبري، پيرامون اين واقعه چنين مي نويسد: «وقتي مصريان به مدينه نزديک شدند، عثمان از قصد آنان آگاه گرديد و خود شخصا به منزل امام علي (ع) رفت و از او تقاضاي کمک کرد، آن حضرت به خواهش عثمان پاسخ مثبت داد و با تعدادي از مهاجران و انصار به اصلاح ميان انقلابيون و عثمان اقدام کرد و پس از رفت و آمدها و مذاکرات متعدد سرانجام، عثمان به خواست انقلابيون تن در داد و قراردادي را امضا کرد، حتي بر منبر رفت و از خطاهاي گذشته توبه نمود. مصريان نيز قرارداد را پذيرفتند و راهي مصر شدند. » (9)ائمه ي معصومين (ع) گرچه با اساس حکومتهاي زمان خويش مخالف بودند و آن را نامشروع مي دانستند، ولي به درگيري و اختلافات سياسي که باعث فروپاشي جامعه و فساد اجتماعي مي شد يا به ريخته شدن خون بي گناهان مي انجاميد نيز رضايت نمي دادند، از اين رو در مواقع ضروري به اصلاح ميان زمامداران و مردم هر چند به صورت انفرادي، اقدام مي کردند، به نمونه هايي در اين مورد توجه فرماييد: شخصي به نام «سعد بن سرح» مورد خشم حاکم کوفه «زياد بن ابيه» قرار گرفت و براي دادخواهي به امام حسن مجتبي عليه السلام پناه برد. آن حضرت نيز نامه اي به زياد نوشت و از سعيد شفاعت کرد. (10) ابن شهر آشوب مي نويسد: «علي بن هبيره» بر «رفيد» خشم گرفت وي به خدمت امام صادق عليه السلام رفت و درخواست کمک کرد. امام علي (ع) طي پيامي شفاهي آن دو را صلح داد. » (11)همچنين آن بزرگواران با داشتن عالي ترين مقام انساني، که هرگز ديگران با ايشان قابل مقايسه نبودند، همواره با مخالفان سياسي خود، مسامحه و مماشات مي کردند. حضرت علي عليه السلام مي فرمايد:«لقد علمتم اني احق بها من غيري و والله لاسلمن ما سلمت أمور المسلمين و لم يکن فيها جور إلا علي خاصه» (12)شما مي دانيد که من از هر کس ديگر به خلافت شايسته ترم، ولي به خدا سوگند تا زماني که امور مسلمين، منظم و سالم بچرخد و جزبر شخص من ستم نشود، تسليم خواهم بود. اميرالمؤمنين علي عليه السلام پس از شهادت فاطمه زهرا (س) جهت جلوگيري از تشنج در جامعه ي اسلامي با ابوبکر بيعت کرد و ياران خود را به همکاري با خلفاي زمان خود تشويق نمود، از اين رو سلمان از طرف خليفه دوم حاکم مدائن شد، عمار ياسر از سوي خليفه به بصره رفت و مسئووليت پذيرفت طبق پاره اي نقلها در فتح ايران، امام حسن مجتبي (ع) نيز به ياري رزمندگان اسلام شتافته است. علي (ع) در موارد متعددي مشاور خليفه قرار مي گرفت و نظر خود را - بدون توجه به اختلافات سياسي خود با خليفه - ابراز مي داشت. حتي آنان نهايت کوشش خود را به کار مي بردند تا با مخالفان خود به سازش برسند و کار به ستيز و نبرد نينجامد، چنانکه امير مؤمنان علي (ع) قبل از جنگ جمل سه روز نيروهاي اسلام را در بصره نگه داشت و به دشمن، هشدار داد، شايد از جنگ، خودداري ورزند، حتي به ابن عباس فرمود:«قرآن را نزد طلحه و زبير و عايشه ببر و آنان را به محتواي قرآن، دعوت کن و به طلحه و زبير بگو چه سبب شد که بيعت مرا شکستيد، قرآن ميان من و شما (داور) باشد. » (13)و لحظاتي قبل از درگيري به ياران خويش فرمود: کدام يک از شما نزد دشمن مي رود و آيه ي «و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما» را برآنان مي خواند؟جواني به نام «مسلم مشاجعي» برخاست و خواسته ي امام را برآورده ساخت، ولي مخالفان به دستور عايشه پس از قطع دستهايش، او را با نيزه، به شهادت رساندند. آنگاه، امام (ع) از اصلاح ميان خود و دشمن، مأيوس شد و فرمود: اينک جنگ سزاوار است. (14)در جنگ صفين نيز قرآن را به رزمنده اي داد تا به ميدان ببرد و بر معاويه و يارانش بخواند، او نيز چنين کرد ولي به دست آنان به شهادت رسيد. (15)امام حسن مجتبي عليه السلام نيز که جنگيدن با معاويه را غيرممکن يا بي فايده ديد از درگير کردن نيروهاي ارتش خود با معاويه خودداري ورزيد و پيمان صلح را امضا کرد، و اين کار او را مورد پسند خدا و پيامبر (ص) بود چنانکه ابن عباس مي گويد:«روزي رسول خدا (ص) امام حسن (ع) را به سينه چسباند و فرمود:اين فرزند من سيد (بزرگوار) است و اميد است که خداوند به وسيله ي او دو گروه از مسلمانان را آشتي دهد. » (16)در روز عاشورا نيز وقتي «شمر» نزديک خيمه هاي حضرت سيدالشهدا رسيد و بدزباني کرد، يکي از ياران امام به نام «مسلم بن عوسجه» عرض کرد:اي فرزند رسول خدا! اجازه بده اين نابکار را با يک تير خلاصش کنم. امام فرمود: «نه، تيراندازي نکن، من دوست ندارم شروع کننده ي جنگ باشم. » (17)ب- اختلافات مذهبي شايد بتوان گفت تمام اختلافات انسانها ريشه ي فکري و عقيدتي دارد و اين تضاد مذهب و جبهه گيري فرهنگي است که انسانها را به جبهه گيري نظامي مي کشاند. در هر حال، زياني که از اختلافات فکري و مذهبي، دامنگير جوامع مي شود، کمتر از خسارتهاي خانمانسوز جنگهاي ويرانگر نظامي نيست. از اين رو، رهبران الهي همگي کوشش مي کردند تا تضادهاي فکري جامعه را با جديت تمام و با استدلاهاي استوار و منطق محکم خويش تعديل نمايند و قسمتي از رهنمودهاي علمي و فرهنگي رهبران الهي در همين راستا انجام مي گرفت. بسيار اتفاق مي افتاد که گفتن يک جمله يا ارائه ي يک تحليل يا استدلال علمي، اختلافات و پراکندگيها را از ميان مي برد و صلح و آرامش را جايگزين آن مي کرد. در زمان عباسيان بحثهاي شديد کلامي و فلسفي در جامعه، فراوان بود و حکومت نيز از آن به نفع دستگاه خلافت، بهره برداري مي نمود. يکي از آن بحثهاي شايع و در عين حال تفرقه افکن، داستان «مخلوق بودن يا نبودن قرآن» بود. سليمان بن جعفر مي گويد:«به امام کاظم عليه السلام عرض کردم: اي پسر پيامبر! در اين مسأله متفاوتند؛ گروهي برآنند که قرآن مخلوق است وعده اي مي گويند قرآن مخلوق نيست. نظر شما در اين باره چيست؟ حضرت فرمود:من سخن هيچ گروه را نمي گويم بلکه مي گويم: قرآن کلام خداست. » (18)آن حضرت با اين بيان، آتش اختلاف را خاموش و در عين حال، نظر صائب و محکم خويش را نيز بيان داشت. پس از صلح امام حسن عليه السلام با معاويه، حکومتهاي غاصب و ستمگر، همواره آل علي (ع) و شيعيان او را مورد بي مهري و حتي شکنجه و کشتار قرار مي دادند و چون «مردم بر کيش پادشاهان خويشند» طرفداران و هواداران آنان نيز با فرزندان و شيعيان علي (ع) دشمني مي ورزيدند. بديهي است که اين ستم و اختلاف، به مذهب ايشان بر مي گشت، ولي امامان معصوم (ع) نه تنها به اين اختلاف دامن نمي زدند، بلکه شيعيان خويش را به سکوت دعوت مي کردند، تا صلح و سازش اجتماعي خدشه دار نگردد. حسين بن شاذان واسطي مي گويد:«گروهي عثماني در «واسط» مرا مي آزردند و بر من مي شوريدند، از اين جفا و بي مهري به حضرت رضا (ع) شکايت کردم. آن حضرت باخط خود در جوابم نوشت؛ خداوند متعال از دوستان خود پيمان گرفته که در دولت باطل، صبر پيشه کنند، پس تو، به فرمان خدا صبر پيشه کن. » (19)ج - اختلافات قومي تفاخر به خاندان، قبيله، رنگ و نژاد از دير باز در جوامع بشري وجود داشته و خود، منشاء بسياري از کشمکشها و نزاعهاي اجتماعي شده و مي شود، ولي اسلام، ملاک برتري انسان را تقوا دانسته و فخر فروشي قومي و نژادي را محکوم مي کند. معصومين (ع) که خود از هر عيب و نقصي منزه بودند، تلاش مي کردند که نخست از اين آفت اجتماعي پيشگيري کنند و در صورت بروز اختلافات به اصلاحشان بپردازند. قبايل قريش چند سال قبل از بعثت، خانه ي کعبه را تجديد بنا کردند. هنگام نصب «حجرالاسود» با هم به نزاع پرداختند و هر قبيله اي قصد داشت اين افتخار را نصيب خود کند، مذاکره و گفتگو، کار ساز نشد و هيولاي جنگ و کشتار رخ مي نمود. کساني پيمانه هاي خون، آورده، پيمان بستند که نگذارند کسي جز قبيله ي خود به نصب حجرالاسود اقدام کند. اين مشاجره، چهار تا پنج روز طول کشيد، تا اينکه رسول گرامي اسلام آن سنگ مقدس را ميان پارچه اي نهاد و يک نماينده از هر قبيله گوشه اي از آن را گرفته بلند کردند و پيامبر (ص) سنگ را در جاي خود نهاد و بدين ترتيب، تعاون و همکاري جاي نزاع و اختلاف را گرفت. (20)همين طور تعدادي از افراد دو قبيله بزرگ مدينه يعني اوس و خزرج در مکاني گرد آمده گفتگويي دوستانه داشتند. يک يهودي بد سرشت، از دوستي و اتفاق اين دو قبيله به رشک آمد و جواني را فرستاد که در ميان ايشان، سخن از جنگ «بعاث» (21) به ميان آورد. آن جوان نيز چنين کرد و حيله ي مرد يهودي کارگر افتاد. اين دو طايفه با يادآوري آن روز و احساس تفاخر و تحقير، دوباره به اختلاف و نزاع برخاستند و با خبر کردن ديگر افراد قبيله و آماده سازي سلاح و مهمات، مي رفتند تا جنگ ديگري را برپا کنند. در اين ميان، رهبر دورانديش و مصلح اسلام با خبر شد و در صحنه حضور يافت و فرمود:با بودن من دم از جاهليت مي زنيد؟ با اينکه خدا شما را به وسيله ي اسلام گرامي داشته و ميانتان الفت و دوستي برقرار ساخته است؟ آنان با سخنان روح بخش رسول اکرم (ص) به خود آمدند و سلاح ازکف نهادند و دريافتند که دشمن، قصد آتش افروزي داشته است. (22)د- اختلافات مالي از کشمکشهاي سياسي - اجتماعي، که بگذريم، داد و ستدهاي تجاري و مسايل اقتصادي نيز در جاي خود مشکل آفرين خواهد بود و موجب بعضي از اختلافات مي شود، که رهبران جامعه بايد در حل آن بکوشند. رهبران معصوم عليهم السلام هرگاه در مسند خلافت و رهبري بودند يا خلفا از آنان درخواست مي کردند، چنين مشکلاتي را در چارچوب دستگاه قضايي، حل و فصل مي کردند. (23) همچنين مراجعات مردم را بدون پاسخ نمي گذاشتند و در حد امکان، در رفع مشکلات مالي و اصلاح آنان مي کوشيدند. ابوخالدکابلي با عده اي قرارداد بست که در مقابل انجام کاري ده هزار درهم به وي بپردازند. آنان پذيرفتند ولي پس از انجام کار از پرداخت آن مبلغ امتناع کردند. براي بار دوم که مراجعه کردم. حضرت امام زين العابدين (ع) به ابوخالد فرمود: به آنان بگو: مبلغ قرارداد را نزد علي بن الحسين بگذاريد، که مورد وثوق است، تا من کارتان را انجام دهم. آنان پذيرفتند و مبلغ را نزد آن حضرت نهادند، که پس از انجام کار توسط ابوخالد، امام (ع) مبلغ را به وي پرداخت. (24)شخصي به محضر حضرت امام صادق (ع) شرفياب شد و گفت:«من ماليات فراواني به نجاشي - استاندار فارس و اهواز - بدهکارم که از عهده ي پرداخت آن بر نمي آيم. با توجه به اينکه او سخن شما را مي پذيرد، اگر صلاح مي دانيد نامه اي به او بنويسيد که بر من سخت نگيرد. » امام (ع) به نجاشي گفت:«بسم الله الرحمن الرحيم، سر أخاک سرک الله» برادرت را خوشحال کن، خدا خوشحالت کند.نجاشي نامه امام را بوسيد و علاوه بر معافيت ماليات جايزه فراواني نيز به آن شخص داد. (25)همچنين شخصي به نام محمد بن سعيد از آن حضرت خواهش کرد که نامه اي به محمد بن سمالي بنويسد تا ماليات او را به تعويق اندازد. امام (ع) فرمود:«برو به او بگو، جعفر بن محمد مي گويد که هر کس يکي از دوستان ما را احترام کند، به کرامت الهي رسيده و اگر او را تحقير کند، گرفتار غضب خدا خواهد شد. » وقتي محمد بن سعيد پيغام امام را به محمد سمالي رساند. وي نام محمد بن سعيد را از ليست بدهکاران حذف کرد، آنگاه کيسه اي پول به همراه يک کنيز و مرکب سواري به او بخشيد. (26)راههاي اصلاح از مطالعه ي سيره ي معصومين (ع) چنين به دست مي آيد که آن بزرگواران از راه نصيحت و ارشاد، کمک مالي و اعمال قدرت به اصلاح ميان مردم اقدام مي کردند. الف - نصيحت و اندرزنصيحت و اندرز همانند آبشاري زلال، دلها را دگرگون مي کند و بذر محبت و اصلاح را در آن بارور مي سازد. رهبران الهي با دلي پاک، نيتي خالص و زباني صادق، جملگي به اين مهم پرداخته اند و انقلاب و تحولي عظيم و شايسته را در کشور دلها موجب شده اند. پند و اندرز در پيوند ميان دلها و زدودن کدورتها نيز نقشي شايسته دارد. انس گويد: «زيد بن حارثه (آزاد شده ي پيامبر (ص)) بارها نزد رسول خدا (ص) مي آمد و از همسرش، زينب (دختر عمه پيامبر) شکايت مي کرد و رسول خدا هر بار به او مي فرمود: تقوا پيشه کن و با همسر خود بساز. » (27) ابوبصير مي گويد: دو نفر که کشمکش و نزاع داشتند، خدمت امام صادق (ع) رسيدند. آن حضرت پس از شنيدن دعواي ايشان به نصيحت آنها پرداخت و فرمود: «اما أنه يحصدابن ادم ما يزرع و ليس يحصد أحد من المر حلوا و لا من الحلو مرا» (28)«آگاه باشيد که آدمي آنچه را بکارد، برداشت مي کند و هيچ کس از دانه ي تلخ، ميوه ي شيرين و از دانه ي شيرين، ميوه ي تلخ برداشت نخواهد کرد. » آنان با شنيدن اين سخنان آشتي کردند. فرد ديگري، محضر آن امام (ع) آمد و گفت:«ميان من و گروهي بر سر مسائلي منازعه است و من دوست دارم که از آن بگذرم ولي ديگران به من مي گويند، اگر کوتاه بيايي خوار مي گردي؟ » امام (ع) فرمود: «تنها ستمگر، خوار و ذليل است (نه تو که کوتاه مي آيي و گذشت مي کني. ) » (29)همين طور آن بزرگواران معصوم هرگاه خود، طرف منازعه قرار مي گرفتند، با کمال بزرگواري و متانت، با طرف مقابل برخورد مي کردند؛ به گونه اي که صفحات تاريخ از کيفيت گذشت ايشان صحنه هاي زيبايي را به ياد دارد. شخصي از بني هاشم نزد امام سجاد عليه السلام آمد و نسبت به آن وجود مقدس، بي احترامي کرده و بد گفت: امام (ع) هيچ پاسخي بدو نداد. وقتي او رفت امام به همراهانش فرمود: «شما سخنان اين مرد را نسبت به من شنيديد، اينک با من بياييد تا پاسخ مراهم بشنويد. » همگي به درب خانه ي آن مرد آمدند. حضرت اورا صدا زد. وي با حالت تدافعي و آماده ي برخورد و مشاجره بيرون آمد؛ ولي با تعجب شنيد که امام مي فرمايد:«اي برادر! تو چند لحظه پيش هر چه خواستي به من گفتي. اگر آنچه گفتي در من وجود دارد، خدا از من بگذرد، وگرنه تو را بيامرزد. » مرد هاشمي با شرمساري بسيار پيشاني امام را بوسيد و عرض کرد:«آنچه به شما گفتم، شايسته ي من است و شما از آن منزهيد. » (30)ب- کمک مالي سطح فکر و حالات انسانها، متفاوت است و هر کس را بايد با توجه به آن ارشاد کرد. بر اين اساس، گاهي مي توان نزاع و خصومت طرفين را تنها با مال، برطرف ساخت. اين روش در سيره ي معصومين (ع) نيز ديده مي شود. دو تن از رزمندگان صفين درباره ي اثاثيه ي يک مقتول نزاع داشتند و هر يک مدعي بود که قاتل او منم و اثاثش هم به من مي رسد. امام علي عليه السلام ميان آن دو را اصلاح کرد، بدين گونه که اثاث مقتول را به يکي از آن دو داد و ديگري را از جانب خود (با مال خود) خشنود کرد. (31)پس از فتح مکه و پيروزي در جنگ حنين، رسول خدا، اموال زيادي را به سران قريش بخشيد، به حدي که در کرم رسول خدا طمع کردند و بيشتر مي خواستند و پيامبر آنقدر به آنها بخشيد که موجب اعتراض انصار قرار گرفت، سپس پيامبر در جواب معترضين فرمود: «اي گروه انصار! چرا از مختصر مالي که به قريش دادم تا آنها در اسلام استوار گردند و شماها را به اسلام خود واگذار نمودم دلگير شديد؟ آيا راضي نيستيد که ديگران شتر و گوسفند ببرند و شماها پيامبر را همراه خود ببريد... . » و بدين ترتيب کدورت و گله را از قلب آنان دور کرد. (32)شخصي به نام عيسي بن عبدالله مي گويد:«هنگام مرگ پدرم، طلبکارانش اجتماع کردند و طلب خود را مي خواستند. پدرم بدانان گفت: من اندوخته اي ندارم که به شما بپردازم ولي وام شما را به پسر عموهايم؛ علي بن الحسين (ع) يا عبدالله بن جعفر ارجاع مي دهم. آنان امام سجاد عليه السلام را پذيرفتند. پدرم، آن حضرت را از قضيه مطلع کرد، امام (ع) پذيرفت که طلب آنها را هنگام برداشت غله بپردازد، با اينکه غله اي نداشت. » (33)مفضل از ياران امام صادق (ع) مي گويد:«حضرت صادق (ع) به من فرمود: هرگاه ميان دو تن از شيعيان ما اختلاف (مالي) وجود داشت از مال من بپرداز (و ميانشان اصلاح کن. )» (34)يکي از شيعيان به نام «ابوحنيفه» مي گويد:«روزي من و دامادم بر سر ارثي مشاجره مي کرديم که مفضل بر ما گذشت و چند لحظه به سخنان ما گوش فرا داد. آنگاه گفت: به منزل من بياييد، وقتي به منزل وي رفتيم، او چهارصد درهم به ما پرداخت و اختلاف را برطرف کرد. سپس گفت: من از ثروت خودم خرج نکردم بلکه اين مبلغ را از طرف حضرت صادق (ع) پرداخت کردم. » (35)شخص ديگري به نام «غفاري» مي گويد: «خدمت امام هشتم (ع) رسيدم و عرض کردم: اي پسر رسول خدا! يکي از دوستان شما از من طلبي دارد و آبروي مرا برده است. امام (ع) از من پذيرايي کرد، سپس مبلغي به من پرداخت و فرمود با اين پول وام خود را بپرداز و بقيه را نيز صرف زندگي خود کن. » (36)ج- اعمال قدرت غرور و تکبر و ديگر هواهاي نفساني، گاه انسان را به راه لجاجت مي کشاند و به دنبال آن سر به طغيان و ياغيگري گذاشته و تابع منطق و حرف حساب نمي شود. با چنين شخصي يا گروهي بايد به زبان خودش، که زبان زور و قدرت است، سخن گفت، قرآن مجيد در مورد برخورد دو طايفه از مسلمانان، اين اصل را اين گونه بيان کرده است:«و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فأصلحوا بينهما فان بغت احدا يهما علي الأخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفي ألي أمرالله فان فاءت فأصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا ان الله يحب المقسطين» (37)اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان را اصلاح دهيد و اگر يکي از آن دو گروه بر ديگري تعدي کرد، با آن که تعدي کرده بجنگيد تا به فرمان خدا تن دهد. پس اگر بازگشت، ميانشان صلحي عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که خدا عادلان را دوست دارد. اعمال قدرت براي فيصله ي نزاع نه تنها در جنگ که در نزاعهاي معمولي کوچه و بازار و خانه نيز گاهي ضروري مي شود. در کتاب مناقب به نقل از امام محمد باقر عليه السلام آمده است که:«در گرماي ظهر يکي از روزها اميرمؤمنان (ع) به خانه مي رفت، ديد زني در خانه ي او ايستاده که با ديدن امام عرض کرد: شوهرم به من ستم کرده و قسم خورده مرا بزند امام فرمود: اي بنده خدا! لحظه اي درنگ کن تا شدت گرما فروکش کند سپس به خواست خدا با تو مي آيم. زن گفت: آنگاه خشم و کينه ي شوهرم فزوني مي يابد. حضرت لحظه اي سر به زير انداخت و سپس فرمود:نه به خدا سوگند (درنگ جايز نيست) حق مظلوم بايد گرفته شود، منزلت کجاست؟گفت فلان محله، امام با او به در خانه اش رفت و آن مرد را صدا زد جواني در را باز کرد. امام به او فرمود: اي بنده خدا تقواي خدا پيشه کن! تو هم اين زن را ترسانده اي و هم اخراجش کرده اي؟ جوان که امام را نمي شناخت، گفت: اين کار چه ربطي به شما دارد؟ من او را آتش خواهم زد؛ حضرت فرمود: من تو را امر به معروف و نهي از منکر مي کنم و تو سخن ناشايست مي گويي و پيشنهاد نيک را نمي پذيري؟(گويا امام شمشيرش را از غلاف بيرون کشيد و او را تهديد کرد. ) در اين حال، عده اي سر رسيدند و با عنوان «اميرالمؤمنين» به آن حضرت سلام کردند. جوان متوجه اشتباه خود شد و به دست و پاي امام افتاد و گفت: اي اميرمؤمنان! از من درگذر، به خدا سوگند براي او شوهر خوبي خواهم بود. امام (ع) شمشيرش را غلاف کرد و به زن فرمود: داخل منزل شو ولي تو هم مواظب باش از اين پس کاري نکني که شوهرت را وادار به بدرفتاري نمايي. » (38)پي نوشت ها:1. تفسير نمونه، ج 7، ص 83.2. همان مدرک.3. حجرات، آيه ي 10.4. همان مدرک. 5. بحارالانوار، ج 76، ص 43، انتشارات اسلاميه. در امالي شيخ طوسي، ج 2، ص 135 (يتمني) ضبط شده است. 6. نهج البلاغه، فيض، نامه ي 47.7. بحارالانوار، ج 38، ص 29.8. سفينه البحار، ج 1، ص 630.9. تاريخ طبري، ج 4، ص 358-360. (عثمان پس از آن، باندانم کاري و ميدان دادن به مروان - پسر عموي خود - اوضاع را متشنج کرد و به گفته هاي خويش عمل نکرد. از اين رو مصريان از ميان راه مراجعه کرده و به کمک اهل مدينه و کوفه او را محاصره نموده، سرانجام به قتل رساندند. همان مدرک، ص 360 به بعد).10. مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 22.11. همان مدرک، ص 235.12. نهج البلاغه، فيض، خطبه 73، ص 171.13. الجمل، شيخ مفيد، ص 179- 178، انتشارات داوري.14. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 155، انتشارات علامه.15. وقعه صفين، ص 244، مصر.16. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 20.17. مقتل ابي مخنف، ص 116، انتشارات علميه قم. 18. معادن الحکمه،ج 2، ص 224، انتشارات کتابخانه قديري يزد. 19. همان مدرک، ص 179.20. سيره ابن هشام، ج 1-2 ، ص 196، دارالکنوزالادبيه.21. اين جنگ، قبل از اسلام ميان دو قبيله مزبور رخ داده و پس از کشته شدن تعدادي از دو طرف، قبيله اوس برنده جنگ شده بود. 22. تفسير صافي، ج 1، ص 284، انتشارات اسلاميه. (شبيه اين داستان نيز پس از غزوه بني مصطلق ميان مهاجر و انصار اتفاق افتاد که با هوشياري رسول خدا (ص) اصلاح شد. ر. ک: فروغ ابديت، ج 2، ص 574).23. مانند قضاوتهاي حضرت امير (ع) در زمان حکومت خود و خلفا. 24. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 145.25. معادن الحکمه، ج 2، ص 125.26. مناقب، ج 4، ص 235.27. الميزان، ج 16، ص 327.28. بحارالانوار، ج 75، ص 328، انتشارات اسلاميه. 29. کشف الغمه، ج 2، ص 387، انتشارات دارالاضوا، بيروت. 30. بحارالانوار، ج 46، ص 54. 31. وقعه صفين، نصربن مزاحم، ص 179، کتابخانه ي مرعشي. 32. فروغ ابديت، ج 2، ص 759.33. مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 164.34. اصول کافي، ج 2، ص 167، انتشارات اسلاميه. 35. همان مدرک. 36. مناقب، ج 4، ص 345.37. حجرات، آيه ي 9.38. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 2، ص 106. منبع: کتاب سيره معصومين (عليهم السلام)/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 305]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن