تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834369837




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهي بر بعضي از فضايل سلمان فارسي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 نگاهي بر بعضي از فضايل سلمان فارسي
نگاهي بر بعضي از فضايل سلمان فارسي نويسنده: محمد ‏محمدي اشتهاردي در اينجا بايد براي شناخت بيشتر سلمان، نگاهي کوتاه به روايات اسلامي ‏مي افکنيم:‏‏1- امام علي عليه السلام نام سلمان را «سلسل» گذاشت و او را با اين لقب ‏باد مي کرد. شايد بدان خاطر بود که ‏پيامبر صلي الله عليه و آله در شأن سلمان فرموده بود:‏‏«سلسل يمنح الحکمه؛ سلمان آبشار گوارايي است که حکمت و دانش ‏از او تراوش مي کند.» (1)‏‏2- ابن بريده مي گويد:« رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:« خداوند ‏مرا فرمان داد تا چهار نفر را دوست بدارم و به من خبر داد که آنها را ‏دوست مي دارد، آنها عبارتند از: علي عليه السلام، سلمان، ابوذر و ‏مقداد.» (2)‏‏3- امام صادق عليه السلام فرمود:‏‏«ان سلمان علم الاسم الاعظم؛ سلمان به اسم اعظم آگاهي دارد.» (3)‏‏4- پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود:« بهشت مشتاق ‏ديدار تو و عمار و سلمان و ابوذر است.» (4)‏‏5- امام کاظم عليه السلام فرمود:« وقتي که روز قيامت مي شود، منادي ‏خدا ندا مي کند: «کجايند حواريون ( ياران مخصوص) پيامبر صلي الله ‏عليه آله که عهد شکني نکردند و در صراط پيامبر صلي الله عليه و آله ‏باقي ماندند؟» سلمان و مقداد و ابوذر برمي خيزند.»(5)‏‏6- امام باقر عليه السلام فرمود: « بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله ‏همه ي افراد جز سلمان، ابوذر و مقداد در راه (صحيح ) اسلام متزلزل ‏شدند.» (6)‏‏7- امام علي عليه السلام و امام صادق عليه السلام فرمودند: « سلمان، علم ‏پيشينيان و آيندگان را مي داند و او دريايي است که هر چه از آن ‏استفاده شود، کم نمي شود و او جزء خاندان ما اهلبيت است.»‏‏8- در ماجراي جنگ خندق، در سال پنجم هجري، طبق پيشنهاد سلمان، ‏قرار شد در برابر دشمن خندق (کانال به عنوان سنگر) حفر کنند، رسول ‏خدا صلي الله عليه و آله حفر آن را بين مسلمانان تقسيم کرد و براي هر ‏ده نفر کندن چهل ذراع (حدود 20 متر) را تعيين نمود، (7) سلمان فردي ‏نيرومند و کارآمد بود، مهاجران گفتند: سلمان از ما است ( يعني نام او را ‏در ليست مهاجران ديگر در گروه هاي ده نفري ما قرار دهيد).‏انصار گفتند: سلمان از ما است.‏رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «سلمان از ما اهلبيت است».(8)‏اين جمله (سلمان از ما اهلبيت است) تنها در اين مورد( جنگ خندق ) ‏گفته نشده، بلکه اين تعبير به طور مطلق از زبان پيامبر صلي الله عليه و آله ‏و امام علي عليه السلام و بعضي امامان عليهم السلام ديگر در موارد ‏مختلف، آمده است.(9)‏اين تعبير پر معني، حاکي است که سلمان از نظر معنوي در سطح بسيار ‏بالا است که جزء اهلبيت پيامبر عليه السلام شده است.‏مطالب ديگري که در مورد سلمان گفته شده به طور صريح، اين ‏موضوع را تأييد مي کنند؛ مثلا اميرمؤمنان علي عليه السلام در شأن ‏سلمان (در پاسخ حذيفه که درباره ي سلمان سؤال کرده بود) فرمود:‏‏«ما اقول في رجل خلق من طينتنا و روحه مقرونه بروحنا، خصه الله تعالي ‏من العلوم باولها و آخرها و ظاهرها و سرها و علانيتها؛ من درباره ي ‏کسي که از سرشت ما آفريده شده و روحش با روح ما آميخته شده، چه ‏مي توانم بگويم، خداوند او را به آغاز و انجام علوم و ظاهر و باطن و ‏رموز دانش ها، اختصاص داده است.» (10)‏عارف قرن هفتم، محي الدين ابن عربي ( متوفي 638 ه.ق) در شرح ‏جمله ي ( سلمان منا اهل البيت) مي گويد:‏‏«اضافه و پيوند سلمان به اهلبيت عليهم السلام در اين عبارت، بيانگر ‏گواهي رسول خدا صلي الله عليه و آله به مقام عالي طهارت سلمان ‏است، زيرا منظور از قرار دادن سلمان به عنوان جزيي از اهلبيت، جزئ ‏نسبي نيست. بنابراين، اين پيوند مربوط به صفات است. نتيحه اينکه: ‏وجود سلمان از نظر خصلت هاي انساني با وجود اهلبيت نبوت، گره ‏خورده است... پس سلمان در سطح عالي مقام انسانيت در کنار اهلبيت ‏عليهم السلام مي درخشد.»دوستي و دشمني با سلمان و تقرب او به پيامبر صلي الله عليه و آلهجابر بن عبدالله انصاري مي گويد: «از رسول خدا صلي الله عليه و آله ‏درباره ي مقام سلمان پرسيدم، فرمود: سلمان داراي علم گذشته و آينده ‏است. خداوند، دشمن او را دشمن دارد و دوستش را دوست بدارد.»(11)‏‏«عايشه» مي گويد: «سلمان جلسات خصوصي شبانه با رسول خدا صلي ‏الله عليه و آله داشت که اکثر اوقات آن حضرت را فرا مي گرفت.»(12)‏سلمان يک شيعه ي حقيقي ‏جماعتي از شيعيان در خراسان، براي زيارت حضرت رضا عليه السلام ‏به در خانه ي آن حضرت رفتند. اجازه ي ورود طلبيدند، آن حضرت به ‏آنها اجازه نداد، پس از چند روز رفت و آمد، به آنها اجازه ي ورود ‏داده شد و به محضر آن حضرت رسيدند. آنها هنگام اجازه گرفتن، به ‏دربان گفته بودند:« ما از شيعيان امام علي عليه السلام هستيم».‏حضرت رضا عليه السلام به آنها فرمود:‏‏«و يحکم انما شيعه اميرالمؤمنين، الحسن و الحسين و سلمان و ابوذر و ‏المقداد و عمار و محمد بن ابي بکر، الذين لم يتخالفوا شيئا من اوامره؛ ‏واي بر شما! شيعيان اميرمؤمنان علي عليه السلام عبارت بودند از: حسن ‏عليه السلام، حسين عليه السلام، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار ومحمد بن ‏ابي بکر آنانکه هيچگاه از اوامر علي عليه السلام مخالفت نکردند و ‏همواره پيرو آن حضرت بودند.»(13)‏اسرار فاش نشدنيهنگامي که سلمان ازدواج کرد، شب زفاف در اطاق خلوت به همسرش ‏گفت: «خليلم رسول خدا صلي الله عليه و آله سفارش (مستحبي) کرده ‏که وقتي يکي از ما کنار همسر خود قرار گرفتيم، از عبادت و اطاعت ‏خدا غافل نباشيم.» سپس بي درنگ هر دو براي نماز آماده شدند، سلمان ‏در جلو و عروس پشت، ساعاتي را به عبادت گذراندند و سپس به ‏بستر رفتند.‏صبح که شد، عده اي به حضور سلمان آمدند، در حين گفتگو ‏پرسيدند: «همسرت را چگونه يافتي؟» و اين سؤال از طرف آنان، سه بار ‏تکرار شد.‏سلمان در پاسخ فرمود: خداوند پرده ها را از اين جهت قرار داده که ‏اسرار و مسايل خصوصي افراد فاش نگردد، از رسول خدا صلي الله عليه ‏و آله شنيدم که فرمود:‏‏«المتحدث عن ذلک کالحمارين يتشامان في الطريق؛ آن کس که اين ‏گونه اسرار را فاش مي کند و با کسي در اين باره گفتگو مي نمايد، ‏مانند دو الاغ هستند که در جاده همديگر را بو مي کنند».(14)‏ارزش احترام گذاشتن به مؤمنسلمان مي گويد: «روزي به خانه پيامبر صلي الله عليه و آله رفتم . آن ‏حضرت بر متکايي تکيه کرده بود، آن متکا را کنار من گذاشت تا بر آن ‏تکيه کنم، سپس به من فرمود: «اي سلمان هر مسلماني که وارد بر برادر ‏مسلمانش گردد و آن برادر مسلمان به احترام او، متکايي کنار او ‏بگذارد، حتما خداوند گناهان آن برادر مسلمان را مي آمرزد.»(15)‏کرامت عجيبي از سلمانروزي ابوذر غفاري به ديدن سلمان رفت. ديگ غذاي سلمان روي ‏آتش بود، به هنگام سخن، ديگ غذا وارونه شد ولي از آب گوشت آن ‏چيزي نريخت، ابوذر بسيار تعجب کرد.‏سلمان ديگ را برداشت و روي آتش نهاد، براي بار دوم در حين سخن، ‏ديگ سرازير شد، ولي باز هم چيزي از آن نريخت، ابوذر که شگفت ‏زده شده بود، از منزل خارج شد و در اين باره فکر مي کرد. ناگاه با ‏علي عليه السلام برخورد کرد، علي عليه السلام از او پرسيد: «چرا از ‏منزل سلمان بيرون آمدي؟ و چرا ناراحتي هستي؟»‏ابوذر ماجرا را گفت. اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود: «اي ابوذر! اگر ‏آنچه سلمان مي داند براي تو بازگو کند (چون انديشه ي تو کشش آن را ‏ندارد) خواهي گفت: خدا قاتل سلمان را رحمت کند (که مثلا خيال مي ‏کني که او اين کارها را به وسيله ي سحر و جادو انجام مي دهد).‏اي ابوذر! سلمان از باب هاي الهي است، کسي که او را درست بشناسد ‏و بپذيرد، مؤمن است و کسي که او را انکار کند و فضايل او را نپذيرد ‏کافر است و سلمان از ما اهلبيت است.» (16)‏شرکت سلمان در جنگ هااکثرسيره نويسان، مي نويسد، نخستين جنگي که سلمان در آن شرکت کرد، جنگ خندق ‏بود (در سال پنجم هجرت) زيرا پس از آنکه از بردگي آزاد گرديد، ‏نخستين جنگي که پيش آمد جنگ خندق بود و سلمان در همين جنگ ‏نقشه ي حفر خندق را پيشنهاد کرد و مورد قبول پيامبر صلي الله عليه ‏وآله واقع شد و به فرمان آن حضرت خندق ( کانال بزرگ و عميق) را ‏کندند و وقتي دشمن رسيد، نتوانست از آن عبور کند و وارد مدينه ‏گردد و گفت: اين نيرنگ را عرب نمي دانست، اين از عجم است. توان ‏جسمي سلمان در اين جنگ به حدي بود که مطابق نيروي ده نفر در ‏کندن خندق ، کارساز بود.‏سيره نويس معروف «برهان الدين الحلبي الشافعي » مي نويسد:‏‏«و انما وقع التنافس في سلمان رضي الله عنه لانه کان رجلا قويا يعمل ‏عمل عشره رجال في الخندق ؛ بين مسلمانان در مورد کمک گرفتن از ‏سلمان (خدا از او راضي باشد) اشتياق بسيار پيدا شد ( هر گروه او را به ‏سوي خود دعوت مي کرد ) او مردي نيرومند و پرتوان بود که به اندازه ‏ي ده نفر در حفر خندق کار مي کرد .» (17)‏سلمان پس از جنگ خندق، در همه ي جنگ هاي رسول خدا صلي الله ‏عليه و اله شرکت کرد و بعضي معتقدند حتي سلمان آن هنگام که هنوز ‏برده بود، در جنگ بدر و احد شرکت نمود و در صف مسلمانان بود. ‏‏(18)‏در جنگ طائف، در سال هشتم هجرت، پس از فتح حنين مشرکان وارد ‏قلعه ي طائف شدندکه با دروازه ها و دژهاي بلند محاصره شده بود، ‏مسلمانان مدتي براي فتح قلعه کوشيدند ولي نتيجه نگرفتند، يکي از ‏کارهاي مسلمانان، ساختن منجنيق بود، براي ساختن اين دستگاه از ‏سلمان نظرخواهي کردند و اين دستگاه با دخالت و نظارت مستقيم ‏سلمان ساخته شد و سپاه اسلام به وسيله ي آن به سوي دشمن، سنگ ‏پرتاب مي کردند، گر چه در آنجا با اين وسيله نيز نتوانستند قلعه را فتح ‏کنند، ولي رعب و وحشت سختي بر دل دشمن افکندند که بعدها براي ‏تسليم و عقب نشيني دشمن، بسيار مؤثر بود. (19)‏سلمان آشناي صميمي خاندان رسالتسلمان مي گويد: در محضر حضرت زهرا (س) بودم، ديدم که فاطمه ‏‏(س) نشسته بود و آسيابي پيش روي او قرار داشت و به وسيله ي آن ‏مقداري جو را آرد مي کرد. نگاه کردم ديدم دسته ي آسياب خون ‏آلود است و حسين عليه السلام ( که در آن هنگام کودک شيرخواري ‏بود) در گوشه ي خانه بر اثر گرسنگي به شدت گريه مي کند. عرض ‏کردم: اي دختر رسول خدا! چندان خود را به زحمت نينداز و اينک اين ‏فضه (کنيز شما) در خدمت حاضر است.‏فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله به من سفارش نمود تا کارهاي ‏خانه را يک روز من و روز ديگر فضه انجام دهد، ديروز نوبت فضه بود ‏و امروز نوبت من است.‏عرض کردم: من بنده ي آزاد شده ي شما هستم، من حاضر به خدمت ‏مي باشم يا آسيا کردن جو را به عهده ي من بگذار يا پرستاري حسين ‏عليه السلام را .‏فرمود:«من براي پرستاري حسين عليه السلام مناسب تر هستم ، تو ‏آسياب کردن را ، بر عهده بگير.» من مقداري از جو را آسياب کردم، ‏ناگهان صداي اذان شنيدم، به مسجد رفتم و نماز را با رسول خدا صلي ‏الله عليه و آله خواندم. پس از نماز، اين مطلب را به علي عليه السلام ‏گفتم. آن حضرت غمگين برخاست و به خانه رفت. سپس ديدم، خندان ‏بازگشت. رسول خدا صلي الله عليه و آله از علت خنده اش پرسيد.‏اميرمؤمنان علي عليه السلام عرض کرد: نزد فاطمه (س) رفتم، ديدم او ‏به پشت خوابيده و حسين عليه السلام روي سينه اش به خواب رفته است ‏و آسياب در پيش روي او، بي آنکه دستي آن را بگرداند، خودبه خود ‏مي چرخد.‏رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «اي علي! آيا نمي داني که براي ‏خدا فرشتگاني است که در زمين گردش مي کنند تا به محمد و آل ‏محمد صلي الله عليه و آله خدمت کنند؟ اين خدمت آنها تا روز قيامت ‏ادامه دارد.»(20)‏شايستگي هاي سلمان از زبان پيامبر صلي الله عليه و آله ‏امام علي عليه السلام فرمود: «روزي سلمان در محضر رسول خدا صلي ‏الله عليه و آله نشسته بود، شخص مغروري آمد و سلمان را با کمال ‏گستاخي از محضر آن حضرت دور کرد و خود به جاي سلمان نشست. ‏پيامبر صلي الله عليه و آله به قدري خشمگين شد که چشمانش سرخ ‏گرديد و رگ آبي ميان دو چشمش آشکار شد و با تندي به او گفت: ‏تو مردي را از جايش دور ساختي که خداوند او را در آسمان و رسول ‏خدا صلي الله عليه و آله در زمين دوست دارد و آن حضرت مکرر ‏دوستي خود را آشکار نموده است! ‏تو مردي را دور مي کني که هر گاه جبرئيل نزد من آمد، امر مي کرد تا ‏سلام خدا را به او برسانم، مگر نمي داني که سلمان از من است، هر ‏کس به او جفا کند به من جفا کرده است و هر کسي او را بيازارد، مرا ‏آزرده است و هر کس او را دور کند، مرا دور کرده است.‏آيا نمي داني سلمان کيست؟ خداوند به من امر کرده تا پيشاپيش او را از ‏هنگام مرگ و بلاهاي آينده که به مردم مي رسد و از گفتار نشان دهنده ‏حق از باطل آگاه سازم!»‏آن شخص گستاخ، پس از عذرخواهي گفت: مگر سلمان مجوسي ‏‏(زرتشتي) نبود و سپس مسلمان شد؟پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: نه، او مجوسي نبود، بلکه از روي تقيه ( ‏و حفظ جان از خطر مرگ) اظهار شرک مي کرد، ولي در باطن مؤمن و ‏يکتاپرست بود. اي اعرابي! همان گونه که خداوند فرموده است:‏‏«ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا؛ آنچه رسول خدا صلي ‏الله عليه و آله براي شما آورده است، بگيريد و آنچه را نهي کرده است، ‏خودداري کنيد.»(21)‏از رسول خدا صلي الله عليه و آله پيروي کن و سخن او را انکار نکن تا ‏سزاوار عذاب نگردي، همواره مطيع او باش تا در صف مؤمنان قرار ‏گيري .»(22)‏آرزوي مرگسلمان به دو خصلت علاقه ي بسيار داشت:‏‏1-‏سجده براي خدا.‏‏2-‏همنشيني با افراد خوش کلام و درستکار . ‏به طوري که مي گفت: اگر سجده براي خدا و همنشيني با افرادي ‏که سخن زيبا و پاک دارند نبود، آرزوي مرگ مي کردم. (23)‏مهمان نوازي سلمان ‏ابووائل مي گويد: با دوستم به ملاقات سلمان رفتيم و مهمان او ‏شديم. گفت: اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله از تکلف ( و به ‏زحمت انداختن) نهي نکرده بود، خود را به زحمت انداخته و غذاي ‏خوبي براي شما آماده مي کردم. سپس نان و نمک حاضر کرد. ‏دوستم گفت: اگر سبزي هم مي بود، بهتر مي شد.‏سلمان برخاست و آفتابه ي خود را برد و آن را نزد سبزي فروش ‏گرو گذاشت و مقداري سبزي از او گرفت و آورد. در پايان دوستم ‏گفت: «خدا را شکر که ما را به اين غذاي ساده، قانع کرد.»‏سلمان گفت:‏‏«لو قنعت رزقک لم تکن مطهرتي مرهونه؛ اگر تو اهل قناعت ‏بودي، آفتابه ي من به گرو نمي رفت.»(24)‏درجه و مقام سلمان ‏امام صادق عليه السلام فرمود: «ايمان داراي ده درجه است، مقداد ‏در درجه ي هشتم آن، ابوذر در درجه ي نهم و سلمان در درجه ي ‏دهم آن قرار داشت.»‏نيز فرمود: «به خدا سوگند، علي عليه السلام «محدث» بود و ‏سلمان نيز «محدث» بود.»‏ابوبصير عرض کرد:« اين سخن را توضيح بده».‏امام صادق عليه السلام فرمود:« خداوند، فرشته اي را به سوي ‏آنها فرستاد و مطالب را به گوش آنها مي خواند.» (25)‏يک خبر غيبي از سلمان ‏از خبرهاي غيبي سلمان، اين بود که سال ها قبل از جنگ جمل، ‏شتري را براي فروش به مدينه آوردند، سلمان آن شتر را مي زد.‏به سلمان گفتند: «اين حيوان است، چرا آن را مي زني؟»‏سلمان در پاسخ گفت: «اين شتر، حيوان نيست، بلکه عسکر پسر ‏کنعان جني است.» و به صاحبش مي گفت: «اين عسکر را در ‏اينجا نفروش، آن را به محل «حواب» ببر و در آنجا پول خوبي ‏براي آن مي دهند.»‏آن شتر را در مدينه به هفتصد درهم خريدند و همانگونه که سلمان ‏پيشگويي کرده بود، عايشه در جنگ جمل بر آن شتر سوار شد و ‏به جنگ با علي عليه السلام و سپاهش پرداخت. (26)‏به راستي چرا سلمان آن شتر را مي زد؟ و اين زدن چه پيامي ‏داشت؟ سلمان با زدن شتر مي خواست تنفر خود را از هر چيزي ‏که وسيله و عامل کمک به افرادي که به جنگ اولياي خدا مي ‏روند، آشکار کند و پيوند مقدس خود را به علي عليه السلام اظهار ‏نمايد و به مسلمانان پيام دهد که خشم و نفرت خود را ازحاميان ‏باطل آشکار کنيد و به اولياي خدا بپيونديد.‏سلمان، مسلمان بافراست و هوشمندامام باقر عليه السلام در شأن و مقام سلمان فرمود:‏‏«کان سلمان من المتوسمين؛ سلمان از هوشمندان بود.»(27)‏توضيح اينکه در قرآن در آيه ي 75 سوره ي حجر مي خوانيم:‏‏«ان في ذلک لآيات للمتوسمين؛ در اين (عذاب قوم لوط) براي ‏هوشياران، نشانه هايي است.»‏‏«متوسم» يعني کسي که تيزهوش است و حقايق را با هوش و ‏سرعت انتقال و ذهن آماده ي خود، درک مي کند.‏از امام علي عليه السلام نقل شده که فرمود: «متوسم، پيامبر صلي ‏الله عليه و آله بود و من بعد از او و سپس امامان عليهم السلام از ‏دودمان من.»(28)‏پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:‏‏«اتقوا فراسه المؤمن فانه ينظر بنور الله؛ مراقب فراست و ‏هوشمندي مؤمن باشيد که او با نور خدا مي بيند.»(29)‏آري چنين فراستي براي سلمان که به تأييد امام معصوم عليه ‏السلام رسيده است، بيانگر اوج علم و درايت و شناخت قوي ‏سلمان درباره ي حقايق و اسرار است.‏اشعار جالب در شأن و مقام سلمانز سلمان که بودي سر داستان ‏که دانش به او بود همداستاننه بنشست بر تخت دانشوريبه دانشوري همچو او سرورينديده دو بيننده ي روزگارچه او دانش آموز اندوزکاربگنج نهاني، زبانش کليدز سيماش، راز نهاني پديدبه دانشوري همچو او کس نبودپيمبر مر او را به دانش ستودچنين گفت: کازاهلبيت من استچه ايشان به من يکدل و يکتن است(30)‏پاسخ قاطع سلمانمطابق مرام خرافي جاهلي، شخصي سلمان را که از عجم (غير ‏عرب) بود، تحقير کرد و گفت: «تو کيستي و چيستي و چه ‏ارزشي داري؟»‏سلمان در پاسخ او با الهام گيري از قرآن ( آيات 6 تا 9 سوره ي ‏قارعه) که در راستاي شکستن غول سياه تبعيضات نژادي نازل ‏شده است، به او گفت:‏‏«اما اولي و اولک فنطفه قدره و اما آخري و آخرک فجيفه منتنه ‏فاذا کان يوم القيامه و نصبت الموازين فمن ثقلت موازنه فهو ‏الکريم و من خفت موازينه فهو اللئيم؛ اما آغاز پيدايش من و تو ‏نطفه ي آلوده اي بوده و پايان من و تو مرداري گنديده بيش نيست، ‏هنگامي که روز قيامت فرا رسد و ترازوهاي سنجش اعمال نصب ‏گردد، هر کس تراوزي عملش سنگين بود، شريف و بزرگوار ‏است و هر کس ترازوي عملش سبک بود، پست و لئيم است.» ‏‏(31)‏روايتي از پسر سلمان ( تحفه ي بهشتي) ‏در کتاب مهج الدعوات آمده است که عبدالله پسر سلمان گفت:‏پدرم سلمان فرمود: ده روز بعد از رحلت رسول خدا صلي الله ‏عليه و آله از منزل بيرون آمدم، حضرت علي عليه السلام را ‏ديدم، به من فرمود: اي سلمان! بعد از رسول خدا صلي الله عليه و ‏آله نسبت به ما جفا کردي!‏عرض کردم اي ابوالحسن! آيا مثل تو شايسته ي جفا است؟ (عذرم ‏اين است که) غم فراق رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا گرفته، ‏از اين رو نتوانستم به خدمت شما برسم.‏فرمود: اي سلمان! نزد فاطمه(س) برو که مشتاق ديدار توست و ‏مي خواهد هديه اي که از بهشت برايش آمده به تو عطا کند.‏به محضر فاطمه (س) رفتم، به من فرمود: نسبت به ما بي مهري ‏کردي که اينجا نمي آيي.‏عرض کردم: آيا سزاوار است که من به شما بي مهري کنم؟!‏حضرت عرض کرد: بنشين و درست بينديش که چه مي گويم، من ‏ديروز در همين مکان، کنار در بسته، نشسته بودم و در غم فراق ‏رسول خدا صلي الله عليه و آله و قطع وحي، فرو رفته بودم که ‏ناگاه ديدم در بسته ، باز شد و سه دختر به طرف من آمدند، که ‏کسي را به حسن جمال و خوشبويي آنها نديده بودم، برخاستم و ‏پرسيدم: آيا شما از اهل مکه هستيد يا از اهل مدينه؟گفتند: اي دختر رسول خدا! ما اهل زمين نيستيم، خداوند ما را از ‏بهشت فرستاده است، زيرا بسيار مشتاق ديدار تو بوديم.‏از يکي از آنها که به نظر بزرگتر از ديگران بود، پرسيدم: نام تو ‏چيست؟گفت: من مقدوده هستم و اين نام به اين خاطر است که خداوند مرا ‏براي مقداد آفريده است.‏از ديگري پرسيدم: نام توچيست؟گفت: من ذره هستم و اين نام به خاطر آن است که خداوند مرا ‏براي ابوذر آفريده است .‏از سومي پرسيدم: نام تو چيست؟گفت: من سلمي هستم و اين نام به خاطر آن است که خداوند مرا ‏براي آزاد شده ي پدرت سلمان آفريده است.‏آنگاه چند عدد از خرماي بهشتي به من داد که از برف سفيدتر و ‏از مشک خوشبوتر بود.‏سلمان مي گويد: آنگاه يکي از آن خرماها را به من داد و فرمود: ‏امشب با اين رطب افطار کن و فردا هسته اش را برايم بياور.‏رطب را گرفتم و از منزل بيرون آمدم، به هر کس مي رسيدم، مي ‏پرسيد: اي سلمان! گويا همراه تو مشک است. مي گفتم:آري.‏شب شد و با آن افطار کردم، ولي هسته نداشت؛ فرداي آن روز به ‏حضور فاطمه (س) رفتم و گفتم: خرما هسته نداشت.‏فرمود: چگونه هسته داشته باشد، با آنکه از درخت بهشتي است و ‏آن درخت را خداوند در دارالسلام بهشت افشانده و پاداش دعايي ‏است که صبح و شام مي خوانم و پدرم آن را به من آموخته و ‏سفارش کرده است که همواره آن دعا را بخوانم.‏گفتم: آن دعا را به من بياموز.‏فرمود: اگر مي خواهي بيماري تب به سراغ تو نيايد، اين دعا را ‏همواره بخوان، من آن دعا را آموختم و به بيش از هزار نفر از ‏مردم مدينه و مکه که به بيماري تب مبتلا بودند، تعليم دادم. همه ‏ي آنها از اين بيماري شفا يافتند، دعا اين است:‏‏«بسم الله الرحمن الرحيم - بسم الله النور، بسم الله نور النور، بسم ‏الله نور علي نور، بسم الله الذي هو مدبر الامور، بسم الله الذي خلق ‏النور من النور، الحمدلله الذي خلق النور من النور، و انزل النور ‏علي الطور في کتاب مسطور في رق منشور بقدر مقدور علي نبي ‏محبور، الحمدلله الذي هو بالعز مذکور و بالفخر مشهور و علي ‏السراء و الضراء مشکور و صلي الله علي سيدنا محمد و آله ‏الطيبين الطاهرين.» (32)‏در مورد تشيع سلمان و پيوند مقدس و خلل ناپذير او با علي عليه ‏السلام و آل علي عليه السلام در بخش سوم سخن خواهيم گفت.‏جنگجوي جوان ايراني در جنگ احدپس از سلمان و ام الفارسيه، از بعضي از متون اسلامي فهميده ‏مي شود که ايرانيان ديگري نيز در همان سال هاي اول هجرت ‏بوده اند که به اسلام گرويده اند و حتي در جنگ احد (در سال سوم ‏هجرت) جزء سپاه اسلام بوده اند، چنانکه در تاريخ آمده: يک جوان ايراني در جنگ احد در صف سپاه اسلام ضربتي سخت بر ‏دشمن کوبيد و فرياد برآورد: ‏‏«خذها و انا الغلام الفارسي؛ بگير اين ضربت را از من که جواني ‏ايراني هستم.»‏رسول خدا صلي الله عليه و آله دريافت که سخن او ممکن است ‏شعله ي تعصب نژادي ديگران را برافروزد، به آن جوان ‏فرمود: «بگو از يک جوان انصاري !»(33)‏شاگرد جدي ايراني پاي منبر رسول خدا صلي الله عليه و آله ‏ابن حجر در کتاب «الاصابه » مي نويسد: مردي از ايرانيان به ‏نام ابوشاه، پاي منبر رسول خدا صلي الله عليه و آله بود و خطبه ‏ي بليغ و سودمند آن حضرت را مي شنيد، پس از پايان خطبه، به ‏حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و گفت: دستور بدهيد ‏اين سخنان را بنويسند.‏آن حضرت به آنان که سواد نوشتن داشتند، فرمود:‏‏«اکتبو لابي شاه؛ اين سخنان را براي ابوشاه بنويسيد.»(34)‏به اين ترتيب مي بينيم، يکي ايراني جدي و مصمم در سال هاي ‏آغاز هجرت، در فکر ضبط و ثبت بيانات رسول خدا صلي الله ‏عليه و آله بود تا از آن بهره مند شود و آن سخنان بلند پايه براي ‏آيندگان باقي بماند.‏پي نوشت‏1.بهجه الآمال، ج4، ص 437؛ الغارات، ج2 ، ص 823.‏‏2. خصال صدوق، ج1 ، ص 255.‏‏3. بحارالانوار، ج22، ص 346.‏‏4. همان مدرک، ص 324.‏‏6. بهجه الآمال، ج4، ص 409.‏‏7. اعيان الشيعه، ج7، ص 286؛ بهجه الآمال ، ج 4، ص 410.‏‏8. با توجه به اينکه عدد لشکر مسلمين طبق مشهور، حدود سه ‏هزار بود، طول مجموع خندق را بعضي دوازده هزار ذراع(تقريبا ‏شش هزار متر) تخمين زده اند و به گفته ي بعضي از مورخان، ‏حفر خندق در شش روز به انجام رسيد ( طبقات ابن سعد، ج2، ‏ص 67).‏‏9. اعيان الشيعه، ج7، ص 386؛ مجمع البيان، ج2، ص 427.‏‏10. همان، ص 32.‏‏11. ميرزا حسين نوري، نفس الرحمن، ص 31 و 33.‏‏12. اختصاص شيخ مفيد، ص 223.‏‏13. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج18، ص 36.‏‏14. بحارالانوار، ج22، ص 330.‏‏15. نفس الرحمن، ص 141؛ حليه الاولياء، ج1، ص 186.‏‏16. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، چاپ ارشاد، ج7، ص 287.‏‏17. بهجه الآمال، ج4، ص 413.‏‏18. سيره الحلبيه، علي بن برهان الدين الحلبي الشافعي، چاپ ‏بيروت، داراحياء التراث العربي، ج2، ص 313 و در کتاب بهجه ‏الآمال، ج4، ص 433 و همچنين در تفسير مجمع البيان، ج2، ص ‏‏427 آمده: و کان سلمان رجلا قويا... «سلمان ( در ماجراي کندن ‏خندق) مردي نيرومند بود...».‏نيز اين مطلب در تاريخ طبري، چاپ بيروت، ج2، ص 92 آمده ‏است.‏‏19. سيره الحلبيه، ج2، ص 331؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي ‏الحديد، ج18، ص 35.‏‏20. سيره الحلبيه، ج3، ص 134.‏‏21. خرائج راوندي، طبق نقل بيت الاحزان محدث قمي، ص 20.‏‏22. حشر/7.‏‏23. الاختصاص شيخ مفيد، ص11.‏‏24. علامه مجلسي، بحار، ج22، ص 384.‏‏25. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، طبق نقل بحار، ج22، ص ‏‏384.‏‏26. بحار، ج22، ص 341 و 350.‏‏27. رجال کشي، ص9.‏‏28. علامع علياري ، بهجه الآمال، ج4، ص 412.‏‏29. محدث حويزي، نورالثقلين، ج3، ص 23.‏‏30. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضاَ، ج2، ص 200.‏‏31. ميرزا حسين نوري، نفس الرحمن، ص 36.‏‏32. شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص 207.‏‏33. قاموس الرجال، ج2، ص 451؛ نفس الرحمان، ص 81 و ‏‏82.‏‏34. سنن ابي داوود ،ج2، ص 625.‏‏35. نفس المهموم، ترجمه ي شعراني، پاورقي 356.‏منبع: کتاب رابطه ي ايران با اسلام و تشيع/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 325]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن