پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850231078
نويسنده: علي معروفيزبان و ادبيات فارسي در شبه قاره هند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: علي معروفيزبان و ادبيات فارسي در شبه قاره هند
خبرگزاري فارس: زبان فارسي پيش از آنكه هندوستان مستعمره انگلستان شود، دومين زبان رسمي اين كشور و زبان فرهنگي و علمي بشمار ميرفت. اما پس از استعمار، انگليسيها با زور انگليسي را جايگزين فارسي كردند.
يش در آمد:
صاحب نظران در تاريخ معتقدند كه دو قوم ايراني و هندي در اصل داراي فرهنگ ونژاد مشتركي بوده اند.در هزاره دوم پيش از ميلاد مسيح مردمي كه در صحاري آسياي مركزي زندگي ميكردند ، براثر تغييرات جوي ، موطن اصلي خود را رها كردند و به طرف جنوب مهاجرات نمودند. دسته هاي از راه قفقاز به طرف اروپا رفتند و دسته ي ديگر با گذشتن از رودخانه سند و يا از طريق گردنه خيبر به سمت هندوستان رهسپار شدند و گروهي ديگر در فلات ايران مستقر گرديدند.
اين قوم كه آرين ناميده مي شدند، در طول قرنها امتزاج و اختلاط با بوميان محلي ، فرهنگ مشترك خود را ازدست دادند و هر كدام براي خود زبان و آئين تازه اي پديد آوردند. اگر چه امروزه ميان فرس قديم و زبان سانسكريت فرق بسيار است ولي وجود تعداد زيادي از لغات مشترك و متشابه ميان هر دو زبان ، بيانگر اين دو نظريه استكه ريشه هدو زبان يكي بوده است.آمدن نام ايران در (ريگ ودا ) كتاب مقدس هندوان و نام همد در كتاب (اوستا) تاييد ديگري بر اين نظريه مي دانند.
اگر كسي تصور كند كه علت رواج زبان فارسي در هند و تعلق مردم اين سرزمين به زبان شيرين فارسي ، مربوط به اتحاد فرهنگ و نژاد دو ملت درچند هزار سال پيش لست، بايد گفت كه اين تصور كاملا اشتباه است.زيرا تاريخ از رابطه عميق و گسترده فرهنگي ميان ايران و هندتا قبل از ورود اسلام به اين سرزمين سخن چنداني به ميان نمي اورد و تنها ارتباط فرهنگي ميان اين دو كشور را كه تاريخ ثبت كرده است، يكي ترجمه كتاب ادبي "پنج تنترا" از سانسكريت به پهلوي و ديگري اعزام هيئتي از طرف خسرو پرويز به دربار پادشاه دكن ، در اوائل هجرت نبوي (ص) و سوم آمدن بازي شطرنج از هندوستان به ايران است.
در حالي كه طبق روال صحيح ، هر قدر به زبان انشعاب دوملت نزديك تر شويم بايد ارتباطات فرهنگي بيشتر باشد . پس بايد پيوند فرهنگي ميان ايران و هند را از زماني كه اسلام وارد هندوستان شد، به حساب آورد.در سال 390 هجري (1001) ميلادي سلطان محمود غزنوي به عنوان پادشاه غازي وارد هندوستان شد و قسمتي از خاك پهناور اين سرزمين را متصرف گرديد.
قبل از او ، محمدبن قاسم در سال 710ميلادي به عنوان يك سردار اسلامي وارد سند شده بود ولي بخاطر سؤ رفتارش با مردم آن سرزمين از كار بر كنار و به مركز حكومت اسلامي فراخوانده شد. عزل محمد سبب شدكه حدود سه قرن ، پيشرفت اسلام در هند متوقف شد. از قرن پنجم هجري ببعد كه زمينه تبليغ آئين اسلام در هند فراهم شد ، گروهي از علماء و دانشمندان و شعراي ايراني به اين كشور مسافرت كردند و آنجا در پرتو آرامش و آزادي مطلق به نشر علم وتحقيق و تتبع پرداختند.
مردم هند كه سالها رنج تبعيض طبقاتي وبي عدالتي هاي اجتماعي را تحمل كرده بودند، همانند ايرانيان اواخر دوره ساساني از ورود مسلمانان به خاك خود ناخرسند نبودند.چه شعار اسلام ، برادري و مساوات بين همه طبقات مردم در كليه شئون زندگاني آنان بود.
زبان فارسي ،زبان رسمي دانشمندان ، پادشاهان و درباريان ساكن هند شد. اگر چه بسياري از پادشاهان هند ، ترك و مغول و تاتار بودند ولي هرگز جز به زبان فارسي نمي انديشيدند و در رواج آن كوتاهي نمي كردند.
هندوان تازه مسلمان كه علاقمند به فراگرفتن علوم مختلف اسلامي بودند شروع به آموختن زبان فارسي كردند.طولي نكشيد كه صدها فقيه ، صوفي ، اديب ، شاعر و لغت دان (لغوي) در سر زمين هند تربيت شدند كه امروز نوشته هاي آنان به زبان فارسي زينت بخش كتابخانه هاي جهان است.
يكي ديگر از انگيزه هاي مردم هند در فراگيري زبان فارسي اين بود كه بتوانند به اين وسيله ارتباط فرهنگي بيشتري بين خود برقرار كنند . زيرا در كشوري كه بيش از هشت صد زبان و لهجه وجود دارد.يك زبا ن مشترك ضروري به نظر مي رسيد.
تاريخ نشان مي دهد كه ايرانيان حتي قبل از لشكر كشي سلطان محمود غزنوي به هند به فكر تبليغ اسلام و رواج زبان فارسي در اين سرزمين بوده اند.
مسافرت ابو معشر خراساني به هندو تاليف كتاب مهمي در علم نجوم به زبان فارسي و يا مسافرت ابو منصور ، موفق بن علي هروي در قرن چهارم هجري د راين سرزمين و تاليف كتاب " الابنيه في الحقائق الادويه" كه از بهترين نثر فارسي قديم است تاييدي است بر نظريه تاريخ.
چنانكه قبلا هم به آن اشاره شد ، هنگاميكه سلاطين مسلمان در هند قدرت را بدست گرفتند ، خدمات واقعي دانشمندان و اديبان به فرهنگ و زبان فارسي در آن سرزمين آغاز شد.
گرچه خدمات ارزنده دانشمندان و علاقمندان به زبان فارسي را نميتوان در اين مقاله آورد ولي بيان مختصري از سر نوشت اين زبان و خدماتي كه در طول ده قرن گذشته توسط صاحبان فضل و كمال چه ايراني و چه غير ايراني نسبت به آن شده است براي دوستداران زبان فارسيخالي از لطف نخواهد بود . ابوريحان بيروني دانشمند بزرگ اسلامي ، در قرن پنجم هجري مدتي در هندوستان زندگي كرد و همراه با تعليم دادن علوم اسلامي و زبان فارسي به هنديان ، كتاب معروف " ما للهند " را در سال 423 هجري برشته تحرير در آورد.
در سال 417 هجري ابوالحسن علي جبلي كه در هند به سر مي برد كتاب " مجمل التواريخ " را از زبان عربي به فارسي ترجمه كرد . ( اصل اين كتاب به زبان سانسكريت است ) و در سال 425 هجري ابو الحسن علي بن اسماعيل جلالي هجويري كتاب " كشف المحجوب "را به فارسي نوشت.
در آغاز قرن هفتم هجري ، مسلمانان ، دهلي را تسخير كردند و آنجا را پايتخت خود قرار دادند؛ طولي نكشيد كه بيشتر مناطق هندتحت تسلط مسلمانان در امد .
مسلمانان و اديبان بيشتري از آسياي مركزي و ايران بسوي هند سرازير شدند. در همين قرن سديد الدين محمد عوفي بخارايي دانشمند معروف اسلامي به هند مسافرت كرد و مدتي در ملازمت سلاطين هند بسر برد و در انجا كتاب " لباب الالباب و جوامع الحكايات " را به زبان فارسي تاليف نمود.
در سال 625 هجري همين دانشمندكتاب " الفرج بعد الشده " را به زبان فارسي ترجمه نمود.
در اوايل قرن هفتم هجري علي بن حامد كوفي مدتي از زندگاني خود را در هند گذرانيد و كتاب " منهاج الدين و الملك " را به نام "چچ نامه " در سال 613 هجري به فارسي ترجمه نمود.اين كتاب قديمي ترين اثر تاريخي است كه به زبان فارسي در هندوستان نوشته شده است.
در سالهاي بين 690 تا 725 هجري امير خسرو دهلوي شاعر پارسي گوي كه به طوطي هند معروف است اثار نفيس خود را در هندوستان تصنيف كرد.هنگاميكه حكومت تغلقيان در هند رو به تضعيف نهاد خاندان بهمني در هند صاحب قدرت شدند . سلاطين بهمني كهبه علم و هنر و ادب علاقه داشتند ، در دكن " بنياد فرهنگ فارسي " ر بنا نهادند و خود به زبان فارسي شعر مي سروردند.
محمو د گاوان وزير با كياست اين خاندان براي تدريس زبان فارسي ، مدرسه بسيار بزرگي در (بيدر ) تاسيس كرد كه تا چندين سال مركز نشر زبان فارسي بود.
اواخر قرن هشتم هجري محمود شاه بهمني از خواجه حافظ شيرازي براي سفر به هند دعوت كرد . خواجه شيراز به عزم هندوستان به جزيره هرمز آمد و چون در كشتي نشست هوا نامساعد شد. خواجه از مسافرت به هند شد و به شيراز باز گشت و غزلي كه با اين بيت شروع مي شود:
دمي با غم بسر بردن جهان يكسر نمي ارزد به مي بفروش دلق ما كزين بهتر نمي ارزد
را براي پادشاه دكن فرستاد و از آمدن به هند معذرت خواست.
عادل شاهيان و قطب شاهيان جنوب نيز در پيشرفت فرهنگ و ادبيات فارسي در دكن نهايت كوشش خود را به خرج دادند . دربار آنها پيوسته مركز علماء و فضلاي ايراني بود ه است. به اين نكته بايد توجه داشت كه سلاطين عادل شاهيان و قطب شاهيان در اصل ايراني بودند بسياري از اين سلاطين به زبان فارسي نيز شعر مي سرودند.
در سال 932 هجري (بابر) نوه امير تيمور و چنگيز بر"ابراهيم لودي" آخرين پادشاه لوديان هند پيروز شد و حكومت گوركانيان در هند را تاسيس كرد . بابر بر تمام شمال هند تا سواحل بنگال دست يافت . با وجود اين كه زبان مادري بابر تركي بود اما وي به قدري به زبان فارسي علاقمند بود كه اصرار داشت به زبان فارسي شعر بسرايد. پس از وي همايون فرزندش كه مدت 12 سال زندگاني خود را در پناه شاه طهماسب صفوي در ايران گذرانده بود تحت تاثير فرهنگ قرار گرفته و به زبان فارسي به شدت علا قمند بود.
اكبر فرزند همايون كه در سال 932 هجري در سن 14 سالگي بجاي پدر نشست ، زبان و ادبيات فارسي را در تمام شبه قاره هند رونق داد و بواسطه تشويق امراي با فضلش ، چون عبد الرحيم خان خانان ،شعر و ادب فارسي در سرزمين پهناور هند فوق العاده ترقي و رواج پيدا كرد. . مي توان گفت در زمان هيچ يك از پادشاهان هند و ايران عده شعراء و نويسندگان فارسي به اندازه زمان اكبر شاه نبوده است.
در دوران اكبر شاه دو دانشمندنامي ، ابو الفضل و فيضي چندين حماسه بزرگ هندي را به فارسي ترجمه كردند.
نورالدين جهانگير نيز مانند پدرش اكبر ، به زبان و ادبيات فارسي عشق مي ورزيد. وي تزوك جهانگيري را به زبان فارسي تاليف كرد.
در سال 1037هجري شاه جهان ، جانشين جهانگير شد . او نيز زبان و ادبيات فارسي را در هند گسترش داد و ادباء و شعراي زيادي را به در بار خود فرا خواند . گويند اكثر شعراي دوره اكبر ، جهانگير و شاه جهان از ايران به هند آمده بودند. غير از شاعران معروف چون نظيري نيشابوري ، عرفي شيرازي ، صائب تبريزي ، كليم كاشاني ، غزالي مشهدي ، طالب آملي ، سرمد كاشاني ، قدسي مشهدي ، ثنايي مشهدي ، نوعي خبوشاني ، ميرزا عنايت اصفهاني ، و 60 شاعر نامي ديگر از ايران به هندوستان مهاجرت كردندو در دربار اكبر ، همايون ، جهانگير و شاه جهان آثار بديع خود را پديد آوردند.
اورنگ زيب جانشين شاه جهان ، به علن سليقه خاصي كه داشت ، به شعر و شاعران نپرداخت و دربار وي از اهل فضل و كمال خالي شد. با وجود اين بعضي از ادباء مانند نعمت خان عالي به دربار او رفت و آمد داشتند. دارا شكوه برادر ، برادر اورنگ زيب كه به زيور كمال و فضل معروف بود، چندين كتاب به زبان فارسي تاليف كرده است.از آنجمله " سفينه الاولياء و سكينه الاولياء" مي باشد كه در سال 1052 هجري به اتمام رسيده است.
دارا شكوه او" پانيشاداها" را كه متون مقدس كتاب هندوها هست به فارسي ترجمه نمود . در طول قرن يازدهم هجري سه فرهنگ از مهمترين فرهنگ هاي زبان فارسي به نام فرهنگ جهانگيري و فرهنگ رشيدي و برهان قاطع در هندوستان تاليف شد .
در اوائل قرن دوازدهم هجري پادشاهان اود در لكنهو و اطراف آن به حكومت رسيدند . آنها يكصدو پنجاه سال به زبان و ادبيات فارسي خدمت كردند.
در سال 1724 ميلادي دودمان آصفيه كه بزرگترين مروج شعر و ادب فارسي در هند بود ند، در حيدر آباد دكن بر روي كار آمدند. آنها دانشگاه عثمانيه را كه مهمترين مركز تعليم زبان فارسي در هندوستان است را تاسيس نمودند . تاليف فرهنگ فارسي نظام ، ايجاد كتابخانه خطي فارسي از اثار مهم آنان است.
در سال 1781ميلادي "مدرسه تعليم السنه و علوم اسلامي " د ركلكته تاسيس گرديد و در 1782 اولين چپاخانه سربي به خط نسخ در كلكته تاسيس شد. در سال 1785 كتاب " عالمگير نامه " و جلد اول شاهنامه فردوسي براي اولين بار در جهان ، در كلكته به زبان انگليسي ترجمه شد.
در سال 1791 اولين ديوان حافظ در كلكته به چاپ رسيد . در سال 1810اولين چاپخانه سنگي در كلكته تاسيس شد. و در همين سال نخستين روزنامه به نام " هندوستاني " به زبان فارسي در كلكته منتشر شد.
زماني بود كه بيش ازچهل روزنامه ، مجله و ماهنامه به زبان فارسي در سراسر هندوستان منتشر مي شد. روزنامه فارسي " حبل المتين " حتي قبل از مطبوعات خود ايران در اين كشور چاپ و منتشر مي شد.
از نيمه دوم قرن هجدهم كه صنعت چاپ به هندوستان آمد ، تا كنون هزاران كتاب علمي ، تاريخي ، فلسفي ، ديني و ادبي به زبان فارسي در شهرهاي كلكته ، بمبئي ، حيدر اباد ، لكنهو ، دهلي ، پتنا و كانپور و چندين شهر ديگر هندوستان به چاپ رسيده و به سراسر جهان منتشر شده است. مي توان گفت كه تقريبا كليه شاهكارهاي كلاسيك ادبيات فارسي قبل از ايران در هندوستان به چاپ رسيده و درجهان منتشر شده است.
هندوستان بزرگترين كشور فرهنگ ها و دستر زبان فارسي است و از اين حيث از كشورمان جلوتر است. بالاترين فرهنگها و دستور زبان فارسي ، ، تا كنون در اين كشور تاليف شده است. تنها در قرن 11 و12 هجري هفده فرهنگ و در قرن 13 هجري 11 فرهنگو در قرن حاضر بيش از بيست فرهنگ مهم فارسي در اين كشور منشر شده است.
تعداد كتيبه ها و الواح فارسي مربوط به ابنيه تاريخي در اين كشور اگر بيشتر از ايران نباشد كمتر از آن نيست . صدها خط فارسي بر روي در و ديوار مساجد ، كاخها ، مزارات و خانقاه ها نوشته شده و نشانگر ان است كه زماني زبان فارسي در اين كشور رونق تمام داشته است.
بزرگترين مجموعه كتب خط فارسي در تمام جهان متعلق به كتابخانه هاي هندوستان است . صدها كتابخانه دولتي ، دانشگاهي ، خصوصي ، مساجد ، خانقاه ها، و حسينيه ها ( امامباره ) در سراسر هندوستان ، داراي مجموعه هاي از كتب و نسخ خطي فارسي هستند كه در طول قرون گذشته توسط سلاطين مهاراجه ويا راجه ها گرد اوري شده و كاملترين ذخيره كتابهاي خطي زبان فارسي در تمام جهان مي باشد.
در سال 1600ميلادي ، يك شركت انگليسي به منظور تجارت با هنددر لندن تاسيس شد . در سال 1613 نمايده آن شركت با جهانگير پادشاه مغولي هند ديدار كرد و از او خواست تا به انگلستان اجازه دهد شركتي در بندر " سورت " تاسيس كند. جهانگير اين اجازه را دادو از همان زمان پاي انگلستان به هند باز شد . مدتي با پرتغاليها و فرانسوي ها كه هر دوي آنها از مهمانان ناخوانده بودند جنگيد و سر انجام بر هردوي آنها پيروز شد.در سال 1688 اواخر حكومت اورنگ زيب ، بندرهاي كلكته ، مدارس و مومباي را بنام كمپاني هند شرقي در تصرف خود گرفت و حكومتي به نام انتظام امور در ان نواحي تشكيل داد.
هنگاميكه انگليس ها در حنوب هند ، گمپاني هند شرقي را اداره مي كردند ، متوجه شدند كه زبا فارسي در هند ريشه عميقي دارد و بدون فراگيري آن كاري از پيش نخواهند برد . لذا غالب مامورين دولتي اعزامي به هند موظف شدند زبان فارسي را بياموزند. بيراي تسهيل در امر آموزش اين زبان ، كالجي به نام " فورت وليم " كالج در سال 1800در كلكته تاسيس كردند و مشابه همين كالج را در مدارس نيز بوجود آوردند.
آنها انجمنهاي خاص مطالعاتي و تتبعاتي مربوط به فرهنگ فارسي و تمدن ايراني تاسيس نمودند. طولي نكشد كه دهها انجمن ، انستيتو ، دائره مطالعات شرقي و مركز مطالعات اسلامي در شهرهاي مهم هند تاسيس گرديد. اما پس از آنكه قدرت بيشتري بدست آوردند و برمناطق گسترده تري در هند دست يافتند موضوع جايگزيني زبان اردو به جاي زبان فارسي را در جامعه مطرح كردند.
سر انجام در سال 1836 استعمار ، زباني را كه مردم هند چندين قرن با آن خو گرفته بودند ، از صحنه خارج كرد و به جاي آن زبا اردو را در دستگاههاي اداري و قضايي جانشين زبان فارسي نمود. غافل از آنكه دولت فخيمه ! با زبان اردو هم وفا نخواهد كرد و بالاخره در سال 1857 پس از انقراض گوركانيان زبان انگليسي ، زبان رسمي مردم هند شد.
اما اين توطئه ها نتوانست زبان فارسي را در هند ريشه كن نمايد ، زيرا هنديان متوجه شدند كه :
1-تاريخ هند با زبان فارسي عجين شده و هند بدون آن نمي تواند تاريخ جالبي داشته باشد.
2-زبانهاي محلي هند به خصوص اردو با زبان فارسي چنان پيوند خورده كه كه اگر فارسي را از آن بگيرند ، استحكام اين زبان از دست خواهد رفت.
3-زبان فارسي زبان دين مردم مسلمان هند است .با از بين رفتن آن در هند ، هزاران كتاب ديني ، فلسفي ، عرفاني و اخلاقي د ركتابخانه هاي اين كشور بي اثر خواهد ماند.
گرچه زبان فارسي رونق اوليه خود را در هند از دست داد ولي با همت زعماي روشنفكر و دانشمندان آگاه اين سرزمين چون ابو الكلام آزاد ، جواهر لعل نهرو ، اقبال ، ذاكر حسين و رابيندر نات تاگور شاعر معروف هند و غيره از نابودي زبان فارسي جلوگيري بعمل آمد.
نهرو در كتاب " كشف هند " مي گويد : " روزي زبان فارسي زبان رسمي و زبان طبقات تحصيل كرده در سراسر هند بود . هر شخص تحصيل كرده و با فرهنگ ، مي بايست يكي از دو زبان ، فارسي و يا سانسكريت را بداند."
هم اكنون در حدود بيست و شش دانشگاه و حدود يكصد دانشكده ،زبان فارسي تدريس مي شود.علاوه بر آن در مدارس علوم ديني ، دبيرستانهاي هند نيز زبان فارسي يكي از درسها به شمار مي آيد.
لازم است در اينجا به دو نكته مهم اشاره شود:
1-نظام جمهوري اسلامي ايران با آنهمه مشكلاتي كه كه زور گويان جهانخوار و استعمار گران نابكار بر سر راهش قرار داده اند، از كارهاي فرهنگي بويژه ترويج زبان و ادب فارسي در فراسوي مرزهاي خود غافل نمانده است و با كمال اشتياق به فكر زبان و ادبيات فارسي در شبه قاره هند مي باشد . به اميد روزي كه بر تمام مشكلات فائق آئيم و پيوند محكم دو ملت ايران وهند را بوسيله فرهنگ و زبان فارسي مستحكمتر نماييم.
2-بر خود لازم مي دانيم از كليه اساتيد زبان فارسي در سراسر هند كه در راه ترويج زبان فارسي به نسل جديد از هيچ اقدامي فرو گذاري نمي كنند سپاسگذاري نماييم . همچنين بايد از مركز تحقيقات زبان و ادبيات فارسي در هند كه تمام سعي و تلاش خود را براي ترويج و حفظ و نگهداري زبان فارسي مي نمايند كمال تشكر را نماييم.
زبان فارسي پيش از آنكه هندوستان مستعمره انگلستان شود، دومين زبان رسمي اين كشور و زبان فرهنگي و علمي بشمار ميرفت. اما پس از استعمار، انگليسيها با زور انگليسي را جايگزين فارسي كردند.
زبان فارسي در دورهي غزنويان به هند راه يافت در آن دوره پارسي، زبان ادبيات، شعر، فرهنگ و دانش بود. با تأسيس امپراتوري مغول هندوستان به اوج پيشرفت خود در هند رسيد و زبان رسمي هندوستان شد.
زبان فارسي هندوستان شاعران بزرگي همچون بيدل دهلوي، و امير خسرو دهلوي و دستگاه شعري سبك هندي را در خود پروراند. از ديگر شاعران نامدار فارسي زبان شبه قاره هندوستان، ميتوان از اقبال لاهوري نام برد.
همچنين پارسيگويان هندوستان، واژهنامههاي ارزشمندي براي زبان پارسي گردآوري كردند كه از آنجمله ميتوان به فرهنگ ابراهيمي از ابراهيم قوامالدين فروغي، فرهنگ آنندراج از محمد پاشا، اشاره كرد.
ديرينه ارتباط زباني ايران و هندوستان
تاريخ پيوند ايران و هند به هزاران سال پيش برمي گردد. تاريخنگاران مينويسند كه وقتي حدود يييي تا يييي سال پيش از ميلاد، تيرههاي آريايي از درهي خيبر وارد سرزمينهاي ايران و هند شدند، روابط فرهنگي و زباني اين دو كشور از آن روزگار آغاز گرديد.
هماننديهاي فراوان ميان زبان اوستا و سانسكريت هم نشانه ديگري از پيوند ديرينهي ايران و شبه قاره دارد. در دوران اشكانيان (ييي - ييي ق.م) اين روابط رو به گسترش نهاد تااينكه در زمان ساسانيان (ييي ق.م - ييي م) با وجود ترجمهي كتابهاي مهم هندي مانند "كليله و دمنه" در عصر انوشيروان، پيوستگيهاي فرهنگي قوت گرفت.
پس از حمله سلطان محمود غزنوي به هندوستان دراوايل سدهي پنجم هجري زبان فارسي با آمدن سپاهيان محمود در شبه قاره گسترش مييابد. البته نبايد سهم صوفيان را كه مبلغان اصلياسلام و زبان فارسي بودند، فراموش كرد. بزرگ صوفياني چون هجويري، خواجه معين الدين چشتي، شيخ بهاءالدين زكريا مولتاني، سيداشرف جهانگير سمناني، سيدعلي همداني و... كه با گفتار و كردارشان بر خيل مسلمانان و فارسي زبانان افزودند. حكومت پادشاهان مسلمان، به ويژه شاهان ايراني نژاد در سراسر شبه قاره را هم نبايد از يادبرد، زيرا آنان با حمايت و پشتيباني فراوان خود از علما، دانشمندان، سرايندگان، اديبان، هنرمندان و ساير فرهيختگان موجب شكوفايي و ارتقاي زبان فارسي شدند و در اين باره منابع و مآخذ فراوان است.
رسميت يافتن زبان فارسي به عنوان زبان دين، سياست، ادب و هنر در شبه قاره موجب شد كه علاوه بر پديدآمدن آثار فراوان فارسي در آن سرزمين توسط اهالي شبه قاره يا ايرانيان و ديگر مهاجران، به ويژه در زمينههاي تاريخ، فرهنگ، دستور، يادنامه (تذكره) و انشاء آثار بزرگان شعر و ادب و عرفان ايران زمين مورد پروا و پذيرش دانشوران و متفكران قرار گيرد و دربارهي آنها پژوهش شود يا به زبانهاي گوناگون بومي سرزمين هند و پاكستان ترجمه گردد.
زبان فارسي هشت قرن پيش وارد هند شد، ييي سال بر تارك انديشه، روابط، سياست، اقتصاد و فرهنگ مردم هند حاكميت داشت. به گونهاي كه كليه آثار مهم فرهنگي، مذهبي، سياسي، ادبي، مكاتبات، اسناد شخصي ودولتي و احكام قضايي هند به زبان فارسي نوشته ميشد و مدتهاي مديدي، اين سرزمين مهد پرورش شعر و ادب فارسي بود. هم اكنون آثار گرانبها و نسخ خطي بسيار ارزنده موجود در هند حكايت از اين واقعيت دارد. هنوز فرهنگ دوستان و ادب پروران و انديشمندان هند در تلاشند تا اين گنجينه گرانبهاي فرهنگي را حفظ و گسترش دهند و همه ساله آثار ارزشمندي توسط استادان علاقمند، به بازار ادب عرضه ميشود. لازم به ذكر است كه در سراسر هند بيش از پنجاه بخش زبان فارسي در دانشگاهها و كالجها به فعاليت اشتغال دارند. بيش از يكصد مدرسه و دبيرستان فعالانه به تدريس زبان فارسي ميپردازند. در اكثر قريب به اتفاق مدارس سنتي اسلامي، زبان فارسي در متون درسي وجود دارد و همه علما و مدرسين با ديوانهاي شعراي بزرگ، خصوصاً گلستان سعدي، آشنا و مانوس هستند.
زبان فارسي از آن رو كه قرنها زبان رسمي سلاطين گوركاني درهند بود، علاوه بر آن تكلم گونهاي از زبان پارسي توسط اقليت پارسيان هند، تاثير قابل ملاحظهاي بر زبانهاي رايج در شبه قاره بهويژه زبان اردو داشتهاست.
نگاهي به فرهنگنامههاي زبان فارسي اين واقعيّت را براي ما روشن ميكند كه اكثر قريب به اتّفاق اين لغتنامهها توسّط افراد غيرايراني و توسّط ساكنان مناطقي دور از ايران مركزي پديد آمده است. بديهي است و بارها نيز نوشتهاند كه اين امر به دليل نياز ساكنان آن مناطق به يادگيري زبان فارسي بوده است و اهل زبان نيازي به چنين فرهنگهايي احساس نميكردند. همچنانكه اكثر لغتنامههاي زبان عربي نيز توسّط غير اعراب و عموماً به دست ايرانيان نوشته شده است.
درباره لغتنامههاي فارسي بايد گفت كه سهم اساسي در نگارش اين آثار را نويسندگان شبهقاره به خود اختصاص دادهاند. لغتنامهنويسي فارسي در اين منطقه تقريباً از حدود سده نهم به بعد آغاز شده است و اين امر مصادف است با رواج تدريجي زبان فارسي در آن مناطق كه البته مدّتي پس از اين ، در حدود سده يازدهم هجري به اوج خود رسيد و به همين دليل اكثر لغتنامههاي فارسي تأليفي در شبهقاره پس از سده يازدهم هجري تأليف شدهاند.
كتابي كه اينك در صدد معرّفي آن هستيم ، از نخستين لغتنامههاي فارسي است كه در شبهقارّه نوشته شده است و البته بايد توجّه داشت كه نويسنده در هر بخش ، قسمتي جداگانه را به چندين واژه تركي اختصاص داده است كه در برخي موارد - بخصوص واژگان تركي كه در فارسي نيز كاربرد دارد- ميتواند براي خوانندگان مفيد باشد.
تأليف اين كتاب توسّط قوامالدّين ابراهيم فاروقي در سال 878 به پايان رسيده و از آنجا كه نويسنده از مريدان شيخ شرفالدّين احمد بن يحيي منيري بوده ، كتاب خود را به نام مراد خود ، به شرفنامه مَـنْـيَـري موسوم ساخته است.
قطعاً نميتوان انتظار داشت كه در اينگونه فرهنگنامهها هيچ لغزشي از سوي مصحّح سر نزده يا تمام نيازهاي ارجاعيِ خواننده را رفع كنند امّا در بررسي تاريخچه فرهنگنويسي فارسي و همچنين دريافتن معاني واژگان ، از اين آثار بينياز نيستيم. حتّي اگر به لغتنامه بزرگي چون لغتنامه دهخدا نيز نظري بيفگنيم خواهيم ديد كه در اين اثر نيز در موارد لزوم از فرهنگهاي پيشين استفاده شده است. بنابراين جامعه پژوهشي و بخصوص فرهنگنويسان نميتوانند خود را بينياز از اين منابع بدانند.
مصحّح براي تصحيح اين متن از چهار نسخه اصلي استفاده كرده و در صورت لزوم به برخي ديگر از نسخههاي اثر نيز مراجعه داشته است. متنِ اثر با شيوه التقاطي از درون چهار نسخه مذكور استخراج شده و اختلافات نسخهها در حاشيه ضبط شده است.نيز لازم به توضيح است كه صفحات اين چاپ داراي دو حاشيه ميباشد كه يكي از آنها مختصّ ضبط اختلاف نسخهها بوده و در حاشيه دوم ، به درج توضيحات لازم ، شواهد ، نقد و يا تأييد مندرجات متن پرداخته شده است. در پايان نيز "فهرست الفبايي واژهها" درج شده است.
جلد اوّل اين فرهنگ كه شامل مقدّمه مصحّح و بخش نخستين متن (از حرف آ تا ژ) ميشود پيش از اين در سال 1385 ش منتشر شد و اكنون شاهد انتشار جلد دوم كتاب ، شامل بخش دوم و پاياني آن هستيم.شرفنامه منيري " ج2" ، ابراهيم قوام فاروقي ، به تصحيح دكتر حكيمه دبيران ، تهران ، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي ، 1386 ش .
زبان و ادبيات فارسي در شبه قاره هند
" از ميان ملل و نژادهاي بسياري كه با هندوستان تماس داشتهاند و در زندگاني و فرهنگ هند نفوذ كردهاند، قديميترين و بادوامترين آنها ايرانيان هستند."
(جواهر لعل نهرو)
يكي از مهمترين دستاوردهاي لشكركشيهاي پادشاهان ايران، روم و عثماني به عنوان امپراتوريهاي بزرگ به ديگر كشورها، تبادلات فرهنگي اين تمدنها با ديگر فرهنگها بوده است.
بيشترين تأثير را در اين ميان زبان و ادبيات شفاهي و مكتوب اين قومها پذيرا بودند. به طوري كه ما امروزه شاهد آن هستيم در زبان و ادبيات فارسي واژگاني وارد شدهاند كه ريشه اصلي آنها عربي، روسي، تركي، كردي، هندي، انگليسي و حتا فرانسوي است و همانقدر هم زبان و ادبيات فارسي بر روي اين فرهنگها تأثير گذارده است.
يكي از نمونههاي بارز اين تأثير را در زبان و ادبيات هند ميتوانيم مشاهده نماييم كه سابقه آن به 500 سال قبل از ميلاد مسيح باز ميگردد، هنگامي كه داريوش كبير به عنوان اولين پادشاه ايراني بر قسمتي از سند حكومت كرد و باعث شد زبان فارسي در سند و بلوچستان رواج پيدا كند.
در عهد غزنويان نيز دربار سلطان محمود غزنوي جايگاه علما، حكما، ادبا و شعرا از هر گروه و نژادي بود و با آنان با عزت و احترام برخورد مينمود و هر كجا كه حكيم، عالم و اديبي سراغ داشت او را به غزنين فرا ميخواند. ابوريحان بيروني، ابوعلي سينا، عنصري، فرخي و عسجدي از اين دست هستند،[1] از اين جمع ابوريحان بيروني در بعضي از لشكركشيهاي محمود همراه ايشان به هند ميرفت[2] و در يكي از همين سفرها بود كه كتاب ارزشمند "في تحقيق ماللهند من مقوله مقبوله في العقل اومر ذوله" را از هند به ايران آورد. علما و ادباي بسياري از هند هم در دربار ايشان رفت و آمد داشتند كه معروفترين ايشان مسعود سعد سلمان است، سعد سلمان يكي از بزرگترين قصيدهسرايان سده ششم هجري است. قصايد و قطعات او پر از مضامين نغز و شعرش از لحاظ لطافت و بلاغت، سهل و ممتنع است و با اينكه اصالتاً هندي ميباشد فارسي را به استادي تمام ميداند.
از ديگر پادشاهاني كه در گسترش زبان فارسي در هند بسيار تأثيرگذار بودند ميتوان به شاهيخان كه در تاريخ به نام سلطان زينالعابدين شهرت دارد اشاره نمود. ايشان زبان فارسي را در ميان هندوان كشمير رواج داد.
در زمان سلطنت اكبر شاه به فرمان "درين ولاراجه تودرمل" زبان فارسي به عنوان زبان اداري شناخته شد و هندوان مجبور شدند تا زبان فارسي را ياد بگيرند. در اين دوران است كه حجم بسيار زيادي از كتب سانسكريت به فارسي ترجمه گرديد و شاعراني به مانند "ميرزا منوهر توسني" ظهور مييابند.
در دوران حكومت جهانگير اولين تأليفات را ميبينيم كه البته سرآغاز اين تأليفات، ترجمه است و سپس در حكومت شاه جهان و اورنگ زيب با انشاءنگاري و تاريخ نويسي به اوج خود ميرسد به طوري كه تاريخنگاريهاي اين دوره از نظر صحت و امانتداري از نمونههاي دورههاي قبلي به مراتب معتبرتر است.
پس از مرگ اورنگ زيب گسترش زبان و ادبيات فارسي در هندوستان وارد دوره جديدي گرديد. از آنجائيكه در دوره قبلي هندوانِ با سواد مشغول امور دولتي و خدمات سلطنتي شده بودند جدا كردن اين قشر از جامعه از بدنه حكومت امكانپذير نبود لذا زبان فارسي با سرعت بيشتري گسترش يافت و در واقع گسترش زبان و ادبيات فارسي در هندوستان مرهون ادبيات كارمندان سلطنتي است. در اين دوران ما بيشترين حجم كتب در زمينههاي مختلف از جمله تاريخ، بيوگرافي، رياضي، ترجمه، قصص، انشاء و شعر ميبينيم.
تأسيس شركت هند شرقي توسط انگليسيها دوران جديدي را فرا روي زبان و ادبيات فارسي در شبه قاره هند نهاد. تا آن زمان زبان فارسي، زبان دربار بود و امور دادگاهها، قراردادها و نامههاي اداري تمامي به زبان فارسي انجام ميپذيرفت و اين امر مستشاران انگليسي را برآن داشت تا زبان فارسي را فرا بگيرند. و همين توجه انگليسيها به زبان فارسي - گر چه انگيزه سياسي داشت - باعث گرديد تا كتابهاي فارسي بيشتري توسط هندوان نوشته و ترجمه شود و زبان فارسي در اين دوره بيش از پيش رشد كند.
پس از آنكه انگليسيها بر هندوستان مسلط گرديدند بر آن شدند تا زبان انگليسي را جايگزين زبان فارسي در ادارات بكنند و سرانجام در سال 1829 ميلادي رسماً زبان انگليسي جايگزين زبان فارسي گرديد.
هر چند اين تصميم به سرعت نتوانست عملي شود ولي در نهايت اين زبان انگليسي بود كه به عنوان زبان رسمي ادارات شناخته شد و زبان فارسي تنها در ميان مردم عادي و در سينه علاقمندان به اين زبان باقي بماند و جايگاه خود را در ادارات از دست داد. با اين حال شور و شوق و علاقه مردم هند به زبان و ادبيات فارسي به طور كامل از بين نرفت و در بين خانوادهها افرادي بودند كه همچنان براي يادگيري زبان فارسي همت مينمودند اما اين علاقه نهايتاً تا سال 1900 ميلادي دوام آورد و بعد از آن بسياركمرنگ گرديد.
در حال حاضر زبان و ادبيات فارسي به عنوان يك رشته تحصيلي در نزديك به 200 دانشگاه و دانشكدههاي هندوستان تدريس ميگردد و در ميان عامه مردم نيز تأثيرات زبان و ادبيات فارسي به قدري بوده است كه ريشهها و آثار آن را در مكالمات و گفت و شنودهاي روزمره مردم كوچه و بازار به خوبي ميتوانيم ببينيم.
در واقع بذري كه اكبر شاه و تودرمل در ميان هندوان پاشيدند، نهال آن در دوران سيصد ساله حكومت گوركانيان هند ريشههاي خود را در دل مردم هند تنيده و اين نهال با تغذيه از باورهاي هندي تبديل به درخت بارور و تنومندي تبديل گرديده كه ديگر هيچ چيزي نميتواند آن را بخشكاند و يا از ادبيات هندوستان جدا نمايد.
شكوه و نشيب ادب فارسي در هند
ايرانيان و مردم شبه قاره هند در اصل از يك نژاد به نام "آريا" (هند و اروپايي) بوده و از آن منشعب شدهاند.
در حقيقت مردم هند و اروپايي به دو تيره بزرگ غربي و شرقي تقسيم ميشوند:اقوام شرقي، اقوام هند و اروپايي شرقي در درجه اول شامل قوم بزرگ و پرجمعيت هند و سپس مردم ايران و ارمنستان ميشوند...
آرياييها كه به آسيا آمدند در فلات پامير سكونت كردند. هنديها و ايرانيان برادران آسيايي هستند كه قرنهاي دراز در يك ناحيه، در كنار هم زندگي ميكردند و كم كم بر اثر كثرت جمعيت و تنگي جا، ناچار به جدايي از هم شدند و هر يك به سويي مهاجرت كردند.
نژاد مشترك زمينهساز تاريخ مشترك و در نهايت علائق مشترك بوده و خواهد بود. دو ملت ايران و هند پس از داشتن نژاد مشترك كه داشتن باورهاي مشترك را اجتنابناپذير ميسازد، در طول تاريخ با يكديگر به صورتهاي مختلف طي طريق كردهاند و گاهي به صورت دشمناني مشترك در حال جنگ رودرروي يكديگر قرار داشتهاند.
گاه ايران مأمن هنديان شده و گاه (اغلب) هند پناهگاه ايرانيان مجبور به جلاي وطن بوده است. روابط بين اين دو كشور علاوه بر موارد پيشين در مسائل سياسي و نظامي به صورت غالب و مغلوب نيز ديده ميشود، از جمله، حمله نادر به هندوستان و فتح دهلي و يورشهاي محمود غزنوي.
نقش متقابل ايرانيان و هنديان در سير فرهنگ و تمدن نه تنها شايان توجه است بلكه ايفاي اين نقش تغييرات مهمي را در فرهنگ جهاني به ويژه در اين ناحيه از كره زمين ايجاد كرده است. هر دو كشور از سابقه ديرين فرهنگي برخوردارند و همواره نيز اين دو فرهنگ به اشكال گوناگون در تماس با يكديگر بودهاند و با وجود تفاوتهاي فرهنگي ظاهري، دو ملت از همگني خاصي بهرهمند هستند. از آن جمله در بخش زبان و ادبيات و هنر، اين همگني به خوبي خود را نشان ميدهد.
ايران و هند تا آنجا كه به گذشتههاي تاريخي آنها برميگردد، دست كم حدود سه هزار سال روابط مبتني بر حسن همجواري و دوستي داشتهاند. جهات متعدد اين پيوند ديرينه با ورود اسلام از طريق ايرانيان و به وسيله زبان فارسي دو چندان شده به طوري كه اين ارتباط در زمينههاي مختلف سياسي، فرهنگي و عقيدتي گسترش و وسعت يافته و در نتيجه، ميراث مشترك فرهنگي دوران اسلامي هند جلوهگر گرديد. اين ميراث هزاران اثر نفيس هنري، ادبي و عرفاني و علمي و صدها ابنيه و آثار باستاني باشكوه مانند؛ تاج محل، مسجد جامع دهلي، قلعههاي سرخ آگرا و دهلي و نظاير آن را بوجود آورد. آشكار است كه همه اين ميراث ارزنده، تحت تأثير فرهنگ و تمدن ايراني جلوهگر شده است.
يكي از عناصر مهم اين ميراث گرانبها، زبان فارسي است كه در هزار سال گذشته در بين مردمان اين منطقه چون آب رواني جاري بود و هزاران شاعر، عارف و نويسنده از آن جرعهها برگرفته و كتابها و آثار فوقالعاده مهمي پديد آوردند كه بسياري از آنها حقيقتاً جاودانه شدهاند. زبان فارسي قريب به هزار سال زبان دين و زبان رايج در دادگاهها و دربارهاي آن بوده است. ورود و حضور فارسي در سرزمين هند سبب گرديد تا شاعران، نويسندگان و عارفان بزرگ هندي، اين زبان را براي بيان افكار و احساسات خويش برگزينند و هزاران اثر گرانبها و ارزشمند در زمينههاي ادبيات، عرفان، فلسفه، كلام، زبانشناسي، تفسير و تاريخ به وجود آورند.
در حال حاضر هزاران جلد كتاب به زبان فارسي در باب عرفان، ادبيات، كلام، تفسير، فرهنگ نويسي، تذكره نويسي و تاريخ در كتابخانهها و مراكز فرهنگي و علمي و دانشگاهها و جاي جاي اين سرزمين پهناور از سرگذشت و تاريخ مشترك ايران و هند سخن مي گويد و طبيعي است كه تاريخ و حوادث دو سده اخير نميتواند و نبايد سابقه كهن دو ملت را به يك سو افكند.
با اقتدار حكومتهاي مسلمان و گسترش روابط با ايران و مهاجرت ايرانيان به هند زبان فارسي رفته رفته رونق يافت و تا بدانجا پيش رفت كه زبان علم و سياست شبه قاره گرديد. حضور همه جانبه زبان و فرهنگ فارسي تا آمدن انگليسيها در قرن هفدهم ادامه داشت. اما از اين تاريخ به بعد، اين حضور اندك اندك كم رنگ شد و حتي آرام آرام زبانهاي محلي و انگليسي جاي آن را گرفتند به طوري كه از اواسط قرن نوزدهم، زبان و ادبيات فارسي بهتدريج ضعيف و ضعيفتر شد و ستاره درخشان آن رو به افول نهاد.
با برچيده شدن بساط استعمارگران انگليسي در سال 1947، فارسي به دوران تازهاي قدم نهاد و صدها دانشگاه، مدرسه علوم ديني و فارسي آموز و فارسيدان به فارسي توجه نشان دادند. در همان حال برخي جريانهاي سياسي و فكري و مذهبي سعي كردند تا زبان فارسي را بياعتبار و از كار افتاده جلوه دهند.
"استاد عطاكريم برق" رئيس پيشين بخش فارسي و عربي دانشگاه كلكته در يكي از مقالات خود تحت عنوان "نظري به پيشرفت زبان سانسكريت و خويشاوندي آن با زبان فارسي" مينويسد: قوم ايراني و هندي اصلاً از يك نژاد بودند، زبانهاي سانسكريت و اوستا از يك ريشه اصلي سرچشمه گرفتهاند. هر دو زبان "اوستا" و "ودا" يا "وداس" در بسياري از جنبهها به هم شباهت و نزديكي دارند بدين صورت كه ميتوان به وسيله زبان اوستا بسياري از واژههاي "ودا" را شناخت و ريشه آنها را معلوم كرد. همچنين مطالعه سانسكريت براي فهم اوستا و تفسير آن لازم به نظر ميرسد.
بدين ترتيب معلوم ميشود كه روابط لساني و ادبي بين دو كشور ايران و هند از زمان قديم رواج داشته است. در زماني كه زبان پهلوي زبان رسمي ايران بوده بعضي از كتابهاي سانسكريت بدين زبان ترجمه شده است و در زماني كه فارسي جديد در ايران به ظهور رسيد در هندوستان نيز مقبول خاطرها افتاد. فارسي جديد در ترقي و پيشرفت زبانهاي اردو، پنجابي، مراتي و بنگالي كه اصل آنها سانسكريت و پراكريت هستند نقش مهمي را ايفا كرد. در قرن سيزدهم ميلادي كه مسلمانان در هند قدرتمند شدند زبان فارسي نيز در آن سرزمين رونق كامل يافت. زبان جديد كه زاييده زبان پهلوي و پراكريت كه زاييده زبان سانسكريت بود، پس از جدايي بيش از دو هزار سال دو مرتبه به يكديگر نزديك شدند و اين خود سبب پيشرفت زبانهاي مختلف هند شد.
اگر چه روابط ديرين فرهنگي ايران و هند در رواج زبان فارسي در شبه قاره هند مؤثر بوده است ليكن اعتقاد ديگري نيز در اين زمينه وجود دارد كه حاكي از آن است كه عامل اصلي نفوذ سريع و همه جانبه زبان فارسي در هند حضور اسلام و مسلمانان در آن سرزمين است. با ظهور اسلام، ارتباط و روابط فرهنگي بين ايران و هند نه تنها سست و گسسته نشد بلكه رو به گسترش و تزايد نهاد، اما اين گسترش به نحو ديگري چهره بست و در روش، ابعاد و محتوا به شكل ديگري وسعت پيدا كرد كه البته با دوران پيش از اسلام تفاوتي ماهوي داشت. در دوران اسلامي، ميراث فرهنگي نخستين دچار تحول شد و ميراث فرهنگي مشترك ديگري با دو عنصر اسلام و زبان فارسي شكل گرفت.
اين ميراث فرهنگي جديد كه با ابتناي بر زبان فارسي و آئين مقدس اسلام موجوديت يافت در دوران حكمراني سي و دو سلسله مسلمانان روز به روز تقويت شد و در بستر زمان، همدلي و همبستگي بيشتر ايرانيان و مردمان شبه قاره را دو چندان كرد. اين ميراث فرهنگي هم اكنون به صورتهاي موسيقي، نقاشي، آثار باستاني، كتب و صحف در جاي جاي سرزمين هند جلوه افروز است. همين ميراث فرهنگي همواره مايه افتخار و سربلندي هنديان به ويژه مسلمانان آن سرزمين گشته و مهمترين عامل حفظ شخصيت ملي مسلمانان هند بوده و هست. از اين رو، نقش ايرانيان در تشكيل دولتهاي مسلمان و نيز تأسيس ميراث فرهنگي شبه قاره هند بسيار مهم و اساسي است.
در دورههاي اسلامي كه دوران طلايي و اوج شكوفايي زبان فارسي به شمار ميآيد، گسترش فرهنگ و تمدن و زبان ايراني- اسلامي با آغاز جنگهاي محمود غزنوي شروع شد و در طي دوران طولاني خود تقريباً تا دوره تسلط انگليسيان بر شبه قاره كه موجبات تضعيف زبان فارسي را فراهم آوردند، اين زبان از سال 369 تا 1275 هـ.ق زبان رسمي و درباري و زبان محكمهها و دفتر محاسبات و ماليات و زبان شعر و ادب و نشانه بزرگي و افتخار بود و كارگزاران آن، دستاوردهاي علمي، فرهنگي، ادبي، تاريخي و ديني بسياري به وجود آوردند. شخصيتهاي ايراني بسياري به هند رفته باعث رشد و شكوفايي فرهنگ ايراني- اسلامي شدند. همچنين هنديان دانشمندي كه تحت تأثير فرهنگ اسلامي و ايراني بودند، موجبات ارتقاي زبان فارسي و فرهنگ و تمدن و هنر اسلامي- ايراني را فراهم آوردند.
از ديگر عوامل ضعف و انحطاط زبان فارسي در هند ميتوان به موارد زير اشاره كرد: تقويت و كاربرد زبان اردو و جايگزين كردن آن به جاي زبان فارسي، بروز عوامل ديگر از جمله رواج صنعت چاپ، ترقي كردن و قدرت يافتن زبانهاي محلي، كاهش اعتبار ايران در منطقه، منظور ننمودن زبان فارسي در رديفزبانهاي رسمي هند، عدم تأمين شغلي فارغالتحصيلان، بيتوجهي و عدم سياستگذاري صحيح درباره زبان فارسي در منطقه، تيرگي روابط ايران و هند پس از شكست گوركانيان از ارتش صفوي در قندهار، توقف رفت و آمد بين ايرانيان و هنديان، تأسيس كالج ويليام فورت و چاپخانه آن در كلكته براي چاپ كتابهاي اردو، نشر روزنامه به زبان اردو، حمله نادرشاه و بسياري از عوامل ديگر كه فعلاً جاي طرح آن در اينجا نيست.
اگر چه فارسيزدايي در دوران استعمار به طور پيگير در هند ادامه داشت، اما تا قبل از جدايي هند و پاكستان هنوز زبان فارسي براي مسلمانان زبان درجه اول اسلامي و ادبي و نشانه نجابت و كمال بود. پس از استقلال هند و پاكستان، دولتهاي هندو و برخي دولتهاي مسلمان با زبان فارسي به مخالفت برخاسته و نخستين كاري كه كردند حذف آن از برنامههاي درسي دبيرستانها و كالجها بود.در دانشگاههاي شبه قاره فارسي در رديف زبانهاي كلاسيك همچون سرياني، يوناني و عبري قديم قرار گرفت... . از اين رو است كه زبان و ادبيات فارسي در شبه قاره با اينكه در بالغ بر صد دانشگاه هنوز تا سطوح فوق ليسانس و دكترا تدريس ميشود و استادان برجستهاي هم وجود دارند كه برخي با جان و دل و شوق و ذوق به امر آموزش و تحقيق مشغولند، متأسفانه به علل ذكر شده و عوامل ديگر از رونق زبان فارسي و عصر اعتلاء و شكوه آن بسيار كاسته شده و جاي دارد بسيجي همگاني در راه احياء و ترقي مجدد آن و بازآوردن آب رفته به جوي بشود.
شايد بسياري فكر كنند روابط ايران و هند مربوط به حداكثر دوران غزنويان است. اما مطالعات باستان شناسي در تمدن دره سند حكايت از ارتباطي تنگاتنگ ميان تمدنهاي هندي با تمدن سيلك كاشان مربوط به حدود 5000 سال پيش دارد. البته قبل از آن نيز مهاجرين دراويدين تمام سرزمينهاي ايران ، هندو بخش اعظم شرق و جنوب شرقي آسيا را اشغال كردند. فلذا ارتباط زباني ميان ساكنان دراويدي ايران و هند وجود داشته است. مثال بارز آن قبيله براهويي در بلوچستان است كه به زبان كاننادايي(زبان ساكنان ايالت كارناتاكا به مركزيت بنگلور) صحبت مي كنند. مهاجرت آريائيان به سرزمينهاي جنوبي منجر به اسكان آنها در نجد ايران و شبه قاره هند گرديد. از آن تاريخ روابط بسيار نزديكي ميان اقوام آريايي ايران و هند وجود داشته است. بسيساري از اسطورهها و سرودهاي اوستا قرابت بسيار چشمگيري با سرودههاي ريگ ودا ( متون ديني بازمانده از آرياها در هند) دارد. زبان و فرهنگ و تمدن ايران با ورود به شبه قاره باعث نفوذ اسلام تا اعماق شبه قاره گرديد. بلاشك مساعي علما، فقها، فلاسفه، عرفا، شعرا و... كه از ايران به هند مهاجرت كردند باعث نشر اسلام گرديد. بگونه اي كه بعدها بزرگاني در تمامي شاخه هاي علوم از هند سربرآوردند. وقتي كه اسلام به ايران آمد رد قرون اوليه نهضت ترجمه از پهلوي به عربي شكل گرفت و در هند همين نهضت از سانسكريت به فارسي انجام شد. بگونه اي كه از قرون 4 و 5 هجري به بعد زبان فارسي به زبان علم در هند بدل شد. از طرف در دربار سلاطين دهلي، بارسي زبان رسمي بود و شعرا به اين زبان شعر مي سرودند. شايد اسامي مسعود سعد سلمان، امير خسرو، غالب، بيدل، نظيري نيشابوري ، كليم كاشاني، طالب آملي براي شما آشنا باشد و بايستي عرض كنم تمامي اين بزرگان از ايران مهاجرت كرده و در هند زيسته اند. قدرت زبان فارسي بگونه اي است كه بزرگاني از هنديان به زبان فارسي تكلم كرده و شعر مي سروده اند. زبان فارسي با اختلاط با زبان هندي، تركي و عربي منتج به تولد زبان اردو در قرن 17و 18 گرديد.
منابع:
1- جلالي نائيني، سيدمحمدرضا، هند در يك نگاه، انتشارات شيرازه، تهران، چاپ اول، 1375.
2-اطهر رضوي، سيدعباس، شيعه در هند، انتشارات مركز مطالعات و تحقيقات اسلامي، قم، چاپ اول، 1376.
3- تاراچند، تأثير اسلام در فرهنگ هند، ترجمه علي پيرنيا و عزالدين عثماني، انتشارات پاژنگ، تهران، چاپ اول، 1374.
4- سيد عبدالله، ادبيات فارسي در ميان هندوان، ترجمه محمد اسلم خان، انتشارات بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، تهران، چاپ اول، 1371.
5- رشادي، فرهنگ، مهاجرت تاريخي ايرانيان به هند، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران، چاپ اول، 1365.
6 - سبك
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-