تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند از نادانان پيمان نگرفته كه دانش بياموزند، تا آنكه از عالمان پيمان گرفته كه به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804745378




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

برخي از تشرف يافتگان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برخي از تشرف يافتگان
برخي از تشرف يافتگان از باب نمونه به ذکر بر خي از نام تشرف يافتگان به محضر مبارک حضرت حجه بن الحسن العسکري عليه السلام در عصر غيبت کبري مي پردازيم : 1- سيد بن طاووس سيد بن طاووس در کتاب شريف « مهج الدعوات » مي نويسد : « من در سامرا بودم که هنگام سحر دعايي را از حضرت قائم عليه السلام شنيدم . آن دعا را حفظ کردم که در آن يادي از زنده ها و مرده ها شده بود ، از آن جمله اين که حضرت به خداوند عرض مي کرد : « و ابقهم او قال : واحيهم في عزنا و ملکنا أو سلطاننا و دولتنا » ؛ « و باقي بدار آنان را - و يا اين که فرمود : و زنده بدار آنان را - د ر عزت و ملک يا سلطنت و دولت ما » . و اين در شب چهار شنبه ي سيزدهم ذي العقده ، سال 638 بوده است . (1)2- يکي از بزرگان کاشف الرموز شيخ عز الدين حسن بن ابي طالب يوسفي معروف به فاضل آبي ، ديکي از شاگردان مرحوم محقق صاحب «الشرايع » که شرحي بر کتاب استادش « محتصر النافع » به نام « کشف الرموز » نوشته ، در تعليقه اي که بر يکي از مسايل اختلافي که مربوط به علاقه ي زوجيت است ، نوشته ، مي گويد : « و کان فاضل منا شريف يذهب إليه - يعني التحريم - و يدعي إنه سمع ذلک مشافهه عم قوله حجه » ؛(2) « شخص فاضلي از جماعت ما علماي شيعه که فردي شريف بود فتوا به تحريم مي داد و ادعا مي کرد که اين قول را به صورت شفاهي از کسي شنيده که قول او حجت است » ، يعني امام زمان عليه السلام . 3- علامه حلي شهيد قاضي نور الله تستري در کتاب « مجالس المؤمنين » در ترجمه ي علامه ي حلي رحمه الله مي نويسد : « از جمله مقامات عالي او اين که نزد اهل ايمان مشهور است که برخي از علماي اهل سنت که علامه حلي نزد او برخي از فنون را مي آموخته ، کتابي را در رد اماميه تأليف کرده و آن را براي مردم مي خوانده و آنان را گمراه مي کرده است . و از ترس اين که مبادا يکي از علماي اماميه براي آن رديه اي بنويبسد به دست کسي نمي داده است . علامه حلي از او درخواست مي کند که اگر ممکن است که اين کتاب را به عاريه به او دهد . آن مرد سني مذهب مي گويد ، من بر خود عهد کرده ام که بيش از يک شب به دست کسي اين کتاب را ندهم . علامه فرصت را غنيمت شمرده و کتاب را از مؤلفش گرفته و به منزل مي برد تا آن را استنساخ نمايد . نصف شب که مي شود خواب بر او غلبه مي کند. حضرت حجت عليه السلام حاضر مي شوند و مي فرمايند : امر کتاب اين کتاب را به من واگذار کن و برو استراحت نما . بعد از چند لحظه استراحت هنگامي که بيدار مي شود . مشاهده مي کند که آن کتاب تماماً با اعجاز حضرت مهدي عليه السلام به اتمام رسيده است . (3)تشرفي ديگر ميرزا تنکابني در کتاب « قصص العلماء » در شرح حال علامه ي حلي رحمه الله مي نويسد : ملاقات علامه با حضرت صاحب الزمان عليه السلام مشهور است و ما از آخوند ملا صفر علي لاهيجي نقل مي کنيم که او از استادش مرحوم سيد محمد صاحب مناهل فرزند سيد علي صاحب رياض نقل کرده که فرمود : « علامه ي حلي به عادت هميشگي خود شب جمعه اي به قصد زيارت حضرت سيد الشهدا سوار بر الاغ خود شده و به سوي کربلا در حرکت مي کند . او در دستش تازيا نه اي کوچک قرار مي دهد تا با آن مرکب خود را براند . ناگهان مرد عربي را مشاهده مي کند که در اثناي راه به او ملحق مي شود در حالي که بدون مرکب در حرکت به سوي کربلاست . در آن هنگام هر دو شروع به بحث درباره ي حديث مي کنند . علامه متوجه مي شود که اين مرد عرب داراي فضل و علم است ، تا اين که بحث به برخي از مسائل علمي فقهي کشيده مي شود. و چون علامه پي به تبحر اين مرد عرب و بلندي مقام و مرتبه ي او در زمينه ي علم و فضيلت مي برد مسايلي را که تاکنون برايش حل نشده بود از او سؤال مي کند و در هر مسأله اي آن مرد جواب کافي و شافي مي هد تا اين که علامه فتوايي از آن مرد عرب مي شنود که با رأي او مخالف است. علامه به او عرض مي کند : در مصادر حديثي ما حديثي نيست که مطابق اين فتوا باشد. آن مرد عرب به او مي فرمايد : شيخ طوسي در کتاب ( التهذيب ) حديثي را در اين باب آورده است به کتاب او مراجعه کن که آن حديث را در فلان صفحه و فلان سطرخواهي يافت . علامه از شخصيت آن مرد متحير مي شود و لذا از او سؤال مي کند : آيا ملاقات صاحب امر در عصر غيبت کبري ممکن است يا خير؟ در اين اثنا تازيانه ي علامه از دستش مي افتد . آن مرد عرب خم مي شود و آن را در دستان علامه قرار مي دهد و مي فرمايد : چگونه ديدار صاحب الأمر ممکن نباشد در حالي که دستان او در دستان توست ؟ علامه بدون اختيار از الاغ خود پايين آمده و خود را بر روي پاهاي حضرت مي اندازد و شروع به بوسيدن مي کند، و چنان حالش منقلب مي شود که غش مي کند . بعد از آن که به هوش آيد کسي را نمي بيند، و چون به خانه ي خود باز مي گردد به سرعت به سراغ کتاب شيخ طوسي مي رود و در پي حديثي مي رود که حضرت آدرس داده بود و آن را در همان صفحه و سطري که فرموده بود پيدا مي کند . و لذا در حاشيه ي « تهذيب » چنين مي نويسد : ( اين حديثي است که صاحب الأمر به صفحه و سطر آن اشاره کرد است ). آن گاه مرحوم تنکابني از قول آخوند لاهيجي نقل مي کند که مي فرموده : « من اين کتاب را به چشم خود ديده ام و در حاشيه ي حديث خط علامه ي حلي را با آن مضموني که ذکر شده مشاهده کردم . » (4)5- شيخ قطيفي شيخ ابراهيم قطيفي يکي از بارزترين علما و مجتهدان شيعه در عصر محقق ثاني است . سيد محسن امين در ترجمه ي او در کتاب « اعيان الشيعه » مي گويد : « من از سال وفات او اطلاع نيافته ام ولي مي دانم که در سال 944 هجري قمري زنده بوده و داراي آثار علمي و کتاب ها و تصنيفات متعددي بوده است ». از اهالي بحرين نقل شده که امام زمان عليه السلام به صورت مردي که شيخ او را مي شناخته بر او وارد شد و از او سؤال کرد : کدامين آيه از آيات قرآن داراي موعظه اي عظيم است ؟ شيخ در جواب اين آيه را قرائت مي کند : ( إن الذين يلحدون في آياتنا لايخفون علينا أفمن يلقي في النار خيرأم من يأتي آمنا يوم القيامه اعلموا ما شئتم إنه بما تعلمون بصير ) ؛(5) « کسانس که آيات ما را تحريف مي کنند بر ما پوشيده نخواهند بود ! آيا کسي که در آتش افکنده مي شود بهتر است يا کسي که در نهايت امن و امان در قيامت به عرصه محشر مي آيد ؟! هر کاري مي خواهيد بکنيد ، او به آنچه انجام مي دهيد بيناست! ».حضرت مي فرمايند : راست گفتي اي شيخ ... (6)6- مقدس اردبيلي مرحوم محدث جزايري نقل مي کند : حديث کرد مرا موثق ترين مشايخم در علم و عمل اين که : مقدس اردبيلي شاگردي داشت از اهالي تفرش که اسمش ميرعلام يا فيض الله بود . او مقام و منزلتي در فضل و ورع داشت . آن شاگرد مي گويد : من حجره اي داشتم و در مدرسه اي که به بقعه ي شريف امام علي عليه السلام مشرف بود . شبي اتفاق که من از مطالعه فارق شدم در حالي که بسياري از شب گذشته بود . از حجره بيرون آمدم تا بيرون را نظر کنم . آن شب بسيار تاريک بود . ديدم شخصي به طرف روضه ي مقدس اميرالمؤمنين عليه السلام مي رود . با خود گفتم : شايد دزدي است که آمده تا قنديل هاي حضرت را سرقت کند پشت سر او رفتم و او را مشاهده نمودم در حالي که او مرا نمي ديد . او به طرف درب حرم رفت و ايستاد ، ديدم که قفل به خودي خود به زمين مي افتاد تا اين که مقابل قبر حضرت امير المؤمنين عليه السلام قرار گرفت و بر حضرت سلام کرد . ناگهان شنيدم که از جانب قبر حضرت جواب سلام او داده شد . شنيدم که با امام اميرالمؤمنين عليه السلام درباره ي مسأله اي سخن مي گويد . آن گاه از شهر نجف به طرف مسجد کوفه بيرون شد . من نيز به دنبال او رفتم در حالي که مرا نمي ديد . چون به محراب مسجد رسيد شنيدم که با شخصي ديگر درباره ي همان مسأله سخن مي گويد . آن گاه برگشت من هم به دنبال او بازگشتم . چون به دروازه ي شهر رسيد صبح شده بود ، من خودم را به او معرفي کردم و عرض کردم : اي مولاي من ! من همراه شما از اول شب تاکنون بودم ، به من بگو آن مردي که در زير گنبد حضرت با او سخن گفتي که بود و نيز آن مرد ديگر که با تو در مسجد کوفه سخن گفت چه شخصي بود ؟ او از من عهد و پيمان گرفت که سر او را تا زنده است فاش نکنم. آن گاه فرمود: اي فرزندم ! برخي از مسائل که بر من مشتبه مي شود در بعضي از شب ها کنار قبر مولايمان اميرالمؤمنين عليه السلام مي آيم و با او درباره ي آن مسأله گفت و گو مي کنم و جواب آن را از روضه ي مقدس مي شنوم ولي، در اين شب مولايمان مرا به مولايم صاحب الزمان حواله داد و به من فرمود : همانا فرزندم مهدي امشب در مسجد کوفه است .نزد او برو و از او درباره ي اين مسأله سؤال کن و آن شخص همان مهدي عليه السلام بود . » (7)7- مجلسي اول آخوند ملا محمد تقي مجلسي يکي ازبارزترين علماي شيعه در قرن يازدهم مي باشد . او در کتاب خود به نام « روضه المتقين » مي گويد : « .... چون خداوند مرا موفق به زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام کرد شروع به مجاهدت در حوالي روضه ي مقدسه نمودم و خداوند متعال به برکت مولايمان عليه السلام درهاي مکاشفاتي را که عقول ضعيف تحمل آن را ندارند به من گشود . در آن حال که در رواق عمران بود م مشاهده کردم که در سامرا هستم و روضه ي آن را در نهايت بلندي و زينت ديدم ، در حالي که بر روي قبر آن دو امام بزرگوار پارچه اي سبز از پارچه هاي بهشتي نهاده شده بود ؛ زيرا شبيه آن را در دنيا نديده بودم. در اين حال مولايمان و مولاي همه ي مردم صاحب عصر و زمان عليه السلام را مشاهده کردم که تکيه بر قبر نشسته و رويش به طرف درب است . چون حضرت را ديدم شروع به خواندن زيارت جامعه با صورت بلند همچون مداحان کردم . چون آن را تمام نمودم حضرت عليه السلام . فرمود : خوب زيارتي است . عرض کردم : اي مولاي من ! جانم به فداي شما باد ، زيارت جدت؟ حضرت روي خود را به طرف قبر نمود و فرمود : آري ، داخل شو . چون وارد روضه ي مقدسه شدم نزديک در ايستادم . حضرت فرمود : پيش بيا . عرض کردم : اي مولاي من ! مي ترسم به جهت سوء ادب کافر گردم . حضرت فرمود : اگر با اذن ما باشد اشکالي ندارد . کمي جلوتر آمدم در حالي که ترسان و لزران بودم . حضرت باز فرمود : جلوتر بيا ، من جلو رفتم . حضرت فرمود : بنشين . عرض کردم : اي مولاي من ! مي ترسم . فرمود : نترس . چون به مانند بردگان در مقابل مولاي بزرگوارم نشستم حضرت فرمود : راحت باشد و چهار زانو بنشين ، زيرا تو خسته شده اي و با پاي پياده آمده اي ... حاصل امر اين که از جانب آن آقا به بنده اش الطاف بزرگ و سخنان لطيفي عنايت شد که شمارش آن برايم ممکن نيست و من بيشتر آن ها را فراموش کرده ام ...(8)8- سيد مهدي بحرالعلوم محدث نوري مي نويسد : « حديث کرد مرا عالم فاضل صالح باورع در دين ميرزا حسين لاهيجي که مجاور روضه ي مقدسه ي امام علي عليه السلام و از صالحان و با تقوا و مورد وثوق و ثابت قدم نزد علما است اين که نقل کرد براي من عالم صفي مولي زين العابدين سلماسي - قدس الله روحه - که سيد جليل بحر العلوم - اعلي الله مقامه - روزي وارد حرم امير المؤمنين - عليه آلاف التحيه و الثناء - شد و ناگهان شروع به قرائت اين ابيات نمود : چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدنبه رخت نظاره کردن سخن خدا شنيدن از او سؤال کردندکه براي چه اين اشعار را خواندي ؟ فرمود : چون وارد حرم مطهر شد حضرت حجت عليه السلام را مشاهده کردم که در بالاي سر نشسته و با صداي بلند مشغول قرائت قرآن است ، چون صداي او را شنيدم اين شعر را قرائت کردم ... » (9)9- سيد جمال الدين گلپايگاني آيت الله علامه تهراني رحمه الله از مرحوم آقا سيد جمال الدين نقل کرده اند : در ايام جواني که تحصيلات ايشان در اصفهان بوده است ؛ و استاد و مربي اخلاقي ايشان، مرحوم آخوند کاشاني و مرحوم جهانگيرخان قشقايي بوده اند و چون به نجف اشرف مشرف مي شوند ، استادشان مرحوم آقا سيد جواد بوده است ؛ و مي فرمودند : او مردي سريع و پرمايه و پرمحتوا بود ؛ و مي گفت : اگر از عالم بالا به من اجازه دهند ؛ در سر چهار راه ها چهار پايه مي گذارم ؛ و بر روي آن مي ايستم ؛ و مردم را به توحيد و عرفان خداوندي مي خوانم . و ديري نپاييد که به رحمت حق پيوست ؛ و من به مرحوم آيت الله و مربي اخلاقي : آقاي شيخ علي محمد نجف آبادي رجوع کردم ؛ و از او دستور مي گرفتم . مدت ها از اين موضوع گذشت ؛ و من در تحت تعليم و تربيت او بودم. تا يک شب که بر حسب معمول به مسجد سهله آمدم و براي عبادت - و عادت من اين بود که : به دستور استاد ، هر وقت شب ها به مسجد سهله مي رفتم ؛ اولاً نماز مغرب و عشاء را به جاي مي آوردم ؛ و سپس اعمال وارده در مقامات مسجد را انجام مي دادم ؛ و پس از آن دستمالي که در آن نان و چيزي بود؛ به عنوان غذا باز مي کردم؛ و مقداري مي خوردم . آن گاه قدري استراحت نموده ، و مي خوابيدم . و سپس چندين ساعت به اذن صبح مانده برمي خاستم، و مشغول نماز و دعا و فکر مي شدم ؛ و در موقع اذان صبح نماز صبح را مي گزاردم ؛ و تا اول طلوع آفتاب به بقيه ي وظايف و اعمال خود ادامه مي دادم آن گاه به نجف مراجعت مي نمودم -.درآن شب که نماز مغرب و عشا و اعمال مسجد را به جاي آوردم ؛ و تقريباً دو ساعت از شب مي گذشت ؛ همين که نشستم ؛ و دستمال خود را باز کردم، تا چيزي بخورم ؛ هنوز مشغول خوردن نشده بودم که صداي مناجات و ناله اي به گوش من رسيد ؛ و غير از من هم در اين مسجد تاريک ، احدي نبود . اين صدا از ضلع شمالي ، وسط ديوار مسجد ، درست در مقابل و روبروي مقام مطهر حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه - شروع شد ؛ و به طوري جذاب و گيرا ، توأم با سوز و گداز و ناله و اشعار عربي و فارسي و مناجات ها و دعاهاي عاليه المضامين بود که به کلي حال ما را و ذهن ما را متوجه خود نمود . من نتوانستم يک لقمه از نان بخورم ؛ و دستمال همين طور بازمانده بود و نتوانستم بخوابم و استراحت کنم ؛ و نتوانستم به نماز شب و دعا و ذکر و فکر خود بپردازم . و همين طور متوجه و منصرف به سوي او بودم . صاحب صدا ساعتي گريه و مناجات داشت ؛ و سپس ساکت مي شد . قدري مي گذشت، دوباره مشغول خواندن و در دل کردن مي شد ؛ باز آرام مي گرفت. و سپس ساعتي مشغول مي شد؛ و آرام مي گرفت. و هر بار که شروع مي کرد به خواندن ؛ چند قدمي جلوتر مي آمد ؛ به طوري که قريب به اذان صبح که رسيد ؛ درمقابل مقام مطهر امام زمان ارواحنا فداه رسيده بود . در اين حال خطاب به حضرت نموده ؛ و پس از گريه ي طولاني ، و سوز و ناله ي شديد و دلخراشي ، اين اشعار را با تخاطب و گفت گوي با آن حضرت خواند : ما بدين در، نه پي حشمت و جاه آمده ايماز بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدمتا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايمسبزه ي خط تو ديديم و زبستان بهشتبه طلب کاري اين مهر گياه آمده ايم باچنين گنج که شد خازن او روح امينبه گدايي به در خانه ي شاه آ مده ايم لنگر حلم تو اي کشتي توفيق کجاست ؟که در ين بحر کرم ، غرق گناه آمده ايم آبرو مي رود اي ابر خطا شوي ببارکه به ديوان عمل نامه سياه آمده ايمحافظ اين خرقه ي پشمينه بينداز که مااز پي قافله با آتش آه آمده ايمو ديگر ساکت شد ؛ و هيچ نگفت ؛ و در تاريکي چندين رکعت نماز گزارد ، تا سپيده ي صبح دميد . آن گاه را به جاي آورده ، و مشغول به خود در تعقيبات، و ذکر و فکر بود تا آفتاب دميد . آن وقت برخاست و از مسجد خارج شد . و من تما م آن شب را بيدار بودم ؛ و ازهمه ي کار و بار خود و اماندم ؛ و مات و مبهوت وي بودم .چون خواستم و از مسجد بيرون شوم ؛ از سرخدمه ي آنجا که اطاقش خارج از مسجد و در ضلع شرقي بود ، پرسيدم ؛ اين شخص که بود ؟! آيا شما او را مي شناسيد ؟! گفتند: آري ! اين مردي است به نام سيداحمد کربلايي ، بعضي از شب هاي خلوت که در مسجد کسي نيست مي آيد ؛ و حال و وضعش همين طور است که ديديد . پي نوشت : 1- مهج الدعوات ، سيد بن طاووي ص 296 ، بحار الانوار ، ج 52 ، ص 61 ، ح 50.2- کشف الرموز ، ج 2 ص 105 ، مستمسک العروه الوثقي ج 14 ص 62 به نقل از او.3- مجالس المؤمنين ، قاضي نور الله تستري ج 53 ص 252.4- قصص العلماء ، ص 359.5- سوره فصلت ، آيه 40.6- رياض العلماء ج 1 ص 18 ، الکني و الالقاب ج 3 ص 76 ، جنه المأوي مطبوع با بحار الانوار ج 53 ص 255.7- الانوار النعمانيه ، ج 2 ، ص 303.8-روضه المتقين ، ج 5 ص 450 ، بحار الانوار ج 102 ص 113 - 114.9-جنه المأوي مطبوع با بحارالانوار ج 53 ص 302 ، النجم الثاقب ص 79. منبع:کتاب غيبت کبري/س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 276]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن