تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بزرگ ترين مصيبت ها، نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820545566




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

معتزله


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
معتزله
معتزله جمودگرايي اهل حديث وعزل عقل از حوزه ي مباحث کلامي که منجر به پيدايش انديشه هاي کلامي نادرستي گشت - خدا به مخلوقاتش تشبيه شد، افعال بندگان از خوب و بد به خدا نسبت داده شده و اختيار از انسان سلب گرديد و... - زمينه را براي پيدايش گروه معارضي به نام معتزله پديد آورد که در عقايد و انديشه هاي کلامي، بيشتر بر اصول عقلي و مبادي برهاني تکيه داشتند. اين گروه در اوائل قرن دوم ظاهر شدند و در مقايسه با اشاعره که بعد از آنان پديد گشتند، نقاط مثبتي داشتند هر چند به خاطر دوري از مکتب اهل بيت عليهم السلام و رها کردن ثقل اصغر مشکلات فکري و اعتقادي ديگري پيدا کردند.حيات معتزله را به سه دوره مي توان تقسيم کرد:الف- دوره ي پيدايش و تأسيس اصول اعتزال که به وسيله ي و اصل بن عطا و عمرو بن عبيد شخصيت اول و دوم معتزله در اواخر عصر اموي آغاز شد.ب- روزگار شکوفايي و دستيابي به قدرت سياسي که در زمان مأمون به وقوع پيوست؛ او مسلک اعتزال را به عنوان مذهب رسمي حکومتش پذيرفت.ج- دوره ي انحطاط و ضعف که بعد از پيدايش اشاعره و از زمان متوکل عباسي آغاز شد که مکتب اهل حديث را مذهب رسمي حکومتش قرار داد و معتزله در زمان او تحت تعقيب قرار گرفتند و از آن به بعد، نور معتزله خاموش و مکتب اشاعره رونق يافت.وجه نام گذاري به معتزلهمشهور است که بعد از قضيه حکميت در جنگ صفين، خوارج، حضرت علي عليه السلام را به خاطر قبول حکميت گنهکار و کافر دانستند. ديدگاه خوارج درباره ي کافر شدن صاحب گناه کبيره، موجب رواج اين بحث در جامعه ي اسلامي شد که به راستي اگر کسي گناه کبيره انجام داد حکمش چيست؛ آيا مؤمن است و به قدر گناهش کيفر مي شود يا اصلاً کافر شده است؟نقطه ي مقابل خوارج «مرجئه» بودند. آنان گفتند با وجود ايمان، گناه و معصيت هر چند کبيره باشد، ضرري ندارد چنان که با وجود کفر نيز اطاعت خدا سودي نمي بخشد.گويند در همين راستا مردي نيز حسن بصري (متوفاي 110ه) آمد و نظرش را درباره ي کسي که گناه کبيره انجام دهد جويا شد. او در فکر فرو رفت. قبل از دادن پاسخ، شاگردانش واصل بن عطا، جواب سؤال کننده را اين گونه داد:من نمي گويم صاحب گناه کبيره بطور مطلق مؤمن يا کافر است بلکه بين آن دو است؛ نه مؤمن است نه کافر.سپس برخاست و به سوي يکي از ستون هاي مسجد رفت و پاسخ خودش را براي گروهي از ياران حسن بصري تقرير نمود. حسن بصري به وي گفت:«اعتزل عنا واصلٌ»واصل از ما کناره گيري کرد.اعتزال به معناي کناره گيري است. از اين جهت واصل بن عطا و يارانش معتزله ناميده شدند. (1)اصول اعتقادي معتزلهمکتب کلامي معتزله بر پنج اصل * استوار بود که هر کس آنها را مي پذيرفت معتزلي به شمار مي آمد و آنها عبارتند از: توحيد، عدل، وعد و وعيد، منزلت بين المنزلتين و امر به معروف و نهي از منکر.لازم به ذکر است اصول ياد شده نمي تواند مشتمل بر همه ي اصول دين باشد که اعتقاد به آن معيار اسلام و ايمان است، زيرا اعتقاد به نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله از اصول دين است و منکرش کافر است در حالي که معتزله معترض آن نشده اند و از طرفي اعتقاد به مؤمن و کافر نبودن صاحب گناه کبيره ( که معناي منزلت بين المنزلتين است) نمي تواند جزو اصول دين باشد به گونه اي که بي اعتقادي نسبت به آن موجب خروج از ايمان گردد. پس اصول پنجگانه ي معتزله نسبت به اصول دين، نه جامع افراد است نه مانع اغيار.به نظر مي رسد آنچه معتزله عرضه کرده اند مسائلي است که آنان در بحث هاي علمي- کلامي خود با فرقه هاي مخالفشان، براي رد برايشان اصول پنجگانه ياد کرده اند. چنان که تعدادي از اصول عقائد اهل حديث و اشاعره نيز اين گونه است. مانند قديم بودن قرآن که آنان انکارش را کفر و بدعت گذاري در دين شمردند در حااي که هيچ نصّي وجود ندارد که آن را دليل اين اعتقاد قرار دهند.بهتر بود اين فرقه ها اصول کلامي خود را از اصول دين جدا مي کردند و اين که براي ورود به فرقه ي مزبور، پذيرش اصولي چندگانه نيز لازم است. لکن بزرگان معتزله همانند قاضي عبدالجبار* ، اعتقاد به اصول ياد شده را بر هر مسلماني واجب دانسته و گفته اند: مخالف اين اصول، يا کافر است يا فاسق يا خطاکار (2)!!ارزيابي ديدگاه معتزله پيرامون اصول پنجگانه1- توحيد:مسائلي که بر محور اين اصل قابل بحثند عبارتند از:الف- اثبات يگانگي خداوند و نفي کثرت دروني ذاتي و برون ذاتي از او.ب- شناخت صفات ذاتيه و فعليه ي الهي.ج- تبيين عينيّت يا مغايرت صفات با ذات.د- تنزيه خداوند از صفات مخلوق مانند جسميت، احتياج، داشتن اعضا و جوارح و... .ه- تنزيه خداوند از امکان ديده شدن ولو در آخرت.معتزله از ميان مسائل ياد شده بيشتر به سه دسته ي اخير توجه کرده اند و از بقيه به طور اجمال گذشته اند، زيرا در آنها اختلافي با ديگر فرقه ها نداشته اند (3) و منظورشان از توحيد اين است که خداوند مثل ندارد، منزه از صفات مخلوق است و صفاتش نظير علم، قدرت و حيات با ذات او يگانه هستند، به اين معنا که مفاهيم مختلف - اسم و صفات- به يک وجود موجودند نه اين که مفهوم لفظ «الله» همان مفهوم علم، قدرت و حيات باشد. آنان مي گويند اگر آن گونه که اهل حديث و اشاعره قائلند، صفات خدا مغاير با ذاتش باشد، تعدد قدما يا ترکيب و جزء داشتن لازم مي آيد که خلاف ضرورت اديان الهي است. از اين رو معتزله به نفي صفات مشهورند و منظورشان نفي صفات زايد بر ذات است.(4)ديدگاه معتزله پيرامون توحيد داراي ارزش علمي و برهاني است و از دانش(5) امير مؤمنان علي عليه السلام، اقتباس شده است؛ زيرا واصل بن عطا بنيان گذار معتزله طبق گفته ابن ابي الحديد (6)، شاگرد هاشم بن محمد بن حنفيه و محمد بن حنفيه شاگرد مکتب پدرش علي عليه السلام بوده است.ديدگاه معتزله در صفات خبريدانشمندان کلام، صفات خداوند را به صفات ذاتي و خبري تقسيم کرده اند. (7) آن دسته از صفاتي که بر نوعي کمال دلالت دارند و از راه عقل قابل اثباتند مانند علم، حيات و قدرت، صفات ذاتي و صفاتي که انسان هرگز از طريق عقل به آنها راه نمي برد و تنها از راه نصوص شرعي- از کتاب و سنت- به آن دست مي يابد، صفات خبري نامگذاري شده است؛ نظير دست، پا، چشم و صورت داشتن.معتزله گفته اند خداوند جسم نيست، خواص آن را ندارد و از داشتن اعضا و جوارح منزه است.(8)اين سخن نيز حق و درست است و چنان که يادآوري شد از کلام مولا علي عليه السلام اقتباس گرديده است. ولي بايد ديد معتزله چگونه بين مطالب عقلي و نقلي - آيات و احاديثي که در ظهور اولي، براي خداوند دست داشتن داشتن و نظير آن را اثبات مي کنند - جمع کرده اند.معتزله قائلند ظاهر ابتدايي اين گونه آيات مراد نيست و بايد آنها را تأويل کرد، زيرا با اصول و احکام عقل سازگار نيست.در پاسخ بايد گفت تأويل بر دو قسم است:1- تأويل به معناي حمل لفظ برخلاف معناي ظاهر بدون وجود قرينه به دليل اينکه مخالف حکم عقل است.2- تأويل به معناي حمل لفظ بر معنايي که با توجه به قرائن (عقلي يا نقلي، متصله يا منفصله) بر آن دلالت دارد، هر چند بدون توجه به آن قرائن، ظاهر در معناي ديگري است.تأويل به معناي دوم در واقع همان تعيين ظهور کلام و تبيين مراد جدي از ظاهر لفظ است که البته نام گذاري آن به تأويل خلاف اصطلاح است اما معتزله در مواردي به تأويل از نوع اول دچار شده اند که باطل است و علت آن عقل گراييي مفرطانه و بهاي بيش از حد به عقل دادن است؛ زيرا مقصد جدي هر گوينده اي بعد از تفحص از قرائن احتمالي به دست مي آيد، بنابراين معيار قرار دادن ظهور ابتدايي الفاظ در فهم مقاصد گوينده و سپس حمل آنها بر خلاف معناي ظاهر به پندار اينکه خلاف حکم عقل است کاري ناصواب و دور از منطق علمي است.با توجه به اين نکته، مقصود جدي آيه اي همانند «يد الله فوق أيديهم» با توجه به قرائن عرفي و عقلايي، برتري قدرت خدا از مردم است و عبارت ياد شده کنايه از آن است، نه اينکه آيه براي خداوند دست داشتن را ثابت مي کند و ناگزير بايد آن را تأويل نمائيم.(9)2- عدلاز ميان صفات الهي، عدل به عنوان يک اصل اعتقادي از سوي اماميه و معتزله در جدول عقايد اسلامي قرار گرفته است و اين مطلب حاکي از اين است که مسأله اختلافي بوده و ديدگاه هاي متفاوتي در اين زمينه وجود داشته است.(10)توضيح اينکه اهل سنت و حديث در مسائل اعتقادي پايبند ظواهر آيات و احاديث بودند؛ آنان براي تحفظ بر اصل خالقيت خداوند (11) بر همه چيز، گفتند: افعال بندگان نيز همانند همه ي موجودات به طور مباشر و مستقيم،آفريده و مخلوق خداست و اگر بگوييم خداوند در کار بندگان دخالتي ندارد و آنان خود فاعل کارهايشان مي باشند به شرک در خالقيت و فاعليت دچار شده ايم.معتزله گفتند: انسان در هستي خود محتاج خداوند است، اما در انجام کارها از او بي نياز است و اختيار آنها به او واگذار شده است که در اصطلاح «تفويض» در برابر جبر ناميده مي شود. معتزله براي حفظ اصل تنزيه و نسبت ندادن زشتي هاي بندگان به خداوند ، اين نظريه را برگزيدند (12) و گفتند اين خلاف عدل است که خداوند بندگانش را به خاطر گناهان غير اختياري کيفر دهد. پس عدل مورد نظر معتزله حاکي از ديدگاه آنان در مسأله اختيار بندگان نيز مي باشد.البته بحث عدل به مسأله ي حسن و قبح عقلي نيز گسترش پيدا کرد و اين بحث مطرح شد که اولاً آيا بعضي افعال در ذات خود نيک و بعضي زشت است؟ ثانياً آيا عقل مي تواند خوبي و بدي آنها را درک کند يا نه؟ اهل سنت و حديث گفتند: عادل بودن خدا به معناي اين است که او منشأ عدل است؛ هرچه او انجام دهد عدل و آنچه به آن فرمان دهد عادلانه و نيک است يعني حسن و قبح و عدل و ظلم از فعل خدا انتزاع مي شود. اگر خداوند از چيزي بازدارد، به صفت زشتي متصف مي شود پس اگر دوباره به آن فرمان دهد، متصف به نيکي مي شود.(13)معتزله گفتند: افعال صرف نظر از اراده ي تکويني و تشريعي خداوند، متفاوتند؛ بعضي نيک و بعضي زشتند و عقل مي تواند آنها را درک کند و کارهاي خداوند بر اساس عدل است نه اينکه آنچه او انجام دهد عدل است. قاضي عبدالجبار معتزلي مي گويد: به طور بديهي عقل انسان حسن و قبح افعالي را به طور اجمال درک مي کند. (14)ديدگاه معتزله در مسأله ي عدل الهي هر چند داراي امتياز و نقاط مثبتي است لکن تفويض مورد نظر آنان را نمي توان پذيرفت، زيرا فعل انسان به عنوان يکي از موجودات امکاني، بيرون از اراده و مشيت الهي نيست و انسان همان گونه که در پيدايش، نيازمند به خداست در بقا و استمرار هستي و نيز در انجام کارها به او محتاج است، جز اين که خطاست اگر همانند اهل حديث خداوند را علت مباشر و مستقيم اعمال بندگان بدانيم بلکه اراده ي او بر اين است که اعمال انسان از اراده ي خودش ناشي شوند و اگر کارهاي انسان بدون اختيار و اراده از او سر زند، خلاف اراده ي الهي است و انسان را بر انجام اعمال اختياري توانا ساخته است. (15)3- وعد و وعيد«وعد» وعده ي الهي بر دادن پاداش بر ايمان و عمل صالح و «وعيد» وعده ي او بر کيفر دادن اهل کفر و معصيت است.بعضي از معتزله مي گويند:(16) خداوند به صاحبان گناه کبيره وعده ي عذاب داده است پس اگر عذاب ندهد، لازم مي آيد خلف وعده کرده يا دروغ گفته باشد و اينها بر او محال است و بر همين اساس گفته اند اگر صاحب گناه کبيره توبه نکرده باشد، بخشيده نمي شود بلکه جاودانه در آتش مي ماند.پاسخ اين است که در اين زمينه بين وعد و وعيد تفاوت است يعني خلف وعده در مورد دادن پاداش بر عمل صالح قبيح است. زيرا هر چند در ابتدا کسي بر خداحقي ندارد و هر چه او دهد تفضل است اما بعد از اينکه خود وعده ي پاداش به نيکوکاران داد هر مؤمني با انجام کار نيک استحقاق پاداش پيدا مي کند و خلف وعده در اين زمينه موجب تضييع حق او مي شود لکن عملي نکردن وعده ي عذاب قبيح نيست چون در اين صورت خداوند از حق خود گذشته است و از ديدگاه عقلايي عفو کردن در شرايط خاصي - بعد از وعده ي عذاب- نيک بوده و عفو کننده تحسين مي شود.شيخ صدوق، عقيده ي اماميه را در اين زمينه چنين بيان کرده است:اعتقاد ما درباره ي وعد و وعيد اين است که خداوند به هر کس وعده ي ثواب بر کاري دهد آن را حتماً عملي خواهد کرد و به هر کسي در برابر عملي وعده ي کيفر و عذاب دهد داراي اختيار است؛ اگر او را کيفر داد مطابق عدلش رفتار کرده و اگر عفو نمود از فضلش بهره مند ساخته است(17).... .معتزله با توجه به ديدگاه خود در وعد و وعيد، ادله ي شفاعت را اين گونه تأويل کرده اند که شفاعت، موجب مي شود درجه ي صالحان و مؤمنان گنهکاري که با توبه از دنيا رفته اند بالا رود نه اينکه شفاعت موجب بخشش مجرمان و فاسقان گردد.(18)آنان براي اثبات جاودانگي صاحب گناه کبيره در آتش به اطلاق تعدادي از آيات استدلال کرده اند که به بعضي اشاره مي شود:«ان المجرمين في عذاب جهنم خالدون»(19)مجرمان در عذاب جهنمم جاودانه اند.و بديهي است که هر گنهکاري و لو اهل ايمان باشد، مجرم است.پاسخ اين است که دلالت آيه بر مدعاي آنان به اطلاق است و اطلاقات قرآني قابل تقييد به وسيله ي آيات ديگر است؛ چنان که به دليل آيات توبه، همه ي مسلمانان اتفاق دارند مؤمن فاسقي که توبه کرده باشد از اطلاق آيه خارج است و کيفري نمي بيند. پس اگر دليل اقامه شود که رحمت الهي شامل مؤمنان فاسق نيز مي شود، اطلاق آيه تقييد * مي خورد و جاودانگي در جهنم منحصر به کفار و منافقان مي شود. در اين زمينه مي توان به اين آيه استدلال نمود:«ان الله لا يغفر ان يشرک به و يغفر ما دون ذلک لمن يشاء» (20)خداوند نمي آمرزد که به او شرک ورزيده شود و غير آن را براي هر که بخواهد مي آمرزد.شکي نيست که اگر مشرک نيز توبه کند بخشيده مي شود و اين قرينه است که هر دو بند آيه به غير حال توبه نظر دارد،؛ يعني خداوند، مشرکي را که توبه نکند هيچ گاه نمي آمرزد، اما غير مشرک از اهل ايمان و اطاعت اگر بدون توبه از گناه بميرند خداوند هر کدام از آنان را که بخواهد، مشمول رحمت و آمرزش خود قر ار مي دهد.معتزله در مورد عدم شمول شفاعت نسبت به مؤمنان گناهکار و جاودانگي آنان در عذاب گفته اند: شفاعت کردن از فاسقاني که بي توبه مرده اند به مانند اين است که فردي بخواهد شفاعت کند از کسي که فرزند شخصي را کشته و در کمين است که فرزند ديگرش را بکشد! چنان که اين شفاعت زشت است. شفاعت از فاسقان ياد شده نيز زشت است.(21)و در اين زمينه به بعضي از آيات نيز استدلال کرده اند که به يک نمونه اشاره مي شود:« ما للظالمين من حميمٍ و لا شفيع يطاع»(22)براي ستمکاران، خويشاوند (ي که از آنان حمايت کنند) و شفيعي که (در شفاعتش) پيروي شود، نخواهد بود.و شکي نيست که هر گنهکاري ستمکار است.(23)اما آنان غفلت کرده اند که شفاعت داراي شرايطي است و شامل همه ي مسلمانان نمي شود و از مهم ترين شرايطش اين است که خداوند از دين شفاعت شده خشنود باشد.(24)به عبارت ديگر، شفاعت مخصوص افرادي است که با ايمان خداپسندانه وارد صحنه ي قيامت شوند و از گناهاني که سلب شايستگي شفاعت مي کند برحذر باشند.و از طرفي اگر گناهي که آنان از آن توبه نکرده اند، فقط صغاير باشند و آنان گناه کبيره نداشته باشند، بدون نياز به شفاعت بخشيده مي شوند؛ زيرا فرموده:«ان تتقوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سيئاتکم». (25)اگر از گناهان کبيره پرهيز نماييد، بدي هاي (غير کبيره) شما را مي پوشانيم.نتيجه اين که بنا بر مفاد آيات ياد شده، صاحبان گناه کبيره به شفاعت شافعان از ورود به جهنم معاف مي شوند يا پس از ورود رهايي مي يابند. (26)و در حديث متواتر بين فريقين، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرموده:«انما شفاعتي لاهل الکبائر من امتي».(27)همانا شفاعتم براي صاحبان گناه کبيره، از امتم خواهد بود.و در هر صورت مدلول قطعي و مشترک همه ي آيات و احاديث شفاعت، اين است که گنهکاران مؤمن، جاودانه در جهنم نمي مانند، اما خطاي معتزله در عقيده به جاودانگي گنهکاران مؤمن در جهنم، موجب شده که آنان به خطاي ديگري دچار شوند و با تأويل آيات و احاديث شفاعت، آن را به توبه کاران اختصاص دهند.افزودن بر آنچه ياد شد، تأويل معتزله از جت ديگر نيز باطل و نادرست است؛ زيرا اگر شفاعت کردن شافعان به معناي طلب درجات بيشتر و مقام بالاتر براي صالحان باشد لازمه اش اين است که ما نيز درباره ي پيامبر صلي الله عليه و آله شفاعت کرده باشيم؛ زيرا برايش درجات برتر و بيشتر از خداوند مني طلبيم. در حالي که اين مطلب نادرست است؛ زيرا بايد مقام و منزلت شافع در نزد خدا، برتر از شفاعت شده باشد! (28)4- منزلت بين دو منزلتاين اصل بيان مي کند که صاحب گناه کبيره نه مؤمن است نه کافر. بلکه فاسق بوده و جايگاهي بين آن دو دارد و کيفرش سبک تر از کيفر کافر، منافق و مرتد است.ديدگاه معتزله بر اين اساس است که عمل جزو ايمان است و اگر کسي به انجام گناه کبيره مبادرت ورزد از ايمان خارج مي شود. در اين زمينه دلايلي دارند که به يک مورد * اشاره مي شود:«هو الذي انزل السکينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم» (29)او خداوندي است که آرامش را در قلوب مؤمنان فرود آورد تا بر ايمانشان افزوده شود.در اين آيه صحبت از زيادي ايمان است و اگر حقيقت ايمان عبارت از تصديق قلبي باشد که کمي وزيادي بر نمي دارد زيرا تصديق قلبي يا هست و يا نيست؛ به خلاف ازن که عمل جزو ايمان باشد که در اين صورت به تعداد اعمال، قابل کم يا زياد شدن هست.پاسخ اين است که ايمان همان اذعان قلبي و تصديق باطني است، اما حقيقتي قابل تشکيک است و شدت و ضعف بر مي دارد و از اين نظر داراي مراتب مختلف و کمي و زيادي است. علاوه بر آن در آيات ديگر نيز کم و زيادي در غير امور قابل شمارش عددي استعمال شده است. چنان که فرموده:«و يجزون للاذقان يبکون و يزيدهم خشوعاً» (30)و آنان با تمام صورت بر خاک مي افتند در حالي که مي گريند و خشوعشان افزون مي گردد.5- امر به معروف و نهي از منکراين اصل بر خلاف اصول چهارگانه ي قبلي که با بينش و اعتقاد انسان سر و کار دارند؛ با عمل و رفتار انسان ارتباط دارد.معتزله به جهت اعتقاد به واجب بودن امر به معروف و نهي از منکر، با ملحدان و زنادقه به مناظره مي پرداختند. حتي واصل بن عطا مبلغاني را به شهرهاي دور دست اعزام مي کرد. جز اين که در کيفيت وجوب آن اختلاف دارند؛ بعضي مانند ابوعلي جبائي وجوب امر به معروف و نهي از منکر را عقلي مي داند(31) و حکم شرع را تأييد حکم عقل مي داند.طبق اين ديدگاه، امر به معروف و نهي از منکر حتي اگر دستوري از شرع درباره ي آن نمي رسيد، واجب بود.(32)نگاهي گذرا به ديگر عقايد معتزلهمعتزله غير از اصول پنجگانه ي ياد شده که اساس مکتب اعتزال را تشکيل مي دهد، عقايد ديگري* دارند که به بعضي اشاره مي شود:معتزله همانند همه ي اهل حديث معتقدند که ممکن است زمين از امام زنده اي که از سوي خداوند نصب شده باشد خالي بماند.آنان در مورد امام موجود، عصمت و نصب از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله را شرط نمي دانند و امامي را که مردم انتخاب کنند مشروع مي دانند و منکر اين هستند که پيامبر کسي را به عنوان امام بعد از خود تعيين کرده باشد.(33)معتزله به عصمت پيامبران حتي بعد از نبوت معتقد نيستند.(34)و همچنين معتقدند با ارتکاب يک گناه، تمام اعمال صالح قبلي، حبط مي شود چنان که حسنات انسان، گناهان گذشته را از بين مي برد.(35)عوامل سقوط معتزلههمان گونه که پيشتر گفتيم، معتزله به عنوان يک فرقه ي عقل گرا از اوايل قرن دوم پيدا شدند و کم کم رشد کرده در دستگاه خلافت نفوذ کردند و در زمان مأمون عهده دار مناصب سياسي و قضايي گرديدند، اما اين وضعيت ادامه نداشت و ستاره ي معتزله از زمان متوکل عباسي افول کرد و دوران درخشش و پيروزي اهل حديث آغاز گرديد. اين موضوع داراي علل و عواملي است که به بعضي اشاره مي شود:1- زماني که معتزله به قدرت سياسي دست يافتند اهل حديث را تحت تعقيب قرار مي دادند و محاکم تفتيش عقايد از نوع قرون وسطايي به وي‍ژه در زمان مأمون تشکيل گرديد تا فقها و محدثان از اعتقاد به قديم بودن قرآن دست بردارند و در غير اين صورت يا کشته مي شدند يا زنداني مي گشتند. چنان که احمد بن حنبل يک بار زمان مأمون به خاطر عقيده اش به قديم بودن قرآن، دست بسته از سوي فرمانده ي نظاميان بغداد اسحاق بن ابراهيم به سوي مأمون که آن روز در يکي از شهرهاي مرزي به سر مي برد.(36) فرستاده شد که با فوت مأمون از وسط راه آزاد گشت و در زمان معتصم زنداني شد. در حالي که اهل حديث از قداست و نفوذ اجتماعي برخوردار بودند و اين موجب بدبيني توده ي مردم نسبت به معتزله شد(37) و اعتبار اجتماعي آنان را پايين آورد.2- بعضي از تعاليم معتزله جنبه ي منفي داشت و مورد پذيرش مردم نبود در حالي که عقايد اهل حديث آن گونه نبود. به عنوان مثال، معتزله گفتند: شفاعت پيامبر صلي الله عليه و آله شامل مؤمنان فاسقي که بي توبه از دنيا مي روند نمي شود و آنان در آتش جاودانه اند. در حالي که عقايد اهل حديث اين بود که شفاعت پيامبر صلي الله عليه و آله براي صاحبان گناه کبيره ذخيره شده و خلود در جهنم مخصوص کافران است و اين خود افکار و احساسات عموم را به سوي اهل حديث متوجه نمود.3- کناره گيري ابوالحسن اشعري از مکتب معتزله و تبليغ عليه آن با اين که تا چهل سالگي پيرو آن مکتب بود4- عقل گرايي مفرطانه ي معتزله و تأويل نصوص شرعي، در حالي که اهل حديث پايبند ظواهر کتاب و سنت بودند و مي گفتند: ما از سنت پيامبر دست برنمي داريم و اين خود باعث شد که معتزله ضد سنت قلمداد شوند. در واقع اهل حديث با اين شعار معتزله را خلع سلاح کردند.5- معتزله اعتقاد به عدل و امر به معروف و نهي از منکر را جزو اصول کلامي خود قرار دادند و در واقع ستمگري هاي خلفا دست کم از نظر تئوري و اعتقادي براي آنان قابل قبول نبود هر چند در عمل هميشه با آنان سازش کردند؛ در حالي که اهل حديث مي گفتند: اطاعت سلطان ولو ستمگر باشد واجب است و مبارزه ي مسلحانه عليه آنان حرام است و اين مطلب از نظر سياسي به سود اهل حديث و عليه معتزله بود.اين امور باعث سقوط معتزله در صحنه ي اجتماعي و سياسي شد.(38) و متوکل عباسي از اهل حديث حمايت کرد و به آنان اجازه داد که عليه معتزله در منابر و مجالس سخن بگويند.بعدها نيز بزرگان ديني اهل سنت از مکتب اهل حديث پيروي کردند و همان را ترويج نمودند و در ذائقه ي سلاطين و حکومت ها نيز مکتب کلامي اهل حديث شيرين تر بود.پي نوشت : 1 - ر . ک : اوائل المقالات ، شيخ مفيد ، ص 6 ، منشورات مکتبة الداوري ؛ الملل و النحل ، جعفر سبحاني ، ج 3 ، ص 159 . * - البته واصل بن عطا مکتب اعتزال را بر چهار اصل بنا نهاد ، سپس مباحث آن طي اعصار و قرون بعدي تکامل يافت . آن چهار اصل عبارتند از : 1 - نفي صفات زايد بر ذات 2 - نسبت داشتن افعال خوب و بد به بندگان 3 - منزلت بين المنزلتين 4 - خطا کار بودن يکي از دو طرف جنگ جمل و صفين - بدون تعيين - يا علي عليه السلام و سپاهش يا سپاه عايشه و معاويه چنان که از ميان عثمان و مخالفانش يک طرف بدون تعيين بر خطا رفته است . ر . ک : الملل و النحل ، جعفر سبحاني ، ج 3 ، ص 194 - 193 . *- عبدالجبار بن احمد بن عبدالجبار همداني اسدآبادي ملقب به قاضي القضاة- متوفاي 415ه- که در فروع دين شافعي مذهب و در اصول معتزلي بود.2-ر.ک: مذاهب الاسلاميين، دکتر عبدالرحمان بدوي، ج1، ص57.3- اين مطلب مؤيد نکته اي است که يادآوري کرديم که اصول عقايد عرضه شده از ناحيه ي فرقه هاي کلامي بيشتر براي رد مخالفان خود بوده است.4-ر.ک: الملل و النحل، سبحاني، ج3، ص272.5- ر.ک: نهج البلاغه، خ 1.6- ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد معتزلي، ج1، ص6، دار احياء التراث العربي.7- ر.ک: الملل و النحل، سبحاني، ج2، ص93.8- ر.ک: مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، ص81، در شرح عقايد معتزله.9- براي آگاهي تفصيلي از نظريه ي صحيح درباره ي صفات خبري، به فصل چهارم (اشاعره) رجوع کنيد.10- ر.ک: اوائل المقالات، ص24-25.11-«قل الله خالق کل شيء» رعد (13)، آيه ي 16.12- الملل و النحل، سبحاني، ج3، ص319.13- ر.ک: کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، علامه حلي، ص234.14-الملل و النحل، سبحاني، ج3، ص294.15-شيعه در مسأله ي جبر و اختيار، پيرو مسلک «أمر بين الأمرين» است که آن را از اهل بيت عليهم السلام فرا گرفته است. اين ديدگاه بدون داشتن نقاظ ضعف نظريه ي جبر و اختيار، از امتياز آن دو نيز برخوردار است. ر.ک: کتاب انسان و سرنوشت، شهيد مطهري.16-گفتني است معتزله درباره ي اين مسأله اختلاف داشتند؛ نظريه ي ياد شده از معتزليان مکتب بغداد بوده اما مکتب بصره عفو گنهکاران را جايز مي دانست.17- ر.ک: الملل و النحل، سبحاني، ج3، ص345؛ اوائل المقالات، ص14.18- ر.ک: کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 330.19- زخرف (43)، آيه ي 74.*- اگر نگوييم که به قرينه مقابله «المجرمين» با «الذين امنوا» در بندهاي قبلي، آيه اطلاقي ندارد و از اول مخصوص کافران و منافقان است.20- نساء (4)، آيه ي 48.21- ر.ک: الملل و النحل، سبحاني، ج3، ص351.22- غافر(40)، آيه ي 18.23- براي اطلاع از ديگر آيات مورد نظر معتزله ر.ک. کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص330-331.24-انبياء (21)، آيه ي 28.25- نساء (4)، آيه ي 31.26- ر.ک: الميزان، علامه طباطبايي، ج1، ص171-172، دارالکتب الاسلاميه.27- سنن ابي داود، ج4، ص 236؛ الميزان،ج 1 ، ص 185 ، 177.28-ر.ک: کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 330.*- براي اطلاع از ديگر دلايل معتزله،ر.ک: الملل و النحل، سبحاني، ج3، ص81-84.29- اسراء‌ (17)، آيه ي 109.30- اسراء‌ (17)، آيه ي 109.31- ر.ک: الملل و النحل، سبحاني، ج3، ص373 به نقل از شرح الاصول الخمسة.32-ر. ک: همان، ص417.*- براي آگاهي از نقاط ضعف اين ديدگاه به جايگاه مناسبشان در بحث هاي کلامي مراجعه شود.33- ر.ک: اوائل المقالات، شيخ مفيد، ص10-7.34-همان، ص29-30.35- همان، ص57.36- ر.ک: تاريخ طبري، ج8، ص 645، دارالمعارف مصر.37- ر.ک: الملل و النحل، ج3، ص387-394.38-ر.ک: معتزله ، دکتر محمود فاضل، ص 16-20، مرکز دانشگاهي؛ ر.ک: الملل و النحل، سبحاني، ج3، ص402-406.منبع: کتاب اديان اسلامي و فرق اسلامي/س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 522]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن