واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چرا فقها از ولی فقیه ننوشته اند؟ نویسنده: احمد جهان بزرگی یكى ازمسائلى كه ذهن بعضى از افراد را به خود مشغول نموده است این است كهچرا فقهاء ما در كتب فقهى خود فصل مستقل و منسجمى در مورد ولایت فقیه یا نظام سیاسى اسلام، اختصاص ندادهاند. مىگوییم: بىگمان نهجالبلاغهبزرگترین و منسجمترین كتاب پیرامون آراء سیاسى شیعه در زمینه حكمتنظرى، عملى و حقوق اساسى مكتب اسلام است . على(ع) «جوانى ازفرزندان عرب مكه در میان اهل آن بزرگ مىشود با هیچ حكیمى برخورد نكرده است اما سخنانش در حكمت نظرى بالاتر از سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است. با اهل حكمت عملى معاشرت نكرده است اما از سقراط بالاتر رفته است» . این كتاب كه اوایل قرن پنجم هجرى توسط سیدرضى جمعآورى گردید به حق بنیان مباحث مهم كلامى از جمله مباحث نبوت،بویژه امامت و ولایت را محكمتر نمود. بنابر این تا قرن پنجم هیچگاهشكى در این مورد وجود نداشت كه مسئله امامت و سیاست، ولایت و حاكمیت یك مسئله كلامى اصولى عقلى قابل استدلال و اثبات است نه یك مسئلهفرعى، فقهى، تقلیدى آنگونه كه اندیشمندان اهل سنت مانند محمد غزالى(505 - 450 ه’ ق) مىپنداشت و تبلیغ مىكرد و افرادى چون سیفالدینآمدى (متوفاى 551 ه’ ق) در كتاب غایةالمرام فى علمالكلام ومؤلفالمواقف و شارح آن میر سیدشریف از وى تقلید كردند. ابوحامدمىگفت: «بحث امامت، یك بحث مهم و عقلى نیست، بلكه یكى از مسایلفقهى است. یكى از مهمترین كارهاى پیامبر، استحكام تداوم رهبرى به وسیله «نخبگان دینى» بود. بنابراین «ولایتفقیه» را نخستین بار او نظرا و عملا پایهگذارى نمود و البته بر اساسدستوراتى كه از طرف خداوند بر او نازل شده بود . بدرستی كه این مسئله تعصب هایى را برانگیخته است. اگر كسىاز بحث امامت دورى كند، سالمتر از فردى است كه در این بحث فرو رود،حتى اگر به حقیقتبرسد تا چه رسد به اینكه خطا كند ». بنابرایناندیشمندان سیاسى شیعى به تبع بحث امامت در این قرون، بحث اثباتىولایت نواب عام (فقها) را تالى مباحث امامت جزء مباحث كلامى شمرده وتا آنجا كه شرایط اجازه مىداد آن را در همین مباحث مطرح مىكردند. بهتبع این ، كه فلسفه و حكمت را مكمل مباحث كلامى مىدانستند نیز، مبحث امامت و ولایت فقیه را بمثابه بحث عقلى اصولى وفارابى (339 - 260) اندیشمندان، فلاسفه اسلامى مانند ابوعلىسینا (428 - 370) پذیرفته و دركتب خود به اثبات آن مىپردازند. ابوعلىسینا در كتاب شفا مىگوید: «واجب است كه سنتگذار اطاعت جانشین خود را واجب كند و تعیین جانشین یا باید از طرف او باشد یا به اجماع اهل سابقه بر زمامدارى كسى كهبه طور علنى براى جمهور مردم ثابت كند كه او داراى سیاست مستقل، عقلاصیل، اخلاق شریف مانند: شجاعت، عفت و حسنتدبیر است و احكام شریعترا از همه بهتر مىداند و عالمتر از او كسى نیست و اثبات این صفاتبراى شخص مورد نظر باید آشكار و علنى باشد و جمهور مردم آن را بپذیرند و بر آن متفق باشند و اگر اختلاف و تنازع بر اثر پیروى ازهوى و هوس میان آنها ایجاد شود و فرد دیگرى كه استحقاق و لیاقتجانشینى را ندارد انتخاب كنند به پروردگار كافر گشتهاند... و تعیین جانشین با نصب بهتر است زیرا در این صورت از اختلاف و نزاع دور خواهدبود ». فارابى نیز در مدینه فاضله مىگوید: رئیس مدینه فاضله یا رئیس اول است یا رئیس ثانى. اما رئیس اول كسى است كه به او وحىمىشود «خداوند عز و جل توسط عقل فعال به او وحى مىكند» و او واضعقوانین است و حكم امور را بیان مىكند «شرایع و قوانینى كه این رئیس و امثال او وضع كردهاند گرفته و مقرر مىشود» او رئیس اول مدینهاست. اما مدینه همیشه صاحب چنین رئیسى نیست. رئیس دومى كه جانشین اومىشود باید بسیارى از صفات او را داشته باشد قوانین و سنتها وروشهاى رئیس اول را بداند و نگهبان آنها باشد. پس باید داراى«آنچنان اندیشه خوب و قوه استنباطى باشد كه بتواند نسبت به امورى كه در جریان حوادث و مرور زمان پیش آید آن امور و حوادثى كه براى پیشوایان گذشته پیشآمد نكرده، احكام آنها را به خوبى دریافته،استنباط نماید و باید صلاح و مصلحت مدینه را جستجو و رعایتكند ». علامه حلى (متوفاى 726 ه.ق) كه در فقه استاد خواجه نصیرالدین طوسى و در فلسفه و ریاضیات شاگرد وى بوده است و یكى ازپایه گذاران تشیع در ایران محسوب مىشود در كتابهاى خود به مناسبتهاى متعدد شئون مختلف ولایت و امامت را در زمان غیبت، حق فقهاى شیعه دانسته است اما از اینكه فقها بحث امامت و شرایط آن را از علم كلام به فقه منتقل نمودهاند اظهار نگرانى مىكند و مىگوید: «عادت فقها براین جارى شده است كه امامت و شرایط آن را در این باب (قتال باغى) ذكر مىكنند، تا معلوم شود اطاعت چه كسى واجب و خروج بر چه كسى حراماست و قتال با چه كسى واجب مىباشد. ولى این مسئله از قبیل مسائل علمفقه نیست بلكه از مسائل علم كلام است ». بنابراین اصل مسئله ولایت فقیه و اثبات آن اصولا و اساسا فقهى نیست همانطور كه اثبات ولایتامامان معصوم نمىباشد كه فقها فصل منسجمى در مورد آن در كتب فقهى خود بیاورند، بلكه شئونات آن است كه بایستى پرتوى بر مسائل فقهى بتاباند؛ كه فقهاء ما در ابواب مختلف فقهى مانند امر به معروف و نهىاز منكر، قضا، حدود، جهاد، خمس، بیع، حجر، نكاح، طلاق، صوم، حج، صلاةجمعه و ... موشكافی هایى در خور، نسبت به آن داشتهاند، همانطور كه درمورد حدود ولایت امام(ع) در فقه بحث نمودهاند نه اثبات آن. پیامبرهیچگاه راضى نمىشد كه امتش بدون سرپرست عالم یا اعلم به حیات خود ادامه دهد زیرا خود مىدانست «كه وضع امتش رو به سقوط و انحطاط خواهد رفت» بنابراین جانشینان خود در جامعه را به معصومین محدود ننمود. مبدا عملى و نظرى "ولایت فقیه" محمد مصطفى(ص) رسول هدایت و نور (53 ق.ه 11 ه). او كه به درهم شكننده بتهاى جهل و نادانى شهرت یافت در زمانىانقلاب خود را پایهگذارى نمود كه نظام بینالملل یك نظام دو قطبى بود و مكه سرزمینى تقریبا فراموش شده میان این دو قطب و بر سر راهكاروانهاى تجارى شرق به غرب و بر عكس. یكى از مهمترین كارهاى پیامبراستحكام تداوم رهبرى به وسیله «نخبگان دینى» بود. بنابراین «ولایتفقیه» را نخستین بار او نظرا و عملا پایهگذارى نمود و البته بر اساسدستوراتى كه از طرف خداوند بر او نازل شده بود . گفتههاى او دراولین نظریههاى «ولایت» بسیار نفوذ داشت. پیامبر اكرم(ص) ولایت«عالم به احادیث و روایات» كه آنها را «فقیه» مىنامید، بر جامعهعقلا و شرعا لازم مىدید و مىفرمود: «مردم! جانشینان من كسانى هستندكه بعد از من راویان احادیث و سنت من مىباشند .» مسلما ایشانهمان فقهاء هستند زیرا «كسى كه نگهدارنده چهل حدیثبراى امت منباشد خداوند او را فقیه محشور مىگرداند » و «فقیهان ». و علما وارث انبیااند كه علم آنها را به ارثمىبرند . پیامبر پس از ارائه چنین نظریهاى، از میان فقها «نخبگان» آنها كه همان معصومین از جانشینان فقیهش باشند را بهعنوان جانشینان خاص خود و فقها غیرمعصوم را به عنوان جانشینان عاممعرفى فرموده و در واقع، دست كم بخشى از اندیشههاى پیامبر در موردخلافت و ولایت را باید به عنوان واكنشى در برابر واپسگرایى جاهلى قریش و قبیلهگرایى و ملىگرایى اوس و خزرج به شمار آورد، كه محمد(ص) آن راعلت عمده انحراف و واپسگرایى مىانگاشت. او از هرج و مرجى كه ممكن بود در جامعه اسلامى رواج یابد بسیار نگران بود و به آن دسته ازكسانى كه مىخواستند بانى ارتجاع باشند انتقاد مىنمود. پیامبردیدگاه، سیاسیش را كه مبتنى بر «ولایت» بود براى مقابله با آنچه كهخود آن را «سلطنت» مىدانست ساخته و پرداخته نموده بود و مىفرمود:«فقهاء امین پیامبران هستند تا زمانى كه وارد دستگاه سلطنتى نشدهباشند .» سرانجام باید گفت كه پیامبر در لسان جامعهشناسى سیاسى،نخبهگرا و بر این اعتقاد بود كه «ولایت فقهاء» باید نیروى مسلط برجامعه گردد زیرا عالمانند كه توانایى تفسیر درست قوانین و دستورات خداوند را دارند و قادر به اصلاحاتىاند كه هدفش حل مسائل درون نظام اجتماعى است. پیامبر، مىفرمود: «اگر زمام امر ملتى واگذار به شخصىگردد كه در آن ملت اعلم از او وجود داشته باشد وضع آن ملت همیشه روبه انحطاط و سقوط رفته تا زمانى كه مردم از آن راه رفته بازگردند، و زمام امر را به دست داناترین خود بسپارند. » و حتى این شرط درانتخاب عمال و فرمانداران و مقامات پایینتر از مقام رهبرى نیز باید مراعات شود كه براى انتخاب فرماندار مثلا اگر امر دائر بین عالم وجاهل است عالم مقدم است و اگر دائر بین عالم و اعلم است قطعا باید اعلم را مقدم داشت كه در غیر این صورت خیانت است . و بالاخره پیامبر اگر چه مىتوانست دانشمندان دیگرى كه علم صنعت، تاریخ، هیئت وطب، معمارى و ... را دارند به عنوان جانشین و حاكم بر مردم انتصاب كند اما بیش از هر چیز، به «الهیات» تكیه نمود. پیامبرهیچگاه راضى نمىشد كه امتش بدون سرپرست عالم یا اعلم به حیات خود ادامه دهد زیرا خود مىدانست «كه وضع امتش رو به سقوط و انحطاط خواهد رفت» بنابراین جانشینان خود در جامعه را به معصومین محدود ننمود. برخى خلیفه رسول خدا بودن فقیهان را فقط در نقل حدیث ومسئلهگویى، محدود نمودهاند كه این اشتباه است.به تعبیر امامخمینى(ره)، جاى تعجب است كه هیچكس از جملات پیامبر كه [ شامل ] «علی خلیفتی» یا «الائمة خلفائی» [ است ]، " مسئلهگویى ونقل حدیث" به تنهایى را استنباط نمىكند و براى خلافت و حكومت ائمه به آنها استدلال مىگردد «لكن در این جمله به «خلفایى...» كه رسیدهاند توقف نمودهاند و این نیست مگر به واسطه آنكه گمان كردهاند خلافت رسولالله محدود به حد خاصى یا مخصوص به اشخاص خاصى است و چون ائمهعلیهمالسلام هر یك خلیفه هستند نمىشود پس از ائمه علماء فرمانروا وحاكم و خلیفه باشند و باید اسلام بىسرپرست و احكام اسلام تعطیل باشد و حدود و ثغور اسلام دستخوش اعداء دین باشد و آن همه كجروى رایجشود كهاسلام از آن برى است .» منبع: کتاب نقد/س
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 452]