محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831149270
پايان فضيلت
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پايان فضيلت نويسنده: السدير مكاينتايرمترجم: حجت الاسلام حميد شهريارى نقد تفكر اخلاقى جوامع نوين اشاره پيش از اين گذشت كه كتاب «پايان فضيلت» نوشته السدير مكاينتار نقدى بر تفكر اخلاقى رايج در غرب است. از ويژگىهاى اين كتاب شيوه نگرش نقادانه آن بر مكاتبى است كه الگوهاى گزينش فردى را جايگزين فضايل اخلاقى و اصول ارزشى مىكنند. در فصل چهاردهم اين كتاب، او ضمن اشاره به نقد نظراتى همچون ذهنگروى و عاطفهگروى، فضايل مختلف را در چند مكتب بر شمرده و با هم مقايسه مىنمايد و سعى دارد با ايجاد نوعى سازگارى بين اين نظريات، اخلاق مبتنى بر فضيلت را از ديدگاه خود تبيين نمايد: ماهيت فضايل به قدرى تصورات متعدد از يك فضيلت وجود دارد كه نمىتوان اين مفهوم يا در واقع، تاريخ آن را داراى يك وحدت واقعى دانست. هومر، سوفوكلس، ارسطو، عهد جديد و متفكران قرون وسطى از جهات بسيار با هم فرق داشتند. آنان فهرستهاى گوناگون و ناسازگارى از فضايل به ما عرضه كردهاند. در سنتى كه من تبيين نمودم نيز مفهوم اصلى واحدى وجود ندارد. در اينجا، ابتدا بعضى از جهات كليدى نظريات مختلف را دوباره ذكر مىنماييم و سپس براى مقايسه بيشتر، نظرى به فهرست فضايل از ديدگاه دو نويسنده غربى جديدتر، بنيامين فرانكلين (1) و جين آوستين (2) مىافكنيم. امروزه به روشنى، بيشتر ما مىتوانيم دستكم، بعضى از عناوين موجود در فهرست فضايل هومر، را اصلا از فضايل (3) به حساب نياوريم. «قدرت بدنى» بارزترين مثال از اين موارد است. هومر آن را يك مزيتيا «آريته» مىداند، در حالى كه ما آن را از فضايل محسوب نمىداريم. فهرست فضايل هومر و فهرست ارسطو و فهرست ما - همه با هم متفاوتند. يكى از دلايل آن اين است كه بعضى از واژههاى يونانى فضيلتبه سادگى به انگليسى ترجمه نمىشوند. علاوه بر آن، مىتوان ملاحظه نمود كه «دوستى» به عنوان يك فضيلت در فهرست ارسطو تا چه حد اهميت دارد و تا چه حد با نظر ما تفاوت دارد! يا جايگاه فرونسيس (4) (حكمت نظرى) چطور با نظر هومر يا با نظر ما متفاوت است. همان گونه كه ارسطو نفس را ستايش مىكند، به همان نحو هومر بدن را مىستايد. فرق ديگر اين فهرستها در اولويتبندى فضايل است. طبق نظر ارسطو، فضايل تنها در دسترس كسانى است كه داراى ثروت زياد و موقعيت اجتماعى والا باشند; فضايلى وجود دارد كه براى انسانهاى فقير - هرچند آزاد هم باشند - قابل دستيابى نيست. در نظر ارسطو، اين فضايل براى حيات بشر فضايلى اساسى مىباشند. كرامت (5) و سخاوت (6) در طرح ارسطو تنها فضايلى معمولى نيستند،بلكه فضايلى مهم مىباشند. فهرست ارسطو چشمگيرترين تقابل را نه با فهرست ما، بلكه با فهرست عهد جديد دارد. عهد جديد نه تنها فضايلى را ستايش مىكند كه ارسطو درباره آنها هيچ نمىداند (يعنى ايمان، اميد و عشق) و هيچ حرفى از فضايلى همچون حكمت نظرى (7) كه در نزد ارسطو سرنوشتساز است، نمىزند، بلكه «تواضع» را به عنوان فضيلت مىستايد، در حالى كه ارسطو آن را يك رذيلت در مقابل «كرامت» به حساب مىآورد. به علاوه، از آنجا كه عهد جديد ثروتمندان را به روشنى تمام، مقدر به عذاب جهنم مىداند، روشن است كه فضايل كليدى نمىتواند در دسترس آنها باشد، ولى اين فضايل براى بردگان در دسترس است و عهد جديد نيز نه تنها در عناوين موجود در فهرستنامه خود، هم با هومر و هم ارسطو اختلاف دارد، بلكه علاوه بر آن، در ترتيب درجات فضايل نيز با آنها متفاوت است. در فهرست جين آوستين، دو ويژگى برجسته وجود دارد. اولين ويژگى، اهميتى است كه او براى فضيلت «ثبات» (8) قايل است.«ثبات» از بعضى جهات نزد جين اوستين نقشى مشابه نقش حكمت نظرى (9) نزد ارسطو ايفا مىكند. كسب اين فضيلت لازمه كسب ديگر فضايل است. دومين ويژگى، اين است كه آنچه ارسطو فضيلت «همسازى» (10) تلقى مىكند جين اوستين آن را فقط نماى دروغينى ازيك فضيلت اصيل (رافت) (11) مىانگارد. از سوى ديگر، ارسطو شجاعت نظامى را نماى دروغينى از يك شجاعتحقيقى تلقى مىكند. از اينرو، هنوز مىتوان نوع ديگرى از عدم توافق در فضايل را در اينجا يافت; يعنى، عدم توافق در باره اينكه كداميك از فضايل اصيل و كداميك دروغين هستند. بنيامين فرانكلين فضايل جديدى مانند پاكيزگى، سكوت و سختكوشى (12) برمىشمارد. او به وضوح، انگيزش براى كسب را بخشى از فضيلتبه حساب مىآورد، در حالى كه نزد بيشتر يونانيان باستان اين همان رذيلتحرص (13) است. او بعضى از فضايل فرعى در قرون قبل را به عنوان فضايل اصلى تلقى مىكند، بعضى از فضايل متعارف را نيز دوباره تعريف مىكند. در فهرستسيزده فضيلتى كه فرانكلين براى نظام خود گردآورى نموده است، هر فضيلت را به وسيله يك قاعده تبيين مىكند. در مورد «عفت» قاعده اين است: «به ندرت، از آميزش جنسى بهرهور شو، مگر براى سلامتى يا فرزنددار شدن و نه تا حد رخوت، ضعف و لطمه به آرامش يا آبروى خود يا ديگرى.» واضح استكهاين چيزى نيست كه نويسندگان پيشين از عفت منظور داشتهاند. سؤالى كه در اينجا مطرح مىشود اين است كه با اين همه تفاوت در عناوين فضايل و نيز اختلاف نظر در ماهيت فضايل، چرا بايد فرض كنيم كه همه به دنبال فهرست واحد و يكسانى بودهاند؟ تا زمانى كه ما نقشهاى اجتماعى اصلى در جامعه زمان هومر و لوازم هر يك از آنها را نشناسيم، نمىتوانيم فضايل عهد هومر را به خوبى بازيابيم. مفهوم «فلان نقشى كه هر كس داراست و بايد انجام دهد» مقدم بر مفهوم يك فضيلت است; مفهوم دوم تنها از طريق مفهوم اول كاربرد دارد. در شرح ارسطو مساله كاملا متفاوت است. هرچند بعضى از فضايل تنها براى عده خاصى از مردم قابل حصول است، با اين حال، فضايل نه به انسان به عنوان صاحب يك نقش اجتماعى، بلكه به انسان فى نفسه، متعلق مىشود. غايت انسان به عنوان يك نوع، تعيين مىكند كه كداميك از اوصاف بشرى فضيلتاند. هر چند ارسطو اكتساب فضايل و بهكارگيرى آنها را چون وسيلهاى براى يك هدف مىانگارد، ولى ارتباط وسيله با هدف يك ارتباط بيرونى نبوده، بلكه درونى (14) است. منظور من از وسيلهاى درونى نسبتبه يك هدف مفروض اين است كه آن هدف نتواند به نحوى مناسب، مستقل از توصيف آن وسيله، توصيف گردد. بنابر اين، در شرح ارسطو، زندگى نيك براى بشر همراه با فضايل و غايت است. بهكارگيرى فضايل فى نفسه، يك مؤلفه سرنوشتساز در حيات نيك براى انسان است. اين تمايز بين وسايل درونى و بيرونى نسبتبه يك هدف، توسط خود ارسطو در اخلاق نيكوماخوس ترسيم نشده، بلكه اين تمايزى است كه بعدا توسط آكويناس تبيين گرديدهاست. شرح عهد جديد از فضايل هرچند در محتوا با شرح ارسطو تفاوت بسيار دارد، ولى اين شرح داراى همان ساختار مفهومى و منطقى شرح ارسطو است. درست همانند ارسطو، در عهد جديد نيز فضيلت وصفى است كه بكارگيرى آن ما را به تحصيل غايت (15) بشر رهنمون مىسازد. البته خير انسان يك خير ما فوق طبيعى است و نه فقط طبيعى، ولى فوق طبيعى كه طبيعت را جبران و تكميل مىنمايد. گذشته از آن، ارتباط فضايل به عنوان وسيله براى هدفى كه همان اتحاد بشر (16) در حكومت الهى در عهد آتيه است، مانند نظر ارسطو، بيرونى نبوده، بلكه درونى است. مسلما همين تشابه است كه به آكويناس اجازه مىدهد تا تركيبى از ارسطو و عهد جديد را به دست دهد. يك ويژگى كليدى در اين وجه تشابه نحوه تقدم مفهوم «حيات نيك براى انسان» بر فضيلت است، درستبه همان شكل كه درشرح هومر مفهوم نقش اجتماعى مقدم بود. مفاد نظريه جين آوستين در باره فضايل به نوعى ديگر است. سى اس لوئيس (17) به حق تاكيد كرده است كه تا چه حد ديد اخلاقى او عميقا برگرفته از مسيحيت است. گيلبرت رايل (18) نيز بر ميراثخوارى او از شافتزبورى (19) و از ارسطو تاكيد نموده است. در واقع، نظرات او تركيبى از عناصر فكرى هومر نيز مىباشد، از آنجا كه به نحوى، به نقش اجتماعى علقه خاطر دارد كه نه عهد جديد و نه ارسطو هيچيك نداشتهاند. از اينرو، نظرات او به اين دليل داراى اهميت است كه او تاليف بين آنچه را كه در وهله اول شروح نظرى با فضايل ناهمخوان به نظر مىآيد، ممكن مى داند. شرح فرانكلين مانند ارسطو غايتگرايانه است، ولى بر خلاف ارسطو سودانگارانه مىباشد. طبق آنچه فرانكلين در زندگينامه خود آورده است، فضايل وسيلهاى براى يك هدفاند، اما او ارتباط وسيله هدف را بهجاى يك ارتباط درونى به نحوى بيرونى تصوير مىكند. هدفى كه پرورش فضايل نسبتبه حصول آن مساعدت مىكند همان «سعادت» (20) است، اما او از سعادت، موفقيت (21) و تنعم (22) در فيلادلفيا (23) و در نهايت، در بهشت را درك مىكند. فضايل بايد سودمند باشند و شرح فرانكلين متناوبا بر سود (24) به عنوان معيارى در موارد جزئى تاكيد مىكند. از اينرو، ما با دست كم، سه مفهوم كاملا متفاوت از فضيلت مواجه هستيم: يك فضيلت وصفى است كه فرد را قادر مىسازد تا نقش اجتماعى خويش را انجام دهد (هومر); يك فضيلت وصفى است كه فرد را قادر مىسازد تا به سوى دستيابى يك غايت مشخصا بشرى، اعم از طبيعى و فوق طبيعى، حركت كند (ارسطو، عهد جديد و آكويناس); يك فضيلت وصفى است كه براى دستيابى به موفقيتهاى دنيوى و اخروى سودمند باشد (فرانكلين). آيا ما بايد اين سه شرح مختلف را رقيبى از يك شىء واحد بدانيم؟ يا در عوض، اينها شروحى بر سه شىء متفاوت مىباشند؟ آيا ما قادريم از اين ادعاهاى رقيب و گوناگون، يك مفهوم اصلى وحيدى از فضايل بيرون بكشيم كه بتوانيم شرحى متقنتر از ديگر شروح ارائه شده، ارائه دهيم يا خير؟ من برآنم تا استدال كنم كه ما مىتوانيم چنين مفهومى اصلى كشف نماييم و روشن مىشود كه اين مفهوم، سنتى را به دست مىدهد كه من تاريخ آن را همراه با وحدت مفهومى آن سنتبه تحرير درآوردهام. در واقع، اين مفهوم ما را قادر مىسازد تا آن باورهايى را كه مربوط به فضايلى است كه اصالتا متعلق بهآن سنت مىباشد از باورهايى كه چنين نيستند به وضوح تمييز دهيم. يكى از ويژگىهاى اين مفهوم آن است كه كاربردش همواره محتاج پذيرش شرح پيشينى از جنبههاى خاصى از حيات اجتماعى و اخلاقى است. در شرح هومر مفهوم «فضيلت» نسبتبه مفهوم «نقش اجتماعى» يك مفهوم ثانوى است و در شرح ارسطو نسبتبه مفهوم «حيات نيك» براى انسان، كه به عنوان غايت فعل بشر تصوير شده، و در شرح بسيار متاخرتر فرانكلين نسبتبه مفهوم سود، يك مفهوم ثانوى است. اما در شرحى كه من در حال ارائه آن مىباشم اين امر به چه صورتى است؟ در پرتو پاسخ به چنين سؤالى است كه ماهيت مركب و تاريخى و چند لايهاى مفهوم اصلى فضيلت روشن مىگردد; زيرا تحول منطقى اين مفهوم دست كم، داراى سه مرحله است كه اگر بخواهيم مفهوم اصلى فضيلت را بفهميم بايد اين مراحل را به ترتيب، شناسايى نماييم و هر يك از آنها مراحل زمينههاى مفهومى خود را داراست: مرحله اول محتاج شرح پيشين چيزى است كه آن را «عمل» (25) خواهم ناميد. مرحله دوم محتاج شرح چيزى است كه قبلا آن را به عنوان «نظم روايى» (26) يك حيات بشرى واحد توصيف نمودم و مرحله سوم محتاج شرح آن چيزى است كه يك سنت اخلاقى (27) را تشكيل مىدهد و تا حد بسيارى، از آنچه كه تاكنون ارائه كردهام مبسوطتر باشد. هر يك از مراحل بعدى، مرحله قبل را پيشفرض مىگيرد، و نه بالعكس. هر يك از مراحل قبل در پرتو مراحل بعد هم منقح مىگردد و هم دوباره تفسير مىشود، ولى يك مؤلفه اساسى مرحله بعد را نيز فراهم مىآورد. روند تحول اين مفهوم بهطور تنگاتنگى، با تاريخ سنتى كه اساسش را اين مفهوم تشكيل مىدهد - هرچند دقيقا اين مفهوم، تلخيصى از آن نيست - مرتبط مىباشد. در شرح هومر از فضايل، بهكارگيرى يك فضيلت نشانه اوصافى است كه براى متحمل شدن يك نقش اجتماعى و براى ارائه مزيت در حوزه تقريبا مشخص عمل اجتماعى لازم است. منظور من از «عمل» عبارت است از هر شكل منسجم و پيچيده از فعاليتهاى بشرى كه از حيث اجتماعى جمعى و بادوام بوده و از طريق آن، عمل خيرهايى كه نسبتبه آن شكل فعاليت درونىاند در جريان تلاش براى دستيابى به معيارهاى مزيتى كه با آن شكل فعاليت مناسباند و تا حدى در تعريف آنها اخذ مىشوند، شناسايى مىشود. با اين حال، توانايىهاى بشر براى دستيابى به مزيت و تصورات بشر از غايات و خيرات مشتمل در آن به نحوى روشمند، توسعه مىيابند. نه دوزبازى و نه پرتاب ماهرانه يك توپ فوتبال مثالى براى يك «عمل» به اين معنا نيست، اما بازى فوتبال مثالى براى آن است، شطرنج نيز چنين مىباشد. در جهان باستان و قرون وسطى، ايجاد و ابقاى جوامع بشرى (از قبيل خانواده، شهرها و ملتها) عموما به معنايى كه من تعريف كردم، يك عمل محسوب مىشود. اجازه دهيد تا بعضى از واژههاى كليدى را كه تعريف من مشتمل بر آنهاست، با شروع از مفهوم «خيراتى كه براى يك عمل درونىاند» توضيح دهم. براى مثال، يك بچه هفتساله بسيار باهوش را در نظر بگيريد كه هرچند تمايل خاصى به آموختن بازى شطرنج ندارد، ولى من مايلم به او اين بازى را بياموزم. از سوى ديگر، اين بچه تمايل شديدى به آبنبات دارد و مجال كمى براى بهدست آوردن آن داشته است. بنابراين، به اين بچه مىگويم كه اگر يك بار در هفته با من شطرنجبازى كند به قدر پنجاه سنت، به او آبنبات مىدهم. به علاوه، به او مىگويم كه همواره طورى با او بازى مىكنم كه بردن براى او محال نبوده، ولى مشكل باشد و نيز مىگويم كه اگر او ببرد به قدر پنجاه سنت ديگر آبنبات خواهد گرفت. به اين ترتيب، اين بچه تحريك مىشود تا آن قدر بازى كند كه برنده شود. اما توجه داشته باشيد كه تا زمانى كه آبنبات به تنهايى دليل موجه شطرنجبازى او باشد، دليلى ندارد كه او تقلب نكند و براى تقلب دلايل فراوانى دارد، به شرطى كه بتواند آن را با موفقيت انجام دهد. اما آن طور كه ما اميدواريم، زمانى خواهد رسيد كه اين بچه در مورد مزاياى مخصوص شطرنجبا دستيابى به نوع كاملا خاصى از مهارتهاى تحليلى، قوه خلاقه طراحى و شور رقابتجويى، به مجموعه دلايل جديدى پى خواهد برد كه اينك نه تنها دليل بر پيروزى او در موارد خاصى است، بلكه علاوه بر آن، دليلى استبر سعى در برترى يافتن به روشهايى كه بازى شطرنج اقتضاى آن را دارد. اينك اگر اين بچه تقلب كند مرا مغلوب نكرده، بلكه خود را مغلوب كرده است. بدين ترتيب، محتمل است كه با شطرنجبازى دو نوع خير بهدست آيد: نوع اول خيرهايى هستند كه به صورت بيرونى و امكانى، به شطرنجبازى و به اعمال ديگر به وسيله پيشامدهاى وضعيت اجتماعى پيوند (28) خوردهاند (مثل آبنبات در مورد بچه فرضى و شهرت، مقام و ثروت در مورد بزرگسالان.) همواره روشهاى بديلپذيرى براى دستيابى به چنين خيرهايى وجود دارد و دستيابى به آنها هرگز فقط با شركت جستن در يك نوع عمل خاصى حاصل نمىشود. نوع ديگر خيرهايى هستند كه نسبتبه عمل شطرنج درونى هستند و به هيچ وسيلهاى، جز با بازى شطرنجيا بازى ديگرى مانند آن، حاصل نمىگردند. ما اين خيرها را «درونى» مىناميم. يك عمل متضمن معيارهاى مزيت و تبعيت از قواعد و نيز دستيابى به برخى خيرها مىباشد. دخول در يك عمل يعنى، پذيرش اعتبار آن معيارها و عدم كفايت عملكرد خود من، آن گونه كه آن معيارها حكم مىكنند; يعنى، قرار دادن برداشتها، انتخابها، ترجيحها و علايق خود من در معرض اين معيارهايى كه به نحوى تقريبى و در حال حاضر، عمل را تعريف مىكند. البته اعمال آن گونه كه تذكر دادم داراى تاريخ هستند. بازىها، علوم و هنرها همه داراى تاريخ هستند. از اينرو، خود معيارها مصون از نقد نيستند، ولى با اينهمه، ما نمىتوانيم بدون اينكه اعتبار بهترين معيارهاى شناخته شده تا آن زمان را بپذيريم، عملى را شروع كنيم. در قلمرو اعمال، اعتبار خيرها و نيز معيارها به نحوى عمل مىكند كه تمام تحليل نظرهاى ذهنگرايان (29) و عاطفهگرايان (30) مردود مىشود. اينك در موقعيتى هستيم كه مىخواهم تفاوت مهمى را بين آنچه كه من «خير درونى» و «خير بيرونى» ناميدم بيان كنم. از ويژگىهاى آنچه كه من «حسن بيرونى» ناميدم، اين است كه وقتى بدان دستيابند همواره خاصيت و وصف فردى خاص مىباشد. به علاوه، خير بيرونى مشخصا به نحوى است كه هر چه يك فرد بيشتر دارا باشد، سهم ديگر افراد كمتر خواهد بود. گاهى ضرورتا چنين است; مانند: قدرت و شهرت و گاهى به دليل پيشامدهاى اتفاقى; مانند: ثروت. بنابراين، خيرهاى بيرونى، مشخصا موضوع رقابتهايى هستند كه در آن برنده و بازنده - هر دو وجود دارند. خيرهاى درونى در واقع، نتيجه رقابتبراى برترى (31) است. اما اين ويژگى آنهاست كه دستيابى بدانها خيرى استبراى تمامى جماعتى كه در آن عمل شركت دارند. اكنون ما در موضعى هستيم كه اولين تعريف از فضيلت را هرچند به صورت ناقص و استعجالى ارائه نماييم: «يك ضيلتيك وصف مكتسب انسانى است كه كسب و بهكارگيرى آن باعث مىشود تا قادر شويم كه به آن خيرهايى كه سبتبه عمل درونى هستند دستيابيم و فقدان آن به نحو مؤثرى، ما را از دستيابى به هر يك از اين خيرها باز مىدارد.» اين تعريف بعدا نيازمند بسط و اصلاح است. از مفهوم «عمل»، مىتوان دريافت كه فقط وقتى مىتوان به خيرهاى آن دستيافت كه در ظرف عمل براى خود نسبتبه ديگر عملكنندگان، اهميت كمترى قايل باشيم. ما بايد بياموزيم كه چه چيز حق چه كسى است; ما بايد آماده باشيم تا هر احتمالى را كه با به خطر انداختن خود در طول اين راه لازم است، پذيرا باشيم; و ما بايد بهدقت، به آنچه كه درباره عدم كفايتخودمان گفته مىشود گوش فرا دهيم و با همان دقت، به واقعيات پاسخ دهيم. به تعبيرى ديگر، ما بايد فضايل عدالت، شجاعت و صداقت را به عنوان اجزاى ضرورى براى هر عملى كه داراى خير درونى و معيارهاى مزيت است، بپذيريم; زيرا عدم پذيرش اين امور و خواستار تقلب بودن درست مانند آن بچه فرضى كه مىخواست در روزهاى اول بازى شطرنج، تقلب كند، ما را تا آن حد از دستيابى به معيارهاى مزيتيا خيرهاى درونى آن عمل باز مىدارد كه آن عمل جز به عنوان ابزارى براى دستيابى به خيرهاى بيرونى فايده ديگرى نخواهد داشت. بامثالهايىروشنمىشودكه از موضع آننوع رابطهاىكه بدون آن، عملنمىتواند تداوم يابد، صدق، عدالت و شجاعت (و شايد چيزهاى ديگر) مزايايى اصيل هستند، فضايلى كه ما بايد خودمان و ديگران را در پرتو آن، توصيف نماييم; ديدگاه شخصى اخلاقى ما يا رسوم خاص جامعهمانهرچهمىخواهد،باشد;زيرااينتشخيصكهمانمىتوانيمازمعين نمودن روابط خودبرحسب چنينخيرهايى فرار كنيم، درستبااعتراف به اينكه جوامع مختلف در گذشته و حال، داراى رسوم مختلفى در باب صدق، عدالت و شجاعتبودهاند، سازگار است. ... پسعمل مىتواند در جوامعى كه داراى رسوم بسيار متفاوتى هستند شكوفا شود. آنچه از عمل برنمىآيد اين است كه در جوامعى شكوفا شود كه فضايل در آن ارزشمند نباشد، هرچند نهادها و مهارتهاى فنى با تامين هدفهايى وحدت يافته بتوانند بهخوبى، به شكوفايى خود ادامه دهند. ورود در يك عمل، ورود در يك رابطه است، نه فقط رابطه با عمل كنندگان معاصر، بلكه علاوه بر آن، با كسانى كه در عمل بر ما مقدم بودهاند، بويژه آنان كه توفيقاتشان وصول عمل به نقطه كنونىاش را فراهم آورده است. از اينرو، آنچه اينك با آن ژمواجه هستيم و بايد از آن ياد بگيريم توفيق يك سنت و به طريق اولى، (32) اعتبار آن است. فضيلتعدالت،شجاعتو صداقت، شروطى هستند لازم براى يادگيرى و رابطهاى كه با گذشته مجسم مىدارند، درستبه همان نحو و به همان دلايلى كه در تداوم روابط كنونى در عمل، شروطى لازم هستند. البته نبايد عمل را فقط با مجموعهاى از مهارتهاى فنى فرق گذاشت; نبايد عمل را با نهاد نيز خلط نمود. شطرنج، فيزيك و طب عمل هستند. باشگاههاى شطرنج، آزمايشگاهها و بيمارستانها نهاد هستند. نهادها به نحوى بارز و لازم، با چيزهايى مرتبط هستند كه من آنها را «خير بيرونى» ناميدم. اين نهادها درگير به دست آوردن پول و ديگر خيرهاى مادىاند. آنها بر اساس قدرت و مقام ساخته شدهاند و پول، قدرت و مقام را به عنوان اجر توزيع مىكنند. اگر بناست كه نهادها نه فقط خود را، بلكه عملى را كه عهدهدار آنند، حفظ كنند، نمىتوانند جز اين عمل كنند; زيرا عملى كه در برههاى از زمان به وسيله نهادى حفظ نشده باشد، نمىتواند به حيات خود ادامه دهد. در واقع، ارتباط عمل با نهاد (و در نتيجه، ارتباط خيرهاى بيرونى با خيرهاى درونى عمل مورد بحث) آن قدر عميق است كه عمل و نهاد به نحو چشمگيرى يك ترتيب على واحدى را تشكيل مىدهند كه در آن، كمال و خلاقيت عمل همواره در برابر زيادهطلبى نهادها آسيبپذير است. در اين اوضاع و احوال، نقش اساسى فضايل روشن است. اعمال بدون فضايل - بدون عدالت، شجاعت و صداقت - نمىتوانند در برابر قدرت مخرب نهادها مقاومت كنند. حال اگر نهادها واقعا قدرتى مخرب داشته باشند، ايجاد و ابقاى صور جامعه بشرى (و بنابر اين، نهادها) خود داراى تمام ويژگىهاى يك عمل است و آن هم عملى كه به دو صورت مهم، رابطهاى بسيار نزديك با بهكارگيرى فضايل دارد. بهكارگيرى فضايل خود با لزوم يك برداشت كاملا ثابت نسبتبه مسائل سياسى و اجتماعى تناسب دارد و همواره ما بهكارگيرى فضايل را درون يك جامعه خاص با اشكال نهادى خاص خودش مىآموزيم يا از آموختن آن بازمىمانيم. البته فرقى بسيار اساسى بين ديدگاه آزادىخواهى فردگرايانه عصر نوين و ديدگاه سنتى زمان باستان و قرون وسطى از فضايل - كه كليات آن را بيان كردم - در نحوه ارتباط ترسيم شده بين منش اخلاقى و جامعه سياسى، وجود دارد. از حيث اصالت آزادىخواهى فردى، يك جامعه صرفا عرصهاى است كه در آن هر يك از افراد مفهوم خود برگزيده زندگى نيك خويش را تعقيب مىكنند و نهادهاى سياسى براى اين به وجود مىآيند كه آن مقدار نظمى را فراهم آورند. كه چنين فعاليت از سوى خود تعيين شدهاى ممكن مىسازد. دولت و قانون در مورد مفاهيم رقيب از زندگى نيك براى انسانها بىطرف هستند يا بايد باشند و لذا، هرچند اين وظيفه دولت است كه قانونمندى (33) را ترويج كند، ولى در نظر آزادىخواهان، تلقين نگرشهاى اخلاقى هيچ فردى، بخشى از وظايف قانونى دولت را تشكيل نمىدهد. در مقابل، از ديد خاص عهد باستانى و قرون وسطايى، جامعه سياسى نه تنها در بقاى خود محتاج وجود فضايل است، بلكه اين يكى از وظايف مقام پدرى است كه فرزندان را طورى بزرگ كند كه بالغانى فضيلتمند گردند. بيان سنتى اين تمثيل در كريتو از سقراط نقل شده است. البته از قبول ديدگاه سقراط نسبتبه جامعه سياسى و حاكميتسياسى نتيجه نمىشود كه ما بايد وظيفه اخلاقى را كه سقراط به شهر و قانون آن اسناد مىداد، به دولتهاى امروزى اسناد دهيم. در واقع، قدرت موضع آزادىخواهان فردى تا حدى از اين واقعيتبديهى سرچشمه مىگيرد كه دولت امروزى به طور كلى، از عمل كردن به عنوان مربى اخلاق در جوامع ناتوان است. پس فضايل رابطه متفاوتى با خيرهاى بيرونى و با خيرهاى درونى دارند. كسب فضايل براى دستيابى به خيرهاى درونى ضرورى است، ولى كسب فضايل ممكن است كاملا بهحق، مزاحم ما براى دستيابى به خيرهاى بيرونى باشند. در اين وهله، لازم است تاكيد كنم كه خيرهاى بيرونى نيز اصالتا خير هستند. آنها نه فقط معروض ويژه اشتياق انسان هستند كه توزيع آن به فضايل عدالت و سخاوت معنى مىبخشد، بلكه هيچكس نمىتواند از همه آنها بدون يك رياكارى خاص، متنفر باشد. ولى پرورش صداقت، عدالت و شجاعت تا زمانى كه دنيا اين طور است، غالبا به نحوى انگشتنما، راه ما را به ثروت يا شهرت يا قدرت مسدود خواهد نمود. اين شرح، خوشبختانه در دو جهت كه در آن بسيارى با ارسطو مخالفت كردهاند، ارسطوگرايانه نيست; اولا، هر چند اين شرح فضايل، غايت گرايانه است، ولى اصلا محتاج طرفدارى از زيستشناسى متافيزيكى ارسطو نمىباشد. ثانيا، تعارض فقط از نقايص اخلاقى افراد ناشى نمىشود و اين درست، به دليل تنوع اعمال انسان و تنوع متعاقب خيرهايى است كه فضايل در راستاى طلب آنها، بهكار گرفته مىشوند. و دست كم، سه جهت وجود دارد كه طبق آن، شرحى كه من ارائه نمودم، به وضوح ارسطوگرايانه است: اولا، براى تكميلش محتاج توضيح مستدل همان تمايزات و مفاهيمى است كه شرح ارسطو محتاج بدان است: توضيح درباره اختيار، تمايز بين فضايل عقلانى و فضايل اخلاقى، رابطه با توانايىهاى طبيعى و احساسات و ساختار عقل عملى. اگر شرح من بخواهد موجه باشد، بايد در هر يك از اين موضوعات از چيزى بسيار شبيه به نظر ارسطو دفاع نمايد. ثانيا، شرح من مىتواند با يك ديدگاه ارسطويى از مسرت و لذت تطبيق كند، در حالى كه به نحو جالبى، با هر نظر سودانگارانه و به نحوى خاصتر با شرح فرانكلين از فضايل، آشتى ناپذير است. ... ثالثا، اين و تبيين (35) دارد. از يك موضع ارسطوگرايانه، افعال خاصى را تجلى يا عدم تجلى يك فضيلتيا فضايل دانستن هرگز فقط ارزيابى كردن آن نيست، بلكه بايد اولين گام بهسوى اين تبيين را نيز طى كرد كه چرا اين اعمال انجام شد و نه اعمالى ديگر. لذا، نزد يك ارسطوگرا درست مثل يك افلاطونگرا مىتوان سرنوشتيك شهر يا يك فرد را با نقل بىعدالتىهاى يك ظالم يا شجاعتهاى مدافعان شهر تبيين نمود. در واقع، بدون اشاره به جايگاهى كه عدالت و بىعدالتى، شجاعت و بزدلى در حيات بشر دارا هستند، چيزهاى كمى واقعا قابل تبيين خواهند بود. نتيجه مىگيريم كه بسيارى از طرحهاى تبيينى علوم اجتماعى نوين و معيار روششناختى، كه تفكيك «واقعيات» از تمامى ارزشيابىهاست، محكوم به شكست است; زيرا آنان كه اين معيار روششناختى را پذيرفتهاند، نمىتوانند اين واقعيت را كه كسى شجاع يا عادل بوده يا نبوده، «يك واقعيت» بدانند. آن شرح فضايلى كه من ارائه دادم كاملا در اين نكته با ارسطو موافق است. قبلا تاكيد كردم كه هر شرحى از فضايل بر حسب عمل، فقط مىتواند شرحى ناقص و اوليه باشد. براى تكميل آن چه چيزى لازم است؟ تا اينجا مهمترين تفاوت قابل توجه بين شرح من و هر شرحى كه بتوان آن را ارسطوگرا ناميد اين است كه هرچند من به هيچ وجه، بهكارگيرى فضايل را به مقام عمل محدود نكردهام، ولى تنها بر حسب اعمال است كه فايده و نقش فضايل را معين نمودهام، در حالى كه ارسطو اين فايده و نقش را بر حسب مفهوم نوعى از تمام حيات بشر كه مىتوان آن را «حيات نيك» ناميد، تعيين كرده است. واقعا به نظر مىرسد اين سؤال كه «انسانى كه فاقد فضايل است در واقع فاقد چه چيزى است؟» بايد پاسخى دريافت كند كه فراتر از چيزى است كه تاكنون بيان داشتهام; زيرا ممكن است چنين شخصى نسبتبه آن نوع مزيت كه از طريق شركت در عمل مىتوان بهدست آورد و نسبتبه آن نوع رابطه انسانى كه براى بقاى چنين مزيتى لازم است فقط در شيوههاى مختلف خاصى با شكست مواجه نشده باشد. حيات خود او كهبهعنوان يككل ملحوظ شده، ممكناستحياتى ناقص باشد. اين آن نوع حياتى نيست كه بتوان در تلاش براى پاسخ به اين سؤال كه «براى اين نوع مرد يا زن چه نوع حياتى بهترين زندگانى است؟»، تبيين نمود. و نمىتوان به اين سؤال بدون پرسش اين سؤال خود ارسطو كه «حيات نيك براى بشر كدام است؟»، پاسخ داد. اينك سه وجه نقصان در حياتى راكهفقط مفهومفضايل،بدان شكل مىدهد، مورد ملاحظه قرار مىدهيم. اولا، اين شكل زندگى تحت نفوذ تعارضات بسيار و دلخواهىهاى زيادى قرار خواهد گرفت. قبلا استدلال نمودم كه اين از شايستگىهاى يك شرح فضايل بر حسب خيرهاى متعدد است كه امكان تعارض حماسى را به نحوى تجويز مىكند كه شرح ارسطو مجاز نمىداند. ولى حتى در زندگى كسى كه فضيلتمند و منضبط است نيز ممكن است موارد فراوانى باشد كه يك وفادارى او را بهسويى سوق دهد و وفادارى ديگر بهسويى ديگر. ممكن است تعهد به حفظ يك نوع جامعهاى كه در آن فضايل مىتوانند شكوفا شوند، با دلبستگى به يك عمل خاصى (مثل هنر) ناسازگار باشد. بنابراين، ممكن است تنشى بين ادعاهاى زندگى خانوادگى و ادعاهاى هنر بهوجود آيد. اگر حيات فضايل به صورت مدام با گزينشهايى كه در آن يك وفادارى مستلزم دست كشيدن به ظاهر دلخواهانه از وفادارى ديگرى است، خدشهدار شود، به نظر مىرسد كه خيرهاى درونى عمل نيز اعتبار خود را از گزينشهاى فردى ما اقتباس خواهند نمود. ثانيا، تصور ما از فضايل خاص فردى، بدون يك مفهوم مقدم از غايت كل حيات بشر كه به عنوان يك واحد تصور شده است، بايد به صورت ناقص و ناتمام باقى بماند. به اين مثال توجه كنيد: «صبر» عبارت است از فضيلت انتظار با توجه و بدون شكايت، اما صبر هرگز فضيلت انتظار براى هر چيزى نيست. براى فضيلت انگاشتن صبر، لازم است تا جواب مناسبى براى اين سؤال از پيش، در نظر داشته باشيم كه: انتظار چه چيزى را بكشيم؟ در مقام عمل، مىتوان جوابى ناقص داد، هرچند براى بسيارى اهداف مناسب است; مثلا، صبر يك صنعتگر در برابر ديرگدازى مواد، صبر يك معلم در برابر يك شاگرد كند ذهن، صبر يك سياستمدار در مذاكرات - همه انواعى از صبر هستند. اما اگر مواد بيش از حد، ديرگداز بودند يا آن شاگرد بيش از حد، كند ذهن بود يا مذاكرات بيش از حد، مايوس كننده بود چطور؟ بايد قبول كرد كه فضيلت صبر، بايد خير مقدمى را تامين كند; غايتى كه تضمين كند خيرهاى ديگر در درجه دوم اهميت قرار گيرند. از اينرو، معلوم مىشود كه مضمون فضيلت صبر بستگى به اين دارد كه ما چگونه خيرهاى گوناگون را در يك سلسله مراتبى قرار دهيم. ثالثا، دست كم، يك فضيلت وجود دارد كه به وسيله سنتى كه فقط با ارجاع به تماميت (36) يك حيات بشر قابل تعيين است، شناختهمىشود و آن فضيلت، تماميت (37) يا ثبات (38) است. پىنوشتها 1- ranklinBenjamin (1706 - 1790)، نويسنده و مخترع آمريكايى كه پس از كتاب مشهورش به نام سالنماى ريچارد بيچاره، وارد سياستشد و نقش عمدهاى در انقلاب آمريكا داشت. 2- ane Austen (1775 -1816)، نويسنده انگليسى كه به دليل دقت نظر در اخلاق و رفتار طبقه متوسط و نيز روش طنز و بذله گويانه و دقيقش مورد توجه قرار گرفت. 3 - آريته (aretai) 4- hronءsis 5- magnanimity 6- munificence 7- hronءsis 8-constancy 9-hronءsis 10- agreeableness 11- amiability 12- inustry 13- leonexia 14- مىتوان دو واژه «درونى» و «بيرونى» را مطابق مصطلحات علم اخلاق به «ذاتى» و «عرضى» ترجمه نمود. اين تبديل در ترجمه دو واژه خير درونى و خير بيرونى، كه در سرتاسر اين فصل تكرار مىشود، به حسن ذاتى و حسن عرضى مستحسن مىنمايد، ولى به دليل تحفظ بر متن از دو كلمه، «درونى» و «بيرونى» كه معادل internal و external مىباشند، استفاده گرديده است. 15- telos 16- human incororation 17- C.S. Lewis (1898 -1963)، نويسنده و نقاد انگليسى 18- ilbert Ryle (1900 -1976)، فيلسوف انگليسى كه عرضه ناصواب زبانى در مفاهيم ذهنى را ريشه مشكلات فلسفى مىانگاشت. 19- Shaftesbury ، لقب يك سياستمدار انگليسى به نام آنتونى اشلى كوپر (1621 -1863). 20- hainess 21- success 22- roserity 23- hilaelhia 24- utility 25- ractice 26- narrative orer 27- moral traition 28- accients of social circumstance 29- subjectivist 30- emotivist 31- excel 32- a fortiori 33- law-abiingness 34- evaluation 35- exlanation 36- wholeness 37- integrity 38- constancy منبع: فصلنامه علمی تخصصی معرفت/خ
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 290]
صفحات پیشنهادی
پايان فضيلت
پايان فضيلت نويسنده: السدير مكاينتايرمترجم: حجت الاسلام حميد شهريارى نقد تفكر اخلاقى جوامع نوين اشاره پيش از اين گذشت كه كتاب «پايان فضيلت» نوشته ...
پايان فضيلت نويسنده: السدير مكاينتايرمترجم: حجت الاسلام حميد شهريارى نقد تفكر اخلاقى جوامع نوين اشاره پيش از اين گذشت كه كتاب «پايان فضيلت» نوشته ...
مديركل بهزيستي استان زنجان: فعاليت شركت تعاوني درون ...
مديركل بهزيستي استان زنجان: فعاليت شركت تعاوني درون شهري بانوان«فضيلت» تا پايان سال آغاز ميشود خبرگزاري دانشجويان ايران - زنجان سرويس: شهرستانها ...
مديركل بهزيستي استان زنجان: فعاليت شركت تعاوني درون شهري بانوان«فضيلت» تا پايان سال آغاز ميشود خبرگزاري دانشجويان ايران - زنجان سرويس: شهرستانها ...
پيوند فضيلت و معرفت
پيوند فضيلت و معرفت نويسنده:حسين فرزانهمنبع:روزنامه قدس مرحله مهم در ... پايان فضيلت نويسنده: السدير مكاينتايرمترجم: حجت الاسلام حميد شهريارى نقد .
پيوند فضيلت و معرفت نويسنده:حسين فرزانهمنبع:روزنامه قدس مرحله مهم در ... پايان فضيلت نويسنده: السدير مكاينتايرمترجم: حجت الاسلام حميد شهريارى نقد .
فضیلت و خواص سوره عادیات
فضیلت و خواص سوره عادیاتدر سوره عادیات سخن از پارهای از ضعف های انسان همچون کفر و بخل و دنیا پرستی به میان میآورد. در پایان اشاره کوتاهی به مسأله معاد دارد.
فضیلت و خواص سوره عادیاتدر سوره عادیات سخن از پارهای از ضعف های انسان همچون کفر و بخل و دنیا پرستی به میان میآورد. در پایان اشاره کوتاهی به مسأله معاد دارد.
فضیلت و اعمال ماه رجب (لیله الرغائب، ایام البیض، ...)
فضیلت و اعمال ماه رجب (لیله الرغائب، ایام البیض، . ... سپس خواستن نيازهاي خويش از خدا، به جاي آوردن نيمه دوم نماز سلمان و روز را با توسل به صاحبان روز به پايان بردن.
فضیلت و اعمال ماه رجب (لیله الرغائب، ایام البیض، . ... سپس خواستن نيازهاي خويش از خدا، به جاي آوردن نيمه دوم نماز سلمان و روز را با توسل به صاحبان روز به پايان بردن.
فضیلت و خواص سوره طارق
فضیلت و خواص سوره طارق-فضیلت و خواص سوره طارقسوره طارق را یاد بگیرید زیرا ... قرآن را گوشزد مى نماید, و سرانجام سوره رابا تهدید كفار به مجازات الهى پایان مى دهد.
فضیلت و خواص سوره طارق-فضیلت و خواص سوره طارقسوره طارق را یاد بگیرید زیرا ... قرآن را گوشزد مى نماید, و سرانجام سوره رابا تهدید كفار به مجازات الهى پایان مى دهد.
حزب فضيلت عراق خواستار توجه به ملاحظات خود در توافقنامه شد
به گزارش ايرنا، حسن الشمري رييس فراكسيون حزب فضيلت اسلامي به رهبري آيت الله شيخ محمد اليعقوبي در پايان نشست امروز پارلمان عراق به خبرنگاران گفت كه ...
به گزارش ايرنا، حسن الشمري رييس فراكسيون حزب فضيلت اسلامي به رهبري آيت الله شيخ محمد اليعقوبي در پايان نشست امروز پارلمان عراق به خبرنگاران گفت كه ...
فضیلت و خواص سوره تین
فضیلت و خواص سوره تین-فضیلت و خواص سوره تینهر كس سوره تین را قرائت نماید ... عوامل نجات انسان، با تاکید بر مساله معاد و حاکمیت مطلقه خداوند پایان میگیرد.
فضیلت و خواص سوره تین-فضیلت و خواص سوره تینهر كس سوره تین را قرائت نماید ... عوامل نجات انسان، با تاکید بر مساله معاد و حاکمیت مطلقه خداوند پایان میگیرد.
امام رضا علیهالسلام نماد فضیلت ها
آن حضرت با کسی به بحث و مناظره نمیپرداخت مگر این که در پایان، طرف مقابل به فضیلت و برتری و دانش سرشار امام هشتم علیهالسلام اعتراف مینمود و در برابر استدلال ...
آن حضرت با کسی به بحث و مناظره نمیپرداخت مگر این که در پایان، طرف مقابل به فضیلت و برتری و دانش سرشار امام هشتم علیهالسلام اعتراف مینمود و در برابر استدلال ...
فخر فضيلت (فطمه زهرا )
فخر فضيلت (فطمه زهرا )-در سوگ زهراي اطهر سلام الله عليها, فضيلت سوگوار است و طهارت ... زندگي زهراي مرضيه از آغاز تا پايان به زيور ايمان و سادگي و شكيبايي و تحمل ...
فخر فضيلت (فطمه زهرا )-در سوگ زهراي اطهر سلام الله عليها, فضيلت سوگوار است و طهارت ... زندگي زهراي مرضيه از آغاز تا پايان به زيور ايمان و سادگي و شكيبايي و تحمل ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها