تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عاقل‏ترين مردم كسى است كه در امور زندگيش بهتر برنامه‏ريزى كند و در اصلاح آخرتش بيشتر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803319226




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مباهله پیامبر (ص) جلوه گاه حقانیت اسلام


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مباهله پیامبر (صلی الله علیه واله) جلوه گاه حقانیت اسلام
مباهله پیامبر (ص) جلوه گاه حقانیت اسلام   نويسنده:سيد مهدى شجاعى   مدينه اولين بارى است كه ميهمانانى چنين غريبه را به خود مى‏بيند. كاروانى متشكل از شصت ميهمان ناآشنا كه لباس‏هاى بلند مشكى پوشيده‏اند، به گردنشان صليب آويخته‏اند، كلاه‏هاى جواهرنشان برسر گذاشته‏اند، زنجيرهاى طلا به كمر بسته‏اند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباس‏هاى خود نصب كرده‏اند. وقتى اين شصت نفر براى ديدار با پيامبر، وارد مسجد مى‏شوند، همه با حيرت و تعجب به آنها نگاه مى‏كنند. اما پيامبر بى‏اعتنا از كنار آنان مى‏گذرد و از مسجد بيرون هم هيات ميهمان و هم مسلمانان، از اين رفتار پيامبر، غرق در تعجب و شگفتى مى‏شوند. مسلمانان تاكنون نديده‏اند كه پيامبر مهربانشان به ميهمانان بى‏توجهى كند. به ‏همين دليل، وقتى سرپرست هيات مسيحى، علت ‏بى‏اعتنايى پيامبر را سؤال مى‏كند ، هيچ‏كدام از مسلمانان پاسخى براى گفتن پيدا نمى‏كنند. تنها راهى كه به‏نظر همه مى‏رسد، اين است كه علت اين رفتار پيامبر را از حضرت على بپرسند، چرا كه او نزديك‏ترين فرد به پيامبر و آگاه‏ترين، نسبت‏به دين و سيره و سنت اوست. مشكل، مثل هميشه به‏ دست على حل مى‏شود. پاسخ او اين است كه: «پيامبر با تجملات و تشريفات ، ميانه‏اى ندارند; اگر مى‏خواهيد مورد توجه و استقبال پيامبر قرار بگيريد، بايد اين طلاجات و جواهرات و تجملات را فرو بگذاريد و با هياتى ساده، به حضور ايشان برسيد.» اين رفتار پيامبر، هيات ميهمان را به‏ياد پيامبرشان، حضرت مسيح مى‏اندازد كه خود با نهايت ‏سادگى مى‏زيست و پيروانش را نيز به رعايت‏ سادگى سفارش مى‏كرد. آنان از اين‏كه مى‏بينند، در رفتار و كردار، اين همه از پيامبرشان فاصله گرفته‏اند، احساس شرمسارى مى‏كنند. ميهمانان مسيحى وقتى جواهرات و تجملات خود را كنار مى‏گذارند و با هياتى ساده وارد مسجد مى‏شوند، پيامبر از جاى بر مى‏خيزد و بگرمى از آنان استقبال مى‏كند. شصت دانشمند مسيحى، دور تا دور پيامبر مى‏نشينند و پيامبر به يكايك آنها خوشامد مى‏گويد. در ميان اين شصت نفر، كه همه از پيران و بزرگان مسيحى نجران هستند، «ابوحارثه‏» اسقف بزرگ نجران و «شرحبيل‏» نيز به ‏چشم مى‏خورند. پيداست كه سرپرستى هيات را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران ، برعهده دارد. او نگاهى به شرحبيل و ديگر همراهان خود مى‏اندازد و با پيامبر شروع به سخن‏گفتن مى‏كند: «چندى پيش نامه‏اى از شما به‏دست ما رسيد، آمديم تا از نزديك، حرف‏هاى شما را بشنويم‏». پيامبر مى‏فرمايد: «آنچه من از شما خواسته‏ام، پذيرش اسلام و پرستش خداى يگانه است‏». و براى معرفى اسلام، آياتى از قرآن را برايشان مى‏خواند. اسقف اعظم پاسخ مى‏دهد: «اگر منظور از پذيرش اسلام، ايمان به خداست، ما قبلا به خدا ايمان آورده‏ايم و به احكام او عمل مى‏كنيم.» پيامبر مى‏فرمايد: «پذيرش اسلام، آثار و علايمى دارد كه با آنچه شما معتقديد و انجام مى‏دهيد، سازگارى ندارد. شما براى خدا فرزند قائليد و مسيح را خدا مى‏دانيد ، درحالى كه اين اعتقاد، با پرستش خداى يگانه متفاوت است.» اسقف براى لحظاتى سكوت مى‏كند و در ذهن دنبال پاسخى مناسب مى‏گردد. يكى ديگر از بزرگان مسيحى كه اسقف را درمانده در جواب مى‏بيند، به يارى‏اش مى‏آيد و پاسخ مى‏دهد: «مسيح به‏اين دليل فرزند خداست كه مادر او مريم، بدون اين‏كه با كسى ازدواج كند، او را به‏دنيا آورد. اين نشان مى‏دهد كه او بايد خداى جهان باشد.» پيامبر لحظه‏اى سكوت مى‏كند. ناگهان فرشته وحى نازل مى‏شود و پاسخ اين كلام را از جانب خداوند براى پيامبر مى‏آورد. پيامبر بلافاصله پيام خداوند را براى آنان بازگو مى‏كند: «وضع حضرت عيسى در پيشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است كه او را به قدرت خود از خاك آفريد...» (1) و توضيح مى‏دهد كه «اگر نداشتن پدر دلالت‏بر خدايى كند، حضرت آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، بيشتر شايسته مقام خدايى است. درحالى كه چنين نيست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.» لحظات بكندى مى‏گذرد، همه سرها را به‏زير مى‏اندازند و به‏فكر فرو مى‏روند. هيچ يك از شصت دانشمند مسيحى، پاسخى براى اين كلام پيدا نمى‏كنند. لحظات به‏كندى مى‏گذرد; دانشمندان يكى يكى سرهايشان را بلند مى‏كنند و درانتظار شنيدن پاسخ به يكديگر نگاه مى‏كنند، به اسقف اعظم، به شرحبيل; اما.. سكوت محض. عاقبت اسقف اعظم به‏حرف مى‏آيد: «ما قانع نشديم. تنها راهى كه براى اثبات حقيقت‏باقى مى‏ماند، اين است كه با هم مباهله كنيم. يعنى ما و شما دست‏به دعا برداريم و از خداوند بخواهيم كه هركس خلاف مى‏گويد، به عذاب خداوند گرفتار شود.» پيامبر لحظه‏اى مى‏ماند. تعجب مى‏كند از اينكه اينان اين استدلال روشن را نمى‏پذيرند و مقاومت مى‏كنند. مسيحيان چشم به دهان پيامبر مى‏دوزند تا پاسخ او را بشنوند. در اين‏حال، باز فرشته وحى فرود مى‏آيد و پيام خداوند را به پيامبر مى‏رساند. پيام اين است: «هركس پس از روشن شدن حقيقت، با تو به انكار و مجادله برخيزد، [به مباهله دعوتش كن] بگو بياييد، شما فرزندانتان را بياوريد و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بياوريد و ما هم زنانمان. شما جان‏هايتان را بياوريد و ما هم جان‏هايمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رويم و لعنت او را بر دروغگويان طلب كنيم.» (2) پيامبر پس از انتقال پيام خداوند به آنان، اعلام مى‏كند كه من براى مباهله آماده‏ام. دانشمندان مسيحى به هم نگاه مى‏كنند، پيداست كه برخى از اين پيشنهاد اسقف رضايتمند نيستند، اما انگار چاره‏اى نيست. زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مكان آن صحراى بيرون مدينه تعيين مى‏شود. دانشمندان مسيحى موقتا با پيامبر خداحافظى مى‏كنند و به اقامتگاه خود باز مى‏گردند تا براى مراسم مباهله آماده شوند. صبح است، شصت دانشمند مسيحى در بيرون مدينه ايستاده‏اند و چشم به دروازه مدينه دوخته‏اند تا محمد با لشكرى از ياران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پيدا كند. تعداد زيادى از مسلمانان نيز در كنار دروازه شهر و در اطراف مسيحيان و در طول مسير صف كشيده‏اند تا بيننده اين مراسم بى‏نظير و بى‏سابقه باشند. نفس‏ها در سينه حبس شده و همه چشم‏ها به دروازه مدينه خيره شده است. لحظات انتظار سپرى مى‏شود و پيامبر درحالى كه حسين را در آغوش دارد و دست‏حسن را در دست، از دروازه مدينه خارج مى‏شود. پشت‏سر او تنها يك مرد و زن ديده مى‏شوند. اين مرد على است و اين زن فاطمه. تعجب و حيرت، همراه با نگرانى و وحشت‏بر دل مسيحيان سايه مى‏افكند. شرحبيل به اسقف مى‏گويد: نگاه كن. او فقط دختر، داماد و دو نوه خود را به همراه آورده است. اسقف كه صدايش از التهاب مى‏لرزد ، مى‏گويد: «همين نشان حقانيت است. به‏ جاى اين كه لشكرى را براى مباهله بياورد، فقط عزيزان و نزديكان خود را آورده است، پيداست‏به حقانيت دعوت خود مطمئن است كه عزيزترين كسانش را سپر بلا ساخته است.» شرحبيل مى‏گويد: «ديروز محمد گفت كه فرزندانمان و زنانمان و جان‏هايمان. پيداست كه على را به‏عنوان جان خود همراه آورده است.» «آرى، على براى محمد از جان عزيزتر است. در كتاب‏هاى قديمى ما، نام او به‏عنوان وصى و جانشين او آمده است...» دراين حال، چندين نفر از مسيحيان خود را به اسقف مى‏رسانند و با نگرانى و اضطراب مى‏گويند: «ما به اين مباهله تن نمى‏دهيم. چرا كه عذاب خدا را براى خود حتمى مى‏شماريم.» چند نفر ديگر ادامه مى‏دهند: «مباهله مصلحت نيست. چه‏بسا عذاب، همه مسيحيان را دربر بگيرد.» كم‏كم تشويش و ولوله در ميان تمام دانشمندان مسيحى مى‏افتد و همه تلاش مى‏كنند كه به‏نحوى اسقف را از انجام اين مباهله بازدارند. اسقف به بالاى سنگى مى‏رود، به اشاره دست، همه را آرام مى‏كند و درحاليكه چانه و موهاى سپيد ريشش از التهاب مى‏لرزد، مى‏گويد: «من معتقدم كه مباهله صلاح نيست. اين پنج چهره نورانى كه من مى‏بينم، اگر دست‏به دعا بردارند، كوه‏ها را از زمين مى‏كنند، درصورت وقوع مباهله، نابودى ما حتمى است و چه‏بسا عذاب، همه مسيحيان جهان را دربر بگيرد.» اسقف از سنگ پايين مى‏آيد و با دست و پاى لرزان و مرتعش، خود را به پيامبر مى‏رساند. بقيه نيز دنبال او روانه مى‏شوند. اسقف در مقابل پيامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زير مى‏افكند و مى‏گويد: «ما را از مباهله معاف كنيد. هر شرطى كه داشته باشيد، قبول مى‏كنيم.» پيامبر با بزرگوارى و مهربانى، انصرافشان را از مباهله مى‏پذيرد و مى‏پذيرد كه به‏ازاى پرداخت ماليات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت كند. خبر اين واقعه، بسرعت در ميان مسيحيان نجران و ديگر مناطق پخش مى‏شود و مسيحيان حقيقت‏جو را به مدينه پيامبر سوق مى‏دهد. پى‏نوشت‏ها:   1. «ان مثل عيسى عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون‏». آل عمران (3)، آيه 59. 2. «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم، فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت‏الله على الكاذبين‏». آل عمران (3)، آيه 61.   منبع: ماهنامه موعود جوان شماره 16 /الف  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن