تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين سخن، كتاب خدا و بهترين روش، روش پيامبر صلى لله  عليه  و  آله و بدترين ام...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803684707




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اتحاد ملي وانسجام اسلامي در پرتو وحي و امامت وتاريخ(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اتحاد ملي وانسجام اسلامي در پرتو وحي و امامت وتاريخ(2)
اتحاد ملي وانسجام اسلامي در پرتو وحي و امامت وتاريخ(2) نويسنده:عبدالحسين خسروپناه چيستي امامت در منابع شيعي و اهل سنتمنابع کلامي ـ اعم از منابع اهل سنت و شيعه ـ در چيستي امامت، دو موضِع متفاوت داشته‌اند: برخي مفهوم امامت را بديهي تلقي کرده، به تعريف آن نپرداخته‏اند؛ مانند قاضي عبدالجبار معتزلي در المغني في أبواب التوحيد والعدل و سيدمرتضي در الشافي في الاِمامة[47] و در الذخيرة في علم الكلام و شيخ طوسي در الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد و امام الحرمين جويني در كتاب الارشاد في الكلام و خواجه نصير الدين طوسي در تجريد الاعتقاد، امامت را تعريف نكرده‏اند. ولي عده زيادي از متکلمان، به تعريف آن پرداخته‌اند. اين رويكرد، در زمان معاصر اهميت زيادي دارد؛ زيرا خيلي از شبهات جديد، به تصور امامت بر‌مي‏گردد مانند اين‌که آيا خاتميت با امامت جمع مي‏شود يا نه؟ آيا دکترين امامت با دموکراسي همراهي مي‌کند؟ اگر امامت لازم است، چرا امام دوازدهم درغيبت به سر مي‌برد؟ همه اين پرسش‌ها بر تحليل معناي امامت مبتني است؛ و لذا اول بايد معناي درست امامت را روشن سازيم و بعد به دلايل وعرصه‌‌هاي ديگر آن بپردازيم. حالا تعريف‌هايي را كه از امام و امامت ارائه شده كه حدود ده تعريف است، براساس ترتيب تاريخي از زمان شيخ مفيد ارائه مي‌كنيم: 1. شيخ مفيد (م413ق) در اوايل المقالات مي‌گويد: امامان، قائم مقام پيامبرانند در اجراي احكام و حدود الهي و نگهداري شرايع و تربيت مردم، اين بزرگواران همانند عصمت پيامبران، معصومند.[48]اين تعريف، به اجراي احكام و اقامه‌ حدود (منصب قضاوت)، حفظ الشرايع (از تحريف به زيادت و نقصان) و تربيت مردم (مسايل فرهنگي جامعه) اشاره دارد. بر خلاف بعضي از سكولارهاكه مي‌گويند حكومت ديني نبايد در مسايل تربيتي واخلاقي مردم دخالت كند، اين تعريف مسايلي مثل تربيت فرهنگي را نيز به عهده امام مي‌داند. 2. قاضي عبدالجبار معتزلي (م415ق) در شرح الاصول الخمسه مي‏گويد: امام، نامي است براي صاحب ولايت بر امت که حق تصرف بر امور مردم را دارد؛ به گونه‌اي که قدرتي فوق آن نيست.[49] 3. ماوردي (م450ق) در الاحكام السلطانية مي‏گويد:امامت، رياست عمومي در امور ديني ودنيايي به جانشيني از پيامبر است. 4. سيد مرتضي (م466ق) در الحدود والحقايق مي‏گويد: امامت، رياست عام درامور دين است به اصالت، نه به نيابت از افرادي که در دار تكليف (دنيا) هستند.[50]5. خواجه نصير (م672ق) در قواعد العقايد مي‌نويسد: امامت، رياست عمومي ديني است که دربردارندة ترغيب عموم مردم درحفظ مصالح ديني و دنيايي و منع آن‌‌ها از امور مضرّ است. 6. علامه حلي (م726ق) در نهج المسترشدين آورده است: امامت، رياست عمومي شخصي است كه اصالتاً براي تدبير در امور دين و دنيا انجام مي‌پذيرد. [51]اين تعريف، امامت را رياست عام درامور دين و دنيا دانسته است؛ به گونه‌اي که شورايي بودن امامت را نفي مي‏كند.[52]7 . قاضي عضدالدين ايجي (م756ق) در المواقف في علم الكلام مي‌نويسد: امامت جانشيني پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است در برپا داشتن احكام دين و تبعيت آن بر همه امت لازم است.[53]اين تعريف با تأکيد بر جانشيني پيامبر و اجراي دين به نوعي بر تحقق خارجي دين اشاره دارد.8. ابن خلدون (م789ق) در مقدمه العبر مي‌نويسد: امامت، جانشيني از صاحب شريعت براي پاسباني از دين و سياست و تدبير دنيا است. [54]9. قوشجي (م879ق) در شرح تجريد الاعتقاد مي‌نويسد:[55] امامت، رياست عام درامر دين و دنيا به عنوان جانشيني پيامبر است.10. عبدالرزاق لاهيجي (م1072ق) در گوهر مراد آورده است: امامت، رياست عامه مسلمين است در امور دين و دنيا بر سبيل خليفگي و نيابت از پيامبر.[56]مؤلفه‌‌هاي مشترک در مفهوم امامت نزد متکلمان اسلاميتعاريف پيش گفته علماي شيعه و اهل سنت از امامت، داراي مؤلفه‌‌هاي مشترکي است که به شرح ذيل بيان مي‌شود: مؤلفه اول، ولايت و رياستويژگي رياست و رهبري عموم مردم در امور دين و دنيا در تمام تعاريف ذکر شده بود. در برخي تعاريف، واژه ولايت به کاررفته است، هرچند در تفسير و معناي ولايت اختلاف وجود دارد. توضيح اين که وِلايت، وَلايت، مولا و اولياء ازمادۀ (و ل ي) به معناي نزديکي و قرابت ـ اعم از قرابت مادي يا معنوي ـ به کار مي‌رود. معاني دوستي و ياري و سرپرستي همه از قرابت گرفته شده‌اند. تفليسي در وجوه‌القرآن معاني واژه‌‌هاي مولي و ولي را در وجوه ذيل مطرح کرده و مي‌نويسد: بدان كه وليّ در قرآن بر شش وجه باشد: وجه نخستين وليّ به معني «فرزند» بود چنانچه خداي در سورة مريم (آيه 5) گفت: فَهَبَ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يعني ولداً. و وجه دوم وليّ به معناي«يار» بود؛ چنانچه در سورة بني إسرائيل (آيه111) گفت: وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِ» يعني ولَم يَكُن لَه صَاحِبٌ يَنتَصِرُ بِهِ مِن ذُلٍّ أَصَابَهُ. و در سورة كهف (آيه17) گفت: وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً يعني صاحِباً مُرشِداً. و وجه سيم وليّ، به معناي «خويشاوندي» بود؛ چنانچه در سورة عنكبوت (آيه 22) گفت: وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لَا نَصِيرٍ يعني مِن قَريبٍ يَنفَعَكُم و لا ناصرٍ يَنصُرُكم. و وجه چهارم وليّ به معناي «پروردگار» بود؛ چنانچه در سورة انعام (آيه 14) گفت: قُلْ أَغَيْرَ اللهِ أتَّخِذُ وَلِيّاً فَاطِرِ السَّمَواتَ وَالأَرْضِ يعني أَتَّخذُ رَباً. و در سورة حم عسق (آيه 9) گفت: أَمْ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أوْلِياءَ فَاللهُ هُوَ الْوَلِيُّ يعني هو الرَّبُّ. و از اين معنا در قرآن بسيار است.و وجه پنجم وليّ، به معناي «خدا» بود وجمعش أوليا باشد به معناي خدايان، چنانچه در سورة عنكبوت (آيه 41) گفت: مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أوْلِياءَ يعني الإلهة. و در سورة حم عسق (آيه 6) گفت: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أوْلِياءَ يعني ألآلِهَةِ. و در سورة جاثية (آيه10) گفت: وَلَا يُغْنِي عَنْهُمْ مَا كَسَبُوا شَيْئَاً وَ لَا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أوْلِياءَ.و وجه ششم ولي به معناي «نصيحت كننده» بود؛ چنانچه در سورة آل عمران (آيه 28) گفت: لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ» يعني فِي المُنَاصَحَةِ. و در سورة نساء (آيه 144) فرمود: يَا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ يعني فيِ الَّنصِيحَةِ. و در سوره ممتحنة (آيه 1) گفت: يَا أَََََيُّها الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياَء؛ يعني فِي النَّصِيحَةِ. و از اين معنا در قرآن بسياراست.[57]البته به نظر مي‏رسد معناي موضوع له ولايت همان نزديكي و قرابت است اعم از اين‌كه قرابت مادّي باشد يا معنوي و دوستي و ميراث‌خواري و خويشاوندي همه مصاديق آن هستند.معناي ولايت در علوم اسلاميدر علوم اسلامي ولايت در سه دانش عرفان، كلام و فقه به کار مي‌رود: ولايت در عرفان، به معناي باطن نبوت است. ظاهر نبوت تصرف در خلق از طريق احكام شرعي و اظهار نبوت و ارشاد مردم و بيان حقايق الهي است؛ اما ولايت، باطن نبوت است؛ پس مراد از ولايت عرفاني، ولايت باطني و معنوي است.سيد حيدر آملي در نص النصوص در تعريف ولي مي‏گويد: وليّ، كسي است كه حق تعالي متولي امر او شده است و او را از معصيت حفظ كرده است. وليّ، گاهي محبوب است و گاهي محب؛ پس اگر در مقام محبوبي باشد، ولايت او كسبي نبود و متوقف بر چيزي نيست؛ بلكه ازلي و ذاتي و موهوبي و الهي است؛ لكن اگر در مقام محبي باشد، بايد متصف به صفت الهي و متخلق به اخلاق خداوندي ‏شود، تا اسم ولي بر او صادق باشد. به هرحال در عرفان، ولايت، باطن نبوت است و مقام ولايت بالاتر از ظاهر نبوت است.[58] ولايت در فقه، دست كم دو معنا دارد: 1. قيموميّت: وليّ، قيم زير دستان خود است که محجوريني مانندديوانگان، غايبان و ناتوانان را در بر مي‌گيرد.2. زعامت و رهبري: زمامداري در امور عمومي مردم، نه در امور خصوصي، مثل نوع لباس پوشيدن و نوع مسكن و غيره. پس حاكم، متولي است؛ يعني سرپرستي امور عمومي و اجتماعي مردم يا امور شخصي مربوط به امور اجتماعي آن‌‌ها را بر عهده دارد. ولايت مطلقه نيز به معناي زعامت در همه امور عمومي و ولايت مقيده، همان قيموميت است.ولايت در علم كلام، در معاني زير استعمال شده است: 1. دوستي و محبت اهل بيت عليهم السلام: که مورد اتفاق فريقين مي‌باشد.2. ولايت تشريعي و تكويني و زمامداري: ولايت در کلام شيعي، معناي عام‌تري دارد که شامل هرسه ولايت تکويني، تشريعي و زمامداري مي‌شود؛ يعني ولي، قدرت تصرف در تکوين دارد و شارع در احکام شرعي است و زمامدار جامعه اسلامي نيز مي‌باشدكه منصب قضاوت را نيز برعهده دارد. البته اين ولايت اصالتا از آنِ خدا است و بالتبع به پيامبر و امامان عليهم السلام واگذار مي‌شود.پس در اين که اولين مؤلفه امامت، ولايت است،هيچ اختلافي بين فريقين وجود ندارد؛ ولي اين كه ولايت به كدام معنا مورد نظر است، از تعاريف امامت چيزي به دست نمي‏آيد. بايد در بحث تصديقي اثبات شود كه امامت، كدام نوع ولايت را در بردارد. قدر متيقني که شيعه و سني بر آن متفقند، اين است که ولايت، به معناي زمامداري به کار مي‌رود؛ اما قدرت تشريعي و تكويني، بالتبع بايد بعداً اثبات گردد. شايان ذکر است که قلمرو ولايت، امور ديني و دنيوي است كه بعضي مثل قوشچي و ماوردي تصريح كرده بودند. حال آيا تفكيك دين و دنيا در اين عبارات ظهور در سكولاريزم ندارد؟ يعني آيا تفکيک واژة دين از دنيا، بوي جدايي دين از دنيا نمي‏دهد؟ پاسخ اين است که واژة دين در تعاريف امامت، كنار دنيا به معناي جزا و آخرت به کار رفته است؛ يعني امور اين‌جهاني و آن‌جهاني. در تعبير خواجه نصير اين امر روشن بود. در تعاريف امامت كه دين بدون واژة دنيا و به تنهايي به کار رفته باشد، دين به معناي شريعت است؛ پس امور سياسي و اجتماعي نيز از شؤون امامت است وتعاريف امامت، نه تنها با سکولاريسم مترادف نمي‌باشد، بلکه ناقض سكولاريسم است. دليل، اين است كه سكولاريزم افراطي مي‏گويد دين، هيچ يک از نياز‌هاي آدمي را برآورده نمي‌کند؛ اما سكولاريزم ملايم، بر اين باور است که در نياز‌هاي فردي مي‏توانيم به دين مراجعه كنيم و در مسايل اجتماعي به دين حاجتي نيست؛ درحالي که امامت، نشانگر حضور دين در صحنه دنيا وآخرت است. در نتيجه اين تعبير که امام، جامعه را در امور ديني و دنيوي اداره مي‏كند، بر جدايي دين و دنيا هيچ دلالتي ندارد.نكته ديگر اين که، واژة «عامه» در عبارت «رياست عامه» يعني عموم مردم، در مقابل رياست حزب و گروهي خاص؛ نه اين که به معناي همه امور باشد. ولايت مطلقه، يعني ولايت بر عموم مردم، مقابل ولايت مقيد كه تنها ولايت بر غايبان و قاصران را مي‌رساند. البته بعضي ولايت مطلقه را قدرت اجراي تمام احكام اجتماعي اسلام مي‌دانند؛ پس رياست عامه، مقابل رياست خاص است و قدر متيقن آن، زمامداري تمام مردم است. هرچند زمامداري همه احکام اسلام با دلايل عقلي ونقلي نيز اثبات مي‌شود. ممکن است بعضي بر اهل سنت يا شيعه ايراد بگيرندكه تعاريف آن‌‌ها همانند يکديگرند؛ درحالي که اهل سنت، ولايت تكويني و تشريعي را نمي‏پذيرند. به نظر مي‌رسد اين اشكال وارد نيست؛ زيرا از تعاريف امامت چيزي به دست نمي‏آيد و اين که امامت به معناي ولايت تکويني يا تشريعي هم باشد، به دليل مستقلي نياز دارد.مؤلفه دوم، خلافت و نيابت از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلماين ويژگي، مورد اتفاق شيعه و سني است. خلافت، در معناي امامت مندرج است و اهل لغت نيز به آن اشاره کرده‌اند. ابن خلدون نيزهمين مطلب را بيان کرده است. البته در اين که خلافت و امامت دو مفهومند يا يکي، مباحثي نهفته و حق اين است که خلافت و امامت، از نظر مفهوم متفاوتند. هر چند خلفاي پس از رحلت رسول صلي الله عليه و آله و سلم، يعني امامان عليهم السلام هم خليفه‌اند و هم امام. ولي گاهي شخصي امام است و خليفه شخص ديگري است. البته از نگاه روان شناختي، خليفه تقدس مفهوم امامت را ندارد.پس خلافت از مشتركات شيعه و سنّي است و اختلافي در آن نيست. در اصول كافي نيز روايتي از امام رضا عليه السلام نقل شده است که امامت، جانشيني خداوند و پيامبر است.[59]+مؤلفه سوّم، وجوب پيروي همه مردم از اماماين ويژگي نيز از تعاريف شيعه و اهل سنت به دست مي‌آيد که همه مردم بايد از امام پيروي کنند؛ پس فرق بين شيعه وسني در وجوب پيروي از امام معيني نيست، بلکه اختلاف در دو نكته است: الف. آيا ولايت، تنها زمامداري است يا ولايت تکويني و تشريعي را هم شامل مي‌شود؟ ب. قيد اصالت و نيابت را كه شيعه در تعاريف مطرح مي‌كند. يعني آيا امام به نيابت از مردم مقام امامت را عهده‌دار است يا اين که امامتش اصالت دارد و نيابتي از مردم نيست؟ هرچند نيابت امامت از پيامبري مورد تأييد و تأکيد شيعه است.مؤلفه چهارم، رهبري شرعيتعاريف شيعه و سني بر رهبري امام هم دلالت دارند؛ چون وقتي مي‌گوييم امامت، نيابت از نبي است، تقدس و مشروعيت الهي براي آن قائل مي‌شويم. به تعبير ابن خلدون، امامت، خلافت از صاحب شرع است.مؤلفه پنجم، امام شخص است، نه حزب و گروه و شورايي خاصتعاريف امامت دلالت دارند براين كه امام، شخص است، نه حزب يا گروه خاص يا قبيلة معيني. سيرة متشرعان نيز همين مفهوم را درطول تاريخ تحقق بخشيده است.مؤلفه ششم، قلمرو اين زعامت و رهبري، امور دين و دنيا استدر بعضي از اين تعاريف، تنها واژة دين آمده بود؛ ولي در برخي ديگر، واژة دين و دنيا با هم بيان شد. مراد از دين در دستة نخست تعاريف، اسلام است؛ ولي آنجا که دين تنها به کار رفته، مراد از دين، آخرت است؛ پس همان‌گونه که گذشت، در هر دو صورت، امور دنيايي و آخرتي مجموعا جزو مفهوم امامت است. حاصل سخن اين که در اين مؤلفه نيز اختلافي نيست و به اعتقاد فريقين، امام، متولي آباداني دنيا وآخرت مردم است؛ لذا اهل سنت، خلفا را به راشدين و غير راشدين تقسيم مي‌کنند. آنان بر اين باورند که خلفاي راشدين (ابوبکر وعمر وعثمان و علي) به فکر دنيا و آخرت مردم بودند؛ ولي معاويه و ديگران هرچند به دليل صحابي بودن مورد احترام هستند، غير راشدين هستند؛ چون به فکر دنيا و آخرت مردم نبودند.تاريخ اسلام و وحدت اسلاميهمان‌گونه که گذشت، وحدت اسلامي از عصر نبوي، اصلي راهبردي ويک استراتژي اساسي و هميشگي وغيرمتغير مورد توجه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم بوده است. اين روش بنيادين را امام علي عليه السلام و ساير اصحاب وفادار پيامبر هم دنبال مي‌کردند. وحدت‌گرايي در اين عصر در جايگاه يک انديشه و يک استراتژي به مسير خود ادامه مي‌داد. برخي از صحابه با وفات پيامبراسلام صلي الله عليه و آله و سلم، اولين جرقه اختلاف را ميان مسلمانان ايجاد کردند. شيعيان امام علي عليه السلام گرد او جمع شدند و با همکاري آن‌ها، امر ولايت و جانشيني پيامبري و نيز آسيب‌‌هاي سقيفه را براي مردم تشريح کرد؛ ولي مردم، به علل جامعه‌شناختي و روان‌شناختي که بيان تفصيلي آن در اين مقال نمي‌گنجد، سخنان آن حضرت را نپذيرفتند و اميرالمؤمنين عليه السلام نيز به وظايف ديگرش پرداخت؛ ولي هيچ‌گاه حکومت اسلامي را ر‌ها نکرد و هميشه به ياري خلفا مي‌پرداخت. آن حضرت، حتي براي تحقق وحدت، علاوه بر همکاري خود و يارانش با دستگاه خلافت و مشورت دادن به آن‌ها، با همسر بيوه ابوبکر ـ اسماء بنت عميس ـ که پيش از ابوبکر، همسر جعفر ابن ابي طالب بود، ازدواج کرد و به تربيت محمد بن ابي بکر پرداخت و به ازدواج عمر با ام کلثوم رضايت داد.[60] متأسفانه با بي‌درايتي خليفه سوم و ميدان دادن به مروان و معاويه و ساير بني اميه، خبر غيبي پيامبر اسلام تحقق يافت و سي سال پس از وفات نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم، سلطنت، جايگزين خلافت شد.[61] سلطنت معاويه به گونه‌اي آشکار شد که وقتي سعد بن ابي وقاص ـ صحابه پيامبرـ بر معاويه وارد شد، به او خطاب کرد: «سلام بر تو‌اي پادشاه!» معاويه با خنده گفت: «چه مي‌شد اگر مرا اميرالمؤمنين خطاب مي‌کردي‌اي ابا‌اسحاق؟»[62] معاويه نه تنها سنت نبوي را کنار زد که به سنت خلفاي پس از پيامبر هم عمل نکرد و زمينه را براي يك ماترياليست اخلاقي و معرفتي چون يزيد مهيا کرد؛ يزيدي که در سه سال خلافتش، سه جنايت در کربلا و مدينه و مکه انجام داد که تاريخ از بيان آن‌‌ها شرم مي‌کند. معاويه در پنجاه سال حکومتش بر شام، تلاش فراواني براي تحقق اختلاف ميان مسلمانان و قتل عام عاشقان و شيعيان امام علي عليه السلام همچون حجر بن عدي کرد. اين سنت سيئه و بسيار زشت حکومت اموي ادامه يافت، تا زمان عمر بن عبدالعزيز که از سال 99 تا 101ق همانند خال سفيدي در پيشاني سياه تاريخ بني اميه ظهور يافت. وي، رسم ناسزاگويي به اهل بيت عليهم السلام را لغو کرد و از عوامل حادثه کربلا بي‌زاري جست و دِه فدک را به وارثان فاطمه برگرداند.[63] خلافت بني العباس از سال 132ق با شعار الرضا من آل محمد آغاز شد و با ايرانيان پيوند وثيقي برقرار کرد؛ ولي پار‌ه‌اي از تصميم‌‌هاي حاکمان بني‌عباس مانند قتل ابو مسلم خراساني سبب شد اتحاد ايرانيان با عباسيان سست گردد.[64] بني عباس، با جنايت‌‌هاي متعدد بر ضد شيعيان و قتل عام آن‌‌ها و شهيد كردن امامان معصوم عليهم السلام در دوران غيبت کبرا، به مرحله سست سياسي و اجتماعي رسيدند. اختلاف خلفاي بغداد با خوارزمشاهيان سبب شد الناصر آخرين خليفه مقتدر عباسي، با همکاري نسطوري بغداد از چنگيز مغول خواست به حاکميت سلطان محمد خوارزمشاه يورش برد؛ هر چند هلاکو نوة چنگيز به دمشق و بغداد حمله کرد و حکومت بني عباس را هم منقرض کرد.[65] اختلافات ميان مسلمانان سبب شد مغولان بدون پشتوانه فکري ـ فرهنگي به تمدن اسلامي آسيب زده و دولت اسلامي را متلاشي سازند؛ هر چند در نهايت، اين طايفه از فرهنگ اسلامي متأثر شده و به اسلام رو آوردند، بسياري از بزرگان و علماي شيعه وسني در اين جريان‌ها واختلافات سياسي جان باختند. البته اين‌جا نقش تعيين‌کننده خواجه نصير الدين و شاگردش علامه حلي در تحقق وحدت اسلامي و حفظ علماي اسلام وگرايش مغولان به اسلام را نبايد ناديده گرفت.تعارض دولت عثماني با دولت صفويه نيز بخش ديگري از تاريخ اختلافات ميان شيعه وسني است و همين امر سبب شد اصفهان با همه قوت فکري و فرهنگي خود، توسط شورشيان قندهار سقوط کند و با فتواي افرادي مانند نوح افندي از علماي استانبول، در تکفير و جواز قتل شيعيان در سال 1048ق، شيعيان زيادي به خاک وخون کشيده شوند. البته نادرشاه افشار و برخي سلاطين عثماني سعي کردند طرح وحدت را مطرح سازند؛ ولي وحدت‌ستيزي و وحدت‌گريزي در قرن‌هاي گذشته نتوانست جلوي اين انحطاط را بگيرد. ايران به ويژه در دوران قاجار به کشور‌هاي متعدد انشعاب پيدا کرد. ناپلئون هم با حمله به مصر در سال 1213ق زمينه انحطاط وشکست دولت عثماني را فراهم ساخت.[66] اين قضاياي تاريخي سبب شد علماي اسلام، در تاريخ معاصر، به ضرورت وحدت اسلامي پي برده و تلاش كنند به اختلافات سياسي و مذهبي خود پايان دهند. برخي از اين علما عبارتند از: سيد جمال الدين اسد‌آبادي، شيخ محمد عبده، عبدالرحمن کواکبي، محمد نامق کمال، سلطان عبدالحميد دوم، عبدالمجيد سليم رئيس الازهر مصر، سيد عبدالحسين شرف الدين متکلم برجسته شيعه، مصطفي عبدالرزاق رئيس دانشگاه الازهر، محمد علي علوبه متفکر ومصلح اجتماعي، شيخ محمد حسين آل کاشف الغطاء، محي الدين قليبي دانشمند تونسي، شيخ شلتوت رئيس الازهر، شيخ مصطفي مراغي رئيس الازهر، حاج امين‌ حسيني مفتي اعظم فلسطين، شيخ محمد عبداللطيف رئيس اداره الازهر، شيخ محمد عبدالفتاح عناني رئيس مذهب مالکي، شيخ عيس منون رئيس دانشکده الشريعة، شيخ حسن البناء رهبر جمعيت اخوان الصفا، علي بن اسماعيل مؤيد نماينده شيعه زيديه يمن، آيت‌الله حاج آقا حسين بروجردي مرجع تقليد شيعيان، امام خميني رهبر جهان تشيع و مقام معظم رهبري. حاصل سخنسخن گفتن از وحدت اسلامي، بسيار گسترده‌تر از نگارش يک مقاله است، ولي همان‌گونه که خوانندگان ملاحظه کردند، هم خداوند سبحان در آيات نازل شده بر پيامبرش بر وحدت و اخوت و الفت مؤمنان و مسلمانان تأکيد داشتند وهم سيره وسنت پيشوايان دين اسلام در مقام انديشه و استراتژي به آن پرداختند و هم تاريخ اسلام نشان داد هرگاه ميان مسلمانان شکافي رخ مي‌‌داد، دولت‌هاي آن‌‌ها به انقراض مي‌انجاميد. مطلب پاياني اين نوشتار اين است که دو مبناي مهم معرفت‌شناختي در ايجاد تفرقه و نابودي وحدت اسلامي مؤثر است که بايد خوانندگان بدان توجه ويژ‌ه‌اي داشته باشند: يکي شکاکيت ونسبي‌گرايي معرفتي که هرگونه معيار شناخت وکشف حقيقت و تمييز حق از باطل را نفي مي‌کند و ديگري هرمنوتيک فلسفي که به انکار روش فهم متون ديني پرداخته‌ است. همين امر سبب مي‌شود تا قرائت‌‌هاي مختلف از دين پديد آيد؛ همان‌گونه که تأويل‌گرايي در صدر اسلام سبب تحقق فرقه‌‌هاي مذهبي مانند خوارج ومرجئه و معتزله و اشاعره گرديد. پس علاوه بر عوامل روان‌شناختي وجامعه شناختي پيش‌گفته براي وحدت ستيزي يا وحدت‌گريزي مي‌توان به عوامل معرفت‌شناختي نيز توجه ويژه داشت. پی نوشتها:[47] . سيد مرتضي اين کتاب را درنقد المغني نوشته قاضي عبدالجبار معتزلي نگاشته است.[48] . ان الائمة القائمين مقام الانبياء في تنفيذ الاحكام و اقامة الحدود و حفظ الشرايع و تأديب الانام، معصومون كعصمة الانبياء.[49] . الامام اسم لمن له الولاية علي الامة و التصرف في امورهم علي وجه لايكون فوق يده يد.[50] . الامامة رياسة عامة في الدين بالاصالة لا بالنيابه عمن هو في دار التكليف.[51] . الامامه رياسة عامة لشخص من الاشخاص في امور الدين و الدنيا بحق الاصالة.[52] . مثلاً در كتاب نفحات الازهار تعريف امامت اين‌گونه آمده است: الامامة رياسة عامة ثابتة و احكام مخصوصه شخص مخصوص لايجوز فوق يده في تنفيذها. سيد حامد نقوي در خلاصه عبقات الانوار، ص 26 مي‏گويد: الامامة رياسة في الدين و الدنيا شخص من الاشخاص. اين تعريف، در بداية الاصول اثر شيخ محمدطاهر آل شيخ رازي و در جلد1 اعيان الشيعه اثر سيد محسن امين نيز آمده است.[53] . الامامه خلافة الرسول في اقامة الدين بحيث يجب اتباعه علي كافة الامة.[54] . الامامه خلافة عن صاحب الشرع في حراسة الدين و سياسة الدنيا. ابن خلدون، در زمينه امامت مي‌گويد: «چون حقيقت پادشاهي نوعي اجتماع ضروري براي بشر به شمار مي‏رود و مقتضاي آن، قهر و غلبه است كه از آثار خشم و حيوانيت است، اغلب پادشاهان، از حق و حقيقت منحرف مي‏شوند و به مردم زير دست خود در امور دنيايي ستمگري روا مي‏دارند. بيشتر اوقات، مردم را به كارهايي وا مي‏دارند كه تاب و توان اجراي آن را ندارند و كارهايي كه از اغراض شخصي و شهوت آنان سرچشمه مي‏گيرد. اين تكاليف، به نسبت اختلاف مقاصد پادشاهان كه يكي پس از ديگري به حكومت مي‏رسند متفاوت است؛ به همين سبب فرمانبري مردم از فرمان‌هاي آنان دشوار مي‏شود و عصبيت پديد مي‏آيد كه به هرج و مرج و كشتار منجر مي‌گردد. اين امر، ايجاب كرد تا در اداره كردن امور كشور، به قوانين سياسي كه فرمانبري از آن‌ها برهمگان فرض باشد، متوسل شوند و عموم مردم منقاد شوند؛ چنان‌كه همين وضع در ايران و باقي ملت باستان جاري بود. هرگاه چنين نباشد، امورآن سرو سامان نخواهد گرفت. سنة اللّه في الذين خلوا من قبل بنابراين، اگر اين‌گونه قوانين از جانب خردمندان و بزرگان و رجال بصير وآگاه دولت اجرا شود، چنين سياستي را عقلي گويند و هرگاه از سوي خدا به وسيله شارع بر مردم فرض و واجب شود آن را سياست ديني گويند. چنين سياستي در زندگي دنيا و آخرت مردم سودمند خواهد بود؛ زيرا مقصود از آفريدن بشر، تنها زندگي دنيايي نيست كه يك سره عبث و بيهوده است؛ زيرا غايت آن، مرگ و نابودي است افحسبتم أنّما خلقناكم عبثا. از آنچه ياد كرديم، معناي خلافت روشن شد (خلافت و امامت به يك معنا است) و نيز معلوم شد كه كشورداري و حكومت طبيعي، واداشتن مردم به امور زندگي به مقتضاي غرض شهوت است و مملكت‌داري سياسي، واداشتن همگان به مقتضاي نظر عقلي در جلب منافع دنيايي و دفع ضررهاي آن مي‏باشد؛ ولي خلافت، واداشتن عموم به مقتضاي نظر شرعي در مصالح آن جهان و اين جهان مردم است كه باز به مصالح آن جهان باز مي‏گردد؛ زيرا كليه احوال دنيا در نظر شارع به اعتبار مصالح آخرت سنجيده مي‏شود؛ بنابراين سه نوع حكومت داريم و امامت حكومتي است في حراسة الدين و الدنيا به مقتضاي قوانين شرعي. البته در تعريف اهل سنّت قيد بالاصاله ندارد، بالنيابة را هم ندارد (مقدمه ابن خلدون، ج1، فصل 25، باب سوم، ص 363).[55] . الامامه رياسة عامة في امر الدين و الدنيا خلافة عن النبي.[56] . براي اطلاع بيشتر ر.ک: برنامه نرم افزار مکتبة اهل البيت و امامت پژوهي، بخش اول، مقاله چيستي وحقيقت امامت.[57]. ابوالفضل تفليسي، وجوه قرآن، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1378، ص309ـ 310.[58] . ابن عربي، الفتوحات المكيه، ج2، باب 153 (4 جلدي )، دار صادر، بيروت، بي‌تا..[59] الامامة خلافة اللّه و خلافة الرسول، محمد بن يعقوب كليني، الاصول الکافي، ج 1، دارالكتب الاسلاميه،تهران، ص198 .[60] . محمدي ري‌شهري و ديگران، موسوعه الامام علي بن ابي طالب، دارالحديث، قم، 1421ق، ج 12، ص110-127 .[61] . علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1378ش، ج2، ص 3. [62] . ابن اثير، الکامل في التاريخ، دارصادر، بيروت، 1399ق، ج3، ص195 به نقل از محمد حسين امير اردوش، تأملي بر مسأله وحدت اسلامي از ديروز تا امروز، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، 1384ق، ص33.[63] ر.ک: تاريخ مروج الذهب؛ تاريخ يعقوبي.[64] . تأملي بر مسأله وحدت اسلامي از ديروز تا امروز، ص50.[65] . همان، ص63-64 .[66] . همان، ص80 به بعد.منبع: فصلنامه علمي تخصصي انتظار موعود شماره 23/خ
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 428]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن