تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مومن است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837239401




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شمّه اى از اخلاق ، صفات و كرامات امام حسن علیه السلام


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شمّه اى از اخلاق ، صفات و كرامات امام حسن علیه السلام
شمّه اى از اخلاق ، صفات و كرامات امام حسن علیه السلام نويسنده:محمد عطايي امام حسن عليه السلام از نظر خلق و خوى ، سيره و بزرگوارى بيش از همه كس به رسول خدا صلى اللّه عليه و اله شباهت داشت .(1)از انس بن مالك نقل شده است كه مى گويد: كسى كه بيش از حسن بن على عليه السلام به رسول خدا صلى اللّه عليه و اله شباهت نداشت .(2)نقل شده است كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: ((حسن بن على عليه السلام از سينه تا سر، و حسين عليه السلام از سينه به پايين ، بيش از همه كس به رسول خدا صلى اللّه عليه و اله شباهت داشت .))(3)آورده اند كه فاطمه عليهماالسلام پسرانش ؛ حسن و حسين را در وقت بيمارى رسول خدا صلى اللّه عليه و اله كه در همان بيمارى از دنيا رفت ، خدمت آن حضرت آورد، عرض كرد: ((يا رسول اللّه اين دو، پسران تو هستند، چيزى به يادگار به ايشان بسپار فرمود: امّا حسن ، سيرت و بزرگوارى مرا دارد و امّا حسين ، جود و شجاعت مرا دارا است .))(4)جنابذى چنين نقل كرده است : ((امّا حسن ، هيبت و آقايى مرا دارد و امّا حسينجراءت وجود مرا.))(5)سعيد بن عبدالعزيز نقل كرده ، مى گويد: امام حسن عليه السلام شنيد مردى از پروردگار تقاضا دارد كه ده هزار درهم نصيب او كند. امام حسن عليه السلام پس از شنيدن درخواست او به منزلش برگشت و آن مبلغ را براى وى فرستاد.(6)نقل شده است كه مردى خدمت امام حسن عليه السلام رسيد و حاجتى درخواست كرد. فرمود: ((حق درخواست تو در نظر من بزرگ ، و اطلاع من از آنچه براى تو لازم است نيز در نظر من مهم است ولى دست من از رساندن آنچه كه شايستگى دارى كوتاه است ، در حالى كه كثير در پيشگاه ذات مقدس خدا اندك است ، و آنچه در ملك من است در برابر اداى شكر و سپاس تو كافى نيست حال اگر تو اندك مرا بپذيرى و زحمت كوشش و اهتمام بر آنچه را كه از واجب تو بر عهده من است از من بر طرف سازى ، در اين باره اقدام مى كنم . عرض كرد: يابن رسول اللّه ، من اندك را پذيرايم و از لطف و بخشش شما سپاسگزارم و اگر هم چيزى ندهيد عذر شما را قبول دارم . پس امام حسين عليه السلام وكيلش را طلبيد و مخارجش را محاسبه كرد تا به آخر رسيد، فرمود: هر چه از سيصد هزار درهم بيشتر است بياور، پنجاه هزار درهم حاضر كرد. فرمود: آن پانصد دينار چه شد؟ عرض كرد: نزد من است ، فرمود: آن را هم بياور، آورد، تمان آن درهم و دينارها را به آن مرد داد و فرمود: كسى را براى بردن آنها بياور، او رفت و دو باربر آورد، امام حسن عليه السلام يك رداء هم براى كرايه آن دو باربر داد. غلامان امام عليه السلام سوگند ياد كردند كه در نزد ايشان حتى يك درهم نمانده است . امام عليه السلام فرمود: ليكن من اميدوارم كه نزد خدا پاداش فراوانى داشته باشم .(7)ابوالحسن مداينى نقل كرده ، مى گويد: حسن و حسين عليهماالسلام و عبداللّه بن جعفر به قصد حج بيرون شدند، توشه سفرشان تمام شد، گرسنه و تشنه ماندند، گذرشان به خيمه پيرزنى افتاد، پرسيدند: نوشيدنى دارى ؟ گفت : آرى . پس شترها را خواباندند، آن زن كه جز يك گوسفند در گوشه خيمه چيزى نداشت رو به آنها كرد و گفت : اين گوسفند را بدوشيد و شيرش ‍ را ميل كنيد. آنها چنان كردند، پرسيدند: غذا هم دارى ؟ گفت : خير، جز همين گوسفند چيزى نداريم . بايد يكى از شما آن را بكشد و من غذايى براى خوردن شما فراهم كنم ، يكى از آنها بلند شد و گوسفند را سر بريد و پوست كند، سپس آن زن غذايى براى ايشان فراهم كرد و آنها خوردند و بعد ماندند تا خنك شدند و چون عازم رفتن شدند به آن زن گفتند: ما از مردم قريش هستيم ، آهنگ اين سمت را داريم و اگر به سلامت برگشتيم ، نزد ما بيا كه ما به تو نيكى خواهيم كرد، سپس حركت كردند و رفتند. هنگامى كه شوهر آن زن آمد، زن جريان آن مردان و گوسفند را براى شوهرش نقل كرد، مرد عصبانى شد و گفت : واى بر تو، گوسفند مرا براى كسانى كه نمى شناسى ، مى كشى بعد به من مى گويى كه مردانى از قريش بودند. اين گذشت ، پس از مدتى به ضرورتى آن زن و مرد به مدينه رفتند. آنها كارشان اين بود كه شتر به آن جا مى بردند و مى فروختند و از اين راه زندگى مى كردند. گذر پير زن به يكى از كوچه هاى مدينه افتاد، اتفاقا امام حسن عليه السلام كه در منزلش نشسته بود، پير زن را شناخت ول پير زن آن حضرت را نمى شناخت . حضرت غلامش را فرستاد تا پير زن را برگرداند. به او فرمود: اى بنده خدا آيا مرا مى شناسى ؟ عرض كرد: خير. فرمود: من همان مهمان شما هستم در فلان روز، پير زن گفت : پدر و مادرم فدايت ، من شما را نشناختم ، فرمود: اگر تو مرا نمى شناسى ، من تو را مى شناسم آنگاه امام حسن عليه السلام دستور داد از گوسفندان زكات (كه براى فروش آورده بودند) هزار گوسفند براى آن زن خريدند و هزار دينار هم به او دادند و او را به همراه غلامش نزد برادرش ، امام حسين عليه السلام فرستاد. امام حسين عليه السلام پرسيد: برادرم حسن چقدر پاداش داد؟ عرض كرد: هزار ديار و هزار گوسفند. امام عليه السلام با شنيدن اين سخن دستور داد به مقدار مرحمتى امام حسن عليه السلام به او بدهند سپس همراه غلامش او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد.عبداللّه پرسيد: حسن و حسين عليهماالسلام چقدر پاداش دادند؟ عرض ‍ كرد: دو هزار دينار نقد و دو هزار گوسفند. عبداللّه نيز دستور داد دو هزار دينار و دو هزار گوسفند به او دادند و گفت : اگر اول نزد من آمده بودى ، آنها را به زحمت انداخته بودى ! پير زن با همه اين اموال نزد شوهرش ‍ بازگشت .(8)از قول عايشه نقل شده است كه مردى از اهل شام وارد مدينه شد، ديد مردى بر استر زيبايى سوار است ، گفت : بهتر از او كسى را نديده بودم ، دلم شيفته او شد، پرسيدم : كيست ؟ گفتند: حسن بن على بن ابى طالب است دلم پر از كينه و خشم و حسد شد از اين كه چرا على عليه السلام چنين فرزندى داشته باشد! به سمت او رفتم و گفتم : تو پسر پسر ابوطالبى ؟ گفت : من پسر او هستم گفتم : تو پسر فلان پسر فلان پسر فلانى ! شروع كردم به دشنام دادن و ناسزا گفتن به او و پدرش و او همچنان ساكت بود تا اين كه من شرم كردم ، همين كه حرف من تمام شد، خنديد و فرمود: گمان مى برم كه غريبى و از مردم شام هستى ؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: بنابراين همراه من بيا تا اگر به منزل احتياج دارى ، به تو منزل بدهم و اگر به پول نيازمندى ، به تو پول بدهم و هر حاجتى كه دارى بر آورده كنم . با شنيدن اين سخنان ، از او شرمنده شدم و از اخلاق كريمه اش تعجب كردم و برگشتم در حالى كه چنان او را دوست مى داشتم كه هيچ كس را آنقدر دوست نداشتم .(9)از محمّد بن على نقل شده كه مى گويد: امام حسن عليه السلام فرمود: ((من از پروردگارم شرمنده خواهد شد، اگر او را ملاقات كنم در حالى كه پياده براى زيارت خانه اش نرفته باشم . از اين رو بيست مرتبه با پاى پياده به مكه رفت .))(10)از ابونجيح نقل شده است كه حسن بن على عليه السلام پياده سفر حج كرد و اموالش را (در راه خدا با فقرا) به دو قسمت تقسيم كرد.(11)از شهاب بن ابى عامر نقل شده است كه حسن بن على عليه السلام دو مرتبه تمام اموالش را با خدا تقسيم كرد حتى يك لنگه كفش از جفت كفشش را داد.(12)از على بن زيد بن جذعان نقل شده كه گويد: حسن بن على عليه السلام دوبار تمام مالش را در راه خدا داد و سه مرتبه هم هر چه داشت با خدا تقسيم كرد، به طورى كه يك لنگه نعلينش را مى داد و يكى را نگاه مى داشت و يك لنگه كفش را مى داد و يكى را نگاه مى داشت .(13)از ابن سيرين نقل شده كه مى گويد: حسن بن على عليه السلام با زنى ازدواج كرد، پس صد كنيز و با هر كنيز هزار درهم براى او فرستاد.(14)از حسن بن سعيد از قول پدرش نقل شده كه مى گويد: حسن بن على عليه السلام با دو زن به عقد موقت ، در برابر بيست هزار درهم و چند مشك عسل ازدواج كرد، يكى از آنها - كه به نظر من زن حنفيه باشد - گفت : متاعى ناچيزى از دوستى جدا شدنى !(15)از آن حضرت درباره بخل پرسيدند، فرمود: ((بخل آن است كه شخص ‍ آنچه را كه در راه خدا داده از بين رفته ، ببيند و آنچه را كه نداده مايه شرافت بيندازد.))(16)مردى خدمت آن حضرت رسيد و گفت : فلانى درباره شما بدگويى مى كند. فرمود: ((مرا به زحمت انداختى ، اكنون از خدا مى خواهم كه هم از من بگذرد و هم از او.))كمال الدين بن طلحه مى گويد (17) نقل كرده اند كه روزى حسن بن على عليه السلام شستشو كرد و با جامه اى گرانقدر و ظاهرى آراسته و سيمايى درخشان و شمايلى زيبا از خانه بيرون شد در حالى كه بوى خوشش در اطراف پراكنده بود و چهره اش از زيبايى مى درخشيد و شكل و شمايلش در صورت و معنى ، كامل و خوشبختى از نگاههايش آشكار و وفور نعمت از بخشندگيهايش معلوم بود. و خداوند قادر متعال خوشبختى را بر او مقرر فرموده بود. سپس به استرى چابك و تندرو سوار شد و صفهايى از اطرافيان و خدمتكاران در اطراف او حركت كردند، به طورى كه اگر عبد مناف (جد (اعلاى ) پيامبر صلى اللّه عليه و اله ) او را مى ديد هر آينه با افتخار به او بينى ها را به خاك مى ماليد و پدر و جدش را در روز مباهات به ديگران با هزاران خو و خصلت افتخارآميز بر مى شمرد. در سر راهش از مستمندان يهود، پير فرتوت بيچاره اى كه بيمارى بر او چيره شده و ذلت و خوارى او را فرا گرفته و تنگدستى او را از پا در آورده بود و پوستش به استخوانها چسبيده و سستى پاها به سراغ او آمده و تنگدستى زمام اختيار او را گرفته و بد حالى او را علاقمند به مرگ نموده ، و خورشيد نيمروز، گوشت بدنش را كباب كرده و كف پايش را به زمين چسبانيده و موهاى بلند سرش را ريخته بود و طولانى شدن گرسنگى شكم او را نحيف ساخته و در هم پيچيده بود و با اين حال زار كوزه هاى پر و مشك آب را بر دوش مى كشيد و حالش چنان بود كه در رهگذر، دلهاى سخت را متوجه خود مى ساخت ، خود را بر امام عليه السلام عرضه داشت و آن حضرت را متوقف كرد و گفت : يابن رسول اللّه ! نسبت به من انصاف دهيد! فرمود: در چه جهت ؟ عرض كرد: جد شما مى گويد: ((دنيا زندان مؤ من و بهشت كافر است )) در حالى كه تو مؤ منى و من كافرم با وجود اين دنيا را براى شما جز بهشت نمى بينم ، از نعمت دنيا و لذت ان برخورداريد و براى خود جز زندانى نمى بينم كه سختى اش مرا هلاك كرده و بى چيزى اش مرا به نابودى كشانده است . امام حسن عليه السلام همين كه سخن او را شنيد نور تاءييد در چهره اش درخشيد و از گنجينه علمش پاسخى مطابق با درك او بر آورد و براى آن پيرمرد يهودى ، خطاى پندار و سستى اعتقادش را آشكار ساخت و فرمود: ((اى پيرمرد! اگر تو توجه داشته باشى به آنچه خداى تعالى براى من و براى مؤ منان در سراى آخرت فراهم كرده است ، چيزهايى كه نه چشمش ديده و نه گوشى شنيده ، هر آينه خواهى دانست كه من پيش از انتقال به آن عالم ، در اين دنيا ميان زندان تنگى هستم ، و اگر به آنچه خداوند براى تو و هر كافرى در سراى آخرت از زبانه آتش دوزخ و شدت عذاب ابدى فراهم كرده است ، توجه كنى هر آينه خواهى دانست كه تو هم اكنون پيش از رسيدن به آن جا در بهشت پهناور و نعمتى فراگير هستى .))(18)تمام اين بخش از كتاب (( كشف الغمه )) نقل شد.فصل :امّا كرامات آن حضرت : كلينى در كافى (19) به اسناد خود از حبابه والبيّه نقل كرده است كه گفت : اميرالمؤ منين عليه السلام را ميان پيش قراولان سپاه ديدم - تا آن جا كه مى گويد - عرض كردم : يا اميرالمؤ منين ! خدايت رحمت كند! نشانه امامت چيست ؟ فرمود: آن سنگريزه را بياور. و با دست اشاره به سنگريزه اى كرد. آن را خدمت حضرت آوردم ، پس با انگشترى اش آن را مهر كرد. سپس رو به من كرد و فرمود: اى حبابه ! هرگاه كسى ادعاى امامت كرد و توانست همچنان كه ديدى ، مهر كند بدان كه او امام است و اطاعتش ‍ واجب است و امام هر چه را بخواهد بداند چيزى از او پوشيده نمى ماند. حبابه مى گويد: رفتم تا وقتى كه اميرالمؤ منين عليه السلام از دنيا رفت . خدمت امام حسن عليه السلام رسيدم در حالى كه او در مسند اميرالمؤ منين عليه السلام نشسته بود و مردم سؤ الاتى مى كردند. فرمود: اى حباب والبيه ! عرض كردم : بلى اى مولاى من . فرمود: آنچه همراه دارى بده ! من آن سنگريزه را دادم ، حضرت آن را براى من مهر كرد همان طورى كه اميرالمؤ منين عليه السلام مهر كرده بود. حبابه مى گويد: پس از او خدمت امام حسين عليه السلام رسيدم در حالى كه ميان مسجد رسول خدا صلى اللّه عليه و اله بود، مرا به نزديك خود طلبيد و خوش آمد گفت . سپس ‍ فرمود: در ميان نشانه هاى امامت آنچه را كه مورد نظر تو است وجود دارد، آيا تو دليل امامت مى خواهى ؟ عرض كردم : آرى سرورم ، فرمود: آنچه همراه به من بده ! سنگريزه را به آن حضرت دادم . او نيز برايم مهر كرد - حبابه مى گويد - سپس نزد على بن حسين عليه السلام رفتم و بقدرى پير شده بودم كه بدنم را رعشه گرفته بود. و طول عمرم در آن وقت به صد و سيزده سال رسيده بود، ديدم كه حضرت با انگشت سبابه به طرف من اشاره كرد، جوانى من برگشت ، حبابه مى گويد: پرسيدم : آقاجان ! بفرماييد از دنيا چقدر گذشته و چقدر مانده است ؟ فرمود: امّا نسبت به گذشته آرى (معلوم است ) امّا نسبت به باقيمانده ، خير، حبابه مى گويد: سپس فرمود: آنچه همراه دارى به من بده ، من سنگريزه را دادم ، آن حضرت مهر زد. بعدها خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم ، او نيز مهر زد و بعد خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم او نيز مهر كرد و سپس حضور موسى بن جعفر عليه السلام رسيدم او نيز مهر كرد و سرانجام خدمت حضرت رضا رسيدم او نيز مهر كرد. و به طورى كه محمّد بن هشام نقل كرده است ؛ حبابه بعد از آن نه ماه ديگر زنده بود.كلينى به اسناد خود از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه مى فرمايد: ((سالى حسن بن على عليه السلام پياده راهى مكه شد، (در راه ) پاهايش ‍ ورم كرد. يكى از غلامان عرض كرد: اگر سوار شويد اين ورم فرو مى نشيند. فرمود: خير، وقتى كه اين منزل رسيديم سياه پوستى پيش تو مى آيد و روغنى همراه دارد، روغن را از او بخر و چانه نزن . غلام عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما، اى مولاى من ، ما منزلى در پيش نداريم تا كسى باشد و چنين دارويى را بفروشد. فرمود: چرا او پيش روى تو نزديك آن منزل است . بقدر يك ميل كه رفتند، ناگاه چشمشان به آن سياه افتاد، امام حسن بن على عليه السلام به غلامش فرمود: برو پيش آن مرد و آن روغن را بگير و بهايش ‍ را بپرداز، غلام آمد مرد سياه پوست پرسيد: اى غلام اين روغن را براى كه مى خواهى ؟ گفت : براى حسن بن على ، گفت مرا نزد او ببر، پس همراه او رفت و خدمت امام عليه السلام رسيد. رو به آن حضرت كرد و گفت : پدر و مادرم فدايت باد، من نمى دانستم كه شما به اين روغن اين نياز داريد، اجازه بفرماييد كه بهايش را نگيرم زيرا من غلام شما هستم ولى از خدا بخواهيد تا به من پسرى سالم مرحمت كند كه دوستدار شما اهل بيت باشد زيرا من وقتى همسرم را ترك كردم درد زايمان داشت . حضرت فرمود: برو كه خدا پسر سالم به تو ارزانى داشته كه از شيعيان ما است .))(20)كلينى به اسناد خود از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه مى فرمايد: ((حسن بن على عليه السلام در يكى از سفرهاى حج عمره اش همراه مردى از اولاد زبير بود كه به امامت آن حضرت اعتقاد داشت ، در كنار يكى از بركه ها زير درخت خرماى خشكيده اى كه از بى آبى خشكيده بود فرود آمدند، زير درخت براى امام عليه السلام فرشى انداختند و براى آن مرد زبيرى هم فرش ديگرى گستردند. زبيرى گفت : اگر اين درخت خرماى تازه داشت مى خورديم ، امام حسن عليه السلام به او فرمود: خرما ميل دارى ؟ عرض كرد: آرى حضرت دست به طرف آسمان بلند كرد و دعا كرد كه من نفهميدم چه گفت ، پس درخت سبز شد و به حال خود برگشت و بارو برگ آورد و خرماى تازه داد. ساربانى كه شتران را از او كرايه كرده بودند. گفت : به خدا اين جادوگر است ! امام حسن عليه السلام فرمود: واى بر تو، اين جادو نيست بلكه دعاى پسر پيغمبر است كه مستجاب شده . آنگاه بالاى درخت رفتند و هر چه خرما داشت چيدند و آنها را كفايت كرد)).(21)فصل :امّا شمايل آن حضرت ، در (( كشف الغمه )) (22) از احمد بن محمّد بن ايوب مغيرى نقل كرده اند كه مى گويد: رنگ چهره حسن بن على عليه السلام سفيد آميخته به سرخى بود. آن حضرت چشمانى درشت و سياه و گونه هاى كم گوشت داشت ، موهاى سينه اش نرم ، محاسنش ‍ پرپشت ، بدنش پر مو، گردنش چون ظرف نقره اى ، استخوانبنديش قوى ، شانه فراخ ، ميانه بالا، نه بلند و نه كوتاه ، با نمك و از جمله زيباترين مردمان بود. موهايش را با رنگ مشكى خضاب مى كرد، موهايى پيچيده و بدنى نيكو داشت .از كتاب (( الا ل ابن خالويه ع(( (23) لغوى در خبر مرفوعى از عقبة بن عامر نقل كرده ، گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرموده است : ((بهشت عرضه داشت ، پروردگارا! مگر وعده اى ندادى كه ركنى از اركانت را در من ساكن كنى ؟ فرمود: وحى كرد: آيا راضى نيستى كه تو را وسيله حسن و حسين بيارايم . پس بهشت پذيرفت و بر خود باليد چنان كه عروسان مى بالند.))(24)از كتاب (( الا ل )) به نقل از ابن عباس نقل شده مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشتند، هر كس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كس دشمن ايشان باشد، مرا دشمن داشته است .))(25)از جابر نقل شده كه مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((بهشت مشتاق چهار تن از خاندان من است كه خداوند آنان را دوست دارد و مرا ماءمور به دوستى ايشان كرده است : على بن ابى طالب ، حسن ، حسين و مهدى كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى خواند.))(26)اخبار در فضايل و مناقب و جايگاه آن حضرت در نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و محبت پيامبر صلى اللّه عليه و اله نسبت به او از حد شما افزون و مشهورتر از آن است كه بتوان پنهان كرد ولى در اين جا مجال ذكر آنها نيست .پى‏نوشت‏ها: 1- همان ماءخذ، ص 154. 2- همان ماءخذ، ص 154. 3- همان ماءخذ، همان ص 154. 4- همان ماءخذ، همان ص 154. 5- همان ماءخذ، همان ص 154. 6- همان ماءخذ ص 166 و (( مطالب السؤ ول ، ص 66. 7- همان ماءخذ، ص 167، و همان ماءخذ، همان ص . 8- همان ماءخذ، ص 166: و همان ماءخذ، همان ص . 9- همان ماءخذ، ص 167؛ و همان ماءخذ، همان ص . 10- (( كشف الغمه ، )) ص 196. 11- (( كشف الغمه ، )) ص 196. 12- (( كشف الغمه ، )) ص 196. 13- (( كشف الغمه ، )) ص 196. 14- اين حديث را محمّد بن طلحه شافعى به طور مرسل در (( مطالب السؤ ول )) ص 67 آورده است . 15- (( كشف الغمه ، )) ص 169. 16- (( كشف الغمه ، )) ص 169. 17- (( مطالب السؤ ول )) ، ص 65. 18- (( كشف الغمه ، )) ص 162، (( مطالب السؤ ول )) ص 65. 19- كافى ، ج 1، ص 346. 20- كافى ، ج 1، ص 463. 21- همان ماءخذ، همان ص . 22- (( كشف الغمه ، )) ص 157. 23- ابن خالويه ، همان ابوعبداللّه ، حسين بن احمد بن خالويه نحوى لغوى دانشمند بزرگ اديب و شاعر برجسته و از جمله فضلاى اماميه و آگاه به لغت عرب است اصلش همدانى بود ولى به بغداد رفت و دانشمندان آن جا را درك كرد و از بزرگانى چون انبارى ، ابن عمر زاهد، ابن دريد، و سيرافى استفاده كرد، بعدها به شام منتقل شد و در شهر حلب اقامت گزيد و در سال 370 ه -. همان جا وفات يافت . نجاشى گويد: وى عارف به مذهب ما بود و كتابهايى دارد، از جمله (( (( الا ل )) )) كه در بالا ذكر شد، سپس مى گويد: او از قاضى ابوالحسين نصيبى روايت مى كند و همين كتاب را بر مصنفش ‍ قرائت كرده است . سيوطى در (( بغية الوعاة ، )) شرح حال او را آورده و كتابهاى او، جز (( الا ل )) را نام برده است . يافعى در (( مراة الجنان )) ضمن حوادث سال 370 ه -. در تعريف كتاب (( (( الا ل )) مى نويسد: اين كتاب معانى آل را آورده سپس آن را به بيست و پنج قسم ، تقسيم كرده است ، و آنگاه نام دوازده امام از آل محمّد صلى اللّه عليه و اله و تاريخ ولادت و وفات ، نام پدران و مادرانشان را نقل كرده است و ابن خلكان نيز قريب به اين مطلب را نوشته است .24- (( كشف الغمه ، )) ص 157.25- (( الا ل ، )) ص 157.26- همان ماءخذ، همان ص .منبع: www.balagh.net الف
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 454]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن