تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن در سرشتش دروغ و خيانت نيست و دو صفت است كه در منافق جمع نگردد: سيرت نيكو و د...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820652045




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پيوند دين و اخلاق


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پيوند دين و اخلاق
پيوند دين و اخلاق نويسنده: نويسنده: حسن يوسفيان دين در ابعاد گوناگونى همچون پى ريزى نظام ارزشى، فراهم آوردن ضمانت اجرايى و تقويت انگيزه درونى به يارى اخلاق مى شتابد و آدميان را به تهذيب و تزكيه روحى فرا مى خواند. پيوند دين و اخلاق از زواياى گوناگونى قابل بررسى است و نويسنده در اين نوشتار به نقد ديدگاهى پرداخته كه از تقابل دين و اخلاق سخن مى گويد و اخلاق دينى را تعبيرى خود متناقض مى خواند. رابطه دين و اخلاق يكى از مباحث دراز دامنه و با پيشينه اى چند هزار ساله است (1) كه در دهه هاى اخير نيز از زواياى گوناگون مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. برخى دين و اخلاق را به يكديگر فروكاسته، عبادت و بندگى را جز خدمت خلق ندانسته اند. گروهى اخلاق را بخشى از دين به شمار آورده و پاره اى ديگر دين را در اخلاق گنجانده اند. (2) برخى بر اين باورند كه با كنار رفتن دين، اخلاق نيز رخت بر مى بندد و اگر خدايى نباشد، همه چيز روا خواهد بود؛ و گروهى ديگر اعتقاد به خداى اديان توحيدى را ويرانگر اخلاق مى شمارند. به هر حال، بسيارى از دينداران، نزاع دين و اخلاق را ظاهرى مى دانند و براى برطرف ساختن آن، راه كارهايى كم و بيش مشابه با آنچه در ساير ابعاد تعارض عقل و وحى مطرح گشته است، ارائه مى دهند. (3) اما برخى از ايمان گرايان مسيحى اين تعارض را واقعى و اجتناب ناپذير مى شمارند و ايمان دينى را فراتر از اخلاق مى خوانند. كى يركگارد (1813- 1855 م) بزرگ ترين شخصيتى است كه از اين زاويه مورد توجه قرار گرفته و كتاب «ترس و لرز» او بيانگر اين ديدگاه به شمار آمده است. (4) قهرمان اصلى اين كتاب، ابراهيم عليه السلام است كه در سنين كهن سالى ماموريت مى يابد تا فرزندى را كه پس از سال ها انتظار بدو بخشيده اند، به دست خود قربانى كند. «و خداوند ابراهيم را امتحان كرد و به او گفت: اسحاق (5)، تنها پسرت را كه دوستش مى دارى برگير و به وادى موريه برو، و در آنجا او را برفراز كوهى كه به تو نشان خواهم داد به قربانى بسوزان». بدين گونه همه چيز از دست رفته بود، وحشتناك تر از آنكه اگر هرگز نمى بود! پس خداوند فقط ابراهيم را به بازى گرفته بود! او با معجزه خويش محال را تحقق بخشيده بود و اكنون آن را نابود مى كرد. اين بى گمان ديوانگى بود، اما ابراهيم بر آن نخنديد.... هفتاد سال انتظار مؤمنانه، شادى كوتاه تحقق انتظار، كيست كه عصاى پيرمرد را مى ربايد؟ كيست كه مى خواهد پيرمرد به دست خود آن را بشكند؟... آيا هيچ رحمى بر اين سالخورده ارجمند يا بر آن كودك معصوم روا نيست؟ (6) آرى، «از ديدگاه اخلاقى... پدر بايد پسرش را دوست بدارد، اما اين رابطه اخلاقى در مقابل رابطه مطلق با خدا به مرتبه اى نسبى تنزل يافته است.» (7) و چنين بود كه ابراهيم، اين شهسوار ايمان، بدون هيچ ترديدى كارد را بر گلوى فرزندش گذاشت و با اين كار، «از كل حوزه اخلاق فراتر رفت». (8) اين سخن بدان معنا است كه انسان مؤمن، با خدايى در ارتباط است كه «خواسته هايش مطلق است و با سنجه هاى عقل بشرى سنجيدنى نيست». (9) تقابل دين و اخلاق هر چند خداباورانى همچون كى يركگارد را از جاده ايمان خارج نمى سازد؛ رهزن انديشه بسيارى از خردورزان مى گردد و اگر چاره درستى براى آن فراهم نيايد، به اخلاق دين زدايى شده (سكولار) مى انجامد. كسانى كه از اخلاق سكولار جانبدارى مى كنند، اخلاق دينى را داراى كاستى ها و پيامدهاى ناگوارى دانسته اند كه اينك به مهم ترين آن ها اشاره مى كنيم. 1. سست شدن پايه هاى اخلاق به دليل خردگريزى دين خرده گيران بر اخلاق دينى بر اين باورند كه گزاره هاى دينى - حتى گزاره اى چون «خدا وجود دارد» - اگر خرد ستيز نباشند، دست كم خرد گريزند و به همين دليل نمى توانند مبنايى تزلزل ناپذير براى اخلاق فراهم آورند. آنچه فراتر از درك عقل است، احتمال صدق و كذبش مساوى است؛ از اين رو اخلاقى كه بر اين پايه هاى سست بنيان استوار است، استحكامى ندارد و آرامش روانى را براى آدمى به ارمغان نمى آورد. (10) سستى اين استدلال به خوبى آشكار است و نياز به توضيح چندانى ندارد. انديشمندان مسلمان نه تنها خردستيزى، بلكه خردگريزى پايه هاى اساسى دين را نيز نمى پذيرند و اعتقاد به چنين گزاره هايى را توصيه نمى كنند. در امور زيربنايى دين، تنها ملاك ارزيابى و يگانه داور حقيقى، عقل و خرد آدمى است و تنها پس از گذر از اين مرحله است كه مى توان از امور فراعقلى سخن گفت و گزاره هاى خردگريز را پذيرفت. بديهى است كه چنين گزاره هايى به دليل آنكه بر پايه هايى تزلزل ناپذير استوارند، از اعتبار كافى برخوردار بوده، به تزلزل اخلاقى نمى انجامند. 2. علم پيشين الهى، ويرانگر اخلاق (11) پيش فرض اساسى اخلاق، اختيار و آزادى انسان است. بر اين اساس، اگر خداوند - چنان كه اديان توحيدى مى گويند - پيشاپيش، همه چيز را بداند، جايى براى اختيار آدمى و در نتيجه، اخلاق باقى نمى ماند: «اگر همه افعال همان گونه كه خداوند پيش بينى نموده، روى خواهند داد، هيچ كس توان آن را نخواهد داشت كه راه ديگرى در پيش گيرد». (12) من مى خورم و هر كه چو من اهل بود مى خوردن من به نزد او سهل بود مى خوردن من حق ز ازل مى دانست گر مى نخورم علم خدا جهل بود (13) رابطه ميان علم پيشين الهى و اختيار انسان بحث گسترده اى است كه همواره انديشمندان را در شرق و غرب عالم به خود مشغول داشته است. (14) يكى از پاسخ هاى ساده - و در عين حال قاطع - به اشكال مورد اشاره آن است كه خداوند همچنان كه مى داند چه افعالى از آدمى سر مى زند، از اختيارى بودن آن ها نيز آگاه است؛ بنابراين اگر اين افعال جبرى باشند، علم خدا جز جهل نخواهد بود. بر اين اساس، خداوند از ازل مى خوردن شاعر را مى دانست و از اين نكته نيز آگاه بود كه او از روى اختيار مى خواهد خورد؛ از اين رو اختيارى نبودن ميخوارگى به معناى بى پايگى علم خداوند است. چنين است كه خواجه نصيرالدين طوسى در پاسخ به رباعى پيشين مى گويد: اين نكته نگويد آن كه او اهل بود زيرا كه جواب شبهه اش سهل بود علم ازلى علت عصيان گشتن نزد عقلا ز غايت جهل بود (15) 3. ثبات اخلاق دينى و دگرگونى در جهان اخلاق سكولار راه را براى نسبيت باز مى گذارد و براساس آن مى توان قوانين اخلاقى را با دگرگونى هايى كه در جهان روى مى دهد، هماهنگ ساخت؛ در حالى كه دين دگرگونى اخلاق را بر نمى تابد و بر ثبات قواعد اخلاقى تاكيد مى ورزد. اين امر نيز يكى از ضعف هاى اخلاق دينى به شمار رفته است. (16) در نقد اين سخن بايد گفت كه اصول و پايه هاى اخلاق با تغييرات محيط دگرگونى نمى يابند، هر چند چگونگى تحقق بخشيدن به اين اصول مى تواند به زمان و مكان وابسته باشد. براى مثال، اخلاق دينى ما را به رفتار عادلانه فرا مى خواند و عدالت هر چند مى تواند در زمان هاى گوناگون مصاديق مختلفى بيابد، اما هيچ پديده طبيعى يا پيشرفت علمى نيكويى اين عمل را از آن نمى ستاند. 4. اخلاق دينى و كرامت انسانى به گمان برخى از دين ستيزان، اخلاق دينى منزلت والاى انسانى را ناديده مى گيرد و به جاى آنكه به انسان - از آن نظر كه انسان است - حرمت نهد، معيارهاى ديگرى را مطرح مى سازد؛ بر اين اساس، ميان خودى و غير خودى فرق مى گذارد و از خشم و غضب به بى دينان دريغ نمى ورزد. برتراند راسل با مقايسه ميان سقراط و مسيح مى گويد: شما سقراط را مردى كاملا مؤدب، به خصوص ملايم و نرم نسبت به كسانى كه گوش شنوايى از وى نداشتند ملاحظه مى نماييد. از نظر من، براى يك دانشمند ارزنده تر است كه چنين راهى را انتخاب كند تا راه خشم و غضب... [اما] در انجيل مى بينيد كه مسيح گفته است: «شما اى مارها و شما اين نسل افعى ها، چگونه مى توانيد از عقوبت جهنم نجات يابيد؟» (17) همچنين، اديان الهى انسان را مملوك خدا مى دانند و براساس آن خداوند را داراى حق ويژه اى مى شمارند، به گونه اى كه مى تواند خارج از چارچوب قوانين اخلاقى، در ملك خود تصرف نمايد و حتى به ريختن خون انسانى بى گناه فرمان دهد. (18) خانه خود را همى سوزى بسوز كيست آن كس كو بگويد لايجوز (19) چنين تفسيرى از اخلاق دينى، هر چند با ديدگاه هاى برخى از مكاتب فكرى سازگار است، در انديشه اصيل اسلامى و در سيره علمى و عملى پيشوايان معصوم، نمى توان براى آن تاييدى يافت؛ زيرا اولا: پيامبران الهى و امامان معصوم عليهم السلام در محاسن اخلاقى سرآمد همگان بودند و به گواهى اسناد معتبر تاريخى، حتى در جنگ با دشمنان نيز اخلاق انسانى را فرو نمى گذاشتند (20) و از پيروان خود نيز شيوه اى جز اين نمى طلبيدند. ثانيا: هر چند خداوند مالك و هستى بخش جهان است؛ به دليل برخوردارى از حكمت كار لغو و قبيح از او سر نمى زند و جز به آنچه ذاتا نيكو است، فرمان نمى دهد. با اين حال، شرط خردورزى آن است كه محدوديت هاى عقل را ناديده نگيريم و جايى براى امور خرد گريز باقى گذاريم و بر آن ها بر چسب خردستيزى نزنيم. 5. پيامدهاى زيانبار اعتقاد به معاد برخى از طرفداران اخلاق سكولار، باور به زندگى پس از مرگ و ثواب و عقاب اخروى را يكى از نقاط ضعف اخلاق دينى به شمار آورده و اعتقاد به آتش جهنم را روشنگر آتش جنگ هاى دنيوى خوانده اند: «فكر مى كنم اين عقيده كه آتش جهنم يك نوع مجازاتى از براى گناهكاران است، عقيده اى ظالمانه مى باشد؛ عقيده اى است كه ظلم را در دنيا گسترش داده و شكنجه و بى عدالتى را نصيب نسل ها و نژادها مى كند». (21) برخى ديگر به همين مساله از زاويه ديگرى نگريسته و اخلاق دينى را اخلاقى مصلحت جويانه و كاسبكارانه ناميده اند. با اين توضيح كه عمل اخلاقى از جايى آغاز مى گردد كه سودجويى هاى شخصى كنار نهاده شود و جز انجام وظيفه، غرض ديگرى در كار نباشد؛ در حالى كه اديان الهى بر اميد به بهشت يا ترس از دوزخ تكيه مى زنند و با بهره گيرى از آن، پيروان شان را به رفتار پسنديده فرا مى خوانند. (22) در نقد نكته نخست بايد بگوييم: چندان براى ما روشن نيست كه چگونه اعتقاد به آتش اخروى، شكنجه و بى عدالتى دنيوى را رونق مى بخشد! (23) اخلاق دينى نه تنها به رواج بازار بى عدالتى نمى انجامد، بلكه با تاكيد بر اين نكته كه رفتار عادلانه و ظالمانه بى پاسخ نمى ماند و هر كس به پاداش و كيفر شايسته خود مى رسد اجراى اخلاق را تضمين مى كند. نكته دوم نيز كه بيانگر اخلاق است، بر پايه محكمى استوار نيست. (25) هر چند از ديدگاه پيشوايان دين مبين اسلام، بهترين نوع بندگى و نيكوترين عمل اخلاقى آن است كه با انگيزه هايى همچون شوق به بهشت و ترس از دوزخ همراه نباشد؛ از آنجا كه همه مؤمنان در يك سطح نيستند، در مراتب پايين سلوك اخلاقى چنين انگيزه هايى نيز پذيرفتنى است. 6. اخلاق سروران و اخلاق بردگان فريدريش نيچه (1844- 1900 م) فيلسوف و انديشمند آلمانى، در بسيارى از نوشته هاى خود از دو نوع اخلاق سخن مى راند: اخلاق سروران و اخلاق بردگان. (26) از ديدگاه وى، اديانى همچون مسيحيت با تشويق آدميان به سجايايى چون نوع دوستى، رحم و شفقت و تسليم و سرسپارى، شخصيت واقعى انسان را سركوب مى كنند و آن را از شكوفايى باز مى دارند (27): «ريشه همه بدى ها اين است كه اخلاق برده وار افتادگى، عفاف، خودشكنى و فرمانبرى مطلق پيروزى يافته است.» (28) اخلاق نوع دوستانه، خودپرستى آدمى را از ميان مى برد و «با از بين رفتن خود پرستى، انسان هاى بهتر نيز از دست مى روند». (29) فرودستان جامعه چنين اخلاقى را ساخته و به دليل فراوانى جمعيت شان توانسته اند آن را بر فرادستان و سروان تحميل نمايند. (30) به جاى دم زدن از برابرى انسان ها - «كه تاكنون مهملى بالاتر از آن بر زمين وجود نداشته است» (31) - بايد به «انسان برتر (ابرمرد)» بيانديشيم (32) و كسب «قدرت» را در سرلوحه اهداف انسانى بنشانيم. (33) در اين راستا به فلسفه اى نيازمنديم كه «نيرومند را نيرومندتر سازد و براى خسته از دنيا، فلج كننده و نابودى آور باشد» (34)؛ در حالى كه اديان راهى كاملا متفاوت در پيش گرفته اند: دين هاى فرمانفرما، از جمله علت هاى اصلى فروماندن نوع انسان در مرتبه اى پست بوده اند؛ زيرا بسى از آنچه كه مى بايست نابود شود را نگاه داشته اند. بايد بسى شكرگزارشان بود! از دست و زبان كه برآيد كه از عهده شكر آنچه، به مثل، مردان روحانى مسيحيت تاكنون براى اروپا كرده اند، به درآيد! اينان پس از آرام بخشيدن دردمندان و دل دادن به ستمديدگان و نوميدان و دادن عصا و تكيه گاهى به نوانان، و كشاندن پريشان - درونان و شوريدگان از جامعه به ديرها و تيمارستان ها... براى خراب كردن نژاد اروپايى چه كارى مانده بود كه نكرده باشند؟ وارونه كردن همه ارزش ها - اين بود آنچه مى بايست بكنند! يعنى خرد كردن نيرومندان و پوچ كردن اميدهاى بزرگ. (35) سبك نوشتارى نيچه به گونه اى است كه سخنانش تفسيرهاى گوناگون را بر مى تابد (36) و در بسيارى از موارد نيز با يكديگر ناسازگار مى نمايد. براى نمونه، نيچه بارها از «مرگ خدا» سخن مى گويد. اين تعبير نشانگر الحاد وى به شمار آمده است كه در تاييد آن مى توان به عباراتى كه صراحت بيشترى در انكار خدا دارند، استناد كرد: «ما خدا را انكار مى كنيم و با انكار خدا، مسؤوليت را منكر مى شويم. تنها با انجام چنين كارى جهان را آزاد مى سازيم». (37) «خدا، ناميرايى روح، رستگارى، ماورا، همه مفاهيمى هستند كه من هيچ گاه، حتى به هنگام كودكى ام، وقت و دقت خود را صرف آن ها نكرده ام، شايد هم براى اين كار چندان كه بايد بچه نبوده ام!» (38) با اين حال، برخى از نويسندگان با استناد به تمثيلى كه در كتاب «دانش طربناك (39)» به كار رفته است، مقصود از «مرگ خدا» را چنين مى دانند: «بشر چراغ ايمان به خدا در قلب خويش خاموش كرد.... بالاترين سرچشمه پاكى و نور و عدل و زيبايى و زندگى را به گل خودپرستى بست و در عميق ترين تاريكى ها سرگردان شد». (40) ديدگاه اخلاقى نيچه نيز دستخوش داورى هاى متفاوتى قرار گرفته است. برخى بر اين باورند كه وى - آنگاه كه از خودپسندى و بى اعتنايى به هم نوع سخن مى گويد - صرفا به شرح فرايند طبيعى جهان پرداخته است، نه آنكه بخواهد در اين زمينه چيزى را توصيه كند: «نيچه نمى خواهد از رحم و شفقت، از جانبدارى از بيچارگان چيزى بشنود، مى گويد چه بسا كه اينها دروغ مى گويند؛ نه اينكه خود نرم دل و با شفقت نبوده، چرا! نيچه بسيار حساس است، بسيار انسانى است.... مى گويد مدار جهان انسان، مدار آنچه مى شود و مى گذرد، بر خودپسندى و بر تحميل است». (41) اين توجيه اگر هم درباره برخى از عبارات نيچه به كار آيد، در بسيارى از موارد ديگر پذيرفتنى نيست. ديدگاه اخلاقى نيچه چنان است كه بسيارى از انديشمندان، ظهور جنايت كاران و سلطه جويانى همچون هيتلر (1889- 1945 م) و فاجعه جنگ جهانى دوم را از پيامدهاى ناخواسته آن مى شمارند. (42) به هر حال در بررسى سخنان نيچه، توجه به چند نكته را سودمند مى دانيم: 1. ديدگاه نيچه، واكنشى است در برابر نظريه هاى افراطى شمار فراوانى از مسيحيان كه همواره بر ايمان بدون تعقل و فرمانبردارى و سرسپارى مطلق تاكيد مى ورزيدند و تسليم بودن در برابر قضا و قدر الهى را به گونه اى تفسير مى كردند كه جز به خمودى و سستى نمى انجاميد. اين عامل، افزون بر نيچه، كسانى همچون ديويد هيوم (1711- 1776 م) و كارل ماركس (1818- 1883 م) را نيز بر ضد مذهب شورانده و چنين سخنانى را بر زبان آنان جارى ساخته است: اكنون به جاى نابود كردن غولان و چيره شدن بر ستمكاران و پاس داشتن از ميهن، رياضت و روزه و ترس و خاكسارى و تسليم چاكرانه و فرمانبردارى بنده وار، راه هاى دستيابى بر مفاخر آسمانى در ميان آدمى زادگان شده است.... همين نكته ماكياولى را بر آن داشت تا بگويد كه تعاليم دين مسيح... كه فقط شكيبايى و بردبارى را مى آموزد، روان آدمى زادگان را در هم شكسته و آنان را آماده بندگى و فرمانبردارى كرده است. (43) اين در حالى است كه انديشه اصيل اسلامى، عقل را در جايگاهى بس والا نشانده و ايمان عارى از تعقل را بى ارزش خوانده است. (44) همچنين از ديدگاه مكتب اهل بيت، نمى توان به بهانه تسليم در برابر اراده الهى از كار و فعاليت دست كشيد و به طوفان حوادث تن داد؛ چنان كه امام على عليه السلام از كنار ديوارى كه رو به ويرانى بود برخاست و به ديوارى سالم پناه آورد و در پاسخ اين پرسش كه «آيا از قضاى الهى مى گريزى؟» فرمود: «از قضاى خدا به قدرش مى گريزم». (45) بر اين اساس، آن حضرت هيچگاه سرسپردگى در برابر گردن كشان را بر نمى تابد و عزت و كرامت انسانى را چنان مى ستايد كه در هيچ مرام غير دينى چنين ستايشى از آن صورت نگرفته است: «نفس خود از هر پستى گرامى دار، هر چند تو را بدانچه خواهى رساند، چه آنچه از خود بر سر اين كار مى نهى، هرگز به تو بر نگرداند. (46) بنده ديگرى مباش حالى كه خدايت آزاد آفريده». (47) 2. نظريه اخلاقى نيچه، با وجود خردستيزى و دل آزاريش، از نكات تامل برانگيز و درس آموز خالى نيست. تاكيد بر عزت و كرامت انسانى - كه در اسلام نيز بدان سفارش فراوان شده است - از نقاط قوت اين ديدگاه به شمار مى رود. (48) افزون بر اين، نيچه كليسا را به دليل سفارش به ريشه كنى غرايز سرزنش مى كند و روش درست را مهار كردن آن ها مى داند: كليسا با قاطعيتى تمام با شهوت ها نبرد مى كند، روش و درمانش از مردى افكندن است. كليسا هرگز نمى پرسد كه چگونه انسان مى تواند ميل خود را روحانى، زيبا و ملكوتى سازد. بلكه برعكس، پيوسته نظام خويش را بر نابود كردن (نفس پرستى، غرور، قدرت، آز و كين توزى) بر مى گمارد. اما حمله بردن بر ريشه شهوت ها، يعنى هجوم به ريشه زندگانى. رويه كليسا دشمنى با زندگانى است. (49) 3. برخى از انديشمندان بر تاثير پذيرى نيچه از نظريه تكاملى داروين تاكيد ورزيده (50) و گفته اند: «از راى داروين، نيچه كوشش در بقا را پذيرفته و آن را به معناى تنازع گرفته و پنداشته كه افراد بايد با يكديگر در كشمكش باشند و تحصيل توانايى كنند، تا غلبه يابند». (51) هر چند نيچه به شدت بر نظريه داروين مى تازد و بر اين نكته پاى مى فشارد كه گزينش طبيعت به نفع «نيرومندتران» و «نيك بنيادتران» نيست، بلكه آنچه با آن رو به رو هستيم «حذف نمونه هاى خوشبخت است» (52)؛ اما گاه براى توجيه نظريه اخلاقى خود، به روند طبيعى جهان استناد مى جويد و با اشاره به اينكه در طبيعت، موجودات ضعيف و ناتوان پايمال مى گردند و راه را براى شكوفايى توانمندان مى گشايند، مى گويد: خود زندگى هيچگونه همبستگى، هيچگونه «حقوق برابر» را ميان اجزاى سالم و منحط يك اندام به رسميت نمى شناسد: بايد جزء منحط را جدا كرد؛ يا اين كه كل از ميان خواهد رفت. همدردى براى منحطان، حقوق برابر براى سست بنيادان، اين ژرف ترين بى اخلاقى است؛ اين خود به عنوان اخلاق، ضد طبيعت مى باشد! (53) به طور كلى، كسانى كه مى خواهند با بهره گيرى از قانونى طبيعى (همچون نظريه تكاملى داروين يا نسبيت انشتين) (54) به پى ريزى نظامى اخلاقى بپردازند، با اين نقد اساسى رو به رو مى گردند كه طبيعت بى جان و عارى از انگيزه نمى تواند مبنايى براى اخلاق - كه در آن، نيت و انگيزه نقشى محورى دارد - قرار گيرد و ملاكى براى خوبى و بدى افعال ارائه دهد: «قلمرو طبيعت، قلمرو پديده هاى جبرى است، و قلمرو اخلاق، قلمرو پديده هاى انتخابى و اختيارى.... صرف اينكه در نظام طبيعت، ضعيف پايمال است، نمى تواند نظام ارزشى اخلاقى براى ما به وجود آورد». (55) پي نوشت : 1) براى نمونه، ذاتى يا الهى بودن حسن و قبح افعال، دست كم از زمان سقراط مطرح بوده است. ر. ك: دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفى و رضا كاويانى، شركت سهامى انتشارات خوارزمى، تهران، چاپ دوم، 1366ش، ج 1 (اوتيفرون)، ص 248- 253. 2) ويليام بارتلى در اين باره ديدگاه هاى شش گانه اى را مطرح ساخته و در كتاب Morality and Religion به بررسى آنها پرداخته است. 3. see: Avi Sagi & Daniel Statman, Religion and Morality, Rodopi, Amsterdam, 1995, pp. 126-136. 4. Ibid, pp. 119-122. 5) در متون مقدس اسلامى و يهودى - مسيحى، تفاوت هايى در نقل اين داستان به چشم مى خورد؛ براى نمونه قرآن كريم «اسماعيل» را ذبيح الله مى خواند (صافات/101- 112) در حالى كه در تورات از فرمان خدا درباره ذبح «اسحاق» سخن رفته است (پيدايش، 22: 2). 6) سورن كى يركگارد، ترس و لرز، ترجمه عبدالكريم رشيديان، نشر نى، تهران، 1378ش، ص 44- 45. 7) همان، ص 98. 8) همان، ص 86. 9) فردريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، ج 7، ترجمه داريوش آشورى، انتشارات سروش و علمى و فرهنگى، تهران، 1367 ش، ص 334. 10) اين اشكال در منبع زير گزارش شده است: مصطفى ملكيان، جزوه تقابل اخلاق دينى و اخلاق سكولار، ص 17- 18. 11) اين اشكال به علم پيشين الهى اختصاص ندارد، بلكه هر آموزه دينى (همچون اعتقاد به قضا و قدر و فاعليت مطلق خداوند) كه با اختيار انسان ناسازگار مى نمايد، در اينجا به كار مى آيد. 12. Paul Helm "Religion", in Lawrence C. Becker (ed), Encyclopedia of Ethics, V 2, P 965. 13) ياراحمد رشيدى تبريزى، رباعيات خيام (طربخانه)، تصحيح جلال الدين همايى، نشر هما، تهران، چاپ دوم، 1367 ش، ص 101. 14) ر. ك: محمد سعيدى مهر، علم پيشين الهى و اختيار انسان، مؤسسه فرهنگى انديشه، تهران، 1375 ش. 15) محمدتقى مدرس رضوى، احوال و آثار خواجه نصيرالدين طوسى، انتشارات اساطير، تهران، چاپ دوم، 1370 ش، ص 603. 16) مصطفى ملكيان، پيشين، ص 19- 20. 17) برتراند راسل، چرا مسيحى نيستم، ترجمه س. طاهرى انتشارات دريا، 1349 ش، ص 32. 18. Avi Sagi, op.cit, pp 132-133. 19) جلال الدين مولوى، مثنوى معنوى، انتشارات ققنوس، تهران، 1376 ش، دفتر ششم، بيت 618. 20) احمد حسين شريفى و حسن يوسفيان، «امام على عليه السلام و مخالفان»، در: دانشنامه امام على، ج 6، ص 243- 246. 21) برتراند راسل، پيشين، ص 33. 22) ر. ك: مصطفى ملكيان، پيشين، ص 21- 22. 23) شايد مقصود نويسنده اين باشد كه مجازات اخروى تناسبى با جرائم متخلفين ندارد و از اين رو ظالمانه به شمار مى آيد (براى آگاهى از پاسخ اين شبهه، ر. ك: مرتضى مطهرى، عدل الهى، صدرا، چاپ دوم، تهران، 1361 ش، ص 225- 255) و اعتقاد به درستى چنين عمل ظالمانه اى راه انجام ظلم و ستم را به روى مؤمنان مى گشايد. 24) ايمانوئل كانت (1724- 1804 م)، فيلسوف بزرگ آلمانى، بر اين عقيده بود كه: «هر عمل نيكى به شرطى نيك است كه با حسن نيت و اراده خير انجام يابد و اراده خير عبارت از پيروى از تكليف است. اگر انسانى دروغ را از آن رو ترك كند كه مايه بدنامى او مى شود، حسن نيت ندارد و اراده خير نكرده است» (غلامحسين مصاحب، دائرة المعارف فارسى، با اندكى تصرف). 25) ر. ك: محمدتقى مصباح يزدى، دروس فلسفه اخلاق، اطلاعات، چاپ دوم، تهران، 1370 ش، ص 88- 96. 26) ر. ك: فريدريش نيچه، چنين گفت زرتشت، ترجمه مسعود انصارى، انتشارات جامى، تهران، 1377 ش، ص 137؛ همو، فراسوى نيك و بد، ترجمه داريوش آشورى، انتشارات خوارزمى، چاپ دوم، تهران، 1373 ش، ص 256 (قطعه 260)؛ همو، اراده قدرت، ترجمه مجيد شريف، انتشارات جامى، تهران، 1377ش، قطعه 268. 27) اراده قدرت، قطعه 205، 247، 312، 364 و 368؛ همو، اينك آن انسان، ترجمه بهروز صفدرى، انتشارات فكر روز، تهران، 1378 ش، ص 181- 182 و 187- 190. 28) اراده قدرت، پيشين، قطعه 870. 29) همو، شامگاه بت ها، ترجمه عبدالعلى دستغيب، مركز نشر سپهر، تهران، 1357 ش، ص 152- 153. 30) همان، ص 100؛ اراده قدرت، پيشين، قطعه 345، 400 و 864. 31) اراده قدرت، پيشين، قطعه 874. 32) چنين گفت زرتشت، پيشين، ص 135 و 336؛ اراده قدرت، پيشين، قطعه 765، 871، 957 و 1001. 33) چنين گفت زرتشت، پيشين، ص 151؛ اراده قدرت، پيشين، قطعه 721 و 855. 34) اراده قدرت، پيشين، قطعه 862. 35) فراسوى نيك و بد، پيشين، قطعه 62. 36) نيچه، خود، در اين باره به خودستايى پرداخته، مى گويد: «خودم يك چيز هستم، نوشته هايم چيزى ديگر. پيش از صحبت درباره كتاب هايم جا دارد اين پرسش را مطرح كنم كه آيا آن ها را فهميده اند يا نه؟... هنوز زمان چنين پرسشى فرا نرسيده است. زمان خود من نيز هنوز فرا نرسيده است: هستند كسانى كه پس از مرگ شان زاده مى شوند.... زمانى فرامى رسد كه... شايد براى تفسير [كتاب چنين گفت زرتشت] كرسى هاى تخصصى ايجاد شود، اما كاملا تناقض گويى كرده ام اگر انتظار داشته باشم از همين امروز گوش و دست هايى بيابم كه بتوانند حقايق مرا بفهمند» (اينك آن انسان، پيشين، ص 81). 37) شامگاه بت ها، پيشين، ص 91. 38) اينك آن انسان، پيشين، ص 52. همچنين، ر. ك: ص 77 و 188. 39. Friedrich Nietzsche, Thd Gay Science,trans. by Walter Kaufmann, Vintage Books, New York, 1974, pp 181-182 (No.125). 40) ج. پ. استرن، نيچه، ترجمه عزت الله فولادوند، طرح نو، چاپ دوم، تهران، 1373ش، پيشگفتار مترجم، ص 13. 41) فريدريش نيچه، اراده معطوف به قدرت، ترجمه محمدباقر هوشيار، نشر فروزان، تهران، 1376 ش، مقدمه مترجم، ص 11. 42) ر. ك: ج. پ. استرن، پيشين، ص 123 و 128. هيتلر تاثيرپذيرى خود از ديدگاه نيچه و نظريه داروين را اين چنين در سخنانش به نمايش مى گذارد: «اگر ما به قانون طبيعت احترام نگذاريم و اراده خود را به حكم قوى تر بودن به ديگران تحميل نكنيم، روزى خواهد رسيد كه حيوانات وحشى ما را دوباره خواهند دريد و آنگاه حشرات نيز حيوانات را خواهند خورد و چيزى بر زمين نخواهند ماند مگر ميكرب ها» (Hitler|s Table Talk) به نقل از: عبدالكريم سروش، دانش و ارزش، انتشارات ياران، چاپ دوم، 1358 ش، ص 30). 43) ديويد هيوم، تاريخ طبيعى دين، ترجمه حميد عنايت، انتشارات خوارزمى، تهران، 1356ش، ص 84. ماركس نيز در اين باره مى گويد: «اصول اجتماع مسيحيت جبران تمامى فضاحت ها را به آن دنيا موكول مى كند و بدين ترتيب، ادامه آنها را در اين دنيا (به عنوان) جزاى گناه اوليه يا (به عنوان) تحميل شده خداوند براى آزمودن بندگان خود توجيه مى كند. اصول اجتماعى مسيحيت، بى غيرتى، حقارت، فرمانبردارى، فروتنى و خلاصه تمامى صفات پست را وعظ مى كند» (آندره پى يتر، ماركس و ماركسيسم، ترجمه شجاع الدين ضيائيان، انتشارات دانشگاه تهران، 1360 ش، ص 237). 44) ر. ك: احمد حسين شريفى و حسن يوسفيان، خردورزى و دين باورى، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، تهران، 1379، ص 93- 110. 45) الشيخ الصدوق، التوحيد، مؤسسه النشر الاسلامى، الطبعة الرابعة، قم، 1415 ق، ص 369. 46) يعنى پستى و فرومايگى هر چند ممكن است آدمى را به خواسته اى مادى برساند، اما زيان معنوى آن جبران شدنى نيست؛ زيرا اين مقصود جز با پرداخت بهايى سنگين چون عزت و كرامت انسانى به دست نمى آيد. 47) نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1378 ش، نامه 31، ص 304. 48) براى مقايسه ميان ديدگاه اسلام و نظريه نيچه ر. ك: مرتضى مطهرى، انسان كامل، صدرا، چاپ پنجم، تهران، 1370ش، ص 263- 287. 49) فريدريش نيچه، شامگاه بت ها، پيشين، ص 69. 50) ر. ك: ج. پ. استرن، پيشين، ص 114 و 183. 51) محمدعلى فروغى، سير حكمت در اروپا، تصحيح امير جلال الدين اعلم، نشر البرز، تهران، 1375 ش، ص 524. 52) فريدريش نيچه، اراده قدرت، پيشين، قطعه 685. همچنين ر. ك: قطعه 647، 649 و 684. 53) اراده قدرت، پيشين، قطعه 734. 54) برخى از نويسندگان، از نظريه نسبيت انشتين - كه نظريه اى فيزيكى است و زمان و مكان مطلق را انكار مى كند - نسبيت اخلاقى را نتيجه گرفته و گفته اند: «نظريه انشتين هيچ گونه تضادى با جامعه شناسى و روان شناسى جديد ندارد. با قبول اين كه اخلاق نيز نسبى است نبايد بى هوده به دنبال مطلق بود. مى توان دوش به دوش علوم جديد اخلاق استوارى براى هر جامعه اى بنا كرد. اين اخلاق، چنان كه دانش امروز ثابت مى كند، بايد از اخلاق جهان كهنه جدا باشد. دانش امروز با اخلاقى كه مبانى الهى و انتزاعى داشته باشد در تضاد است، اما نه تنها با اخلاقى كه مبانى استوار علمى داشته باشد در تضاد نيست، بلكه خود موجد و موجب آن است» (مصطفى رحيمى، ياس فلسفى، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ ششم، 1356، ص 27). 55) محمد تقى مصباح يزدى، پيشين، ص 77./س
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن