محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846069840
رهبرى صالح از ديدگاه نهجالبلاغه
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رهبرى صالح از ديدگاه نهجالبلاغه نويسنده:سيد ابراهيم سيد علوى چكيده از موضوعات اساسى و مباحثحياتى نهجالبلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مىگردد - مساله امامت و رهبرى است . على (علیه السلام) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهجالبلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداختهاند: اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرمودهاند؛ ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداختهاند؛ ثالثا: معيارها و شاخصهاى امامت و رهبرى حق و درست را به طور دقيق مشخص كرده و نشانههاى رهبرى فاسد و امامت جور را نيز متذكر شدهاند؛ رابعا: التزام و تعهد رهبران جامعه را به آن معيارها و خطمشىها لازم دانستهاند؛ خامسا: اطاعت مردم و گردن نهادن ملتبه رهبرى حق و صالح را وظيفه همگان برشمردهاند؛ و سرانجام ايجاد مدينه فاضله را بر اساس ارزشهاى والاى انسانى ممكن و ميسر دانستهاند . مولاى متقيان (علیه السلام) با بيان ابعاد مختلف اين مبحث مهم، پژوهشگران اين وادى را در برابر دريايى از معارف، قرار دادهاند . امام (علیه السلام) با توجه به واژگان امامت، امارت، حكومت، ولايت، قيادت، خلافت و مشتقات آنها، مطالبى در خور توجه ارائه فرموده، و اهميت مساله رهبرى و امامت را در بعد وسيع و گستردهاى مورد توجه قرار دادهاند، زيرا از نظر مولا (علیه السلام) هر مسئول و صاحب مقامى، نوعى قيادت و رهبرى را بر عهده دارد، خواه در راس هرم قدرت و حاكميت قرار داشته باشد و يا در سلسله مراتب پايينترى چون وزارت، امارت، استاندارى، فرماندارى، و يا هر مقام ديگرى از كارگزارى دولت و حكومت . در اين فرصتبرآنيم تا تحت همان عناوين ياد شده، به پژوهش بپردازيم و از خداوند متعال توفيق اصابت نظر و تكميل عمل را مىطلبيم . ضرورت امامت و هبرى على (علیه السلام)، آن پيشواى صالح و رهبر بر حق، ضرورت امامت و لزوم رهبرى را در جامعه بشرى براساس ضرورت زندگى اجتماعى در بيانى شيوا و جملهاى بليغ و رسا چنين مطرح فرموده است: انه لا بد للناس من امير بر او فاجر يعمل في امرته المؤمن و يستمتع فيها الكافر و يبلغ الله فيها الاجل و يجمع به الفيء و يقاتل به العدو و تامن به السبل و يؤخذ به للضعيف من القوي حتى يستريح بر و يستراح من فاجر . (1) بىترديد و ناگزير، براى مردم امير و راهبرى لازم است . خواه نيكوكار و صالح، و يا نابكار و فاجر، تا انسان مؤمن در پرتو حكومت امام صالح، به كار و كوشش بپردازد، و شخص كافر در سايه حكومتحاكمان جور بهره و لذت برده و كام بگيرد، و خداوند اجلها را طى حكومتها به انجام مىرساند . با حاكميت رهبران است كه ماليات فىء گردآورى مىشود و با دشمن كارزار و راهها امن مىگردد و حق ضعيف از قوى گرفته مىشود تا اينكه انسان نيكوكار، آرام مىگيرد و به طور كلى مردم از آسيب و گزند مردمان شرور و فاجر راحت مىشوند و در امان مىمانند . اين كلام مولا اميرالمؤمنين (علیه السلام) در رد دعوى پوچ خوارج است كه به نوعى به آنارشيسم گرويده و تحت عنوان دلفريب لاحكم الالله مدعى آن بودند كه نبايد در ميان بشر، امارت و فرمانروايى و حكومتباشد و به طور كلى رهبرى و امامت را نفى مىكردند و با اين فكر خام بين رهبرى حق و عدالت و حكومت جور و ستم، فرقى قائل نبودند، و چنانكه تاريخ خاطرنشان مىسازد اين جماعت گردهم آمدند و به تبادل نظر پرداختند! و فساد جامعه آن روز را معلول حكومتحاكمان وقت دانستند و توطئه ترور آنان را چيدند هر چند كه به دنبال اين توطئه، فقط اميرالمؤمنين (علیه السلام) به شهادت رسيد و بقيه جان سالم به در بردند . به هر حال، على (علیه السلام) اين فكر خام را بسيار سخيف دانسته و در جايى ديگر همين مضمون را با عبارتى كوتاهتر چنين بيان فرموده است:اما الامرة البرة فيعمل فيها التقي و اما الامرة الفاجرة فيتمتع فيها الشقي . (2) در امارت و حكمروايى حق و نيكو، انسان با تقوا بكار مىپردازد، و اما در حكومت و فرمانروايى فاسد و فاجر، شخص بدبخت و شرور، كامروا مىشود . خلاصه مفاد اين جمله و جمله نخستين، آن است كه به هر حال امامت و رهبرى و حكومت و زمامدارى در جامعه بشرى ضرورت دارد و اگر تشكيلات رهبرى حق و حكومت صالح راه نيفتند و طرح آن پياده نشود، بدون شك حكومتى ناصالح و فاسد روى كار خواهد آمد و زمام رهبرى و مديريت جامعه را به دستخواهد گرفت، چنانكه خود خوارج در طول تاريخ چه در زمان على (علیه السلام) و يا در قرون متاخر كاملا تشكيلاتى عمل كرده و تحت پوشش نوعى رهبرى و زعامت قرار گرفتند . آنان در آغاز در اطراف ذوالثديه در نهروان گرد آمدند و تحت پوشش رهبرى او، بر امام برحق شوريدند و آشفتگىهايى را به وجود آوردند و در اعصار بعد هم افرادى به عنوان رهبران اين جريان، پيش افتادند و رخدادهاى تلخى را در جهان اسلام موجب گشتند . چنانكه در صفحات بعد اشاره خواهيم كرد، حكومت و رهبرى آنان مصداقى بارز از مصاديق رهبرىهاى فاسد و حكومتهاى ناصالح است . ضرورت حكومت و لزوم وجود تشكيلات در نظام اجتماعى بشرى آن اندازه واضح است كه فيلسوف پرآوازه يونان ارسطو مىگويد: انسانى كه بتواند بدون نظامات اجتماعى و حكومت زندگى كند يا حيوان استيا خدا . (3) يعنى حكومت و زعامت براى انسان - كه موجودى اجتماعى است - امرى حتمى و ضرورى است و فقط خداوند متعال است كه از اين اصل مستثنى مىباشد و نيز حيوانات كه جامعه ندارند و در صورت اجتماع در ميان آنها تنها قانون جنگل حكمفرماست و بدون حكومت و رهبرى مىزيند . على (علیه السلام) در بيانى ديگر نبود يك حكومت توانمند و وجود خودمحورىها و منيتهاى فردى را از موجبات تباهى انسان برشمرده و سرانجام به اصلىترين عامل هلاكت و شقاوت بشر اشاره فرموده است: كان كل امرئ منهم امام نفسه قد اخذ منها فيما يرى بعرى ثقات و اسباب محكمات . (4) گويا هر شخصى از ايشان، (در آن اجتماع گسيخته و هرج و مرج) رهبر و پيشواى خويشتن است و به زعم خود به رشته ناگسستنى و وسايل محكم چنگ زده است . به تصور ما همين اندازه بيانات مولى (علیه السلام) در اثبات لزوم و ضرورت حكومت و رهبرى در جامعه بشرى كافى است، ليكن اشاره به اين نكته نيز خالى از فايده نيست كه در تفكرات نوين و در قرون اخير عدهاى كه درباره نظامات سياسى، اجتماعى و اقتصادى، مطالعاتى انجام دادهاند شديدا به يك بعدنگرى گرفتار آمده و حكومت و دولت را از يك زاويه، مورد مداقه قرار دادهاند، و لذا منحرف گشته و به سرنوشتنى همچون سرنوشتخوارج در عالم اسلام دچار گشتهاند . كارل ماركس مىگويد: دولت اساسا آلتسرمايهدار يا اركان كاپيتاليست و ابزار كشمكش طبقاتى است و نيرويى است كه بوسيله آن، طبقات تحت استثمار در زنجير انقياد و بندگى گرفتار آمدهاند . (5) ملاحظه مىكنيد كه اين كلام ماركس از چند نظر قابل نقد و بررسى است: اولا كمونيستها با وجود چنين تعريفى خود صاحب حكومت و دولتى گشتهاند آنان دولت و حكومتخود را چگونه بايد تعريف كنند و با وجود تحولات عظيم و بنيادينى كه در اردوى سوسياليزم و ماركسيسم و كمونيسم در عصر ما بوجود آمده بايد به اين نتيجه رسيد كه حكومت ماركسيستها از نوع رهبرىهاى ضلالتپيشهاى است كه در تاريخ همواره فاجعه آفريده و موجبات كندى سير كاروان بشرى را به سرحد كمال ممكن فراهم آورده و مىآورد . ثانيا اگر قضاوت و داورى ماركس مطلق و درباره همه نوع حكومتها باشد حكومت آنان نيز از همين قماش خواهد بود اگر مطلق نباشد چگونه از مورد خاصى نتيجه عام و كلى مىتوان گرفت؟ ! ثالثا در سنجش كلامها به اين نتيجه مىرسيم كه مردان خدا مانند على (علیه السلام) كه با ديدى واقعىتر به مسائل مىنگرند، ضمن طرح ضرورت حكومت، به بيان نوع صالح و فاسد آن مىپردازند كه به حقيقت و عينيت مسائل نزديكتر است، ليكن كلام ديگران شعارگونه و تهى از محتواست و با واقعيات حيات انسانى تا حد زيادى انطباق ندارد . امامت و رهبرى حق چنانكه خاطرنشان شد، امامت و زعامت و رهبرى در جامعه بشرى، امرى ضرورى است و بدون رهبرى و حاكميت، نمىتوان زندگى اجتماعى داشت . منتها اگر رهبرى و امامتحق و صالح، در جامعه تحقق نيابد، خواه ناخواه، رشته امور و زمام حكومت را اشخاص ناصالح و نابكار بدستخواهند گرفت و رهبرى ناحق و پيشوايى جور و ستم را ايجاد خواهند كرد . اميرالمؤمنين على (علیه السلام) در ستايش رهبرى رسول اكرم و زعامتشايسته پيامبر اسلام چنين فرمود: و وليهم وال فاقام و استقام حتى ضرب الدين بجرانه . (6) رسول گرامى اسلام با سياست دينى و برنامه شريعت، به ولايت و حكومت و فرمانروايى پرداخت تا آيين اسلام را برقرار ساخت و نظام اسلامى را توانمند نمود . على (علیه السلام)، پيامبر را رهبرى توانمند و والى و حاكمى صاحب سياست و برنامه، معرفى مىفرمايد كه توانسته نظامى را بر پايه آن سياست و برنامه بوجود بياورد . در خطبهاى در مقام اندرز به ياران و اصحاب خويش و يادى نيكو از پيامبر اكرم چنين فرمود: امام من اتقى و بصيرة من اهتدى . (7) او - پيامبر اكرم (ص) - رهبر و پيشواى متقيان و پرواپيشگان و چشم بيناى هدايتشدگان و رهيافتگان است . دوست دارم كه خداوند ميان من و شما جدايى بياندازد و مرا به آن كسان و مردمانى كه مناسبترند ملحق سازد . به خدا سوگند آنان، انسانهايى هستند كه نظرشان مبارك است و مردمانى و قور و سنگينند . حقگويند و از باطل، سخت گريزانند، پيشى گيرنده در راهند، مركب در راستاى جاده رانند، به حيات اخروى و زندگى جاويدان دستيافته و به كرامت و زيستى گوارا رسيدهاند . به خدا سوگند زود باشد كه جوان مغرور و متكبر ثقفى بر شما سلطه يابد، نعمتهاى شما را پايمال سازد و گوشتبدنتان را ذوب كند و آب نمايد، آن حشره كثيف . . . ! ايه ابا وذحة . مولاى پارسايان، سخن از سلطه حجاج بن يوسف ثقفى به ميان آورده و ضمن اين پيشگويى آرزوى ديدار مردمانى را دارد كه قدر رهبرى انسانى چون مولا را دارند، ولى چه بايد كرد آنگاه كه عدهاى در سطحى پايين از حيث معرفت و شناختند و خواه ناخواه زمينه سلطه پليدانى چون: معاويه و حجاج را فراهم مىسازند؟ اميرالمؤمنين (علیه السلام) در خطبهاى ديگر به صلاحيتخويش در امر رهبرى پرداخته و چنين فرمود: ايها الناس المجتمعة ابدانهم المختلفة اهواؤهم كلامكم يوهي الصم الصلاب و فعلكم يطمع فيكم الاعداء تقولون . (8) اى مردمى كه تنها و بدنهايتان گرد هم است و ليكن خواستار و تمايلاتتان، پراكنده! سخن شما سنگ سفت و سخت را مىتركاند، ولى عملتان دشمن را به طمع وامى دارد، در مجالس و نشستها چنين و چنان مىگوييد، اما هر وقت صحبت كارزار و نبرد به ميان مىآيد به فكر راه فرار مىافتيد . آنكس كه شما را به سوى خود خواند كارش سامان نيابد و آنكه با شما سر و كار داشته باشد هرگز نياسايد . عذرهاى ناموجه و دليلهاى سست و واهى مىآوريد و از من انتظار مهلت طولانى داريد همچون بدهكارانى كه موعد وامشان سررسد و بدون عذر موجه باز مهلت مىطلبند . هرگز آدمى كه خوار زبون است از ظلم و ستم جلوگيرى نكند و حق جز با تلاش و كوشش درك نشود . شما از كدام خانه جز خانه خود دفاع خواهيد كرد؟ و همراه كدامين پيشوا و امام جز من به نبرد و پيكار، برخواهيد خاست؟ به خدا سوگند فريب خورده واقعى كسى است كه فريب شما را بخورد و هر كه با كمك شما به پيروزى و موفقيتبرسد، به كم بهرهترين سهم دستيافته است و هر كه با شما به تيراندازى بپردازد . با تير و كمان شكستهاى تير انداخته است . به خدا سوگند! حال من با شما چنين است كه سخنهايتان را راست نمىبينم و به نصرت و كمك شما دل نبستهام و با شما دشمنى را نمىتوانم تهديد بكنم . شما را چه شده؟ درد شما چيست؟ درمان و طبابتشما چگونه است؟ دشمنانتان هم مردمانى همانند شمايند . چقدر سخن غيرعالمانه مىگوييد و چرا اين همه غفلت و بىپروايى و چرا اين اندازه طمع به ناحق داريد؟ ملاحظه مىكنيد كه مولا سلام الله عليه، با دلى دردمند و با كلماتى سوزان، تازيانه ملامت را بر جانهاى مردمانى مىنوازد كه از امامت و رهبرى او بهره لازم نمىبرند . در عوض از اصحاب معاويه ياد مىكند آنكه رهبرى فاسد و تبهكار است ليكن يارانش از او شنوايى كامل دارند، و سرانجام خاطرنشان مىسازد كه بشريتى كه بايستى تحتيك رهبرى قرار گيرد و جامعهاى كه بايد در اطاعت امام عادل باشد، چرا از فرمان او سرپيچى مىكند و مجال سلطه براى رهبران فاسد و ناحق را فراهم مىسازد؟ ! ! در خطابه ديگر در همين زمينه فرمود: و ان اجتمع الناس على امام طعنتم . . . . (9) خدا را سپاسگزارم و زبان به شكوه و گله نگشايم كه مرا گرفتار شما ساخته است، اى جماعت پراكندهاى كه هرگاه فرمان دهم اطاعت نمىكنيد و اگر بخوانمتان پاسخ نمىدهيد و هر زمان فرصت پيدا كنيد و به خود واگذاشته شويد در باطل فرو رويد و اگر جنگ شود مىترسيد و ضعف نشان مىدهيد و هرگاه به درگيرى نياز افتد پس مىگراييد . دشمنانتان بىپدر باد! از نصرت و جهاد در راه حق چه انتظار داريد؟ آيا آيينى كه شما را گردهم آورد، و غيرتى كه شما را برانگيزاند نداريد؟ ! آيا جاى شگفت نيست كه معاويه آن همه اراذل و اوباش خشن را بىآنكه عطا و مستمرى به ايشان بدهد، فرامىخواند، همگى اجابت كرده و تبعيتش مىكنند ليكن من شما را كه وارثان اسلاميد و جانشيان اصحاب رسول الله هستيد و به شما كمك مالى مىكنم و بخشى از بيتالمال را به شما عطا مىكنم باز از اطراف من مىپراكنيد و به اختلاف مىپردازيد؟ درباره امر خوشايندى سخن نمىگويم كه همهتان راضى باشيد و راجع به امر ناخوشايند هم، اتفاق نظر نداريد در اين لحظه دوست داشتنىترين چيز براى من مرگ است . قرآن را براى شما درس دادم و حجتها را بر شما تمام كردم و هر منكر و بدى را براى شما شناساندم و چيزهاى ناگوار و تلخ را در ذائقه شما شيرين و گوارا ساختم . اى كاش نابينا مىديد و شخص خوابآلود بيدار مىشد! چقدر جاهل و نادانند مردمى كه رهبرشان معاويه است و تربيتدهنده و ادب كنندهشان فرزند آن زناكار معروف مىباشد . رهبرى فاسد پيشواى ستمگر و زعيم فاجر نه تنها خود كه جمعى را به فساد و تباهى مىكشد و لذا وبال و بار سنگين ملتها و جمعيتها را به گردن مىگيرد و به همين مناسبت كيفرى سنگينتر و بازخواستى سختتر، دارد . على (علیه السلام) به نقل از رسول خدا (ص) فرمود: يؤتى يوم القيامة بالامام الجائر و ليس معه نصير و لا عاذر فيلقى في نار جهنم فيدور فيها كما تدور الرحى ثم يرتبط في قعرها . (10) امام و پيشواى ستمگر را در روز قيامت، مىآورند در حالى كه ياورى ندارد و احدى نمىتواند براى او عذر و بهانهاى بتراشد، آنگاه در آتش جهنم انداخته مىشود و همچون سنگ آسيا در ميان آن مىچرخد سپس در قعر جهنم به بند كشيده مىشود . اميرالمؤمنين (علیه السلام) افسوس از اين مىخورد كه رهبرى حق حمايت نشود بلكه تضعيف گردد و در نتيجه بىخردان و سبكمغزان بر جامعه حكمفرما باشند كه بالاخره هيچ جامعهاى بىحكومت نخواهد ماند . و لكنني آسى ان يلي امر هذه الامة سفهاؤها و فجارها فيتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحين حربا و الفاسقين حزبا . (11) تاسف من از اين است كه امور مردم و حكومتبر امت را سفيهان و فاجران به عهده بگيرند پس ثروتهاى خدايى را دستبدست كنند، بندگان خدا را برده خويش سازند با نيكان بجنگند و با فاسقان و تبهكاران سازش كنند و آنان را حزب خود قرار دهند . امام اميرالمؤمنين على عليهالسلام قيادت و رهبرى را در حكومت فاسد و امامت جور و ستم بدستشيطان مىداند و چنانكه در بخش معيارها و شاخصها اشاره خواهيم كرد آن را ويژگى حكومت جور مىشمارد . فاتق الله يا معاوية في نفسك و جاذب الشيطان قيادك . (12) اى معاويه! از خدا پروا كن و خود را از تباهى و هلاكت نگه بدار و افسارت را از دستشيطان بگير كه او ترا رهبرى مىكند . از ديدگاه مولى حكومت اشرار و حاكميت مردمان فاجر نتيجه تضعيف حكومت و رهبرى حق و اثر وضعى آن، مىباشد . لا تتركوا الامر بالمعروف و النهي عن المنكر فيولى عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم . (13) امر به معروف و نهى از منكر را رها نكنيد كه اشرار و اوباش بر شما حاكم شده و ولايت پيدا كنند پس هر چه دعا كنيد به اجابت نرسد . از نظر على (علیه السلام) منافقان عمدهترين شكلدهنده و تقويتكننده رهبرى فاسد و حكومت جورند چون حركت نفاق از اساسىترين حركتهاى هرج و مرجزا و آشوب آفرين است و همان زمينه حكومت و رهبرى باطل و ناحق را قوام مىبخشد . فتقربوا الى ائمة الضلالة و الدعاة الى النار بالزور و البهتان فولوهم الاعمال و جعلوهم حكاما على رقاب الناس فاكلوا بهم الدنيا . (14) منافقان، به رهبران گمراهى و ضلالت و فراخوانندگان به سوى تباهى و آتش تقرب پيدا كردند و در اين كار به زور و بهتان توسل جستند . و اين رهبران و پيشوايان جور و ستم، منافقان را به كار گماشتند و آنها را بر گرده مردم سوار كردند و با هم و بوسيله هم، به جهانخوارى پرداختند . شاخصها و معيارها پيرامون اينكه معيارهاى رهبرى حق و شاخصهاى آن كدامند و علائم و نشانههاى رهبرى باطل و فاسد چيست؟ سخن بسيار مىتوان گفت، ليكن در اين بخش نيز به بحثى فشرده و كوتاه اكتفا، مىكنيم . از ديدگاه على (علیه السلام) نخستين شاخص در اين زمينه روابط ولايى با پيامبر است . چنانچه مىفرمايد: فانه لا سواء امام الهدى و امام الردى و ولي النبي و عدو النبي . (15) هرگز برابر نيستند امام هدايت و پيشواى ضلالت و هلاكت، و دوست و ولى پيامبر و دشمن و بدخواه او . در بيانى ديگر ضمن تعيين شاخص حقانيتيك رهبرى، ملاك و آثار دوستى و ولاى رسول الله (ص) را هم مشخص كرده چنين فرمود: ان اولى الناس بالانبياء اعلمهم بما جاءوا به . . . ان ولي محمد من اطاع الله و ان بعدت لحمته و ان عدو محمد من عصى الله و ان قربت قرابته . (16) شايستهترين و مناسبترين مردم به پيامبران، داناترين مردمند نسبتبه شريعت و آيين ايشان و همانا دوست و ياور محمد (ص) كسى است كه از خداوند اطاعت مىكند هر چند كه با رسول الله خويشاوندى نزديك داشته باشد . از نظر على (علیه السلام) امام بر حق و رهبر صالح مجرى فرمان خدا و پياده كننده دستورهاى اوست و ابدا از خود مطلبى و خواستى ندارد و اين، خود يك معيار مشخص و تعيين كننده مىباشد . . . . انه ليس على الامام الا ما حمل من امر ربه . . . . (17) اى مردم به جهالتتان تكيه نكنيد و تابع هواها و هوسهايتان نباشيد . . . بر امام نيست جز آنچه از سوى پروردگارش تكليف شده كه پندى رسا گويد، در خيرخواهى بكوشد، سنتها احيا كند، حدود به پا دارد و به بهره و نصيب مردم بپردازد . . . . با استفاده از اين رهنمود مثبت مىتوان نتيجه گرفت كه رهبرى ناحق و فاسد عكس آنست كه او به دنبال هواى نفس خويشتن است . بر مركب جهل و جهالتسوار است، در قاموس او لغت پند پيدا نمىشود، بدعتها به جاى سنت مطرح مىگردند و حدود جملگى تعطيلند و مردم از بهره و نصيب خود محروم مىباشند . در كلامى ديگر همين مضامين را با جملههاى زيباى ديگر چنين فرمود: فاعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل هدي و هدى فاقام سنة معلومة و امات بدعة مجهولة و ان السنن لنيرة لها اعلام و ان البدع لظاهرة لها اعلام . (18) بدان كه بافضيلتترين بندگان خدا نزد خداوند امام و پيشواى دادگر است كه خود هدايتيافته است و ديگران را به راه راست رهنمون است . سنتشناخته شدهاى را به پا مىدارد و بدعت زشت و منكرى را از بين مىبرد و البته سنتها روشنند و نشانها دارند و بدعتها هم آشكارند و علائم دارند . و ان شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به فامات سنة ماخوذة و احيا بدعة متروكة . (19) بدترين مردم نزد خدا پيشواى ستمگر و جائر كه گمراه مىكند و خويشتن نيز گمراه استسنتهاى مورد عمل را مىميراند و بدعتهاى رها شده را مطرح مىسازد . از ديدگاه نهجالبلاغه تعصب كور و كبر و نخوت و استكبار از علائم رهبرى جور و ستم است و آن، از ويژگيهاى ابليس بوده و اينگونه رهبران، آن خصال را از رهبرشان ابليس به ميراث بردهاند . فعدو الله امام المتعصبين و سلف المستكبرين الذي وضع اساس العصبية . . . . (20) پس دشمن خدا (ابليس) پيشواى متعصبان و سلف خود برتربينان است آنكه سنگ بناى تعصب را نهاده است . در جايى ديگر عدهاى از ويژگيها را يكجا توضيح مىدهد و رهبرى صالح و ناصالح را از هم جدا مىكند . انه لا ينبغي ان يكون الوالي على الفروج و الدماء و المغانم و الاحكام و امامة المسلمين البخيل فتكون في اموالهم نهمته و لا الجاهل فيضلهم بجهله و لا الجافي فيقطعهم بجفائه و لا الحائف للدول فيتخذ قوما دون قوم و لا المرتشي في الحكم فيذهب بالحقوق و يقف بها دون المقاطع و لا المعطل للسنة فيهلك الامة . (21) آنكه بر ناموس، خون و مال مردم حكومت مىكند و كسى كه دستور و فرمان صادر مىكند و رشته رهبرى و زمامدارى را بدست دارد نبايد مردى بخيل و تنگنظر باشد كه از اموال ايشان پرخورى نمايد و جاهل و نادان نيز شايسته نيست رهبرى مسلمانان را بعهده بگيرد كه در اثر جهل و نادانى، آنان را گمراه خواهد نمود و جفاپيشه نيز نبايد باشد كه از آنان خواهد بريد و نسبتبه دولتها و حكومتها نيز، ستمپيشه نبايد باشد كه بىجهت قومى را بر قومى ديگر مقدم خواهد داشت (و حيف و ميلكننده در بيتالمال هم نباشد كه قومى را بىسبب بر قومى ديگر رجحان خواهد داد) و رشوهخوار هم نبايد زمام امور مسلمانان را بدست گيرد كه حقوق مردم را پايمال مىسازد و حدود الهى را رعايت نمىكند و بالاخره، آنكه رهبرى امت را بدست مىگيرد نبايد سنتها و شيوههاى پسنديده را معطل گذارد كه امت را تباه و هلاك خواهد ساخت . روح امامتحق و رهبرى صالح، خدمتبه مردم و انجام وظيفه است در صورتيكه رهبران دنيايى و حاكمان جور، هدفشان سلطه و هم و غمشان دنياخوارى است . ا تامروني ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم في السماء نجما . (22) آيا انتظار داريد من، پيروزى را با ستم كردن در حق مردمى كه برايشان حكومت مىكنم بدست آورم! هرگز . به خدا سوگند چنين رفتارى نخواهم داشت، تا روزگار هست و تا ستارهاى به دنبال ستارهاى مىگردد و مىدرخشد . در نظرگاه على (علیه السلام) رهبر جامعه بايد در تقسيم مشاغل و اعطاى پستها و مسئووليتها بر پايه صلاحيت و خيرخواهى اقدام كند و هرگز از روى هوس و ميل شخصى به اين مهم نپردازد . به مالك اشتر فرمود: فول من جنودك انصحهم في . . . فول على امورك خيرهم . . . و لا تولهم محاباة و اثرة . (23) اى مالك از سپاهيانت، خيرخواهترين را فرمانده كن و بر پستها بهترين را بگمار و هرگز ولايتها و مديريتها را به دلخواه و بدون مشورت، انجام نده، و از آنجهت كه حكومت و امارت براى رهبر حق فقط وسيله احقاق حق و ابطال باطل است لذا حكومت و امارت در حد ذات خود براى او ناچيزترين و كمبهاترين شىء است . در خطبهاى فرمود: و الله ما كانت لي في الخلافة رغبة و لا في الولاية اربة . (24) به خدا سوگند مرا در خلافت و ولايت و حكومتشما رغبتى نيست و بدان نيازى ندارم . قيمت و ارزش اين لنگه كفش كهنه و پاره چقدر است؟ گفت: آن، قيمت و بهايى ندارد . فرمود: به خدا سوگند، آن لنگه كفش، دوست داشتنىتر از امارت و رياستبر شماست جز اينكه من حقى را استوار سازم و باطلى را دفع كنم . (25) رهبر حق بايستى كارگزاران را زيرنظر داشته و اعمال و كردارشان را كنترل كند و آنان را به حال خود وامگذارد كه آنها هر چه خواهند با مردم همان كنند و از اموالشان هر مقدار كه خواهند بگيرند و ذخيره نمايند . به برخى از كارگزاران خود چنين مىفرمود: فقد بلغني عنك امر ان كنت فعلته فقد اسخطت ربك و عصيت امامك و اخزيت امانتك . (26) راجع به تو مطلبى به من گزارش شده كه اگر آن درستبوده باشد و تو آنگونه عمل كرده باشى كه گفتهاند، پروردگارت را به خشم آوردهاى و رهبرت را نافرمانى كرده و به امانتخيانت نمودهاى . از نظر مولى رهبر شايسته و امام برحق، وضع زندگى خود را در سطح پايين و در حداقل معيشت تنظيم مىكند و هرگز با استفاده از قدرتى كه دارد و موقعيتى كه براى او فراهم شده استبه رفاه و تجمل نمىپردازد و اين يكى از معيارها و شاخصهاى حكومتحق و عدل است و جز آن نشانه حكومت جور و ستم مىباشد . ان الله تعالى فرض على ائمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيع بالفقير فقره . (27) خداوند تعالى بر پيشوايان و امامان عدل و داد واجب كرده كه زندگى خود را با ضعيفترين مردم تطبيق دهند تا فقر و نادارى، مردمان تهيدست را نيازارد . در بيانى ديگر رهبر حق و مردمى را اسوه و سرمشقى در اين زمينه مىشناسد و مىفرمايد: أاقنع من نفسي بان يقال هذا امير المؤمنين و لا اشاركهم في مكاره الدهر او اكون اسوة لهم في جشوبة العيش . (28) آيا به اين بسنده كنم كه به من اميرالمؤمنين گويند در حالى كه در ناملايمات روزگار شريك و غمخوار مردم و يا سرمشقى براى ايشان در تلخىها و ناگوارىهاى زندگى، نباشم؟ . از نظر على عليهالسلام، مجموعه تشريفات و برنامههاى پرتكلف كه احيانا كرامت كلى انسانها را خدشهدار مىسازد و سود قابل توجهى هم براى حاكمان و پيشوايان عايد نمىكند از نشانههاى حكومتهاى جور و از ويژگيهاى رهبريهاى فاسد مىباشد . اميرالمؤمنين به دهقانهاى شهر انبار كه پياده شده و پيشاپيش او مىدويدند فرمود: و الله ما ينتفع بهذا امراؤكم و انكم لتشقون على انفسكم في دنياكم و تشقون به في آخرتكم . (29) به خداوند سوگند، رؤسا و اميران شما از اين كار شما سودى نمىبرند و شما بدين وسيله در دنيا خود را به زحمت مىاندازيد و در آخرت و حيات اخروى هم به سبب آن، بدبخت مىشويد . به نظر نگارنده شاخصها و معيارهاى فراوان ديگرى علاوه بر آنچه كه گفته شد، مىتوان از نهجالبلاغه در زمينه رهبرى حق و ناحق استنباط كرد، ولى ما به همين اندازه اكتفا مىكنيم . التزام و تعهد رهبران حق اين يكى ديگر از بحثهاى جالب توجه نهجالبلاغه است كه رهبر و امام حاكم را مافوق قانون نمىشناسد و بلكه او را متعهدترين و عاملترين كسان در رابطه با قوانين و مقررات مىداند، و اين خود، درسى است قرآنى كه مولا خود تربيتشده قرآن كريم بوده است . معالاسف رهبران نامردمى و حاكمان جور و سلاطين خودكامه، بطور كلى خود را دستبالا گرفته و مافوق قانون مىدانند .دكتر لارنس لاكهارت يكى از ايرانشناسان، به مناسبتى درباره شاه سلطان حسين و تحريم شراب توسط وى جريانى نقل مىكند كه از نقطه نظر فوق قابل توجه استبخصوص با در نظر گرفتن اينكه او (سلطان حسين) را مىتوان آخوند السلاطين دانست او مىنويسد: اما جلوگيرى از نوشيدن مشروبات الكلى باعث مخالفتشديد مخصوصا در محافل دربارى شد يكى از كسانى كه از اين موضوع سخت آشفته بود همان مريم بيگم عمه پدر شاه بود . بعد كروسنيسكى داستانى را نقل كرده كه طى آن عمه مزبور تمارض ورزيد و بدين وسيله مشكل ممنوعيتشرابخوارى! را حل كرده است . پادشاه كه از خبر بيمارى عمه پدر خود سخت متاسف شده بود كسى را در دل شب به جلفا فرستاد كه بىدرنگ اندكى شراب بياورد . شرابفروشان ارمنى كه تصور مىكردند دسيسهاى در كار است و مىخواهند آنها را به دام اندازند . . . . بالاخره از سفير لهستان در دربار صفوى مقدارى شراب تهيه كردند و خود شاه شراب را پيالهاى ريخت و با دستخويش به مريم بيگم داد . اين زن محتاله كه درس خود را خوب از بر مىدانستبه شاه چنين گفت: كه حاضر نيستشراب بنوشد مگر آنكه پادشاه، نخست از آن بنوشد و چون سلطان حسين پاسخ داد كه به علت نهى مسكرات در قرآن نمىتواند لب به شراب بزند مريم بيگم گفت: مقام سلطنت، شاه را برتر از قوانين قرار مىدهد . . . . (30) و نقطه شاهد ما همين جمله اخير است و راستى اين، پندار طاغوتها و سلاطين جور بوده و هست كه هميشه اجراى مقررات را وظيفه مردم دانسته و خود را استثناء مىدانستند . و اينك سخن على عليهالسلام را بشنويد كه فرمود: ايها الناس اني و الله ما احثكم على طاعة الا و اسبقكم اليها و لا انهاكم عن معصية الا و اتناهى قبلكم عنها . (31) اى مردم! به خدا سوگند، من شما را به اطاعت از خدا و عمل به وظيفهاى وانداشتم مگر آنكه خود، به آن اقدام كرده باشم و شما را از نافرمانى و گناهى بازنداشتم مگر اينكه قبل از شما خود، از آن خوددارى كرده و امتناع نموده باشم . اميرالمؤمنين به طور كلى از همه پيشروانش مىخواهد كه مرد عمل باشند و چيزى را كه خود بدان ملتزم نيستند انجام آن را از مردم نخواهند . و انهوا عن المنكر و تناهوا عنه فانما امرتم بالنهي بعد التناهي . (32) شما نهى از منكر و گناه كنيد و خود دست از آن بكشيد چون شما موظف هستيد كه اول خوددارى كنيد بعد، از مردم انتظار نافرمانى و گناه داشته باشيد و آنان را از ارتكاب معصيتبازبداريد . اميرالمؤمنين (علیه السلام) خودسازى را منشا التزامها و تعهدها دانسته چون بدون ترديد در اثر آلودگى نفس و ابتلاى به هوى و هوس است كه انسان پا روى مقررات و تعهدات مىگذارد و از عمل به وظيفه سرباز مىزند . من نصب نفسه للناس اماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره و ليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه . . . . (33) هر آنكه خود را رهبر مردم قرار دهد بايد قبل از آموزش دادن ديگران خود را آموزش دهد و بايد تربيت عملى او قبل از تربيت زبانى باشد . لزوم اطاعت از رهبر چنانچه در مبحث نخستين خاطرنشان ساختيم حكومتبراى جامعه بشرى ضرورى است و نشانه قدرت و عظمت هر حكومت در اين است كه مردم از رهبر و حاكم و زمامدار، اطاعت كنند و شنوايى داشته باشند و الا هرج و مرج و آشفتگى قطعى است . كلام على (علیه السلام) در اين زمينه چنين است: و الامانة نظاما للامة و الطاعة تعظيما للامامة . (34) خداوند روح امانت و التزام و تعهد را سامانى براى هر ملت قرار داده و اطاعت و فرمانبردارى مردم را، نشان عظمت و شكوه رهبرى دانسته است . و در سخنى ديگر، فرمود: عليكم بطاعة من لا تعذرون بجهالته . (35) بر شما باد پيروى و اطاعت از كسى كه از جهل و ناآگاهى به دور است و در مخالفت او عذرى نداريد . در بيان ديگر عدم اطاعت مردم از رهبر عاقل و باتدبير را منشا نابسامانى و آشفتگى امور، معرفى فرموده و صراحتا گفته است كه اطاعت و عمل به رهنمودهاى رهبر جامعه است كه تحول اساسى بوجود مىآورد در غيراينصورت هرگز انتظار اصلاح نبايد داشت . على در پاسخ كسانى كه رهبرى او را با شيطنت و افسارگسيختگى خود، خدشهدار كرده و ضعف ايجاد مىكردند و با كمال وقاحت پيشواى جور و ستم، معاويه را با او مقايسه كرده و احيانا او را به سبب حسن تدبير و مشى سياسىاش مىستودند، فرمود: لله ابوهم و هل احد منهم اشد لها مراسا و اقدم فيها مقاما مني لقد نهضت فيها و ما بلغت العشرين و ها انا ذا قد ذرفت على الستين و لكن لا راي لمن لا يطاع . (36) خداوند پدرشان را بيامرزد آيا احدى از ايشان در رهبرى جامعه و اداره جنگ و مديريت آن، ممارستش از من بيشتر و سابقهاش از من فزونتر است؟ ! من هنوز بيستسالم نشده بود كه وارد جنگ شدم و اكنون افزون بر شصتسال دارم، ولى كسى كه فرمانش را نمىبرند و رهنمودش را آويزه گوش نمىكنند، راى و نظر او هر چند صائب، چه فايدهاى دارد؟ اميرالمؤمنين در سخنى ديگر حدود مشورت و خيرخواهى مردم را براى رهبر، معين مىكند و توقعات و انتظارات را در چارچوبى مشخص مىنمايد و به صراحت مىفرمايد كه: اين چنين نيست كه رهبر و امام امتبايد به سخن هر كسى عمل كند و برنامهاش را مطابق اشاره او تنظيم نمايد . لك ان تشير علي و ارى فان عصيتك فاطعني . (37) تو مىتوانى نظر بدهى و من نيز صاحبنظر هستم و در آن مىانديشم و اگر چنانچه فكر و راى تو را نپسنديدم و به نظر خود عمل كردم تو بايد از من اطاعت كنى و فرمان ببرى . اين كلام مولى (علیه السلام) در سطحى بسيار بالا قرار دارد و بدين وسيله پاسخ بسيارى از اشخاص كه خود را خيرخواه و صاحبنظر مىدانند و راى خود را ابراز هم مىكنند، ولى چون رهبر و امام عادل و بر حق مسلمين راى و نظر او را صائب نديد و بدان عمل نكرد با وى به مخالفتبرخاسته و كارشكنى مىكنند و خود عصيان كرده ديگران را نيز به گردنكشى وا مىدارند، به طور قاطع داده شده است . در خطبه غرايى ديگر كه در ابعاد مختلف رهبرى داد سخن داده و به رهبرى حق و پيشوايى صالح لزوم اطاعت از آن اشاره صريح دارد، چنين مىفرمايد: ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه فان شغب شاغب استعتب فان ابى قوتل . (38) اى مردم! شايستهترين انسان براى حكومت و زمامدارى نيرومندترين است پس اگر كسى پس از تصدى چنين انسانى، منحرف شود و آشوب و بلوا ايجاد كند، مورد نكوهش قرار مىگيرد و به صورتى توجيه مىشود و اگر به سر عقل نيامد با وى قتال مىشود تا آشوب و بلوا بخوابد . در اينجا بحثهاى جالب ديگر پيرامون رهبرى و مختصات آن، قابل طرح است مثل: شورا، بيعت، ميزان آگاهى و كارشناسى، حسن تدبير و مديريت و بالاخره دو پهلو سخن نگفتن و چندين عنوان ديگر كه بحث پيرامون آنها را به فرصتى ديگر حوالت مىدهيم و از خداوند متعال هدايت و ارشاد مىطلبيم . پانوشتها :1 - رضى، شريف، نهجالبلاغه، خ 40، بند1 و 2 و 3 . 2 - رضى، سيد شريف، نهجالبلاغه خ 40، بند 4 . 3 - نورى، يحيى جاهليت و اسلام، ص 656 . 4 - رضى، سيد شريف، نهجالبلاغه، خ 88 . 5 - ارسنجانى، حسن، حاكميت دولتها، ص 63 . 6 - نهجالبلاغه، بخش كلمات قصار، شماره 467 . 7 - همان، خ 116، بند 1 . 8 - همان، خ 29، بند 1 و 4 و 5 و 6 . 9 - همان، خ 180، بند 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7 و 8 . 10 - همان، خ 164، بند 8 . 11 - همان، ن 62، بند 8 و 9 . 12 - نهجالبلاغه، ن 32، بند 4 و ن 55، بند 4 . 13 - همان، ن 47، بند 7 . 14 - همان، خ 210، بند 6 و 7 . 15 - نهجالبلاغه، ن 27، بند 16 . 16 - همان، ن 96، بند 1 و 2 . 17 - همان، خ 105، بند 10 . 18 - نهجالبلاغه، خ 164، بند 5 و 6 . 19 - همان، خ 164، بند 5 و 6 . 20 - نهجالبلاغه، خ 192، بند 4 و 5 . 21 - همان، خ 131، بند 5 و 6 و 7 . 22 - نهجالبلاغه، خ 126، بند 1 . 23 - همان، ن 53، بند 50 و 87 و 71 و 72 . 24 - همان، خ 205، بند 3 . 25 - همان، خ 33، بند 1 و 2 . 26 - نهجالبلاغه، ن 40، بند 1 . 27 - همان، خ 209، بند 4 . 28 - همان، ن 45، بند 14 و 15 . 29 - نهجالبلاغه، قصار شماره 37، بند 1 و 2 . 30 - انقراض سلسله صفويه، دكتر لارنس لاكهارت، ص 44 . 31 - نهجالبلاغه، خ 175، بند 6 . 32 - همان، خ 105، بند 12 . 33 - نهجالبلاغه، كلمه قصار، شماره 73 . 34 - همان، قصار شماره 252، بند 5 . 35 - همان، قصار شماره 156 . 36 - نهجالبلاغه، خ 27، بند 16 . 37 - همان، قصار شماره 321 . 38 - نهجالبلاغه، خ 173، بند 1 و 2 . منبع:پايگاه تخصصى نهج البلاغه وابسته به مركز جهانى اطلاع رسانى آل البيت (عليهم السلام)
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 486]
صفحات پیشنهادی
رهبرى صالح از ديدگاه نهجالبلاغه
رهبرى صالح از ديدگاه نهجالبلاغه نويسنده:سيد ابراهيم سيد علوى چكيده از موضوعات اساسى و مباحثحياتى نهجالبلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب ...
رهبرى صالح از ديدگاه نهجالبلاغه نويسنده:سيد ابراهيم سيد علوى چكيده از موضوعات اساسى و مباحثحياتى نهجالبلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب ...
مهدویت از دیدگاه نهج البلاغه
مهدویت از دیدگاه نهج البلاغه نويسنده:استاد مهدي فقيه ايمانيمنبع:مهدويت از ديدگاه .... زيرا تنها در سايه رهبري امام داراي شرايط و خليفة معصوم و برگزيده از جانب خداوند است كه ... با توجه به اينكه نهجالبلاغه چاپ صبحي صالح شامل فهارس متعدد است و بيش از ...
مهدویت از دیدگاه نهج البلاغه نويسنده:استاد مهدي فقيه ايمانيمنبع:مهدويت از ديدگاه .... زيرا تنها در سايه رهبري امام داراي شرايط و خليفة معصوم و برگزيده از جانب خداوند است كه ... با توجه به اينكه نهجالبلاغه چاپ صبحي صالح شامل فهارس متعدد است و بيش از ...
مقالات روز یکم اسفند ماه
پيام مقام معظم رهبری در سال 1369رهبرى صالح از ديدگاه نهجالبلاغهپيام مقام معظم ... نقش خطابه در نهج البلاغهبهشت پنهان: آب ملخنگاه نهجالبلاغه به نوجوانانهنر در دوره ...
پيام مقام معظم رهبری در سال 1369رهبرى صالح از ديدگاه نهجالبلاغهپيام مقام معظم ... نقش خطابه در نهج البلاغهبهشت پنهان: آب ملخنگاه نهجالبلاغه به نوجوانانهنر در دوره ...
بدون تحمل سلايق مختلف، وحدت امكان پذير نيست
عضو دبيرخانه خبرگان رهبري تاكيد كرد: بر اساس آيات قرآن بايد از تفرقه و ... خاتمي ،عنصر دوم جامعه نمونه از ديدگاه نهج البلاغه را حاكم صالح دانست و تصريح كرد: اگر ...
عضو دبيرخانه خبرگان رهبري تاكيد كرد: بر اساس آيات قرآن بايد از تفرقه و ... خاتمي ،عنصر دوم جامعه نمونه از ديدگاه نهج البلاغه را حاكم صالح دانست و تصريح كرد: اگر ...
ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه (2)
ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه (2)-ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)ره آورد ... گروهی هم علاوه بر داشتن صفات گروه فوق عمل صالح انجام داده و كارهای خیر زیادی انجام دادند. ... من در دنباله آن سپاه بودم، تا باطل شكست خورد و عقب نشست، و همه رهبری اسلام را ...
ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه (2)-ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)ره آورد ... گروهی هم علاوه بر داشتن صفات گروه فوق عمل صالح انجام داده و كارهای خیر زیادی انجام دادند. ... من در دنباله آن سپاه بودم، تا باطل شكست خورد و عقب نشست، و همه رهبری اسلام را ...
نوجوانان از ديدگاه نهج البلاغه
نوجوانان از ديدگاه نهج البلاغه نويسنده: سیدحسن قريشي دوره نوجواني حساس ترين و با ... چون آنان براي رشد رواني و سازندگي خود، نيازمند هدايت و راهنمايي مربيان صالح و ... علي عليه السلام مي فرمايد: «هر كسي كه خودش را در منصب رهبري مردم قرار دهد، لازم است ...
نوجوانان از ديدگاه نهج البلاغه نويسنده: سیدحسن قريشي دوره نوجواني حساس ترين و با ... چون آنان براي رشد رواني و سازندگي خود، نيازمند هدايت و راهنمايي مربيان صالح و ... علي عليه السلام مي فرمايد: «هر كسي كه خودش را در منصب رهبري مردم قرار دهد، لازم است ...
نگاه نهج البلاغه به نوجوانان
نگاه نهج البلاغه به نوجوانان-نگاه نهجالبلاغه به نوجوانان اشاره:دوره نوجواني ... با شخصيت و اصيل و خانوادههاي صالح و خوشسابقه، برقرار ساز».5 امام تأثير محيط و جامعه را ... علي عليهالسلام ميفرمايد: «هر كس كه خودش را در منصب رهبري مردم قرار دهد، لازم است ...
نگاه نهج البلاغه به نوجوانان-نگاه نهجالبلاغه به نوجوانان اشاره:دوره نوجواني ... با شخصيت و اصيل و خانوادههاي صالح و خوشسابقه، برقرار ساز».5 امام تأثير محيط و جامعه را ... علي عليهالسلام ميفرمايد: «هر كس كه خودش را در منصب رهبري مردم قرار دهد، لازم است ...
نگاه نهجالبلاغه به نوجوانان
نگاه نهجالبلاغه به نوجوانان نويسنده: حسن قريشى كرين كودك و نوجوان مقدّمه دوره نوجوانى ... چون آنان براى رشد روانى و سازندگى خود، نيازمند هدايت و راهنمايى مربيان صالح و .... على عليهالسلام مىفرمايد: «هر كس كه خودش را در منصب رهبرى مردم قرار دهد، لازم است ...
نگاه نهجالبلاغه به نوجوانان نويسنده: حسن قريشى كرين كودك و نوجوان مقدّمه دوره نوجوانى ... چون آنان براى رشد روانى و سازندگى خود، نيازمند هدايت و راهنمايى مربيان صالح و .... على عليهالسلام مىفرمايد: «هر كس كه خودش را در منصب رهبرى مردم قرار دهد، لازم است ...
نقش مردم در حكومت از ديد نهج البلاغه
نقش مردم در حكومت از ديد نهج البلاغه خلاصه : خبرگزاري فارس: از نظر نهج البلاغه ... الامامه نظاما للامه))(7) خداوند امامت ـ تشكيل حكومت و وجود رهبرى ـ را براى پايدارى امت لازم نمود. ... خويش انجام مى دهد و در صورت دوم از نوع خدمتى است كه يك امين صالح انجام مى دهد.
نقش مردم در حكومت از ديد نهج البلاغه خلاصه : خبرگزاري فارس: از نظر نهج البلاغه ... الامامه نظاما للامه))(7) خداوند امامت ـ تشكيل حكومت و وجود رهبرى ـ را براى پايدارى امت لازم نمود. ... خويش انجام مى دهد و در صورت دوم از نوع خدمتى است كه يك امين صالح انجام مى دهد.
شرايط كارگزاران از ديدگاه نهج البلاغه
شرايط كارگزاران از ديدگاه نهج البلاغه نويسنده: حسن معاشرت از ديدگاه اسلام ... ويژگي ها و شرايط كارگزاران از ديدگاه علي ( ع ) براي اولويت خود براي رهبري امت اسلامي به حسن ... برو كه از خانواده هاي اصيل ، نجيب ، با شخصيت ، مومن ، صالح و خوش سابقه اند .
شرايط كارگزاران از ديدگاه نهج البلاغه نويسنده: حسن معاشرت از ديدگاه اسلام ... ويژگي ها و شرايط كارگزاران از ديدگاه علي ( ع ) براي اولويت خود براي رهبري امت اسلامي به حسن ... برو كه از خانواده هاي اصيل ، نجيب ، با شخصيت ، مومن ، صالح و خوش سابقه اند .
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها