واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حرمت و حريم بزرگترها نويسنده: حجت الاسلام جـواد محدثـى حفظ جايگاهعلاقه به ((محبوبيت)) در وجود همه هست. هر كس دوست دارد مورد توجه و عنايت قرار گيرد و به جايگاه او در مجموعه هايى كه به سر مى برد, احترام شود, چه در خانه, يا مدرسه, يا اداره و جامعه و ...بخصوص كسانى كه نسبت به ديگران خوبى كرده و زحمت كشيده اند, انتظار دارند زحماتشان مورد توجه و تقدير قرار گيرد و اگر كسانى بر سر سفره آنان نشسته اند و نمك خورده اند, نمكدان نشكنند و بى مهرى و بى اعتنايى به صاحب حق و صاحب نعمت نكنند.پدران و مادران و بزرگان فاميل و سالخوردگان يك خانه و خانواده, از همين رو توقع دارند كه كوچكترها, فرزندان و نوه ها قدر آنان را بشناسند و در حقشان كوتاهى نكنند.حرمت نهادن به ((سالمندان)), نشانه قدرشناسى است.وقتى پدر و مادر, يا يكى از افراد فاميل به سن كهولت و پيرى مى رسند, هم مراقبت بيشترى لازم دارند, هم متوقع اند كه در آن سنين از احترام بيشترى برخوردار باشند و ((جايگاه)) آنان در خانواده محفوظ بماند.به همان اندازه كه يك كودك, وقتى احساس كند در يك خانواده مورد بى مهرى است و جاى خوبى ندارد و به او اعتنايى نمى شود, گرفتار ((عقده حقارت)) مى شود, سالمندانى هم كه احساس كنند اهل خانه, وجود آنان را براى خود مايه ((زحمت)) مى دانند و او را ((اضافى)) مى شمارند, دچار افسردگى و اندوه و زندگانى تلخ و مإيوسانه مى سازد.پيران گاهى حساسيتهاى بيش از حد و زودرنجى هاى سريع دارند. در اين سن و سال, بايد بيشتر به آنان ((محبت)) نشان داد, تا احساس زيادى بودن يا سربار بودن نكنند.حيات عاطفىارج نهادن به والدين و بزرگترها, نشانه ((حيات عاطفى)) و ((رشد عقلى)) و وظيفه شناسى در قبال يك عمر, زحمت و جانفشانى و رنج كشيدنهاى بى توقع و بدون چشمداشت آنان است.بى مهرى و بى اعتنايى, آنان را ((دل شكسته)) مى سازد و آدمى را ((عاق والدين)) مى سازد. ((عقوق)) و دل آزرده كردن پدر و مادر, آثار منفى و جبران ناپذير براى فرزندان و موجب سلب توفيق و نيك فرجامى آنان مى شود. از سوى ديگر نيز شكستن پر و بال عواطف و احساس شادابى سالمندان و اندوهگين و رنجيده ساختن آنان است و اين از انصاف و اخلاق انسانى دور است.امام على(ع) فرمود:((من احزن والديه فقد عقهما));(1)هر كس پدر و مادر خويش را اندوهگين و آزرده سازد, نسبت به آنان ((عاق)) شده است.حتى نگاه به آنان, بايد همراه با مهر و عاطفه باشد. نگاههاى مهرآميز, همه را از جمله بزرگسالان را خوشحال مى كند و از زندگى در كنار اين گونه فرزندان احساس لذت و خوشبختى مى كنند. امام صادق(ع) در مورد نوع رفتار با والدين مى فرمايد:((لا تملا عينك من النظر اليها الا برحمه و رقه و لا ترفع صوتك فوق اصواتها و لا يدك فوق ايديهما و لا تتقدم قدامهما));(2)به پدر و مادرتان نگاه پرمهر داشته باشيد و صدايتان را بر سرشان بلند نكنيد و بر سرشان داد نزنيد, دست روى آنان بلند نكنيد و در راه رفتن از آنان جلو نيفتيد. اينها تعليمات مكتب است كه خيمه عفاف را بر سر پا و چراغ خانواده را روشن نگه مى دارد.رسول خدا(ص) نيز فرموده است:((النظر الى الوالدين برإفه و رحمه عباده));(3)نگاه فرزند به چهره پدر و مادر از روى محبت و شفقت نسبت به آنان, ((عبادت)) است.آرى, عبادت! نگاه هم گاهى عبادت خدا مى شود, تا با چه انگيزه و براى چه هدفى باشد و چه دلهايى را شاد سازد و آثار خوبى در پى داشته باشد.شيوه زندگى غربى, ترك پدر و مادر سالخورده و رها كردن سالمندان ناتوان و سپردن آنان به مراكز ويژه نگهدارى سالمندان است, تا چيزى مانع و مزاحم رفاه و لذت و آزادى آنان نشود, هر چند در اين راه, عواطف بشرى و ارزشهاى انسانى قربانى شود.اما آيين محمدى, به نگهدارى, احترام, محبت, مراقبت, خدمت, پرستارى, بر و احسان نسبت به والدين و سالمندان دستور مى دهد.جايگاه سالمندان را در خانواده ها از ياد نبريم و قدر اين چراغهاى خانه را بدانيم.حق بزرگترهاتنها كودكان و جوانان نيستند كه نسبت به ((والدين)) خويش, وظيفه دارند, بلكه خود آنان كه پدر و مادر شده اند و سنى هم از آنان گذشته است, نسبت به پدر و مادر خودشان وظيفه مندند, چه در حال حياتشان, چه پس از فوتشان.چنان نيست كه اگر زن و مردى خودشان صاحب فرزند شدند و به مقام مادرى و پدرى رسيدند, ديگر تكليفى نسبت به والدين خود ندارند.سركشى كردن به پدر و مادر, جويا شدن از حالشان, رفع نيازهايشان, همكارى در كارها, همدردى در مشكلات, كمك به معيشت و درمان و پرستارى, همه و همه از وظايفى است كه تا واپسين لحظات حياتشان بر دوش انسان است. و اين هرگز نمى تواند اداى حق بزرگ آنان باشد كه عمرى به پاى فرزندانشان چون شمع سوخته اند و اين نهالها را برومند و رشيد ساخته اند.سزا نيست كه در برابر عمرى سوختن و ساختن, بى مهرى و جفا ببينند و سخن درشت بشنوند. احاديث متعددى در ذيل آيه اى كه مى فرمايد به پدر و مادر خود اف نگوييد (و لا تقل لهما اف) آمده است كه اگر خداوند چيزى كمتر و ناچيزتر از ((اف)) هم مى دانست, از آن نهى مى كرد و اين كمترين مرتبه عقوق است و از جمله رفتار مربوط به عاق شدن, آن است كه كسى به پدر و مادر خويش بنگرد و نگاهش را تند و تيز بنمايد.(4)اين كجا و پرخاشگرى و تندى و بدزبانى و هتاكى كجا؟سعدى مى گويد:((روزى به غرور جوانى بانگ بر مادر زدم, دلآزرده به كنجى نشست و گريان همى گفت: مگر خردى فراموش كردى كه درشتى مى كنى؟چه خوش گفت زالى به فرزند خويشچو ديدش پلنگ افكن و پيل تنگر از عهد خرديت ياد آمدىكه بيچاره بودى در آغوش مننكردى در اين روز بر من جفاكه تو شيرمردى و من پيرزن))(5)پس نبايد فراموش كنيم كه چه بوديم و چه هستيم.اگر جوان و رشيد و توانمنديم, روزى هم پدر و مادرمان همچون ما بوده اند كه امروز پير و ضعيف و ناتوان شده اند. همين ضعف و پيرى در انتظار ما نيز هست. اگر طالب آنيم كه در دوران كهولت و عجز و از كارافتادگى, فرزندانمان عصاى دستمان و بازوى پرتوانمان باشند, بايد خود ما نسبت به والدين خويش چنين باشيم. با اين عمل, شيوه انسانى و اسلامى رفتار با پدر و مادر را به آنان بياموزيم. كسى كه حق بزرگترها را نشناسد و مراعات نكند, چگونه انتظار دارد كه ديگران حق شناس او باشند و حرمتشان را پاس بدارند؟سعدى چه خوب سروده است:سالها بر تو بگذرد كه گذارنكنى سوى تربت پدرتتو به جاى پدر چه كردى خيرتا همان چشم دارى از پسرت؟(6)حق شناسى و حق گزارىآنچه انسان را در مقام اين ((شناخت حق)) و ((اداى وظيفه)) مى نشاند, توجه به خدمات و زحمات اوليإ است. امام زين العابدين(ع) در ((رساله الحقوق)), آنجا كه حق پدر و مادر و وظيفه فرزندان را نسبت به آنان بيان مى كند, از جمله بر همين آگاهى بخشى و معرفت آموزى تإكيد مى فرمايد. نسبت به مادر مى فرمايد:((و اما حق مادرت آن است كه بدانى او تو را در جايى حمل كرده كه هيچ كس, ديگرى را آنجا و آن گونه حمل نمى كند, از ميوه جانش تو را غذا داده كه كسى چنين نمى كند. تو را با گوش و چشم و دست و پا و پوست و موى خود و با همه اعضا و اندامش نگهدارى و محافظت كرده است و آنچه در اين راه, رنج و ناملايمات ديده, همه را با روى خوش و آغوش باز پذيرفته و غم و سنگينى آن را بر دوش كشيده است. راضى شده كه خود, گرسنه بماند و تو سير شوى, خود عريان بماند و تو را بپوشاند, خودش تشنه باشد و تو سيراب باشى, خود در آفتاب بماند و تو سايه نشين باشى, با زحمت و رنجى كه مى كشد, تو را به نعمت و برخوردارى برساند, در راه تو سرما و گرماى دنيا را به جان بخرد. حق او بر تو آن است كه اينها را بدانى و بر اين همه رنج, سپاسگزارش باشى, كه البته جز با توفيق و يارى خدا, نخواهى توانست حقش را ادا كنى.))(7)تو تا يك مختصر جانى بگيرىكند جان مختصر, بيچاره مادربه مكتب چون روى تا بازگردىبود چشمش به در, بيچاره مادرنبيند هيچ كس زحمت به دنياز مادر بيشتر, بيچاره مادرتمام حاصلش از زحمت اين استكه دارد يك پسر, بيچاره مادرنيكى به پدر و مادر, آثار و نتايج ارزنده اى در دنيا و آخرت دارد. در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است كه فرمود:((من سره ان يمد له فى عمره و يبسط له فى رزقه, فليصل ابويه فان صلتهما من طاعه الله));(8)هر كس دوست دارد و خرسند مى گردد كه عمرش طولانى و رزق و روزى اش فراوان گردد, پس به پدر و مادر خويش نيكى كند, چرا كه نيكى و پيوند به آن دو, از طاعت الهى است.زمينه كسب بهشتوقتى بهشت, زير پاى مادران است, وقتى نگاه محبت آميز به والدين, عبادت خداست, وقتى احسان به آنان, عمر و روزى را زياد مى كند, پس چرا از اين زمينه هاى ((كسب بهشت)) غافل شويم؟سعيد بن مسيب (يكى از ياران پيامبر اكرم(ص)) نقل مى كند: همراه رسول خدا(ص) بوديم. بر فراز كوهى رفتيم. از آنجا دره اى در چشم انداز ما قرار داشت. آنجا نگاهم به جوانى افتاد كه به چراندن گوسفندان و به شبانى مشغول بود. از جوانى اش خوشم آمد. به پيامبر(ص) گفتم: يا رسول الله(ص), چه جوانى! كاش جوانى اين فرد, در راه خدا صرف مى شد. رسول خدا(ص) فرمود: چه مى دانى؟ شايد در راه خدا صرف مى كند و تو نمى دانى؟ پيامبر(ص) آن جوان را صدا كرد و از وى پرسيد:اى جوان! آيا كسى را دارى كه به او رسيدگى كنى و خرجش را بدهى و تحت تكفل تو باشد؟گفت: آرى. حضرت پرسيد: او كيست؟ گفت: مادرم.رسول خدا(ص) فرمود: خوب است. برو مواظب او باش, كه بهشت زير پاى مادر است. (9)عبادت دانستن اين خدمت, منت نگذاشتن, آن را وظيفه دانستن, سبب مى شود كه چنين عملى انسان را به خدا و بهشت برساند. تا مى توان راه بهشت در پيش گرفت و با جلب رضاى والدين, رضايت خدا را خريد, چرا روى آوردن به بى مهرى نسبت به آنان و رنجاندنشان, كه عذاب خدا و سلب توفيق را در پى دارد و دلها را مى ميراند, يإس مىآفريند و حرمت بزرگان و حريم سالمندان شكسته مى شود و خيمه عفاف, تيره و بى فروغ مى شود.پي نوشت : 1ـ بحارالانوار, ج71, ص72.2ـ همان, ص79.3ـ همان, ص73.4ـ همان, ص64.5ـ گلستان سعدى, باب ششم (در ضعف و پيرى).6ـ همان.7ـ مكارم الاخلاق, طبرسى, ص421.8ـ بحارالانوار, ج71, ص85.9ـ ميزان الحكمه, ج10, ص712.منبع: ماهنامه پيام زن شماره 104
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 538]