تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834965396
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی نويسنده:غلارضا گلی زواره سعایت اهل سالوس نفوذ اجتماعی امام در مدینه از دید کارگزاران حکومت عباسی پنهان نبود و همین امر سبب شد که آنان از ناحیه حضرت احساس خطر کنند و وجود ایشان را در مدینه به زیان رژیم عباسی بدانند. بریحه عباسی که ناظر بر امام جمعه و جماعت در شهرهای مکّه و مدینه بود، طی نامهای به متوکّل نوشت: اگر تو را به حرمین شریفین نیازی است، علی بن محمد را از این دو دیار بیرون نما؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده است.[19]عبدالله بن محمد، والی مدینه، نیز اذیت و آزار به ساحت مقدس امام میرساند؛ تا آنکه با نگارش نامههایی خطاب به متوکّل، نظر خلیفه را چنان دگرگون کرد که او با عصبانیت و خشم زیاد دیگر نمیتوانست وجود حضرت را در مدینه تحمل کند. حاکم مدینه دست به این سعایت زد تا اولاً، پایههای قدرت خود را محکم کند و ثانیاً، در غیاب امام با فراغت بال، به اموال و نوامیس مردم دست درازی کند.افراد دیگری هم به اشاره امام جماعت حرمین شریفین و حاکم مدینه، نامههایی بدین مضمون برای متوکل نوشتند. این گزارشهای دروغ بر مردم هم تأثیرگذار بود و آنان هم نگاه بدبینانهای به امام پیدا کرده بودند!امام وقتی از بهتانها، افتراها و گزارشهای سراسر کذب مطلع شد، طی نامهای به متوکل نوشت حکمران مدینه آزارم میدهد و آنچه درباره من گفته است، واقعیت ندارد. متوکل از روی سالوس و ریاکاری نامهای به ظاهر مشفقانه خطاب به امام نوشت و حضرت را تعظیم و تکریم فراوان کرد و افزود: چون آگاهی پیدا کردم عبد الله بن محمد با شما سلوکی ناموافق داشت، او را عزل و محمد بن فضل را به جایش نصب کردیم و به او دستور اکرام و تجلیل شما را دادیم، و نیز نوشت: خلیفه مشتاق ملاقات شماست. اگر بر شما دشوار نباشد، متوجه سامرا شوید و هر که را هم میخواهید، میتوانید با نهایت اطمینان و آرامش به همراه خود بیاورید، و هر گاه اراده کنید، یحیی بن هرثمه (فرمانده یکی از واحدهای ارتش) را به خدمت بفرستم تا در رکابتان مطیع شما باشد. یقین داشته باشید هیچ یک از خاندان و فرزندان خلیفه نزد ما گرامیتر از شما نخواهد بود. میگویند: ابراهیم بن عباس، از بزرگان دستگاه خلافت، این نامه را با املای خلیفه در جمادی الآخر سال 243 هجری خطاب به امام هادی نگاشت.[20]اما واقعیت این است که متوکل از نفوذ امام در جامعه بیم داشت و به همین دلیل تصمیم گرفت سیاست تجربه شده مأمون را درباره امام هشتم و نهم، به اجرا درآورد؛ زیرا بر اساس گزارشهای رسیده، میدید حضور امام در مدینه که دور از نظارت خلیفه بود، در اینده خطری جدی برای حکومت عباسی خواهد بود. شاهد این مدعا گفتگوی پزشک نصرانی دربار (یزداد) با اسماعیل بن احمد کاتب است: بر اساس آنچه شنیدهام، انگیزه خلیفه از احضار علی بن محمد به سامرا این بوده است که مبادا مردم به ویژه چهرههای سرشناس با وی ارتباط برقرار کنند و بدو گرایش یابند؛ در نتیجه نظام سیاسی از دست بنی عباس خارج شود.[21]سرانجام متوکل یحیی بن هرثمه را خواست و گفت: با سیصد نفر نظامی به کوفه برو و در آنجا امکاناتی را فراهم آور و از طریق بیابان و صحرا به مدینه برو و علی بن محمد را با اکرام نزد من بیاور. او پذیرفت و چون به مدینه رسید، نخست نزد عبدالله بن محمد هاشمی رفت و نامه خلیفه را به وی نشان داد. آن گاه با یکدیگر نزد حضرت آمدند و به او سه روز مهلت دادند. پیشوای دهم علی رغم برخورداری از پایگاه پرقدرت مردمی، در مدینه مخالفت علنی و موضعگیری آشکار علیه دستگاه خلافت را مصلحت ندید؛ زیرا به خوبی میدانست که سفر مذکور کاملاً اجباری است؛ چنان که بعدها به این مطلب تصریح فرمود. به علاوه، آن حضرت خود را از هر گونه تلاش و اقدامی علیه دستگاه حکومت برکنار دانست و اگر به خواسته متوکل و اظهار ارادت ظاهری او پاسخ رد میداد، اتهام سخنچینها و رشکورزان در عمل تایید میشد. البته امام از مخالفت با رژیم هراسی نداشت، بلکه مصالح کلی اسلامی و حفظ جامعه اسلامی مورد توجه آن حضرت بود. از طرف دیگر، اگر چه دوستداران اهل بیت بیش از دوران قبل بودند، ولی تعدادشان در مقابل دشمنان ائمه و افراد بیتفاوت و عافیت طلب اندک بود و چنین نیروی محدودی نمیتوانست در مقام دفاع از امام براید. این عوامل و برخی عوامل دیگر ایجاب میکرد که حضرت در برابر دستگاه خلافت موضعگیری سیاسی و نظامی نکند؛ زیرا امکان فروپاشی جبهه حق و نابودی یاران امام بعید نبود.[22]وقتی اهالی مدینه از ورود هرثمه و مأموریت او آگاه شدند، فریاد اعتراض برآوردند و شیون و ناله سردادند. هرثمه میگوید: وارد مدینه شدم و به سراغ منزل علی (النقی) رفتم. پس از ورود به منزلش و آگاه شدن مردم مدینه از جریان جلب او، آشفتگی و ناراحتی شگفتی در سطح شهر پدید آمد و چنان آنان فریاد و شیون برآوردند که مانند آن را تا آن روز ندیده بودم. در ابتدا با سوگند و تعهّد کوشیدم آنان را آرام سازم. گفتم: هیچ قصد سوئی در کارم نیست و نمیخواهم امام را آزار دهم. آن گاه محل اقامت امام را تفتیش و بازرسی کردم. در اتاق ویژه حضرت، جز تعدادی قرآن و کتاب دعا چیز دیگری نیافتم. چند مأمور او را از منزل خارج کردند و شخصاً خدمتگزاری او را از منزل تا شهر سامرا عهدهدار گشتم.[23]از گفتههای ابن هرثمه به خوبی پایگاه مردمی امام در مدینه و علاقه مردم به آن حضرت روشن میشود.اما راستی، چرا مردم در شهر پیامبر در مقابل این حرکت، به ناله و زاری و اعتراض کلامی اکتفا کردند و سخنان فرستاده متوکل را به راحتی پذیرفتند، با آنکه ماهیت رژیم سفاک عباسی را میشناختند؟در صحاری حجاز و عراقسرانجام در سال 233 هجری امام پس از دریافت نامه، متوکل، همراه فرزند خردسالش امام حسن عسکری(ع)، دیگر اعضای خانواده و به اتفاق یحیی بن هرثمه مدینه را به قصد اقامت اجباری در سامرا ترک کرد.هرثمه میگوید: وقتی نزد امام رفتیم، با وجود آنکه هوا در نهایت گرمی بود، امام خیاطی را مأمور کرد تا به کمک گروه دیگری از خیاطان برای ایشان و خادمانش از پارچههای ضخیم لباس نفوذناپذیری بدوزند و تا صبح روز بعد تحویل دهند. من از این سفارش امام شگفت زده شدم و با خود گفتم: در این هوای گرم، در حالی که فاصله حجاز تا عراق ده روز راه است، امام به چه منظوری این لباسها را تهیه میکند؟ چون زمان حرکت فرارسید، حضرت به خدمتکارانش دستور داد لباس گرم همراه خود بردارند. تعجب من بیشتر شد و با خود گفتم: او تصور میکند در بین راه با هوای سردی روبهرو خواهیم شد که این چنین دستور میدهد. از مدینه خارج شدیم. ناگهان ابر تیرهای پدیدار شد و رعد و برق آغاز گشت و چون بر بالای سر ما قرار گرفت، تگرگهای درشتی چون قطعات سنگ بر سرمان ریخت . امام و همراهان لباسهای نفوذناپذیر را که چون زره بود، بر خود پیچیدند و سپس جامههای گرم را پوشیدند و به من و کاتبی (همراه هرثمه) لباس گرم داده شد. شدت بارش تگرگ به حدی بود که هشتاد نفر از یارانم به قتل رسیدند. ابر از روی ما گذشت و شرایط آب و هوایی عادی گردید. امام به من فرمود: ای یحیی! به بازماندگان خود دستور ده مردگان را دفن کنند. در این حال خود را از اسب بر زمین انداختم و رکاب و پای حضرت را غرق بوسه ساختم و گفتم: گواهی میدهم که جز الله معبودی نیست و محمد بنده و فرستاده اوست و شما جانشینان خدا بر روی زمین هستید. من تا کنون کافر بودم و اکنون اسلام آوردم. از آن لحظه تشیع را برگزیدم و در خدمت امام بودم تا زمانی که به شهادت رسید.[24]هرثمه یادآور شده است: امام فرمود: میدانم از آنچه دیدی در شگفت شدی. گمان کردی من با شرایط آب و هوا آشنا نیستم، اما بدان که من در صحرا زندگی کردهام و امروز بادی وزیدن گرفت که رایحه باران از آن استشمام میشد و از این رو، تدارک هوای بارانی را دیدم.[25]هرثمه اضافه میکند: در جایی فرود آمدیم که از آب خبری نبود و مرکبهای ما از شدت تشنگی در شرف هلاکت قرار گرفتند و جماعتی از اهل مدینه همراهمان بودند. امام هادی فرمود: گویا در این حوالی چشمهای وجود دارد. به درخواست ما، امام ما را از راه اصلی به مسیر فرعی هدایت کرد. ناگهان به دشتی رسیدیم که باغهایی سرسبز، درختان و کشتزارها و چشمههایی داشت، ولی در آنجا باغبان و کشاورز و خدمهای دیده نمیشد. پس در آنجا آب نوشیدیم و اسبها و شتران را سیراب کردیم و تا بعد از ظهر آنجا اقامت داشتیم. سپس مشکها را پر کردیم و به حرکت خود ادامه دادیم. پس از طی مسافت اندکی، بار دیگر تشنه شدم. اما دریافتم که کوزه آب در آن دشت سرسبز مانده است. پس بر اسب تندرو خود سوار شدم و تاختم تا بدان جا رسیدم. اما با کمال شگفتی دیدم که آنجا زمین بیحاصل و خشکی است. در آنجا فضولات حیوانات ما قابل مشاهده بود و کوزهام را هم دیدم که همان جاست. آن را برداشتم و برگشتم. چون به نزدیک قطار شتران و کاروان رسیدم، دیدم حضرت در انتظار من است. تبسّمی فرمود و چیزی نگفت، جز اینکه پرسید: کوزه را یافتی؟ عرض کردم: آری![26]امام هادی(ع) هیبت و صلابت ویژهای داشت و حتی در مسیر حرکت اگر کارگزاران ستم به سیمای امام مینگریستند، دچار ترس و هراس میشدند و اگر انسانهای افسرده و غمناک به چهره امام نظر میافکندند، از اندوه رهایی مییافتند.آن حضرت هنگام راه رفتن گامهای کوچک برمیداشت و اگر مخالفی در راه به وی میرسید، فروتن میگشت.[27]ابن هرثمه در این سفر به عظمت و محبوبیت امام هادی پی برد و دریافت که اگر چه مردم به دلیل اختناق نمیتوانند در راه اهداف مقدس حضرت به کارزار با دشمنان بپردازند، ولی از اعماق وجود به او ارادت میورزند. به سوی بغدادیحیی بن هرثمه تصور میکرد اشتیاق مردم به امام، به مدینه منحصر میشود و در خارج این شهر دیگر کسی وی را نمیشناسد که تکریمش کند، اما ورود امام به بغداد و استقبال قشرهای مختلف مردم و والی این شهر که به طور طبیعی به مقتضای منصب خود از چهرههای نزدیک و مورد اعتماد متوکل به شمار میآمد، فرصتی بود تا فرمانده نظامی حکومت در باورهای نادرست خود تجدید نظر کند.اسحاق بن ابراهیم طاطری، والی بغداد، با آگاهی از خبر ورود امام(ع) به این شهر همراه فرماندهان رجال مملکتی و کارگزاران به استقبال حضرت آمد. خضر بن محمد بزاز میگوید: برای انجام کاری از خانه بیرون رفتم و چون به پل بغداد رسیدم، جمعیت انبوهی را دیدم که در نقطهای جمع شدهاند و ورود امام را شادباش میگویند. سپس حضرت را دیدم که از پل عبور کرده؛ در حالی که جمعیت پیشاپیش و پشت سر او در حرکت بودند. در داخل شهر نیز سیل جمعیت از هر کوی و برزن راه افتاده بود؛ در حالی که همه میگفتند: این است همان انسانی که باید رهبر مردم باشد، اوست فرزند پیامبر و وارث دانش فرستادگان الهی. این استقبال کم سابقه مردم بغداد سبب گردید که عوامل حکومتی دیگر اجازه ندهند حضرت در شهرها و آبادیهای مسیر توقف کند.شگفت آنکه والی بغداد به فرزند هرثمه گفت: این مرد فرزند رسول خدا(ص) و متوکل کسی است که تو او را بهتر میشناسی و چنانچه این خلیفه را بر کشتن امام ترغیب کنی، بدون تردید رسول خدا(ص) دشمن تو خواهد بود. یحیی در پاسخ گفت: سوگند به خداوند، جز خوبی چیزی در او سراغ ندارم.[28]امام در بغداد در موضعی به نام الیاسریه توقف کرد و در این مکان استاندار بغداد به حضور او رسید. اسحاق تمایل مردم آن دیار را در دیدار و زیارت امام وصف ناشدنی ذکر میکند و برای او بسیار تأمل برانگیز بود که علی رغم تبلیغات ماهرانه دستگاه خلافت علیه امام، باز هم مردم به ولایت علوی علاقه داشتند.[29]امام هادی(ع) یک بار هم از طریق طی الارض به بغداد رفته است. صفار با سند از اسحاق جلاب نقل میکند که گفت: برای امام هادی(ع) گوسفندانی خریدم، پس مرا خواست و در منزلش مرا به اصطبل وسیعی که نمیشناختم، برد و در آنجا گوسفندان را در میان کسانی که او دستور میداد، تقسیم کردم. سپس اجازه خواستم تا نزد مادرم به بغداد بازگردم. آن روز، روز ترویه بود. امام به من نوشت: فردا نزد ما باش و سپس برو. پذیرفتم و ماندم. چون عرفه فرارسید، نزد حضرت بودم و شب عید قربان را در ایوان خانهاش گذرانیدم. چون سحر شد، حضرت نزدم آمد و فرمود: اسحاق! برخیز، و من برخاستم. تا چشم گشودم، خود را جلوی خانهام در بغداد دیدم و خدمت مادرم رسیدم و در جمع یارانم قرار گرفتم و به آنان گفتم روز عرفه در سامرا بودم و روز عید به بغداد آمدم.[30]ورود به سامرّاامام با استقبال پرشکوه مردم، وارد سامرّا و در خانه خزیمه بن حازم سکونت داده شد. یحیی فرزند هرثمه میگوید: هنگامی ورود به این شهر نخست نزد وصیف ترک رفتم. این مرد از سران تراز اول حکومت عباسی بود و در عزل و نصب حکّام نقش داشت و مأموریت پسر هرثمه به دستور وی انجام گرفت؛ چنان که خود میگوید: من از یاران و نیروهای تحت امر او بودم. وصیف رو به من کرد و گفت: سوگند به خداوند، اگر یک مو از سر این مرد (امام هادی(ع)) کم شود، جز من کسی طرف حساب تو نخواهد بود.[31]متوکل در ادامه سیاست دشمنی به خاندان پیامبر، هنگام ورود امام به سامرا، خود به استقبال نیامد و فرمان داد حضرت را در کاروانسرای ویژه مستمندان و فقیران که معروف به «خان الصّعالیک» بود، فرود آورند. این مکان آن قدر تحقیرآمیز و نامناسب بود که صالح بن سعید میگوید: نزد آن حضرت رفتم و عرض کردم: فدایت شوم! از هر فرصتی برای خاموش کردن نور الهی استفاده میکنند؛ چنان که شما را در این جای ناگوار فرود آوردهاند. امام رو به او کرد و فرمود: تو اینجایی ای پسر سعید و معرفت تو به ما در همین حد است. سپس برای آرامش دل او و بالابردن درک وی از مقام امامت، حضرت با دست به سویی اشاره کرد و فرمود: نگاه کن صالح!میگوید: ناگهان مشاهده کردم باغهای زیبا و آراسته، نهرهای جاری، درختان سرسبز با بهترین رایحهها، در آن سمت وجود دارد. با دیدن این مناظر شگفت زده شدم. امام رو به من کرد و فرمود: ای فرزند سعید! ما هر کجا باشیم، اینها به ما تعلق دارد.[32]یاران و دوستداران در همان روزهای اول برای ملاقات با امام به این کاروانسرا میشتافتند. سخنانی بین آنان و امام دهم رد و بدل میشد و آن گاه با دلی پر از خشم و دیدهای پر اشک باز میگشتند. فردای آن روز امام را به خانهای در حوالی قصر متوکل، انتقال دادند. برخی گفتهاند: امام شخصاً در این خانه اقامت داشت.[33] هنگام حرکت کاروان امام مردم به استقبال او شتافتند. شارع ابواحمد از جمعیت موج میزد و ازدحام مردم و شور و احساسات آنان به قدری شدت داشت که قوای نظامی و کارگزاران متوکل برای هر گونه سرکوبی و جلوگیری از قیام به حالت آماده باش درآمدند. برخی منابع نوشتهاند خلیفه به رئیس پلیس سامرّا توصیه کرد مراقب باشد تا مبادا اهالی شهر با مشاهده امام تشجیع گردند و شهر را دچار آشفتگی کنند.[34]امام هادی بیست سال و نه ماه در شهر سامرّا اقامت داشت. این شهر در130 کیلومتری شمال بغداد قرار دارد. این دیار در سال 221 هجری به دست یکی از فرماندهان ترک به نام اشناس بنا شد. یاقوت حموی میگوید: چون شهر تکمیل شد ، گفتند: «سُرّ مَن رای»؛ یعنی هر کس آن را ببیند، شادمان گردد. کمکم این نام به سامرّا مختصر شد. قزوینی گفته است. این آبادی در زمان معتصم فرزند هارون الرشید احداث شد، فرزندش واثق آن را گسترش داد، واثق عباسی آن را به اوج شکوفایی رسانید و متوکل در توسعه و پیشرفت آن کوشید، اما درخشش سامرا بیش از 54 سال دوام نیافت و پس از فرمانروایی هشت خلیفه عباسی در آن، معتمد عباسی، جانشین منتصر، مقر خلافت خویش را به بغداد انتقال داد. هم اکنون ارزش و موقعیت این شهر به دلیل مشهد امام دهم و یازدهم است.[35]امام هادی درباره این شهر فرمودند: اگر چه به اکراه مرا به این شهر آوردند، ولی اگر بخواهند مرا از آن بیرون کنند با اکراه میروم؛ زیر هوای خوش، آب گوارا و بیماری اندک دارد. سپس افزودند: سامرا ویران میگردد و نشانه اصلاح ویرانیاش این است که پس از من ساخت و ساز مزارم اصلاح میشود.[36]شبکه ارتباطی در اختناق سیاسیامام هادی نزدیک قصر متوکل و در خیابان نسبتاً عریضی که به ابواحمد معروف بود، زندگی میکرد. در مجاور اقامتگاه فضایی روستا مانند در نظر گرفته بودند که صاحبان حرفه و صنایع و هنرمندان مشغول کار بودند. برخی از این افراد با امام ارتباط داشتند و مشکلات خویش را با حضرت مطرح میساختند. از جمله آنها یوسف نقاش بود. وی نگین گرانبهایی از موسی بن بغا که از متنفذان دربار عباسی بود، دریافت کرد تا بر آن نقشی حک کند، اما نگین در دستش شکست و او از این بابت به شدت نگران شد و چون مشکل خود را با امام درمیان نهاد، حضرت به قوه کرامت نگرانی او را برطرف کرد.[37]از آن جا که هدف متوکل از احضار امام به سامرا تحت نظر گرفتن و دور نگه داشتن آن حضرت از فعالیتهای اجتماعی ، فرهنگی و پایگاههای مردمی بود، منزلی برای ایشان تدارک دیده بودند که با هدف یاد شده تناسب داشت. به همین دلیل خانه امام در اردوگاه و محله ویژه نظامیان عباسی بود و این مکان از زندان چیزی کم نداشت؛ زیرا جاسوسان و خبرچینانی تحت عنوان دربان و خدمتکار برای حضرت گماشته بودند و آنان تمامی حرکتها و ارتباطهای امام را کنترل میکردند و به خلیفه گزارش میدادند و مانع رفت و آمد شیعیان به خانه حضرت میشدند. اوضاع بدان پایه بود که کسی جرئت نمیکرد خود را دوستدار اهل بیت قلمداد کند. صقر بن ابی دلف کرخی میگوید: وقتی به محل اقامت امام رفتم و از در وارد شدم، زرافی، دربان متوکل، پرسید: چه خبر؟ ناگهان آشفته شدم و با خود گفتم: گویا در آمدنم به این خانه دچار اشتباه شدهام. در این حال دربان به حاضران اشاره کرد تا از اتاق خارج شوند. سپس روی به من کرد و گفت: برای چه اینجا آمدهای؟ جواب دادم: برای امر خیری. او گفت: شاید جویای حال سرورت هستی و عقیدهات را از من پنهان مکن؛ زیرا من هم با تو همکیش و از حامیان امام هادی هستم. صقر میافزاید: چون وارد اتاق امام شدم، دیدم آن حضرت بر حصیری نشسته و در پیش رویش قبری حفر شده است. سلام کردم و حضرت پاسخ داد و فرمود بنشین. بعد پرسید: برای چه آمدهای؟ گفتم: برای آگاهی از وضع شما. سپس به قبر نگریستم و گریه کردم. امام فرمود: نگران مباش، در وضع کنونی به من آسیب نمیرسد. پس زبان به حمد خدا گشودم و چون معنای حدیثی از پیامبر اکرم(ص) را پرسیدم، امام جواب داد و در پایان فرمود: خداحافظی کن و از این خانه بیرون برو که بر تو ایمن نیستم.[38]امام در سامرا ضمن رعایت مسائل سیاسی و امنیتی، با وجود کنترلهای شدید خلفای عباسی، با شیعیان عراق، یمن، مصر و نواحی دیگر به خوبی ارتباط داشت. عاملی که به این مناسبات تداوم میبخشید، نظام وکالت بود. وکیلها کار تنظیم ارتباط میان حضرت و مردم مشتاق را عهده دار بودند. آنان علاوه بر جمعآوری خمس، مسئول پاسخ گویی به مسائل کلامی و فقهی نیز بودند. مناطق مورد نظر برای تعیین وکلا به چهار قسمت، منقسم میشد: ناحیه اول: بغداد، مدائن، سواد و کوفه. ناحیه دوم: بصره و اهواز. ناحیه سوم: قم، همدان و چهارمین ناحیه: حجاز، یمن، مصر. یکی از راههای ارتباط وکلا با امام نامهنگاری بود که آن را به دست افراد مطمئنی که برای زیارت مرقد مشهد امام حسین به عراق میآمدند، به دست امام میرساندند.[39]البته با آنکه دوستداران آن حضرت تقیه میکردند، اما برخی از آنان گرفتار مأموران میشدند؛ مانند علی بن جعفر الوکیل که از روستای همینیای بغداد بود. او با امام از طریق وکیل حضرت ارتباط داشت، اما گزارشهای کارگزاران خلیفه موجب شد تا دستگیر و روانه زندان شود. [40]در زمان امام هادی ارتباط تنگاتنگی میان شیعیان قم و آن حضرت وجود داشت و در منابع تاریخی و روایی از محمد بن داود قمی و محمد الطلحی یاد شده که از این شهر اموال و اخباری را به امام میرسانیدهاند و یکی از اتهاماتی که به آن حضرت زده میشد، همین بود که امکاناتی از سوی اهالی قم به دست مبارکشان میرسد.[41]نفوذ معنوی آن حضرت در حدی بود که برخی کارگزاران خلیفه هم به امام ارادت میورزیدند. متوکل خیلی مایل بود بداند حضرت هادی چگونه شخصیتی است که میتواند چنین علاقهها و اشتیاقهایی را به سوی خود برانگیزد. بدن جهت، از حضرت امام علی النقی دعوت کرد تا به کاخ او برود. امام بر حسب مصالحی دعوت وی را پذیرفت. خلیفه او را در صدر مجلس و در کنار خویش نشانید. فرماندهان نظامی و وزیران و سایر کارگزاران چنان غرق تماشای هیبت معنوی امام بودند و تحت جاذبه ملکوتی امام قرار گرفتند که گویی پرندهای بر سرشان نشسته است. سکوت مجلس را صدای پر حرارت امام شکست. او روایاتی تحول آفرین را بیان فرمود و با کلام باحلاوتش تمامی حاضران را متاثر و منقلب ساخت و بدین گونه محبوبیت او در اعماق قلوب حامیان خلیفه فزونی یافت. آن گاه متوکل از رنجهایی که امام در مسیر مدینه تا سامرا متحمل شده بود، پوزش خواست و صله فراوانی به او داد.رسم متوکل این بودکه هر وقت امام هادی بر او وارد میشد، او را بسیار احترام میکرد. سعایت کنندگان از این اقدام متوکل انتقاد میکردند و از این رو، وی فرمان داد تا بار دیگر، کسی به ایشان احترام نگذارد، اما به محض آنکه امام به کاخ وارد میشد، همه در تعظیم او از یکدیگر پیشی میگرفتند. محمد بن حسن اشتر علوی میگوید: با پدرم در بیرون کاخ متوکل با جمعی از طالبیان، عباسیان و آل جعفر بودیم. ناگاه ابوالحسن ثالث آمد که به احترامش تمام مردم از مرکبهای خود پیاده شدند. تا اینکه آن بزرگوار وارد قصر شد. برخی از آنان خود را مذمّت کردند که چرا باید به این جوان احترام کنیم و اگر از کاخ بیرون اید، دیگر از اسبهای خود به زیر نمیاییم. ابوهاشم جعفری در ردّ سخن آنان گفت: نه به خدا سوگند، باز هم برایش پیاده میشوید؛ تا آنکه امام بیرون آمد و صدای تکبیر و تهلیل بلند شد و مردم به احترام امام از مرکبهای خود پیاده شدند و در پاسخ به سؤال ابو جعفر گفتند: ما بیاختیار پیاده شدیم.[42]هراس از تابش خورشیدبا وجود مراقبتهای مداوم کارگزاران عباسی، امام هادی در محل اقامت خویش و نیز در اطراف سامرا به تلاشهای فرهنگی خود ادامه میداد و مشغول بود و میکوشید مواضع علمی خود را با پاسخگویی به شبههها و پرسشهای گوناگون، روشن کند. همچنین افراد مستعد را هدایت میکرد و به تقویت ایمان علاقهمندان میپرداخت.سعید بن سهیل بصری، ملقّب به ملّاح میگوید: همراه جعفر بن قاسم بصری که واقفی بود، در سامرا به سر میبردیم. هنگام عبور از خیابانی، ابوالحسن(ع) او را دید و فرمود: تا کی باید در خواب باشی؟ ایا زمان آن نرسیده است که از خواب غفلت بیدار شوی؟ امام با این سخنان کوتاه زمینه بازگشت به حقّ را در او فراهم ساخت و سرانجام در مجلس دیگری او را به سوی حق هدایت کرد.یوسف بن یعقوب که فردی نصرانی بود، در خانه امام، با حضرت ملاقاتی داشت و گرچه حقایقی را مشاهده کرد، ولی بر ایین مسیحیت ماند، اما پسرش به برکت این بارقه شیعهای وارسته گردید. فتح بن یزید گرگانی که دارای عقاید انحرافی بود، این توفیق را به دست آورد تا در مسیری کوتاه یا احیاناً سفر امام به اطراف سامرا همراه حضرت باشد. او نیز از پرتوهای درخشان هدایت امام برخوردار شد و با پیبردن به اشتباهات خویش، به امامت آن حضرت اعتقاد یافت.عبدالله بن هُلیل قائل به امامت عبدالله افطح بود، تا آنکه روزی در سامرا با امام دیداری کوتاه داشت و به لطف همین ملاقات، از اعتقادش برگشت و فهمید عبدالله افطح چنین لیاقتی ندارد.یزدار مسیحی که شاگرد بختیشوع بود نیز در یکی از گذرگاههای سامرا به امام برخورد و او هم با مشاهده حقایقی از جانب امام هادی(ع)، از ضلالت دست برداشت و شهادتین بر زبان جاری کرد.مردی از اهل اصفهان که برای دادخواهی به سامرا آمده بود، مشاهده کرد مردم در خیابان صف کشیدهاند تا مردی از دودمان علوی را ببینند. چون امام از برابرش عبور کرد، مجذوب سیما و شخصیت حضرت گشت و جرقه محبّت امام در قلبش افکنده شد و جزء حامیان عترت نبی اکرم گشت. فتح بن خاقان که وزیر عصر عباسی به شمار میآمد، بر اثر همین رفت و آمدها در زمره شیعیان قلمداد شد.[43]این گونه وقایع برای دشمنان قابل تحمل نبود و درباریان فرومایه برای مخدوش جلوهدادن سیمای امام به تکاپو میافتادند. یکی از این کارگزاران، پس از مشاهده تجلیل خدمتکاران در مقابل امام، خطاب به متوکل گفت: هیچ فردی در خانهات نیست، مگر آنکه در خدمت او است: یکی برایش پرده بالا میزند و دیگری در را میگشاید و اگر مردم چنین صلابتی را ببینند، خواهند گفت: اگر متوکل او را سزاوار خلافت نمیدانست، با وی چنین رفتار نمیکرد. او را تنها بگذار تا خود پردههای خانه را کنار زند و همچون دیگران راه رود تا منزوی شود. متوکل تصمیم گرفت این پیشنهاد را عملی سازد. سعایت کننده که مأموریت داشت گزارش این بیاعتنایی را به متوکل بدهد، میگوید: علی بن محمد(ع) وارد منزل شد، در حالی که خدمتکاری نداشت، ولی در این هنگام بادی وزید و پرده را کنار زد و او گذشت. وقتی متوکل متوجه این کرامت شد گفت، ما نمیخواهیم باد خدمتکار او باشد. پس همچون گذشته خودتان پرده را بالا بزنید.متوکل در اقدام کینهتوزانه دیگری در مراسم عید فطر دستور داد تمامی بنیهاشم از جلوی او رژه بروند و انگیزهاش این بود که از شکوه و جلالت امام هادی بکاهد. پیادهروی امام در بیابان و هوای گرم وخشک دشوار بود و عرق و گرد و غبار بر سیمای امام عارض شد. متوکل برای آزردن امام سرعت قدمهای اسب را تندتر کرد و آن حضرت در چنین شرایط فرسایندهای به زحمت افتاد. بسیاری از علویان نزد امام از این وضع شکایت کردند. آن حضرت هم به پیشگاه خداوند شکایت کرد و گویا فرمود: خدایا! عمرش را قطع کن، سه روز طول نکشید که متوکل به هلاکت رسید.[44]هر چه تنگناها افزوده میشد، محبوبیت امام نزد مردم افزایش مییافت و تیرگیهای عباسی مانع پرتو افشانی حضرت نبود. ابوالقاسم فرزند ابوالقاسم به نقل از خدمتکار امام هادی میگوید: متوکل از رفت و آمد مردم به خانه امام علی بن محمد و دیدار با حضرت جلوگیری میکرد. روزی که امام در منزل متوکل بود، من از خانه بیرون آمدم و دیدم گروهی از شیعیان بیرون خانه نشستهاند. وقتی علت توقف آنان را پرسیدم، جواب دادند منتظر بازگشت سرورمان هستیم که او را ببینیم و به محضرش سلامی عرض کنیم و بازگردیم.[45]بازجوییهای مکرراگر چه متوکل بسیاری از فعالیتهای سیاسی و فرهنگی امام را از طریق جاسوسان کنترل میکرد، با این حال به شیوهای حیلهگرانه همچنان امام را احترام و اکرام میکرد. یک بار از امام هادی(ع) سعایت کردند که در منزلش، اسلحه، نوشتهها و برخی اموال وجود دارد که شیعیان قم فرستادهاند و حضرت در فکر به دست گرفتن زمام امور است. متوکل گروهی از نظامیان ترک را مأمور کرد تا شبانه خانه حضرت را تفتیش و او را دستگیر کنند و نزد وی آورند. ترکان نیمههای شب به محل اقامت ابوالحسن ثالث هجوم بردند. آنان مشاهده کردند امام در اتاقی رو به قبله نشسته؛ در حالی که جامهای پشمی بر تن دارد و زمین با شن مفروش است و آن حضرت به عبادت خداوند و تلاوت قرآن مشغول است. منزل را تفتیش کردند، ولی چیزی نیافتند. سپس امام را در همان وضع دستگیر کردند و نزد متوکل بردند. این بار هم نقشه خلیفه با شکست مواجه شد. آن گاه امام را با احترام در کنار خویش نشانید و جام شرابی را به حضرت تعارف کرد. امام فرمود: معذورم بدار که هیچ گاه و هرگز گوشت و خونم به آن آلوده نشده است. سپس متوکل از حضرت خواست تا شعری بخواند. امام سرودههایی بسیار عبرت انگیز خواند؛ چنان که مجلس بزم خلیفه را دگرگون ساخت. تأثیر کلام آن وجود معنوی چنان بود که متوکل را به شدت متأثر کرد و او دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس فرمان داد تا چهارهزار درهم به امام دهند و ایشان را با احترام به منزل بازگردانند.[46] متوکل از وجود دملی در یکی از اعضای بدنش رنج میبرد. مادرش نذر کرد، تا اگر او شفا یابد، مال زیادی به امام هادی تقدیم کند. فتح بن خاقان پیشنهاد کرد خوب است فردی را در پی ابوالحسن بفرستی و از او شفا بخواهی. متوکل پذیرفت و امام را احضار کردند. حضرت طبابت کرد و با تجویز داروهایی، عفونت دمل برطرف شد. آن گاه مادرش ده هزار دینار با مهر خود برای امام فرستاد و بدین گونه نذر خود را عملی ساخت.پس از چند روز بطحائی نزد متوکل از امام هادی بدگویی کرد و گفت ابوالحسن سلاح و اموال بسیاری دارد. متوکل سعید حاجب را مأمور کرد تا به خانه حضرت هادی یورش ببرند و اموال آن حضرت را ضبط و او را نزد وی حاضر کنند. وی گزارش بازرسی را چنین نقل میکند: شبانه با نردبانی به بالای بام خانه ابوالحسن رفتم. نمیدانستم چگونه باید وارد خانه شوم. ناگهان امام از داخل منزل گفت: ای سعید! همان جا باش تا برایت شمعی آورند. طولی نکشید که با روشنایی شمع وارد محل اقامت حضرت هادی شدم. امام را دیدم که جبّه و کلاهی از پشم بر تن دارد و سجادهای حصیری پیش روی اوست. داخل شدم و همه جا را بازرسی کردم، چیزی نیافتم؛ تنها کیسهای را دیدم که مهر مادر متوکل بر آن بود. به جستجو ادامه دادم و در محل سجاده، شمشیری را در غلاف دیدم، و کیسهای ممهور یافتم. آنها را نزد خلیفه آوردم. مادر خلیفه که کیسه خود را دید، به متوکل گفت برای سلامتی تو نذر کرده بودم. کیسه را گشودند، چهارصد دینار در آن بود. خلیفه بر آن کیسه زر دیگری افزود و من آن اموال و سلاح امام را بازگردانیدم و از حضرت بابت آن که بدون اجازه وارد خانهاش شده بودم عذرخواهی کردم.[47]به هر حال، امام تلاش میکرد تا سوءظن فرستادگان متوکل را برطرف سازد، اما بدون شک محل اقامت ایشان از پایگاههای مهم مبارزه علیه ستم حاکمان عباسی و مفاسد اجتماعی به شمار میرفت و شیعیان از نقاط دور و نزدیک با امام در ارتباط بودند. با این حال، دشمن نتوانست مدرکی بیابد که گویای فعالیتهای سیاسی حضرت است. احتمالاً امام نامهها و اموال و سلاحها را در جای امنی پنهان میکرد و یا آنکه نامهها با رمز نوشته میشدند.[48]متوکل تصمیم گرفت امام را به طور جدی در تنگنای اقتصادی قرار دهد. از این رو، برای کسانی که حقوق شرعی و هدایا و نذوراتی را خدمت امام میبردند، بدترین مجازاتها را در نظر گرفت و حتی مؤمنان از دیدار حضرت محروم شدند.با وجود اینها، هر روز ابعاد وجودی و سیمای معنوی امام نه تنها نزد مردم بلکه در میان کارگزاران حکومتی بیشتر تجلّی مییافت و همین امر آتش خشم متوکل را افروختهتر میساخت. از این رو، جلادان امام را در اتاقی محبوس کردند و در صدد قتل او بودند، ولی تحت تأثیر مهابت قرار میگرفتند. سرانجام خلیفه در جمع درباریان از درماندگی خود پرده برداشت. امام از رفتارهای ناپسند متوکل نزد خداوند شکوه کرد. پروردگار متعال هم دعای او را مستجاب فرمود و سه روز سپری نشده بود که با توطئه منتصر، ترکها به کاخ متوکل یورش بردند و او را قطعه قطعه کردند. پس از وی فرزندش منتصر روی کار آمد، اما خلافتش یک سال بیشتر دوام نداشت و با وفات او، مستعین زمام امور را به دست گرفت.[49]سفرهای دیگرامام در ایام اقامت در سامرا کمتر به نقاط دیگر مسافرت میفرمود؛ زیرا شدیداً تحت مراقبتهای ویژه خلفای عباسی بود. برخی منابع از سفر امام به دهکدهای در اطراف سامرا گزارشی دادهاند. محمد بن طلحه نقل میکند: روزی حضرت هادی برای کار مهمی سامرا را به مقصد روستایی ترک کرد. در این فاصله مردی سراغ حضرت را گرفت. گفتند در فلان روستا به سر میبرد. او به محضر امام رسید و گفت: از اهل کوفه و از علاقهمندان جدّت حضرت امیرمؤمنان(ع) هستم. بدهی سنگینی دارم و کسی جز شما را نمیشناسم که حاجتم را برآورده سازد. امام به وی نوشتهای داد و گوشزد کرد: مبلغ مندرج در آن را وقتی به سامرا آمدم، مطالبه کن. بعد از مراجعت امام به مرکزخلافت عباسیان، در حالی که عدهای از مردم و کارگزاران خلیفه در محضر امام نشسته بودند، این مرد ضمن ارائه نوشته، مبلغی را مطالبه کرد. امام مهلت خواست تا در وقت مناسب آن را پرداخت کند. چون ماجرا به گوش متوکل رسید، سی هزار دینار به حضرت داد تا تحویل آن شیعه کوفی بدهد.[50]امام هادی در سال نخست تبعید به سامرا، در روز عید غدیر به زیارت مرقد جدش امیرمؤمنان(ع) رفت و با عباراتی که حاکی از مقام والای آن حضرت نزد پروردگار است و نیز ستمهایی که از سوی قدرت طلبان غاصب بر آن امام مظلوم روا داشته بود، آن حضرت را زیارت کرد. این زیارتنامه میراث مهم علمی و معنوی و در جهت تبیین مقام امامت به شمار میرود.[51]به دلیل اختناق سیاسی دستگاه ستم عباسی، امام نتوانست به زیارت بارگاه حضرت امام حسین(ع) برود، اما در اقدامی جالب افکار مردم را متوجه این مکان مبارک ساخت. ابوهاشم جعفری میگوید: همراه محمد بن حمزه به عیادت امام هادی که بیمار شده بود، رفتم. امام فرمود: ای ابوهاشم! فردی از دوستان ما را به حائر حسین بفرست تا برای شفای من دعا کند. پس بیرون رفتم و به علی بن بلال برخوردم و از او خواستم به کربلا رود و برای امام دعا کند. علی با جان و دل تقاضایم را پذیرفت و گفت: به اعتقاد من امام هادی برتر از حائر حسینی است؛ زیر او صاحب حرم است و دعای آن حضرت بهتر از دعای من است. به خانه امام بازگشتم و آن چه راوی گفته بود، به استحضار امام رسانیدم. حضرت فرمود: رسول خدا(ص) برتر از کعبه و حجرالاسود بود؛ با این حال به گرد خانه خدا طواف و آن سنگ سیاه را استلام کرد برای خداوند بر روی زمین بقعههایی است که لازم است خداوند در آنها خوانده شود و دعای افراد در این مکانها مستجاب است و حائر حسینی از آن جمله است.[52]آری، در شرایطی که متوکل مرقد امام حسین(ع) را پایگاهی خطرناک تلقی میکرد و این مزار شریف را چندین بار خراب کرد، امام با این روشهای حکیمانه افکار عمومی را متوجه کانون حماسه و قیام یعنی کربلا میکرد.واپسین منزلوجود مقدس امام هادی برای معتمد عباسی به دلیل زهد و تقوا، دانش و سازش ناپذیری با ستم و سلطهگری، دیگر قابل تحمل نبود. به همین دلیل، تصمیم گرفت تا زهر کشندهای به حضرت بخوراند. همین که امام زهر را تناول کرد، به بستر بیماری افتاد. در مدّت بیماری، شیعیان و بزرگان حکومت به عیادت حضرت میرفتند. سرانجام زهر بدن امام را به شدت ملتهب ساخت و حضرت دریافت که در آستانه کوچ به سرای باقی است. روی به سمت قبله کرد. هنگام وفات ذکر خدا و ترنّم توحید بر لبان مبارکش جاری بود و روح مطهر امام در حالی که سرشار از معنویت بود، به ملکوت پرواز کرد. امام حسن عسکری(ع) پس از غسل و کفن بر پیکر پاک پدرش، نماز گزارد؛ در حالی که قلب شریفش در حزن و تأثر میگداخت. زمان شهادت امام هادی(ع) را سوم رجب سال 254 و نیز 25 جمادی الآخر همین سال نوشتهاند.جمعیت زیادی در این خانه و اطرافش اجتماع کردند. امام حسن عسکری(ع) با سری برهنه از اندرون بیرون آمدند. مردم به احترامش از جای برخاستند و تسلیت عرض کردند. آن حضرت نزدیک درب اندرون روی زمین نشست و آن گاه جنازه با شکوه خاصی تشییع شد و در پیشاپیش پیکر پاک امام، وزیران، علما، قضات، سران سپاه و سایر افراد و دودمان عباسی حرکت میکردند. با وجود آنکه امام یازدهم بر پیکر پدر نماز گزارده بود، به دستور خلیفه، احمد بن متوکل نیز بر جنازه حضرت هادی(ع) نماز خواند.پیکر امام هادی را به منزل آن حضرت انتقال دادند؛ منزلی که به قول خود او بیست سال و نه ماه را در آن تحت شرایط سخت و فشارهای سیاسی خلفای عباسی گذرانید. امام حسن عسکری(ع) پدر را در اتاقی که عبادتگاهش بود، دفن کرد. پس از فراغت از مراسم خاکسپاری، مردم تشییع کننده به سوی امام یازدهم شتافتند و تسلیتهای پرشور خویش را به آن حضرت تقدیم کردند.بعدها امام حسن عسکری، آن گاه نرجس خاتون مادر حضرت مهدی(عج)، حکیمه خاتون و سپس حسن بن علی الهادی در این خانه دفن شدند. [53] سالیان متمادی بارگاه عسکریین زیارتگاه مشتاقان عترت نبی اکرم بود؛ تا آنکه در تاریخ 3/12/1384ش. این مرقد مقدس از سوی عدهای معاند و دور از منطق و خرد تخریب شد. و بقایای گلدستههای آن در تاریخ 23/3/86 با حمایت اشغالگران آمریکایی و انگلیسی منفجر گردید.پی نوشتها:[19] . عیون المعجزات، حسین عبدالوهاب (چاپ مکتب الداوری قم)، ص131.[20] . منتهی الامال، محدث قمی، ج دوم (چاپ هجرت قم)، ص671 ـ 672؛ فرهنگ جامع سخنان امام هادی، ص173.[21] . بحار الانوار، ج50، ص161.[22] . امام مهدی و غیبت صغری، سید محمد صدر، ترجمه محمد امامی شیرازی، ص92 ـ94 و نیز حمایت فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ج2، ص144.[23] . تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی ( نجف، مطبعه حیدریه، 1383ق)، ص359 ـ 360.[24] . بحارالانوار، ج50، ص142 ـ 143؛ ترجمه المناقب ( ترجمه کشف الغمه، علی بن حسن زواری، ج3، ص243.[25] . امام هادی و نهضت علویان، محمد رسول دریایی، ص158.[26] . فرهنگ جامع سخنان امام هادی، پژوهشکده باقر العلوم، ص223 ـ 225. به نقل از اثباة الوصیه. [27] . امام هادی و نهضت علویان، ص45؛ تحلیلی از تاریخ دوران امام هادی، ص22.[28] . مروج الذهب.[29] . زندگی دوازده امام، هاشم معروف حسنی، ترجمه محمد رخشنده، ج2، ص488؛ سیری در تاریخ امام هادی(ع)، امید امیدوار، ص17ـ 16؛ امام هادی و نهضت علویان، ص157؛ سیرهی پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص581. [30] . فرهنگ جامع سخنان امام هادی، ص207.[31] . اثباة الوصیه، ص228؛ الارشاد، ج2، ص309.[32] . اعلام الوری، طبرسی، ص334؛ منتهی الامال، ج2، ص672 ـ 673.[33] . تاریخ بغداد، ج12، ص57.[34] . امام هادی و نهضت علویان، ص 165 ـ 166 و 188؛ ترجمة المناقب، ج3، ص243. و نیز ر.ک: سیرة الامام الهادی، شاکر البدری.[35]. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج3، ص173 ـ 175؛ آثار البلاد و اخبار العباد، زکریا بن محمد بن محمود قزوینی، به تصحیح و تکمیل میرهاشم محدث، ص255 ـ 256؛ نزهة القلوب، حمدالله مستوفی، ص33 ـ 34.[36]. فرهنگ جامع سخنان امام هادی، ص180 ـ 181؛ منتهی الامال، ج2، ص653.[37]. بحارالانوار، ج50، ص125ـ 126؛ فرهنگ جامع سخنان امام هادی، ص231.[38]. اعلام الوری، ص410 ـ 411؛ بحارالانوار، ج50، ص148.[39]. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، دکتر جاسم حسین، ترجمه سید محمد تقی ایت اللهی، ص137.[40]. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ج2، ص155.[41]. مسند الامام الهادی، عزیزالله عطاردی، ص37 . [42]. تحلیلی از زندگی امام هادی(ع)، ص33 ـ 34؛ امامان شیعه و جنبشهای مکتبی، ص327؛ چهاردهمعصوم، ایت الله مظاهری، ص137؛ دهمین خورشید امامت، ص95؛ امام هادی و نهضت علویان، ص167.[43]. اعلام الوری، ص346؛ بحارالانوار، ج50، ص144 ـ 145.[44]. منتهی الآمال، ج2، ص679؛ تحلیلی از زندگی و زمان امام علی النقی ، قوام الدین وشنوی، ص35.[45]. بحارالانوار، ج50، 148.[46]. مورج الذهب، ج2، ص502 ـ 503.[47]. فرهنگ جامع سخنان امام هادی، ص295ـ297؛ امامان شیعه و جنبشهای مکتبی، ص325.[48]. زندگینامهی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازدهگانه، عادل ادیب، ترجمه اسدالله مبشری، ص260.[49]. مروج الذهب، ج2، ص567 ـ 571؛ تحلیلی از زندگیامام هادی، ص390؛ دهمین خورشید امامت، ص100؛ فرهنگ جامع سخنان امام هادی، ص263.[50]. بحارالانوار، ج50، ص175؛ نور الابصار، شبلنجی، ص181؛ کشف الغمه، ج3، ص230.[51]. متن این زیارت در کتاب حیاة الامام هادی(ع)، به قلم باقر شریف قریشی، کامل الزیارات و کتاب مزار بحارالانور آمده است.[52]. کامل الزیارات، ابن قولویه، باب 90، ص273.[53]. تاریخ یعقوبی، ج2، ص535؛ مروج الذهب، ج2، ص580 ـ 581؛ اثباة الوصیه، ص206؛ الانوار البهیه، محدث قمی، ص271؛ نور الابصار، ص166؛ الصواعق المحرقه، ص189.منبع:ماهنامه کوثر
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]
صفحات پیشنهادی
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی نويسنده:غلارضا گلی زواره سعایت اهل سالوس نفوذ ...
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی نويسنده:غلارضا گلی زواره سعایت اهل سالوس نفوذ ...
حضرت نوح علیه السلام قسمت پایانی
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-سفرها و ارتباطات امام ... متوکل از روی سالوس و ریاکاری نامهای به ظاهر مشفقانه خطاب به امام نوشت و حضرت را .
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-سفرها و ارتباطات امام ... متوکل از روی سالوس و ریاکاری نامهای به ظاهر مشفقانه خطاب به امام نوشت و حضرت را .
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت اول
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت اول-سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه ... روز دوم نیز که زید به محضر حضرت شرفیاب شد، امام داخل خانه نبود و چون زید بالای ...
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت اول-سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه ... روز دوم نیز که زید به محضر حضرت شرفیاب شد، امام داخل خانه نبود و چون زید بالای ...
رنجهای امام هادی علیه السلام
رنجهای امام هادی علیه السلام-رنجهای امام هادی علیه السلامدر نبرد بین امام هادى علیهالسّلام و خلفایى كه در ... سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت اول-سفرها و ارتباطات امام . ... در مدح امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-در مدح امام هادی(علیه السلام) .
رنجهای امام هادی علیه السلام-رنجهای امام هادی علیه السلامدر نبرد بین امام هادى علیهالسّلام و خلفایى كه در ... سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت اول-سفرها و ارتباطات امام . ... در مدح امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-در مدح امام هادی(علیه السلام) .
در مدح امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی
در مدح امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-در مدح امام هادی(علیه السلام) ... و سعادت بشر بسته به یک نگاه تونمانده مهلتى دگر ز عمر این سفر مراکسى نه آگه از دلم به ...
در مدح امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-در مدح امام هادی(علیه السلام) ... و سعادت بشر بسته به یک نگاه تونمانده مهلتى دگر ز عمر این سفر مراکسى نه آگه از دلم به ...
ساخت درب حرم امام حسین در حال اتمام
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه ... در این حال خود را ...
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی-سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه ... در این حال خود را ...
حضرت نوح علیه السلام قسمت اول
حضرت نوح علیه السلام قسمت اول-حضرت نوح علیه السلامقسمت اولروزی حضرت نوح علیه ... روايات حضرت عبدالعظيم حسنى(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی زن در روايات حضرت . ... سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت اول-سفرها و ارتباطات امام ...
حضرت نوح علیه السلام قسمت اول-حضرت نوح علیه السلامقسمت اولروزی حضرت نوح علیه ... روايات حضرت عبدالعظيم حسنى(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی زن در روايات حضرت . ... سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت اول-سفرها و ارتباطات امام ...
هادی خلق - ویژه نامه ولادت امام هادی علیه السلام
هادی خلق - ویژه نامه ولادت امام هادی علیه السلام-دانلود ويژه نامه هادي خلق - ويژه نامه ولادت امام ... سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی زيارات امام هادی(علیه ...
هادی خلق - ویژه نامه ولادت امام هادی علیه السلام-دانلود ويژه نامه هادي خلق - ويژه نامه ولادت امام ... سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی زيارات امام هادی(علیه ...
هادي قابل بازداشت شد
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی امام وقتی از بهتانها، افتراها و گزارشهای سراسر کذب مطلع شد، طی نامهای به متوکل نوشت .... در آنجا فضولات ...
سفرها و ارتباطات امام هادی(علیه السلام) – قسمت دوم و پایانی امام وقتی از بهتانها، افتراها و گزارشهای سراسر کذب مطلع شد، طی نامهای به متوکل نوشت .... در آنجا فضولات ...
در ایران(از عصر امام صادق(علیه السلام) تا پایان غیبت صغری)
در ایران(از عصر امام صادق(علیه السلام) تا پایان غیبت صغری) -نمایندگان ائمه: در ... ائمه: در ایران(از عصر امام صادق(علیه السلام) تا پایان غیبت صغری) (قسمت دوم) نويسنده: دكتر ... از اصحاب امام رضا(علیه السلام)،برادرش "فارس بن حاتم" از اصحاب امام هادی(علیه ... وجود ارتباط بین آنان و كارگزاران سازمان وكالتدر عصر عسكریین(علیهما السلام) و ...
در ایران(از عصر امام صادق(علیه السلام) تا پایان غیبت صغری) -نمایندگان ائمه: در ... ائمه: در ایران(از عصر امام صادق(علیه السلام) تا پایان غیبت صغری) (قسمت دوم) نويسنده: دكتر ... از اصحاب امام رضا(علیه السلام)،برادرش "فارس بن حاتم" از اصحاب امام هادی(علیه ... وجود ارتباط بین آنان و كارگزاران سازمان وكالتدر عصر عسكریین(علیهما السلام) و ...
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها