تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):منزلت مردم را در نزد ما، از اندازه روايتشان از ما بشناسيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816586747




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امام خمينى در پنج‏ حوزه معرفت‏سياسى (4)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
امام خمينى در پنج‏حوزه معرفت‏سياسى: قسمت چهارم
امام خمينى در پنج‏حوزه معرفت‏سياسى (4) نويسنده: سيدعلى قادرى ديدگاههاى امام درباره جنگ تحميلى نكته مهم ديگرى كه در حوزه آراى سياسى حضرت امام قابل ذكر است اينكه: اغلب سياستمداران و مديران در بعضى مواقع نمى‏توانستند بخوبى نظرات سياسى ايشانرا درك كنند; نه اينكه اين نظرات پيچيده باشد بلكه هركس نظر ايشان را در خم آراى سياسى خود فرو مى‏برد و آن را به رنگ آراى خود درمى‏آورد. يا به تعبير ديگر بدان جهت كه هركس براى خود نظراتى داشت، نظراتش حجابى براى درك نظرات آن حضرت مى‏شد; چنانكه در جنگ تحميلى گويا چنين بوده است. جو غالب و حماسه‏هايى كه مخلصين در جبهه‏ها مى‏آفريدند، مانع از آن مى‏شد كه بخوبى درك شود نظرات ايشان در پايان بردن جنگ چيست؟ مرحوم حاج احمد آقا طى مصاحبه‏اى گفتند كه ايشان معتقد بودند خوب است در فتح خرمشهر جنگ پايان يابد. بعضى افراد نيز با شنيدن سخنانى ديگر، دلايلى غير از اين دارند; از جمله اينكه وقتى مى‏فرمودند: "جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم" همين افراد مى‏گويند منظورشان ادامه جنگ بوده است. همچنين وقتى قطعنامه هشت ماده‏اى را براى امنيت روانى - اجتماعى جامعه با وضوح تمام بيان فرمودند، باز هم تاويلات مختلفى از آن شد و حتى نهادهاى انقلابى آن را يكسان تفسير نكردند، حال آن كه ظاهرا تفسير بردار نبود و خود مفسر خود بود. در مورد سازمان مجاهدين قبل از انقلاب و منافقين فعلى، ملى‏گراها، مصدق، آية‏الله كاشانى، موتلفه، انجمن حجتيه، مبارزه مسلحانه يا مبارزه پارلمانى نيز نظراتى داشتند كه هركس آن را براى خود واضح و بدون ابهام مى‏داند; ولى برداشت از اين نظرات يكسان نيست. چنانكه در مورد مرحوم دكتر شريعتى نيز نظرات متفاوتى از ايشان منقول است كه مخالفان مرحوم شريعتى به آنها استناد مى‏كنند و دوستان او دلايلى دارند كه آن حضرت به مرحوم دكتر شريعتى علاقه خاصى داشته‏اند. در مورد بسيارى از شخصيتهاى سياسى و فرهنگى جامعه نيز آراى ايشان هنوز جاى بحث و بررسى دارد و به نظر نمى‏رسد كه نتايج‏بررسيها مورد قبول همگان واقع شود. زيرا هركس خود داراى آراى سياسى است كه ريشه در اميال شخصى، صنفى، حزبى، رفاقت، رقابت و نيز جهان‏بينى و اطلاعات و دهها عامل ديگر دارد. بزرگترها به خاطر دارند، كسانى كه مشى مسلحانه را براى براندازى رژيم گذشته تنها راه مبارزه قلمداد مى‏كردند، به‏گونه‏اى سخن مى‏گفتند كه گويا معظم له چنين جواز داده‏اند و پس از انقلاب كه تئورى تسلط بر قواى مجريه در آراى سياسى ايشان مطرح گرديد، معلوم شد ايشان از همان دورانى كه فداييان اسلام را به خاطر حميت و غيرت دينى‏شان مى‏ستودند، نسبت‏به مشى مسلحانه آنها نظر مساعدى نداشتند. راهيابى به آراى سياسى امام اگر ليستى از آراى سياسى آن حضرت تهيه شود، بالغ بر هزارها موضوع كلى و جزئى قابل شناسايى است كه شايد بيش از دهها هزار تاويل داشته باشد. اما به رغم آن كه تعدد موضوعات و تعدد برداشتها بسيار است، اينگونه نيست كه هرگز نتوان به آراى سياسى معظم له به طور متقن راه يافت; زيرا براى بررسى آراى سياسى شخصيتهاى سياسى نيز روشهاى منطقى وجود دارد. از جمله اين روشها اينكه ابتدا فهرستى از موضوعاتى كه به نحوى به آنها پرداخته‏اند تهيه گردد. درست‏تر آن است كه اين هرست‏براساس تاريخ حوادث سياسى گردآورى شود. (5) پس از تهيه ليست، موضوعات به كلى و جزئى و سپس هر كدام به داخلى و خارجى تقسيم گردد. به طور طبيعى بعضى مسائل، هم داخلى است و هم خارجى; مانند جنگ تحميلى كه شق سومى را مى‏طلبد. با تهيه چنين ليستى، آن دسته از آراى سياسى ايشان كه با مسائل بين‏المللى ارتباط مستقيم دارد، از دسته ديگر كه به موضوعات داخلى مربوط مى‏شود، جدا خواهد شد و نيز آن دسته از نظرات معظم له كه آراى سياسى كلى است، از نظرات سياسى جزئى قابل تفكيك خواهد بود. من خود با چنين روشى به طور ناقص، آراى سياسى ايشان را در حد درك و توان خود استقرار كرده‏ام و اگر بخواهم نتايج آن را در چند جمله به طور اجمال عرض كنم، ناگزير به ذكر چند مورد بيشتر نخواهم بود و موارد ديگر را ديگران بايد برشمرند. چند موردى كه نسبت‏به آنها حضور ذهن بيشتر دارم چنين است: در حوزه روابط بين‏الملل، به تئورى توطئه معتقد بودند; اما نه به گونه‏اى اغراق‏آميز كه بعضيها گمان مى‏كنند ردپاى هر ركت‏سياسى را بايد در سفارت انگليس و سفارتخانه‏هايى كه به جاسوسخانه تبديل شده‏اند پى گرفت. همچنين به عكس تئورى توطئه به اين اصل نيز معتقد بودند كه نظام بين‏الملل فقط ميدانگاه قدرتهاى بزرگ نيست; هر ملتى به قدر توان و هوشيارى خود در نظام بين‏الملل ميدان بازى دارد. بر همين اساس نسبت‏به كسانى كه در مقابل تئورى توطئه به طور تمام عيار سر خم كرده‏اند، نظر مساعدى نداشتند و معتقد بودند كه اينها نظام بين‏الملل را درست نمى‏شناسند و خودباختگى آنها نسبت‏به بيگانه بالاخص نسبت‏به غرب سياسى، از اين عدم شناخت ناشى مى‏شود. من خود نظام بين‏الملل را سيال ناميده‏ام; بويژه در اين دوره كه با طرح نظام نوين بين‏الملل، بسيارى از اذهان مرغوب اين مغالطه شده كه با فروپاشى اتحادجماهيرشوروى، ايالات متحده آمريكا يكه‏تاز ميدان سياست‏بين‏الملل است. اين سيال بودن را از معظم له الهام گرفته‏ام (نه آن كه واژه بلكه مفهوم را) و گمان مى‏كنم، در آراى سياسى معظم له نظام بين‏الملل، هم سيال و هم در حال تغيير دايمى تصويرشدنى است. در اين زمينه به نظرمى‏آيد آنقدر آراى سياسى ايشان قوام گرفته است كه شايد بتوان آن را از حوزه آراى سياسى بيرون كشيد و در حوزه‏انديشه سياسى جاى داد كه دوباره به آن اشاره خواهيم كرد. تاكيد بر ضرورت حضور در صحنه‏ها يكى ديگر از نظرات كلى ايشان در زمينه روابط بين‏الملل، مسئله حضور است. بدين معنا كه تا حد امكان و مقدور بايد در تمام زمينه‏هاى بين‏المللى حضور دايمى داشت و ايجاد و حفظ رابطه، اصالت ذاتى دارد. به تعبير ديگر، اصل بر رابطه است و قطع رابطه، استثناست. منشا اين نظر نيز ريشه درانديشه سياسى اصل دعوت و جهانشمولى اسلام دارد. اصل عدم دخالت در امور داخلى ديگران را به طور كامل قبول نداشتند، زيرا هيچ‏كس اين اصل را به طور واقعى و دربست نپذيرفته و اجرا نكرده است. اين اصل كه در حقوق بين‏الملل از اصل حاكميت منشا مى‏گيرد، بيشتر يك شعار ديپلماتيك شده است تا واقعيت عينى. اصل عدم دخالت‏با چاشنى حفظ حقوق، ظاهر عوام‏پسندى دارد، اما در واقع افكار عمومى نيز آن را با تحفظ و به شكل خاصى مى‏پذيرد و شايد از امورى است كه پذيرش آن به طور يك جانبه مطلوبيت دارد; مثلا اينكه هر كشورى حق داشته باشد، هرگونه كه مايل است، از جنگلهاى خود بهره‏بردارى كند و هيچ كشورى حق مداخله در اين مورد را نداشته باشد، امروزه به طور كامل مردود است و سازمانهاى بين‏المللى محيطزيست‏به عنوان جلوگيرى از نابودى جنگلها دخالت‏خواهند كرد و جار و جنجال به راه خواهندانداخت. همچنين براى مسئله حقوق بشر كه امر جهانى شده و تا حدود زيادى در نظم سيال فعلى خلا ايدئولوژى را پر كرده است، دهها سازمان بين‏المللى خصوصى شكل گرفته و آنجا كه بخواهند براحتى اجازه نمى‏دهند در داخل يك كشور، هر قدرتمندى با اتباع خود هرگونه كه ميلش كشيد رفتار كند. اينها از مصاديقى است كه هركس و هر كشور به خود اجازه مى‏دهد، به طور موثر نسبت‏به آنها موضعگيرى كند و در امور داخلى ديگر كشورها دخالت نمايد. البته حقوقدانان براى جلوگيرى از هرج‏ومرج و تهديد جنگ، با اين تحفظ، اين نوع دخالتها را مى‏پذيرند كه ابتدا موضوعات قابل دخالت در حقوق بين‏الملل نهادى شود تا نام دخالت نداشته باشد و سپس دخالتها به صورتهاى مجاز عملى گردد. ولى وقتى به ماهيت دخالت توجه شود، همه يك ذات دارند و فقط موضوعات و شيوه عمل آنها متفاوت است. بنابر چنين نظرى، ديگر نمى‏توان ساكت‏بود و مشاهده كرد كه بوسنى در خون بغلتد، شوروى سابق مسلمانان را از رفتن به مساجد منع كند، عربستان هرگونه كه مايل باشد حرمين شريفين را اداره كند و يا اسرائيل غاصب دست پسربچه‏اى را كه براى دفاع از وطن خويش سنگ پرتاب مى‏كند، در برابر دوربين تلويزيون و چشمان ميليونها بيننده بشكند. كسانى كه نمى‏توانندحكم سلمان رشدى را از وجه سياست‏بين‏الملل بخوبى دريافت دارند و آن را از مصاديق دخالت تلقى مى‏كنند، نمى‏دانند كه دخالت‏يك امر هميشه جارى است. منتها بعضى از انواع آن از سوى كشورى ديگر موهبت است; مانند دخالت در جلوگيرى از برادركشى در افغانستان و برخى بسيار بد; مانند دخالتى كه روس و انگليس و پس از اين دو، آمريكا در شئون داخلى ما داشتند، و همچنين دخالت فرانسه در انتخابات الجزاير. بعضى از انواع دخالتها در حقوق بين‏الملل مطرح شده و برخى بى‏آنكه طرح شده باشد به مرحله اجرا درمى‏آيد. بحث دخالت از امور دشوارى است كه توضيح آن، زمان بيشترى مى‏طلبد، بالاخص اگر ذهن و قلب كسى را اين شعار ديپلماتيك پر كرده باشد كه به طور واقعى نبايد در امور داخلى ديگران دخالت داشت. شايد بتوان گفت اگر در همين حدى كه ديپلماسى اقتضا مى‏كند كه گفته شود، دخالت در امور داخلى ديگران مذموم است، آنگاه يك شعار تاكتيكى پيش روست كه شايد بتوان در نظرات سياسى حضرت امام (ره) شواهدى يافت كه نشان دهد، ايشان اين اصل را به عنوان يك تعارف ديپلماتيك براى كارگزاران سياسى جايز و بلكه واجب مى‏دانستند. بحث دخالت وجه ديگرى دارد كه مفهوم استقلال سياسى را خدشه‏دار مى‏كند. در اين بخش نظر قاطعى داشتند كه شايد از دوران نوجوانى تا هنگام ارتحال بر آن وفادار ماندند و بيش از پانصد بار پس از انقلاب راجع به حفظ استقلال يعنى دخالت نكردن در امورى كه يك ملت، خود بايد براى خود تصميم بگيرد سخن گفته‏اند. شايد بتوان گفت كه وقتى مصداق دخالت‏براى حفظ ارزشهاى عام است، ارزشهايى كه اديان، ارزشى بودنش را تقرير مى‏كنند يا فطرت بر اصالت آن گواهى مى‏دهد، دخالت در نظرگاه ايشان امرى لازم و ضرورى و بلكه واجب است و جان باختن بر سر حفظ چنين ارزشهايى شهادت خواهد بود. ولى وقتى دخالت در امورى است كه به ارزشهاى ملى و فرهنگى بازمى‏گردد، دخالت را مذموم و دخالت‏كننده را متعدى و متجاوز مى‏دانستند و خودشان هرگز حتى يك مورد را ندارند كه نسبت‏به امرى كه به ارزشهاى فرهنگى ديگر ملل بازمى‏گردد و با ارزشهاى عام بشرى در تعارض نيست، سخنى گفته باشند. بخشهايى از مفهوم استقلال و كوتاه كردن دست اجانب از شئون داخلى در ديدگاه ايشان، خود را تا حد موضوعات‏انديشه سياسى بالا كشيده است. رابطه با آمريكا از نمونه آراى سياسى ايشان در زمينه‏هاى بين‏المللى كه از امور جزئى است، (جزئى به معناى منطقى آن و نه به معناى ى‏اهميت‏بودن مسئله) مى‏توان به رابطه با آمريكا اشاره كرد كه در اين زمينه تاكنون بحثهاى زيادى مطرح شده و جنجالهاى بسيارى را شاهد بوده‏ايم. بنابراين نبايد توقع داشت‏به بحثى كه دهها صاحب‏نظر راجع به آن سخن گفته‏اند بپردازيم و منتظر نتيجه قطعى آن باشيم. اما مى‏خواهيم اين يادآورى را داشته باشيم كه جايگاه چنين موضوعى در معرفت‏سياسى حضرت امام، در حوزه آراى سياسى است و نه در حوزه‏انديشه‏هاى سياسى ايشان. اين تفكيك براى كسانى كه مى‏خواهند بواقع نظرهاى ايشان را در اين باب جويا شوند، اهميت فوق‏العاده دارد. چرا كه "انحراف از خط امام" كه بعضيها بعضى ديگر را به آن متهم مى‏سازند، در جايى است كه ازانديشه‏هاى سياسى آن حضرت عدول شود; نه جايى كه حوزه آن، آراى سياسى است. بنابراين مى‏بينيم افرادى كه نشان داده‏اند در واقع به آن حضرت علاقه‏مند بوده و در مقابل‏انديشه‏هايش به نوعى تسليم همراه با رضا رسيده‏اند، گاه گفته‏اند رابطه با آمريكا جاى بحث دارد و در مقابل، دسته‏اى ديگر كه آنها نيز عشق و ارادت خود را به حضرتش اثبات كرده‏اند، به طور جدى در مقابل اين نظر موضع گرفته‏اند. لازم است در همين جا بگوييم كه هر دو گروه مسامحه كرده‏اند. يك گروه آراى سياسى آن حضرت را در اين خصوص باانديشه‏هايش اشتباه گرفته و گروه ديگر بى‏اعتنا به آراى كسى كه حيات سياسى و وجهه بين‏المللى ما مرهون‏انديشه‏هاى اوست، نظرى را ابراز داشته‏اند ولى با بيان اين نكته كه در حوزه آراى سياسى، اظهارنظر محترم است اما گاه مخرب نيز هست. چه در بعضى حوزه‏هاى معرفت‏سياسى ابراز نظر درحد ابراز نظر مى‏ماند و يا به معتقد شدن معلومات عمومى منجر مى‏شود، ولى در حوزه آراى سياسى، هر نظرى به طور مستقيم در امر سياست دخالت مى‏كند. همانگونه كه آراى مردم در انتخاب نماينده يا رئيس جمهور دخالت مستقيم دارد، آراى سياسى نخبگان در امور مختلف با درجاتى از حساسيتهاى متفاوت به طور مستقيم دخيل خواهد بود. بحث‏بر سر نظرات جزئى بين‏المللى حضرت امام (ره) بود كه به عنوان نمونه پراهميت، رابطه و مذاكره با آمريكا مطرح شد. اظهارنظرهاى ايشان در اين خصوص پس از تحليل و علم به حوادث گذشته، به صورت يك نظر پيچيده سياسى مطرح است‏حال آن كه رابطه با رژيم اشغالگر قدس از آراى ايشان بيرون نمى‏آيد بلكه مبناى آن درانديشه سياسى و به سهولت قابل درك است; همچنانكه رابطه با آفريقاى جنوبى چنين بود. زيرا اين دو كشور در مشروعيت، داراى مشكل بودند كه يكى آن را حل كرد و اسرائيل قادر به حل آن نيست. حال آنكه آمريكا در عملكرد سياسى، داراى مشكل است. بنابراين همانطور كه ديديم، آفريقاى جنوبى مشكل مشروعيت را حل كرد و بسرعت رابطه سياسى با آن برقرار شد، در صورتى كه آمريكا مشكل مشروعيت ندارد. مشكل اساسى رابطه سياسى با آن كشور، برخاسته از عملكرد آن كشور از كودتاى 28 مرداد تا كنون است‏حال اگر شرايط عوض شود، تحليلها و به تبع آن نظرها در اين خصوص عوض خواهد شد. چنانكه آن حضرت قريب به اين مفهوم فرمودند: "اگر آمريكا آدم شود، رابطه برقرار مى‏شود." اگرچه اين نظرى كه اكنون ارائه شد شايد ساده‏ترين نظر در اين خصوص باشد كه به كار قانع كردن ديپلماتها مى‏خورد وانديشمند را قانع نمى‏سازد، اما در عين حال نظر نادرستى نيست. چرا كه قضيه نداشتن رابطه ديپلماتيك با آمريكا در نگاه ايشان، يك امر بين‏المللى است; اگرچه به هيچ كشورى فشار نمى‏آورند كه رابطه خود را با آمريكا قطع كنيد. زيرا چنين توصيه‏اى از سر ضعف و ناتوانى است، چنانكه آمريكاييها چنين مى‏كنند، اما قطع رابطه جمهورى اسلامى ايران به عنوان يك انقلاب و يك نهضت پرخروش، نظام بين‏الملل را به نفع جهان سوم متوازن ساخته است. البته براى حفظ امانت‏بايد عرض كنم كه اين يك برداشت‏شخصى است و مستندات ذهنى‏ام قابل عرضه و استناد عام نيست. با اين حال نظرم را با اين جمله تكميل كنم كه اگر بعضيها گمان مى‏كنند، برقرارى ارتباط با آمريكا، بسيارى از مشكلات جمهورى اسلامى ايران را حل خواهد كرد و به فرض آنكه در پس چنين نظر خوشبينانه‏اى، يك ساده‏نگرى نهفته نباشد و بواقع چنين نظرى مشكلات را يكشبه حل كند، با اين حال جهان سوم در اين ميان بازنده اصلى است. چرا كه تا رابطه برقرار نيست، جلالت، ابهت و اقتدار سياست‏خارجى هجوم‏گرا و سلطه‏آميز آمريكا همواره در معرض تهديدى تحقيرآميز قرار خواهد داشت; چيزى كه اگر چندى ديگر ادامه يابد جهان سوم را در مقابل تصميمات خود تشجيع مى‏كند و ساختار سياست‏خارجى آمريكا را تا حدودى كه براى جهان سوم قابل تحمل باشد، اصلاح خواهد كرد. بنابراين گمان مى‏كنم، يكى از دلايلى كه آمريكا به طور مستقيم به جمهورى اسلامى حمله نمى‏كند، به اين دليل است كه به برقرارى ارتباط ديپلماتيك براى شكستن ابهت انقلاب، طمع بسته است و اگر اين نياز مرتفع گردد براى تضمين بازنگشتن به شعارهاى قبلى، سياستمداران راديكالتر آمريكا، گوشمالى جانانه‏اى را تجويز خواهند كرد. البته به رغم آنكه شديدترين انواع موضع‏گيرى در فرمايشات حضرت امام نسبت‏به آمريكا ديده شده است، ايشان به هيچ‏وجه معتقد به ايجاد تشنج نبوده‏اند و كارگزاران سياست‏خارجى را به رفع تشنجها، نه حتى در روابط دوجانبه بلكه در روابط چندجانبه تشويق مى‏كردند و اين از بلندنظرى ايشان نشات مى‏گيرد، و مى‏توان گفت كه در مباحث كلى، آراى سياسى ايشان در زمينه‏هاى بين‏المللى رفع تشنج، خود يك نظر تثبيت‏شده ايشان است و از اينكه حتى بين دو كره يا هند و پاكستان تشنج‏برقرار باشد رنج مى‏بردند. تفكيك‏ناپذيرى دين از سياست حال چطور مى‏توان آراى سياسى ايشان را در موضوعات مختلفى كه در آن موضوع موضع گرفته يا اظهارنظر كرده‏اند، از حوزه‏انديشه سياسى‏شان بازشناخت؟ اين سوال بحقى است كه وقتى به حوزه‏انديشه سياسى رسيديم، پاسخ دقيقتر خواهيم يافت. ولى يك خصيصه ديگر را در همين جا ذكر كنيم كه حوزه آراى سياسى، حوزه‏اى است كه نظرها در آن حوزه همچنان سيال‏اند و هر آن در معرض تحول. اگر جز اين باشد تحجر و خشك‏نگرى بر افكار حاكم خواهد بود و به هر مقدار، سياستمدارى سيطره اقتدارش بيشتر باشد، تحجر و يكدندگى او براى ملت‏خطرناكتر است. حال آنكه درانديشه سياسى، مبانى تفكر نسبتا پايدار است و كسى كه به طور دايم حرف تازه‏اى مى‏زند وانديشه نويى مى‏آفريند، هرگز نخواهد توانست‏به جامعه و حكومتى امنيت و ثبات ببخشد. به عبارت ديگر، حوزه‏انديشه سياسى، روندهاى ثابتى است و حوزه آراى سياسى، روندهاى متغير. بنابراين هرگاه به سخنى برخورديم كه در فاصله زمانى كوتاه تغيير كرده بود، بايد آن را در حوزه آراى سياسى جاى دهيم. همچنين هرگاه به نظرى برخورديم كه مى‏توانست‏بى‏آنكه چهره سياسى كسى را دگرگونه كند، دگرگون شود، آن نظر در حوزه آراى وى جاى دارد. مثلا اعتقاد به اصل ولايت فقيه، در حوزه‏انديشه سياسى معظم‏له جاى مى‏گيرد. تفكيك‏ناپذيرى دين از سياست، در همين حوزه است.چرا كه اگر در هريك از اين دو اصل، تغيير راى مى‏دادند، تغيير شخصيت‏سياسى نيز داده بودند. ولى اينكه براى جلوگيرى از خطركودتا كه همواره نظامهاى مردمى جهان سوم را از سوى قدرتها تهديد مى‏كند، بايد نيروهاى مسلح از تماميت ارضى كشور حراست كنند، يك نظر سياسى ايشان بود كه بالفعل تغيير نكرد، ولى تصور تغيير آن از او دو شخصيت نمى‏ساخت; همچنين اظهارنظر در اينكه به جاى خليج فارس بگوييم خليج اسلام. ولى پس از مدتى معلوم شود كه اسلام در قلوب شيوخ خليج‏فارس آنقدرها نور نتابانده كه اين معنا را درك كنند كه در جهان، خليجى به نام خليج اسلام تابلوى وحدت مسلمانان باشد و اختلافاتى كه جمال عبدالناصر در لجبازى با شاه ايجاد كرده بود و خليج فارس را خليج عربى ناميد، در سايه يك عقب‏نشينى به نفع اسلام حل گردد، وقتى ديدند كه چنين لياقتى در شيوخ نيست، نظر خود را پس گرفتند و خليج فارس را به روايت تاريخ، همچنان خليج فارس مى‏ناميدند. معرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن