تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):حريص از دو خصلت محروم شده و در نتيجه دو خصلت را با خود دارد: از قناعت محروم است و در...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815644948




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اعجاز بیانى قرآن


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اعجاز بیانى قرآن
اعجاز بیانى قرآن   نويسنده: محمد هادی معرفت   اعجاز بیانى بیش‏تر به جنبه‏هاى لفظى و عبارات به کار رفته و ظرافت‏ها ونکته‏هاى بلاغى نظر دارد،گر چه در این نکته‏ها و ظرافت‏ها در معنا و محتوا نقش‏اصلى را ایفا مى‏کند. اعجاز بیانى قرآن را مى‏توان در پنج‏بخش خلاصه نمود: الف- گزینش کلمات   انتخاب کلمات و واژه‏هاى به کار رفته در جملات و عبارت‏هاى قرآنى کاملاحساب شده است.به گونه‏اى که اگر کلمه‏اى را از جاى خود برداشته،خواسته باشیم‏کلمه دیگرى را جاى گزین آن کنیم که تمامى ویژگى‏هاى موضع کلمه اصل را ایفا کند،یافت نخواهد شد،زیرا گزینش واژه‏هاى قرآنى به گونه‏اى انجام شده که اولا،تناسب آواى حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده،آخرین حرف از هر کلمه‏پیشین با اولین حرف از کلمه پسین هم آوا و هم آهنگ شده است،تا بدین سبب‏تلاوت قرآن روان و آسان صورت گیرد. ثانیا،تناسب معنوى کلمات با یک دیگررعایت‏شده تا از لحاظ مفهومى نیز بافت منسجمى به وجود آید.به علاوه،مساله‏فصاحت کلمات طبق شرایطى که در علم‏«معانى بیان‏»قید کرده‏اند کاملا لحاظشده است.که این رعایت‏هاى سه گانه با ملاحظه و دقت در ویژگى‏هاى هر کلمه‏انجام گرفته است.در مجموع هر یک از واژه‏ها در جاى گاه مخصوص خود به گونه‏اى‏قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود. ابن عطیه در این باره گوید:«و کتاب الله سبحانه لو نزعت منه لفظة ثم ادیر بهالسان العرب على لفظة فی ان یوجد احسن منها لم توجد (1) ،هر گاه واژه‏اى از قرآن رااز جاى خود برداشته و تمامى زبان عرب را گردیده تا واژه‏اى مناسب‏تر پیدا شود،یافت نمى‏شود». ابو سلیمان بستى گوید:«اعلم ان عمود هذه البلاغة التی تجمع له‏هذه الصفات،هو وضع کل نوع من الالفاظ التی تشتمل علیها فصول الکلام،موضعه‏الاخص الاشکل به،الذی اذا ابدل مکانه غیره جاء منه اما تبدل المعنى الذی یکون‏منه فساد الکلام،و اما ذهاب الرونق الذی یکون معه سقوط البلاغة... (2) ،بدان که پایه‏اصلى بلاغت قرآن که صفات یاد شده را در خود گرد آورده،بر این اساس است که‏هر نوع لفظى را-که ویژگى‏هاى یاد شده در آن فراهم است-درست‏به جاى خودبه کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده است‏به گونه‏اى که اگر به جاى آن،کلمه دیگرى را به کار برند،یا معنا به کلى تغییر مى‏کند و موجب تباهى مقصودمى‏گردد،یا آن که رونق و جلوه خود را از دست مى‏دهد و از درجه بلاغت مطلوب‏ساقط مى‏گردد».شیخ عبد القاهر جرجانى گوید:«فلم یجدوا فی الجمیع کلمة ینبوبها مکانها،و لفظة ینکر شانها او یرى ان غیرها اصلح هناک او اشبه او احرى اواخلق،بل وجدوا اتساقا بهر العقول و اعجز الجمهور (3) ،ادباء و بلغاء از دقت در چینش و گزینش کلمات قرآنى،کاملا فریفته و مجذوب گردیدند،زیرا هرگز کلمه‏اى‏را نیافتند که متناسب جاى خود نباشد،یا واژه‏اى را که در جایى بى‏گانه قرارگرفته باشد،یا کلمه دیگرى شایسته‏تر یا مناسب‏تر یا سزاوارتر باشد.بلکه آن را باچنان انسجام و دقت نظمى یافتند که مایه حیرت صاحب خردان و عجز همگان‏گردیده است‏». این گونه تصریحات از بزرگان ادب و بلاغت،که گزینش و چینش کلمات قرآن رادر حد اعجاز ستوده‏اند،فراوان است.البته این دقت در انتخاب و گزینش کلمات،به دو شرط اصلى بستگى دارد که وجود آن‏ها در افراد عادى-عادتا-غیر ممکن‏است:اول،احاطه کامل بر ویژگى‏هاى لغت‏به طور گسترده و فراگیر،که ویژگى هرکلمه بخصوصى را در سر تا سر لغت‏بداند و بتواند به درستى در جاى مناسب خودبه کار برد.شرط دوم،حضور ذهنى بالفعل،تا در موقع کار برد واژه‏ها،آن کلمات مدنظر او باشند و در گزینش الفاظ دچار حیرت و سردرگمى نگردد،حصول این دوشرط در افراد معمولى غیر ممکن به نظر مى‏رسد. ابو سلیمان بستى در این زمینه به خوبى سخن گفته و مساله گزینش الفاظ را دررساله خود به طور گسترده مطرح ساخته است. گوید:«دانش بشر،امکان احاطه به‏تمامى ویژگى‏هاى لغت را ندارد،علاوه که حضور ذهنى چیزى نیست که همیشه‏رفیق با وفاى انسان باشد».در این باره مثال‏هاى چندى مى‏آورد از جمله از«نضر بن‏شمیل‏»-یکى از ادباى بزرگ عرب-نقل مى‏کند که در مجلس‏«مامون-خلیفه‏عباسى‏»حضور یافت،مامون به او گفت:«اجلس،بنشین‏»نضر گفت:اى‏امیر مؤمنان!من نلمیده‏ام تا جلوس نمایم‏«ما انا بمضطجع فاجلس‏».مامون پرسیدچگونه است؟گفت:به کسى که ایستاده است مى‏گویند«اقعد»و به کسى که لمیده‏است مى‏گویند«اجلس‏».زیرا«قعود»در مقابل‏«قیام‏»است و«جلوس‏»در مقابل‏«اضطجاع‏».مامون از این اشتباه و نا آگاهى خود خجل شد و دستور جایزه داد (4) . معروف‏ترین شاهد مثال در این زمینه آیه قصاص است: و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب لعلکم تتقون (5) ،در اجراى قانون قصاص،تضمین حیات شده است،اى‏صاحب خردان،باشد که[در رفتار خود]پروا را پیشه خود کنید». عرب را عادت بر این بود که براى سهولت در حفظ قوانین مدنى و اجتماعى وکیفرى خود،آن‏ها را در قالب جمله‏هاى کوتاه و ظریف و ادبى در مى‏آوردند،زیرادر آن زمان کتابت و تدوین در میان آنان رایج نبود،آن چه داشتند در سینه‏ها نگاه‏مى‏داشتند.از این‏رو براى تدوین قوانین و بهتر محفوظ ماندن،از شیوه‏هاى ادبى‏کمک مى‏گرفتند و ادبا و فصحاى عرب در کنار قانون دانان و حکمایشان گردمى‏آمدند. براى تنظیم قانون قصاص از فصحاى برجسته خود کمک گرفته تا کوتاه‏ترین وشیواترین جمله را بسازند و پس از کنکاش و نشست و برخواست‏ها بر تنظیم‏عبارت‏«القتل انفى للقتل‏»اتفاق نظر دادند.یعنى کشتن قاتل بهترین باز دارنده است‏از ارتکاب جنایت قتل. ولى در این انتخاب از چند نکته غفلت ورزیدند.اول،آن که‏هیچ چیزى خود را نفى نمى‏کند و از لحاظ ادبى اشتباه بزرگى مرتکب شدند که قتل‏را نافى قتل شمردند،زیرا قتل نافى را در عبارت یاد شده مطلق آورده‏اند،درصورتى که قتل اگر به عنوان قصاص انجام شود نافى قتل خواهد بود.عرب از این‏نکته غفلت ورزید با آن که خود واضع واژه‏«قصاص‏»که به همین معنا است‏بود. ولى قرآن از این نکته دقیق غفلت نورزید و درست واژه مناسب را در جاى خودبه کار برد. دوم،آن که در مقابله قصاص با حیات در آیه،فن‏«طباق‏»به کار رفته،که جمع بین‏ضدین و ائتلاف میان متنافرین است،زیرا قصاص-که نوعى قتل به شمار مى‏رودضد حیات است،که در آیه موجب و خواهان حیات به شمار آمده است! سوم،در عبارت یاد شده،«افعل التفضیل‏»به کار رفته،که از نظر ادبى دچارمشکل حذف‏«مفضل علیه‏»گردیده و موجب ابهام شده است،زیرا معلوم نیست که‏قتل از چه چیزى باز دارنده‏تر مى‏باشد (6) .در صورتى که در آیه این مشکل وجود ندارد،صرفا مانت‏حیات را در قصاص به عهده گرفته است. چهارم،از نظر ادبى،آیه قرآن جنبه ایجابى دارد و عبارت یاد شده جنبه نفى،حال آن که در سخن سنجى عبارت اثباتى برتر از عبارت سلبى است،به ویژه درتدوین مواد قانونى و احکام. پنجم،آن که در به کار بردن لفظ‏«قصاص‏»جنبه عدالت قانونى تداعى مى‏شود که‏این قانون از منشا عدالت‏برخاسته است،در صورتى که به کار بردن لفظ قتل درعبارت یاد شده آن هم ابتدا و بى‏سابقه،فاقد این خاصیت است.علاوه که لفظ قتل‏ابتدا حالت تنفر و انزجار دارد،بر خلاف به کار بردن لفظ قصاص که حالت عدالت‏خواهى و انبساط خاطر و تشفى را ایجاب مى‏کند. جلال الدین سیوطى تا بیست وجه در ترجیح آیه بر عبارت یاد شده بر شمرده،و زمخشرى عبارت یاد شده را به شدت نکوهش کرده و از غفلت عرب در ساختن‏یک چنین جمله پر اشکال تعجب کرده است،همان گونه که خود عرب در موقع نزول‏آیه قصاص و پى بردن به اشتباهات خود در ساختن جمله‏اى در همین معنا و این که‏قرآن هرگز غفلت نورزیده،در شگفت‏شدند و خاضعانه اعتراف نمودند که‏«ما هذاکلام البشر و انما هو کلام الله عز و جل،هرگز به سخن بشر نمى‏ماند و جز سخن خدانخواهد بود»چنان که پیش از این گذشت.نمونه‏هایى از این قبیل بسیارند که به‏برخى از آن‏ها در«التمهید»اشاره شده است (7) . ب- سبک و شیوه بیان   اسلوب و شیوه بیان قرآنى-در عین حال که موجب جذب و کشش عرب گردید-با هیچ یک از اسلوب و شیوه‏هاى متداول عرب شباهت و قرابتى ندارد.قرآن‏سبکى نو و روشى تازه در بیان ارائه داد که براى عرب بى‏سابقه بود و بعدا هم‏نتوانستند در چنین سبکى سخنى بسرایند. این از شگفتى‏هاى سخن‏ورى است که سخن‏ور سبکى بیافریند که مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد،با آن که از شیوه‏هاى سخن متعارف آنان بیرون است. شگفت آورتر آن که از تمامى محاسن شیوه‏هاى کلامى متعارف بهره گرفته باشد،بى‏آن که از معایب آن‏ها چیزى در آن یافت‏شود. در گذشته اشارت رفت که شیوه‏هاى سه گانه متعارف(شعر و نثر و سجع)هریک محاسنى دارند و معایبى.سبک قرآنى،جاذبیت و ظرافت‏شعر،آزادى مطلق‏نثر،حسن و لطافت‏سجع را دارا است،بى آن که در تنگناى قافیه و وزن دچار گردد،یا پراکنده‏گویى کند یا تکلف و تحمل دشوارى به خود راه دهد.همین امر مایه‏حیرت سخن دانان عرب گردید و خود را در مقابل سخنى یافتند که شگفت آفرین‏است و در عین غرابت و تازگى،جاذبیت و ظرافت‏خاصى دارد که در هیچ یک ازانواع کلام متعارف آنان یافت نمى‏شود. امام کاشف الغطاء-فقیه و دانش مند ادیب معروف-در این باره مى‏گوید:«تلک‏صورة نظمه العجیب و اسلوبه الغریب،المخالف لاسالیب کلام العرب و مناهج‏نظمها و نثرها،و لم یوجد قبله و لا بعده نظیر،و لا استطاع احد مماثلة شیء منه،بل‏حارت فیه عقولهم، و تدلهت دونه احلامهم،و لم یهتدوا الى مثله فی جنس کلامهم‏من نثر او نظم او سجع او رجز و او شعر...هکذا اعترف له افذاذ العرب و فصحاؤهم‏الاولون (8) ،چنان است صورت نظم عجیب و اسلوب غریب(شیوه و سبک تازه) قرآن،که بر خلاف سبک و شیوه‏هاى کلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود.نه پیش‏از آن و نه پس از آن نظیرى ندارد و کسى را یاراى هم آوردى با آن نباشد.بلکه درحیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با او مقابله کنند،چه در نثرو چه در نظم و چه در سجع یا رجز و شعر که سخن متداول آنان بود...این چنین‏زبدگان عرب و فصحاى اولین آنان در مقابل قرآن به زانو در آمدند». بزرگ مرد عرب و یگانه فرزانه آن عصر به ناچار اعتراف نمود:«یا عجبا لما یقول‏ابن ابى کبشة،فو الله ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذی جنون.و ان قوله لمن کلام الله (9) ،آن چه محمد صلى الله علیه و آله مى‏گوید مایه شگفتى است،به خدا سوگند سخن او نه شعر است و نه سحر و نه به بیهوده گویى بى‏خردان مى‏ماند.همانا سخن او کلام خدا است‏». سخنان شگفت انگیز دیگر فرهیختگان عرب آن روز را پیش از این آوردیم.آرى،بیان رسا و دل‏پذیر قرآن گرچه شعر نیست ولى ویژگى شعر را دارد،حتى برشیواترین آهنگ‏هاى وزین عرب تنظیم گردیده،بى آن که در تنگناهاى شعرى قرارگیرد.چنان که در بخش‏«نظم آهنگ‏»قرآن خواهیم آورد.متانت نثر و استوارى کلام‏آزاد را نیز دارد مى‏باشد،که در چینش و گزینش کلمات و واژه‏ها راه او فراخ و هرگز بادشوارى بر خورد ندارد.هم چنین از زیبایى‏هاى سجع و کلام موزون-بى‏تکلف-به‏خوبى بهره‏مند مى‏باشد.بدین سبب جامع محاسن انواع کلام و فاقد تمامى معایب‏آن‏ها گردیده است. ج- نظم آهنگ قرآن   یکى از مهم‏ترین جنبه‏هاى اعجاز بیانى قرآن-که اخیرا بیش‏تر مورد توجه‏دانش مندان قرار گرفته-نظمآهنگ واژگانى آن است.این جنبه،چنان زیبا وشکوه‏مند است که عرب را ناچار ساخت،از همان روز نخست اقرار کنند که کلام‏قرآن از توانایى بشر خارج است و تنها مى‏تواند سخن خداوند باشد. نظمآهنگ واژگان قرآن،نغمه‏اى دل کش و نوایى دل پذیر پدید مى‏آورد،نوایى که‏احساسات آدمى را بر مى‏انگیزد و دل‏ها را شیفته خود مى‏کند.نواى زیباى قرآن‏براى هر شنونده‏اى،هر چند غیر عرب محسوس است،چه رسد به این که شنونده‏عرب باشد.هنگام گوش جان سپردن به آواى قرآن،نخستین حالتى که اذهان راجلب مى‏کند،نظام بدیع و شیواى صوتى آن است.در این نظام، حرکات و سکنات‏واژگان به شکلى آرایش شده است که به هنگام شنیدن،آوایى دل نشین به گوش‏مى‏رسد،آوایى که شورى در دل‏ها مى‏اندازد و نشاطى در جان‏ها مى‏دمد.از جهتى،حروف‏«مد»و«غنه‏»در کلمات آن به شکلى حساب شده نشسته‏اند،به طورى که‏مى‏توانند به پژواک صدا آهنگى ببخشند و به نفس کشیدن قارى کمک کنند تا به‏سر حد فاصله و آن جایى که استادان ترتیل به طور قرار دادى وضع کرده‏اند برسد ونفسى تازه کند. هرگاه کسى براى چند بار به یک شعر گوش مى‏سپارد،لحن و آهنگ آن براى اوتکرارى و ملال آور مى‏شود،اما به هنگام نیوشیدن آواى گونه گون و هر دم تجدیدشونده قرآن که اسباب و اوتاد و فواصل (10) آن پى در پى جاى خود را عوض مى‏کنند وهر کدام گوشه‏اى از قلب را به نوازش وا مى‏دارند،نه تنها خسته و آزرده نمى‏شود،بلکه عطش او براى شنیدن،هم واره فزونى مى‏گیرد. عرب،پیش از نزول قرآن،گاهى در شعر خود از این تنوع صوت بهره مى‏برد،امااغلب به دلیل اسراف و تکرار،تنوع آنان به ملال مى‏انجامید.در نثر-چه مرسل وچه مسجع-نیز،چنین سلاست و روانى و حلاوتى که در قرآن مشهود است.سابقه‏نداشت و در بهترین نثرهاى عرب عیب‏هایى یافت مى‏شد که از سلاست و روانى‏ترکیب آن مى‏کاست و امکان نداشت مثل قرآن قابل ترتیل باشد.اگر هم براى ترتیل‏آن پافشارى مى‏شد،بوى تکلف از آن به مشام مى‏رسید و از شان کلام نیز مى‏کاست. بر این اساس،هیچ جاى شگفتى نیست که عرب،در گمان خود کم‏ترین لقبى که‏به قرآن داده بود این بود که این سخن شعر است و اگر شعر نباشد سحر است وافسون!و این گفتار خود حیرت زدگى عرب در قبال سخن شکوه‏مند و بدیع قرآن رانشان مى‏دهد، سخنى که از جلال و شکوه نثر چیزى فراتر دارد و از جمال و حلاوت‏شعر مایه‏اى افزون‏تر. استاد«دراز»گفته است:«وقتى آدمى مى‏بیند که از این مخرج‏هاى سخت جوش،چنین گوهرهاى تابناکى با این ترتیب حروف و چنان آذین بندى بیرون آمده،التذاذى بى‏حساب مى‏برد و وجدى بى‏انتها به او دست مى‏دهد.در این حروف‏گویى یکى مى‏نوازد، دیگرى طنین انداز،سومین نجواگر است و چهارمین بانگ‏بر آورنده،پنجمین نفس را مى‏لغزاند و ششمین راه نفس را مى‏بندد و شما زیبایى‏آهنگ را در دست رس خود مى‏یابید،مجموعه‏اى گوناگون و هم‏ساز،نه تکرار مکرر و نه یاوه دار،نه سستى و نه غلظت،نه تنافرى در حروف و آواها.بدین سان کلام‏قرآن نه به دش خوارى سخن بدویان و نه به نرمى کلام شهریان است،بلکه آمیزه‏اى‏است از هر دو،صلابت اولى را دارد و لطافت دومى را،گویى شیره جان دو زبان‏است و نتیجه آمیختگى دو گویش. آرى قرآن چنین جامه تازه و زیبایى به تن دارد و این پیوسته نیز در حکم صدفى‏است که در جان خود گوهرهاى گران بها نهفته است و مرواریدهاى ارزش‏مند را درآغوش مى‏گیرد.پس اگر زیبایى پوسته تو را از گنجینه پنهان درونش باز ندارد و تازگى‏و شادابى، پرده راز نهفته در ماوراى خود را بر تو حایل نشود و تو پوسته را از مغزکنار بزنى و صدف را از مروارید جدا بنهى و از نظم و آرایش الفاظ به شکوه معانى‏برسى،مایه‏اى شگفت‏تر و شکوه‏مندتر بر تو متجلى مى‏شود و معنایى بدیع‏ترمى‏یابى.آن جا،روح و کنه قرآن است،شعله‏اى است که موسى را به درخت آتش‏در بقعه مبارکه در کرانه وادى ایمن کشانید و آن جاست که نسیم روح قدسى‏مى‏فرماید: انی انا الله رب العالمین (11) . سید قطب درباره نظمآهنگ قرآن مى‏گوید:«چنین نوایى در نتیجه نظام مندى‏ویژه و هماهنگى حروف در یک کلمه و نیز هم سازى الفاظ در یک فاصله پدید آمده‏و از این جهت قرآن،هم ویژگى نثر و هم خصوصیات شعر را تواما دارد،با این‏برترى که معانى و بیان در قرآن،آن را از قید و بندهاى قافیه و افاعیل بى‏نیاز ساخته وآزادى کامل بیان را میسر ساخته است.در همین حال از خصوصیات شعر،موسیقى‏درونى آن را گرفته و فاصله‏هایى که نوعى وزن را پدید مى‏آورند.این خصوصیات،قرآن را از افاعیل و قوافى بى‏نیاز ساخته و در عین حال شؤون نظم و نثر،هر دو راداراست. در هنگام تلاوت قرآن،آهنگ درونى آن کاملا حس مى‏شود.این آهنگ درسوره‏هاى کوتاه،با فاصله‏هاى نزدیکش و به طور کلى در تصویرها و ترسیم‏ها بیش‏ترنمایان است و در سوره‏هاى بلند کمتر اما هم واره نظام آهنگ آن ملحوظ است.براى‏مثال در سوره نجم مى‏خوانیم: و النجم اذا هوى ما ضل صاحبکم و ما غوى.و ما ینطق عن الهوى.ان هو الا وحییوحى.علمه شدید القوى.ذو مرة فاستوى.و هو بالافق الاعلى.ثم دنا فتدلى فکان قاب‏قوسین او ادنى.فاوحى الى عبده ما اوحى.ما کذب الفؤاد ما راى.افتمارونه على ما یرى.ولقد رآه نزلة اخرى.عند سدرة المنتهى.عندها جنة الماوى.اذ یغشى السدرة ما یغشى.ما زاغ‏البصر و ما طغى.لقد راى من آیات ربه الکبرى. افرایتم اللات و العزى،و مناة الثالثة‏الاخرى.الکم الذکر و له الانثى.تلک اذن قسمة ضیزى (12) .این فاصله‏ها تقریبا وزنى مساوى دارند-اما نه بر اساس نظام عروض عرب-وقافیه نیز در آن رعایت‏شده است و این هر دو به علاوه ویژگى دیگرى است که مانندوزن و قافیه ظاهر نیست و از هم سازى حروف واژگان و هماهنگى کلمات در درون‏جمله‏ها یک ریتم موسیقیایى پدید آورده است.ویژگى اخیر به دلیل حس داخلى وادراک موسیقیایى باعث مى‏شود که میان یک ریتم و ریتم دیگرى-هر چند که‏فاصله‏ها و وزن یکى باشد-تفاوت باشد. نظمآهنگ در این جا به پیروزى از نظام موسیقیایى جمله نه کوتاه است و نه بلند وطولى میانه دارد و با تکیه بر حرف‏«روى‏» (13) فضایى سلسله وار و داستان گونه یافته‏است.تمام این ویژگى‏ها لمس شدنى است و در برخى فاصله‏ها بسیار نمایان‏تر،مانند:«افرایتم اللات و العزى و مناة الثالثة الاخرى؟»پس اگر بگوییم:«افرایتم اللات والعزى و مناة الثالثة‏».قافیه از دست مى‏رود و به آهنگ لطمه مى‏خورد و اگر بگوییم: «افرایتم اللات و العزى و مناة الاخرى‏»وزن مختل مى‏شود.هم چنین در فرموده‏خداوند: ا لکم الذکر و له الانثى؟تلک اذن قسمة ضیزى‏»اگر گفته شود ا لکم الذکر و له الانثى،تلک قسمة ضیزى آهنگ کلام که با کلمه‏«اذن‏»قوام یافته مختل مى‏شود. البته،این سخن بدان معنا نیست که کلمه‏«الاخرى‏»یا«الثالثة‏»یا«اذن‏»حشو و زایداست و فقط براى پر کردن وزن و قافیه آمده،نه، وظیفه مهم‏تر این کلمات،مساعدت‏براى رساندن معانى است،و این یکى دیگر از ویژگى‏هاى فنى قرآن است که کلمه‏هم براى رساندن معنا ضرورى است و هم آهنگ را قوام مى‏بخشد و هر دوى این وظایف در یک سطح انجام مى‏گیرند و هیچ کدام بر دیگرى برترى نمى‏یابند. همان گونه که گفتیم نظمآهنگ در آیه‏ها و فاصله‏ها،(یا چیزى شبیه به آن)درجاى جاى کلام قرآن آشکار است.دلیل سخن ما هم این است که اگر کلمه‏اى را که‏به شکلى خاص به کار رفته به صورت قیاسى دیگر کلمه برگردانیم یا واژه‏اى را حذف‏یا پس و پیش کنیم،در این نظم آهنگ اختلال به وجود مى‏آید. نمونه نوع اول،ماجراى حضرت ابراهیم علیه السلام است: قال:افرایتم ما کنتم تعبدون،انتم و آباؤکم الاقدمون،فانهم عدو لی الا رب العالمین،الذی خلقنی فهو یهدین،و الذی هو یطعمنی و یسقین،و اذا مرضت فهو یشفین،و الذییمیتنی ثم یحیین،و الذی اطمع ان یغفر لی خطیئتی یوم الدین... (14) . «یاء متکلم‏»در کلمات یهدین،یسقین،یشفین و یحیین،به خاطر حفظ قافیه باکلماتى مانند«تعبدون،الاقدمون،الدین...»بر گرفته شده است. مثال دیگر در این آیه‏هاست: و الفجر و لیال عشر،و الشفع و الوتر،و اللیل اذا یسر،هل فی ذلک قسم لذی حجر؟ (15) در این جا یاء اصلى کلمه‏«یسر»به خاطر هماهنگى بافجر و عشر و الوتر و حجر...حذف شده است. مثال دیگر: یوم یدع الداع الى شیء نکر،خشعا ابصارهم یخرجون من الاجداث کانهم‏جراد منتشر،مهطعین الى الداع یقول الکافرون هذا یوم عسر (16) که اگر یاء«الداع‏»حذف‏نشده بود به نظر مى‏رسید وزن شکسته است. مثال دیگر: ذلک ما کنانبغ فارتدا على آثارهما قصصا (17) که اگر یاء«نبغى‏»را طبق‏قیاس امتداد دهیم،وزن به نوعى مختل مى‏شود. همین اتفاق،به هنگام افزودن هاءساکن بر یاء کلمه یا یاء متکلم در این مثال‏ها خواهد افتاد: و اما من خفت موازینه فامه‏هاویة،و ما ادراک ماهیه،نار حامیة (18) یا: فاما من اوتی کتابه بیمینه،فیقول هاؤم اقراواکتابیه،انی ظننت انی ملاق حسابیه،فهو فی عیشة راضیة. .. (19) .نمونه براى حالت دوم:در این نوع هیچ گونه تغییرى در صورت قیاسى کلمه به وجود نمى‏آید،اما اگر نظام ترکیب کلمات تغییر کند،اختلالى در موسیقى نهفته‏در این ترکیب به وجود مى‏آید،مثلا: ذکر رحمة ربک عبده زکریا،اذ نادى ربه نداء خفیا،قال:رب انی وهن العظم منی واشتعل الراس شیبا،و لم اکن بدعائک رب شقیا (20) . که اگر-مثلا-کلمه‏«منی»پیش از«العظم‏»آورده شود و عبارت به این شکل در بیاید:«قال ربی انى وهن منی العظم‏» احساس مى‏شود وزن شکسته است و«انی»فقط باید پیش از«العظم‏»بیاید تا آهنگ‏حفظ شود: قال:رب انی وهن العظم منی . پس همان گونه که گفته شد،یک نوع موسیقى درونى در کلام قرآن وجود دارد که‏احساس شدنى است،اما تن به تشریح نمى‏دهد. این موسیقى در تار و پود الفاظ ودر ترکیب درون جمله‏ها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعال ادراک‏مى‏شود. بدین ترتیب،موسیقى درونى،بیان قرآن را هم راهى مى‏کند و از آن کلماتى‏موزون و با حساسیتى والا مى‏سازد که با کوچک‏ترین حرکات دچار اختلال‏مى‏شود،هر چند که این کلمات شعر نیستند و قید و بندهاى بسیار شعر را هم‏ندارند،قید و بندهایى که هم آزادى بیان را محدود مى‏کنند و هم از مقصود دورمى‏سازند» (21) . رافعى نیز گفته است:«عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر،با هم رقابت مى‏کردندو بر یک دیگر فخر مى‏فروختند،اما سبک کلام آنان همیشه بر یک منوال بود.آنان درمنطق و بیان آزاد بودند و فن سخن ورى مى‏دانستند.البته فصاحت عرب از یک‏طرف فطرى و از طرفى الهام گرفته از طبیعت‏بود.اما وقتى قرآن نازل شد،آنان‏دیدند که طرح دیگرى در انداخته است.الفاظ همان بود که مى‏شناختند،پى در پى،بدون تکلف و روان آمده و ترکیب و هماهنگى و هم سازى در اوج است،از شکوه وفخامت آن در شگفت‏شدند و ضعف نهاد و ناچیزى ملکه ذهن خود را دریافتند. بلیغان عرب نیز نوعى از سخن دیدند که تا آن زمان نمى‏شناختند.آنان،در حروف وکلمات و جمله‏هاى این سخن تازه،آهنگى با شکوه مى‏دیدند.تمام این سخنان چنان متناسب در کنار هم نشسته بود که به نظر مى‏رسید قطعه‏اى واحد است.عرب‏به خوبى مى‏دید که نظمآهنگى در جان این سخنان جریان دارد و این خود ضعف وناتوانى آنان را به اثبات مى‏رساند. تام کسانى که راز موسیقى و فلسفه روانى قرآن را درک مى‏کنند،معتقدند که درنزد هیچ هنرى نمى‏تواند با تناسب طبیعى الفاظ قرآن و آواى حروف آن برابرى یارقابت کند و هیچ کس نمى‏تواند حتى بر یک حرف آن ایراد بگیرد.دیگر این که قرآن‏از موسیقى بسیار برتر است و این خصوصیت را داراست که اصولا موسیقى نیست. در نغمه‏هاى موسیقى،گوناگونى صدا،مد و طنین و نرمى و شدت و حرکت‏هاى‏مختلفى که هم راهش مى‏شود،به اضافه زیر و بم و لرزش که در زبان موسیقى،بلاغت صدا مى‏نامند،باعث‏خلجانات روحى مى‏شود.چنان چه این جنبه از قرآن‏را در تلاوت مد نظر بگیریم،در مى‏یابیم که هیچ زبانى از زبان قرآن بلیغ‏تر نیست وهمین جنبه بر انگیزاننده احساسات آدمى-چه عرب و یا غیر عرب-است.با توجه‏به این دست آورد،تشویق به تلاوت قرآن با صداى بلند،نیز روشن مى‏شود. این فاصله‏ها که آیات قرآن بدان ختم مى‏شوند،تصویرهایى کامل از ابعادى‏است که جمله‏هاى موسیقیایى بدان ختم مى‏یابند.این فاصله در درون خود باصداها تناسب بسیار دارد و با نوع صوت و شیوه‏اى که صوت ادا مى‏شود یگانگى‏بى‏مانندى دارد و از جهتى، اغلب این‏فاصله‏ها با دو حرف نون و میم که هر دو درموسیقى معمول هستند یا با حرف مد پایان مى‏گیرند که آن هم در قرآن طبیعى‏است‏» (22) . برخى از اهل فن گفته‏اند:در قرآن کریم بسیارى از فاصله‏ها با حروف‏«مد»و«لین‏»و افزودن حرف نون ختم مى‏شوند و حکمت آوردن چنین حروفى،ایجادنوعى آهنگ است.سیبویه نیز گفته است:«آنان-یعنى عرب-چنان چه مى‏خواستندبه سخن خود آهنگ بدهند، حروف الف و یاء و نون را اضافه مى‏کردند و با این کارصدا را کشیده مى‏خواندند.اما اگر مقصودشان ایجاد آهنگ نبود،از آوردن این‏حروف خوددارى مى‏کردند.در قرآن نیز این شیوه بسیار غنى‏تر و شایسته‏تر به کارگرفته شده است.اما چنان چه با یکى از این حروف خاتمه نیابد و مثلا با یک حرف‏ساکن پایان پذیرد،یقینا این حرف به پیروى از آواى جمله و تقطیع واژگانى آن آمده‏و متناسب با لحن گفتار،به شایسته‏ترین نحو در موضع خود نشسته است.البته،چنین حروفى اغلب در جملات کوتاه آمده و از«حروف قلقله‏»یا بانگ‏دار و یا طنین‏انداز و یا حروف دیگرى است که در نظام موسیقى،لحنى براى آن قایل شده‏اند. تاثیر شیوه بر انگیختن با صدا در زبان بر دل همه آدمیان طبیعى است.در قرآن کریم‏نظمآهنگ اعجاز گون صوت‏ها همگان را مخاطب قرار مى‏دهد،چه آنان که زبان رامى‏فهمند و چه آنان که نمى‏فهمند. بنابر این،کلمات قرآن کریم از حروفى تشکیل شده که اگر یکى از آن بیفتد یاعوض شود یا حرف دیگرى به آن افزوده شود،اختلالى پدید مى‏آید و در روند وزن‏و طنین و آهنگ ضعفى آشکار مى‏شود و حس گوش و زبان را با اشکال روبه روخواهد کرد و سرانجام، انسجام عبارت‏ها و زبدگى مخرج‏ها و مسندهاى حروف وپیوستگى آن را به یک دیگر با اشکال روبه‏رو خواهد کرد و به هنگام شنیدن،ناهنجارى به هم راه خواهد داشت‏». گفته‏اند:این جنبه از اعجاز قرآن در درجه نخست‏به احساسات مبهمى‏بر مى‏گردد که در قلب خواننده یا شنونده بر مى‏انگیزد.به عبارتى دیگر،حروف به‏شکل بى‏نظیرى در کنار هم قرار مى‏گیرند که به هنگام شنیدن،بدون وجوددستگاه‏هاى موسیقى و بدون وجود قافیه یا وزن و بحر،چنین آهنگ با شکوهى ازآن به سمع مى‏رسد. در جایى از قرآن،زکریا خطاب به خداوند مى‏گوید: رب انی وهن العظم منی واشتعل الراس شیبا،و لم اکن بدعائک رب شقیا (23) .یا هنگامى که به کلام حضرت مسیح‏در گهواره گوش فرا مى‏دهیم: انی عبد الله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا،و جعلنی مبارکااینما کنت، و اوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت‏حیا (24) .یا آن جمله آهنگین که درباره‏فرمان بردارى پیامبران سخن مى‏گوید: اذا تتلى علیهم آیات الرحمان خروا سجدا وبکیا (25) .یا آن لحن و آهنگ وحشت‏ناک که دیدار با خداوند را در روز قیامت توصیف‏مى‏کند، و عنت الوجوه للحی القیوم،و قد خاب من حمل ظلما (26) . یا آهنگ دل نشین و شیرینى که خداوند رحمان با آن پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله را موردخطاب قرار مى‏دهد.آهنگى که دل‏ها را مسخر مى‏کند: طه.ما انزلنا علیک القرآن‏لتشقى.الا تذکرة لمن یخشى،تنزیلا ممن خلق الارض و السماوات العلى.الرحمان على‏العرش استوى.له ما فی السماوات و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت الثرى.و ان تجهربالقول فانه یعلم السر و اخفى،الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى (27) . اما هنگامى که قرآن به سخن از جانیان و عذابى که براى آنان در نظر گرفته شده‏مى‏پردازد،لحن آن به آهنگى مسین مبدل مى‏شود و در گوش‏ها طنین مى‏اندازد. واژگان،گویى سنگ‏هاى سختى‏اند که پرتاب مى‏شوند: انا ارسلنا علیهم ریحا صرصرافی یوم نحس مستمر،تنزع الناس کانهم اعجاز نخل منقعر (28) .ولى زمانى که ملائکه تسبیح‏گویان از خداوند براى مؤمنین طلب مغفرت مى‏کنند،واژگان،مانند شمش‏هاى طلاروان مى‏شوند: ربنا وسعت کل شیء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک . (29) اما هنگامى که از روز قیامت‏سخن به میان مى‏آید،از کلمات نا آرام و عصبى وعبارات مقطع،هول و هشدار مى‏بارد: و انذرهم یوم الازفة اذ القلوب لدى الحناجرکاظمین ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع (30) .سپس نوبت‏به گلایه مى‏رسد و چه‏گلایه‏اى که سودى ندارد: یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم.الذی خلقک فسواک‏فعدلک.فی ای صورة ما شاء رکبک (31) .و زمانى هم مژدگانى داده مى‏شود...ملائکه به‏مریم مژده مى‏دهند که حضرت مسیح متولد خواهد شد: یا مریم ان الله یبشرک بکلمة‏منه اسمه المسیح عیسى ابن مریم وجیها فی الدنیا و الآخرة و من المقربین (32) .و یا فریادى باکلمه‏اى عجیب مانند دشنه: فاذا جاءت الصاخة.یوم یقر المرء من اخیه.و امه و ابیه.وصاحبته و بنیه.لکل امرء منهم یومئذ شان یغنیه (33) . دیگر این که این تنوع در سبک و لحن حروف و عبارات در معمارى قرآن،بافت‏بى‏نظیرى است که نه پیش و نه پس از آن بوده و یا خواهد بود.تمام این امور درکمال سادگى به وقوع پیوسته‏اند،و اثرى از ساختگى و یا تکلف در آن مشهودنیست.واژه‏ها بسیار روان جریان مى‏یابند،وارد قلب مى‏شوند و پیش از دست‏به کارشدن عقل و تحلیل و تفکر و تامل آن احساس مبهمى را که آدمى را به خشوع وامى‏دارد،بر مى‏انگیزد.به عبارتى،با رسیدن سخن قرآن به گوش و تماس با قلب،احساساتى را بر مى‏انگیزد که ما تفسیرى براى آن نداریم.این صفت‏به علاوه تمام‏صفات دیگر،روى هم رفته از قرآن پدیده‏اى مى‏سازد که تفسیر پذیر نیست و مانندهم ندارد (34) . نظمآهنگ درونى قرآن   «موسیقى بیرونى‏»دست آورد صنایعى مانند قافیه،سجع و تجزیه یا تقسیم‏سخن منظوم به مصراع‏هاى مساوى و اوزان و بحور قرار دادى است که همگى‏قالب‏هاى مجرد لفظى و پیوسته به شمار مى‏آیند.اما«نظماهنگ درونى‏»دست آوردجلالت تعبیر و ابهت‏بیان پدید آمده از مغز کلام و کنه آن است.فاصله نوع نخست‏با نوع دوم نیز بسیار است،زیرا در نوع دوم،زیبایى لفظ و شکوه‏مندى معنا، پیوندى‏ناگسستنى دارند و مؤانست میان این دو نوایى احساس انگیز پدید مى‏آورد و نسیمى‏روح نواز را به وزیدن وا مى‏دارد و درون آدمى را به خلجان مى‏نشاند. استاد«مصطفى محمود»در بیان راز شگفت معمارى قرآن که در سبک خود بى‏نظیر و در اسلوبش یگانه است،چنین مى‏گوید:«این راز یکى از عمیق‏ترین رازهاى‏ساختار کلامى قرآن است.قرآن نه شعر است و نه نثر و نه کلامى مسجع،بلکه‏قسمى معمارى سخن است که موسیقى درونى را آشکار مى‏سازد. باید دانست که میان موسیقى درونى و موسیقى بیرونى فاصله بسیار است.براى‏مثال بیتى از شعرهاى‏«عمر بن ابى ربیعه‏»را که شعرهایش به داشتن موسیقى وآهنگ مشهور است،از نظر مى‏گذارنیم: قال لى صاحبى لیعلم مابی ا تحب القتول اخت الرباب شنونده وقتى این بیت را مى‏شنود،از موسیقى آن به وجد مى‏آید،اما موسیقى‏این شعر از نوع بیرونى است و شاعر با آوردن کلامى موزون در دو مصراع متساوى وبا نشاندن یک پایان بندى هم سان-یاء ممدود-در هر کدام از دو مصراع،به آهنگین‏شدن سخن خود کمک کرده است.موسیقى در این بیت از خارج به گوش مى‏رسد ونه از داخل و به عبارتى،پایان بندى(قافیه)و وزن و بحر،موسیقى را مى‏سازند.اماهنگامى که این آیه را تلاوت مى‏کنیم: و الضحى،و الیل اذا سجى (35) با شطرى رو به روهستیم که از قافیه،وزن و مصراع بندى قرار دادى تهى است و با این همه سرشار ازموسیقى است و از هر حرف آن نوایى دل پذیر مى‏تراود.این نوا از کجا و چگونه‏پدید آمده است؟این همان نظماهنگ یا موسیقى درونى است.نظماهنگ درونى،رازى از رازهاى معمارى قرآن است و هیچ ساختار ادبى یاراى برابرى با آن را ندارد. هم چنین وقتى مى‏خوانیم: الرحمان على العرش استوى (36) .یا وقتى سخنان زکریاخطاب به خداوند را تلاوت مى‏کنیم: قال رب انی وهن العظم منی و اشتعل الراس شیباو لم اکن بدعائک رب شقیا (37) .یا سخن خداوند خطاب به موسى را مى‏شنویم که: ان‏الساعة آتیة اکاد اخفیها لتجزى کل نفس بما تسعى (38) . یا سخنانى را که خداوند با آن مجرمین را وعده کیفر مى‏دهد تلاوت مى‏کنیم که: انه من یات ربه مجرما فان له جهنم لا یموت فیها و لا یحیى (39) .هر کدام از این عبارت‏هاداراى بنیان موسیقیایى قائم به ذاتى است که موسیقى آن را درون واژه‏ها و ازلا به لاى آن به شکلى شگرف بیرون مى‏تراود. وقتى قرآن حکایت موسى را بازگو مى‏کند،شیوه‏اى سمفونیک و حیرت انگیزپیش مى‏گیرد: و لقد اوحینا الى موسى ان اسر بعبادی فاضرب لهم طریقا فى البحر یبسا لاتخاف درکا و لا تخشى.فاتبعهم فرعون بجنوده فغشیهم من الیم ما غشیهم.و اضل فرعون‏قومه و ما هدى (40) .واژگان در اوج سلاست‏اند.کلماتى مانند«یبسا»یا«لا تخاف درکا»-به معناى لا تخاف ادراکا-تجسمى از رقت‏اند،گویى کلمات در دستان خالقشان‏ذوب مى‏شوند،نظام مى‏گیرند و نظم و آهنگى بى‏مانند در آنان تجلى مى‏یابد. این‏نظماهنگ،ساختارى است که در تمام کتب عرب مانندى نداشته و ندارد. میان این نظماهنگ و شعر جاهلى،یا شعر و نثر معاصر هیچ گونه شباهتى فراهم‏نیست و على رغم تمام کینه توزى‏هاى دشمنان که براى کاستن از شان قرآن صورت‏پذیرفته،تمام تاریخ حتى یک نمونه از تلاش‏هاى تقلید گونه و کیدهاى دشمنانه رامحفوظ نداشته است.در میان این همه هیاهو،عبارت‏هاى قرآن خصوصیات‏منحصر به فرد خود را دارند و چون پدیده‏اى تفسیر ناپذیر جلوه مى‏کنند.یگانه‏توجیه باور مندانه‏اى که مى‏توان از آن داشت،این است که قرآن سرچشمه‏اى دارددور از دسترس انسان. اکنون،به ایقاع (41) زیباى نغمه آمیز این آیات گوش فرا دهید: رفیع الدرجات ذو العرش یلقی الروح من امره على من یشاء من عباده لینذر یوم‏التلاق (42) . فالق الحب و النوى یخرج الحی من المیت و مخرج المیت من الحى (43) . فالق الاصباح و جعل اللیل سکنا و الشمس و القمر حسبانا (44) . یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور (45) . لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار (46) . خواندن قرآن با آواز خوش   و رتل القرآن ترتیلا (47) . حال که با موسیقى درونى اجمالا آشنا شدیم و ساختار نظماهنگ و نغمه‏هاى‏صوت و لحن شعرى شگفت آن را شناختیم،به این نکته مى‏رسیم که در دستور تلاوت قرآن،صداى خوش سفارش شده است و از قارى خواسته‏اند که نکات ‏ظریف تلاوت-اعم از کشیدن صدا و یا زیر و بم آن و ترجیع قراءت و غیره-رارعایت کند.در این جا به بازگویى چند روایت در این زمینه مى‏پردازیم: رسول الله صلى الله علیه و آله فرمود:«هر چیزى زیورى دارد و زیور قرآن آواز خوش است‏». «زیباترین زیبایى‏ها،یکى موى زیباست و دیگرى آواز و صداى دل کش‏». «قرآن را با آواز و نواى[متین]عرب بخوانید و از آواز[مبتذل]اهل فساد وگنه کاران کبیره پرهیز کنید» (48) . «آواز خوش زیورى براى قرآن است‏». «قرآن را با صداى خود خوش کنید،زیرا صداى خوش زیبایى قرآن را افزون‏مى‏کند». «قرآن را با آوازتان زینت‏بخشید». امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر آیه: و رتل القرآن ترتیلا (49) فرموده است:«به این‏معناست که آن را با تانى بخوانید و صدایتان را خوش دارید» (50) . امام باقر علیه السلام فرموده است:«قرآن را با آواز بخوانید،زیرا خداوند-عز و جل‏دوست مى‏دارد که با صداى خوش قرآن خوانده شود» (51) . رسول الله صلى الله علیه و آله فرمود:«قرآن با آهنگى حزین نازل شده،پس آن را با گریه[برخاسته از وجد]بخوانید و اگر گریه نکردید،لحن گریه به خود بگیرید و آن را باآواز خوش بخوانید،که هر کس آن را با آواز خوش نخواند،از ما نیست‏». «از ما نیست هر کس قرآن را با آواز خوش نخواند» (52) . امام صادق علیه السلام فرمود:«قرآن با حزن نازل شده،پس آن را با لحنى حزین‏بخوانید» (53) . البته سخنانى که معتمدان از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل کرده‏اند فراوان و دلیل اثباتى براى این گفته‏هاست. ابن الاعرابى گفته است (54) :«عرب به هنگام سوار کارى یا نشستن در حیاط و خیلى‏مواقع دیگر،به آواز رکبانى (55) تغنى مى‏کرد. وقتى قرآن نازل شد،پیامبر صلى الله علیه و آله خوش‏داشت که عرب‏ها به جاى تغنى به آواز رکبانى،هجیراء (56) و آوازشان با قرآن باشد» (57) زمخشرى نیز گفته است:«عرب عادت داشت که در همه احوال-چه هنگام‏سوارکارى و چه در حال لمیدن و یا نشستن در حیاط خانه‏ها و غیره-به آواز و زمزمه‏رکبانى تغنى کند.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وقتى مبعوث شد،بر این حال بر آمد تا آواز و زمزمه‏آنان با قرآن باشد.پس بدان فرمان داد،یعنى فرمود:«هر کس قرآن را جاى گزین‏رکبانى نکند و آن را زمزمه زیر لب و تغنى با آواز خوش قرار ندهد،از ما نیست‏» (58) . فیروز آبادى گفته است:«غناه الشعر و غنى به تغنیة:تغنى به‏».یعنى شعر را به آواز خواند و آن را تغنى کرد. شاعر گفته است: «تغن بالشعر اما کنت قائله ان الغناء بهذا الشعر مضمار» (59) «زبیدى‏»ضمن آن که نقل این گفته را به پیامبر صلى الله علیه و آله منسوب داشته گفته است: «خداوند به هیچ کس چون پیامبر گرامى اجازه نداده است که با قرآن آشکارا تغنى‏کند». «ازهرى‏»گفته است:«عبد الملک البغوى‏»به نقل از ربیع و او به نقل از شافعى به‏من اطلاع داد که معناى تغنى‏«خواندن قرآن با صداى محزون و رقیق است‏» (60) .اوحدیث دیگرى را نیز به شهادت مى‏گیرد که مى‏گوید:«زینوا القرآن باصواتکم‏». بر همین اساس،امامان اهل بیت علیهم السلام کوشش داشتند که قرآن با ترتیل و صداى‏بلند و تجوید و با آواز خوش خوانده شود. محمد بن على بن محبوب اشعرى در کتاب خود به نقل از معاویة بن‏عمار روایت مى‏کند که به ابى عبد الله علیه السلام گفتم:آیا هر کس،دعا یا قرآن مى‏خواند،اگرصدایش را بلند نکند،گویى چیزى نخوانده است؟فرمود:«همین طور است،على بن الحسین علیه السلام در تلاوت قرآن،خوش صداترین مردم بود و هنگام تلاوت‏صدایش را چنان بالا مى‏برد که تمام اهل خانه بشنوند».امام صادق علیه السلام در خواندن‏قرآن خوش صداترین مردم بود.هرگاه شب براى تلاوت بیدار مى‏شد،صدایش رابالا مى‏برد و وقتى سقاها و دیگر عابران از آن مسیر مى‏گذشتند،مى‏ایستادند و به‏تلاوت او گوش مى‏دادند (61) . هم چنین روایت است که موسى بن جعفر علیه السلام نیز صدایى خوش داشت و قرآن‏نیکو تلاوت مى‏کرد.او روزى فرموده بود: «على بن الحسین علیه السلام با صداى بلند قرآن‏مى‏خواند تا شاید ره گذرى از آن جا بگذرد و به خود آید.وقتى امام چنان کرد، دیگرمردم آن را تاب نمى‏آوردند».از او پرسیده شد:آیا رسول الله صلى الله علیه و آله در نماز جماعت‏صدایش را به هنگام تلاوت قرآن بلند نمى‏کرد؟فرمود:«رسول الله صلى الله علیه و آله فقط آن گونه‏که در توان مردم بود تلاوت مى‏فرمود» (62) . هم چنین از امام على بن موسى الرضا و او از پدرش و نیاکانش از رسول الله صلى الله علیه و آله نقل‏است که فرمود:«قرآن را با آواز خوش بخوانید،زیرا آواز خوش زیبایى قرآن را افزون‏مى‏کند»،سپس این آیه را تلاوت کرد: یزید فی الخلق ما یشاء (63) . پي نوشت :   1- مقدمه تفسر وى‏«المحرر الوجیز»،ص 279.التمهید،ج 5،ص 21. 2- ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص 29. 3- کتاب دلایل الاعجاز،ص 28. 4- ر.ک:ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص 34-29. 5- بقره 2:179. 6- اگر تقدیر«من کل شیء»باشد،کاملا نادرست است و اگر«من بعض الاشیاء»باشد حالت ابهام دارد که در متن قانون نباید هیچ گونه نقطه ابهامى وجود داشته باشد. 7- ر.ک:التمهید فی علوم القرآن،ج 5،ص 130-9. 8- شیخ محمد حسین کاشف الغطاء،الدین و الاسلام،ج 2،ص 107. 9- ر.ک:تفسیر ابن جریر طبرى-جامع البیان-ج 29،ص 98. 10- اصطلاحاتى در موسیقى عروض است:یک حرف متحرک و بعد از آن یک حرف ساکن اگر بیاید سبب‏خفیف نامیده مى‏شود.دو حرف متحرک اگر بعد از آن ساکنى نیاید سبب ثقیل نامیده مى‏شود.دو متحرک که‏بعد از آن یک ساکن بیاید،وتد مجموع نامیده مى‏شود.اگر حرف ساکن در میان دو متحرک باشد وتد مفروق‏نامیده مى‏شود.اگر سه حرف متحرک پى در پى باشد،فاصله کوچک نامیده مى‏شود و اگر چهار حرف متحرک‏بیاید و بعد یک ساکن را فاصله بزرگ مى‏خوانند. 11- قصص 28:30.ر.ک:استاد دراز،النبا العظیم،ص 99-94. 12- نجم 53:22-1. 13- روى،در اصطلاح عروض:حرف اصلى قافیه که مدار قافیه بر آن است. 14- شعراء 26:82-75. 15- فجر 89:5-1. 16- قمر 54:8-6. 17- کهف 18:64. 18- قارعه 101:11-9. 19- حاقه 69:21-19. 20- مریم 19:4-2. 21- التصویر الفنى فى القرآن،ص 83-80. 22- رافعى،اعجاز القرآن،ص 216-188. 23- مریم 19:4. 24- مریم 19:31. 25- مریم 19:58. 26- طه 20:111. 27- طه 20:8-1. 28- قمر 54:20-19. 29- غافر 40:7. 30- غافر 40:18. 31- انفطار 82:8-6. 32- آل عمران 3:45. 33- عبس،80:37-33. 34- مصطفى محمود،محاولة لفهم عصری للقرآن،ص 447-445. 35- ضحى 93:2 1. 36- طه 20:5. 37- مریم 19:4. 38- طه 20:15. 39- طه 20:74. 40- طه 20:79-77. 41- ایقاع:هم آهنگ ساختن آوازها. 42- غافر 40:15. 43- انعام 6:95. 44- انعام 6:96. 45- غافر 40:19. 46- انعام 6:103.ر.ک:محاولة لفهم عصری للقرآن ص 19-12. 47- مزمل 73:4. 48- الکافى،ج 2،ص 616-614،شماره‏هاى 9-8-3. 49- مزمل 73:4. 50- بحار الانوار،ج 89،کتاب القرآن،شماره 21،ص 195-190. 51- الکافى،ج 2،ص 616،شماره 13. 52- بحار الانوار،ج 89،ص 191. 53- الکافى،ج 2،ص 614،شماره 2. 54- «ابو عبد الله محمد بن زیاد کوفى‏»یکى از زبان دانان مشهور عرب است که در محضر درس او مردمان بسیارحاضر مى‏شدند.او در سخندانى و شناخت لفظ ناآشنا از همه سر بود،تا جایى که مى‏گویند بر«ابو عبیده‏»و«اصمعى‏»برترى داشته است.او در رجب سال 150 هجرى زاده شد و در شعبان 231 از دنیا رفت(قمى،الکنى و الالقاب،ج 1،ص 215). 55- رکبانى:خواندن سرود باکش و قوس دادن و زیر و بم صدا. 56- هجیراء:زمزمه و طنین آواز و ترانه. 57- نهایه ابن اثیر،ج 3،ص 391. 58- الفائق،ج 2،ص 36(رثث). 59- ابن منظور گفته است:«منظور شاعر تغنى بوده و اسم را(غناء)به جاى مصدر آورده است‏». 60- لسان العرب،ج 15،ص 136،«تحسین القراءة و ترقیقها»آمده است. 61- مستطرفات السرائر،ص 484. 62- کتاب الاحتجاج،ج 2،ص 170. 63- فاطر 35:1،ر.ک:عیون اخبار الرضا،ج 2،ص 68،شماره 222.   معرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله    
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 395]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن