تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833054834




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گسترش تشيع در عصر امويان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
گسترش تشيع در عصر امويان
گسترش تشيع در عصر امويان با وجود همه اختناق ها و ستم هايي که در دوران امويان بر شيعيان وارد شد، گسترش تشيع متوقف نشد، زيرا مظلوميت خاندان پيامبر، باعث تمايل قلوب مردم به سوي آنان مي شد و همواره افراد جديدي به سلک شيعيان در مي آمدند. اين مطلب در پايان دولت اموي کاملا مشهود است. گسترش تشيع در دوران اموي مقاطعي داشته است که هر مقطع مشخصه ي ويژه ي خود را دارد که به سه دوره و مرحله ي کلي مي توان تقسيم کرد: الف: از سال 40 ه تا 61 ه، دوران امام حسن و امام حسين عليهماالسلام. ب: از سال 61 ه تا حدود 110 ه، دوران امام سجاد و امام باقر عليهماالسلام. ج: از سال 110 ه تا 132 ه، تا پايان حکومت امويان، دوران امام صادق عليه السلام. عصر امام حسن و امام حسين عليهم السلاماز زمان اميرالمؤمنين عليه السلام، به تدريج شيعه شکل گروهي به خود مي گيرد و صف شيعيان کاملا مشخص مي شود. بدين دليل امام حسن عليه السلام در صلح نامه، يکي از مواد صلح را تامين امنيت شيعيان پدرش قرار مي دهد و اين که نبايد متعرض آنان شوند. (1) شيعه به تدريج تمرين مي کند که اطاعت از امام، وابسته به حاکميت بالفعل امام نيست، از اين رو هنگام بيعت مردم با امام حسن عليه السلام، آن جناب شرط مي کند که بايد در جنگ و صلح از ايشان اطاعت کنند. همچنين مشخص مي شود که امامت لزوما مساوي با حاکميت نيست و حاکم ستمگري چون معاويه نمي تواند امام و اطاعتش واجب باشد؛ چنان که امام در خطبه اي که بعد از صلح در مسجد کوفه، به پافشاري معاويه و در حضور او ايراد کرد، فرمود: «خليفه کسي است که به کتاب خدا و سنت پيامبر عمل کند و کسي که کارش ظلم است، نمي تواند خليفه باشد، بلکه پادشاهي است که ملکي به دست آورده، مدت کمي بهره مند مي شود بعد لذتش قطع مي گردد، ولي بايد حساب پس بدهد» (2). از ديگر ويژگي جامعه ي تشيع در اين مقطع، اتحاد و يک پارچگي شيعه است که از جايگاه رهبران شيعه ناشي مي شود. تا شهادت امام حسين عليه السلام هيچ انشعابي در شيعه نمي بينيم. حسنين عليهماالسلام در ميان مسلمانان داراي جايگاهي بودند که هيچ يک از ائمه ي طاهرين عليهم السلام بعد از آنها، جايگاه آن دو بزرگوار را نداشتند. اينان يگانه ذريه پيامبر بودند. اميرالمؤمنين در جنگ صفين هنگامي که ديد امام حسن عليه السلام با تندي پيش مي رود، فرمود: «به جاي من شما اين جوان را نگه داريد (از پيکار او جلوگيري کنيد) تا مرا درهم نريزد، که من حريص هستم اين دو جوان (حسن و حسين عليهماالسلام) کشته نشوند؛ زيرا با مرگ آن دو، نسل پيامبر قطع مي شود» (3). حسنين عليهم السلام در ميان صحابه پيامبر نيز احترام ويژه اي داشتند. اين مطلب در بيعت مردم با امام حسن عليه السلام روشن مي شود که صحابه پيامبر خلافت حضرت را پذيرفتند و هيچ يک اعتراضي نکردند؛ از اين رو در خلافت امام حسن عليه السلام جز از طرف شام مشکلي نمي بينيم. آن گاه که حضرت صلح کرد و خواست از کوفه خارج شود و به مدينه برگردد، مردم به شدت مي گريستند، در مدينه نيز از گزارشي که يکي از قريشيان به معاويه مي دهد، جايگاه آن جناب روشن مي شود؛ مرد قريشي در گزارش خود به معاويه چنين نوشته بود: «يا اميرالمؤمين! حسن نماز صبح را در مسجد مي خواند و بر سجاده اش مي نشيند، تا اين که خورشيد طلوع کند. آن گاه به ستوني تکيه مي دهد، هر کس در مسجد باشد، به خدمتش مي رسد و با او گفت و گو مي کند تا اين که آفتاب بالا آيد، و دو رکعت نماز مي گزارد و بر مي خيزد و مي رود و از حال همسران پيامبر جويا مي شود و بعد به منزلش مي رود...» (4) امام حسين عليه السلام نيز مانند برادر بزرگوارش احترام بالايي داشت. به طوري که حتي عبدالله بن زبير، دشمن سرسخت اهل بيت عليهم السلام، نمي توانست موقعيت امام حسين عليه السلام را انکار کند. تا آن جناب در مکه بود، مردم توجهي به ابن زبير نداشتند و کار او بالا نمي گرفت، از اين رو دوست داشت که امام هر چه زودتر از مکه برود. از اين رو به امام حسين عليه السلام عرض مي کرد: «اگر من نيز مثل تو جايگاهي در عراق داشتم، به سرعت به آن جا مي رفتم». (5) جايگاه حضرت طوري بود که با بيعت نکردنش، حکومت يزيد مورد سؤال قرار مي گرفت؛ بدين سبب آنان اين قدر در بيعت ايشان پافشاري داشتند. اين دو بزرگوار ميان بني هاشم احترام و جايگاه ويژه اي داشتند، طوري که هيچ يک از بني هاشم در زمان آنان نه تنها داعيه رهبري نداشت، که حتي سروري بني هاشم را نيز هيچ وقت ادعا نمي کرد. هنگامي که امام حسن عليه السلام بر اثر سم معاويه از دنيا رفت، ابن عباس در شام بود. معاويه به او گفت: «ابن عباس، حسن وفات کرد و تو سرور بني هاشم شدي». ابن عباس گفت: «تا زماني که حسين هست نه. (6)»حتي ابن عباس با آن جايگاه علمي و سياسي که داشت و حبرالامه و مفسر قرآن بود و از لحاظ سني هم از امام حسن و امام حسين عليهما السلام بزرگ تر بود، به آنان خدمت مي کرد. مدرک بن ابي زياد نقل مي کند: «ابن عباس مرکب حسن و حسين عليهما السلام را آماده کرد و رکاب آنان را گرفت تا سوار شدند. گفتم: تو چرا رکاب آنان را مي گيري، در حالي که از آنان مسن تر هستي. گفت: احمق!، نمي داني اينها چه کساني اند؟ اينان فرزندان رسول خدايند. آيا نعمت بزرگي نيست که خدا به من توفيق داده تا رکاب آنان را بگيرم؟». (7) تأثير نهضت کربلا در روند توسعه تشيعپس از شهادت امام حسين عليه السلام، شيعيان به سبب از دست دادن مهم ترين تکيه گاه خود، به شدت ترسيدند و از حرکت مسلحانه در مقابل دشمن، نااميد شدند. با وقوع حادثه دل خراش عاشورا، در کوتاه مدت، ضربه خرد کننده اي بر نهضت شيعه وارد شد. با انتشار خبر اين حادثه در سرزمين هاي اسلامي آن روز، به ويژه در عراق و حجاز، رعب و وحشت شديدي بر محافل شيعه حکم فرما شد؛ زيرا مسلم شد که يزيد آماده است حتي با کشتن فرزند پيامبر و اسير کردن زنان و فرزندان او حکومت خود را استحکام بخشد و در راه تثبيت پايه هاي حکومت خويش از هيچ جنايتي دريغ نمي کند. آثار اين ترس و وحشت در کوفه و مدينه نمايان بود و با بروز «فاجعه حره» و سرکوبي شديد و بي رحمانه نهضت مردم مدينه توسط نيروهاي يزيد، شدت يافت. اختناق شديدي در عراق و حجاز مناطق سکونت شيعيان به ويژه کوفه و مدينه حاکم شد و تشکل و انسجام شيعيان از هم پاشيد. امام صادق عليه السلام در ترسيم اين وضع اندوه بار مي فرمايد: «پس از شهادت امام حسين عليه السلام، مردم از اطراف خاندان پيامبر پراکنده شدند، جز سه نفر: ابو خالد کابلي، يحيي بن ام الطويل و جبير بن مطعم». (8) مسعودي مورخ نيز در وصف اين دوره مي گويد: «علي بن الحسين امامت را به صورت مخفي و با تقيه شديد و در زماني دشوار، عهده دار شد (9) ». اين وضع تا پايان حکومت يزيد ادامه داشت. بعد از مرگ يزيد نهضت هاي شيعي شروع شد که تا زمان تثبيت حکومت امويان در زمان خلافت عبدالملک، دوام داشت. اين مدت فرصت خوبي براي گسترش تشيع بوده است. يکي از مهم ترين تأثيرهايي که نهضت کربلا داشت، از بين رفتن مشروعيت حکومت امويان در افکار عمومي بود. بد نامي حکومت به جايي رسيد که جايگاه خلافت به پايين ترين درجه، پايين آمد و ديگر مردم به عنوان نهادي مقدس به آن نمي نگريستند. شعر زير خطاب به قبر يزيد در حوارين، حاکي از اين بدنامي است: ايها القبر بحواريناقد ضمنت شر الناس اجمعينا. (10) (11) در اين زمان مسلمانان، به جز مردم شام، اعم از شيعه و سني با حکومت امويان مخالف بودند و شورش هاي شيعي و سني زيادي به وقوع پيوست. (12). يعقوبي مي نويسد: «عبدالملک بن مروان به فرماندارش حجاج بن يوسف نوشت، مرا به ريختن خون آل ابي طالب مبتلا نکن؛ زيرا سفيانيان را ديدم که در نتيجه کشتن آنان به چه سرنوشتي دچار شدند.» (13) سرانجام نيز خون امام حسين عليه السلام کاخ امويان را واژگون کرد. مقدسي مي گويد: «چون خداوند ستم و بيداد بني اميه را بر خاندان پيامبر بديد، لشکري را که از بخش هاي گوناگون همين خراسان گرد آمده بود، به سياهي شب تاريک بر سر ايشان فرستاد». (14) از طرف ديگر، مظلوميت امام حسين عليه السلام و شهيدان کربلا، محبت خاندان پيامبر را در قلب مردم نشاند و جايگاه آنان را به عنوان اولاد پيامبر و يگانه سرپرستان اسلام مستحکم کرد. بيشتر قيام هاي دوران اموي به نام و براي خون خواهي آنان صورت مي گرفت و انقلابي ها با شعار «يا لثارات الحسين» جمع مي شدند. حتي قيام شخصي چون ابن اشعث در سيستان، (15) به نام حسن مثني (فرزند امام حسن عليه السلام) شکل گرفت. (16) بدين دليل احاديث مهدي در مقام منتقم آل محمد صلي الله عليه و آله شيوع يافت. (17) و مردم در انتظار انتقام گيرندگان از بني اميه به سر مي بردند (18) و از شدت بي صبري و اوج انتظار گشايش، گاهي نام مهدي را با نام رهبران نهضت ها و قيام ها تطبيق مي دادند. (19) از سوي ديگر ا ئمه ي اطهار عليهم السلام و خاندان پيامبر، ياد و خاطره شهيدان كربلا را زنده نگه مي داشتند. امام سجاد عليه السلام هر وقت، مي خواست آب بياشامد، تا چشمش به آب مي افتاد، اشک از چشمانش سرازير مي شد. وقتي علتش را مي پرسيدند مي فرمود: «چگونه گريه نکنم در حالي که آب را براي وحوش و درندگان بيابان آزاد گذاشتند، ولي به روي پدرم بستند؟» روزي خدمتگزار امام عرض کرد: «آيا غم شما تمامي ندارد!» حضرت فرمود: «واي بر تو، يعقوب که تنها يکي از دوازده پسرش ناپديد شده بود، در فراق او آن قدر گريست که چشمانش نابينا شد و از شدت اندوه کمرش خم گشت، در حالي که پسرش زنده بود. ولي من ناظر کشته شدن پدرم، برادرم، عموهايم و هفده نفر از بستگانم بودم که پيکرهايشان در اطرافم نقش زمين شده بود. پس چگونه ممکن است غم و اندوه من پايان يابد؟» (20) امام صادق عليه السلام شاعران را تشويق مي کرد که در رثاي امام حسين عليه السلام شعر بسرايند و مي فرمود: «هر کس در مورد حسين عليه السلام شعر بگويد و بگريد و مردم را بگرياند، بهشت بر او واجب مي شود و گناهانش آمرزيده مي گردد». (21) بدين ترتيب امام حسين عليه السلام نماد تشيع شد. از اين رو در مقاطعي از تاريخ چون دوره ي متوکل، زيارت قبر آن جناب ممنوع شد. (22) عصر امام سجاد عليه السلامدوران امام سجاد عليه السلام را مي توان بر 2 مرحله تقسيم کرد: مرحله ي نخست بعد از شهادت امام حسين عليه السلام و تزلزل حکومت امويان و سرانجام واژگوني سفيانيان و روي کار آمدن مروانيان و درگيري بني اميه با هم و گرفتاري شان به قيام ها و شورش ها تا تثبيت حکومت مروانيان و مرحله ي دوم از زمان حکمراني حجاج و شکست عبدالله بن زبير (23) در مکه تا شروع نهضت عباسيان مربوط به دوره ي نخست امامت امام باقر عليه السلام نيز مي شود. بعد از شهادت امام حسين، بني اميه از سويي گرفتار قيام هاي مردم عراق و حجاز بودند و از سوي ديگر، اختلافهاي درون گروهي داشتند، حکومت يزيد ديري نپاييد. يزيد پس از سه سال حکومت در سال 64 هجري مرد. (24) بعد از او پسرش معاويه صغير روي کار آمد. او بيش از 40 روز حکومت نکرده بود که از خلافت کناره گرفت و بدون فاصله از دنيا رفت (25). با مرگ او، اختلاف ميان خاندان بني اميه شروع شد. مسعودي حوادث بعد از مرگ او را که حاکي از رقابت شديد و حرص خاندان اموي بر رياست است، چنين وصف مي کند: «معاويه (دوم) در سن 22 سالگي مرد و در دمشق مدفون شد. وليد بن عتبة ابن ابي سفيان به طمع اين که خليفه شود، جلو رفت تا بر جنازه معاويه (دوم) نماز بخواند که پيش از تمام شدن نماز، ضربه ي مهلکي خورد و کشته شد. آن گاه عثمان ابن عتبة بن ابي سفيان بر او نماز خواند، ولي به خلافت او نيز رضايت ندادند و او مجبور شد به مکه، نزد ابن زبير، برود» (26) هنوز بيش از سه سال از شهادت امام حسين عليه السلام نگذشته بود که حکومت سفيانيان به پايان رسيد. بيشتر مردم سرزمين هاي اسلامي حتي عده اي از سران و فرماندهان بني اميه مثل، ضحاک بن قيس و نعمان بن بشير به ابن زبير متمايل شده بودند. در اين هنگام بود که ابن زبير امويان ساکن مدينه، از جمله مروان را از آن جا بيرون کرد. آنان راهي شام شدند و چون در دمشق خليفه اي نبود، امويان در جابيه، مروان بن حکم را به خلافت برگزيدند و خالد بن يزيد و بعد از او عمرو بن سعيد اشدق را ولي عهد او قرار دادند. بعد از مدتي مروان، خالد بن يزيد را بر کنار کرد و پسرش عبدالملک را ولي عهد خود ساخت. به همين دليل مادر خالد که زن مروان بود، او را مسموم کرد و مروان مرد. عبدالملک نيز عمرو بن سعيد را از سر راه خود برداشت و فرزندش را ولي عهد خود کرد. (27) از سوي ديگر امويان گرفتار شورش ها و قيام ها بودند. اين قيام ها به دو قسمت تقسيم مي شوند: يکي قيام هايي که ماهيت شيعي نداشتند. اين قيام ها عبارت بودند از قيام حره و قيام ابن زبير. قيام ابن زبير که ماهيتش معلوم است، چون رهبر قيام، ابن زبير از دشمنان سرسخت خاندان پيامبر بود. او اين کينه را از شکست جنگ جمل و حوادث آن روزگار در دل داشت. ولي برادر او، مصعب، تمايل شيعي داشت و با دختر امام حسين عليه السلام، سکينه، ازدواج کرده بود، (28) از اين رو کار او در عراق بالا گرفت و شيعيان عراق براي مقابله با امويان به او پيوسته بودند که ابراهيم اشتر بعد از مختار همراه او بود و در کنار وي کشته شد. قيام حره نيز ماهيت شيعي نداشت (29) و امام سجاد عليه السلام در آن هيچ مداخله اي نکرد. هنگامي که مسلم بن عقبه در مدينه از مردم بيعت گرفت و از آنان خواست در جايگاه غلام با يزيد بيعت کنند، به امام سجاد عليه السلام احترام کرد و هيچ معترض آن جناب نشد. (30) ديگري قيام هايي هستند که ماهيتشان شيعي است. قيام هاي شيعيقيام هاي شيعي عبارت بودند از: قيام توابين و قيام مختار. خاستگاه اين دو قيام، عراق و شهر کوفه بود و نيروهاي تشکيل دهنده آنها شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام بودند. در سپاه مختار شيعيان موالي (غير عرب) نيز به فراواني به چشم مي خوردند. هيچ ابهامي در ماهيت قيام توابين نيست. اين قيام بر پايه ي انگيزه هاي درست و شهادت طلبانه بوده و مقصدي جز خون خواهي امام حسين عليه السلام و پاک کردن گناه ياري نکردن حضرت، با کشته شدن در راه مبارزه با قاتل هاي وي، نداشتند. توابين بعد از خروج از کوفه به سوي کربلا رفتند و به زيارت قبر امام حسين عليه السلام شتافتند و در شروع کارشان چنين گفتند: «پروردگارا! ما فرزند پيامبر را ياري نکرديم، گناهان گذشته ما را بيامرز و توبه ما را بپذير. به روح حسين عليه السلام و ياران راستين و شهيد او رحمت فرست. ما شهادت مي دهيم که بر همان عقيده ايم که حسين عليه السلام بر سر آن کشته شد. پروردگارا! اگر گناهان ما را نيامرزي و به ديده رحم و عطوفت بر ما ننگري، زيانکار و بدبخت خواهيم بود...» (31) اما مختار پس از ورود مسلم بن عقيل به کوفه، با او همکاري مي کرد که توسط عبيدالله بن زياد دستگير و زنداني شد و پس از حادثه ي عاشورا با وساطت عبدالله بن عمر شوهر خواهرش، نزد يزيد، آزاد شد. او در سال 64 ه ق به کوفه و بعد از نهضت توابين، قيام خويش را شروع کرد و با شعار «يا لثارات الحسين» توانست شيعيان، به ويژه شيعيان موالي را اطراف خود جمع کند. او با اين نيروها توانست قاتل هاي امام حسين عليه السلام را به سزاي عمل شان برساند. طوري که در يک روز دويست و هشتاد نفر از اين جنايتکاران را کشت و خانه هاي چند تن از آنان را که فرار کرده بودند، ويران کرد. از جمله خانه محمد بن اشعث را تخريب کرد و از مصالح آن، خانه حجر بن عدي، يار وفادار علي عليه السلام را که معاويه تخريب کرده بود، بازسازي کرد. (32) درباره ي مختار، اظهار نظرهاي متضادي شده است. عده اي او را شيعه حقيقي و برخي وي را دروغگو خوانده اند. ابن داوود در رجالش، درباره مختار چنين مي گويد: «مختار پسر ابو عبيد ثقفي است. برخي از علماي شيعه او را به کيسانيه متهم کرده اند و در اين باره به رد هديه او توسط امام سجاد عليه السلام استدلال کرده اند؛ ولي اين نمي تواند دليل بر رد او باشد. زيرا امام باقر عليه السلام درباره او فرمود: به مختار بد نگوييد؛ زيرا او قاتل هاي ما را کشت و نگذاشت خون هاي ريخته شده ما پايمال شود و دختران ما را شوهر داد و هنگام سختي ميان ما مال تقسيم کرد.»هنگامي که ابوالحکم، پسر مختار نزد امام باقر عليه السلام آمد، خيلي به او احترام کرد. ابوالحکم درباره پدرش پرسيد و گفت: «مردم در مورد پدرم سخناني مي گويند، ولي سخن شما هر چه باشد ملاک است؟» در اين هنگام امام مختار را تمجيد کرد و بر او رحمت فرستاد و فرمود: «سبحان الله! پدرم به من گفته که مهر مادرم از مالي بود که مختار به پدرم فرستاده بود»و چند بار گفت: «خدا پدرت را رحمت کند، او اجازه نداد حق ما ضايع شود، قاتل هاي ما را کشت و نگذاشت خون ما پايمال شود». امام صادق عليه السلام نيز فرمود: «در خاندان ما زني به گيسويش شانه نزد و حنا به مويش نماليد، تا اين که مختار سر قاتل هاي حسين عليه السلام را فرستاد.»روايت شده هنگامي که مختار سر عبيدالله بن زياد ملعون را نزد امام سجاد عليه السلام فرستاد، آن حضرت به سجده افتاد و بر مختار دعاي خير نمود. اما روايت هايي که در سرزنش مختار نقل شده از ساخته ها ي مخالفان است. (33) درباره نسبت کيسانيه به مختار و نقش او در ايجاد فرقه کيسانيه آيت الله خويي ضمن دفاع از مختار و رد نسبت کيسانيه به او مي نويسد: «برخي از علماي اهل سنت مختار را به مذهب کيسانيه نسبت مي دهند و اين قطعا سخن باطلي است؛ زيرا محمد حنفيه مدعي امامت براي خود نبود تا مختار مردم را به امامت او دعوت کند. مختار قبل از محمد حنفيه، کشته شد و محمد حنفيه زنده بود و مذهب کيسانيه بعد از مرگ محمد حنفيه به وجود آمد. اما اين که مختار را کيسان مي خوانند (نه به اين دليل است که مذهب او کيساني است) بر فرض درستي اين لقب براي او پيدايش اش همان روايت کشي از امير مؤمنان است که 2 بار به او فرمود: يا کيس، يا کيس؛ سپس آن را به صيغه ي تثنيه در آوردند و کيسان گفته شد.» (34) تثبيت حکومت مروانيان (دوران خفقان) گفتيم که مرحله ي دوم دوره ي امام سجاد عليه السلام، تثبيت حکومت مروانيان بود. بني مروان بعد از قتل عبدالله بن زبير در سال 73 ه ق، (35) حکومت خويش را تحکيم بخشيدند و در اين راه از وجود سفاکاني چون حجاج بن يوسف استفاده کردند. او براي از بين بردن دشمن از هيچ کاري ابايي نداشت؛ حتي کعبه را مورد هدف قرار داد و با گلوله هاي آتشين منجنيق، آن را ويران کرد و مخالفان بني اميه را چه شيعه، چه غير شيعه هر جا مي يافت، مي کشت و قيام اين اشعث ضد او در سال 80 ه ق، سودي نبخشيد (36) و ديکتاتوري وي تا 95 ه ق (37) حجاز و عراق را در برگرفت. امام سجاد عليه السلام در چنين دوراني مي زيست و با دعا معارف اسلامي و شيعي را منتقل مي کرد. در اين هنگام شيعيان يا فراري بودند يا در زندان به سر مي بردند يا به دست حجاج کشته مي شدند يا به شدت تقيه مي کردند. از اين رو مردم جرأت نزديک شدن به امام سجاد عليه السلام را نداشتند و ياران حضرت به غايت اندک بودند. مرحوم مجلسي نقل مي کند: «حجاج بن يوسف، سعيد بن جبير را به سبب ارتباطش با امام سجاد عليه السلام به قتل رساند. (38) البته در اين زمان بر اثر فشارهايي که بر شيعيان وارد شد، آنان به مناطق گوناگون سرزمين هاي اسلامي مهاجرت کردند و موجب گسترش تشيع شدند. در همين زمان عده اي از شيعيان کوفه، به منطقه ي قم آمدند و در آن جا ساکن، و سبب گسترش تشيع در آن سامان شدند. (39) دوره ي نخست امامت امام باقر عليه السلام نيز، هم زمان با ادامه اقتدار حکومت امويان بود. در اين زمان خليفه مقتدر و مستبدي چون هشام بن ملك حكومت مي كرد كه امام باقر عليه السلام را همراه فرزندش امامصادق عليه السلام به شام فرا خواند و از هيچ آزار و اذيتي نسبت به آنان کوتاهي نکرد. (40) در زمان او، زيد بن علي بن الحسين عليه السلام قيام کرد و به شهادت رسيد. اگر چه در دوره ي عمر بن عبدالعزيز اندکي از سخت گيري و فشار بر شيعيان کاسته شد، ولي مدت خلافتش کوتاه بود و بعد از دو سال و اندکي حکومت، به طرز مرموزي از دنيا رفت. البته بني اميه با فشار و سخت گيري نتوانستند نور حق را خاموش کنند و فضايل و مناقب اميرالمؤمنين، علي عليه السلام، را از خاطره ها محو سازند و اين خواست خدا بود. ابن ابي الحديد مي گويد: «اگر خداي تعالي سري در اين مرد (علي) قرار نداده بود، حتي يک حديث هم در فضيلت و منقبت او نقل نمي شد؛ زيرا مروانيان نسبت به ناقلان فضايل آن جناب، خيلي سخت گير بودند». (41) پی نوشت:1. ابن شهر آشوب. مناقب آل ابي طالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج 4، ص 33. 2. ابوالفرج اصفهاني. مقاتل الطالبيين، منشورات الشريف الرضي، قم 1416 ه، ص 82. 3. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه ي 168، ص 660. 4. بلاذري. انساب الاشراف، دار التعارف للمطبوعات، بيروت، 1394 ه، ج 3، ص 21. 5. ابن عبد و به اندلسي، احمد بن محمد. العقد الغريد، دار احياء التراث العربي، بيروت 1409 ه، ج 4، ص 366. 6. مسعودي، علي بن الحسين. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1411 ه، ج 3، ص 9. 7. ابن شهر آشوب. مناقب آل ابي طالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج 3، ص 400. 8. شيخ طوسي. اختيار معرفة الرجال معروف به رجال کشي، موسسه آل البيت لاحياء التراث، قم 1404 ه، ج 1، ص 338. 9. اثبات الوصية، المطبعة الحيدرية، نجف، ط 4، 1373 ه، ق ص 167. 10. اي قبري که در شهر حوارين هستي! بدترين همه مردم را در بر گرفته اي. 11. مسعودي، علي بن الحسين. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، ط اول، 1411 ه، ج 3، ص 65. 12. همان، ص 81- 99. 13. ابن واضح. تاريخ اليعقوبي، منشورات الشريف الرضي، قم 1414 ه، ج ص 304. 14. مقدسي. احسن التقاسيم، ترجمه منزوي، شرکت مولفان و مترجمان ايران، ج 2، ص 426 و 427. 15. عبدالرحمن بن محمد بن اشعث از سوي حجاج حاکم سيستان بود. سيستان مرز مسلمانان با هنديان به شمار مي رفت و در آنجا مسلمانان با حاکمان هند درگير بودند. به جهت دشمني ايي که حجاج با عبدالرحمن داشت، براي از بين بردن او نقشه مي کشيد. عبدالرحمن با آگاهي از اين موضوع در سال 82 ه عليه او قيام کرد. چون عامه مردم از حجاج نفرت داشتند، افراد زيادي از اهل بصره و کوفه به او پيوستند؛ عده اي زيادي از قاريان کوفه و شيعيان همراه قيام کنندگان بودند. بدين ترتيب او از سيستان به سوي عراق روانه شد؛ نخست هدفش متوجه خلع حجاج بود، سپس عبدالملک را نيز از خلافت خلع کرد و سپاهيان حجاج را شکست داد. و تا کوفه پيش آمد، خطر او جدي بود، عبدالملک سپاه بزرگي را از شام به ياري حجاج فرستاد، سپاهيان شام در محلي به نام «ديرالجماجم» -در هفت فرسنگي کوفه- ابن اشعث را شکست دادند. او به سوي هند گريخت و به يکي از امراي آنجا پناهنده شد؛ ولي بالاخره توسط عمال حجاج به قتل رسيد. (مسعودي: همان مأخذ: ج 3، ص 148 و ياقوت حموي، شهاب الدين ابي عبدالله. معجم البلدان، دار احياء التراث العربي، بيروت، ط 1، 1417 ه ق، ج 4، ص 338.) 16. ابن عنبه. عمدة الطالب، في انساب آل ابي طالب، انتشارات الرضي، قم، ص 100. 17. ابوالفرج اصفهاني. مقاتل الطالبيين، منشوارات الشريف الرضي، قم، ط دوم، 1416 ه ق، ص 216. 18. يعقوبي نقل مي کند: عمر بن عبدالعزيز در عصر خلافتش، در جواب اعتراض شخصي به نام عامر بن وائله که مقرري او از سوي حکومت قطع شده بود گفت: به من خبر داده اند، که تو شمشيرت را صيقل داده اي، نيزه ات را تيز کرده اي و تير و کمانت را آماده نموده اي و منتظر امام قائم هستي، تا قيام کند؛ منتظر باش که هر وقت خروج کرد، مقرري تو را بپردازد (تاريخ اليعقوبي، منشورات الشريف الرضي، قم، 1414 ه ق، ج 2، ص 307. 19. ابوالفرج الصفهاني. همان، ص 210. 20. علامه مجلسي. بحارالانوار، المکتبة الاسلامية، تهران ط دوم، 1394 ه. ق ج 46، ص 108. 21. شيخ طوسي. همان مأخذ ج 2، ص 574. 22. طبري، ابي جعفر محمد بن جرير. تاريخ الطبري، دار الکتب العلميه، بيروت، ط دوم، 1408 ه ق، ج 5، ص 312. 23. فرمانروايي عبدالله بن زبير در مکه، از زماني که از بيعت با يزيد خودداري کرد و مردم را به سوي خود فرا خواند، تا سال 72، كه به دست سپاهيان حجاج کشته شد، 12 سال طول کشيد که ابن عبد ربه در کتاب «العقد الفريد» از آن به آشوب ابن زبير ياد مي کند. بعد از مرگ معاويه، آنگاه که حاکم مدينه از ابن زبير براي يزيد بيعت خواست، او براي فرار از بيعت با يزيد، همزمان با امام حسين به مکه رفت، و در آنجا چندان مورد توجه مردم قرار نمي گرفت؛ از اين رو اقامت امام حسين را در مکه خوش نداشت و به امام حسين مي گفت اگر از من مثل تو دعوت مي کردند، من نيز به عراق مي رفتم؛ او بعد از شهادت امام حسين پرچم مخالفت با يزيد را برافراشت و يزيد در سال 62 هجري مسلم بن عقبه را با سپاهي براي سرکوبي شورش مردم مدينه و عبدالله بن زبير، نخست به مدينه و سپس به مکه فرستاد. ولي مسلم بعد از رخداد حره هنگامي که به سوي مکه روانه بود، در راه مرد و حصين بن نمير، جانشين او، همراه لشگر شام به مکه آمد و در سال 64 هجري آن جا را با منجنيق گلوله باران کرد و پرده هاي کعبه سوخت؛ ولي در خلال جنگ خبر مرگ يزيد به مکه رسيده و سپاه شام سست شد و حصين به ابن زبير پيشنهاد کرد که با او بيعت کند و وي را به شام ببرد و آنجا به حکومت بنشاند. ولي ابن زبير نپذيرفت. بعد از مرگ يزيد تمام سرزمين هاي اسلامي جز اردن با ابن زبير به عنوان خليفه بيعت کردند و حکومت او را پذيرفتند؛ ولي بني اميه در جابيه مروان را به حکومت برگزيدند و او مخالفانش را در شام از سر راه برداشت و بعد از او عبدالملک پسرش خليفه شد. عبدالملک بعد از شکست دادن مصعب بن زبير، برادر عبدالله بن زبير، حجاج ابن يوسف را از عراق براي سرکوبي او به مکه فرستاد. حجاج مکه را محاصره کرد و منجنيق بر کوه ابوقبيس گذاشته و شهر مکه و کعبه را با پرتاب سنگ ويران کرد؛ در اين جنگ ياران عبدالله بن زبير او را رها کردند؛ ولي عبدالله ايستادگي کرد و سرانجام کشته شد. بدين ترتيب کار عبدالله بن زبير بعد از 12 سال به پايان رسيد. (ابن عبدربه اندلسي، احمد بن محمد. العقد الفريد، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1409 ه ق، ج 4، ص 366، مسعودي، علي ابن الحسين. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت 1411 ه ق، ج 3، ص 78- 96 و شهيدي، دکتر سيد جعفر. تاريخ تحليلي اسلام تا پايان امويان، مرکز نشر دانشگاهي، تهران ششم، 1365 ه. ش ص 183.) 24. ابن واضح، احمد بن ابي يعقوب. تاريخ اليعقوبي، منشورات الشريف الرضي، قم، 1414 ه ق، ج 2، ص 252. 25. همان، ص 256. 26. مسعودي. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1411 ه ق، ج 3، ص 85 و 86. 27. همان مآخذ. 28. ابن قتيبه، ابي محمد عبدالله بن مسلم. المعارف، منشورات الشريف الرضي، قم، ط اول، 1415 ه ق، ص 214. 29. قيام حره در سال 62 ه رخ داد. مسعودي علت و منشا آن را ناخشنودي مردم از کردار فسق آميز يزيد و شهادت امام حسين معرفي مي کند. در مدينه که مرکز خويشاوندان پيامبر و صحابه و تابعين بود، مردم به خشم در آمدند. حاکم مدينه عثمان بن محمد بن ابي سفيان که جواني خام بود، گروهي از بزرگان شهر مدينه را به نمايندگي از طرف مردم شهر مدينه، به دمشق فرستاد تا از نزديک يزيد را ببينند و از مراحم وي برخوردار شوند تا در بازگشت به مدينه، مردم را به اطاعت از حکومت وي تشويق کنند. به دنبال اين طرح عثمان هيئتي از بزرگان مدينه را که عبدالله بن حنظله غسيل الملائکه نيز در ميان آنها بود، به دمشق فرستاد؛ از آن جا که يزيد از تربيت اسلامي برخوردار نبود و تدبير نيز نداشت که ظاهر را رعايت کند، بي پروا در حضور آنان به فسق و فجور خود ادامه داد، ولي از آنان پذيرايي کرد و به هر کدام هدايا و خلعت هاي گرانبها هديه نمود، تا در برگشت از او تمجيد کنند، ولي تمام اين اقدامها نتيجه ي عکس داد و آنان هنگام بازگشت در اجتماع مردم مدينه، اعلام داشتند از نزد کسي برگشته اند که دين ندارد، شراب مي خورد، تار و طنبور مي نوازد، سگبازي مي کند، خنياگران و زنان خوش آواز در مجلس او دلربايي مي کنند و با مشتي دزد و خرابکار به شب نشيني مي پردازد؛ آنان خطاب به مردم مدينه گفتند: اينک شما را شاهد مي گيريم که او را از خلافت برکنار کرديم. عبدالله بن حنطله گفت: من از نزد شخصي برگشتم که اگر کسي با من همکاري نکند، با همين چند پسرم به جنگ او خواهم رفت؛ او به من عطيه داد و احترام کرد، ولي عطيه ي او را نپذيرفتم مگر براي اين که در جنگ با وي از آن استفاده کنم. به دنبال اين جريان، مردم مدينه با عبدالله بن حنظله بيعت کردند و حاکم مدينه و همه ي بني اميه را از شهر بيرون راندند. اين گزارش که به يزيد رسيد، مسلم بن عقبه را که مردي سالخورده و از سر سپردگان بني اميه بود، با لشگر انبوهي به سوي مدينه فرستاد و به او گفت به آنان سه روز مهلت بده، اگر تسليم نشدند با آنان بجنگ و آن گاه که پيروز شدي 3 روز هر چه دارند غارت کن و در اختيار سربازان بگذار... سپاه شام مدينه را مورد حمله قرار داد و جنگ خونيني بين دو گروه در گرفت و سرانجام مردم مدينه شکست خوردند و سران نهضت کشته شدند، مسلم به مدت 3 روز دستور قتل عام مردم شهر را صادر کرد؛ سربازان شام جنايتهايي مرتکب شدند که قلم از بيان آنها شرم دارد؛ مسلم را به خاطر اين جنايت ها مسرف ناميدند. پس از پايان قتل و غارت، مسلم به عنوان بردگي براي يزيد از مردم بيعت گرفت (ابن عبد ربه اندلسي، احمد بن محمد. العقد الفريد، دار احياء التراث العربي، بيروت ج 4، ص 362، ابن واضح، احمد ابن ابي يعقوب. تاريخ يعقوبي منشورات الشريف الرضي، قم، 1414 ه ق، ج 2، ص 250، مسعودي، علي بن الحسين: مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، ج 3، ص 82، ابن اثير: الکامل دار صادر، بيروت، ج 4، ص 102، و 255 و 256. 30. ابي حنفيه، دينوري، احمد بن داود. الاخبار الطوال، منشورات الشريف الرضي، قم ، ص 266. 31. ابن اثير، عزالدين ابي الحسن بن ابي الکرام. الکامل في التاريخ. دار صادر، بيروت، ج 4، ص 158- 186. 32. اخطب خوارزمي. مقتل الحسين، منشورات المفيد، قم، ج 2، ص 202. 33. رجال ابن داوود. منشورات الرضي، قم، ص 277. 34. الخويي، سيد ابوالقاسم. معجم رجال الحديث، بيروت، ج 18، ص 102 و 103. 35. ابن واضح، احمد بن ابي يعقوب: تاريخ يعقوبي. منشورات الشريف الرضي، قم 1414 ه ق، ج 2، ص 267. 36. در سال 80 ه حجاج، عبدالرحمن بن اشعث را با آن که از او دلي خوش نداشت، به حکومت سيستان و زابلستان فرستاد و بدو دستور داد رتبيل را که به سيستان حمله کرده بود، براند. عبدالرحمن بدان جا رفت و لشگريان را به سرکوبي مهاجمان فرستاد و سيستان را آرام ساخت. بعد از آن چون حجاج از او خواسته بود، باز به تعقيب دشمن بپردازد و ابن اشعث و سربازانش اين را نوعي توطئه از سوي حجاج براي از بين بردن به دست دشمن تلقي کردند، بر حجاج شوريدند و به سوي عراق روانه شدند. در خوزستان ميان آنان و حجاج نبرد درگرفت. و سپاهيان حجاج نخست شکست خوردند و عبدالرحمن خود را به عراق رساند و کوفه را تصرف کرد و بسياري از بزرگان بصره نيز با او همکاري کردند. حجاج از عبدالملک امداد خواست؛ از سوي شام لشگري براي او فرستاده شد و با رسيدن اين نيرو حجاج دوباره جنگ را آغاز کرد؛ در اين نبرد سخت که به رخداد «دير الجماجم» معروف شده است؛ مردم بصره و کوفه حتي قاريان قرآن به خاطر دشمني ايي که با حجاج داشتند، به ياري عبدالرحمن برخاستند؛ سپاهيان پسر اشعث چندان انبوه بود که عبدالملک نگران شد و به عراقيان پيغام فرستاد که اگر خواستار عزل حجاج هستند، حاضر است او را عزل کند، ولي اهل عراق سازش را نپذيرفتند و عبدالملک را خلع کردند. بدين ترتيب جنگ را با آنان آغاز کرد و توانست گروهي از سران لشگر ابن اشعث را بفريبد و شبي به آنان شبيخون بزند و سپاه ابن اشعث را پراکنده سازد. از اين رو ابن اشعث مجبور شد فرار کرده و به رتبيل پناهنده شود، که بعدها رتبيل در اثر وعده و وعيد حجاج او را کشت و سرش را براي حجاج فرستاد. (مسعودي، علي بن الحسين. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1414 ه ق، ج 3، ص 148 و 149 و شهيدي، دکتر سيد جعفر. تاريخ اسلام تا پايان امويان: مرکز نشر دانشگاهي، تهران، ط ششم 1365 ه. ش ص 185و 186). 37. مسعودي، علي بن الحسين. همان منبع، ص 187. 38. شيخ طوسي. اختيار معرفة الرجال معروف به رجال کشي، موسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، قم، 1404 ه ق، ج 1، ص 335. 39. ياقوت حموي، شهاب الدين ابي عبدالله: معجم البلدان، دار احياء التراث العربي، بيروت، ط اول 1417 ه ق، ج 7، ص 88. 40. الطبري، محمد بن جرير بن رستم. دلائل الامامة، منشورات المطبعة الحيدريه، نجف، 1383 ه. ق، ص 105. 41. عبده، محمد، شرح نهج ابلاغه، دار احياء الکتب العربيه، قاهره، ج 4، ص 73. منبع: کتاب تاريخ تشيع از آغاز تا پايان غيبت صغري
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1929]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن