تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):قرآنى كه بر پيامبر نازل شد... عزتى است كه هوادارانش شكست نمى خورند... .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804630663




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اسوه تقوا – قسمت اول


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اسوه تقوا – قسمت اول
اسوه تقوا – قسمت اول نويسنده:على مختارى بررسى روايات اخلاقى - اجتماعى حضرت عبدالعظيم حسنى(علیه السلام)از اساسى‏ترين توصيه‏هاى قرآن كريم، سفارش به تقوا و تهذيب بوده، و آيات فراوانى در اين باره نازل شده است؛ گاه يك آيه، دو بار بر تقوا تأكيد دارد.(1)مكتب انسان‏ساز انبيا(ع) اين امتياز را دارد كه به كلى‏گويى نمى‏پردازد، بلكه اسوه‏هاى عينى و نمونه‏هاى خودساخته‏اى را ارائه مى‏دهد؛ چنان كه با بسيارى از چهره‏هاى خودساخته و شاخص در قصه‏هاى قرآن كريم آشنا مى‏شويم.سيد الكريم عبدالعظيم حسنى، نمونه زيبايى از اسوه‏هاى علم و عمل در اين مكتب توحيدى است. با تأسف بسيار بايد گفت كه در عصر او و دوران پس از او شرايطى فراهم نشد تا فضايل امثال ايشان ثبت گردد. از اين رو ،بسيارى از مكارم عالى اخلاقى اين سيد كريم، از حافظه تاريخ محو شده، لذا اكنون ناگزيريم به اشارات تذكره‏نويسان بسنده كنيم و يا با بهره‏گيرى از روايات مسندش، دغدغه‏هاى علمى و عملى و سمت و سوى سيره اخلاقى‏اش را بررسى كنيم. اى كاش شرايط و زمينه‏هاى كنونى، چند قرن پيش‏تر پديد آمده بود!در عظمت خُلق عظيم و قلب سليمِ اين سيد كريم همين بس كه امامان معصوم معاصرش و تمامى تذكره‏نويسان، او را ستوده‏اند و تاريخ‏نگارانِ دوست و دشمن حتى يك مورد انحراف و اعوجاج و يك نقطه سياه در زندگانى‏اش نيافته‏اند و در طول تاريخ، او را به جلالت قدر ستوده‏اند.ابو حمّاد رازى گويد:در شهر سامرا به محضر امام هادى(ع) رسيدم و از احكام و مسائل حلال و حرام پرسيدم. او مرا پاسخ گفت و به هنگام وداع فرمود: «اى حمّاد، اگر براى تو مشكلى در دين پيش آمد، از عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى بپرس و سلامم را به او برسان».(2)نيز شيخ صدوق(ره) آورده است:مردى بر حضرت ابوالحسن، على بن محمد هادى(ع) وارد شد، حضرت پرسيد: «كجا بودى؟» گفت: به زيارت حسين(ع) رفته بودم. فرمودند: «اگر قبر عبدالعظيم را -كه نزد شماست زيارت مى‏كردى، چون كسى بودى كه قبر حسين(ع) را زيارت كرده است».(3)عالمان رجالى و تذكره‏نويسان، همگى از او به تقوا و پارسايى ياد كرده‏اند.(4)آنچه باعث توثيق و اعتمادِ اصحاب سير و سلوك به آيين اخلاقى حضرت عبدالعظيم مى‏گردد، اين امتياز اوست كه شهد معرفت و حكمت را از زلال‏ترين سرچشمه آن نوشيده است. چه افتخارى بالاتر از اين كه اين شخصيت، هم در اوج شرافت نسبى و هم دست‏پرورده امامان معصوم معاصر خويش است.حضرت امام اميرالمؤمنين(ع) با مباهات به معاويه مى‏نويسد:إنّا صنائع ربّنا و الناس بَعدُ صنائع لنا؛(5) ما دست‏پرورده پروردگارمان هستيم و در مرحله بعد، مردمِ مؤمن، دست‏پرورده مكتب ما هستند.او با تمسك به عروة الوثقى‏هاى وادى اخلاق، از اعوجاجها و يك‏سونگريها و افراط و تفريطهاى مكتبهاى بشرى نظير عرفان بودايى، معنويت مسيحى، سير و سلوكهاى صوفيانه و ... در امان است.اهميت درستى راه در اين است كه اخلاق، چهره و ماهيت جان را شكل مى‏دهد و روح و فطرت پاك الهى را مى‏سازد. بنابراين، اگر راه درست باشد، آدمى به سوى ملكوت، وگرنه به سراشيبى حيوان صفتى، درنده‏خويى و شيطنت سقوط مى‏كند و سيرتش از انسانيت بيرون مى‏شود.از آنجا كه بيشتر مسائل اخلاقى در ارتباط «انسان با خداى تعالى» يا «انسان با ديگران» و يا ا«نسان با خودش» جا مى‏گيرد، جلوه‏هاى اخلاقى رفتار و گفتار حضرت عبدالعظيم در همين سه زمينه تقديم مى‏شود.انسان و خداوند1. عبادت و عبوديتاحمد بن محمد بن خالد برقى -كه معاصر و راوى آن حضرت است مى‏گويد:عبدالعظيم در حال خوف و فرار از خليفه، وارد شهر رى گرديد و در سرداب منزل يكى از شيعيان ساكن شد. وى در آن زيرزمين -كه مخفيگاه او بود، روزها روزه‏دار بود و شبها به نماز مى‏پرداخت.(6) در وصف پارسايان آمده است:كانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؛(7) اندكى از شب را مى‏خوابند و در سحرگاهان به دعا و استغفار مى‏پردازند.مرحوم رازى مى‏نويسد:در عبادت آن حضرت رسيده است كه در مدت عمرش بيشتر روزها، بلكه غالب ايام را روزه و شبها را به عبادت و نيايش خداوند متعال مى‏گذرانيده است.(8)عبوديت و بندگىبرنامه‏هاى عبادى مثل نماز و روزه و دعا و زيارت، همه براى ايجاد روحِ بندگى و كوبيدن خودپرستى است كه سرلوحه دعوت همه انبيا و از بزرگ‏ترين مدالهاى افتخارى است كه قرآن كريم به پيامبر خاتم مى‏دهد:وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ.(9)همچنين پيامبر اكرم(ص) را با عنوانهايى نظير «عبده»(10) مى‏ستايد! زيرا عبوديت و فناى در اراده خدا، سكوى پرستش به ملكوت معنويت است و نقطه مقابل آن -كه خودپرستى است بزرگ‏ترين مانع صراط مستقيم و يكى از مهم‏ترين مشخصه‏هاى گمراهان است؛ همان گونه كه ابليس گويد: «أَنَا خَيْر مِنْهُ»(11)؛ من بهتر از آدمم، پس نبايد من سجده كنم».قارون نيز گويد: «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِي‏(12)؛ اين ثروت را تنها به دليل دانش اقتصادى خودم، به دست آوردم، پس چرا زكاتش را بدهم.» و فرعون هم فرياد برمى‏زند: «أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلى‏(13)؛ من برترين پروردگار شمايم».حضرت عبدالعظيم -كه دريايى از علم است در برابر اقيانوس بى‏كران عصمت، خود را از قطره‏اى كمتر مى‏بيند و با اتصال به ولايت، از حضرت امام هادى(ع) درخواست عرضِ ايمان دارد تا انديشه و عقايد خويش را در برابر آينه عصمت و حقيقت محك زند، اگر مورد رضايت خدا بود، بر آن ثابت قدم بماند و اگر احياناً چيزى جز آنچه خدا مى‏خواهد در عقايدش بود، كنار بگذارد.عجيب آنكه تمامى معتقداتش مطابق حقّ و بى‏اعوجاج بوده و امام(ع) او را تشويق فرموده است.(14)نيز حضرت عبدالعظيم تفسير آيه شريفه: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏(15)؛ به بندگان خودم مژده بده، كسانى كه سخن را مى‏شنوند و از بهترينش پيروى مى‏كنند» را از امام صادق(ع) چنين نقل مى‏كند:هم المسَّلّمون ل‏آلِ محمّد، الذين إذا سمِعوا الحديث لم يزيدوا فيه و لم ينقصوا منه، جاؤوا به كما سمعوه؛ مصداق بارز اين آيه شريفه، كسانى هستند كه از هر جهت تسليم آل محمدند(ع)، همان كسانى كه به هنگام استماع حديثِ معصوم(ع) بر آن نمى‏افزايندو از آن نمى‏كاهند و همان گونه كه دريافت كرده‏اند به ديگران مى‏رسانند.نمونه ديگرى از مسند حضرت عبدالعظيم در اين زمينه، بسيار گويا و زيباست. وى از امام جواد(ع) و او از پدر بزرگوارش از امام كاظم(ع) نقل مى‏كند:عمرو بن عبيد نزد پدرم حضرت صادق(ع) آمد، پس از سلام و نشستن، آيه شريفه:«الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الإًِِثْمِ وَ الْفَواحِشَ‏(16) را تلاوت كرد و ساكت شد. حضرت پرسيد: «چرا ساكتى؟» عرض كرد: دوست دارم گناهان كبيره را از كتاب خداى عزيز و جليل بشناسم. آن گاه امام(ع) فرمود: «آرى اى عمرو، بزرگ‏ترين گناهان كبيره، شريك قرار دادن براى خداست، كه مى‏فرمايد:«مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ(17)؛ هركه براى خدا شريك قرار دهد، بهشت را براى او ممنوع و حرام مى‏كند». آن گاه ساير گناهان كبيره را با شاهدى از قرآن به او معرفى فرمود. در پايان روايت آمده است: «فَخَرج عمرو و له صراخ من بكائه و هو يقول: هلك من قال برأيه و نازعكم فى الفضل و العلم؛ يعنى عمرو از منزل امام با فرياد و گريه بيرون شد و مى‏گفت: نابود است هر كه از پيش خود عقيده‏اى برگزيند و در فضل و علم با شما درافتد».منظورش مكتبها و فرقه‏هاى انحرافى است كه همواره بر محور خودخواهى بوده و هست.نيز از امام باقر(ع) در تفسير آيه شريفه: «كذَّبُوا بِ‏آياتِنا كُلِّها»،(18) چنين نقل مى‏كند:يعنى الأوصياء كلّهم؛(19) منظور از تكذيب آيات خدا، نپذيرفتن اولياى خداست، تمامى آنان.2. محبت الهىسير زندگانى عبدالعظيم و مهاجرتش از زادگاه و ديار آبا و اجدادى و دست شستن از نعمتها و امتيازهاى وطن و ايثار و فداكاريهاى فراوان در راه خدا، انسان را به ياد ياران مخلص پيامبر(ص) مى‏اندازد كه براى خدا هجرت كردند و با دست خالى و پاى برهنه و دل‏كندن از كسب و كار و خانه و زندگى در جمع خويشان و گزينش آينده‏اى پرخوف و خطر، نقد جان بر كف اخلاص نهادند و دل در گروِ محبت خدا نهادند.راستى اگر ايمان و محبت خدا نبود، چگونه قابل تصور بود كه ايشان خود را به آب و آتش زند و از مدينه به عراق و از آن‏جا به رى برسد.اينك نگاهى به برخى از روايات مسند حضرت عبدالعظيم مى‏اندازيم.قال رسول‏اللّه(ص) للناس و هم مجتمعون عنده: أحبّوا اللّهَ لِما يَغْدُوكم به مِن نِعَمة، و أحبّوني للّه تعالى، و أحبّوا قرابتي لي؛(20)به خدا عشق بورزيد، زيرا هر روزه به شما نعمت مى‏دهد و مرا براى خدا دوست بداريد و به نزديكانم براى من محبت كنيد.اين روايت، تفسير آيه‏هاى شريفه قرآنى در باب محبت است؛ مانند: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ»(21) و آيه شريفه «والَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّّا لِلّهِ».(22)پرتويى از مناجات موسى با خدااين روايتِ مسند حضرت عبدالعظيم در سيره دلدادگان وادى عشقِ الهى بسيار آموزنده است. وى از حضرت جوادالأئمه، از پدرانش از امام باقر(ع) نقل مى‏كند:موسى بن عمران در مكالمه‏اش با خداى عزيز و جليل پرسيد: إلهي، فما جزاء من قام بين يديك يصلّى؟؛ پاداش كسى كه در پيشگاهت به نماز بايستد چيست؟.خداوند فرمود: اُباهي به ملائكتي راكعاً و ساجداً و قائماً و قاعداً، و من باهَيتُ به ملائكتي لم اُعذّبه؛ به حالتى كه در ركوع و سجود و قيام و قعود دارد، بر ملائكه‏ام مباهات و افتخار مى‏كنم و به هر كه من مباهات كنم، عذابش نمى‏كنم.موسى پرسيد: إلهي، فما جزاءُ من كفّ أذاه عن الناس و بَذَل معروفه لهم؟؛ چيست پاداش كسى كه آزارش را از مردم بازدارد و خوبيها و خيراتش را بر مردم ارزانى دارد؟.قال: يا موسى،تناديه النار يوم القيامة لا سبيل لي عليك؛ پاسخ داد اى موسى، روز قيامت آتش ندايش كند من به هيچ وجه به تو دسترسى ندارم.پرسيد: الهى، فما جزاء من ذكَرَكَ بلسانه و قلبه؟؛ چيست پاداش آن كسى كه با دل و زبان به ياد تو باشد؟.فرمود: يا موسى،اُظِلُّهُ يومَ القيامة بظلّ عرشي و أجعلُه في كنفي؛ روز قيامت او را در سايه عرشم و در كنف حمايت خودم قرار مى‏دهم.پرسيد: الهى، فما جزاء من تلا حكمتك سرّاً و جهراً؟؛ چيست پاداش كسى كه حكمت تو را در عيان و نهان تلاوت كند؟.فرمود: يا موسى،يَمُرُّ على الصراط كالبرق؛ بسان برق از پل صراط بگذرد.پرسيد: الهى،فما جزاءُ مَنْ صبر على أذى الناس و شَتْمِهم فيك؟؛ پاداش كسى كه در راه رضاى تو بر آزار و بدزبانى مردم صبر كند چيست؟.فرمود: يا موسى،اُعينه على‏أهوال يوم‏القيامة؛ بر هول وهراس‏قيامت ياريش مى‏كنم.پرسيد: الهى، فما جزاء مَن دَمَعَت عيناه مِن خَشْيَتِك؟؛ پاداش كسى كه از خوف و خشيت تو اشك بريزد چيست؟.پاسخ داد: يا موسى،أقي وجْهَهُ من حرّ النّار و اُومنه يوم الفزع الأكبر؛ چهره‏اش را از گرماى آتش نگه مى‏دارم ودر روزقيامت‏كه فزع‏اكبر و دهشتناك‏است، او را امان مى‏دهم.پرسيد: الهى، فما جزاء من ترك الخيانة حياءً منك؛ كسى كه به جهت حيا و خجالت از تو، خيانت به ديگران را رها كند، چه پاداشى دارد؟.فرمود: له الأمان يوم القيامة؛ در روز قيامت در امن و امان است.پرسيد: الهى، فما جزاء مَنْ صلّى الصلوات لوقتها؟؛ چيست پاداش كسى كه نمازها را در وقتش بخواند؟.فرمود: أعطيه سُؤلَه و أبيحُه جنّتي؛ خواسته‏اش را مى‏دهم و بهشتم را حلالش مى‏كنم.پرسيد: الهى، فما جزاء من صام شهر رمضان يريد به الناس؛ چيست پاداش روزه‏گير رياكار؟فرمود: يا موسى،ثوابُه كَثَواب مَنْ لم يَصُمهُ‏(23)؛ ثوابش مثل كسى است كه ماه رمضان را روزه نداشته است.3. معصيت الهىخداى تعالى به انسان اختيار و آزادى داده است؛ زيرا زندگى دنيوى، دورانِ خودسازى است و خودسازى در صورتى ممكن است كه تمام تلاشها با اراده و نيّت و دخالت دل و جان و روح باشد. تربيت و تكامل و تحصيلِ شخصيت انسانى، همچون تربيت بدنى و يا رژيم چاقى و لاغرى نيست كه با اجبار هم امكان‏پذير باشد. از آنجا كه تربيت با شخصيت و روح آدمى مرتبط است، لازمه‏اش آزادى و اراده است و خداوند اين آزادى اراده را به انسان عطا كرده است.متأسفانه افراد نادان از اين فرصت آزادى سوء استفاده كرده، خود را گم مى‏كنند و در برابر خالق هستى به سركشى و عناد و لجاج مى‏ايستند، غافل از آنكه تمامى دستورات الهى، به سود انسان و براى خودسازى و تأمين مصالح دنيوى و اخروى و فرد و اجتماع و جسم و جان است. و هر كارى آثارى و هر گناهى خسارت و كيفرى در پى دارد، گرچه ميدان ظهور كيفرها، قيامت و جهنّم است؛ همان گونه كه حضرت على(ع) دروصف اهل عصيان و عذاب مى‏فرمايد:و امّا اَهل المعصية، فأنزلهم شر َّدار...؛ و اما گنهكاران را در بدترين منزلگاه درآوَرَد و دست و پاى آنان را با غُل و زنجير به گردنشان درآويزد، چنان كه سرهايشان به پاها نزديك گردد، جامه‏هاى آتشين بر بدنشان پوشاند و در عذابى كه حرارت آتش آن بسيار شديد است و در، بر روى آنها بسته و صداى شعله‏ها هراس‏انگيز است، قرار دهد. جايگاهى كه هرگز از آن خارج نشوند... مدّتى براى عذاب آن تعيين نشده تا پايان پذيرد و نه سرآمدى تا تمام شود.(24)عذاب برخى زنان معصيت‏كارحضرت عبدالعظيم روايت معراج را از امام جواد از پدران بزرگوارش از اميرالمؤمنين(ع) چنين بيان مى‏كند:من و فاطمه به ديدار رسول خدا(ص) رفتيم، ديدم او به شدت مى‏گريد، گفتم: پدر و مادرم به قربانت! چه چيز شما را به گريه آورده است؟آن گاه فرمود: اى على، شبى كه مرا به معراج آسمانها بردند، در عالم غيب و ملكوت، برخى از زنان امّتم را در عذاب و شكنجه‏اى شديد ديدم و وضعشان را بد دانستم و اينك از ديدن منظره دشوارى عذابشان گريه مى‏كنم.زنى را ديدم كه به موى خود آويزان بود و مغز سرش مى‏جوشيد.ديگرى‏را ديدم‏كه به‏زبانش آويزان شده‏بود وشربت‏داغ جهنمى درگلويش مى‏ريختند.زنى را ديدم كه آويخته به پستانهايش بود.زنى را ديدم كه گوشت پيكر خود را مى‏خورد و آتش از زير او شعله‏ور بود.زنى‏راديدم‏كه‏پاهايش‏به‏دستانش‏بسته‏بودوماروعقربها براوچيره ومسلط شده‏بودند.ديگرى را مشاهده كردم، در حالتى كه گنگ، كر و لال بود و در ميان تابوتى از آتش قرار داشت، مغز سرش از دو سوراخ بينى او بيرون مى‏ريخت و بدنش بر اثر جذام و بَرَص تكه تكه شده بود.زنى را ديدم كه به پا آويزان در تنورى از آتش بود.زنى را ديدم كه با قيچيهاى آتشين، گوشت اندامش را از پس و پيش مى‏چيدند.زنى را ديدم كه صورتش مى‏سوخت و روده‏هاى خود را مى‏خورد.ديگرى را ديدم كه سرش مانند سر خوك و بدنش مانند بدن الاغ و او را هزاران هزار عذاب فرا گرفته بود.زنى را به شكل سگ ديدم، در حالى كه آتش از عقب او داخل و از دهانش خارج مى‏شد و فرشتگان با عمود به سر و بدن او مى‏زدند.آن گاه ،حضرت زهرا(ع) عرض كرد: اى حبيب من و اى نور ديدگانم، بگو بدانم روش و عمل آنان چه بوده كه خداوند اين عذاب‏ها را بر آنان مقرر كرده است؟پس حضرت در توضيح علت عذابشان فرمود: اى دخترك من، آن زنى كه به موها آويزان بود، زنى بود كه موى خود را از نامحرم نمى‏پوشانيد.زنى كه به زبانش آويزان بود، همسرش را آزار مى‏داد.آن كه به پستانش آويخته بود، از همبسترى با شوهرش خوددارى مى‏كرد.زنى كه به پا آويزان بود، بى‏اجازه شوهرش بيرون مى‏رفت.زنى كه گوشت بدن خود را مى‏خورد، خود را براى مردم آرايش مى‏كرد.آن كه دستهايش به پاهايش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط بودند، نظافت و پاكى بدن و لباس را رعايت نمى‏كرد و از جنابت و حيض خويش را پاك نمى‏كرد و نماز را سبك مى‏شمرد.زنى كه گنگ و كر و كور بود، فرزندان نامشروعش را به شوهرش نسبت مى‏داد.اما آنكه گوشتهايش با قيچيهاى آتشين چيده مى‏شد، زنى بود كه خود را بر مردان عرضه مى‏كرد.زنى كه چهره و اندامش مى‏سوخت و روده‏هاى خود را مى‏خورد، دلاّ ل فساد و فحشا بود.آنكه سرش مانند خوك و بدنش مانند الاغ بود، سخن‏چين و بسيار دروغگو بود.آنكه صورتش بسان سگ بود و آتش از عقبش وارد و از دهانش خارج مى‏شد، زنى ترانه‏خوان و حسود بود.سپس حضرت فرمود: واى بر زنى كه شوهرش را به خشم آورد و خوشا به حال زنى كه همسرش از او خشنود باشد!(25)رابطه انسان با اجتماعروابط انسانها، يا به دليل طبيعت و فطرت اجتماعى و يا به دليل نياز، مدنى و اجتماعى است، اگر بين افراد انسان اخلاق حسنه حاكم باشد، محيط زندگى بهشت وگرنه دردآور و دوزخى بيش نخواهد بود.اسلام به حُسن روابط اجتماعى بسيار اهميت مى‏دهد. با نگاهى به فهرست ابواب احاديث جلد دوم كتاب شريف اصول كافى و كتاب الجهاد و كتاب العشرة وسائل الشيعة و ديگر كتابهاى روايى، اين نكته به خوبى نمايان مى‏شود. اگر بين مردم يك جامعه صفا و صميميت و محبت و خيرخواهى حاكم باشد، زمينه بسيارى از گناهان فردى نيز نابود خواهد شد؛ همان گونه كه بين والدين و فرزند - از آن بابت كه محبت حاكم است - زمينه‏اى براى غيبت، تهمت، حسادت، كارشكنى، خيانت و ... پديد نمى‏آيد؛ زيرا گناه نظير بيمارى و ميكروب است كه در محيط آلوده بيشتر رشد مى‏كند.در آثار روايى حضرت عبدالعظيم نيز نكات سازنده و ارزنده شايانى به چشم مى‏خورد؛ چنان كه در سيره عملى آن حضرت نيز جز تمجيد و ثنا چيزى ديده نمى‏شود. در اينجا به نمونه‏هايى اشاره مى‏شود.پی نوشت:1. سوره حشر، آيه 19: «يا ايّها الذين آمنوا اتقوا اللّه و لتنظُر نفس ما قدّمت لغدٍ و اتقوا اللّه إنّ اللّه خبير بما تعملون».2. روضات الجنات، ج 4، ص 208.3. ثواب الاعمال، ص 60؛ قاموس الرجال، ج 5، ص 346؛ روضات الجنات، ج 4، ص 211.4. ر.ك: مقاله‏هاى «عظمت شخصيت عبدالعظيم» و شرح حال‏هاى عبدالعظيم به قلم عطاردى و رازى و ... .5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص 154، نامه 28.6. زندگانى حضرت عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى، ص 27.7. سوره ذاريات ، آيه 17-18.8. زندگانى حضرت عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى، ص 32.9. سوره نحل، آيه 36.10. مثل «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ...»؛ سوره اسراء، آيه 1.11. سوره اعراف، آيه 12.12. سوره قصص، آيه 78.13. سوره نازعات، آيه 24.14. مسند عبدالعظيم حسنى، ح 83.15. سوره زمر، آيه 18.16. سوره شورى، آيه 37.17. سوره مائدة ، آيه 72.18. سوره قمر ، آيه 42.19. مسند عبدالعظيم حسنى، ح 21.20. مسند عبدالعظيم حسنى، ح 73؛ علل الشرائع، ج 2، ص 599.21. سوره آل عمران ، آيه 31.22. سوره بقره، آيه 165.23. مسند عبدالعظيم حسنى، ح 39-47.24. نهج البلاغه، خطبه 119.25. مسند عبدالعظيم حسنى، ح 66؛ عيون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 13.منبع:فصلنامه علوم حدیث
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن