پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848273157
نسبت معارف اسلامي و علوم مدرن
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نسبت معارف اسلامي و علوم مدرن نويسنده:پروفسور ويليام چيتيكمترجم: سيد امير حسين اصغريمنبع:روزنامه جام جم خلا معرفت عقليپروفسور چيتيك ازجمله برجستهترين اسلامشناسان معاصر غربي است كه مدتها در ايران به مطالعات اسلامشناسي و عرفان اسلامي مشغول بوده و حاصل اين مطالعات، مقالات و كتابهاي ارزشمندي در حوزه اسلامشناسي است كه در اروپا و امريكا به چاپ رسيده است. آنچه اكنون ميخوانيد ترجمه قسمتي از آخرين اثر اوست. اگر بنا باشد درباره معرفت عقلي يك چيزي بدانيم، اين است كه با تحقيق به دست ميآيد و تحقيق يعني شناخت چيزها از طريق فهم و معلوم كردن درستي آنها نزد خود. نميتوان حقيقت و واقعيت اشياء را بدون معرفت دست اولشان در نفس خود و با كمك كسي جز خدا معلوم كرد. اگر شناخت براساس گفتههاي اولياي امور يا كارشناسان باشد، شناخت محقق نيست، بلكه شناختي تقليدي است. فرقي ندارد كه آن اولياي امور پيامبران سنتي چون موسي، عيسي و محمد باشند يا متفكراني چون داروين، ماركس و اينشتين.ممكن كسي بگويد كه مسلمانان نيازي ندارند كه خود چيزها را بشناسند، زيرا آنان ميتوانند از اجماع پيروي كنند؛ اما بايد دانست كه پيروي از اجماع تنها در علوم نقلي جايز است و نه در مسائل عقلي. در علوم عقلي اسلام، چيزي به نام اجماع وجود ندارد.همچنان كه صدق و كذب مفاهيم رياضي با راي گيري قابل حصول نيست، صدق مسائل مبنايي چون توحيد هم بسته به موافقت علما نيست؛ بلكه صدق اين مباحث براي كساني كه آن را درك ميكنند، بديهي است.يكي از نشانههاي قطعي فقدان معرفت عقلي پديده عجيب عذرخواهي متفكران مسلمان از علوم جديد با توسل به اجماع دانشمندان است و عجيبتر اين كه گمان ميكنند موضعي عقلاني گرفتهاند.اين نشان ميدهد كه آنان معرفت نقلي را با معرفت عقلي اشتباه گرفتهاند. علم مدرن واقعا براساس اجماع بنا شده است و همين بسادگي نشان ميدهد كه در اصل، دانشي نقلي است و نه معرفتي عقلي. دانشمندان، بسياري از آنچه را كه ميدانند خود تحقيق و تصديق نكرده، بلكه آنها را از اولياي امور پذيرفتهاند. صدق دانش نقلي نه بر مبناي بديهي بودنش، بلكه براساس مرجعيت پيامبران و قابل اتكا بودن محدثان آن است. افراد نميتوانند درستي آن را معلوم كنند؛ بلكه بايد براساس ايمان و اعتماد پذيرفته شود دقيقا به خاطر اين كه معرفت تقليدي است.براي انديشمندان واقعي مسلمان، تنها راه ممكن در دانستن حقيقت، معرفت آن نزد خود است. وقتي شناخت نزد خودمان نباشد وارد حوزه علوم نقلي شدهايم. علم و شناخت جديد بر سازه گستردهاي از باورها و پيشفرضها بنا شده است.درستي باورهاي اساسي آن ابدا بديهي نيست و قطعا نميتواند با روش علمي با توجه به اين كه اعتبار روش دقيقا وابسته به پيشفرضهاست ثابت شود. باورها بخشي از جهانبينياند كه خود براساس شنيدهها و اجماع پذيرفته ميشود.ميتوان استدلال كرد كه وقتي دانشمندي امروزي كشف جديدي ميكند آن را نزد خود تحقيق و محقق كرده است؛ اما سنت عقلي اسلام اين را تحقيق نميناميده، زيرا عميقا و به اندازه كافي در عمق جان و روح وارد نميشود تا طبيعت واقعي اشياء را بشناسد. پيروزيهاي بزرگ علم با برق شهود كه محدوديتهاي شناخت اجماعي را برميشكافد، به دست آمدهاند.شايد بتوان اين مفهوم را با كشف در سنت عرفاني همانند كرد، اما علماي عرفان هماره خطرات كشفي را كه در پرتوي قرآن و سنت فهم نشود، متذكر شدهاند؛ هرچند اين ممكن است برق بصيرت باشد كه براي فتوحات علمي بايسته است و صرفا ويژگي پيامبرانه دانشمندان بزرگ را برجسته ميكند.علم امروزين از خدايي كه وحي ميفرستد، چيزي نميگويد. ماهيت دقيق پيروزيهاي بزرگ علمي هر چه باشد، اين حقيقت همچنان باقي است كه بيشتر دانشمندان نقش منشي و كشيش را بازي ميكنند. در بهترين وضعيت، آنان مجتهدان علمي هستند كه قوانين علمي را [براي استفاده مقلدانشان] بر موقعيتهاي جديد تطبيق ميدهند.محقق بودن چيزي است كه دانشمند مدرن هرگز نميتواند بدان دست يازد، مگر اين كه از بستر علم خود خارج شود و با سنت عقلي زندهاي همراه شود. خلاصه اين كه دانشمندان امروزين و به دلايل مهمتري، عامه فريبخورده، حقايق و يافتههاي علمي را براساس شنيدهها و اجماع ميپذيرند. آنان به اين وعده كه كشف ميتواند از طريق تحقيق تجربي تكرار شود، اعتماد كردهاند و معمولا نميدانند كه نظريههاي مدرن وسايلي هستند كه براي تفسير دادهها در جهتي خاص به كار ميروند. آنها نميدانند كه وجاهت نظريهها نه از صدق ذاتيشان كه از سودمند بودنشان براي رسيدن به اهدافي ويژه و اين كه هر كدام چقدر توسط دانشمندان پذيرفته ميشوند، يعني علما چقدر بر سر آن به اجماع ميرسند، برميآيد.معرفت تحقيقپذيرهر طالب علمي سعي در تحقق بخشيدن معرفت خود براي خود داشت. ميخواست تا موضوع فهم خود را به صورت دست اول و بدون واسطه بداند. اگر طالب شناخت خود را به جاي تحقيق درستي آن براي خود از استاد يا كتاب ميگرفت در آن صورت مقلد محسوب ميشد [نه محقق]. تقليد تنها ميتواند فراهمكننده علم نقلي باشد. به طور كلي 4 حوزه اصلي، زمينه واقعي تحقيق بود: متافيزيك [ماوراءالطبيعه]، جهانشناسي، علمالنفس و اخلاق. ماوراءالطبيعه مطالعه حقيقت اول و آخر است كه بنياد همه پديدههاست. موضوع بحث خداست، گرچه خداوند با نامهاي غيرشخصي چون جهان، واجب يا حق خوانده ميشود.كيهانشناسي حوزه ظهور و محو شدن جهان است. جهان از كجا نشات ميگيرد و به كجا ميرود؟ طبيعتا ازحق آمده و به او بازميگردد؛ اما دقيقا چگونه به اينجا ميرسد و دقيقا چگونه بازميگردد؟ سنت عقلي مدعي بود كه تحقيق درباره مسير واقعي آمدن و رفتن [وجود] ممكن است.علمالنفس به حوزه روح و خود انساني مربوط است. آدمي چيست؟ از كجا آمده است و به كجا ميرود؟ چرا آدميان اينقدر با هم متفاوتند؟ آدميان تا كجا ميتوانند استعدادهاي خود را پرورش دهند؟ اگر بناست انسانيتشان كامل شود چگونه ميتوانند به آنچه بايد بشوند، برسند؟ بالاخره، اخلاق حوزه حكمت عملي و روابط درون انساني است. انسان چگونه ميتواند نفس خود را پرورش دهد تا امر عقل را فرمان برد و راهنماييهاي خداوند را پيروي كند و فعاليتهايش را هماهنگ با حق، جهان و ديگر انسانها انجام دهد؟ فضايلي كه يك روح تام سالم بايد به آنها برسد، كدام است؟ اين فضايل چگونه ميتوانند به طبيعت ثانوي نفس تبديل شوند؟ بايد توجه شود كه مركز توجه هر كدام از اين 4 حوزه نفس بود. نفس انساني مساله كليدي است، زيرا تنها او ميتواند فاعل شناسايي جهان و خداوند شود. راه وصول به اين امر پرورش و پالايش نيروي دروني نفس است كه عقل يا قلب ناميده ميشود.اگر آدميان بخواهند به پرورش و پالايش اين نيرو بپردازند، بايد بدانند با چگونه نفسي معاملت دارند. آدمي نميتواند خود را با پرسش از كارشناسان بشناسد. راه شناخت خود از بيرون نيست، بلكه تنها از درون است. تا زماني كه آدمي خود را از درون نشناخته، علمالنفس او تقليدي است نه تحقيقي. همه معارف در سنت عقلي براي كمك به روند خودشناسي بود. پند اخلاقي قديمي «خودت را بشناس» كه در گفتار پيامبرص يا عليع به صورت هر كه خود را بشناسد خدايش را ميشناسد بيان شده است بسيار جدي گرفته ميشد. نفس كاملا خودآگاه، نفسي است كه قوه شناخت خود را كامل كرده است. به بياني ديگر، چنان نفسي از طريق آگاهي كامل بر حقيقت خود دريافته كه خداوند او را آفريده است كه چه باشد [بشود]. فيلسوفان چنين نفسي را عقل بالفعل ميخواندند.چنان عقلي چيزي جز نفس تكامل يافته در دو حوزه قواي نظري و عملي از نظر بصيرت و فضايل نيست. با عقل بالفعل شدن، نفس هماهنگ با خدا، جهان و ديگر انسانها زندگي ميكند. وقتي متفكران بزرگ اين سنت درباره اين چهار موضوع كتابي مينوشتند درباره آنچه در خود محقق كرده بودند مينوشتند و نه صرفا آنچه از ديگري شنيده بودند يا بر مبناي كشفها يا نظرات ديگري براي آن استدلال كرده بودند. آنان منتقد كساني بودند كه ميخواستند مسائل را براساس نقل، تقليد، اجماع يا بحث فهم كنند. پرسشهاي عقلي، پاسخهاي عقلي ميطلبد و جايي كه سوال طرح ميشود و جوابش در آن درك ميشود، خود نفس است.در ميان فيلسوفان، بوعلي سينا، آنجا كه در بخشهايي از 2 اثر اصلي خود يعني نجات و شفا درباره تكامل نفس سخن ميگويد، آهنگ تحقيق را به صدا درآورده و مينويسد: «كمال خاص نفس ناطقه اين است كه جهاني عقلاني شود كه صورت هر چيز، نظام عقلاني هر چيز و خيري كه در هر چيز منتشر است خيري كه از مبداء كل آغاز ميشود و به جواهر روحاني مطلق و سپس روحانيات متعلق به ابدان سپس هياتهاي مادي عالي به همراه احوال و قوههايشان، ميرسد در آن صورت بندد و آن گاه [نفس] همين طور [ادامه ميدهد] تا در خودش حال(guise) كل هستي را به دست ميآورد. جهاني عقلاني شود مساوي همه جهان عيني. او جمال مطلق خير مطلق و زيبايي حقيقي و مطلق را مشاهده ميكند در حالي كه با آن متحد شده، تصوير و حالت آن را پذيرفته و به رشته آن دست زده و از گوهر آن بهرهمند است».نميخواهم به تشريح اين عبارات بنشينم. تنها بگذاريد بگويم كه 4 حوزه اصلي تحقيق فلسفي در اينجا حاضر است و آنچه مدنظر است دقيقا نفسي است كه بايد به يك عقل بالفعل متحول شود. چنين نفسي خود را از طريق علمالنفس ميشناسد، حقيقت مابعدالطبيعي (مبدا)، تمام مراتب جهان و ساحت فضيلت يا اخلاق حقيقي و عملي (تصوير نيكي و زيبايي مطلق) را در خودش مييابد.يافتههاي اساسيتكرار ميكنم كه براساس آنچه بزرگان سنت عقلي گفتهاند، آدمي نميتواند فهم عقلي را با گوش دادن به ديگران يا خواندن كتاب به دست آورد. بايد آن را در خود يافت. با وجود اين، استماع آنچه معلمان بزرگ سنت عقلي گفتهاند براي درك ماهيت تتبع آنان سودمند است. اگر به آنها گوش بسپاريم ميبينيم هرچند روشهاي مختلفي براي بيان امر به كار بردهاند، اما در مواضع بسياري همنوايي دارند. ذكر برخي از اين مواضع ميتواند در فهم اين كه متفكران مسلمان پيشامدرن در پي تحقيق و تحقق چه چيزي بودند به ما كمك كند. بگذاريد ده تا از آنها را با هم بخوانيم:1- توحيد كل واقعيت در اصل خود يكي است. هر پديدهاي از خدا آمده و به سوي او بازميگردد. همه اشياء اكنون، اينجا، هماره، براي هميشه و در هر مكان و زمان، كاملا و مطلقا وابسته به خدا هستند.2- نور جاودانه الهي حضوري هميشگي در مراتب آفريده شده دارد. طنين اين نور در تجربه انساني عقل، روح يا قلب ناميده ميشود. همه چيز نزد اين نور معلوم و شناخته شده است، زيرا همان نقش هوشيارانه و آگاهانهاي است كه براساس آن جهان و انسانها جامه وجود پوشيدند.3- جهان سلسله مراتب ارجمندي است كه در آن هر سطحي از حقيقت همزمان، بدون توجه به توالي زماني حاضر است. اين سلسله مراتب به نحوي عقلاني و براساس حكمت الهي سامان يافتهاند و در نور الهي آغاز ميشوند و پايان مييابند. 4- اين جهان داراي سلسله مراتب، در وهله اول به 2 جهان تقسيم ميشود، يكي غيب و ديگري شهود. عالم غيب حوزه روح، نور، عقل و آگاهي و عالم شهود حوزه جسم، ظلمت، جهل و ناآگاهي است. عالم غيب به خداوند نزديكتر و واقعيتر از عالم شهود است. حوزه شهود در ميان گسترههاي واقعيت، نامتعينترين، كممايهترين و دورترين حوزه از عقل است. حوزه فيزيكي با توجه به نيستي نسبي و موقعيت پايينترش، تسلطي بر حوزه روحاني ندارد، درست مانند آفريدگان كه بر خدا چيرگي ندارند.5- انسانها در جهان يگانهاند. خدا آنها را بر صورت خود آفريد و همه اسماي خود را به ايشان تعليم كرد. در نتيجه، جوهر و واقعيت هر چه در جهان بيرون يافت ميشود، در خويشتن ازلي انسان با عنوان فطرت يافت ميشود. 6- جهان با 2 حركت همزمان حيات مييابد.يكي حركت گريز از مركز يعني خروج از مبداء و ديگري حركت مركزگرا، يعني به سمت منشاء. سنت فلسفي معمولا اين دو را المبداء و المعاد [آغاز و انجام] ميخواند. عرفا بيشتر عبارت قوس نزول و قوس صعود را به كار ميبرند. در اين اصطلاحات مسائل پيدايش و رستاخيز مورد بحث قرار ميگيرند. سنت وقتي به اين حقيقت اشاره ميكند كه جهان طبيعتا و ضرورتا به سمت منشاء خود بازميگردد، امتياز انسان را در اين بيان ميكند كه با اراده خود به خدا رجوع ميكند. اراده بازگشت، دقيقا همان دليل وجود تحقق است و تحقق نام ديگر رجعت ارادي است يا در زبان عارفان، رجعت ارادي به معناي بميريد پيش از اين كه بميريد [موتوا قبل ان تموتوا] است.7- برخلاف اين دو حركت مركزگريز و مركزگرا، يا نزول و صعود خود عقل هيچ گاه حوزه مقام غيبي و متعالي خود را ترك نميكند.خويشتن انسان در عمق ذاتش از عقل قابل تمييز نيست، به همين علت غيرقابل تعريف و غيرمشخص است. هر پديده يا هر منظر مشخص به خويشتن [انسان] ميگويد كه چه نيست. نفس ميداند كه با موضوعات شناختش يا با تناهي اشياء يا با محدوديت ديدگاهها يا علوم محدود نيست. او همچنين ميداند كه داراي استعداد درك و فراگيري همه تعاريف و محدوديتهاست؛ بنابراين اگر خودآگاه باشد درمييابد كه داراي محدوديتهاي ذاتي نيست. ميداند كه آزاد است، نه از اين و از آن، بلكه از همه چيز جز حق.8- هدف نهايي دين و در واقع همه تلاشهاي انساني، بيدارگري عقل است. آگاهي از هر نوع كه باشد، چيزي جز جرقه عقل نيست و بيداري، بينهايت مراتب دارد. آدميان از نظر آمادگي يافتن نور الهي در خود مختلفند. مخاطب آموزههاي پيامبران، حكما و آواتاراها، همه انسانها و هدف آنها هدايت همه به سوي نور بوده است. متابعت كامل و خالصانه از اين آموزهها تضمين خواهد كرد كه آدميان پس از مرگ، نور را به شيوهاي مطبوع دريابند. سنت عقلي براي هدايت آناني است كه توانايي عقلي براي توسعه خود آگاهي از طريق تحقق را اينجا و اكنون دارند و منتظر وعدههاي آخرت نميمانند.9- خود فردي ما همان آگاهي ما از چيزهاست. همانيم كه ميدانيم. تماميت گرايش طبيعي و نخستين ما فطرت ما بايد در تماميت فهم جستجو شود. هر چه بيشتر بدانيم، انسانتريم. هر چه در غفلت و بيتوجهي باشيم، كمتر انسانيم. به همان اندازهاي كه در علوم عقلي از ديگران تقليد ميكنيم، از تحقق فطرت و كمال انسانيمان دور ميشويم.10- ابعاد نظري و عملي عقل بايد با هماهنگي رشد كنند. نقش بعد نظري شناخت پديدههاست، آن گونه كه هستند و نقش بعد عملي تشخيص عمل شايسته و رفتار زيباست.عقل در سنت اسلاميكليد سنت عقلي اسلامي همانا عقل است و عقل هم چيزي نيست مگر نفسي كه همه قواي خود را شناخته و تحقق بخشيده است. نفس از آن حيث كه اين قوا را دارد اغلب فطرت ناميده ميشود. اگر بخواهيم زبان قرآن را به كار ببريم، فطرت، خويشتن آدم است كه خداوند به او «همه اسماء را تعليم نمود» (31:2) اين آدم ازلي است كه در هر انساني حاضر است. فطرت در اصل، خير و حكيم است، زيرا در خود گرايش به توحيد دارد كه در قلب كل حكمت، و بنياد معرفت حقيقي به خدا، جهان و خود است؛ مشكلي كه آدميان درباره فطرت خود دارند اين است كه معمولا غرق در جهل و غفلتاند. تازماني كه نفس در جهل و غفلت از خداست، نميتواند فطرت خود را بشناسد و به درستي عقل ناميده شود. نفس، نخست بايدگرايش فطري و نخستين خود را محقق كند و به شناخت همه نامهايي كه به آدم آموخته شد، برسد. تنها در آن صورت است كه ميتواند به درستي عقل نام گيرد، يعني همان عقل تماما بالفعل. هر اندازه كه آدميان نتوانند فطرت خود را تحقق بخشند به همان ميزان نسبت به كيستي خود و چيستي جهان نادان خواهند ماند؛ هر اندازه كه بتوانند فطرت خود را فعليت بخشند، به همان اندازه ميتوانند اشياء را چنان كه در اصل يا ريشه و حقيقت خود هستند، بشناسند. به بيان ديگر، آنها اشياء را از حيث ارتباطشان با خدا يا آن گونه كه خداوند آنها را ميشناسد، ميفهمند و تنها خيره پديدارها و ظواهر نميمانند، بلكه با درونبيني خداداد، نامهاي حقيقي پديدهها را ميبينند.اين اسماء هميشه در عقل الهي وجود دارند، همان روحي كه خداوند پس از آن كه بدن آدم را از گل سرشت در وي دميد.خلاصه آن كه هدف سنت عقلي، ياري آدمي در شناخت خود بود تا به آن وسيله بتواند به كمال انساني دست يابد. براي چنين منظوري آدمي بايد هم عقل نظري را در خود بپروراند كه خود انسان است از آن حيث كه همه حقيقتها و نامها را ميشناسد و هم عقل عملي را كه خود انسان است از آن حيث كه ميداند چگونه براساس نامهايي كه خداوند آموخته، به درستي عمل كند. از منظر اين سنت، اگر اشياء را در متن الوهيت نشناسيم، در واقع آنها را نشناختهايم. به همان اندازهاي كه گمان ميبريم آنها را ميشناسيم، در جهل مركب فرو رفتهايم. هر چه اطمينانمان به درستي دانشمان بيشتر باشد، به همان اندازه درمان بيماري دشوارتر است. علاوه بر اين، بايد دانست كه فعاليتهايي كه بر مبناي جهل جهل مركب صورت ميگيرد نهتنها در فرد بلكه در اجتماع، محيط زيست و بشريت آثار زيانباري بر جاي ميگذارد.
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
در علوم عقلي اسلام، چيزي به نام اجماع وجود ندارد.همچنان كه صدق و كذب مفاهيم رياضي با راي گيري قابل حصول نيست، صدق مسائل مبنايي چون توحيد هم بسته به موافقت ...
نسبت معارف اسلامي و علوم مدرن نويسنده:پروفسور ويليام چيتيكمترجم: سيد ... را كه در پرتوي قرآن و سنت فهم نشود، متذكر شدهاند؛ هرچند اين ممكن است برق بصيرت .
نگاهي به دلايل از هم پاشيدگي « انسجام اسلامي »-نگاهي به دلايل از هم پاشيدگي « انسجام ... اين گونه اختلافها مي تواند در نشر علوم مختلف مؤثر بوده و سير تكاملي علوم را ... با استفاده از دستگاه هاي اطلاعاتي و مخابراتي خود و بهره گيري از آخرين و مدرن ترين ... و معارف و ژرف انديشي دور شده، در نتيجه بي اطلاعي از عمق معارف اسلامي، نسبت به هم ...
23 آگوست 2008 – موسوي هوايي در گفتگو با مهر:ابزارهاي مدرن تبليغي نبايد بر محتواي دين ... وي با بيان اينكه در اطلاع رساني ديني بايد نسبت به نياز مخاطبان گروهها و ... كه با دستمايه علوم و معارف اسلامي و با انگيزه عشق به هدايت مخاطبان و عشق به مبدأ ...
انسداد علوم انساني در مدرنيته خبرگزاري فارس: دبير سياسي انجمن روزنامهنگاران مسلمان ... متكى به معارف ما نيست، اصلاً ناظر به مسائل ديگرى است، مسائل ما را حل نميكند. ... به علاوه با مطالعه ميداني در جوامع اسلامي و به ويژه جامعه ايراني، و تحقيق در قرآن .... اما ناگفته آشكار است كه اين جنبش با نگرش قهرآميز و حذفي خود كه نسبت به علوم .
در ادامه اين همايش دكتر «محمدباقر خرمشاد»، معاون فرهنگي اجتماعي وزارت علوم، تحقيقات ... واحدهايي درباره علوم مختلف اسلامي مانند معارف، تاريخ، اخلاق، تربيت اسلامي و . ... و اريابي واقعبينانه نسبت به سنت گذشته و دانشگاه در جهان مدرن بايد به بازخواني ...
آموزههاي ديني را بايد در دل علوم جاي داد-خبرگزاري فارس: رئيس نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري ... در زمينه معارف اسلامي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، گفت: دروس معارف اسلامي در ... در نگرشهاي پست مدرن، دغدغه آزادي جاي خودش را به دغدغه قدرت و رابطه قدرت ميدهد. ... البته با تحقيق در ماهيت علوم جديد و عدم استقلال آن نسبت به تكنولوژي، حقايق .
دانشنامه جهان اسلام در يک نگاه نويسنده:فيروز اکبري چکيدهنوشتار حاضر به بهانه ي ... به علوم اسلامي سازماندهي و به شيوه اي نو و کارآمد با بهره گيري از ابزار فني مدرن، ... کارشناسان و صاحب نظران در زمينه هاي مختلف علوم و معارف اسلامي تشکيل مي دهند . .... آنها با اسلام نسبت مستقيم دارد؛ بدين معنا که مسائل علوم اسلامي به مراتب بيش از ...
com ::: آموزههاي ديني را بايد در دل علوم جاي داد-خبرگزاري فارس: رئيس نهاد نمايندگي ... مختلف در زمينه معارف اسلامي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، گفت: دروس معارف اسلامي در ... در نگرشهاي پست مدرن، دغدغه آزادي جاي خودش را به دغدغه قدرت و رابطه قدرت ميدهد. ... البته با تحقيق در ماهيت علوم جديد و عدم استقلال آن نسبت به تكنولوژي، حقايق .
در امريكا بيشترين رشد نسبت به گرايش به اسلام وجود دارد.همچنين گسترش معارف شيعي رشد چشم گيري داشته است كه مسؤوليت حوزه هاي علميه را افزايش مي دهد. ... به طوري كه مي توان گفت نقش مذهب در زمان ما يكي از موضوعات مطرح در علوم انساني است. ... خود را از دست دادند و به مدرن سازي هم دست نيافتند»بسياري از صاحب نظران براين اعتقادند ...
-