تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833301990
ستاره بلند عشق
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ستاره بلند عشق نويسنده:مهدی آقایی در 1877 م. در سيالكوت به دنيا آمد. در مدرسه، شاگرد اول شد و بورس تحصيلى در كالج اسكاچ ميشن را دريافت كرد و آنجا هم شاگرد دوم شد؛ سپس با رتبه ممتاز، در زبانهاى انگليسى و عربى ليسانس گرفت. بعد از آن، شاگرد اول دانشگاه در فوق ليسانس رشته فلسفه شد و جام نقرهاى گرفت. اينجا بود كه تدريس در دانشگاه دولتى لاهور را آغاز كرد. سال 1905م. بود كه براى ادامه تحصيل، به اروپا رفت و از دانشگاه مونيخ آلمان، دكتراى فلسفه گرفت و در همين سال از دانشگاه لندن، ليسانس حقوق گرفت. وى از دو دانشگاه پنجاب و عليگره، دكتراى افتخارى دريافت كرد. اين علامه مجاهد، عاقبت در 21 آوريل 1938م. چشم از جهان فرو بست. يك روز اقبال دير به مدرسه رسيد. معلم سر كلاس بود كه اقبال در زد و وارد شد. معلم پرسيد: چرا دير كردى؟ اقبال هم بدون معطلى جواب داد: اقبال، هميشه دير مىآيد!اقبال مىگويد: روزى فقيرى سمج به در خانهمان آمده بود و با وجود اينكه چندين بار عذرش را خواستم، اما به در چسبيده بود و نمىرفت. اصرار گدا كم كم حوصلهام را سر برد و عاقبت با او دست به يقه شدم و سيلى محكمى روانهاش كردم؛ طورى كه گدا پرت شد و آنچه در كشكول داشت، پخش زمين شد. پدرم كه با سر و صداى ما بيرون آمده بود، به محض ديدن اين صحنه، آن قدر آزرده شد كه به گريه افتاد و گفت: در روز حشر، وقتى كه اطراف رسولاللَّه صلىاللَّه عليه و آله، حكيمان، شهيدان و زاهدان حلقه مىزنند، در آن اجتماع، فرياد اين فقير مظلوم، نظر حضرت را جلب خواهد كرد و او به من مىگويد: يك نوجوان مسلمان به كفالت تو داده شده تا او را طبق تعاليم من تربيت كنى؛ ولى اين كار آسان را هم نتوانستى انجام دهى و اين توده خاك را انسان سازى. آن وقت من چه جوابى به آقا و مولاى خويش بدهم؟ پسرم! تو غنچه گلستان محمدى هستى؛ از نسيم آن گلستان، شكوفه كن و از بهار همان گلستان، رنگ و بو بگير تا بوى خوش اخلاق محمدى از تو برخيزد.سيد سليمان ندوى - بزرگترين شخصيت علمى پاكستان و رئيس وقت ندوةالعلماء - براى ديدار اقبال به لاهور آمد. وقتى به ملاقات او نايل شد، به اقبال گفت: من صرفاً براى ديدار شما به اين مسافرت آمدهام و يك مطلب دارم كه آن، مرا به ديدار شما فرستاده است.اقبال گفت: بفرماييد.سيد گفت: من و امثال من، چهل يا پنجاه سال در قرآن و حديث و معارف اسلامى غور كردهايم؛ ولى هيچ وقت نتوانستيم مقام و موقعيت تو را احراز كنيم و به نسبتى كه تو مسلط شدى و در دل پير و جوان مسلمان جا باز كردى، ما نتوانستهايم و كارى از ما ساخته نيست؛ سرّ اين موفقيت چيست؟اقبال تعارفى كرد؛ ولى سيد اصرار كرد. از او اصرار و از اين انكار؛ عاقبت اقبال لب باز كرد و گفت: اگر شخصيت من و نغمهها و سرودهاى من اثرى داشته باشد، قطعاً به اين دليل است كه حرف پدرم را گوش كردم و قرآن را طورى خواندم كه گويى با من حرف مىزند.روزى در دوران تعطيلات دانشگاه، همراه با دوستم به دهى دورافتاده در اسكاتلند رفتيم. در آنجا به من خبر دادند كه يك مبلّغ مسيحى كه از هندوستان آمده، مىخواهد در مدرسه ده سخنرانى كند. موضوع سخنرانى هم «در هند مسيحيت تا چه حد گسترش مىيابد؟» بود.وقتى كه رسيديم، شنيديم كه مبلّغ مىگفت: هند، حدود سىصد ميليون جمعيت دارد؛ ولى نمىتوان آنها را انسان ناميد آنها از لحاظ عادات و خصايل و از نظر تمدن، انسانهايى بسيار پست به شمار مىروند و فقط اندكى از حيوانات بالاترند. ما با جد و جهد و تلاش و طى سالها، اين حيوانات انساننما را با تمدن آشنا كردهايم؛ ولى اين كار، خيلى وسيع و مهم است و شما بايد به سازمان ما پول بدهيد تا بتوانيم در اين كار موفق شويم.سپس مبلّغ، فيلمهايى از هندىها گذاشت كه در آنها مردم نيمه برهنه، مشغول زندگى بدوى بودند. وقتى سخنرانى تمام شد، من ايستادم و از رئيس مجلس اجازه خواستم تا سخن بگويم. او به من اجازه داد و من براى 25 دقيقه، با هيجان صحبت كردم و به مستمعين گفتم: «من سراپا هندى هستم. شيره و خميره من از اين سرزمين است. شما مىتوانيد از ظاهر من، عادات و حالات من و رنگ صورتم، اين حقيقت را دريابيد. من به زبان شما با همان روانى مبلّغ، درباره حقايق و معارف آن جا صحبت مىكنم. من در هند تحصيل كردهام و براى آموزش عالى، به كمبريج آمدهام. شما از صورت و سخنان من مىتوانيد دريابيد كه آنچه مبلّغ درباره مردم هند گفته است، تا چه حد صحت دارد... به نظرم، آقاى مبلّغ، فقط به اين سبب احساسات شما را برانگيخته كه جيبهاى شما را خالى كند». به مجرد آن كه سخنان من تمام شد، رنگ مجلس عوض گرديد و مردم با من هم صدا شدند و مبلّغ كه شديداً مأيوس شده بود، جلسه را با جيب خالى ترك كرد.روزى اقبال سوار قطار شد تا از دانشگاه به خانهاش برود. دو مرد انگليسى كه روبهروى او نشسته بودند، با هم درباره بودا صحبت مىكردند. ناگهان يكى از آنان به طرف اقبال برگشت و گفت! آقا مثل اينكه شما آسيايى هستيد؛ آيا در مورد مذهب بودا، چيزى مىدانيد؟اقبال در حالى كه لبخندى روى لبش بود، جواب داد: بله و بعد ساكت شد. مرد كه منتظر جواب بود، كمى صبر كرد و وقتى ديد اقبال حرف نمىزند، پرسيد: نمىخواهيد جواب ما را بدهيد؟اقبال گفت: بله، الان جوابتان را مىدهم.سپس از پنجره قطار به دوردستها خيره شد و به فكر فرو رفت. نگاه منتظر مردها، همچنان روى صورت اقبال بود. قطار رفت و رفت تا به ايستگاه رسيد و با سوتى، وارد ايستگاه شد. اقبال بلند شد و دست دراز كرد تا از همراهانش خداحافظى كند. آن دو مرد كه هنوز منتظر پاسخ بودند، با تعجب به اقبال نگاه كردند. اقبال با لبخند گفت: انگار جوابتان را نگرفتيد؛ مذهب بودا، همين است؛ فكر كردن!گر چه خيلىها مزاحم اقبال شدند و حتى عليه او فتوا صادر كردند و گفتند كه «تا وقتى سرآينده اين اشعار، توبه نكند، تمام مسلمانان بايد از نشست و برخاست با او بپرهيزند و در غير اين صورت، گناهكار خواهند بود»، ولى او دست از تلاش نكشيد.اقبال، اولين كتابش را كه علم الاقتصاد بود، وقتى نوشت كه در اين موضوع، كتابى تا آن زمان به زبان اردو نگاشته نشده بود و چون معتقد بود كه نظريات اقتصادى تغييرپذيرند، كتابش را قابل چاپ مجدد ندانست.حاصل تلاش اقبال، 15 هزار بيت شعر است كه 9 هزار بيت آن به فارسى و 6 هزار بيت به زبان اردوست.براى اقبال كه يك مصلح و انديشمند بزرگ بود، نوشتههايش حكم ترجمان ضميرش را دارد. خواندن گلهايى از بوستان اقبال، خالى از لطف نيست.اقبال مىنويسد:نمىتواند در مملكتى احكام اسلام جارى باشد، ولى حكومت اسلامى نباشد. آيا نبى اكرم صلىاللَّه عليه و آله، اگر به كفار مكه مىگفت كه شما بر بتپرستى خود باقى بمانيد و ما هم بر توحيد خودمان خواهيم بود و بر اساس اشتراك مليت و زبان، وحدت عربى تشكيل مىدهيم، بين دين و حكومت، جدايى به وجود نمىآمد؟ اما مىبينيم كه پيامبر صلىاللَّه عليه و آله به دنبال چيز ديگرى بود و آن، تشكيل امت واحد اسلامى بود.دلى كه از آرزوآفرينى بازماند، پرشكسته و بىپرواز است و آرزوست كه خودى را قوام مىبخشد. لذت ديدار است كه ديدن دلدار را صورت مىبخشد. شوخى رفتار است كه به كبك، پا مىدهد و سعى نواست كه به بلبل، منقار عطا مىكند. نى در دست و لب نوازنده است كه آبادى مىيابد و گرنه در نيستان، هيچ چيز بالفعلى نيست. علم، تمدن، نظم، آداب و آيين، همه زاييده آرزوهايى مىباشند كه به تلاش مقرون شدهاند.اى همنفسان! ذوق هنر، پسنديده است و مطلوب؛ ولى هنرى كه ما را به حقايق اشيا رهبرى نكند، چه اثرى بر آن بار خواهد بود؟ مقصود از هنر، اكتساب حرارت حيات ابدى است وگرنه اين شراره يك آن، چه فايده دارد؟ ملتها نمىتوانند بدون معجزه قيام كنند. از هنرى كه خاصيت عصاى موسى در آن نباشد، چه ساخته است؟ مقصود از علم، كشف حقيقت است و غرض از هنر، مصور ساختن و مجسم كردن حقيقت است. شعله حيات را نمىتوان از ديگران به عاريت گرفت. اين شعله، بايد در درون معبد روح هر فردى برافروخته شود.خدايا! هر چه دارم و هر چه مىخواهى بگير؛ ولى سوز و آه سحرى را از من مگير. خدايا! از تو مىخواهم كه به جوانان مسلمان، اين شور را بدهى تا آنها نيز از بركت قرآن برخوردار شوند.اقبال مىگويد: من در شاعرى، به زيبايى كلمات و فنون ادبى و نازك خيالى، توجهى ندارم؛ مقصودم اين است كه انقلابى را در افكار ايجاد كنم.اى مسلمان! مانند نغمه امواج در سواحل محبوس مباش؛ بلكه بجوش و بخروش و بال و پرت را در اطراف آفاق بگشا و سراسر جهان را به نور ايمان خود روشن كن و با نيروى يقين و با نام پيغمبرت، پرتوافشانى كن! اگر در بوستان، گلى نباشد، قمرى و عندليب، نغمهسرايى نخواهند كرد و اگر در ميان برگها، شكوفهها لبخند نزنند، در بوستان روزگار، گلى نخواهد خنديد و اگر نام محمد صلى اللَّه عليه و آله در ميان نباشد، نبض عالم وجود، حرارتى نخواهد داشت.اين هم ترجمهاى از شعر اقبال به زبان اردو، وقتى او به سواحل عرب رسيده بود:آبروى خاك پاك مدينه سبحان اللَّهآفتاب هم با سر خميده آن جا رفتاى سرزمين مقدس! به تو تبريك مىگويم؛ سنگى بودى كه معماران جهان تو را نپذيرفتند؛ ولى يك كودك يتيم، نمىدانم چه وردى بر تو خواند كه بناى تهذيب و تمدن دنياى امروز از آن تو شد.اى سرزمين پاك! ريگزاران تو هزاران نقش مقدس ديده است. سايه درختان خرماى تو، بر سر هزاران ولى و پادشاه افتاده است. اى كاش خاك بدن گناهكار من، در ميان دانههاى شنهاى صحراى تو پراكنده شوند.انتخاب شعرى از بين چندين هزار بيت، بسيار مشكل است و كار وقتى سختتر مىشود كه شاعر، اقبال باشد؛ اما آنچه ما توانستيم انتخاب كنيم، اين چند بيت است:ساحل افتاده گفت گر چه بسى زيستمهيچ نه معلوم شد، آه كه من كيستمموج ز خود رفتهاى تيز خراميد و گفتهستم اگر مىروم، گر نروم نيستمآدم از بىبصرى بندگى آدم كردگوهرى داشت، ولى نذر قباد و جم كرديعنى از خوى غلامان ز سگان پستتر استمن نديدم كه سگى پيش سگى سر خم كردچون چراغ لاله سوزم در خيابان شمااى جوانان عجم! جان من و جان شماغوطهها زد در ضمير زندگى انديشهامتا به دست آوردهام افكار پنهان شمامهر و مه ديده، نگاهم برتر از پروين گذشتريختم طرح حرم در كافرستان شماتا سنانش تيزتر گردد و پيچيدمششعله آشفته بود اندر بيابان شمافكر رنگينم كند نذر تهى دستان شرقپاره لعلى كه دارم از بدخشان شمامىرسد مردى كه زنجير غلامان بشكندديدهام از روزن ديوار زندان شماحلقه گرد من زنيد اى پيكران آب و گلآتشى در سينه دارم از نياكان شمابىجهت نيست كه دكتر على شريعتى در مورد اقبال مىگويد: پيام اقبال، اين است كه آتش خويش را در دلهايمان برافروزيم و روح ايمان، عرفان و آن عشق بزرگ انسانپرور را دوباره در جانهايمان مشتعل سازيم؛ تا با روح هستى، معنى جهان، راز طبيعت و هدف غايى وجود، آشناتر و در اوج قدرت، موفقيت، رفاه مادى و صنعتى، همچون اروپا، به بنبست، پوچى، سياهانديشى و پريشانى ايمان و گمراهى انديشه دچار نشويم.منابع1. غلامرضا،سعدى، انديشههاى اقبال لاهورى، به كوشش و مقدمه سيد هادى خسروشاهى، انتشارات كلبه شروق، چاپ سوم، 1380.2. حسين، بكايى، اقبال، سازمان پژوهش و برنامهريزى آموزشى؛ چاپ اول، 1380.3. كميل، خجسته، محمداقبال لاهورى، نگاهى به زندگى و مبارزات علامه اقبال لاهورى، فرانديش، چاپ اول، 1382.4. سيد على، خامنهاى، در شناخت اقبال، تهران، 1365.
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]
صفحات پیشنهادی
ستاره بلند عشق
ستاره بلند عشق نويسنده:مهدی آقایی در 1877 م. در سيالكوت به دنيا آمد. در مدرسه، شاگرد اول شد و بورس تحصيلى در كالج اسكاچ ميشن را دريافت كرد و آنجا هم شاگرد دوم شد؛ ...
ستاره بلند عشق نويسنده:مهدی آقایی در 1877 م. در سيالكوت به دنيا آمد. در مدرسه، شاگرد اول شد و بورس تحصيلى در كالج اسكاچ ميشن را دريافت كرد و آنجا هم شاگرد دوم شد؛ ...
روى بال عشق
روى بال عشق-دیده بانخاطرات همه رزمندگان شنیدنى و خواندنى هستند اما خاطرات دیده بانها شنیدنى تر و خواندنى تر، فراز زیربخشى از خاطرات شیرین ... ستاره بلند عشق ...
روى بال عشق-دیده بانخاطرات همه رزمندگان شنیدنى و خواندنى هستند اما خاطرات دیده بانها شنیدنى تر و خواندنى تر، فراز زیربخشى از خاطرات شیرین ... ستاره بلند عشق ...
آسمان بلند نیست، دست من کوتاه است...
♥عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدايي بلند تر خواهد بود ♥رنگين کمان ... ♥هرگاه دلت هوايم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببين که همچون دل من در .
♥عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدايي بلند تر خواهد بود ♥رنگين کمان ... ♥هرگاه دلت هوايم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببين که همچون دل من در .
برای بیان عشق (بیاد حسین پناهی)
برای بیان عشق (بیاد حسین پناهی)-حق با تو بود می بایست می خوابیدم اما چیزی خوابم را ... سیاه و روز پریشانشان کاش تنها نبودم فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی اید ؟ ... آن وقت که می تواستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند ...
برای بیان عشق (بیاد حسین پناهی)-حق با تو بود می بایست می خوابیدم اما چیزی خوابم را ... سیاه و روز پریشانشان کاش تنها نبودم فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی اید ؟ ... آن وقت که می تواستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند ...
ستاره حله - زندگينامه علامه حلّي
ستاره حله - زندگينامه علامه حلّي-ستاره حلّهزندگينامه علامه حلي طليعه برگهاي زرين حيات ... باشد که با دقت و مطالعه در زندگي اين ستاره درخشان روح بلند، ايمان ، لوح دانش و .... در آوردن پرچم ولايت و عشق و محبت خاندان طهارت علهيم السلام در سراسر قلمرو مغولان ...
ستاره حله - زندگينامه علامه حلّي-ستاره حلّهزندگينامه علامه حلي طليعه برگهاي زرين حيات ... باشد که با دقت و مطالعه در زندگي اين ستاره درخشان روح بلند، ايمان ، لوح دانش و .... در آوردن پرچم ولايت و عشق و محبت خاندان طهارت علهيم السلام در سراسر قلمرو مغولان ...
ققنوس آزادي از خاكستر بلند شد
ققنوس آزادي از خاكستر بلند شد-خبرگزاري فارس: ظهر جمعه 29 فرودين، 1376 بود. ... نمايش فيلمهاي مطرحي همانند جنگ ستارگان باعث شد، ضلع شمال شرقي تقاطعي كه .... تکريت در عشق سوخت ، يادگار زخم ، اوخشامالار ، رويش ققنوس از خاکستر پروانه ها .
ققنوس آزادي از خاكستر بلند شد-خبرگزاري فارس: ظهر جمعه 29 فرودين، 1376 بود. ... نمايش فيلمهاي مطرحي همانند جنگ ستارگان باعث شد، ضلع شمال شرقي تقاطعي كه .... تکريت در عشق سوخت ، يادگار زخم ، اوخشامالار ، رويش ققنوس از خاکستر پروانه ها .
دلایل استقبال از کافه ستاره
ملوک صاحب چند خانه است، اما او دختر ترشیده و متمول و متفاوتی است که عشق پیرانه سرش از تلخی اثر ... اما در "کافه ستاره" اپیزودیک شکل روایت یک داستان بلند است.
ملوک صاحب چند خانه است، اما او دختر ترشیده و متمول و متفاوتی است که عشق پیرانه سرش از تلخی اثر ... اما در "کافه ستاره" اپیزودیک شکل روایت یک داستان بلند است.
گبه ؛ حكایت عشق و دلدادگی
گبه ؛ حكایت عشق و دلدادگی-گبه نمادی از عشق و شیدایی، آزادگی قوم ایرانیگبه، نوعی ... توسط عشایر و ایلات لر و قشقایی بافته می شود و دارای پرزهای (1) بلند است. ... ستاره هشت پر كه نشانه و جانشین خورشید است، نقش مایه باستانی مرغ و درخت كه به ...
گبه ؛ حكایت عشق و دلدادگی-گبه نمادی از عشق و شیدایی، آزادگی قوم ایرانیگبه، نوعی ... توسط عشایر و ایلات لر و قشقایی بافته می شود و دارای پرزهای (1) بلند است. ... ستاره هشت پر كه نشانه و جانشین خورشید است، نقش مایه باستانی مرغ و درخت كه به ...
چيدن يك بغل ستاره
چيدن يك بغل ستاره-چيدن يك بغل ستاره خانه فيروزهاي- ساجده عرب سرخي: سالها در ... ويژگيهاي عظيمي مثل عبادت، محبت و عشق به بندگان خدا، استقامت در دين و تحمل ... او بلند بلند رجز ميخواند و ميگويد: اگر راست ميگوييد و بهشتي هستيد، بياييد تا ...
چيدن يك بغل ستاره-چيدن يك بغل ستاره خانه فيروزهاي- ساجده عرب سرخي: سالها در ... ويژگيهاي عظيمي مثل عبادت، محبت و عشق به بندگان خدا، استقامت در دين و تحمل ... او بلند بلند رجز ميخواند و ميگويد: اگر راست ميگوييد و بهشتي هستيد، بياييد تا ...
دماوند، بلند ترين قله ايران زمين
دماوند، بلند ترين قله ايران زمين-داستانهاي كهن، حماسهها و اسطورهها، از آن رو ماندگارند ... جشن تيرگان، بزرگداشت پيروزي ستاره تشتر ـ فرشته باران ـ بر اپوش ديو خشكي ... طبيعت را ميشناسي؛ دوست مييابي و مفهوم عشق به دوست و طبيعت را درمييابيم.
دماوند، بلند ترين قله ايران زمين-داستانهاي كهن، حماسهها و اسطورهها، از آن رو ماندگارند ... جشن تيرگان، بزرگداشت پيروزي ستاره تشتر ـ فرشته باران ـ بر اپوش ديو خشكي ... طبيعت را ميشناسي؛ دوست مييابي و مفهوم عشق به دوست و طبيعت را درمييابيم.
-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها