واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شاخص هاي جنبش نرم افزاري در سيره امام صادق(علیه السلام) نويسنده:خدا رحم مرادي منبع:روزنامه کیهان يكي از نيازهاي دروني انسان، داشتن الگويي در زندگي است و اين ويژگي در خوشبختي يا هلاكت او بسيار تأثير دارد. بنابراين هر كس بايد سخت بكوشد تا بهترين الگوها را در زندگيش بيابد.قرآن كريم، پيامبر اكرم (ص)- را «اسوه حسنه» يعني نيكوترين الگوي انسان ها مي داند. (احزاب21) پس از او هر يك از پيشوايان معصوم( ع)- بهترين الگوهاي بشر به شمار مي آيند. از اين رو آنان كه طالب گوهر تابناك سعادتند بايد بكوشند در حد توان با ابعاد گوناگون شخصيت بسيار والاي اين بزرگواران آشنا شوند. در نوشتار حاضر با اشاره به اوضاع فرهنگي جامعه اسلامي در دوره امامت حضرت صادق(ع) ابعادي از شخصيت علمي آن بزرگوار به اختصار بيان شده است.شرايط علمي عصر امام صادق (ع)صادق آل محمد(ص) در زماني مي زيست كه شور علمي فراواني در جامعه اسلامي وجود داشت و علوم مختلفي مانند: تفسير، حديث، فقه، كلام، طب، فلسفه، نجوم و... به بازار معرفت عرضه شده بود. علاوه بر اين، عصر امام ششم را مي توان عصر برخورد انديشه ها و پديد آمدن فرقه ها و مذاهب مختلف دانست.در آن زمان فرقه هايي مانند معتزله، جبريه، مرجئه، غلات، زنادقه و... به وجود آمدند و هر يك به تبليغ انديشه هاي خود پرداختند.(1) و اين موضوع مي توانست جامعه اسلامي را از يافتن معارف حقيقي اسلام محروم كند و مردم را به گمراهي بكشاند اما خورشيد شخصيت علمي امام صادق(ع) چنان بر آسمان انديشه حقيقت جويان تابيد كه دوست و دشمن را در هاله اي از شگفتي فرو برد. آن حضرت در عرصه دانش و فرهنگ و تبليغ باورهاي درست ديني بسيار كوشيد كه به چند نمونه از آن اشاره مي شود.تأسيس دانشگاه بزرگ جعفريششمين پيشواي معصوم(ع) از فرصت سياسي مناسبي كه پديد آمده بود به شايستگي بهره برد و به لحاظ نياز شديد جامعه اسلامي به مقوله فرهنگ، نهضت علمي پدر بزرگوارش امام باقر(ع) را پي گرفت و دانشگاه عظيمي در رشته هاي مختلف علوم عقلي و نقلي آن روز بنيان گذارد و شاگردان بزرگي مانند هشام ابن حكم، محمد ابن مسلم، ابان ابن تغلب، هشام ابن سالم و... تربيت كرد كه تعدادشان به چهار هزار نفر مي رسيد.(2) گروهي از آنان علاوه بر تربيت شاگردان فراوان ديگري، آثار علمي متعددي پديد آوردند مثلا هشام ابن حكم سي و يك جلد كتاب در مباحث مختلف نوشت(3) جابرن حيان نيز، بيش از دويست جلد كتاب در موضوعات گوناگون نگاشت و كتاب هايش در قرون وسطي به زبان هاي مختلف اروپايي ترجمه شد.(4) مفضل بن عمر كوفي نيز يكي از شاگردان برجسته حضرت صادق(ع) است كه كتابي به نام «توحيد مفضل» نوشته است. او در مقدمه كتابش مي نويسد: روزي هنگام غروب در مسجد پيامبر(ص) نشسته بودم و در عظمت او و فضيلت و شرفي كه خداوند عطايش فرموده است مي انديشيدم ناگاه «ابن ابي العوجا» كه از منكران خداوند بود آنجا آمد سپس يكي از دوستانش نيز به او ملحق شد ونزدش نشست. آنان درباره حضرت محمد(ص) سخناني گفتند تا آن كه ابن ابي العوجا گفت: نام محمد را واگذار كه انديشه ام درباره او سرگشته است، درباره اصلي بحث كنيم كه او آورده است. آنان درباره آفريدگار هستي به مباحثه پرداختند تا آنجا كه گفتند: پروردگاري وجود ندارد بلكه همه چيز از طبيعت پديد آمده است و هميشه چنين بوده است و خواهد بود. مفضل در ادامه مي گويد: وقت سخنان آنان را در انكار خالق جهان شنيدم سخت برآشفتم و به ابن ابي العوجا گفتم: اي دشمن خدا! آفريدگاري را انكار مي كني كه تو را به نيكوترين صورت آفريده است؟! اگر به خود بازآيي، نشانه هاي خداوند بزرگ را در وجودت مي يابي. ابن ابي العوجا گفت: اي مرد! اگر از متكلماني، با تو به روش آنان سخن مي گوييم چنانچه محكوممان كردي، از تو پيروي مي كنيم و گرنه با تو سخن گفتن بي فايده است و اگر از ياران جعفربن محمد الصادق هستي، او با ما چنين سخن نمي گويد، بارهااين گونه سخناني از ما شنيده است ولي دشناممان نداده و از مرز ادب پا فراتر نگذاشته است. او آرام، بردبار و متين است و هرگز مغلوب خشم و سفاهت نمي شود. سخنان و دلايلمان را مي شنود، هر آنچه در دل داريم بيان مي كنيم و مي پنداريم بر او پيروز شده ايم اما او با كمترين سخن، استدلال هايمان را باطل مي كند و چنان حجتش بر ما تمام مي شود كه ديگر نمي توانيم پاسخش دهيم، اينك اگر از پيروان اويي آنچنان كه شايسته اوست با ما سخن بگو!مفضل در ادامه مي گويد: من اندوهناك و پريشان خاطر از مسجد بيرون آمدم و به حضور حضرت صادق(ع) شرفياب شدم، امام من پرسيد: چرا اندوهناك و افسرده اي؟! آنچه ديده و شنيده بودم برايش نقل كردم، حضرت فرمود: براي تو، حكمت آفريدگار را در آفريدن جهان و حيوانات اعم از درندگان، حشرات، پرندگان و ... بيان مي كنم به گونه اي كه پند آموزان از آن عبرت گيرند و بر دانش مؤمنان افزوده شود و ملحدان و كافران در آن حيران بمانند (و تو اي مفضل) بامداد فردا نيز پيش ما بيا!نقل است مفضل تا چهار روز پياپي به حضور امام مشرف شد و آن حضرت مطالب ارزنده فراواني درباره آفرينش انسان از آغاز خلقت و نيروي ظاهري و باطني و صفات فطري او و... توضيح داد و او سخنان امام را در مجموعه اي به نام «توحيد مفضل» گرد آورد.گفتني است اين كتاب بارها به صورت مستقل توسط مرحوم علامه مجلسي و برخي ديگر از دانشمندان اسلامي به فارسي ترجمه و چاپ شده است.البته شاگردان دانشگاه حضرت صادق(ع) به شيعيان اختصاص نداشت بلكه بين اهل سنت نيز اشخاص متعددي مانند پيشوايان مشهور آنان وجود داشتند. مثلا ابوحنيفه كه از جمله رهبران اهل سنت است دو سال از محضر امام بهره علمي فراوان برد و به اقرار خودش آن دو سال، او را از هلاكت نجات داد.(5)حسن بن علي بن زياد وشاء از شاگردان امام رضا(ع) مي گويد: خودم در مسجد كوفه نهصد نفر استاد حديث ديدم كه همگي از حضرت صادق(ع) حديث نقل مي كردند.(6)حضور جدي در عرصه تبيين مسائل فقهيحضرت صادق(ع) بسيار كوشيد تا حافظه جامعه اسلامي را از احكام واقعي الهي سرشار كند زيرا از قديمي ترين ادوار اسلامي، تبيين فقه، حديث و تفسير به طور كلي از دو جانب صورت مي گرفت نخست از سوي حاكمان غاصب و ظالم كه احكام الهي را به نفع خود و مصلحت حكومتشان تحريف مي كردند و به آن رسميت مي دادند و مخالفانشان را برنمي تابيدند و ديگر پيشوايان معصوم(ع) و پيروانشان بودند كه در تبليغ احكام اسلامي چيزي جز بيان حقايق و مصلحت دين را در نظر نداشتند و كار آنان هرچند در بيشتر دوره ها پنهاني و غيررسمي بود اما در عصر، حضرت جعفر صادق(ع) اوضاعي پديد آمد كه آن حضرت توانست در فضايي نسبتاً آزاد، افكار علمي و فقهي اش را مطرح كند، بنابراين فقه جعفري، در برابر فقه فقيهان رسمي يا درباري فقط تجلي بخش نوعي مخالفت عقيدتي با آنان نبود بلكه با وجود اين، دو مضمون معترضانه داشت. نخست اين كه بي نصيبي حكومت وقت را از آگاهي هاي لازم ديني ثابت كرد و دوم اين كه موارد تحريف دين در فقه رسمي را كه از مصلحت انديشي هاي فقيهان درباري نشأت گرفته بود، مشخص نمود. عظمت علمي و فقهي حضرت صادق(ع) آنچنان است كه بسياري از فقيهان و دانشمندان بنام از او به بزرگي ياد كرده اند.ابوحنيفه پيشواي مشهور حنفيان در اين باره مي گويد: من دانشمندتر از جعفربن محمد نديده ام زيرا زماني كه منصور دوانيقي او را احضار كرده بود مرا نيز خواست و گفت: مردم شيفتأ جعفربن محمد شده اند، بايد از او مسائل پيچيده اي بپرسي تا در پاسخ به آنها درمانده و محكوم شود. من چهل مسئله مشكل آماده كردم تا آن كه روزي منصور كه در «حيره» بود احضارم كرد، وقتي به مجلس او رفتم ديدم جعفربن محمد، جانب راست او نشسته است، از ديدنش بسيار مبهوت شدم، حالتي كه هيچ گاه حتي از ديدن منصور در من پديد نيامده بود. سلام گفتم و به اشارأ منصور نشستم، منصور به جعفر بن محمد رو كرد و گفت: اين ابوحنيفه است. پاسخ داد: بلي مي شناسمش. منصور گفت: اي ابوحنيفه! مسائلت را با ابوعبدالله (امام صادق( ع)) مطرح كن! پرسش هايم را يكي يكي از او پرسيدم، و او هر يك را به خوبي پاسخ مي داد و آنچنان بر مباحث مسلط بود كه مثلا دربارأ فلان مسئله مي فرمود: در اين باره، عقيده شما چنين است و باور اهل مدينه چنان و نظر ما چيز ديگري است. در برخي مسائل، با ما و در بعضي ديگر با اهل مدينه موافق بود اما گاهي نيز با ما و آنان هر دو مخالفت مي كرد.(7)مالك، پيشواي فرقه مالكي مي گويد: هيچ چشمي، برتر از جعفر بن محمد را در علم و عبادت نديده و هيچ گوشي نشنيده و هيچ قلبي نيافته است.(8)«ابوبحر جاحظ» يكي از دانشمندان مشهور قرن سوم مي گويد: جعفربن محمد كسي است كه دانش او، جهان را پر كرده است و گويند ابوحنيفه و سفيان ثوري از شاگردان او به شمار مي آيند و اين موضوع در اثبات عظمت علمي او كافي است.(9)«ابن خلكان» مورخ مشهور دربارأ حضرت صادق(ع) نوشته است: او يكي از امامان دوازده گانه در مذهب اماميه و از بزرگان خاندان پيامبر است كه به علت راستي و درستي گفتار، صادقش ناميده اند، فضل و بزرگواريش مشهورتر از آن است كه به توضيح نياز داشته باشد. ابوموسي جابربن حيان طرطوسي از شاگردان او به شمار مي آيد، وي كتابي از تعليمات جعفر صادق را در هزار ورق نوشت كه پانصد رساله داشت.(01) شيخ مفيد مي گويد: علماي اسلام از هيچ كس به اندازأ حضرت صادق(ع) حديث نقل نكرده اند.(11)مناظرات علمي امام صادق(ع)بخشي از شخصيت بزرگ علمي جعفربن محمدالصادق(ع) در مناظرات علمي او يا برخي شاگردان برجسته اش با ديگران تجلي يافته است.از جمله مناظرات آن حضرت، گفت وگوي او با «ابوحنيفه» پيشواي فرقه حنفي است .در اين راستا امام صادق امام صادق(ع) شاگردان بسيار بافضيلت و دانشمندي داشت كه در برخي مناظرات علمي آنان را مشاركت مي داد. «هشام بن سالم» مي گويد: روزي با ياران آن حضرت در محضرش نشسته بوديم، مردي شامي با اجازه گرفتن از امام به مجلس وارد شد، امام به او فرمود: بنشين! آنگاه از او پرسيد: چه مي خواهي؟ مرد شامي گفت: شنيده ام شما پرسش هاي مردم را پاسخ مي گويي؟ آمده ام با شما مناظره كنم. امام فرمود: درباره چه موضوعي؟ او گفت: درباره چگونگي قرائت قرآن. امام به يكي از شاگردانش به نام حمران رو كرد و فرمود: حمران! جواب اين شخص با تو است. مرد شامي گفت: مي خواهم با خود شما مباحثه كنم نه حمران! فرمودند: اگر حمران را محكوم كردي، مرا محكوم كرده اي! مرد شامي با حمران مناظره كرد و هرچه از او پرسيد، پاسخ مستدلي شنيد تا اين كه از بحث فروماند. امام به او فرمود: (حمران را) چگونه ديدي؟ گفتم: راستي حمران چيره دست است هرچه پرسيدم به شايستگي پاسخ داد. مرد شامي سپس درباره لغت و ادبيات عرب با «ابان ابن تغلب»، درباره فقه با «زراره» و درباره كلام با «مؤمن طاق» مناظره كرد و در تمام آنها مجاب شد.(21)پانوشت ها در دفتر روزنامه موجود مي باشد.
#دین و اندیشه#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 511]