واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: آموزه های هرمنوتیک فلسفی خودمتناقض و خودشکن هستند، یعنی خودشان را نقض می کنند. به این بیان که اگر هر فهمی نسبی و سیال و متحول است پس هرمنوتیک فلسفی و آموزههای آن مانند: «هر فهمی نسبی است» و در نتیجه تحلیل هایدگر و گادامر از حقیقت فهم نیز امری نسبی، متحول و سیال است. فلسفه در قرن بیستم نگرش های متعددی میان متفکران غربی مطرح شد که هر کدام از آنها مبنای نظریه قرائت های متعدد از یک متن به حساب می آید. همه این نگرش ها بر مفسر محور بودن متن، استقلال معنای متن از مراد مؤلف و تعدد و بی پایان بودن قرائت ها و تفاسیر از متن تاکید داشتند. مهمترین این دیدگاه ها نظریه هرمنوتیک فلسفی است. هرمنوتیک فلسفی برخلاف کلاسیک و رمانتیک، دیگر روش فهم متون نیست، بلکه این دیدگاه خود پدیده فهم را به طور فلسفی بررسی می کند و به دنبال تحلیل ماهیت پدیده فهم است. مارتین هایدگر بنیان گذار این نگرش در اوائل قرن بیستم می باشد. به اعتقاد هایدگر پدیده فهم امری تاریخ مند و سیال است و پیش ساختارها و ذهنیت خواننده متن نقش اساسی در پیدایش فهم او از متن دارند. بعد از هایدگر شاگردش هانس گئورگ گادامر دیدگاه هرمنوتیک فلسفی را تکمیل کرد و مدعی شد که انسان بدون پیش داوری ها و پیش دانستهها و پیش ساختارهای ذهنی خود نمی تواند به فهم و تفسیر از یک متن دست یابد.[1] دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی : مهم ترین دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی در باب فهم و تفسیر متون عبارتند از : 1. تفسیر، یک پدیده مفسر محور است و در نتیجه هدف اصلی از تفسیر یک متن، فهمیدن مراد مؤلف نیست. مؤلف نیز یکی از خوانندگان متن است که بر اساس پیش دانستههای تازه میتواند فهم جدیدی از متن داشته باشد. 2. فهم متن یک دیالوگ و گفتمان دو طرفه است. در یک طرف مفسر و ذهنیت و افق معنایی او قرار دارد و در سوی دیگر متن و افق معنایی متبلور در آن. ذهنیت و پیش داوریهای مفسر برای عمل فهم ضرورت دارد. در عین حال مفسر باید از دخالت دادن پیش داوریهایی که موجب کج فهمی میشود بپرهیزد. 3. روند تفسیر و فهم یک متن، یک روند بی پایان است، چون از یک طرف انسان ممکن است به پیش دانسته های جدید دست یابد و از سوی دیگر، خود متن تفسیرهای بی پایانی را بر می تابد. 4. همه فهم ها و قرائت های حاصل از یک متن معتبر هستند و ما هیچ فهم عینی و مطابق با واقع نداریم و هیچ معیاری هم برای داوری و مشخص کردن فهمهای درست از نادرست نداریم. 5. بدین ترتیب نسبیت در فهم متون رسمیت مییابد، چرا که همه فهمها متاثر از پیش داوری و پیش دانستههای مفسران است و آن پیش داوریها نیز تحت تاثیر سنت و تاریخ است. تاریخ و سنت هم همواره در حال تغییر و دگرگونی است. در نتیجه همه فهمها و تفسیرها متحول و نسبی خواهد بود.[2] هرمنوتیک فلسفی مدعی است که برخی از پیش دانسته ها ممکن است موجب بدفهمی شود پس باید از آنها پرهیز کرد. از سوی دیگر مدعی است که ما معیاری برای داوری نداریم. حال اشکال این است که اگر معیاری نداریم پس از کجا می توانیم بفهمیم که کدام پیش دانسته ها باعث کج فهمی می شود و کدام یک باعث خوش فهمی. نقد هرمنوتیک فلسفی : ایرادات متعددی براین دیدگاه وارد است. از جمله: 1. آموزه های هرمنوتیک فلسفی خودمتناقض و خودشکن هستند، یعنی خودشان را نقض می کنند. به این بیان که اگر هر فهمی نسبی و سیال و متحول است پس هرمنوتیک فلسفی و آموزههای آن مانند: «هر فهمی نسبی است» و در نتیجه تحلیل هایدگر و گادامر از حقیقت فهم نیز امری نسبی، متحول و سیال است. چون این تحلیل از پیش دانسته ها و پیش داوری های آنها ناشی شده است. پس هرمنوتیک فلسفی نمی تواند امری مطلق و ثابت باشد. 2. هرمنوتیک فلسفی مدعی است که برخی از پیش دانسته ها ممکن است موجب بدفهمی شود پس باید از آنها پرهیز کرد. از سوی دیگر مدعی است که ما معیاری برای داوری نداریم. حال اشکال این است که اگر معیاری نداریم پس از کجا می توانیم بفهمیم که کدام پیش دانسته ها باعث کج فهمی می شود و کدام یک باعث خوش فهمی. همچنین ادعا می کنند که ما هیچ فهم عینی نداریم. حال از آنها سئوال می کنیم که اگر ما به واقع دست رسی نداریم، پس چگونه می توانیم تشخیص دهیم که یک متن را کج فهمیده ایم یا درست؟ و تفسیر ما از آن صحیح بوده است یا نادرست؟ فلسفه ی آیین نوروزی(2) 3. ما همیشه نمی توانیم از نیت مؤلف متن یا گوینده یک گفتار صرف نظر کنیم، چرا که عقلا همیشه از نوشتن یا گفتن یک متن مقصود و منظوری دارند که در صدد انتقال آن به مخاطب خود هستند. لذا هر برداشت و تفسیری نمی تواند بیان کننده مقصود مؤلف باشد، مخصوصا در مورد متون مقدسی مثل قرآن که وظیفه مفسر دست یافتن به مراد خداوند است. حتی اگر ما از مؤلف متن هم صرف نظر کنیم باز نمی توان گفت که یک متن بینهایت تفسیر میتواند داشته باشد، چرا که بین الفاظ و معانی ارتباط خاصی برقرار است و اهل یک زبان الفاظ را برای معانی خاصی وضع میکنند و لذا یک لفظ در نهایت می تواند چند معنا داشته باشد، یعنی معانی محدود داشته باشد. 4. ادعای اصلی این دیدگاه ضرورت دخالت پیش دانسته ها در عمل فهم است. در مورد این ادعا باید گفت که ما با انواع مختلفی از پیش دانسته ها مواجه هستیم که برخی از آنها در حصول فهم لازم هستند از قبیل؛ معلومات ابزاری مثل لغت، ادبیات، قواعد محاوره عقلایی؛ اطلاعات خواننده و مفسر نسبت به شخصیت مؤلف و گوینده؛ پیش دانستههای یقینی مفسر مثل اینکه خداوند نمی تواند جسمانی باشد؛ و معلوماتی که امکان استنطاق و به سخن در آوردن متن را فراهم می کند، مثل سئوال های علمی که برای مفسر مطرح است. اما یک دسته از پیش دانسته ها به نام پیش دانسته های ظنی وجود دارد که استفاده از آنها موجب تفسیر به رأی می گردد. در تفسیر متون باید از چنین پیش دانسته هایی پرهیز کرد. مانند اینکه کیفیت خلقت انسان در قرآن را بر دیدگاه تکاملی داروین منطبق کنیم.[3] 5. لازمه این دیدگاه نسبی گرایی است که امری مردود و غیر قابل قبول است همچنین بر اساس هرمنوتیک فلسفی راه نقد و انتقاد تفاسیر بسته می شود. چون ارزش همه تفاسیر طبق آن یکسان است.[4] منبع : سایت پژوهشی پژوهه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 482]