واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: چگونه میتوان به وجود روح یقین حاصل کرد؟ استاد مصباح در اینباره پاسخ دادهاند: اثبات وجود روح حال اگر کسی بپرسد که از چه راهی میتوان وجود روح را اثبات کرد، جواب این است که صرف نظر از تعبد، اثبات وجود روح از سه راه است: 1) راه عقلی که همان راه فلسفی برای اثبات وجود و تجرد روح است. میدانید که فیلسوفان الهی در این زمینه بحثهای بسیار گستردهای را مطرح کرده اند بیش از ده برهان فلسفی برای اثبات روح و تجرد آن اقامه شده است که به عنوان نمونه میتوان از برهان درک کلیات، امتناع انطباع کبیر در صغیر، رؤیاهای صادقه، انحصار ارواح و خوابهای مغناطیسی نام برد. اینکه آیا این مباحث و براهین آن بسیار متقن و قابل استنادند. اگر بخواهیم مباحث فلسفی وجود و تجرد روح را بیان کنیم، خود به گفتاری مستقل و گسترده نیازمند است لذا از توضیح آن صرف نظر میکنیم و علاقمندان را به کتب فلسفی مربوط ارجاع میدهیم.(1) 2) راه دیگری برای اثبات وجود روح، تجربة درونی یا شهودی است؛ یعنی اینکه اگر انسان تلاش کند،"خود" را "مییابد". فرق است بین اینکه مثلاً ما بدانیم پدیدهای به نام ترس، محب یا عشق در روان انسان وجود دارد با اینکه عشق، محبت، ترس و... را تجربه کنیم و آن را "بیابیم". "دانستن" اینکه اینها وجود دارند، علم حصولی است اما "یافتن" آنها علم حضوری است. ما به وسیله علم حصولی هم اثبات میکنیم که پدیدههای از قبیل عشق و ترس و ... وجود دارد اما با این تفاوت که اولاً، اغلب از راه آثار به آنها پی میبریم؛ مثلاً از کیفیت رفتار مجنون با لیلی یا خسرو با شیرین میتوان فهمیدکه "عشق" وجود دارد ثانیاً، پس از اثبات، تنها صورت آن پدیده در ما وجود دارد، نه واقعیت آن، اما در علم حضوری واقعیت آن در پیش ما حاضر است؛ به تعبیر دیگر،وجود عشق را "مییابیم"، نه اینکه فقط از وجود آن آگاه باشیم . کسی که تجربه درونی را یکی از راههای شناخت میداند، مدعی است که روح و خواص روح را میشود "یافت"، نه تنها از راه استدلال میتوان پی برد، بلکه از آنجا که همه ما این شهود را داریم، میتوان آن را بیابیم. بلکه این "شهود" در همه قوی نیست، اما با تلاش و جدیت میتوان این "شهوت" را قوی کرد و خود را به مرحله آگاهی رساند، ولی آگاهی کامل به روح، فقط از طریق سیر و سلوک عرفانی ممکن است. کسانی که با همت و جدیت و تلاش، مراحل سیر و سلوک را طی کرده اند، توانستهاند به مرحله "شهود" حقیقت روح برسند و این شهود خود آثاری داشته است که جای اشاره به آنها نیست، ولی همین قدر بدانید که درک آن مرحله، بسیار مسرت انگیز و زمینه ای برای ایجاد معرفت به مراحل عالی توحید است، زیرا "من عرف نفسه فقد عرفه ربه"(1) (خودشناسی مقدمه خداشناسی است.) شهود حقیقت نفس، موجب شهود خداوند است. بهرحال، رسیدن به آن مرحله بسیار ارزشمند است و جا دارد که انسان سالها زحمت بکشند و مراحل سیر و سلوک عرفانی را طی کند تا اینکه حقیقت برای او کشف شود و آن را دریابد، ولی مرتبه ضعیف شهود در همه آدمیان وجود دارد که با دقت، همت و تمرکز میتوان آن را درک کرد. برهان هوای طلق یکی از استدلالهای ابو علی سینا در کتاب "شفا" برای اثبات روح و تجرد آن برهان "هوای طلق" است. حاصل گفتة او چنین است: اگر انسان در محیطی باشد که اشیاء خارجی توجه او را جلب نکند و موقعیت بدن وی هم به گونهای نباشد که موجب توجه به بدن شود؛ یعنی گرسنگی، تشنگی، سرما، گرما و درد او را رنج ندهد و هوا نیز کاملاً آرام باشد به گونهای که وزش باد هم توجه او را جلب نکند، در چنین موقعیتی که به هیچ امر خارجی توجه ندارد، نفس خود را مییابد در حالی که هیچ یک از اندامهای بدن را نمییابد و این دلیل بر آن است که نفس، غیر از بدن مادی است زیرا اگر یکی بودند با هم درک میشدند یا هیچ یک درک نمیشدند. درک شدن یکی و درک نشدن دیگری، نشانة تغایر این دو است. فرض این است که نوری نیست که بتابد و چشم آن را ببیند، اصلاً چشم بسته است. گوش هم صدایی را درک نمیکند و سایر حواس هم درک ندارند، هوا نیز آنقدر متعادل است که انسان احساس سرما و گرما نمیکند، در چنین حالتی که هیچ حسی کار نمیکند، آدمی خودش را درک میکند و "مییابد" که "خودش" هست. درک میکند که امیدی دارد، عشقی دارد، ترسی دارد، نگرانی دارد، آرامشی دارد و ... اینها را در خود مییابد و میبیند که هست پس معلوم میشود که "خود انسان" غیر از چیزی است که حواس آن را درک میکند. اگر "خود انسان" همین بدن بود، درک آن فقط با دیدن یا لمس کردن ممکن بود، اما در شرایطی که هیچ حسی کار نمیکند، نه چشم میبیند، نه گوش میشنود و نه ... در عین حال "خود" را مییابد، این نشان میدهد که حقیقت انسان که همان "روح" است، چیزی است که با حس درک نمیشود. حس، فقط بدن را درک میکند و بدن غیر از آن حقیقت است. حال ممکن است کسی از این استدلال به عنوان برهانی استفاده کند بر اینکه آنچه را "مییابیم" با چیزی که آن را نمییابیم متفاوت است، زیرا چیزی را که "مییابیم" غیر مادی است و شناخت ما به مادیات فقط از طریق علم حصولی صورت میگیرد نه علم حضوری. ولی عمدة سخن این است که آدمی در چنین وضعیتی حالت ادراک شهودی را (هر چند به صورت ضعیف) تجربه میکند و به وجود روح خویش پی میبرد و مییابد که روح غیر از بدن است . بالاتر از این، کسانی که مراتب سیر و سلوک عرفانی را طی کنند، بدن برای آنها حکم لباسی را پیدا میکند که میتوانند آن را خلع کنند؛ یعنی "خود" را از بدن خارج کنند و جدایی "بدن" ار "خود" را مشاهده کنند، در حالی که "خود" اراده و فعالیت دارند، بدن را که جدای از "خود" است نظاره میکنند. این حالت را "مرگ اختیاری" مینامند. اگر وجود چنین حالتی را ولو برای یک نفر(که طبق نقلهای مطمئن اتفاق افتاده است) ممکن دانستیم جای هیچ گونه شک و شبهای باقی نخواهد گذارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1216]