محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854703503
فلسفیدن
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: حی بن یقظان22nd January 2009, 03:01 PMذهن من چیست . خب الان سفتی یک میز و تصویر یک مانیتور و گرمی یک چای بود و ... تصویر مانیتور شکل است و رنگ که میشود آنرا صورت خواند . اما وقتی دستم را به روی آن میکشم صورت دارای کیفیتی میشود : سختی . شاید بشود گفت بخشی از ذهن من صورتهایی هستند که بسته به نوع ارتباط من با آنها میتوانند دارای کیفیتی باشند یا نه . اما فقط این نیست فرض که گلدان روی طاقچه روی دست من بیافتد در این صورت کیفیت این صورت حالتی بازدارنده خواهد داشت . شاید بشود به کیفیتی که حالت بازدارندگی ایجاد میکند رنج گفت . همینطور ممکن است کسی دستش را روی صورت دوست خودش بکشد و چون کیفیتی که در این ارتباط هست جذب کننده است میشود آنرا لذت گفت . اما مسلما موضوع این اندازه ساده نیست . نکته اینجاست که ذهن هیچ وقت از کیفیات خالی نیست . شاید معنای زندگی فقط یک کلمه باشد : ارتباط . IRAN PARAST11th June 2009, 10:01 AMدر بدو امر تشکر میکنم از همة اساتيد, فضلا، فلاسفه و دانشمندان و پژوهشگران جوان که در اين مدت در اين همايش جهاني و اين جلسات بخوبی شرکت کردند اگر رنج بدنی بود با لذّت حکمت و حلاوت حق آن را جبران کردند و به يک اجتماع عقلانی, فکری, فلسفی و روحانی جان دادند؛ ما از طرف همة برگزار کنندگان از شما برای همة اين کوششها و تلاشها تشکّر میکنيم. مطلب ديگر اينکه اين جلسه بعنوان اعلام ختم اين کنگرة جهانی و برای نوعی نگاه جمعبندی به عملکرد اين مجموعه است. در اين جمعبندی يک گزارش ظاهری و مکتوب قرائت خواهد شد ولی بگمان من يک جمعبندی هم بايد در درون خزانة دانش ما نسبت به اين قضيه انجام بشود و مانند يک دادگاه و يک داوری به اين مسئله توجه شود که اساساً برای چه چنين جلساتی تشکيل میشود چرا عده ای صاحب فضل که آنات و دقايقشان گرانبهاست و وقت خود را صرف در کار مطالعه و تحصيل ميكنند در اين اجتماعات شرکت ميكنند چه حکمتی پشت اين کار است اساساً فلسفه يعنی چه؟ اساساً فلسفة فلسفه چيست؟ اساساً فلسفة فلسفيدن چيست؟ فلسفة فيلسوف شدن و فيلسوف بودن و چه غايت و هدفی در آن هست؟ اين چرا چرايی است که هم در اول راه فلسفه و هم در آخر آن و هم در همة گامها و قدمهای آن میتواند باشد و يک حکيم و يک فيلسوف همواره برای اين سؤال جواب منطقی محکمی دارد. اين نوع جمعبندی يک نوع نتيجه گيری، يک نوع تفکر اساسی و ريشهای برای فيلسوف است وگرنه مشاغل بسيار, علوم فراوان و برای صرف وقت و زندگی راههای بسياری هست. از فلسفه به ثروت مادی نميتوان رسيد کسی نمی تواند هدف فلسفه و تحصيل و تحقيق در آن را تهيه و فراهم سازی لوازم يک زندگی مرفه مادی بداند. برعکس در اين راه رنجهای فراوان و در قديم گاهی ذلّتها و آزارها و رنجها هم بود که اميدواريم امروز نباشد. در راه فلسفه اين همه رنج بردن پيداست که برای رفاه مادی نيست از راه فلسفه کسی به قدرت و مقام و منصبی که از راههای ديگر فراهم است نرسيده و نخواهد رسيد تنها چيزی که در اين راه است غايت و هدفی است انسانی و معنوی. قرآن مجيد و اسلام يک تحليل و تقسيم دقيق روانشناسانه نسبت به انسان دارد. )بسم الله الرحمن الرحيم ^ والعصر ^ اِن الانسان لفی خسر ^ الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر( در اين آيه صريحاً قرآن میفرمايد که انسان مؤکداً و بطور طبيعی کارش به زيان خواهد رسيد مگر آنکه ايمان و عمل صالح داشته باشد و وظيفة اعلام حق و تشويق به صبر در آن باشد. انسان در يک روند طبيعی رو به سقوط است بسياری از فلاسفه غرب هم گاهی انسان را شرور بالذات ناميده اند بعضی نيز انسان را منشأ فساد دانستهاند؛ در فلاسفه ما هم گاهی يک چنين نظرهايی بوده چرا؟ برای اينکه انسان اساس خلقتش بر دو پايه بنا شده: يک پايه آن بدن ظاهری و غرائز مربوط به حيات انسان هست که با حيوانات مشترک است در منطق هم میبينيم كه انسان را حيوان ناطق ناميدهاند يعنی بخش مهمی از وجود او حيوانيت است؛ قسمت ديگر اين انسان عبارتست از روح الهی يا به هر حال استعدادی که بتواند اين ماشين حيوانی و غريزی را هدايت کند و اين سخت افزار توانا را با نرمافزار خودش و بکمک استعدادی بنام عقل و راهنمايی بنام دين برنامه ای فراهم کند که اين استعداد و توانايی به راه راست بيفتد و در نتيجه انسان به سعادت و هدف انسانی برسد. بنابرين هر انسانی اگر به اصول نرم افزاری خودش توجه نکند محکوم است به حيوانيت آن هم از بدترين نوع حيوانيت؛ يعنی يک حيوانيتی بی مرز و بی اندازه، ماشينی بدون ترمز در يک سراشيبی هولناک در کنار پرتگاهی کشنده بنابرين انسان بطور طبيعی زيان کار است. مگر مهم زندگی انسانی؟ انسان در همين مگر هست. در يک قضيه شرطيه که اگر بخش دوم آن يعنی اگر شرط آن موجود نباشد انسان فانی و ساقط است و اگر باشد به اعلاء درجة موجودات خواهد رسيد نه اينکه از حيوانيت نجات پيدا خواهد کرد بلکه در ادبيات عرفانی ما آن را پروازی بالاتر از ملائکه و مقامی بالاتر از ملکوت قائلند اين خصوصيات در چند کلمه فشرده بيان شده؛ ايمان يعنی اعتقادی براساس منطق مطابق فطرت انسانی و زندگی همراه با عمل، عملی انسانی و دور از جرم و جنايت، عملی صالح و سودمند و در راه خدمت به انسانيت و بشر. در فرهنگ قرآنی انسان خليفة خدا و جانشين خدا بر روی زمين است و وظيفه او خدايی کردن به معنای آباد کردن اين جهان است نه خدايی کردن به معنای شيطان بودن. اما دو عنصر ديگر هم هست که انسان بعد از اينکه خود را آماده کرد سخت افزار و نرم افزار خود را ساخت و راه را پيدا کرد نمی تواند به اينکه خود را نجات داده قناعت کند اين انسان مکلف است که از خانه بيرون بيايد و پا را در عرصة جامعه بگذارد؛ اين جامعه گاهی جامعة شهری است و گاهی جامعة ملّی و کشوری و گاهی جامعه جهانی و بشری است و گاهی بالاتر از آن به تاريخ انسان قدم میگذارد و تاريخ را متحوّل میکند در اينجا بشر, ـ شخصي که راه خودش را نيافته ـ بايد توصيه کند به حق يعنی حق را بشناسد حقيقت را بيابد و آن را به ديگران نشان بدهد بايد بگونه ای باشد که بتواند خوب را از بد تمييز بدهد و در اين تمييز اشتباه نکند و اگر ما اين را با تعريف حکمت و فلسفه و شغل فيلسوف مقايسه کنيم مطلب ما و موضوع سخن من هم روشن خواهد شد اگر فيلسوف به معنای جستجو گر حقيقت باشد او انسان است که راه خود را پيدا و میرود که ديگران را راهنمايی کند. عنصر آخر اين آيه صبر يعنی پايداری و استقامت است يعنی حقيقت و حق کاری است دشوار، جهاد و جنگی است بدون تعطيل و بدون وقفه و دنيا دنيايی است که کسی که حق را بشناسد و حقيقت را بيان کند همواره در مقابل خود دشمنانی را خواهد ديد که با او میجنگند و به انواع خسارتها و ضربهها و ضررها دچار ميشود اينجاست که مانند يک سرباز دلير بايد در سنگر خودش استقامت کند. حکيم و فيلسوف انسانها را به استقامت تشويق میکنند ما در فلسفه ـ در فلسفه اسلامی ـ يک روندی از تفکر را میبينيم که عين همين جريان را به فيلسوفان میآموزد. در فلسفه نظری ملاصدرا فيلسوفی است که بروشنی به اهميت شناخت عالم و ساختن انسان و يافتن راه زندگی صحيح, پرداخته است فلسفه او بر اين اصل بنا شده و بخوبی اين را میتوان از آن فهميد بعضی در اينکه ملاصدرا تکيه بر مسئله وجود کرده سؤال دارند برای اينکه در برخی مکاتب و امروز بيشتر در فلسفه های غربی و مکاتب اروپايی و غربی بر معرفت شناسی بيشتر تکيه میشود تا بر وجود شناسی. اپيستمولوژي نامی که برای معرفت شناسی میگذارند مقدم است بر انتولوژی يا شناخت وجود اما ملاصدرا وجود را مقدم بر همه چيز میداند برای اينکه برای رسيدن به اينکه آيا اين تفکر که من دارم ارزش حقيقيش و خارجيش چه مقدار است باز بايد به اصالت و تحقق وجود خودم اقرار داشته باشم. در يک جايی ملاصدرا بدون آنکه سخن دکارت را شنيده باشد فلسفه کوگيتوي دکارت را رد میکند در عبارتی میگويد که نمی شود از راه علم انسان به وجود خودش پی ببرد برای اينکه اين وجود واسطه ای پيدا کرده که خودش نيازمند وجود است. علم وجود میخواهد خود علم از کجا آمده اينکه من میدانم يا من میانديشم يا میبينم پس هستم يک راهی است که ما را از خودشناسی دور میکند برای اينکه يک چيزی را ما واسطه قرار دادهايم که بعد از ثبوت و اثبات وجود ما قابل تحقق است بنابرين اول بايد قبول کرد که ما موجود هستيم و در اين عرصه و بتعبير شعراء زير اين گنبد آسمان وجود هست بعد از اين است که قبول میکنيم که انديشه هم هست يعنی انديشه در من هست و بتدريج مسائل ديگر. و من شخصاً در اينکه ملاصدرا به وجود و بعد از آن به اصالت وجود در آن بحث اختلاف که آيا آنچه هست وجود هست يا ماهيت او به اصالت پرداخت میبينيم و اعتقاد دارم که انگشتی فيلسوفانه بر حساسترين نقطه گذاشته برای اينکه مسئلة بحث از وجود فقط در مبحث وجود تمام نمی شود در اصالت وجود به اصالت وجود ختم نمی شود بحث از وجود و اصالت وجود مقدمة همة چيزهاست نه بلحاظ نظری محض بلکه حتی از لحاظ عملی. در مبحث وجود و از برکت رسيدن به حقيقت وجود و حقيقت داشتن وجود و اينکه ما جز وجود چيزی نداريم و همه چيز دارای وجودند يعنی در واقع جزء خانوادة وجودند در اين تفسير ملاصدرا بتدريج به مباحث ظريفتری نزديک میشود. در فلسفه ملاصدرا موجودات درست است که موجودند يعنی صاحب وجودند اما با همين وجود ثابت میکند وقتی فرع باشد اصل هم هست، وقتی شاخه باشد ريشه هم هست وقتی موجودات باشند وجود هم هست و اگر وجود هم وجود هست پس بايد يک حقيقت بسيط غير قابل تجزيهای باشد. واجب الوجودي که هستی برای او ضروری است اين همان برهانی است که وجود خداوند را با آن ثابت میکند اما از همان جا بر میگردد به تفسير موجود و انسان. ملاصدرا میگويد که موجودات را خداوند به يک اندازه وجود نداده به اينها بخشی از وجود را داده که ما در اصطلاح فلسفه به آن ماهيت میگوييم در اين ماهيتی که در اين گذاشته در اين وجودی که به اين داده يک ديناميسم يک مادة متحرّکی يک عنصر فعالی را قرار داده که احساس میکند که ضعيف است و بايد قوی بشود احساس میکند که کم است و بايد زياد بشود احساس میکند که ناقص است که بايد کامل بشود در همين مسئله باعث میشود که موجودات عالم از صغير و کبير از بی جان و با جان از کوچک و بزرگ از مادی و غير مادی حتی در خود يک نيرويی احساس میکند که اين نيرو آنها را به جلو میکشد از اين نيرو ملاصدرا تعبير میکند به عشق. شما فلاسفه میدانيد که در حکمای ما قبل سقراط بعضی منشأ عالم را جاذبه و دافعه يعنی يک نيرويی بين اين دو دانسته اند در فلسفه های چينی هم اينويانگ هست که قوة فعال و منفعل بانی و مخرّب, سازنده و خراب کننده است در بعضی فرهنگها نور و ظلمت, رحمان و شيطان؛ بهرحال دو عنصری است اما در اين فلسفه يک عامل هست و آن عشق است و عشق چيزی است که هوّيت انسان را تشکيل میدهد و جزئی از هويت انسانی است. اگر چيزی موجود است عاشق است اگر چيزی عاشق نباشد وجود ندارد و اگر چيزی عاشق باشد حتماً بسوی معشوق خواهد رفت و بايد برود بنابرين جهان جهانی است پويا , فعال و دايناميک؛ جهان موجود, عالمی است پر تحرّک و پر محبت. من معتقدم بحث در اين باره بتنهايی يک همايش چند روزه نياز دارد و در اينجا میخواستم اشاره کنم که ما از فلسفه نظری و حقايقی که در لابلای اين مباحث هست به يک زندگی شيرين عاشقانه و انسانی میتوانيم برسيم به جامعه ای برسيم که اگر وجود هست مهر و محبت و عشق ورزی باشد انسانها همه در تلاش برای خداگونه شدن باشند و بسوی خدا بروند. در سنت اسلامی در حديث آورده است که جامعه بشری خانوادة خداست و خداوند از اعضای اين خانواده کسانی را بيشتر دوست میدارد که به ديگران مهربانتر باشند نسبت به ديگران عشق ورزی داشته باشند اگر بخواهيم آن را فلسفی تعبير کنيم معنيش اينست که نزديکترين افراد به خدا وجود و نيروي قويتر و بيشتري دارند چون عشق بيشتری دارند وجود هميشه منشأ برکت است عشق هميشه منشأ برکت است. اگر در يک جهانی عشق و محبت باشد اگر عدالت و صلح باشد انسان در آن جامعه تکامل پيدا میکند همه کس و حتی همه چيز حتی غير جاندارها هم در آن جامعه راحتند. شايد تعجب کنيد که در سنت اسلامی نه فقط رعايت انسان و نه فقط رعايت حيوانات بلکه حتی رعايت گياهان هم دستور و امريه صادر شده است. يعنی بايد با گياهان هم انسان خوش رفتار باشد و حتی با اين زمين که بيشترش جمادات است بعنوان مخلوق خدا بايد رفتاری درست داشت. میبينيد که بشر وقتی راه خودش را گم میکند وقتی چيزی بنام علم میسازد که دشمن بشر و دشمن طبيعت است از زمين گرفته تا پرده ازون میبينيد که آثار جرم اين بشر اثر میگذارد و باقی میماند در نهايت خسارتش به همين بشر میخورد اينها کسانی هستند که مانند سواران يک کشتی وقتی کشتی را از بين میبرند هم ديگران و هم خود را از بين میبرند ما امروز در جامعه بشری دچار چنين مشکلی هستيم ما امروز کسانی را میبينيم که با وجود مخالفند اينها عشق سرشان نمی شود اينها همانهايی هستند که قرآن میفرمايد که در خسرند. در قرآن آيه است که میفرمايد بعضی مثل حيوان بلکه پستر از حيوانند اينها همين هايی هستند که میبينيد که شرارتشان عالمی را میگيرد و به فساد میکشد حال يک فيلسوف وجودشناس چه بايد بکند يک فيلسوفی که وظيفة او تبليغ عشق و پويايی دائمی هست. اين بستر عالم بنظر ملاصدرا يک جهانی است در حال حرکت, حرکت در ذات و جوهر يعنی ما در يک جای ساکت ننشستهايم بلکه جهان ما و همه ذرات اطراف ما در حال حرکتند در يک چنين جهان متحرکی چگونه میتواند فيلسوف آرام بنشيند و معتقد باشد که آرام نشسته است. ما وقتی به فلسفة فلسفه میانديشيم وقتی به فلسفة فلسفيدن و فلسفة فيلسوف شدن میانديشيم طبعاً اين جواب برای ما هست فلسفه همانطور که از وجود جدا از موجود جدا نيست از انسان و جامعه جدا نيست از خير و حقيقت و عشق جدا نيست من معتقدم که مکتب ملاصدرا مکتبی است شيرين, مفيد, جامع و پاسخگو به بسياری از نيازهای يک فيلسوف. اميدواريم اين کنگره توانسته باشد توجه برادران فيلسوف ما, برادران و خواهرانی که در فلسفه کار میکنند به خود جلب کرده باشد و راههايی را برای مطالعه يافته باشند و در ارتباطهايی که ما در آينده خواهيم داشت از تحقيقات آنها استفاده کنيم و اين همايش کوچک و محدود بود ولی عرصه عالم دائماً در زير پای فلاسفه و پديده ها در برابر چشم فلاسفه موجود هست همه جا میشود به پژوهش و به مبادله افکار پرداخت آنچه که از آن ما بيم داريم پراکندگی فکرها و روحهاست و آنچه که آرزو میکنيم نزديک شدن دلها, فکرها, مکتبها و عقيدههاست. اميدواريم که اين همايش توانسته باشد گامی کوچک در اين راه برداشته باشد در پايان من باز تشکر میکنم و تشکر خودم را تکرار میکنم خود من احساس رضايت میکنم دوستان, خواهران و برادرانی که از خارج ايران يا در ايران حضور داشتند اگر ضعفی ديدند اگر نکته ای دارند کتباً اعلام کنند و اگر راضی هستند اميدواريم که دعا کنند که ما در سالهای آينده بتوانيم به کارهای بيشتری بپردازيم. در اين جريان کميسيونهای ما بسيار فعال بود همة شما زحمت کشيديد همه شما در ارائه تحقيقاتتان کوشا بوديد کميسيونها فعاليت خوبی داشتند که يک جمعبندی ای را توسط برادرمان خواهيد شنيد که در واقع يک جمعبندی از کار اين کميسيونها ازاين کنگره است. دعا میکنيم برای توفيق, سلامت و سعادت همه شما, آرزو میکنيم صلح و عدالت و امنيت را برای همه بخصوص همسايگان ما, همسايه برادرمان که گرفتار شرارت اشرار هست و ما يقين داريم که آنچه که غير طبيعی است باقی نمیماند همين کشوری که امروز ديگر از حکومت سابق از آن خبری نيست در همين ايام با کشورما در جنگ بود در همين ايام يکی از شهرهای ما را که نام آن را شهر خونين گذاشته بودند و در اختيار آنها بود پس دادند و ملت رشيد توانستند خونين شهر که اسم اوليهاش خرمشهر يعنی شهر خرم هست برگردانند در اين ايام در کشور ما جشن اين پيروزی داير است ملت ايران ملتی که مبارزه کرد هنوز برپاست ولی از آن ستمگرانی که آن جنايت را کردند اثری باقی نيست و ما يقين داريم که هيچ ستمگری دوام نخواهد آورد و دعا میکنيم که خداوند سعادت را به همة ملتها برگرداند و بتوانند در سايه آزادی و استقلال از نعمتهای الهی بهره مند بشوند نهايتاً باز تشکر است سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2639]
صفحات پیشنهادی
فلسفیدن
22 ژانويه 2009 ndash; فلسفیدن-حی بن یقظان22nd January 2009, 03:01 PMذهن من چیست . خب الان سفتی یک میز و تصویر یک مانیتور و گرمی یک چای بود و ... تصویر ...
22 ژانويه 2009 ndash; فلسفیدن-حی بن یقظان22nd January 2009, 03:01 PMذهن من چیست . خب الان سفتی یک میز و تصویر یک مانیتور و گرمی یک چای بود و ... تصویر ...
چگونه به پرسش های فلسفی کودکان پاسخ بدهیم؟
ماهیت فلسفه منوط به یافتن است تا حفظ و تکرار و یافتن محض ، لذا در جهان امروز که می توان آن را عصر شناخت نامید لزوم فلسفه (فلسفیدن) برای کودکان امری بدیهی ...
ماهیت فلسفه منوط به یافتن است تا حفظ و تکرار و یافتن محض ، لذا در جهان امروز که می توان آن را عصر شناخت نامید لزوم فلسفه (فلسفیدن) برای کودکان امری بدیهی ...
تکلیف مابعدالطبیعه
... گفته است که فلسفه با «تحیر»(۲) یا شگفتی آغاز شد، و اینکه آدمی زادگان به تفلسف یا فلسفیدن ادامه می دهند برای اینست که همچنان به «تحیر» خود ادامه می دهند.
... گفته است که فلسفه با «تحیر»(۲) یا شگفتی آغاز شد، و اینکه آدمی زادگان به تفلسف یا فلسفیدن ادامه می دهند برای اینست که همچنان به «تحیر» خود ادامه می دهند.
فلسفه برای کودکان از تفکر منطقی تا تجارب فلسفی
در روی آورد لیپمن فلسفه برای کودکان باین معنا، فلسفه است. گاهی مراد از فلسفه، تجارب فلسفی است. فلسفیدن باین معنا، صرفاً یک فعالیت منطقی ـ عقلانی نیست ...
در روی آورد لیپمن فلسفه برای کودکان باین معنا، فلسفه است. گاهی مراد از فلسفه، تجارب فلسفی است. فلسفیدن باین معنا، صرفاً یک فعالیت منطقی ـ عقلانی نیست ...
میتوان کودک بیش فعال را فیلسوف بار آورد
سقراط نیز به عنوان آغازگر فلسفه به معنای حقیقی، فلسفه را برابر فلسفیدن که همان درست اندیشیدن است، میدانست. از نظر وی و حتی کانت کار فلسفه، آموختن اندیشه ...
سقراط نیز به عنوان آغازگر فلسفه به معنای حقیقی، فلسفه را برابر فلسفیدن که همان درست اندیشیدن است، میدانست. از نظر وی و حتی کانت کار فلسفه، آموختن اندیشه ...
چطور غم غربت را کم کنیم؟
بعضیها هم معناهای فلسفی به آن میدهند و میگویند این حیرت و سردرگمی که بعد از فراغت از روزمرگی پیش میآید، اتفاق مبارکی است و اصلا فلسفیدن و پرسش از ...
بعضیها هم معناهای فلسفی به آن میدهند و میگویند این حیرت و سردرگمی که بعد از فراغت از روزمرگی پیش میآید، اتفاق مبارکی است و اصلا فلسفیدن و پرسش از ...
فلسفه مشاء
[3] اما به نظر میرسد باید گفت فلسفه مشاء و اشراق در اصل فلسفیدن تفاوتی با هم ندارند؛ چرا که حقیقت فلسفه به اقامه برهان و استدلال است. هر ادعایی که یک فیلسوف ...
[3] اما به نظر میرسد باید گفت فلسفه مشاء و اشراق در اصل فلسفیدن تفاوتی با هم ندارند؛ چرا که حقیقت فلسفه به اقامه برهان و استدلال است. هر ادعایی که یک فیلسوف ...
دوره آموزشي مهارتهاي زندگي خانواده در اهواز برگزار شد
شکل میتوان متصور شد؛ شکلی از آموزش که هر لحظه زندگی را آموزش میداند و معتقد ... دکتر قائدی: هدف از فلسفه برای کودکان آموختن فلسفهورزی و مهارت فلسفیدن است .
شکل میتوان متصور شد؛ شکلی از آموزش که هر لحظه زندگی را آموزش میداند و معتقد ... دکتر قائدی: هدف از فلسفه برای کودکان آموختن فلسفهورزی و مهارت فلسفیدن است .
زبان وهویت فلسفی انسان
... در حالت نوشتاری وهم در وضعیت گفتاری ،باید دغدغه ها ، تاملات و انگیزه های فلسفی انسان را از حالت باالقوه به فعل درآورد تا به نحوی رونداین فلسفیدن شکل بگیرد.
... در حالت نوشتاری وهم در وضعیت گفتاری ،باید دغدغه ها ، تاملات و انگیزه های فلسفی انسان را از حالت باالقوه به فعل درآورد تا به نحوی رونداین فلسفیدن شکل بگیرد.
بیوگرافی مارتین هایدگر
از نظر هایدگر، فلسفیدن اصیل، تفکر و تشکر نیز هست. یعنی گشودگی وجودی به سوی پاسداری از حقیقت بودن. اما تاریخ متافیزیک تاریخ، فراموشی این حقیقت است.
از نظر هایدگر، فلسفیدن اصیل، تفکر و تشکر نیز هست. یعنی گشودگی وجودی به سوی پاسداری از حقیقت بودن. اما تاریخ متافیزیک تاریخ، فراموشی این حقیقت است.
-
گوناگون
پربازدیدترینها