تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به وسيله من هشدار داده شديد و به وسيله على عليه ‏السلام هدايت مى‏يابيد و به وسي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803324803




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زندگاني اميرمؤمنان علي(عليه السلام)ــ(1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زندگاني اميرمؤمنان علي(عليه السلام)ــ(1)
زندگاني اميرمؤمنان علي(عليه السلام)ــ(1)   نويسنده: دکتر سيد جعفر شهيدي   چکيده   امام علي بن ابي طالب به قول قالب در روز سيزدهم رجب ديده بر جهان گشود. تربيت او را رسول خدا عهده دار گرديد. علي در اسلام از ديگران پيشي گرفت و اولين ياور پيامبر اسلام گرديد. او در زمان فتنه قريش بر بستر پيامبر قرار گرفت و جان شيرين را در راه پيامبر به خطر افکند تا پيامبر فصل هجرت را بياغازد. از اين پس، همواره در کنار پيامبر بود. در غالب جنگ ها شرکت کرد که سرآمد آنها، جنگ خندق و خيبر است. سال هشتم هجري، سال فتح مکه، بر دوش پيامبر به پاکسازي کعبه از بتان جاهليت پرداخت. رسول خدا (ص) دو ماه پس از سفر حج به ديدار معبود شتافت؛ در حالي که علي وعده اي از خواص در تجهيز پيامبر بودند، گروهي در سقيفه در فکر حکومت به سر مي بردند. در اسلام مراسم خاکسپاري از اهّم امور است سؤال اينجاست که چرا مسلمانان براي درک فضيلت تجهيز رسول خدا گرد نيامدند؟ بهرحال جدال بالا گرفت و ابوبکر بر مسند خلافت تکيه زد. از اين پس کسي به علي روي خوش نشان نداد يا اگر داد دل و زبانش يکي نبود. در آن روزگار تنها کسي که به ياري سنت رسول پرداخت دخت گرامش بود که او نيز چندي نپاييد و بدين ترتيب غمي بر غمهاي علي (ع) افزود. پس از رحلت پيامبر(ص) بيشتر قبايل و نو مسلمانان به آيين جاهليت بازگشتند، چرا که ترک آيين پدران و پرداخت زکات را بر نمي تافتند. اما هوش مندان قريش از جمله ابوسفيان مي دانستند که زمان حکومت قبيله اي به سرآمده و باب اسلام هرگز بسته نخواهد شد. لذا ابوسفيان وقت را غنيمت شمرد، نزد علي آمد و دم از هواخواهي او زد. علي (ع) که از نيت او خبر داشت، دانست که بايد سکوت کند و با خلفا مدارا نمايد. او خلافت را حق مي دانست، اما دين و وحدت مسلمانان را از آن واجب تر مي پنداشت. امام(ع) در سال هاي گوشه نشيني به جمع آوري قرآن پرداخت و پيوسته مسلمين را به خواندن و درک مفاهيم قرآن فرا مي خواند. دوران ابوبکر به سرآمد و دوران عمر و عثمان نيز؛ عثمان به دليل فساد اقتصادي و تبعيضهاي ناروا خود را به دام توطئه شورشيان انداخت. گرچه امام(ع) تا آخرين لحظات از او حمايت کرد ولي شورشيان تاب نياوردند و او را به قتل رساندند و ازين پس مردم از هر جهت به سوي امام(ع) هجوم آوردند و خلافت را به او تحميل کردند. طي 25 سال گذشته هيچ سالي مناسب تر از اين سال براي خلافت امام نمي نمود. بسياري از ارزشها دگرگون شده، احکام الهي معطل مانده، و بيت المال به جاي ناحق رفته بود و آداب جاهلي بر مردم مسلط گشته بود. امام(ع) پس از فراغت از بيعت، عاملان خود را به سوي بلاد اسلامي گسيل داشت، اما چندان با توفيق روبرو نشد. مدينه هم چندان موافق با رأي امام پيش نمي رفت. از مخالفان که بگذريم برخي از موافقان هم چشم به دنيا داشتند، دم از مخالفت زدند. از جمله طلحه و زبير به همراه ام المؤمنين عايشه (که از امام دل خوش نداشت) آنان پايگاه مقاومتي را در مکه بر عليه مرکز حکومت فراهم آوردند؛ و آهنگ بصره نمودند؛ و بدين ترتيب مقدمات جنگ جمل فراهم آمد. امام (ع) ناچار روانه ي عراق گرديد؛ جنگ بين سپاهيان در گرفت و سپاه امام فائق آمد در اين نبرد طلحه و زبير کشته و شتر و کجاوه عايشه بر زمين نشست. با افتادن شتر که پرچم مينمود کار جنگ پايان يافت و بدين ترتيب 6000 تا 10000 تن از مسلمين جان باختند. امام (ع) عايشه را با احترام به همراه چهل زن راهي مدينه کرد و خود راهي کوفه شد. از ديگر موانع امام(ع) معاويه پسر ابوسفيان بود. امام(ع) جرير را به قصد بيعت نزد او فرستاد. معاويه به بهانه هاي واهي او را در شام معطل کرد و سرآخر ناکام نزد امام بازگشت. بدين ترتيب مقدمات جنگ صفين فراهم گرديد، که با فتنه عمر پسر عاص کار به حکميت کشيد، و در داستان حکميت با زيرکي عمر ماجرا به سود معاويه رقم خورد، و آنچه امام(ع) کوفيان را از آن بيم مي داد به وقوع پيوست. اين قضيه مقدمه ي ظهور خوارج بود. داستان خوارج و جنگ نهروان از شگفت انگيزترين و دردناکترين حوادث دوران خلافت علي (ع) است. آنان نه در پي حکومت، و نه ديده بر خلافت داشتند. بعض آنان شب زنده داري و قاري قرآن بودند؛ و بيشتر آنان آگاه بر فضايل امام(ع) بودند. در هر صورت در نهروان از سپاه امام بيش از ده تن کشته نشد، و از آنان جز ده تن باقي نماند. از اين پس هر چه امام(ع) کوفيان را به نبرد با شاميان فراخواند، کوتاهي کردند و از فرمان امام روي برتافتند. سال هاي 39 و 40 هجرت براي امام (ع) سال هاي پررنجي بود. معاويه با نيرنگ توانست بر سرزمين مصر چيره شود مصر در آنزمان به لحاظ موقعيت سياسي بسيار مهم بود، بدين ترتيب معاويه گامي ديگر به آرزوي خود نزديکتر شد. امام (ع) از سويي گستاخي معاويه را ميديد و از ديگر سوي سستي مردم خود را؛ خون دل ميخورد و به خدا شکايت مي برد. سرانجام امام(ع) با توطئه خوارج به شهادت رسيد. در اينکه علي (ع) در شب نوزدهم ماه رمضان به دست ابن ملجم ضربت خورد ترديدي نيست؛ اما آيا کشنده ي او فقط مردي خارجي بود؟ جاي ترديد است. ريشه اين توطئه را ابتدا در کوفه و نزد اشعث پسر قيس که از امام کينه بر دل داشت، و سپس در دمشق بايد جستجو کرد. البته از داستان ساختگي زني به نام قطام که به اين داستان پيوند خورده تا چهره توطئه گران اصلي را پوشش دهد نيز نبايد غافل ماند. اميرمؤمنان، علي(ع)، فرزند ابوطالب، و جدّ او عبدالمطلب پسر هاشم است و هاشم پسر عبدمناف. خاندان هاشم شاخه اي از عبدمناف اند و شاخه ي ديگر آن بني عبدشمس، نياي امويان است. هر دو خاندان از قريش اند. خاندان هاشم در قريش به بزرگواري و گشاده دستي شناخته بودند؛ هر چند مکنتي چون خاندان عبدشمس نداشتند. مادرش فاطمه، دختراسد بن هاشم بن عبد مناف است. فاطمه چندي تربيت رسول خدا را عهده دار بود و براي او چون مادر مي نمود. رسول خدا پيوسته او را گرامي مي داشت و چون درگذشت، او را در پيراهن خود کفن کرد. کنيه ي مشهور او ابوالحسن و لقب هايش فراوان است. از آن لقب ها آنچه در ميان ايرانيان شهرت دارد اسدالله و حيدر است. لقب اسدالله را رسول خدا(ص) بدو داد و مادرش وي را حيدر خواند، و حيدر در لغت عرب به معناي شير است. علي(ع) در خانه ي کعبه به دنيا آمد و اين شرافت تنها نصيب آن حضرت شده است. ولادت او را روز جمعه، سيزدهم رجب، يا بيست و سوم آن ماه و بعضي نيمه ي شعبان نوشته اند. تربيت علي(ع) در کنار رسول خدا(ص) انجام گرفت. ابوطالب که در کودکي سرپرستي محمّد(ص) را بر عهده گرفت، فرزندان و عيال بسيار داشت. قريش را سالي سخت پديد آمد. محمّد(ص) عموي خود، عباس را گفت: «برادرت ابوطالب نان خور فراوان دارد و چنين که مي بيني، مردم در سختي به سر مي برند. بيا نزد او برويم و از آنان بکاهيم. من از برادران او يکي را برمي دارم، تو هم يکي را، و سرپرست آنها مي شويم». عباس پذيرفت. نزد ابوطالب رفتند و داستان را با او در ميان نهادند. ابوطالب گفت: «عقيل را برايم بگذاريد و هر چه خواهيد، بکنيد». محمّد(ص) علي(ع) و عباس جعفر را گرفت. از اين رو علي(ع) در خانه ي محمّد(ص) و در دامان او پرورده شد و خود در اين باره چنين گويد: «در پي او بودم، چنان که شتر بچه در پي مادر. هر روز براي من از اخلاق خود نشانه اي برپا مي داشت و مرا به پيروي آن مي گماشت». هرچه بيشتر مي باليد، رسول خدا بيشتر به او مي پرداخت و بر تربيت او مي افزود، و او در اين باره چنين فرموده است: «آنگاه که کودک بودم، مرا در کنار خود نهاد و بر سينه ي خويشم جاي داد و مرا در بستر خود مي خوابانيد؛ چنان که تنم را به تن خويش مي سود و بوي خوش خود را به من مي بويانيد». هنگامي که رسول خدا در کوه حرا به رتبت پيمبري مشرف گرديد و به خانه بازگشت، در خانه ي او خديجه، علي و زيد، پسر حارثه، به سر مي بردند. او حالت و رسالت خود را پيش از آن که به ديگران بگويد به اين سه تن گفت و هر سه، بي هيچ و چرا بدو گرويدند. باور داشتني است که علي(ع) نخستين مرد در پذيرفتن دين اسلام باشد. او در اين باره چنين مي گويد: «هر سال در حرا خلوت مي گزيد. من او را مي ديدم و جز من کسي وي را نمي ديد. آن هنگام جز خانه اي که رسول خدا و خديجه در آن بود، در هيچ خانه اي مسلماني راه نيافته بود. من سومين آنان بودم. روشنايي وحي و پيامبري را مي ديدم و بوي نبوت را مي شنودم». و در جاي ديگر مي گويد: «هيچ کس پيش از من به پذيرفتن حق نشتافت و چون من صله ي رحم و افزودن در بخشش و کرم نيافت». درآغاز اسلام، خواندن مردم به اسلام پنهاني بود. اين مدت را سه سال نوشته اند و چون آيه ي «و أنذر عشيرتک الاقربين» نازل شد، پيغمبر(ص) به علي(ع) گفت: «خدا مرا فرموده است خويشاوندان نزديکم را به پرستش او بخوانم. گوسفندي بکش و صاعي نان و قدحي شير فراهم کن». علي(ع) چنان کرد. در آن روز چهل تن، يا نزديک به چهل تن، از فرزندان عبدالمطلب فراهم آمدند و همگي از آن خوردني سير شدند؛ اما همين که رسول خدا(ص) خواست سخنان خود را آغاز کند، ابولهب گفت: «اي فرزندان عبدالمطلب! گمان ندارم کسي از عرب براي مردم خود بهتر از آنچه من براي شما آورده ام، آورده باشد. دنيا و آخرت را براي شما آورده ام». آنگاه رسالت خويش را به خويشاوندان رساند و گفت: «کدام يک از شما مرا در اين کار ياري مي کند تا برادر و وصيّ من و خليفه ي من در ميان شما باشد؟» همه خاموش ماندند. علي(ع) گفت: «اي فرستاده ي خدا، آن منم». پيغمبر(ص) فرمود: «اين وصيّ من و خليفه ي من در ميان شماست. سخن او را بشنويد و از او فرمان بريد». از اين رو علي(ع) به جانشيني و وصايت رسول خدا(ص) گماشته شد. قريش، يا دست کم سران آن، از اين که محمّد(ص) مردم را به خداي يگانه مي خواند، بيمي نداشتند؛ چرا که بتان از روي اعتقاد ارزشي نمي نهادند؛ اما در ميان آنچه پيغمبر از زبان وحي بر مردم مي خواند، آيه هايي بود که از آن مي ترسيدند و آن را براي ثروت خود تهديدي مي ديدند؛ سفارش يتيمان، سخت نگرفتن بر بردگان، پرهيز از اندوختن مال و رعايت حال عيال. چنين کاري پذيرفتني نيست. چه بايد کرد؟ تا محمّد کشته نشود، اين شعله خاموش نخواهد شد؛ اما اگر او را بکشند، بني هاشم خون خواه اويند و هر خانواده از آنها با خانواده هايي پيوند دارد؛ درگيري ميان قريش پديد مي آيد و آرامش به هم مي خورد. راهي ديگر بايد جست. سران خانواده ها در دارالنَّدوه که مجلس شوراي آنان بود، گرد آمدند. پس از گفت و گوي بسيار، همگان بر اين اقدام يک سخن شدند که از هر قبيله جواني چابک بگزينند و هر يک از آنان شمشيري برنده در دست گيرد، شب هنگام بر محمّد(ص) درآيند و به يکبار شمشير خود بر او زنند تا تني خاص کشنده ي او نباشد. چون چنين کنند، بني هاشم نمي توانند با همه ي قبيله ها درافتند؛ ناچار به خون بها گردن مي نهند. جبرئيل رسول خدا را آگهي داد که بايد اين شب در بستر خود نخوابي. رسول خدا، علي(ع) را گفت: «در جاي من بخواب و به تو آسيبي نخواهد رسيد». علي(ع) پرسيد: «اگر من جاي تو بخوابم، تو در امان خواهي ماند». گفت: «بلي» علي(ع) لبخندي برآورد وسجده گزارد. آيه ي «و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضاة الله». درباره ي علي(ع) در اين حادثه نازل شد. رسول خدا(ص) اندکي پس از آن که به مدينه رسيد، ابوواقد ليثي را با نامه اي به مکه فرستاد و از علي(ع) خواست به يثرب آيد. علي(ع) با فاطمه(س)، دختر پيغمبر(ص)، و فاطمه مادر خود و فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب، که مورخان از آنان به «فواطم» تعبير مي کنند، روانه ي مکه شد. در ميان راه، گروهي ازمشرکان مکه راه را بر او گرفتند. علي(ع) با آنان درافتاد و يکي از آنان را که جناح، مولاي حرب بن اميه بود، از پاي در آورد. مانده ي آنان پراکنده شدند و علي(ع) با همراهان سالم به يثرب درآمد. از اين پس، علي(ع) پيوسته در کنار رسول خدا به سر مي برد و در جنگ هايي که تاريخ نويسان آن را غزوه مي نامند، شرکت داشت. در غزوه ي بدر که در سال دوم هجرت رخ داد، بزرگان قريش به قصد سرکوب مردم مدينه هماهنگ شدند و جنگ ميان آنان در گرفت. مشرکان مکه سخت شکست خوردند و با آن که نيروي آنان سه برابر نيروي مدينه بود، بيش از هفتاد تن از آنان کشته شدند و همين اندازه هم اسير گرديد. علي(ع) در اين جنگ چند تن از سران مشرکان را از پا درآورد. او در يادآوري اين روز چنين مي گويد: «من در خردي بزرگان عرب را به خاک انداختم و سرکردگان ربيعه و مضر را هلاک ساختم. شما مي دانيد مرا نزد رسول خدا چه رتبت است و خويشاوندي ام با او در چه نسبت است». نبرد بدر، چنان که نوشته شد، به پيروزي مسلمانان پايان يافت و آرامشي درمدينه پديد آمد. زهرا(س)، دختر پيغمبر(ص)، در خانه ي پدر به سر مي برد. ابوبکر و عمر، يکي پس از ديگري خواستگاري او آمدند؛ اما رسول خدا(ص) نپذيرفت. آن دو و نيز مردمي از انصار علي(ع) را گفتند: «فاطمه را خواستگاري کن». علي(ع) به خانه ي رسول خدا(ص) رفت. پيغمبر(ص) پرسيد: «پسر ابوطالب براي چه آمده است؟» ــ «براي خواستگاري فاطمه». ــ «مرحبا و اهلاً! مرداني از قريش از من رنجيدند که چرا دخترم را به آنان نداده ام. من بدانها گفتم اين کار به اذن خدا بوده است».(1) جنگ احد در سال سوم هجرت رخ داد. ابوسفيان که مي خواست شکست جنگ بدر را جبران کند، با سه هزار مرد و دويست اسب و هزار شتر روي به مدينه آورد. رسول(ص) مي خواست شهر حالت دفاعي به خود بگيرد. در شوراي جنگي، جوانان پرشور اکثريت داشتند و تصميم به حمله گرفتند. پيش از آغاز جنگ، عبدالله بن ابي که با پيغمبر(ص) به حالت نفاق به سر مي برد، با سيصد تن از مردم خود بازگشت. در آغاز نبرد، سپاه مکه عقب نشست و مردم مکه دست به گردآوري غنيمت گشودند. دسته ي تيرانداز هم که مأمور نگهباني درّه بود، براي به دست آوردن غنيمت، موضع خود را ترک گفت. خالد، پسر وليد، که در پي فرصت بود، حمله آورد و سپاه مدينه از دو سو در محاصره ماند. گروهي از سست ايمانان از گرد پيغمبر(ص) پراکنده شدند. بعضي بانگ برداشتند محمّد(ص) کشته شد. در چنين وقت، علي(ع) در کنار پيغمبر(ص) بود؛ او را از زمين برداشت و مهاجمان را از او دور ساخت. لشکريان چون از زنده بودن رسول(ص) مطمئن شدند، بازگشتند. از آن سو ابوسفيان دست از جنگ کشيد و با وعده ي پيکار سال ديگر از احد بازگشت. رسول خدا(ص) علي(ع) را گفت : «پي اينان برو و ببين اگر شتران خود را سوار شدند و اسب ها را يدک کردند، به مکه مي روند، و اگر اسب ها سوارشدند و شترها را پيش راندند، آهنگ مدينه دارند». علي(ع) بازگشت و گفت: «بر شترها سوار شدند و اسبها را يدک کردند و راه مکه را پيش گرفتند». ابوسفيان آنچه را مي خواست، در جنگ بدر و احد به دست نياورد؛ در نتيجه اهميتي را که در ديده ي بزرگان قريش داشت، از دست داد. ناچار براي جبران شکست ها، سپاهي بزرگ تهيه ديد و چون سپاه از قبيله هاي گوناگون فراهم شد، احزاب نام گرفت. يهوديان بني نضير که به خيبر رفته بودند، همچنين يهوديان بني قريظه با قريش متحد شدند. شمار سپاهيان مکه را ميان هفت تا ده هزار تن نوشته اند. دراين جنگ، مدينه حالت دفاعي به خود گرفت و به پيشنهاد سلمان فارسي گرداگرد شهر را خندق کردند. عمروبن عبدود که دليري نام دار بود، به همراهي عکرمه، پسر ابوجهل، بر آن شدند که از خندق عبور کنند. عمرو از سپاه مدينه هم نبرد خواست؛ اما هيچ کس جرأت درافتادن با او را نداشت. علي(ع) به جنگ او رفت. چون با وي رو به رو شد، او را ضربتي نزد. کساني که نزد پيغمبر(ص) بودند و از دور مي نگريستند، خرده گرفتند؛ پنداشتند علي(ع) ترسيده است. حذيفه به دفاع از اين کسان برخاست. پيغمبر(ص) فرمود: «حذيفه! بس کن؛ علي خود سبب آن را خواهد گفت». علي(ع) عمرو را از پاي درآورد و نزد رسول خدا آمد. پيغمبر(ص)پرسيد: «چرا هنگامي که با او رو به رو شدي، او را نکشتي؟» گفت: «مادرم را دشنام داد و برچهره ام آب دهان انداخت. ترسيدم اگر او را بکشم، براي خشم خودم باشد؛ او را واگذاشتم تا خشمم فرونشست، سپس او را کشتم». از علي(ع) چند بيت درباره ي اين جنگ نوشته اند؛ خلاصه ي ترجمه ي آن را مي آورم: «او از بي خردي سنگ(بت) را ياري کرد و من از درست رايي پروردگار محمّد را. او را همچون شاخ درخت خرما بر روي خاک ها واگذاردم. به جامه هاي او ننگريستم؛ اما اگر او مرا کشته بود، جامه هاي مرا بيرون مي آورد. اي گروه احزاب، مپنداريد خدا دين خود و پيغمبر خود را خوار مي کند». درباره ي اين روزها مؤلف کشف الغمه از مناقب خوارزمي حديث ذيل را آورده است: «پيکار علي بن ابي طالب(ع) با عمرو، پسر عبدود، در روز خندق، برتر از عمل امت من است تا روز رستاخيز». پي‌نوشت‌ها:   1- براي آگاهي از چگونگي اين زناشويي، به كتاب زندگي فاطمه (س) از نويسنده مراجعه شود.   منبع:نشريه النهج شماره 23-24 ادامه دارد... /ج  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 502]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن