تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سه چیز از نشانه های یقین هستند: کوتاهی آرزو، اخلاص در عمل، بی رغبتی به دنیا
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804098030




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهي نو به زندگي و شخصيت اميرمؤمنان(عليه السلام)امير گل ها


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نگاهي نو به زندگي و شخصيت اميرمؤمنان(عليه السلام)امير گل ها
خبرگزاري فارس: اى مردم! آدمى هر چند توانگر باشد، از بستگانش و دفاع آنان از او با دست و زبان بى‏نياز نيست. زيرا خويشاوند هر شخص، بزرگ‏ترين محافظان او هستند كه از پشت سر حمايتش مى‏كنند و بيش از ديگر مردم، اوضاعِ پراكنده او را به سامان مى‏آورند و چون حادثه‏اى بر او فرو آيد، از ديگران بدو مهربان‏ترند.


روان شناسي معاصر مي گويد: «هر چه از موضوعي يا شخصيتي بيشتر بدانيد، به آن علاقه مندتر مي شويد. شخصيت هر فرد را از دو راه «حرف»ها و «رفتار»ش مي توان شناخت؛ گرچه اين دو، تنها قطره اي از درياي شخصيت آدمي است، نه تمام آن.

مقاله ي پي درپي امير گل ها، نگاهي نو دارد به زندگي و شخصيت اميرمؤمنان(ع) در چهار بعد: ارتباط با «خويشتن» با «خدا»، با «ديگران» و با «طبيعت»:

خدمت كاران

روزى خدمت كارش را صدا زد. او پاسخ نداد. دو باره و سه ‏باره او را صدا زد، غلام پاسخ نداد. امام برخاست و نزدش رفت. ديد دراز كشيده است. پرسيد: «مگر نشنيدى؟»

- شنيدم.

- پس چرا جوابم را ندادى.

- از مجازاتت ايمن بودم، در نتيجه، تنبلى كردم.

- برو [به پاس اين كه خداوند مرا ظالم قرار نداد] در راه خدا آزادى.1

به صاحب خدمت كاران مى‏فرمود:

هرگاه خدمت كارت خدا را نافرمانى كرد، او را تنبيه كن؛ و اگر از تو سركشى كرد، از او بگذر.2

خويشاوندان

روزى فرمود: «خداوندا! به تو از گناهانى پناه مى‏برم كه نابودى را جلو مى‏اندازد.»

«عبداللّه» - پسر كوّاء يشكرى - برخاست و پرسيد: «اى امير دين‏باوران! مگر گناهانى هستند كه نابودى را جلو مى‏اندازد؟»

- آرى. واى بر تو. گسستن خويشاوندى [از آن گناهان است]. خانواده‏اى گناه كار گِرد هم مى‏آيند و همديگر را يارى مى‏كنند، پس خداوند آنان را روزىِ [بسيار] مى‏دهد؛ و خانواده‏اى پارسا از هم مى‏گسلند، خداوند آنان را [از روزى بسيار] ناكام مى‏كند.3

خاله را [در احترام] همانند مادر مى‏دانست4 و از افراد مى‏خواست با خويشاوندان خود پيوند زنند؛ گرچه در حد سلام و عليك باشد.5

دشمنى بستگان را تلخ‏تر از گزندگى عقرب‏ها مى‏دانست.6

خويشاوندان خويش را گرامى دار؛ آنان، [همان] بالِ پرواز تواند و ريشه‏اى كه به سوى آن برمى‏گردى و دستى كه با آن [به دشمنت] حمله‏ور مى‏شوى.7

كسى كه دستش را [از ستم] به نزديكانش نگه دارد، يك دست را از آنان باز داشته، و دستان بسيارِ آنان را [از ستم به خود] باز مى‏دارد.8

كسى كه دوست دارد عمرش طولانى، درآمدش بسيار، بدمرگى دفع، دعايش پذيرفته شود، پس با بستگانش پيوند برقرار كند.9

از افراد مى‏خواست با خويشاوندانى كه با آنان قطع رابطه كرده‏اند، پيوند زنند.10

به دليل اصطكاك‏هايى كه همسايگى پديد مى‏آورَد، سفارش مى‏كرد بستگان به ديدن هم بروند، اما با هم همسايه نشوند.11

اى مردم! آدمى هر چند توانگر باشد، از بستگانش و دفاع آنان از او با دست و زبان بى‏نياز نيست. زيرا خويشاوند هر شخص، بزرگ‏ترين محافظان او هستند كه از پشت سر حمايتش مى‏كنند و بيش از ديگر مردم، اوضاعِ پراكنده او را به سامان مى‏آورند و چون حادثه‏اى بر او فرو آيد، از ديگران بدو مهربان‏ترند.12

صِرف خويشاوندى را كافى نمى‏شمرد، بلكه مى‏فرمود:

خويشاوند، كسى است كه محبّت او را نزديك كرده است، گرچه نسبش دور است؛ و دور [بيگانه] فردى است كه دشمنى او را دور كرده، گرچه نسبش نزديك است؛ چيزى از دست به بدن نزديك نيست، و دست هرگاه فاسد شود، بريده مى‏شود؛ و وقتى قطع شد، [بين دست و بدن] جدايى مى‏افتد.13

دشمنان

روشش در برخورد با دشمنانش، تاب آوردن اهانت‏هاى آنان بود. روزى جمعى از خوارج وارد مسجد كوفه شدند تا با شعارهاى پى‏درپى، سخنرانى امام را بر هم زنند. در ميانه ي خطابه ي حضرت، مردى فرياد زد: «لاحكم الاّ للّه»؛ ديگرى از سويى ديگر صدايش را بلند كرد: «لاحكم الّا للّه» و سومى از گوشه ديگر مسجد، همين شعار را داد. سپس گروهى برخاستند و اين شعار را دَم گرفتند. امام خاموش مانْد تا آنان دست از شعار بردارند. آن گاه خطاب به مردم حاضر در مسجد فرمود: «سخن درستى است؛ اما باطل را از آن اراده كرده‏اند.»

سپس به خوارجِ حاضر در مسجد فرمود: «تا وقتى دست به شمشير نبريد [و اقدام مسلحانه نكنيد]، از سه امتياز برخوردار خواهيد بود:

1. از ورود شما به مسجد براى نماز جلوگيرى نمى‏كنيم.

2. تا وقتى كه با ما هستيد، از حقوق بيت‏ المال شما را محروم نمى‏كنيم.

3. تا دست به اقدام مسلحانه نزنيد، با شما نمى‏جنگيم.»14

روزى پيش از نبرد نهروان، يكى از خوارج وارد مسجد شد، برابر حضرت ايستاد و گفت: «از تو اطاعت نمى‏كنم؛ پشت سرت نماز نمى‏خوانم و تو را دشمن مى‏دارم.»

امام به سخنانش گوش فرا سپرد و سپس فرمود: «با اين روش، برخلافِ دين عمل مى‏كنى و به خويش زيان مى‏رسانى.»

مرد باشتاب از مسجد خارج شد. ياران حضرت به وى گفتند: «او مى‏رود و فتنه‏ها برپا مى‏كند. تا دست به حركتى نزده، دستگيرش كنيم.»

امام فرمود: «تا خلاف نكرده، نمى‏توانيم آزادى‏اش را محدود كنيم.»

عفو، يكى از شيوه‏هاى رفتارش با مخالفانش بود:

در نبرد جمل، عايشه شكست خورد و اسير شد. حضرت دوازده هزار درهم به وى بخشيد و چهل زن از قبيله عبد القيس را فرمان داد تا لباس رزم بر تن كنند، كلاهخود بر سر گذارند و عايشه را تا مدينه برسانند، و چنين شد.

دشمنانش را به جرم بيعت نكردن به پاى ميز محاكمه نمى‏كشانْد و تا زمانى كه در پى براندازى مسلحانه نبودند، كارى به كارشان نداشت:

پس از كشته شدن عثمان و هجوم انبوه مردمان به سوى ايشان، «عبداللّه» پسر «عمر»، «سعد» پسر «ابى وقاص»، «محمد» پسر «مسلمه»، «اسامه» پسر «زيد» و گروهى ديگر با او بيعت نكردند. حضرت آنان را آزاد گذاشت، اما از آن‏ها خواست تا جامعه را نشورانند.

در حكومت وى، نه فقط غيرمسلمانان، بلكه دشمنان نيز داراى حقوق‏اند. گرچه اگر به اقدام مسلحانه دست زده‏اند بايد سركوب شوند، اما اين بدان معنا نيست كه تمامى حقوق آن‏ها و خانواده‏هاي شان لگدمال شود:

مردم بصره شورش كردند و پيش از آغاز نبرد با امام، پانصد تن از ياران وى را كشتند. سپس با حضرت جنگيدند و شكست خوردند. پس از شكست پا به فرار گذاشتند. سپاهيان حضرت به تعقيب شان پرداختند. در اين جنگ و گريز، زنى از اهالى بصره كه حامله بود و وحشت زده مى‏دويد، به سختى زمين خورد و بچه‏اش سِقْط شد و هر دو جان سپردند. به امام اطلاع دادند. حضرت - برخلاف تمامى نيروهاى پيروز در جنگ‏هاى تاريخ كه براى ملت شكست خورده حق قائل نيستند - فرمان داد شوهر آن زن را بياورند. مرد حاضر شد، امام از شاهدان واقعه پرسيد: «كدام يك زودتر جان سپردند، كودك يا مادر؟» پاسخ دادند: «نوزاد. مادر پس از مدتى مُرد.» امام دستور دادند دوسوم ديه ي فرزند و نيمى از ديه زن را به شوهرش، و ثلث ديه فرزند و نيمى از ديه زن را به خويشاوندان زن بپردازند.

دشمنان هر كسى را سه نفر مى‏دانست: دشمن شخص؛ دشمن دوست فرد و دوست دشمن فرد.15

شوخى را آغاز دشمنى مى‏شمرد.

ستم در حق دشمن را روا نمى‏دانست. از اين روى مى‏فرمود:

پسركم! تو را سفارش مى‏كنم به دادگرى در حقِ دوست و دشمن.

آن كه دشمنى خويش را آشكار كند، از نيرنگش كاسته مى‏شود.16

بى‏هراس از دشمن مباش، گرچه [به زبان] سپاس گزارد.17

بر اين باور بود كه دشمن را نبايد كوچك شمرد، گرچه ضعيف باشد.18

در نبرد صفين، به يارانش اجازه نداد شاميان را دشنام دهند.19

روزى مردى را ديد كه براى زيانِ دشمنِ خويش مى‏كوشيد و به خود زيان مى‏رسانيد، بدو فرمود:

تو مانند كسى هستى كه نيزه‏اى در تن خود فرو كند، تا كسى را كه پشت سرش بر اسب سوار شده، بكشد!20

براى انتقام گرفتن از دشمن دست به هر كارى زدن را روا نمى‏شمرد و پس از آن كه «ابن‏ملجم» او را ترور كرد، به اطرافيانش سفارش فرمود:

اى فرزندان عبدالمطلب! نبينم كه در خون مسلمانان فرو رفته باشيد و بانگ برآوريد كه اميرالمؤمنين كشته شد. بدانيد كه نبايد به قصاص خون من، جز قاتلم [كسى ديگر] كشته شود. بنگريد كه اگر من از اين ضربت كه او زده است كشته شوم، شما نيز يك ضربت بر او زنيد. اعضايش را مبرّيد؛ كه من از رسول اللّه(ص) شنيدم كه فرمود: «بپرهيزيد از مُثْله [تكه‏تكه كردن اعضا] حتى اگر سگ گيرنده [و درنده‏اى] باشد.»21

دوستان

سه چيز را باعث محبت مى‏دانست: خوش خُلقى، نرم خويى و فروتنى.22

دست دادن را از عوامل افزايش دوستى مى‏شمرد.23

مؤمن اُنس مى‏گيرد و خيرى نيست در كسى كه انس نمى‏گيرد و با او انس نمى‏گيرند.24

ثروت تان براى [جذب] همه ي مردم كافى نيست، پس با خوش‏رويى و خوش‏برخوردى آن‏ها را جذب كنيد.25

دوستِ راستين تو كسى است كه:

لغزش‏هايت را ببخشايد؛

نيازت را برطرف سازد؛

پوزشت را بپذيرد؛

عيب‏هايت را فروپوشد؛

هراست را برطرف كند؛

و به اميد[ت به او و اهدافت در زندگى] جامه ي عمل پوشد.26

چه بد دوستى است رفيق افسرده‏دل!27

بدى‏هاى دوستان را فراموش كن تا دوستى‏شان را هماره داشته باشى.28

خوش‏برخوردى، به استوارى دوستى مى‏افزايد.29

بهترين دوست تو كسى است كه [با رفع نيازهاى دوست تا حد ممكن] دوست خود را به ديگرى محتاج نسازد.30

با انصاف است كه برادرى [و دوستى] تداوم مى‏يابد.31

نزديك‏ترين خويشاوندى، دوستى به خاطر خداست.32

دوست مدان كسى را كه ثروت خود را ثروت تو نمى‏داند.33

با دشمن دوستت دوست نشو؛ [زيرا با اين كارَت] با دوستت دشمنى مى‏ورزى.34

دوستان دنيايى بسيارى را [به دوستى] نگير؛ زيرا اگر نتوانى اهدافشان را تأمين كنى، دشمن مى‏شوند؛ آن‏ها همانند آتش‏اند؛ اندكشان سودمند و بسيارشان سوزاننده است35

انسانِ ملالت‏انگيز، بى‏دوست مى‏ماند.36

هر كس از يارى [كردن] دوست خود [سستى كند و] بخوابد، با لگد دشمنش بيدار خواهد شد.37

آن كه پس از آزمودنى نيكْ‏كسى را به دوستى گيرد، دوستى تداوم يابد و محبت استوار شود.38

كسى كه بدگمانى بر وى چيره شود، ميان او و دوستش آشتى نخواهد ماند.39

چه بسيار برادرى [دارى] كه مادرت او را نزاييده است.40

[ابراز] علاقه به كسى كه به تو علاقه‏اى ندارد، خوارى توست.41

دوستى‏ها را از دل‏ها بپرسيد؛ دل‏ها شاهدانى رشوه ناپذيرند.42

بدترين دوستان، آدم‏هاى دمدمى مزاج‏اند.43

شرط [تداوم] دوستى، مخالفت كم‏تر است.44

كسى كه از دوستانش به خاطر هر اشتباه شان دورى كند، دوستان اندكى خواهد داشت.45

[زنهار] دوستت در [ابراز] محبت از تو قوى‏تر نباشد.46

دوستى‏هاى غيرخدايى، از هم مى‏گسلد؛ زيرا انگيزه‏هاى آن‏ها [با اندك چيزى] به سرعت از هم مى‏گسلد.47

از هر چيز تازه‏اش را برگزين و از دوستان، ديرينه‏ترين شان را.48

به دوستت كاملاً مهر بورز؛ اما اطمينان كامل به او مدار؛ او را با خويش يك سان شمار؛ اما تمام رازهايت را به او مگو.49

دل سوزى را در دوستى مهم مى‏شمرد:

هرگاه از دوستتان لغزشى ديديد، بر سرش نريزيد، مثل خودش با او برخورد كنيد. اندرزش دهيد، راه-نمايى‏اش كنيد و با وى مهربان باشيد50

دوست‏يابى را كار آسانى نمى‏دانست:

دل‏هاى مردان[= آدميان] وحشى است؛ پس كسى كه بتواند با آن‏ها انس گيرد، به او روى مى‏آورند.51

هر كس از سخن‏چين پيروى كند، دوست [خويش] را از دست بدهد.52

به افراد يادآورى مى‏كرد هر بدى، بدى عمدى نيست، ممكن است بدى رفتارى باشد: بسا دوستى كه از روى نادانى بدى كند، نه از روى نيت53 [و عمد].

شيرين‏زبانى را از عوامل دوست‏يابى مى‏شمرد.54

بدترين دوست [تو] كسى است كه در خوردن و نياز[ش] تو را به زحمت مى‏افكنَد.55

بهترين دوست تو كسى است كه اگر او را از دست بدهى، دوست نداشته باشى بعد از او زنده بمانى.56

چه بسيارند دوستان هنگام [گستردن سفره در روزگار] خوشى و اندك‏اند زمان پيشامد روزگاران.57

شوخى را از عوامل جدايى دوستان از يك ديگر مى‏دانست.58

به انسان‏ها معيار مى‏داد:

بهترين دوست تو كسى است كه اگر ثروتمندتر از او شدى، در محبت و دوستى‏اش به تو نيفزايد، و اگر به او نيازمند شدى، از محبت و دوستى‏اش نكاهد.

نه تنها از دوستان زنده‏اش ياد مى‏كرد، بلكه گاه دوستان از دست رفته‏اش را مى‏ستود و از دورى آنان اشك مى‏ريخت:

برادران ما كه خونشان در صفين ريخته شد، اگر امروز زنده نيستند زيان نكرده‏اند تا اندوهگين شوند و شرنگ تيره‏گون جفاى دشمن را بياشامند. به خدا سوگند با خدا ديدار كردند و خدا مزدهاي شان را به تمامى بداد و پس از ترسان بودن به سراى امانشان درآورْد.

كجايند برادران من كه قدم در راه نهادند و همراه حق در گذشتند؟ «عمار بن ياسر» كجاست؟ «ابن تيّهان» كجاست؟ «ذو الشّهادتين» كجاست؟ كجايند همانندان ايشان؛ برادران مان كه با هم بر مرگ پيمان بستند و سرهاي شان به سوى بزهكاران فرستاده شد.

سپس دست در محاسن شريف خود زد و در گريه شد و بسيار گريست و سپس فرمود: «دريغا بر برادران من ... .»59

زندانيان

در بخش نامه‏اى به «رُفاعه»، حاكم اهواز، حقوق زندانيان را چنين به وى يادآورى مى‏كند: «اگر براى زندانى خوردنى، نوشيدنى يا لباس آورده‏اند، مانع نشو و آن ها را به زندانى برسان.

به هنگام نماز، دست و پاى آنان را از زنجير آزاد كن.

زندانيان را هر روز به حياط زندان بياور، تا هوا بخورند و روحيه تازه كنند.»60

كودكان

شير مادر را خجسته‏ترين و بهترين غذاى كودك مى‏دانست.61

به تأثير روانى شير توجه داشت و از والدين مى‏خواست نگذارند زنان كم خِرَد، نوزادان شان را شير دهند.62

زنانى كه شير دادن شان را ناروا مى‏شمرد، منحصر در زنان كم خِرَد نمى‏دانست؛ بلكه فراتر از آن مى‏فرمود:

بنگريد چه كسى به فرزندتان شير مى‏دهد؛ همانا فرزند با شير او رشد مى‏يابد.63

با عنايت به تأثير بهداشتى ختنه در بدن، از پدر و مادر مى‏خواست در هفتمين روز تولد، پسرشان را ختنه كنند و گرما و سرما مانع كارشان نشود.64

به تقويت بُعد معنوى بچه‏ها سفارش مى‏كرد:

به پسران تان[= فرزندان تان] چيزهايى بياموزيد كه براي شان سودمند است؛ تا «مرجئه» با ديدگاه [اشتباه شان] بر آنان چيره نشوند.65

وقتى پسران تان هفت‏ساله شدند، به خواندن نماز تمرين شان دهيد؛ وقتى ده ساله شدند، بسترهاي شان را از هم جدا كنيد.66

كهن سالان

از زبان رسول گرامى(ص) نقل مى‏كرد:

هيچ جوانى پيرى را احترام نمى‏كند، جز آن كه خداوند براى كهن سالى‏اش كسى را مى‏فرستد كه وى را احترام گذارد.67

كسى كه پيرمردى را به خاطر كهن سالى‏اش احترام كند، پروردگار والا او را از هراس رستاخيز در امان نگه مى‏دارد68

پي نوشت:

1. شرح نهج البلاغه، ابن‏ابى‏الحديد، 221/11؛ مسند الامام على(ع) 289/7.

2. عيون الحكم و المواعظ /77؛ مستدرك الوسائل 379/13.

3. اصول كافى 348/2؛ بحار الانوار 138/71؛ وسائل الشيعه، چ اسلاميه، 210/15.

4. تهذيب الاحكام 326/9.

5. بحار الانوار 91/10؛ تحف العقول /103؛ خصال /613.

6. عيون الحكم و المواعظ /339.

7. همان /حديث 8880.

8. مسند الامام على(ع) 161/7.

9. امالى، طوسى، /208؛ مستدرك الوسائل 253/15.

10. نهج البلاغه /حكمت 697.

11. غرر الحكم /حديث 2451.

12. نهج البلاغه /خطبه ي 23.

13. اصول كافى 643/2؛ بحار الانوار 106/75؛ تحف العقول /234؛ كنز العمال 122/16.

14. الايضاح /474؛ دعائم الاسلام 393/1؛ شرح الاخبار 9/2؛ مستدرك الوسائل 65/11؛ مناقب أميرالمؤمنين 341/2.

15. امام على(ع) و مسائل سياسى /158.

16. مسند الامام على(ع) 244/9.

17. غرر الحكم /حديث 10197.

18. همان /حديث 10216.

19. نهج البلاغه /خطبه ي 197.

20. بحار الانوار 212/72؛ نهج البلاغه /حكمت 288.

21. بحار الانوار 257/42؛ ذخائر العقبى /116؛ روضه الواعظين /137؛ شرح الاصول 150/6؛ نهج البلاغه، نامه ي 47.

22. مسند الامام على(ع) 246/9.

23. همان 65/10.

24. همان 67/10.

25. همان 68/10.

26. غرر الحكم /حديث 3645.

27. همان /حديث 4392.

28. همان /حديث 4574.

29. همان /حديث 4827.

30. همان /حديث 4985.

31. همان /حديث 9736.

32. همان /حديث 1402.

33. همان /حديث 10276.

34. همان /حديث 10342.

35. همان /حديث 10381.

36. همان /حديث 7481.

37. همان /حديث 8673.

38. همان /حديث 8921.

39. همان /حديث 8950.

40. همان /حديث 5351.

41. همان /حديث 5383.

42. همان /حديث 5641.

43. همان /حديث 5742.

44. همان /حديث 5783.

45. همان /حديث 8166.

46. تحف العقول /162.

47. غرر الحكم /حديث 1796.

48. همان /حديث 2461.

49. همان /حديث 2463.

50. مسند الامام على(ع) 429/7.

51. نهج البلاغه /حكمت 50.

52. جلوه‏هاى حكمت /342.

53. غرر الحكم /حديث 55337.

54. همان /حديث 7761.

55. جلوه‏هاى حكمت /24.

56. غرر الحكم /حديث 5018.

57. جلوه‏هاى حكمت /26.

58. همان /538.

59. نهج البلاغه /خطبه ي 181.

60. امام على و مسائل حقوقى /51.

61. امام على و بهداشت و درمان /131.

62. همان.

63. همان.

64. مسند الامام على(ع) 445/7.

65. بحار الانوار 92/10؛ خصال /614.

66. مسند الامام على(ع) 136/5.

67. مشكاه الانوار /293.

68. بحار الانوار 137/72؛ مسند الرضا(ع) /129؛ مستدرك الوسائل 391/8؛ النوادر /99.

حسين سيّدي

منبع :‌ماهنامه پيام زن شماره 243

انتهاي متن./

چهارشنبه|ا|28|ا|تير|ا|1391





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 177]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن