تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1820114646
نگاهي نو به زندگي و شخصيت اميرمؤمنان(عليه السلام)امير گل ها
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نگاهي نو به زندگي و شخصيت اميرمؤمنان(عليه السلام)امير گل ها
خبرگزاري فارس: اى مردم! آدمى هر چند توانگر باشد، از بستگانش و دفاع آنان از او با دست و زبان بىنياز نيست. زيرا خويشاوند هر شخص، بزرگترين محافظان او هستند كه از پشت سر حمايتش مىكنند و بيش از ديگر مردم، اوضاعِ پراكنده او را به سامان مىآورند و چون حادثهاى بر او فرو آيد، از ديگران بدو مهربانترند.
روان شناسي معاصر مي گويد: «هر چه از موضوعي يا شخصيتي بيشتر بدانيد، به آن علاقه مندتر مي شويد. شخصيت هر فرد را از دو راه «حرف»ها و «رفتار»ش مي توان شناخت؛ گرچه اين دو، تنها قطره اي از درياي شخصيت آدمي است، نه تمام آن.
مقاله ي پي درپي امير گل ها، نگاهي نو دارد به زندگي و شخصيت اميرمؤمنان(ع) در چهار بعد: ارتباط با «خويشتن» با «خدا»، با «ديگران» و با «طبيعت»:
خدمت كاران
روزى خدمت كارش را صدا زد. او پاسخ نداد. دو باره و سه باره او را صدا زد، غلام پاسخ نداد. امام برخاست و نزدش رفت. ديد دراز كشيده است. پرسيد: «مگر نشنيدى؟»
- شنيدم.
- پس چرا جوابم را ندادى.
- از مجازاتت ايمن بودم، در نتيجه، تنبلى كردم.
- برو [به پاس اين كه خداوند مرا ظالم قرار نداد] در راه خدا آزادى.1
به صاحب خدمت كاران مىفرمود:
هرگاه خدمت كارت خدا را نافرمانى كرد، او را تنبيه كن؛ و اگر از تو سركشى كرد، از او بگذر.2
خويشاوندان
روزى فرمود: «خداوندا! به تو از گناهانى پناه مىبرم كه نابودى را جلو مىاندازد.»
«عبداللّه» - پسر كوّاء يشكرى - برخاست و پرسيد: «اى امير دينباوران! مگر گناهانى هستند كه نابودى را جلو مىاندازد؟»
- آرى. واى بر تو. گسستن خويشاوندى [از آن گناهان است]. خانوادهاى گناه كار گِرد هم مىآيند و همديگر را يارى مىكنند، پس خداوند آنان را روزىِ [بسيار] مىدهد؛ و خانوادهاى پارسا از هم مىگسلند، خداوند آنان را [از روزى بسيار] ناكام مىكند.3
خاله را [در احترام] همانند مادر مىدانست4 و از افراد مىخواست با خويشاوندان خود پيوند زنند؛ گرچه در حد سلام و عليك باشد.5
دشمنى بستگان را تلختر از گزندگى عقربها مىدانست.6
خويشاوندان خويش را گرامى دار؛ آنان، [همان] بالِ پرواز تواند و ريشهاى كه به سوى آن برمىگردى و دستى كه با آن [به دشمنت] حملهور مىشوى.7
كسى كه دستش را [از ستم] به نزديكانش نگه دارد، يك دست را از آنان باز داشته، و دستان بسيارِ آنان را [از ستم به خود] باز مىدارد.8
كسى كه دوست دارد عمرش طولانى، درآمدش بسيار، بدمرگى دفع، دعايش پذيرفته شود، پس با بستگانش پيوند برقرار كند.9
از افراد مىخواست با خويشاوندانى كه با آنان قطع رابطه كردهاند، پيوند زنند.10
به دليل اصطكاكهايى كه همسايگى پديد مىآورَد، سفارش مىكرد بستگان به ديدن هم بروند، اما با هم همسايه نشوند.11
اى مردم! آدمى هر چند توانگر باشد، از بستگانش و دفاع آنان از او با دست و زبان بىنياز نيست. زيرا خويشاوند هر شخص، بزرگترين محافظان او هستند كه از پشت سر حمايتش مىكنند و بيش از ديگر مردم، اوضاعِ پراكنده او را به سامان مىآورند و چون حادثهاى بر او فرو آيد، از ديگران بدو مهربانترند.12
صِرف خويشاوندى را كافى نمىشمرد، بلكه مىفرمود:
خويشاوند، كسى است كه محبّت او را نزديك كرده است، گرچه نسبش دور است؛ و دور [بيگانه] فردى است كه دشمنى او را دور كرده، گرچه نسبش نزديك است؛ چيزى از دست به بدن نزديك نيست، و دست هرگاه فاسد شود، بريده مىشود؛ و وقتى قطع شد، [بين دست و بدن] جدايى مىافتد.13
دشمنان
روشش در برخورد با دشمنانش، تاب آوردن اهانتهاى آنان بود. روزى جمعى از خوارج وارد مسجد كوفه شدند تا با شعارهاى پىدرپى، سخنرانى امام را بر هم زنند. در ميانه ي خطابه ي حضرت، مردى فرياد زد: «لاحكم الاّ للّه»؛ ديگرى از سويى ديگر صدايش را بلند كرد: «لاحكم الّا للّه» و سومى از گوشه ديگر مسجد، همين شعار را داد. سپس گروهى برخاستند و اين شعار را دَم گرفتند. امام خاموش مانْد تا آنان دست از شعار بردارند. آن گاه خطاب به مردم حاضر در مسجد فرمود: «سخن درستى است؛ اما باطل را از آن اراده كردهاند.»
سپس به خوارجِ حاضر در مسجد فرمود: «تا وقتى دست به شمشير نبريد [و اقدام مسلحانه نكنيد]، از سه امتياز برخوردار خواهيد بود:
1. از ورود شما به مسجد براى نماز جلوگيرى نمىكنيم.
2. تا وقتى كه با ما هستيد، از حقوق بيت المال شما را محروم نمىكنيم.
3. تا دست به اقدام مسلحانه نزنيد، با شما نمىجنگيم.»14
روزى پيش از نبرد نهروان، يكى از خوارج وارد مسجد شد، برابر حضرت ايستاد و گفت: «از تو اطاعت نمىكنم؛ پشت سرت نماز نمىخوانم و تو را دشمن مىدارم.»
امام به سخنانش گوش فرا سپرد و سپس فرمود: «با اين روش، برخلافِ دين عمل مىكنى و به خويش زيان مىرسانى.»
مرد باشتاب از مسجد خارج شد. ياران حضرت به وى گفتند: «او مىرود و فتنهها برپا مىكند. تا دست به حركتى نزده، دستگيرش كنيم.»
امام فرمود: «تا خلاف نكرده، نمىتوانيم آزادىاش را محدود كنيم.»
عفو، يكى از شيوههاى رفتارش با مخالفانش بود:
در نبرد جمل، عايشه شكست خورد و اسير شد. حضرت دوازده هزار درهم به وى بخشيد و چهل زن از قبيله عبد القيس را فرمان داد تا لباس رزم بر تن كنند، كلاهخود بر سر گذارند و عايشه را تا مدينه برسانند، و چنين شد.
دشمنانش را به جرم بيعت نكردن به پاى ميز محاكمه نمىكشانْد و تا زمانى كه در پى براندازى مسلحانه نبودند، كارى به كارشان نداشت:
پس از كشته شدن عثمان و هجوم انبوه مردمان به سوى ايشان، «عبداللّه» پسر «عمر»، «سعد» پسر «ابى وقاص»، «محمد» پسر «مسلمه»، «اسامه» پسر «زيد» و گروهى ديگر با او بيعت نكردند. حضرت آنان را آزاد گذاشت، اما از آنها خواست تا جامعه را نشورانند.
در حكومت وى، نه فقط غيرمسلمانان، بلكه دشمنان نيز داراى حقوقاند. گرچه اگر به اقدام مسلحانه دست زدهاند بايد سركوب شوند، اما اين بدان معنا نيست كه تمامى حقوق آنها و خانوادههاي شان لگدمال شود:
مردم بصره شورش كردند و پيش از آغاز نبرد با امام، پانصد تن از ياران وى را كشتند. سپس با حضرت جنگيدند و شكست خوردند. پس از شكست پا به فرار گذاشتند. سپاهيان حضرت به تعقيب شان پرداختند. در اين جنگ و گريز، زنى از اهالى بصره كه حامله بود و وحشت زده مىدويد، به سختى زمين خورد و بچهاش سِقْط شد و هر دو جان سپردند. به امام اطلاع دادند. حضرت - برخلاف تمامى نيروهاى پيروز در جنگهاى تاريخ كه براى ملت شكست خورده حق قائل نيستند - فرمان داد شوهر آن زن را بياورند. مرد حاضر شد، امام از شاهدان واقعه پرسيد: «كدام يك زودتر جان سپردند، كودك يا مادر؟» پاسخ دادند: «نوزاد. مادر پس از مدتى مُرد.» امام دستور دادند دوسوم ديه ي فرزند و نيمى از ديه زن را به شوهرش، و ثلث ديه فرزند و نيمى از ديه زن را به خويشاوندان زن بپردازند.
دشمنان هر كسى را سه نفر مىدانست: دشمن شخص؛ دشمن دوست فرد و دوست دشمن فرد.15
شوخى را آغاز دشمنى مىشمرد.
ستم در حق دشمن را روا نمىدانست. از اين روى مىفرمود:
پسركم! تو را سفارش مىكنم به دادگرى در حقِ دوست و دشمن.
آن كه دشمنى خويش را آشكار كند، از نيرنگش كاسته مىشود.16
بىهراس از دشمن مباش، گرچه [به زبان] سپاس گزارد.17
بر اين باور بود كه دشمن را نبايد كوچك شمرد، گرچه ضعيف باشد.18
در نبرد صفين، به يارانش اجازه نداد شاميان را دشنام دهند.19
روزى مردى را ديد كه براى زيانِ دشمنِ خويش مىكوشيد و به خود زيان مىرسانيد، بدو فرمود:
تو مانند كسى هستى كه نيزهاى در تن خود فرو كند، تا كسى را كه پشت سرش بر اسب سوار شده، بكشد!20
براى انتقام گرفتن از دشمن دست به هر كارى زدن را روا نمىشمرد و پس از آن كه «ابنملجم» او را ترور كرد، به اطرافيانش سفارش فرمود:
اى فرزندان عبدالمطلب! نبينم كه در خون مسلمانان فرو رفته باشيد و بانگ برآوريد كه اميرالمؤمنين كشته شد. بدانيد كه نبايد به قصاص خون من، جز قاتلم [كسى ديگر] كشته شود. بنگريد كه اگر من از اين ضربت كه او زده است كشته شوم، شما نيز يك ضربت بر او زنيد. اعضايش را مبرّيد؛ كه من از رسول اللّه(ص) شنيدم كه فرمود: «بپرهيزيد از مُثْله [تكهتكه كردن اعضا] حتى اگر سگ گيرنده [و درندهاى] باشد.»21
دوستان
سه چيز را باعث محبت مىدانست: خوش خُلقى، نرم خويى و فروتنى.22
دست دادن را از عوامل افزايش دوستى مىشمرد.23
مؤمن اُنس مىگيرد و خيرى نيست در كسى كه انس نمىگيرد و با او انس نمىگيرند.24
ثروت تان براى [جذب] همه ي مردم كافى نيست، پس با خوشرويى و خوشبرخوردى آنها را جذب كنيد.25
دوستِ راستين تو كسى است كه:
لغزشهايت را ببخشايد؛
نيازت را برطرف سازد؛
پوزشت را بپذيرد؛
عيبهايت را فروپوشد؛
هراست را برطرف كند؛
و به اميد[ت به او و اهدافت در زندگى] جامه ي عمل پوشد.26
چه بد دوستى است رفيق افسردهدل!27
بدىهاى دوستان را فراموش كن تا دوستىشان را هماره داشته باشى.28
خوشبرخوردى، به استوارى دوستى مىافزايد.29
بهترين دوست تو كسى است كه [با رفع نيازهاى دوست تا حد ممكن] دوست خود را به ديگرى محتاج نسازد.30
با انصاف است كه برادرى [و دوستى] تداوم مىيابد.31
نزديكترين خويشاوندى، دوستى به خاطر خداست.32
دوست مدان كسى را كه ثروت خود را ثروت تو نمىداند.33
با دشمن دوستت دوست نشو؛ [زيرا با اين كارَت] با دوستت دشمنى مىورزى.34
دوستان دنيايى بسيارى را [به دوستى] نگير؛ زيرا اگر نتوانى اهدافشان را تأمين كنى، دشمن مىشوند؛ آنها همانند آتشاند؛ اندكشان سودمند و بسيارشان سوزاننده است35
انسانِ ملالتانگيز، بىدوست مىماند.36
هر كس از يارى [كردن] دوست خود [سستى كند و] بخوابد، با لگد دشمنش بيدار خواهد شد.37
آن كه پس از آزمودنى نيكْكسى را به دوستى گيرد، دوستى تداوم يابد و محبت استوار شود.38
كسى كه بدگمانى بر وى چيره شود، ميان او و دوستش آشتى نخواهد ماند.39
چه بسيار برادرى [دارى] كه مادرت او را نزاييده است.40
[ابراز] علاقه به كسى كه به تو علاقهاى ندارد، خوارى توست.41
دوستىها را از دلها بپرسيد؛ دلها شاهدانى رشوه ناپذيرند.42
بدترين دوستان، آدمهاى دمدمى مزاجاند.43
شرط [تداوم] دوستى، مخالفت كمتر است.44
كسى كه از دوستانش به خاطر هر اشتباه شان دورى كند، دوستان اندكى خواهد داشت.45
[زنهار] دوستت در [ابراز] محبت از تو قوىتر نباشد.46
دوستىهاى غيرخدايى، از هم مىگسلد؛ زيرا انگيزههاى آنها [با اندك چيزى] به سرعت از هم مىگسلد.47
از هر چيز تازهاش را برگزين و از دوستان، ديرينهترين شان را.48
به دوستت كاملاً مهر بورز؛ اما اطمينان كامل به او مدار؛ او را با خويش يك سان شمار؛ اما تمام رازهايت را به او مگو.49
دل سوزى را در دوستى مهم مىشمرد:
هرگاه از دوستتان لغزشى ديديد، بر سرش نريزيد، مثل خودش با او برخورد كنيد. اندرزش دهيد، راه-نمايىاش كنيد و با وى مهربان باشيد50
دوستيابى را كار آسانى نمىدانست:
دلهاى مردان[= آدميان] وحشى است؛ پس كسى كه بتواند با آنها انس گيرد، به او روى مىآورند.51
هر كس از سخنچين پيروى كند، دوست [خويش] را از دست بدهد.52
به افراد يادآورى مىكرد هر بدى، بدى عمدى نيست، ممكن است بدى رفتارى باشد: بسا دوستى كه از روى نادانى بدى كند، نه از روى نيت53 [و عمد].
شيرينزبانى را از عوامل دوستيابى مىشمرد.54
بدترين دوست [تو] كسى است كه در خوردن و نياز[ش] تو را به زحمت مىافكنَد.55
بهترين دوست تو كسى است كه اگر او را از دست بدهى، دوست نداشته باشى بعد از او زنده بمانى.56
چه بسيارند دوستان هنگام [گستردن سفره در روزگار] خوشى و اندكاند زمان پيشامد روزگاران.57
شوخى را از عوامل جدايى دوستان از يك ديگر مىدانست.58
به انسانها معيار مىداد:
بهترين دوست تو كسى است كه اگر ثروتمندتر از او شدى، در محبت و دوستىاش به تو نيفزايد، و اگر به او نيازمند شدى، از محبت و دوستىاش نكاهد.
نه تنها از دوستان زندهاش ياد مىكرد، بلكه گاه دوستان از دست رفتهاش را مىستود و از دورى آنان اشك مىريخت:
برادران ما كه خونشان در صفين ريخته شد، اگر امروز زنده نيستند زيان نكردهاند تا اندوهگين شوند و شرنگ تيرهگون جفاى دشمن را بياشامند. به خدا سوگند با خدا ديدار كردند و خدا مزدهاي شان را به تمامى بداد و پس از ترسان بودن به سراى امانشان درآورْد.
كجايند برادران من كه قدم در راه نهادند و همراه حق در گذشتند؟ «عمار بن ياسر» كجاست؟ «ابن تيّهان» كجاست؟ «ذو الشّهادتين» كجاست؟ كجايند همانندان ايشان؛ برادران مان كه با هم بر مرگ پيمان بستند و سرهاي شان به سوى بزهكاران فرستاده شد.
سپس دست در محاسن شريف خود زد و در گريه شد و بسيار گريست و سپس فرمود: «دريغا بر برادران من ... .»59
زندانيان
در بخش نامهاى به «رُفاعه»، حاكم اهواز، حقوق زندانيان را چنين به وى يادآورى مىكند: «اگر براى زندانى خوردنى، نوشيدنى يا لباس آوردهاند، مانع نشو و آن ها را به زندانى برسان.
به هنگام نماز، دست و پاى آنان را از زنجير آزاد كن.
زندانيان را هر روز به حياط زندان بياور، تا هوا بخورند و روحيه تازه كنند.»60
كودكان
شير مادر را خجستهترين و بهترين غذاى كودك مىدانست.61
به تأثير روانى شير توجه داشت و از والدين مىخواست نگذارند زنان كم خِرَد، نوزادان شان را شير دهند.62
زنانى كه شير دادن شان را ناروا مىشمرد، منحصر در زنان كم خِرَد نمىدانست؛ بلكه فراتر از آن مىفرمود:
بنگريد چه كسى به فرزندتان شير مىدهد؛ همانا فرزند با شير او رشد مىيابد.63
با عنايت به تأثير بهداشتى ختنه در بدن، از پدر و مادر مىخواست در هفتمين روز تولد، پسرشان را ختنه كنند و گرما و سرما مانع كارشان نشود.64
به تقويت بُعد معنوى بچهها سفارش مىكرد:
به پسران تان[= فرزندان تان] چيزهايى بياموزيد كه براي شان سودمند است؛ تا «مرجئه» با ديدگاه [اشتباه شان] بر آنان چيره نشوند.65
وقتى پسران تان هفتساله شدند، به خواندن نماز تمرين شان دهيد؛ وقتى ده ساله شدند، بسترهاي شان را از هم جدا كنيد.66
كهن سالان
از زبان رسول گرامى(ص) نقل مىكرد:
هيچ جوانى پيرى را احترام نمىكند، جز آن كه خداوند براى كهن سالىاش كسى را مىفرستد كه وى را احترام گذارد.67
كسى كه پيرمردى را به خاطر كهن سالىاش احترام كند، پروردگار والا او را از هراس رستاخيز در امان نگه مىدارد68
پي نوشت:
1. شرح نهج البلاغه، ابنابىالحديد، 221/11؛ مسند الامام على(ع) 289/7.
2. عيون الحكم و المواعظ /77؛ مستدرك الوسائل 379/13.
3. اصول كافى 348/2؛ بحار الانوار 138/71؛ وسائل الشيعه، چ اسلاميه، 210/15.
4. تهذيب الاحكام 326/9.
5. بحار الانوار 91/10؛ تحف العقول /103؛ خصال /613.
6. عيون الحكم و المواعظ /339.
7. همان /حديث 8880.
8. مسند الامام على(ع) 161/7.
9. امالى، طوسى، /208؛ مستدرك الوسائل 253/15.
10. نهج البلاغه /حكمت 697.
11. غرر الحكم /حديث 2451.
12. نهج البلاغه /خطبه ي 23.
13. اصول كافى 643/2؛ بحار الانوار 106/75؛ تحف العقول /234؛ كنز العمال 122/16.
14. الايضاح /474؛ دعائم الاسلام 393/1؛ شرح الاخبار 9/2؛ مستدرك الوسائل 65/11؛ مناقب أميرالمؤمنين 341/2.
15. امام على(ع) و مسائل سياسى /158.
16. مسند الامام على(ع) 244/9.
17. غرر الحكم /حديث 10197.
18. همان /حديث 10216.
19. نهج البلاغه /خطبه ي 197.
20. بحار الانوار 212/72؛ نهج البلاغه /حكمت 288.
21. بحار الانوار 257/42؛ ذخائر العقبى /116؛ روضه الواعظين /137؛ شرح الاصول 150/6؛ نهج البلاغه، نامه ي 47.
22. مسند الامام على(ع) 246/9.
23. همان 65/10.
24. همان 67/10.
25. همان 68/10.
26. غرر الحكم /حديث 3645.
27. همان /حديث 4392.
28. همان /حديث 4574.
29. همان /حديث 4827.
30. همان /حديث 4985.
31. همان /حديث 9736.
32. همان /حديث 1402.
33. همان /حديث 10276.
34. همان /حديث 10342.
35. همان /حديث 10381.
36. همان /حديث 7481.
37. همان /حديث 8673.
38. همان /حديث 8921.
39. همان /حديث 8950.
40. همان /حديث 5351.
41. همان /حديث 5383.
42. همان /حديث 5641.
43. همان /حديث 5742.
44. همان /حديث 5783.
45. همان /حديث 8166.
46. تحف العقول /162.
47. غرر الحكم /حديث 1796.
48. همان /حديث 2461.
49. همان /حديث 2463.
50. مسند الامام على(ع) 429/7.
51. نهج البلاغه /حكمت 50.
52. جلوههاى حكمت /342.
53. غرر الحكم /حديث 55337.
54. همان /حديث 7761.
55. جلوههاى حكمت /24.
56. غرر الحكم /حديث 5018.
57. جلوههاى حكمت /26.
58. همان /538.
59. نهج البلاغه /خطبه ي 181.
60. امام على و مسائل حقوقى /51.
61. امام على و بهداشت و درمان /131.
62. همان.
63. همان.
64. مسند الامام على(ع) 445/7.
65. بحار الانوار 92/10؛ خصال /614.
66. مسند الامام على(ع) 136/5.
67. مشكاه الانوار /293.
68. بحار الانوار 137/72؛ مسند الرضا(ع) /129؛ مستدرك الوسائل 391/8؛ النوادر /99.
حسين سيّدي
منبع :ماهنامه پيام زن شماره 243
انتهاي متن./
چهارشنبه|ا|28|ا|تير|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 179]
-
گوناگون
پربازدیدترینها