تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 11 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836473794




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زندگاني اميرمؤمنان علي(عليه السلام)ــ(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
زندگاني اميرمؤمنان علي(عليه السلام)ــ(2)
زندگاني اميرمؤمنان علي(عليه السلام)ــ(2)   نويسنده: دکتر سيد جعفر شهيدي   جنگ خيبر در سال هفتم هجرت روي داد. يهودياني که در قلعه ي خيبر به سر مي بردند، وضع نامعلومي داشتند و چنان که نوشته شده است بعضي از آنان در جنگ خندق ابوسفيان را ياري کردند. احتمال حمله ي آنان به مدينه مي رفت. رسول خدا به سروقتشان رفت؛ اما يهوديان ايستادگي کردند. قلعه ي قموص بيست روز در محاصره ماند. سرانجام پيغمبر(ص) فرمود: «فردا پرچم را به دست کسي مي دهم که خدا و رسول را دوست مي دارد و خدا و رسول او را دوست مي دارند و با پيروزي باز مي گردد». سران مهاجر و انصار خود را نامزد اين مأموريت کردند. بعد، رسول خدا(ص) پرسيد: «علي کجاست؟» ــ «درد چشمي سخت دارد». ــ «او را بخوانيد». علي(ع) در حالي که چشمان خود را بسته بود، پيش پيغمبر(ص) آوردند. رسول خدا آب دهان در چشم او انداخت؛ چشم وي خوب شد. در اين جنگ، مرحب که دليرترين رزمندگان يهود بود، به دست علي(ع) کشته شد و مسلمانان پيروز گرديدند. *** در سال هشتم از هجرت، مکه گشوده شد. علي(ع) بت هايي را که در خانه ي کعبه نهاده بودند، برانداخت و براي افکندن بت ها بر دوش پيغمبر(ص) بالا رفت. با فتح مکه، قريش خواه و ناخواه تسليم شدند. پس از نبرد حنين، ثقيف نيز دست از مقاومت کشيد. با مسلماني پذيرفتن اين دو خاندان بزرگ عرب، ديگر قبيله ها ايستادگي را بي اثر ديدند. علي(ع) علاوه بر شرکت در غزوه ها، که رسول خدا(ص) خود در آنها حاضر بود، فرماندهي چنين سريه را به عهده داشت؛ از آن جمله سريه اي است که در سال هشتم هجري به سوي بني سعد به فدک روانه شد. به رسول خدا خبر دادند، بني سعد مي خواهد يهوديان خيبر را ياري دهند. پيغمبر، علي(ع) را با صد تن به سروقت آنان فرستاد. علي(ع) با مردم خود شب ها راه مي رفت و روز را کمين مي کرد. چون به آبي که «هَمج» نام داشت و ميان خيبر و فدک بود، رسيد، مردي را ديد و از او حال بني سعد را پرسيد. گفت: «اگر مرا امان دهيد، شما را به سروقت آنان مي برم». چون امانش دادند، وي آنان را بر سر بني سعد برد و در اين سريه غنيمت قابل ملاحظه اي به دست مسلمانان افتاد. در سال دهم از هجرت، رسول خدا(ص)، علي(ع) را به يمن فرستاد. قبيله ي همدان همگي در يک روز اسلام آوردند. علي(ع) داستان را براي رسول خدا(ص) نوشت و پيغمبر(ص) سه بار فرمود: «سلام بر مردان هَمدان باد». سپس مردم يمن پي در پي روي به اسلام آوردند و علي(ع) به پيغمبر(ص) نامه نوشت و رسول الله شکر خداي را به جا آورد. در سال دهم، رسول خدا به حج رفت و احکام آن را به مردم تعليم فرمود و در خطبه ي معروف خود گفت: «مردم! نمي دانم سالي ديگر شما را در اينجا مي بينم يا نه. از امروز خون و مال شما بر يکديگر حرام است تا آن که خدا را ديدار کنيد». هنگام بازگشت از مکه، در منزل جُحفه(1) به امر خدا مردمان را ايستاداند و در آن مجمع علي(ع) را به جانشيني خود به آنان شناساند و فرمود: «هر کس من مولاي اويم، علي مولاي اوست». رسول خدا دو ماه پس از بازگشت از سفر حج، به جوار خدا رفت. مي توان گفت غم انگيزترين روزهاي زندگاني علي(ع) دو روز بوده است؛ روزي که رسول الله رحلت کرد و روزي که زهرا(س) را به خاک سپرد. رسول خدا در بستر بيماري افتاد و جان به جان آفرين سپرد. در اين هنگام، علي(ع) در کنار بستر او بود. او در اين باره چنين مي گويد: «رسول خدا جان سپرد، در حالي که سر او بر سينه ي من بود، و شستن او را عهده دار گرديدم، و فرشتگان ياور من بودند و از خانه و پيرامون آن فرياد مي نمودند. پس چه کسي سزاوارتر است بدو از من، چه در زندگي و چه پس از مردن». در حالي که علي(ع) و بني هاشم در خانه پيغمبر(ص) گرد آمده بودند و از فراق او شک مي ريختند، مردمي از مهاجر و انصار از گوشه و کنار به راه افتادند و در جايي که به سقيفه ي بني ساعده معروف بود، فراهم آمدند تا تکليف حکومت را روشن کنند. چنان که هر مسلمان مي داند، سنت اسلامي است که در شستن، نماز خواندن و به خاک سپردن مرده شتاب کنند. اين سنت درباره ي عموم مسلمانان است و انجام چنين مراسم درباره ي رسول خدا(ص) فضيلتي ديگر دارد. بايد پرسيد چرا آنان نخست براي درک اين فضيلت گرد نيامدند؟ چرا به خانه ي پيغمبر(ص) نرفتند و بازماندگان او را تسليت نگفتند؟ خطري پيش آمده بود؟ آري! همان خطر که قرآن مسلمانان را از آن برحذر داشت: «اگر محمّد بميرد يا کشته شود شما به گذشته خود بازمي گرديد؟» آن روز که رسول اين آيه را بر آنان خواند، شايد گفته باشند نه. اما هنوز بدن او را به خاک نسپرده بودند که هم چشمي جنوبي و شمالي آغاز شد. جنوبي ها گفتند: «ما پيغمبر(ص) را خوانديم، او را پناه داديم و ميان ما زندگي کرد و در گذشت؛ پس حکومت حق ماست». شماليان گفتند: «ما خويشان پيغمبريم؛ او از قريش است و ما از قريش؛ پس حق و به ما مي رسد». به هر حال، جدال بالا گرفت. ابوبکر با خواندن روايتي که «امامت خاص قريش است»، انصار را از ميدان به در کرد. انصار هم يک دل و يک سخن نبودند. بعضي مهاجران حاضر هر يک به ديگري تعارف کرد و سرانجام ابوبکر را پيش افکندند. نتيجه آن که در آن مجلس علي(ع) را که دو ماه پيش پيغمبر(ص) به جانشيني گمارده بود، محروم ساختند. سران بي آن که توجه کنند دو ماه پيش رسول خدا به آنان چه گفت، هر يک قوم خود را براي رهبري مسلمانان شايسته تر از ديگري مي دانست. اينان چه مي خواستند؟ غم مسلماني داشتند، يا رتبت و جاه را آرزو مي کردند؟ آنچه مسلم است، اين که تيره هايي از قريش نمي خواستند چراغي که در خاندان هاشم روشن شده بود، همچنان افروخته بماند. در آن روز بر علي(ع) چه گذشت؟ حقيقت را خدا مي داند. از نامه ي معاويه و از پاسخي که علي(ع) بدو داده است، مي توان دانست چگونه از او بيعت گرفته اند: «گفتي مرا چون شتري بيني رها کرده مي راندند تا بيعت کنم. به خدا که خواستي نکوهش کني ستودي، و رسوا سازي و خود را رسوا نمودي. مسلمان را چه نقصان که مظلوم باشد، و در دين خود بي گمان، يقين استوار و از دودلي به کنار. اين حجت که آوردم، براي جز تو خواندم. ليکن از آن آنچه به خاطر رسيد، بر زبان راندم». پس از آنچه در سقيفه رخ داد جز خاندان هاشم و تني چند، کسي با علي(ع) روي موافق نشان نمي داد و اگر به زبان موافق بود، به رفتار خلاف آن مي نمود. علي(ع) در اين باره چنين مي گويد: «نگريستم و ديدم مرا ياري نيست و جز کسانم مدد کاري نيست. دريغ آمدم آنان دست به ياري ام گشايند، مبادا به کام مرگ درآيند. ناچار خار غم در ديده شکسته، نفس در سينه و گلو بسته، از حق خود چشم پوشيدم و شربت تلخ شکيبايي نوشيدم». علي(ع) و چند تن از فرزندان هاشم که گرد پيغمبر(ص) بودند، سرانجام کار شستن و کفن کردن او را پايان دادند. علي(ع) هنگام شستن پيکر پاک رسول خدا(ص) چنين گفت: «پدر و مادرم فدايت باد. با مرگ تو رشته اي بريد که در مرگ جز تو کس چنان نديد؛ پايان يافتن دعوت پيغمبران و بريدن خبرهاي آسمان. مرگت مصيبت زدگان را به شکيبايي واداشت و همگان را در سوگي يکسان گذاشت، و اگر نه اين است که به شکيبايي امر فرمودي و از بي تابي نهي نمودي، اشک ديده را با گريستن بر تو پايان مي رسانديم و درد همچنان بي درمان مي ماند و رنج و اندوه هم سوگند جان. و اين زاري و بي قراري در فقدان تو اندک است؛ ليکن مرگ را باز نتوان گرداند و نه کس را از آن توان رهاند. پدر و مادرم فدايت. ما را در پيشگاه پروردگارت به ياد آر و در خاطر خود نگاه دار». چنان که نوشته شد، دنيا طلبان علي(ع) را واگذاردند و از گرد او پراکنده شدند. در آن روز تنها کسي که مي توانست به دفاع از سنت رسول برخيزد، دختر پيغمبر(ص) بود و تنها جايي که دادخواست در آنجا مطرح مي شد، مسجد مسلمانان. دختر پيغمبر(ص) به مسجد آمد و خطبه اي سراسر موعظت، حق طلبي و ارشاد بر مردم خواند: «چون خداي تعالي همسايگي پيمبران را براي رسول خويش گزيد، دورويي آشکار شد و کالاي دين بي خريدار؛ هر گمراهي دعوي دار، و هر گمنامي سالار، و هر ياوه گويي در کوي و برزن در پي گرمي بازار. شيطان از کمينگاه خود سر برآورد و شما را به خود دعوت کرد و ديد چه زود سخنش را شنيديد و سبک در پي او دويديد و در دام فريبش خزيديد و به آواز او رقصيديد. هنوز دو روزي از مرگ پيغمبرتان نگذشته و سوز سينه ي ما خاموش نگشته، آنچه نبايست، کرديد و آنچه از آنتان نبود، برديد و بدعتي بزرگ پديد آورديد». در آن مجلس که نيمي مجذوب و نيمي مرعوب بودند، اين سخنان آتشين که از دلي داغ دار، حق طلب و سنت دوست برمي خاست، چه اثري نهاد؟ خدا مي داند. آن اندازه روشن است که اساس گفته ي او را ناديده گرفته، سخن را به ميراث کشاندند؛ حالي که او آن خطبه را براي گرفتن چند اصله خرما و چند من گندم نخواند. خانداني که از گلوي خود مي برند و گرسنگان را سير مي کنند، براي شکم فرزندانشان اشک نمي ريزند. آنچه او مي خواست، زنده نگاه داشتن سنت بود و برپا بودن عدالت. مي ترسيد جاهليت که زير پوشش مساوات اسلام خفته است، سر برآورد و مفاخرت هاي قبيله اي از نو زنده گردد. از رحلت رسول خدا زماني دراز نگذشت که همسر علي(ع)، زهراي اطهر، در بستر بيماري افتاد و به جوار حق شتافت. مرگ زهرا(س) غمي ديگر بر دل علي(ع) نشست. در اينجا سخناني را که علي(ع) هنگام به خاک سپردن او گفته است، مي آورم ؛ سخناني که بيان دارنده ي ميزان رنج و آزردگي اوست: «درود خدا بر تو اي فرستاده ي خدا، از من و دخترت که در کنارت آرميده و زودتر از ديگران به تو رسيد. اي فرستاده ي خدا، مرگ دخترت گرامي ات عنان شکيبايي از کفم گسلانده و توان خويشتن داري ام نمانده است. اما براي من که سختي جدايي تو را ديده و سنگيني مصيبتت را کشيده ام، جاي تعزيت است. تو را در آنجا بالين ساختم که قبر تو بود و جان گرامي ات ميان سينه و گردنم از تن مفارقت نمود. همه ي ما از خداييم و به خدا بازمي گرديم. امانت بازگرديد و گروگان به صاحبش رسيد. کار هميشگي ام اندوه است و تيمار خواري و شب هايم شب زنده داري، تا آن که خدا خانه اي را که تو در آن به سر مي بري، برايم گزيند. زودا دخترت تو را دهد که چه سان امتت فراهم گرديدند و بر او ستم ورزيدند. از او بپرس، چنان که شايد، و خبر گير از آنچه بايد، که ديري نگذشت و ياد تو فراموش گشته. درود بر شما! درود به آن که بدرود گويد، نه که رنجيده است و راه دوري جويد. اگر بازگردم، نه از خسته جاني است و اگر بمانم، نه از بدگماني است. اميدوارم بدان چه خدا شکيبايان را وعده داده است». پي‌نوشت‌ها:   1- آنجا كه كاروان ها از يكديگر جدا مي شوند و «غدير خم» نام گرفته است.   منبع:نشريه النهج شماره 23-24 ادامه دارد... /ج  
#دین و اندیشه#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 357]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


دین و اندیشه
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن